[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 3.64 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار و متون ادبی زیبا
نویسنده پیام
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )
شماره ارسال: #81
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

دریا 

صبور و سنگین

می خواند و می نوشت

خواب نیستم

خاموش اگر نشسته ام

مرداب نیستم

روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم

روشن شود که آتشم و آب نیستم


رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
۱۳۸۹/۸/۷ عصر ۰۷:۵۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, الیشا, بوف کور, ماهی گیر
تیرانداز ولگرد آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 21
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۴


تشکرها : 4
( 135 تشکر در 18 ارسال )
شماره ارسال: #82
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

برای زیستن دوقلب لازم است

قلبی که دوست بداری  وقلبی که دوستش بداری


کافه چی یه دوبل بده
۱۳۸۹/۸/۸ صبح ۱۰:۱۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, ژان والژان, بوف کور, ماهی گیر
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )
شماره ارسال: #83
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

در سقوط 

هم می توان سهمگین و باصلابت و مقتدر بود

این را

آبشار 

به من گفت


رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
۱۳۸۹/۸/۹ عصر ۱۰:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, دشمن مردم, Kassandra, بهزاد ستوده, فورست, بوف کور, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #84
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

در آن سالهاي نوجواني كه نوشته هاي فهيمه رحيمي را تقريبا همه جا مي شد ديد و خواند، بيشتر رمانهايش را مي خواندم. گرچه نتوانستم با همه انها ارتباط خوبي برقرار كنم اما هيچوقت هم-چه در آن دوران و چه امروز كه اين همه سال از آن روزها گذشته-نتوانسته ام زيبايي خاص و دلچسب پنجره را انكار كنم:

ایستاده بودم منتظر به امید دستی که پنجره ام را به روی روشنایی باز کند و تو آنرا گشودی با سخاوت خورشید و رحمت باران.
دانه ام را از کویر نادانی برون آوردی و در دشت علم رویاندی. من با دست های تو بارور شدم و رشد کردم. تو مرا به انتهای دشت بردی، در آنجا اقاقی هایی دیدم که نور می پاشند و از دیار شب گذر می کردند.
تو یک اقاقی به دستم دادی و راهم را روشن نمودی، اینک ما ایستاده ایم، من و تو، تا که باز کنیم پنجره بسته را بر روی طالبان نور.
روبرویمان دریچه ای است که به دشت رو شنایی گشوده می شود.
.

 

برگرفته از مقدمه رمان پنجره نوشته فهميه رحيمي


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۸/۱۳ عصر ۰۳:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ساب زیرو, دشمن مردم, ژان والژان, الیشا, ماهی گیر
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )
شماره ارسال: #85
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

Yesterday's world is a dream

Like a river that runs through my mind

Made of fields and the white pebble stream

That I knew as a child

Butterfly wings in the sun

Taught me all that I needed to see

For they sang, sang to my heart

"Oh look at me, oh look at me"

"Free as the wind, free as the wind"

"That is the way you should be"

Love was the dream of my life

And I gave it the best I know how

So it always brings tears to my eyes

When I think of it now

Gone like the butterfly days

And the boy that I once used to be

But my heart still hears a voice

Tellin' me "look, look and you'll see"

"Free as the wind, free as the wind"

"That is the way you should be"

There's no regret that I feel

For the bittersweet taste of it all

If you love, there's a chance you may fly

If you fall, well you fall

Rather the butterfly's life

To have lived for a day and been free

For my heart still hears that voice

Tellin' me "look and you'll see"

"Free as the wind, free as the wind"

"That is the way you should be"

"Free as the wind, free as the wind"

"That is the way you should be"


رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
۱۳۸۹/۸/۱۴ صبح ۰۳:۳۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, دشمن مردم, edi, ژان والژان, ماهی گیر
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #86
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

باد دوباره شروع به وزيدن كرد. باد شرق بود كه از آفريقا مي وزيد. نه بوي بيابان را مي آورد و نه خطر حمله مغربيها را همراه داشت. در عوض عطر آشناي او را مي آورد و هم بوسه هايش را-بوسه اي كه آرام آرام از آن دورها آمده بود و حالا بر لبان او مي آرميد.

پسر لبخندي زد، اين اولين باري بود كه لبخند مي زد.

او گفت:

"فاطمه من مي آيم."

برگرفته از كيمياگر نوشته پائولو كوييلو


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۸/۱۴ عصر ۰۲:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, الیشا, ماهی گیر
دشمن مردم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 78
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۰
اعتبار: 13


تشکرها : 1232
( 761 تشکر در 47 ارسال )
شماره ارسال: #87
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

خاموشتر از گذشته محو سکوت شده ام…
چند برگ کاغذ،يک خودکار نيمه تمام،
و دلي که هيچگاه همراه من نبوده است در کنارم نشسته اند…
غافله دقايق از مقابلم مي گذرد..
.با حسرت نگاهش مي کنم.
ديگر حرفهايم براي کاغذ تازگي ندارد
دفترها خط مرا نمي خوانندو
کلمات که از ناشناخته ترين نقطه ي خيالم فرياد مي کشند
هيچ حسي را در کسي بيدار نمي کنند


دیگر مردم کشور من گرسنه نیستند
آنها روزی چند وعده گول می خورند
۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۷:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, بانو, Kassandra, هری لایم, الیشا, ماهی گیر
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )



رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
شماره ارسال: #88
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

موج دریا را نباشد اختیار خویشتن   دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن
زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت   مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن
خار دیوار گلستانم که از بی‌حاصلی   می‌کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن
خلوتی چون خانه‌ی آیینه‌داری پیش دست   بهره‌ای بردار از بوس و کنار خویشتن
می‌توانی آتش شوق مرا خاموش کرد   گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن
دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن   گر بدانی حال من در انتظار خویشتن
بس که چون آیینه صائب دیده‌ام نادیدنی   می‌شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن




۱۳۸۹/۸/۱۸ صبح ۱۲:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, بهزاد ستوده, Classic, ماهی گیر
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )
شماره ارسال: #89
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

چه خوش افسانه مي گويي به افسون هاي خاموشي
مرا از ياد خود بستان بدين خواب فراموشي

ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگيرم
كه من خود غرقه خواهم شد درين درياي مدهوشي

مي از جام مودت نوش و در كار محبت كوش
به مستي ، بي خمارست اين مي نوشين اگر نوشي

سخن ها داشتم دور از فريب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودي مجال حرف در گوشي

نمي سنجد و مي رنجند ازين زيبا سخن سايه
بيا تا گم كنم خود را به خلوت هاي خاموشي


رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
۱۳۸۹/۸/۲۳ صبح ۰۲:۲۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, بهزاد ستوده, Kassandra, Classic, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #90
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

خورشید شامگاهی آسمان را ترک گفته است

و بر قله ((یاگامی)) روشنایی به سیاهی می گراید ...

می پنداشتم مردی دلیرم ...

اما آستین قبای نازکم از اشک نمناک است ...

                                                                     (( هی تو مارو ))


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۱:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, دشمن مردم, Kassandra, Classic, الیشا, هانا اشمیت, ماهی گیر
ساب زیرو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 34
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۷/۲۶
اعتبار: 3


تشکرها : 24
( 238 تشکر در 29 ارسال )
شماره ارسال: #91
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

از آدمها بت نسازید ، تا روزی مجبور به شکستن آنها نشوید


رستگاری شما در گرو خرد شماست به هیچ امر دیگری وابسته نیست
۱۳۸۹/۸/۲۴ صبح ۰۱:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Classic, edi, Kassandra, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #92
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

زندگی را در بهای عشق تو سودا اگر توانستمی

وه که مردن تا چه اندازه ساده می بود ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۸/۲۵ صبح ۰۴:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Classic, Kassandra, Lino Ventura, الیشا, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #93
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

خواستم لذت حاصل از خواندن این سروده زیبای جناب آقای عبدالهی رو با دوستان تقسیم کنم :

يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي

جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي

نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني

خسته ام زين عشق
، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو
... من نيستم

گفت
: اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پيدا و پنهانت منم

سال ها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي

عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يک جا باختم

کردمت آواره
ء صحرا نشد
گفتم عاقل مي شوي اما نشد

سوختم در حسرت يک يا ربت
غير ليلا برنيامد از لبت

روز و شب او را صدا کردي ولي
ديدم امشب با مني گفتم بلي


مطمئن بودم به من سرميزني
در حريم خانه ام در ميزني

حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بيقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم

مرتضی عبداللهی


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۸/۲۵ عصر ۰۳:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, بهزاد ستوده, دلشدگان, دشمن مردم, Kassandra, ژان والژان, الیشا, فورست, هایدی, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #94
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

نمی خواهم بمیرم 

نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ 
کجا باید صدا سر داد ؟ 
                 در زیر کدامین آسمان ، 
                            روی کدامین کوه ؟ 
که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه 
که از افلاک عالم بگذرد  پژواک این فریاد ! 
کجا باید صدا سر داد ؟ 

فضا خاموش و درگاه قضا دور است 
زمین کر ، آسمان کور است 
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ 

اگر زشت و اگر زیبا 
اگر دون و اگر والا 
من این دنیای فانی را 
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم . 

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست 
وجودم گرچه  گردآلود سختی هاست 

نمی خواهم از این جا دست بردارم  ! 
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است . 
دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق 
                            با این مهر ، با این ماه 
                            با این خاک با این آب ... 
                                                     پیوسته است . 

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست 
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست 
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست . 

جهان بیمار و رنجور است . 
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست 
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است . 

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم 
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم 

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم 
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم 
چه فردائی ، چه دنیائی ! 
              جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ... 
   
نمی خواهم بمیرم ، ای خدا  ! 
                             ای آسمان  ! 
                                     ای شب  ! 
نمی خواهم 
             نمی خواهم 
                          نمی خواهم 
                                     مگر زور است ؟

                                              "فریدون مشیری"



شگفتا :وقتی که بود نمی دیدم ،وقتی می خواند نمی شنیدم،وقتی که دیدم که نبود،وقتی شنیدم که نخواند! چه غم انگیزاست وقتی چشمه سردو زلال در برابرت، می جوشد و می خروشد و می خواند ومی نالد، تشنه آتش باشی ونه آب، و چشمه خشکید , از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت، و آتش کویر را تافت، و در خود گداخت واز زمین آتش روئید واز آسمان آتش بارید تو تشنه آب گردی و تشنه آتش وبعد، عمری گداختن ازغم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت.

                                                                          دکتر علی شریعتی


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۸/۲۷ صبح ۰۹:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, بانو, ژان والژان, الیشا, ماهی گیر
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #95
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

پاسخ (از دفتر شعر "دیوار")

فروغ فرخزاد 

 

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه كار خرقه پوش

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به كه زیر لب

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا

ما را چه غم كه شیخ شبی در میان جمع

بر رویمان ببست به شادی در بهشت

او می گشاید ... او كه به لطف و صفای خویش

گوئی كه خاك طینت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه ،خنده ما را ز لب نشست

كوهیم و در میانه دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یكتای راستیست

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم

مائیم ... ما كه طعنه زاهد شنیده ایم

مائیم ... ما كه جامه تقوی دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیكر فریب

زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!

آن آتشی كه در دل ما شعله می كشید

گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود

دیگر بما كه سوخته ایم از شرار عشق

نام گناهكاره رسوا نداده بود

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان

در گوش هم حكایت عشق مدام  ما

((هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد بعشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما))

 

دفتر شعر "دیوار" به نظر من یکی از زیباترین و عاشقانه ترین دفترهای فروغ است. شعر "پاسخ" نیز در این میان ، چون نگینی است که بر تارک این تاج زمردین نشسته است. 



فایل های ضمیمه
.pdf  divar.pdf (اندازه: 138.92 KB / دانلودها: 57)

طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۸۹/۸/۲۹ صبح ۰۴:۴۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, دن ویتو کورلئونه, دلشدگان, john doe, بانو, الیشا, ژان والژان, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #96
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

هفت جا ، نفس خويش را حقير ديدم :
نخست ، وقتي ديدمش كه به پستي تن مي داد تا بلندي يابد.
دوم ، آن گاه كه در برابر از پاافتادگان ، مي پريد.
سوم ، آنگاه كه ميان آساني و دشوار مختار شد و آسان را برگزيد.
چهارم ، آن كه گناهي مرتكب شد و با يادآوري اين كه ديگران نيز همچون او دست به گناه ميزنند ، خود را دلداري داد.
پنجم ، آنگاه كه از ناچاري ، تحميل شده اي را پذيرفت و شكيبايي اش را ناشي از توانايي دانست.
ششم ، آن گاه كه زشتي چهره اي را نكوهش كرد ، حال آن كه يكي از نقاب هاي خودش بود.
هفتم ، آنگاه كه آواي ثنا سرداد و آن را فضيلت پنداشت.
                                                                                          
جبران خليل جبران


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۸/۳۰ عصر ۰۱:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, دشمن مردم, Kassandra, بانو, ژان والژان, الیشا, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #97
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

خداوند بي‌نهايت است و لامکان و بي زمان

اما به قدر فهم تو کوچک مي‌شود

و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،

و به قدر ايمان تو کارگشا مي‌شود،

و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريک مي‌شود،

و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود…

پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر.

برادر مي‌شود محتاجان برادري را.

همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را.

طفل مي‌شود عقيمان را.

اميد مي‌شود نااميدان را.

راه مي‌شود گم‌گشتگان را.

نور مي‌شود در تاريکي ماندگان را.

                                                                 ملاصدرا


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۹/۱ صبح ۱۲:۲۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, Kassandra, بانو, fereshtebad, ژان والژان, الیشا, دنی براسکو, بانو الیزا, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #98
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،

بر لب پیمانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمانرا

واژگون ، مستانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد ...

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد ...

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ... عجب صبری خدا دارد ...


                                                                                                               رحیم معینی کرمانشاهی


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۱۲:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, دشمن مردم, Kassandra, اسکورپان شیردل, ژان والژان, الیشا, دنی براسکو, هایدی, ماهی گیر
دشمن مردم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 78
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۰
اعتبار: 13


تشکرها : 1232
( 761 تشکر در 47 ارسال )
شماره ارسال: #99
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام

زیباترین سرودها را

زیرا که مردگان این سال

عاشق ترین زندگان بوده اند

دستت را به من بده

دستهای تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

بسان ابر که با طوفان

بسان علف که با  صحرا

بسان باران که با دریا


دیگر مردم کشور من گرسنه نیستند
آنها روزی چند وعده گول می خورند
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۰۶:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, اسکورپان شیردل, بانو, john doe, ژان والژان, الیشا, ماهی گیر
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #100
RE: اشعار و متون ادبی زیبا

در میان اشعار زیبای مهدی اخوان ثالث ، این شعر میراث او ، وه که گویای حقیقتیست که در این سرزمین نسل به نسل منتقل میشود ...

میدانم که همه دوستان با این شعر آشنایند و دمساز ....

مروری دوباره می کنیم با هم :

میراث

کتاب: آخر شاهنامه
مهدی اخوان ثالث

پوستینی کهنه دارم من
یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبار آلود
سالخوردی جاودان مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم؟
نزد آن قومی که ذرات شرف، در خانه‌ی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم

جز پدرم آری
من نیای دیگری نشناختم هرگز
نیز او چون من سخن می‌گفت
همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم
کاندر اخم جنگلی، خمیازه‌ی کوهی
روز و شب می‌گشت، یا می‌خفت


این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ
تا مُذهّب دفترش را گاهگه می‌خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می‌افتادش اندر دست
در بَنان درفشانش کِلک شیرین سِلک می‌لرزید
حِبرش اندر مَحبَر پر لیقه چون سنگ سیه می‌بست
زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می خاست:
«هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
ماه نو را دوش ما، با چاکران، در نیمه شب دیدیم
مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده ست اینچنین، یا آنچنان، بنویس»

لیک هیچت غم مباد از این
ای عموی مهربان، تاریخ!
پوستینی کهنه دارم من که می‌گوید
از نیاکانم برایم داستان، تاریخ

من یقین دارم که در رگهای من
خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت:
«کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست»

پوستینی کهنه دارم من
سالخوردی جاودان مانند
مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز
گویدم چون و نگوید چند

سالها زین پیشتر در ساحل پر حاصل جیحون
بس پدرم از جان و دل کوشید
تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد
او چنین می گفت و بودش یاد
داشت کم کم شبکلاه و جبّه‌ی من نو ترک می‌شد
کشتگاهم برگ و بر می داد
ناگهان توفان خشمی با شکوه و سرخگون برخاست
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم
پوستین کهنه‌ی دیرینه‌ام با من
اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز
هم بدان سان کز ازل بودم

باز او ماند و سه پـ .ـستان و گل زوفا
باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
و آن بایین حجره زارانی
کآنچه بینی در کتاب تحفه‌ی هندی
هر یکی خوابیده او را در یکی خانه

روز رحلت پوستینش را به ما بخشید
ما پس از او پنج تن بودیم
من بسان کاروانسالارشان بودم
کاروانسالار ره نشناس
اوفتان، خیزان
تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم

سالها زین پیشتر من نیز
خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد
با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد
«این مباد! آن باد!»
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست


پوستینی کهنه دارم من
یادگار از روزگارانی غبار آلود
مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود

های، فرزندم
بشنو و هُش‌دار
بعدِ من این سالخورد جاودان مانند
با بَر و دوش تو دارد کار
لیک هیچت غم مباد از این

کو ،کدامین جبّه‌ی زربَفت رنگین می‌شناسی تو
کز مُرَقّع پوستین کهنه‌ی من پاکتر باشد؟
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که‌ام نه در سودا ضرر باشد؟

[لاله جانم]
آی دختر جان!
همچنانش پاک و دور از رقعه‌ی آلودگان می‌دار


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۹/۵ عصر ۰۳:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, دشمن مردم, ژان والژان, Lino Ventura, الیشا, ماهی گیر
ارسال پاسخ