(۱۳۹۴/۱۱/۸ عصر ۰۶:۱۷)فورست نوشته شده:  

با سلام خدمت جناب آلبرت کمپیون گرامی و سایر دوستان بزرگوار کافه ؛

امیدوارم این صندلی داغ هم به خوبی بقیه صندلی داغها و بهتر از اونا برگزار بشه :) سری اول سوالات بنده به شرح زیر هستند ، امیدوارم جوابهاتون کامل ، ساده و تا حد امکان همه فهم باشند تا جنبه مکالمه 2 نفره پیدا نکنه !

درود بر فورست عزیز و گرامی

1- دلیل ادامه تحصیل ندادنتون چی بود ؟ و چنانچه تحصیلات عالیه رو در برنامه زندگیتون قرار میدادین ، چه رشته ای رو انتخاب میفرمودین ؟

دوست دارم ادامه تحصیل بدم و رشته مدیریت جهانگردی رو هم دوست دارم بخاطر ارتباط با خارجی ها و جهانگردان اما از محیط های آموزشی این مملکت خاطرات بسیار تلخی دارم برای همین رغبت نمی کنم. البته شاید بعدها نظرم عوض شد.

2- دلایل اصلی علاقه تون به آلبر کامو و اینکه چقدر با تفکراتش موافق هستین ؟ و نظرتون راجع به اینکه اصلیترین مساله زندگی " خودکشی " ست چیه ؟

وقتی 17 سالم بود بیگانه کامو رو خوندم و همون موقع به کامو علاقمند شدم. بعد باقی آثار اون رو هم کم کم خریدم و خوندم و باهاش ارتباط برقرار کردم. کامو میگه زندگی یعنی لذت بردن، درسته که دنیا پوچه ولی پوچی دنیا دلیل نمیشه که تسلیم بشیم و خودمون رو از لذتهای زندگی محروم کنیم. خیلی از آدمها در لحظاتی از زندگی زیر آوار مشکلات خسته و مستاصل میشن و تمنای مرگ میکنند. خودکشی گناه نیست، انسان آزاده و اختیار زندگی خودش رو داره و هر وقت که دوست داشت می تونه به زندگی خودش پایان بده اما... کامو میگه زندگی ارزشش رو داره و ما می تونیم اهدافی رو تعیین کنیم و برای رسیدن به اون اهداف تلاش و مبارزه کنیم و از زندگی لذت ببریم. به عقیده من زندگی به خودی خود مثل یک توده خامه و شکلی نداره. ما باید مثل یک مجسمه ساز به اون شکل بدیم. معنای زندگی رو ما تعیین می کنیم.

3- در درگیری بین سارتر و کامو بنظر شما کدومشون بیشتر به حقیقت نزدیک بودند ؟ و یا میشه اینطور هم پرسید که شما با کدومشون بیشتر موافقید ؟

مشخصاً کامو. چون کامو تیزبین تر بود و بهتر مسائل رو درک می کرد. سارتر جذب شعارهای پوپولیستی کمونیست ها شده بود و کامو فهمیده بود که کمونیست ها دروغ میگن و جنایتکارند. به همین خاطر رابطه بین این دو شکراب شد.

4- چرا مورسو بعد از اولین شلیک ، 2 یا 3 تیر دیگر هم به طرف مرد عرب شلیک میکند ؟ ( نظر و برداشت شخصیتون رو فقط بگید لطفن )

شاید ترسیده بود یا شاید بخاطر خاطرات بد و نفرتی که از نوع اون آدمها داشت این کار رو کرد.

5- آیا شما بیهوده انگاری و پوچی رو بعنوان یک اندیشه فلسفی و یک نگرشی که بتوان در زندگی اتخاذ کرد به اطرافیان عزیز و نزدیکتون پیشنهاد میکنید ؟

بیهوده انگاری ؟! به هیچ عنوان ! من یک خواهرزاده 14 ساله (پسر) دارم که همیشه وقتی باهاش صحبت میکنم به تلاش کردن در زندگی تشویقش می کنم و بهش یادآوری می کنم که بدون تلاش و زحمت در زندگی به جایی نمیرسی و اگر میخوای خوشبخت باشی باید کارهای مفید انجام بدی، مثل درس خوندن، کتاب خوندن، ورزش کردن، غذای سالم خوردن و از همه مهم تر مهربان بودن. همونطور که گفتم مهم این نیست که دنیا چه هدفی داره. ما همه چیز رو از دید خودمون و از دایره چشمان خودمون می بینیم. بستگی به عینکی داره که به چشم می زنیم. اگر دنیا رو زیبا ببینیم و دنبال زیبایی ها باشیم ( مثل محبت و از خود گذشتگی و ...) زندگی زیباتر و قابل تحمل تر خواهد بود. ولی اگر همه چیز رو زشت و بیهوده ببینیم و همش آیه یاس بخونیم و انگیزه نداشته باشیم احتمالاً کارمون به خودکشی و یا بدتر از اون خودکشی تدریجی - مثل اعتیاد به سیگار، مواد مخدر یا الکل - منجر خواهد شد.

6- بنظر شما جای مکتبی بین پراگماتیسم و اگزیستانسالیسم در فلسفه خالی نیست ؟ اگر هست تعبیرتون رو بگید و اگر نیست دلیلتون رو بفرمایید :)

اصولاً به هیچ ایسمی اعتقاد ندارم چون دوست ندارم خودم رو در چهارچوب تنگ مکاتب فکری محدود کنم.

7- دلیل عشق شما به ایران چیه ؟ و آیا این عشق زمینه ساز تعصبگرایی نخواهد بود و چرا ؟

میهن از مادر هم بالاتره. برای اینه که میگیم "مام میهن" چون مادر مادر ماست و همه ما از خاک میهن بوجود آمده ایم. همیشه معیار برای من ایران بوده. مثلاً اگر کسی به ایران خیانت کنه دشمن منه و هرکسی به ایران خدمت کنه دوست منه، تعصب من در این حده. البته عشق به ایران باعث نمیشه که مثلاً افغان ها رو دوست نداشته باشم یا با مردمان عرب دشمن باشم. من فقط با کسی دشمنم که به مملکت من خیانت میکنه.

8- برداشت و تعبیر شما از دو واژه " ملت " و " قوم " چیست ؟

ملت از اتحاد و یکپارچگی اقوام مختلف تشکیل میشه. مثل کرد، لر، آذری و ...

9- بنظر شما روشنفکر مذهبی از لحاظ لغوی و مصداقی معنادار است ؟

این واژه جمع اضداد است، مثل آب و آتش با هم جور درنمیاد. آدم نمی تونه هم مذهبی باشه و هم روشنفکر. چون در مذهب اول از همه به شما میگن شک نکن و ایمان بیار اما در وادی خرد سرآغاز راه شک کردن است. اصولاً هر چیزی که مشکوک باشد نیاز به تبلیغ دارد. یک روشنفکر کسی هست که به تمام عقایدی که از بچگی به او تلقین و تحمیل شده شک میکنه و دلیل علمی و منطقی طلب میکنه اما آدم مذهبی هر چیز عجیب و متناقضی می بینه - مثل داستان یونس و ماهی یا قالی پرنده سلیمان و ... - چشمش رو می بنده و میگه: "خدا داند" "حتماً حکمتی دارد"

10- نظرتون راجع به این سوالات چی بود ؟ و آیا فکر میکنید بازهم ازتون سوال میکنم یا خیر ؟ :)
راستی سوالها اصلن داغ بودند ؟!  

سوالهاتون هم خیلی جالب بود و هم خیلی سخت، لذت بردم

امیدوارم اوقات خوبی رو پیش رو داشته باشیم هممون :)

من هم همین آرزو رو دارم