با درود و سپاس از جناب 007

1- چرا این آی دی را برای خودتون انتخاب کردید؟ ابتدا به خاطر علاقه مفرطم به فیلم برباد رفته آواتار و نام اسکارلت اوهارا را انتخاب کرده بودم ولی چون نام قبلا در کافه وجود داشت گرایش بعدیم یکی از نقشهای آدری محبوب بود. رجینا لمپرت در معما را بسیار پسندیدم و چون در فیلم عمدتا خانم لمپرت خطاب می شد من هم شدم خانم لمپرت کافه

2- شده در هنگام کار بازی کنید؟ منظورم از بازی، بازیگریست. اگر منظور ضمن ویزیت بیمار است بله در برابر برخی بیماران ما باید کاملا حس سمپاتی یا دلسوزیمان را مهار کنیم تا بیمار به وخامت حالش پی نبرد تظاهر به قوی بودن و کوچک شمردن عارضه در حالیکه چشمت به چشمان دردمند اوست واقعا نیاز به بازیگری دارد.

3- مثل خانم لمپرت ترسو هستید؟ شکاک؟ ساده؟ ترسو به هیچ عنوان، شکاک کمی(ولی بدبین نیستم) ساده، تا دلتان بخواهد...

4- اگه خانم لمپرت نبودید، چی بودید؟! آنقدر در این آواتار جا افتاده ام که گاهی حس می کنم واقعا خانم لمپرت هستم! غیر از رجینا، شاید ماریا (جولی اندروز) در اشکها و لبخندها.

5- اگه پزشک نبودید چه شغلی انتخاب میکردید؟ نویسندگی، همیشه حرفه مورد علاقه ام بوده و هست.

6- از زندگی راضی هستید؟ شکر خدا هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات.

7- بدترین و بهترین خاطره شغلیتون چیه؟  

- بدترین خاطره یک پزشک،از دست دادن بیمار است، اما از آنجا که بنده با حضرت عزراییل قرارداد صادرات بیمار به آن دنیا را نبسته ام خوشبختانه بدترینی در خاطره ی حرفه ایم ندارم.

- بهترین: در یکی از شیفتهای شب اورژانس، نیمه شب خلبانی رعنا در هیبت لباس شیک سفید مشکی که از شدت درد سنگ کلیه تمام  پیکرش چروک خورده بود! با داد و هوار سر رسید. طی سه ساعت، هر درمانی که برای تسکین بلد بود بکار بردم و در اوج درد وادارش کردم بدود و پله بالا پایین کند تا سنگ تکان بخورد و پایین بیفتد. خودم هم مثل مربیان ورزشی بدنبال او می دویدم . آخر سر درحالیکه دردش فقط کمی تسکین یافته بود مرخصش کردم. خسته و کوفته ساعت چهار صبح به پاویون رفتم. تازه به خواب رفته بودم که درب اتاق را بشدت کوبیدند. تلفن اضطراری!

الو بفرمایید؟!

خانم دکتر من همون خلبان سنگ کلیه ای هستم سنگم همین الان دفع شد گفتم به شما هم این خبر خوش رو بدم حتما خوشحال می شید!

واقعا هم خوشحال شدم...

موقع خروج از درمانگاه مجدد سر راهم سبز شد و گفت دستاتون رو جلو بیارید و چشماتون رو ببندید!... اول فکر کردم می خواهد سنگ کلیه اش را در دستم بیاندازد! اما نه! بسته ای شکلات بسیار نفیس خارجی بود... در عمرم هیچ وقت شکلات به آن خوشمزگی نخوردم...