[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 3.64 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار و متون ادبی زیبا
نویسنده پیام
سم اسپید آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 485
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۸
اعتبار: 52


تشکرها : 2700
( 5519 تشکر در 315 ارسال )
شماره ارسال: #61
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

شعر زیبای احمد شاملو در تیتراژ پایانی فیلم بن بست ساخته پرویز صیاد (1358):

همه
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد

آی عشق آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست

و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان

آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست


مشکل من با دنیا این است که او همیشه یک گیلاس از من عقب تر است (هامفری بوگارت)
۱۳۸۹/۵/۳۰ صبح ۱۰:۵۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سامورایی, بانو, اسکورپان شیردل, موسيو وردو, دشمن مردم, Kassandra, الیشا, ژان والژان, هانا اشمیت, ماهی گیر
محمد آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 413
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۰/۱۲
اعتبار: 25


تشکرها : 990
( 5835 تشکر در 185 ارسال )
شماره ارسال: #62
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

                                              همای رحمت

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را - که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین - به علی شناختم من, به خدا قسم, خدا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ - به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن - که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من - چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب - که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاک بازان - چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت - متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دو چشم خون فشانم, هله ای نسیم رحمت - که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت - چه پیام ها سپردم, همه سوز دل, صبا را

چو تویی قضای گردان, به دعای مستمندان - که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم, ز نوای شوق او دم - که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی - به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب - غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

                                                                                                                                

                                                                                                            شهریار

۱۳۸۹/۶/۹ عصر ۰۶:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, اسکورپان شیردل, بچه رزماری, موسيو وردو, دلشدگان, دشمن مردم, بانو, Kassandra, الیشا, ژان والژان, بانو الیزا, ماهی گیر
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5890 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #63
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند

خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند

زاغ‏ها از دل شب کنده و بر روز زدند

روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند

زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد

همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند

شب پر از رخوت نامردی مردم گردید

آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند

صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند

کودکانی که علی را همه شب می‏دیدند

هق هق چاه شناور شده در گریه نخل

همه از هم فقط از درد علی پرسیدند


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۸۹/۶/۱۰ صبح ۰۹:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, موسيو وردو, محمد, بانو, بچه رزماری, دلشدگان, دشمن مردم, Kassandra, چارلز کین, الیشا, علی بابا, ماهی گیر
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #64
RE: اشعار و متون ادبی زیبا


دلا بايد که هردم يا علي گفت - نه هر دم بل دمادم يا علي گفت 

یه صدق دل همیشه یاد او كرد  -  به هر پیچ و به هر خم  یا علی گفت 

ز ليلايي شنيدم يا علي گفت - به مجنوني رسيدم يا علي گفت 

مگر اين وادي دارالجنون است - که هر ديوانه ديدم يا علي گفت؟ 

نسيمي غنچه اي را باز ميکرد - به گوش غنچه آندم يا علي گفت 

سرشک لاله را گل شستشو داد  -  گل از این لطف شبنم یا علی گفت 

چمن با ریزش باران رحمت  -   دعایی کرد نم‌نم، یا علی گفت 

به خود لرزید شاخ بید مجنون  -  به خاک افتاد و از غم یا علی گفت 

خروش رعد و فریاد فلک‌ها  -  ز بی‌تابی مسلم یا علی گفت 

یقین خالق زمان آفرینش  -  به گوش کل عالم یا علی گفت 

که در روز ازل قالوبلا را - هر آنچه بود عالم يا علي گفت 

خمير خاک آدم چون سرشتند - چو بر ميخاست آدم يا علي گفت 

زبطن حوت یونس گشت آزاد -  زبـس در ظلمت یـم یـا علی  گفت 

سبا هم تخت شه برباد داده  -   سلیمان بس‌که محکم یا علی گفت 

چه نوح ازموج طوفان ایمنی خواست  -  توسل جســت هر دم  یا علی  گفت 

به هنگام فکندن داخل نار - خليل الله اعظم يا علي گفت 

شنیدم کودکی، شیرین زبانی  - چو می‌جوشید زمزم یا علی گفت 

عصا در دست موسي اژدها شد - کليم آنجا مسلم يا علي گفت 

مسيحا گر دم از اعجاز ميزد - زبس بيچاره مريم يا علي گفت 

کجا مرده به آدم زنده ميشد - يقين عيسي بن مريم يا علي گفت 

نزول وحی چون فرمود سبحان - ملك  در اولیـن دم ، یـا علی گفت 

رسول الله شنید از پرده غیب - ندائـی آمد آن هم یـا علـی  گفت 

پيمبر در عروج از آسمانها - بقصد قرب اعظم يا علي گفت 

به هنگام فرو رفتن به طوفان - نبي الله اکرم يا علي گفت 

وفاداری شروط عشق‌بازی است  -  که جان را داده میثم یا علی گفت 

مگر خيبر زجايش کنده ميشد - يقين آنجا علي هم يا علي گفت 

علي در خُم به دوش آن پيمبر - قدم بنهاد و آندم يا علي گفت 

علي را ضربتي کاري نميشد - گمانم ابن ملجم يا علي گفت 

به فرقش كی اثر میكرد شمشیر - یقینم قاتلش هم یا علی  گفت


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۸۹/۶/۱۰ صبح ۱۰:۵۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : 1991, بهزاد ستوده, موسيو وردو, محمد, بانو, بچه رزماری, دلشدگان, دشمن مردم, Kassandra, ژان والژان, الیشا, پاشنه طلا, علی بابا, ماهی گیر
موسيو وردو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 70
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۲۲
اعتبار: 7


تشکرها : 1102
( 336 تشکر در 31 ارسال )
شماره ارسال: #65
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

سلام

اميدوارم تو كافه تكراري نباشه

.

.

.

اول به سراغ يهودي‌ها رفتند.

من يهودي نبودم، اعتراضي نکردم .

پس از آن به لهستاني‌ها حمله بردند.

من لهستاني نبودم و اعتراضي نکردم .
 

آن‌گاه به ليبرال‌ها فشار آوردند.

من ليبرال نبودم، اعتراض نکردم.

سپس نوبت به کمونيست‌ها رسيد.

کمونيست نبودم، بنابراين اعتراضي نکردم .

سرانجام به سراغ من آمدند.:ccco

هر چه فرياد زدم کسي نمانده بود که اعتراضي کند.

برتولت برشت


غيبت صغري
۱۳۸۹/۶/۱۳ صبح ۰۲:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, بهزاد ستوده, john doe, اسکورپان شیردل, سامورایی, Kassandra, بانو, سروان رنو, سم اسپید, الیشا, پاشنه طلا, ژان والژان, فورست, هانا اشمیت, اکتورز, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #66
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

كــوچـــه

اثری ماندگار از زنده یاد فریدون مشیری



بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر كن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشكی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت

اشك در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم


بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!



كــوچـــه

سروده "هما میرافشار"

(پاسخی به اثر فریدون مشیری)

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم



Room

اما هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری
میخواست اون شعر معروف و محبوب "کوچه" رو امروزه بگه،چطوری می سرود؟

آخه امروز دیگه همه چی کامپیوتری شده و فکر کنم این مضمون بیشتر به دوره و زمونه ی فعلی میاد ... 

بی تو Online شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم

وسط صفحه Room ،Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید

شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم

Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم

تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ

Windows و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard

تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال معنای کلامت

یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن

Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است

باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن

باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم

روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم

تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم

تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی. نرمیدم. نگسستم

Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignore تلخی زد و بگریخت

Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم

نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۶/۱۳ عصر ۰۶:۲۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, اسکورپان شیردل, موسيو وردو, بانو, سروان رنو, منصور, دلشدگان, دشمن مردم, الیشا, ژان والژان, هانا اشمیت, بانو الیزا, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #67
RE: اشعار و متون ادبی زیبا
 

لیلی مجنون قرن 21

دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ

خوب دقت کرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او

با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)

من شنیدم تازگی چت می کنی
با جوانی اهل تربت می کنی

نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

عصرها اطراف میدان ونک
می پلاسی با جوانان ونک

موی صاف خود مجعد می کنی
با رپی ها رفت و آمد می کنی

بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)

خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟

چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده

دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟

ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟

قلب تو چون آینه شفاف بود
کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود

دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها کی می زدی از کاستی؟

زهرماری هم که گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ‌ ِگوشم نخوان

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف

آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه که ول است

او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی

خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست

با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یک می شود ، حالا ببین

او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله

گرچه راحت هست از درک و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور

عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یک قرص قمر

عاشق بی پول می خواهم چکار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای

این همه اشعار می گویی که چه؟
دربیابان راه می پویی که چه؟

بازگرد امروز سوی کوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده

یا همین عذرا شده شکل گوگوش
کرده از سرتا نوک پایش روتوش

با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق کاملاً آجر شده

ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه که بوده شد تمام

پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نکن هرروزه گز

اکس پارتی کرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار

بیخیال من برو کشکت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین

بشکند این «‌ دست شور بی نمک»
کرده ما را دختر قرتی اَنک

حال که قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر
تا رود از کله ام عشقش به در

فکر کرده تحفه اش آورده است
یا که قیس عامری یک برده است

آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام

خط بزن شعری که در کردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۶/۱۴ عصر ۰۸:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, اسکورپان شیردل, سروان رنو, بهزاد ستوده, الیشا, ژان والژان, هانا اشمیت, ماهی گیر
دلشدگان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 96
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۲۶
اعتبار: 24


تشکرها : 3231
( 1347 تشکر در 70 ارسال )
شماره ارسال: #68
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

        ای قوم به حج رفته ، کجایید ، کجایید                  معشوق همین جاست ، بیایید ، بیایید

        معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار                    در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟

       گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید                      هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

       ده بار از آن راه بدان خانه برفتید                         یک بار از این خانه بر این بام برآیید

       آن خانه لطیف است ، نشان‌هاش بگفتید             از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

       یک دسته گل کو ، اگر آن باغ بدیدیت؟              یک گوهر جان کو ، اگر از بحر خدایید؟

       با این همه آن رنج شما گنج شما باد                  افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

 *بدیدیت : بدیدید                                                   حضرت مولانا

دو سه ماه پیش که برای اولین بار داستان امید را خواندم ، چنان تحت تاثیر قرار گرفتم که به خودم قول دادم در ماه مبارک رمضان این داستان را در کافه کلاسیک بنویسم ، که به لطف خدا انجام شد .در پایان امیدواریم پروردگار متعال همه ما را هم ، مورد لطف و رحمت خویش قرار بدهد .

داستان امید 

شخصی را به جهنم می بردند ، در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد . ناگهان خدا فرمود : او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد ... او امید به بخشش داشت.

۱۳۸۹/۶/۱۷ عصر ۰۳:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, سم اسپید, Kassandra, اسکورپان شیردل, موسيو وردو, سروان رنو, Classic, بهزاد ستوده, الیشا, ژان والژان, فورست, علی بابا, اکتورز, هایدی, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #69
RE: اشعار و متون ادبی زیبا
 
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه را بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
اندران ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
پیری و شاهد پرستی ناخوش است
خسروا تا کی پریشانی هنوز

آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۶/۱۸ صبح ۱۱:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, موسيو وردو, اسکورپان شیردل, سروان رنو, Classic, بهزاد ستوده, الیشا, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #70
RE: اشعار و متون ادبی زیبا
متن ترانه زیبای دلریخته از شهیار قنبری

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست

نیزه بر باد نشسته است و سپر یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود

پس چرا گشت شبانه در به در یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید

کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست

تو که خودسوزی هر شبپره را می فهمی

باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل

آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود

پس چرا گشت شبانه در به در یادت نیست

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۶/۱۸ عصر ۰۸:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, بهزاد ستوده, اسکورپان شیردل, سم اسپید, سروان رنو, دشمن مردم, الیشا, ژان والژان, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #71
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

شعري زيبا و بسيار پرمعنا از مولوي

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۶/۱۹ عصر ۱۰:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, بانو, سروان رنو, دشمن مردم, دنی براسکو, هانا اشمیت, هایدی, ماهی گیر
موسيو وردو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 70
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۲۲
اعتبار: 7


تشکرها : 1102
( 336 تشکر در 31 ارسال )
شماره ارسال: #72
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

When I am with you, we stay up all night.When you’re not here, I can’t go to sleep.

Praise God for those two insomnias!
:ttt1.....And the difference between them


غيبت صغري
۱۳۸۹/۶/۲۱ صبح ۰۴:۲۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, john doe, دلشدگان, ماهی گیر
دلشدگان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 96
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۲۶
اعتبار: 24


تشکرها : 3231
( 1347 تشکر در 70 ارسال )
شماره ارسال: #73
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

(۱۳۸۹/۶/۱۹ عصر ۱۰:۱۱)Kassandra نوشته شده:  

شعري زيبا و بسيار پرمعنا از مولوي

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

با تشکر از Kassandra عزیز بابت شعرهای زیبایشان . مطلبی را درباره این غزل خواندم که بد نیست به آن اشاره شود . ( منبع : شرکت نرم افزار رایورز )

 توضیح : این غزل از غزلیات منسوب به مولانا می باشد . این غزل که از معروفترین غزلیات فارسی است و در همه جا به نام مولانا شهرت دارد، در نسخه های قدیمی دیوان کبیر وجود ندارد و با همه زیبایی و بلندی مضمون که در برخی از ابیات آن هست، تناقضهایی در خلال آن دیده می شود و ابیات با یکدیگر همخوانی ندارند . پرسشهایی از نوع " از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ " با اندیشه خیامی بستگی دارد نه با طرز فکر مولانا، که می داند از کجا آمده و آمدنش بهر چیست . شاید برخی از ابیات این غزل از آن مولاناست و دیگران بیتهایی بر آن افزوده اند . آنچه این معنی را تایید می کند وجود یکی از ابیات این غزل است در یکی از جنگهای قرن هفتم که نزدیک به عصر مولانا کتابت شده و بسیاری از غزلیات مولانا در آن ثبت شده است . از این غزل فقط یک بیت بی ذکر نام گوینده درآن جنگ آمده که زیباترین بیت غزلو دارای حال و هوای مولاناست :

می وصلم بچشان، تا در زندان ابد    ************     از سر عربده مستانه به هم درشکنم

و هرکس با نوع صور خیال مولانا آشنایی داشته باشد می داند که چنین تصویری با عناصری ماخوذ و از وسیعترین مفاهیم هستی ( ازل و ابد ) جز از او نیست .

توضیحات :

* زیباترین بیت غزل : این تنها نظر نویسنده بوده و ممکن است دیگران با این نظر موافق نباشند .

عالم علوی : ( در مقابل عالم سفلی ) جهان بالا، آسمان

باغ ملکوت : علم ملکوت، عالم باطن( در مقابل عالم ملک و ظاهر)

درجات عوالم : ملک ( ناسوت ) ، جبروت ، ملکوت ، لاهوت

۱۳۸۹/۶/۲۱ صبح ۱۱:۵۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, بانو, موسيو وردو, دشمن مردم, اسکورپان شیردل, سروان رنو, Kassandra, فورست, ماهی گیر
موسيو وردو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 70
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۲۲
اعتبار: 7


تشکرها : 1102
( 336 تشکر در 31 ارسال )
شماره ارسال: #74
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

هميشه پشت هر مرد موفقي يه زن موفق وجود داره:lovve: و پشت سر هر زن موفقي كه ميبينيم يه مرد وجود داره كه هر چي تلاش كرده جلوي پيشرفت خانومش رو بگيره نتونسته:ccco


غيبت صغري
۱۳۸۹/۶/۲۳ صبح ۰۷:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, دشمن مردم, پدرام, اسکورپان شیردل, سروان رنو, Classic, Kassandra, جو گیلیس, هایدی, ماهی گیر
دشمن مردم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 78
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۰
اعتبار: 13


تشکرها : 1232
( 761 تشکر در 47 ارسال )
شماره ارسال: #75
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

ایران یا پرسیا  (البته به صورت پرشیا نوشته می شه) زمانی مهد تمدن جهان به شمار می رفت .در دل این آب و خاک کسانی زاده شدند که در جهان به عنوان پدر حقوق بشر شناخته شدند.متاسفانه انگار که همه قدر این اشخاص را می دانند جز مملکت خودمان.یکی از این اشخاص حضرت مولاناست البته حتی بعضی ایشان رو به بی دینی نیز محکوم کرده اند اما چه باک که این اشخاص نیازی به توجیه و تفسیر این افراد ندارند و از هر اتهامی مبرا هستند

 

آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه 

این شاه بیت  که در آغاز  مثنوی  معنوی آمده تقدیم به تمامی عاشقان این حضرت

بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من

سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید
پرده هاایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند

محرم این هوش جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو:"رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست"

هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید_ والسلام


دیگر مردم کشور من گرسنه نیستند
آنها روزی چند وعده گول می خورند
۱۳۸۹/۶/۲۴ صبح ۰۷:۱۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, john doe, اسکورپان شیردل, بانو, سروان رنو, دلشدگان, Kassandra, الیشا, دنی براسکو, ژان والژان, هایدی, ماهی گیر
دلشدگان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 96
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۲۶
اعتبار: 24


تشکرها : 3231
( 1347 تشکر در 70 ارسال )
شماره ارسال: #76
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

 آب طلب نكــــرده همیشــه مـــــراد نیست

شعری از  (فاضل نظری)

از بــاغ می ‌برنــــد چـراغانی ‌ات كننــــد

   تا كـاج جشــن های زمستانی ‌ات كننــد

 ******

   پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»

    تنهــا به این بهانـــه كه بارانی ‌ات كنند

******

   یوسف! به این رهـا شدن از چاه دل مبند

    این بار می ‌برند كه زنــــدانی‌ ات كنند

******

  ای گل گمان مكن به شب جشن می ‌روی

   شاید به خاك مـرده‌ای ارزانی ‌ات كنند

******

 یك نقطـه بیش فرق رحـیم و رجـیم نیست

  از نقطه‌ ای بترس كه شیطانی ات كنند

******

  آب طلب نكــــرده همیشــه مـــــراد نیست

   گاهی بهانه‌ای است كه قربانی ‌ات كنند

۱۳۸۹/۶/۲۵ صبح ۰۷:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, اسکورپان شیردل, بانو, منصور, Kassandra, الیشا, دنی براسکو, ماهی گیر
دشمن مردم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 78
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۰
اعتبار: 13


تشکرها : 1232
( 761 تشکر در 47 ارسال )
شماره ارسال: #77
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

شهریارا تا بود از آب ،آتش را گزند/باد خاک پاک ایران جوان مهد امان

می نویسم به بهانه سالگرد  درگذشت  بزرگ مرد ایرانی ، استاد شعر و ادب پارسی استاد شهریار

کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من


دیگر مردم کشور من گرسنه نیستند
آنها روزی چند وعده گول می خورند
۱۳۸۹/۶/۲۸ عصر ۱۲:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, بانو, بچه رزماری, موسيو وردو, دلشدگان, Kassandra, الیشا, ژان والژان, ماهی گیر
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5890 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #78
RE: اشعار و متون ادبی زیبا
                    شعري حكمت آموز از ديوان پنج گنج نظامي

كودكي از جمله ي آزادگان                              رفت برون با دو سه همزادگان
پاي چو در راه نهاد آن پسر                              پويه همي كرد و در آمد به سر
پايش از آن پويه در آمد زدست                          مهر دل و مهره ي پشتش شكست
شد نفس آن دو سه همسال او                        تنگتر از حادثه ي حال او
آن كه ورا دوستترين بود گفت :                          در بن چاهيش ببايد نهفت
تا نشود راز چو روز آشكار                                 تا نشويم از پدرش شرمسار
عاقبت انديشترين كودكي                                 دشمن او بود در ايشان يكي
چون كه مرا زين همه دشمن نهند                      تهمت اين واقعه بر من نهند
زين پدرش رفت و خبردار كرد                              تا پدرش چاره ي آن كار كرد
هر كه در او جوهر دانايي است                           بر همه چيزش توانايي است
دشمن دانا كه غم جان بود                                بهتر از آن دوست كه نادان بود
____________________________________________
اين شعر زيبا  را توي يكي از كتابهاي فارسي دبستان فكر مي كنم داشتيم  كه عاشق ان بودم ....يادش بخير

هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۸۹/۷/۶ صبح ۱۱:۵۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, دشمن مردم, بچه رزماری, سروان رنو, دلشدگان, Classic, Kassandra, الیشا, ماهی گیر
موسيو وردو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 70
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۲۲
اعتبار: 7


تشکرها : 1102
( 336 تشکر در 31 ارسال )
شماره ارسال: #79
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

زندگي كن


هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم ...

ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن ...

روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.


ويلان از روزي که حقوق مي‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته مي‌کشيد، نيمي از ماه سيگار برگ مي‌کشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...

من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.

کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟

هيچ وقت يادم نمي‌رود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهره‌اي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
 
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟

گفتم نه

گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !

گفت: اصلا عاشق بودي؟

گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!

ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....
 حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.

ويلان
پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني


غيبت صغري
۱۳۸۹/۷/۸ عصر ۰۹:۳۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, دشمن مردم, اسکورپان شیردل, Kassandra, ژان والژان, هانا اشمیت, اکتورز, ماهی گیر
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #80
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

بيستم مهر ماه ، به گواهي تقويم ، روز بزرگداشت حافظ است . خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي ، چيره ترين غزل سراي سبك عراقي ، كه ابيات گرانسنگ و روح نوازش سالهاست كه  رامشگر جان هاي خسته و دل هاي شيدا است ، براي فارسي زبانان چهره اي شناخته شده و دوست داشتني است .

" فال حافظ " شايد ، بهترين مدعاي حافظ دوستي ايرانيان است . وضويي مي گيرند ، و ديوان خواجه را باز مي كنند ... و دل به زمزمه غزل او مي سپارند :

... تو اهل فضلي و دانش ، همين گناهت بس ... شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان ... كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها ... اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را ... دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود ... دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند ... خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي ... در نظربازي ما بي خبران حيرانند ... با ما منشین و گرنه بدنام شوی  ... روشن از پرتوي رويت نظري نيست كه نيست ... حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافي است ...

منبع: پارس نمودار ( با اندکی تغییر )

:heart:   بر سر تربت ما چون گذری همت خواه   ....    که زیارتگه رندان جهان خواهد بود   :heart:


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۹/۷/۲۰ عصر ۱۱:۰۶
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, دشمن مردم, بانو, سروان رنو, سامورایی, Kassandra, الیشا, پاشنه طلا, ماهی گیر
ارسال پاسخ