[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
فیلمهای متشابه
نویسنده پیام
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #1
فیلمهای متشابه

درود بر دوستان

دیروز فرصتی پیش آمد تا یکی از فیلمهای کلاسیکی که بسیار دوست داشتم پیش تر از اینها ببینم به تماشا بنشینم. در اواسط فیلم بود که متوجه تشابه بیش از اندازه آن با یکی از فیلمهای وطنی شدم. حتی در برخی از موارد از دیالوگهای متشابه هم استفاده گردیده بود. سینمای ایران سینمایی می باشد با خصوصیات مختص خودش. من این سینما را با سینمای هیچ کشوری مقایسه نمی کنم، زیرا فرهنگ ما فرهنگی ست که مختص خود ماست.

در غرب و آمریکا فرهنگ کشورها بسیار بهم نزدیک است. بنابراین یک فرانسوی و یا یک بریتانیایی به راحتی با فیلمهای ساخته شده در کشور یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. شخصا معتقدم جذابیتی که فیلمی مانند هامون یا قیصر یا گوزنها برای ما ایرانیها دارد هرگز برای یک شهروند اسپانیایی ندارد. با توجه به سوژه و موضوهای غنی که در کشور ما وجود دارد من هرگز نمی توانم با فیلمهایی که به تقلید از نسخه های غربی ساخته می شود ارتباط برقرار نمایم. نه تنها ارتباط برقرار نمی کنم بلکه دیدن آنها گاها آزارم میدهد.

ایرانیزه کردن یک فیلم غربی بنظر من اصلا کار صحیحی نیست. با اینحال این موضوع خود بحث مفصلی را می طلبد ، اما در این جستار تصمیم دارم فیلمهایی را که از روی نسخه های دیگر ساخته شده اند را به دوستان معرفی کنم. گاها ممکن است بسیاری از دوستان این فیلمها را دیده باشند و اطلاعی از نسخه اصلی آن نداشته باشند. بنابراین جمع آوری اینگونه فیلمها و نام بردن از آنها در یک تاپیک مستقل که برای اولین بار در حوزه وب در اینجا استارت می خورد خالی از لطف نیست.

متاسفانه ظاهرا سینمای ایران چنان دچار کمبود سوژه شده است که گاها شاهد بوده ایم برخی از تهیه کنندگان به سزاغ فیلمهای فارسی پیش از انقلاب رفته اند و مجددا آنها را باسازی نموده و با هنرپیشه های جدید همان فیلم را می سازند. البته این موضوع چیز جدیدی نیست و حتی در هالیوود نیز اتفاق می افتد اما با یک تفاوت عمده ، در آنجا نسخه جدید معمولا بسیار متفاوت با نسخه قدیمی می باشد و مخاطبین کمتر پیش می آید تا نسخه جدید را بی ارزش تشخیص دهند اما در کشور وقتی یک فیلم قدیمی مجددا ساخته می شود تنها تفاوتش فقط رنگی شدن فیلم و محجبه شدن هنرپیشه ها احراز می گردد.

بعنوان مثال فیلم کینگ کنگ سال 2005 را با فیم کینگ کنگ 1933 مقایسه کنید. آنگاه فیلم سازش سال 1353 سینمای ایران را نیز با فیلم آقای هفت هفت رنگ سال 1387 مقایسه کنید. میدانم فاصله سینمای ما با سینمای غرب بسیار زیاد است و نباید چنین مقابسه ای صورت پذیرد اما معتقدم حتی در حد بضاعت خودمان اگر تصمیم به بازسازی یک فیلم قدیمی می گیریم باید تفاوتهایی را در آن قائل شویم تا مخاطب پس از دیدن آن فکر نکند وقت خود را هدر داده است.

با اینحا در این جستار اگر دوستان تمایل به مشارکت داشتند می توانند به فیلمهایی متشابه ( چه از روی نسخه های غربی و چه از روی نسخه های قدیمی ایرانی ) اشاره نمایند تا بتوانیم دایره المعارف جامعی از چنین فیلمهایی را در این سایت جمع آوری نمائیم. بنظر من بحث فیلمهای تقلیدی یک بحث مفصلی را می طلبد امیدوارم فرصتی پیش آید تا در لابلای پستهای این تاپیک به علل و انگیزه کارگردانان و تهیه کنندگان از تولید چنین فیلمهایی پرداخته گردد.

بنظر من فیلمهای متشابه (یا بعبارتی تقلیدی و یا به تعبیری بازسازی شده ) علل مختلفی دارد. این فیلمها به روشهای مختلفی ساخته می شود. گاهی اوقات کارگردانان یک فیلم هالیوودی را عینا تقلید می کنند و فقط هنرپیشگان ایرانی را جایگزین می کنند و از اسامی ایرانی استفاده می کنند ، موضوع همان موضوع می باشد و حتی دیالوگها نیز در بیش از پنجاه درصد مواقع همان دیالوگها می باشد.

گاهی این تقلید دستخوش تغییراتی می شود اما ساختار و درون مایه فیلم همان است. در برخی از موارد کارگردانان فقط سوژه را از یک فیلم وام می گیرند و سعی می کنند در سایر موارد ابتکار بخرج دهند تا شاید بتوانند فیلم متفاوتی را تولیدنمایند. اگر بخواهم مثال بزنم نمونه های فراوانی را می توانم نام ببرم. برای مثال مجید مجیدی فیلم بچه های آسمان را از روی فیلمی با همان سوژه می سازد ، اما او در این فیلم آنقدر ابتکار بعمل می آورد که حاصل کار برای ما ایرانیان از فیلم متشابه خود جلو می زند و یک اثر ماندگاری را به سینمای ایران تقدیم می کند. ایرج قادری با چند درجه تخفیف (نسبت به مجید مجیدی ) از روی نسخه می خواهم زنده بمانم فیلمی را می سازد که با تغییرهای اساسی در موضوع فقط سکانسهایی را عینا از فیلم اصلی وام می گیرد اما نتیجه کار به مراتب قابل تامل تر از بسیاری از فیلمهای تقلیدی می شود. اما مواردفراوانی هم هستند که نتیجه کار در حد فاجعه می باشد بطوریکه دیدن آن نه تنها اتلاف وقت است بلکه بسیار چندش آور و عذاب آور می شود ، مانند موردی که اکنون بنده انتخاب کرده ام :

مطابق معمول نیز خود به اولین مورد اشاره می کنم و امید دارم دوستان نیز چنانچه  اطلاعاتی دارند آن را با سایر اعضا به اشتراک بگذارند. امیدوارم دوستانی که قصد دارند در این بخش پستی را ارسال کنند فقط به نام فیلمها اشاره نکنند و توضیحات کاملی را نیز در خصوص فیلمهایی که نام می برند مرقوم فرمایند:

شبی در تهران

کارگردان : بهرام کاظمی

هنرپیشه های اصلی : رامبد جوان ، ماهایا پطروسیان 

سال تولید: 1386

برگرفته شده از فیلم :

غریبه ها در شهر

کارگردان : آرتور هیلر

هنرپیشه های اصلی: جک لمون ، سندی دنیس

سال تولید : 1970

شبی در تهران یک فیلم 100 درصد تقلیدی می باشد. کارگردانش حتی ذره ای از خود ابتکار بخرج نداده است. حتی دیالوگها نیز عینا از نسخه اصلی استخراج شده است. تنها نقطه قوت آن بازی روان ماهایا پطروسیان و رامبد جوان است. رویدادها در این فیلم آنقدر با فرهنگ ما متفاوت است که حتی افراد عامی که فیلم غریبه ها در شهر را ندیده باشند نمی توانند با فیلم رابطه برقرار نمایند و اتفاقات فیلم را باور نمی کنند.

موضوع فیلم باز می گردد به موضوع جذاب مهاجرت از روستاها یا شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ. تاریخ مصرف این موضوع در دهه شصت به اتمام رسید و بنظر من دیگر چنین موضوعی نمی تواند دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی باشد. کارگردانان بزرگی در سینمای ایران وارد این معقوله شدند و اتفاقا فیلمهای جالبی را هم ساختند. بعبارتی ورود به چنین موضوعی باید با فرهنگ هر کشوری سنجیده شود و نهایتا فیلمهای متفاوتی متناسب با فرهنگ آن کشور ساخته شود.

داریوش مهرجویی در دهه چهل فیلم آقای هالو را با محوریت همین موضوع می سازد. حتی مهدی فخیم زاده در دهه شصت با فیلم مسافران مهتاب یک فیلم ماندگار و زیبایی را با همین موضوع می سازد. موضوع مهاجرت روستائیان به شهر زمانی یک سوژه داغ محسوب می گردید. بررسی این موضوع در سینما باید با توجه به فرهنگ هر کشور به آن پرداخته شود. همانطور که داریوش مهرجویی و مهدی فخیم زاده در سالهای دور به درستی و بسیار زیبا به این موضوع پرداختند ، جان فورد هم در هفتاد و پنج سال پیش خوشه های خشم را می سازد.

حالا پس از گذشت سالها فیلمی ساخته می شود با نام شبی در تهران با یک موضوع بیات شده. این موضوع حتی در غرب هم دیگر خریداری ندارد. فراموش نکنید که فیلم اصلی در سال 1970 (یعنی تقریبا 45 سال پیش ) ساخته شده است. متاسفانه کارگردان یک تقلید کاملا کورکورانه ای را از نسخه اصلی نموده است. مثالهای نقض فراوانی را می توانم بیان کنم اما بنظر من این فیلم آنقدر بی ارزش است که ترجیح میدهم وقت خود را برای بیان جزئیات به روی فبلمهای متشابه دیگری بگذارم که حداقل آن فیلم برای یکبار دیدن مناسب باشد.

در نسخه اصلی جورج کلرمن مرد ساده ایست با نظم و دیسیپلین خاص. این دیسپلین مختص غربیها می باشد. تنها در آمریکاست که شما می توانید برای موضوع ساده ای مانند تخصیص اتاق رزرو شده شما در یک هتل به یک مسافر دیگر ، وکیل شما مدیر هتل را به دادگاه بکشد و هزاران دلار او را محکوم کند.

در کشور ما رسیدگی به چنین موضوعی بسیار مضحک می باشد و اصولا غیر قابل رسیدگی. حال تصور کنید در این فیلم رامبد جوان (بدل جک لمون در این فیلم) می خواهد درست مانند یک آمریکایی ژست بگیرد و از کارمند هتل نامش را می پرسد و یادداشت می کند تا بزودی او را در دادگاه ملاقات کند  و از او بدلیل آنکه اتاقی را که رزرو نموده بود را بخاطر تاخیر به مسافر دیگری داده اند غرامت بگیرد. چیزی که در کشور ما حتی مطرح کردنش موجب تمسخر می شود.

در فیلم شبی در تهران اتفاقات درست ثانیه به ثانیه مانند فیلم غریبه ها در شهر کپی برداری شده است. اگر فیلم شبی در تهران را ندیده اید پیشنهاد می کنم هرگز نبینید اما اگر فیلم غریبه ها در شهر را ندیده اید پیشنها می کنم بجای یکبار ، دو بار ببینید.

 

۱۳۹۴/۲/۱۴ عصر ۰۷:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Princess Anne, BATMAN, هایدی, Classic, زینال بندری, دکــس, فرانکنشتاین, سارا, هانا اشمیت, خانم لمپرت, ژان والژان, سروان رنو, terme, شیخ حسن جوری, پرشیا, زاپاتا, سرهنگ آلن فاکنر, اسکورپان شیردل, rahgozar_bineshan, برت گوردون, اسپونز, جیسون بورن, حمید هامون, Kathy Day, جروشا, Jacques Clouseau, ایرج, نایب تیمور خان, مگی گربه, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون, ژنرال, فورست
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: فیلمهای متشابه

زن بدلی

کارگردان : مهرداد میرفلاح

هنرپیشگان اصلی :رامبد جوان ، ماهایا پطروسیان ، بهزاد فرهانی ، رضا شفیع جم و .....

سال تولید : 1384

برگرفته شده از فیلم:

مرد خانواده

کارگردان: برت راتنر

هنرپیشگان اصلی: نیکلاس کیج ، تیا لئونی ، دان چیدل و .....

سال تولید : 2000

یکی از فیلمهای مورد علاقه من که در آن نیکلاس کیج خوش میدرخشد فیلم مرد خانواده می باشد. فیلم ضمن آنکه تخیلی است دارای پیامهای خوبی می باشد و در مجموع می توان آنرا فیلم تاثیرگزاری نامید و از آن حتی عبرت گرفت. اتفاقی که در فیلم مرد خانواده می افتد یک اتفاق غیر ممکن و تخیلی می باشد اما یک واقعیت پندآموزیست .

در این فیلم آقای جک کمبل سهامدار و مدیر موفق یک شرکت بزرگ در وال استریت می باشد و از لحاظ مالی مرد ثروتمندیست، اما او چنان سرگرم کار و بیزینس است که عواطف و تشکیل یک خانواده را فراموش کرده است . در شب کریسمس به مردی به نام کش بر می خورد. صبح روز بعد او وقتی از خواب بیدار می شود خود را در خانه محقری می بیند. او صاحب خانواده ای شده است و دارای دو فرزند می باشد و دوست دخترش را که 13 سال پیش او را ترک کرده بود اکنون همسرش است. دیگر از جک کمبل ثروتمند خبری نبود.

او هرچه سعی می کند که به دیگران بفهماند مدیر یک شرکت بزرگ است کسی حرفش را باور نمی کند. حتی کسی او را در شرکتش نمی شناسد. در مجموع او مجبور می شود شرایط این زندگی محقر را بپذیرد. اما پس از مدتی در می یابد این زندگی محقر چقدر شیرین است. همسرش کیت زن دوست داشتنی می باشد و آدمهای اطرافش انسانهای شریف و با عاطفه ای هستند.

اما این زندگی زیاد بطول نمی انجامد و آقای کش می آید تا او را به زندگی متمول سابق بازگرداند. جک  حالا دیگر دوست نداشت به زندگی سابق بازگردد اما واقعیت آن بود که او یک مدیر ثروتمند یک شرکت بود و کیت و دو فرزندش روی دیگری از زندگی ای بود که می توانست شکل بگیرد اما یک تصمیم مهم در سیزده سال پیش باعث گردید تا او بجای داشتن آن زندگی سر از وال استریت در بیاورد.

نهایتا در سکانس پایانی او به سراغ دوست دختر سابقش می رود تا بکمک او  زندگی ای که در تخیل به سراغش آمده بود را واقعیت بخشد. مرد خانواده فیلم زیبایی بود اما این فیلم خود از فیلم دیگری بنام زندگی شگفت انگیز است (یا چه زندگی شگفت انگیزی) ساخته فرانک کاپرا تاثیر گرفته است.

اما بشنوید از نسخه وطنی این فیلم:

پیمان عباسی با الهام از این فیلم سناریوی  زن بدلی را می نویسد تا میرفلاح آنرا کارگردانی کند. ساختار فیلم زن بدلی دقیقا از فیلم مرد خانواده تاثیر گرفته است اما کارگردان سعی نموده با تغییراتی آنرا از مرد خانواده متفاوت سازد. در زن بدلی ، ماهایا پطروسیان در واقع نقش نیکلاس کیج را بازی می کند. شادی پارسی (ماهایا پطروسیان) سالها پیش وقتی آرش سپهری (رامبد جوان) از او خواستگاری میکند به او پاسخ منفی می دهد و جهت ادامه تحصیل به لندن می رود و پس از ده سال به ایران باز می گردد و یک شرکت ساختمانی تاسیس می کند و مانند نیکلاس کیج به ثروت بالایی می رسد اما او نیز فاقد یک خانواده می باشد.

اگر جک کمبل توسط آقای کش به زندگی تخیلی می رود شادی پارسی  توسط پیک پیتزا به روی دیگری از زندگی باز می گردد که در آن رامبد جوان شوهرش می باشد و با دو فرزند دارای یک زندگی محقری هستند. فیلم بجز تغییرات جزئی تفاوت قابل توجهی با مرد خانواده ندارد بجز آنکه برخی از زیباترین سکانسهای فیلم مرد خانواده در فیلم زن بدلی بسیار ضایع می گردد. دیالوگهای کش با جک کمبل که منجر به نشان دادن روی دیگر زندگی به نیکلاس کیج میگردد به مراتب زیباتر و پر محتواتر از ذیالوگهای بهزاد فراهانی با ماهایا پطروسیان می باشد.

مضافا اینکه کارگردان بدلیل محدودیتهایی که در سینمای ایران وجود دارد نتوانسته است برخی از سکانسهایی که در آن عواطف و روابط زناشویی در مرد خانواده به زیبایی تمام به تصویر کشیده می شود را بازسای کند. در عوض به موضوع مضحک احداث یک رستوران بکمک همسایه ها روی می آورد.

   

سکانس پایانی فیلم زن بدلی برای کسانیکه فیلم مردخانواده را دیده اند بسیار آزار دهنده می باشد زیرا این سکانس فریم به فریم مانند مرد خانواده است. با همان دیالوگها. در حالیکه توقع می رفت با توجه به تغییراتی که در فیلم بوجود آمده است کارگردان می توانست ابتکار یا ایده دیگری را جایگزین آن کند. در فیلم مرد خانواده وقتی اصرارهای جک کمبل از کیت که سالها پیش قلبش را شکسته بود برای ازدواج کارساز نمی گردد به او می گوید ما با هم ازدواج کردیم ، دو فرزند داریم و ...... در زن بدلی نیز همین دیالوگ در شرایط و مکان مشابه از سوی شادی برای آرش تقلید می گردد.

در واقع بجز رویدادهایی که کارگردان از خودش در آورده است اغلب سکانسهای تقلیدی بسیار ضعیف تر و در بعضی موارد مشمئز کننده ساخته می شود. برای مثال یکی از سکانسهایی که بسیار احساسی و زیبا در مرد خانواده بتصویر کشیده می شود سکانسی می باشد که در آن کیت بمناسبت سالگرد ازدواجش با کمبل برای او هدیه ای میخرد و سپس چشمانش را می بندد و دستانش را دراز می کند و بیصبرانه منتظر دریافت هدیه خودش می باشد در حالیکه جک نمی دانست آنروز سالگرد ازدواجش می باشد. در ایرانیزه کردن این سکانس در زن بدلی در واقع این رویداد زیبا در مرد خانواده نابود می گردد.

در مجموع باید گفت زن بدلی نیز یک فیلم مقلد است که می توان گفت چون نسخه اصلی بسیار کامل و روان وزیبا ساخته شده است لزومی به ساختش نبود و چنانچه آنرا ندیده اید چیزی را از دست نداده اید اما اگر مرد خانواده را ندیده اید حتما ببینید. قطعا تاثیر به سزایی به نوع نگاه شما به زندگی خواهد گذاشت.

۱۳۹۴/۲/۱۵ عصر ۰۷:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kurt Steiner, BATMAN, سرهنگ آلن فاکنر, Princess Anne, هایدی, ژان والژان, نیومن, rahgozar_bineshan, خانم لمپرت, شیخ حسن جوری, برت گوردون, پرشیا, سروان رنو, kramer, Classic, siyavash1357, اسپونز, سارا, جیسون بورن, حمید هامون, Jacques Clouseau, ایرج, نایب تیمور خان, مگی گربه, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون, زبل خان
دکــس آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 103
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۵


تشکرها : 735
( 1257 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: فیلمهای متشابه

ناخدا خورشید به کارگردانی ناصر تقوایی و داشتن و نداشتن به کارگردانی هاوارد هاکس

.

از فیلمهای خوب تاریخ سینمای ایران و یکی از محبوبترین فیلمهای خودم، ناخدا خورشید (1365) اثر ناصر تقوایی است. این فیلم برداشت آزادی است از رمان داشتن و نداشتن نوشته ارنست همینگوی. معروفترین اقتباس ازین رمان فیلمی به همین نام ساخته مشهور هاوارد هاکس است در سال 1944، ظاهرا اقتباس دیگری هم در سال 1950 با نام Breking Point  توسط مایکل کورتیز ساخته شده که معروفیت فیلم اول را ندارد.

.

خورشید (داریوش ارجمند) مرد میانسال یک دستی است که با لنج روزگار میگذراند. بر اثر بدخواهی خواجه ماجد (سرمایه دار بدجنس محلی) بار قاچاق ناخدا کشف و سوزانده میشود و سرمایه ناخدا به هدر میرود. فرهان (علی نصیریان) مرد خوش پوشی است که به بندر امده تا در خفا تعدادی مبارز تبعیدی را فراری دهد. به این منظور از طریق ملول (سعید پور صمیمی) سراغ خورشید می اید و ناخدا هم می پذیرد. پس از انتقال موفق دسته اول، تعدادی تبعیدی خطرناک که سالیانی است در بندر ساکنند نقشه ای میریزند تا با کشتن خواجه ماجد و دزدیدن اموال او، از بندر فرار کنند. بعداز تماس با فرهان و مجاب کردن او برای همکاری، سراغ ناخدا میروند. ناخدا در ابتدا حاضر به همکاری نیست. اما تهدید گمرکچی مبنی بر توقیف لنج ناخدا، اورا ترغیب میکند تا اخرین پیشنهاد را بپذیرد و پولی کسب کند. تبعیدی ها پس از کشتن خواجه ماجد و دزدیدن پول، سوار لنج میشوند. فرهان و ملول را میکشند. ناخدا همگی را میکشد و خودش زخمی میشود. زخمی که کشنده است اما مردن ناخدا را نمی بینیم.

بعید میدانم از اعضای کافه کسی  فیلم را ندیده باشد. داستان فیلم پیچیده نیست. شخصیتها عجیب غریب نیستند اما جادویی در فیلم هست که بیننده را می نشاند تا آن را چندباره ببیند، شخصیتها را بپذیرد و سرنوشتشان برایش مهم شود. ناخدا خورشید از آن فیلمهایی است که شخصیتهایش در جان و دلت می نشینند. بنده بی اغراق بالای ده بار این فیلم را دیده ام و هربار، حتا اگر تنها به منظور مرور سکانسی از فیلم سراغش رفته باشم، باز گرفتارش شده ام و تا آخرش را به تماشا نشسته ام.

ویژگی اصلی فیلم  به نظرم کارگردانی روان، شخصیت پردازی قوی، بازی خوب تقریبا همه بازیگران، دقت در میزانسن، توجه به مختصات محیطی ( زبان، گویش، فرهنگ، زندگی روزمره، موسیقی محلی، المانهای بومی...) و در نهایت بیان داستانی است که از فرهنگ ایرانی فاصله ندارد. هنر تقوایی بومی سازی ماجرایی است که اگر تنها به ساخت فیلم بر مبنای آن اکتفا میکرد هرگز اثری چنین نزدیک و باور پذیر در نمی آمد. ظاهرا جناب تقوایی در ابتدا قصد داشته داستانی بر اساس زندگی یک قاچاقچی بسازد و پس از درک شباهت آن با رمان همینگوی، اقتباس از رمان را انجام میدهد.

دراینجا مهم خاستگاه کارگردان است. آدمهای داستان قبلا و یحتمل در طول زمانی شاید نه چندان کوتاه در ذهن کارگردان زاده و پر و بال داده شده اند. مشکل است که با نقطه عزیمت از یک رمان خارجی بتوان چنین داستانی بومی را سر و شکل داد. لذا معتقدم تقوایی این ادمها و موطنشان را بخوبی میشناسد و زحمت ذهنی و درونی در خلق این ادمها او را به ساخت این فیلم سوق داده است.

هرچند به نظر بنده حال و هوا و شخصیتهای ناخدا خورشید فرق اساسی با فیلم هاکس دارد و بیشتر سعی داشته به رمان وفادار بماند، با اینحال این دو فیلم در دسته فیلمهای مشابه قرار می گیرند. در داشتن و نداشتن هری مورگان (همفری بوگارت) کاپیتان تقریبا سرخوشی است، تا حدودی ابن الوقت است و آینده را روشن می بیند. دوست دایم الخمر او انگار از دنیا جداست، روزها در کافه بساط اواز و نوشیدن به راه است. اما شهر ناخدا خورشید جای خشنی است. آدمهای خشنی هم می طلبد. شهری است که شرایط مناسبی برای زندگی ندارد. در خود فیلم اشاره میشود که اینجا ته دنیاست. آب اشامیدنی از آب انبار می اید. گرما طاقت فرساست و خشکی محیط و ویرانی ساختمانها توی ذوق میزند.

.
شخصیتهای ناخدا خورشید  اکثرا نقص فیزیکی دارند. ناخدا دست ندارد. خواجه ماجد فلج است. یکی از تبعیدیها خوره دارد. خلاصه محیط دهشت انگیز است و بناچار آدمهایش هم خشنند، عصبی اند، دلخوش نیستند و غم روزمره و آینده رهایشان نمیکند. خصوصیات کاراکترها اورژینال است. و سعی تقوایی در خلق این آدمها مثال زدنی است. ناخدا غیرتمند است. سختی روزگار فشارش داده اما او کوتاه نیامده و زیر بلیت کسی نرفته. فرهان مثلا ژیگولوی ماجراست اما او هم طعم سختی و نداری را چشیده. تبعیدیها از همه جا رانده اند. جامعه آنها را پس زده و جایی برایشان ندارد. ملول با شرایط کنار میاید. گاهی دغل بازی میکند. اهل نوشیدن است اما ناخدا را دوست دارد و بقول خودش فقط با او یکرنگ است.

دیالوگهای فیلم بسیار کار شده و با مناسبت است. شخصیت پردازی ناخدا و سپس ملول بنظر من جزو موارد کم نظیر فیلمهای ایرانی است. با اینکه دست کارگردان در نمایش رابطه زن و شوهری (مانند بیشمار فیلمهای ایرانی دیگر) بسته بوده اما در همان دو سکانسی که همسر ناخدا (پروانه معصومی) حضور دارد بیننده به شناخت مناسبی از روابط زوج پی میبرد. یا بطور مثال در فیلم هاکس هری مورگان زیاد نگران نوشخوارگی ادی (والتر برنان) نیست. اما خورشید از شخصیت ملول دل خوشی ندارد. بازی روزگار است که همان ادم بی اهمیت و عرقخور، با مردنش باعث کمک به ناخدا میگردد و بدین لحاظ اثر عمیق تری بر داستان میگذارد.

...

شخصا ناخدا خورشید را نسبت به داشتن و نداشتن برتر میدانم. فضا سازی و شخصیت پردازی این فیلم به نظرم یک سر و گردن از فیلم هاکس بالاتر است. مثلا بیاد بیاوریم شخصیت نوازنده پیانو در فیلم هاکس که بنظرم نقش موثری در روند فیلم ندارد. اما ناخدا خورشید شخصیت زاید ندارد. دغدغه ها و ایده الهای کاراکترها بیان و عیان بیشتری دارد و این خود به عمق و باورپذیری شخصیتها کمک کرده است.

...

ناصر تقوایی اهل آبادان است و ظاهرا سالیانی از عمرش را در بنادر و مناطق حاشیه خلیج فارس گذرانده. موفقیت فیلم ناخدا خورشید حتما وامدار این زندگی و نزدیکی کارگردان با مردم آن خطه است. آشنایی با گویش محلی و دقت در ادای آن توسط دوبلورها از نکات برجسته فیلم است. بی هنری است اگر یاد نشود از استاد منوچهر اسماعیلی که در دوبله نقش ناخدا شاهکار کرده.
شاید بتوان ناخدا خورشید را بهترین اقتباس ایرانی از فیلمی خارجی دانست. هرچند گفتنی ها درباره فیلم زیاد است که در مقال «فیلمهای متشابه» نمی گنجد. تا فرصتی دیگر و یادی دیگر از ناخدا خورشید.

۱۳۹۴/۲/۲۰ عصر ۰۳:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, برو بیکر, خانم لمپرت, زاپاتا, ژیگا ورتوف, Classic, BATMAN, Kurt Steiner, هایدی, ژان والژان, rahgozar_bineshan, سارا, سرهنگ آلن فاکنر, جیسون بورن, سروان رنو, حمید هامون, برت گوردون, Kathy Day, پیرمرد, جروشا, شیخ حسن جوری, Jacques Clouseau, ایرج, نایب تیمور خان, مگی گربه, لوئیس دگا, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, زرد ابری, واتسون
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: فیلمهای متشابه

همسفر

کارگردان : مسعود اسداللهی

هنرپیشه های اصلی : بهروز وثوقی - گوگوش - رضا کرم رضایی - مجید مظفری و .....

سال تولید : 1354

برگرفته شده از فیلم:

در یک شب اتقاق افتاد

کارگردان: فرانک کاپرا

هنرپیشه های اصلی: کلارک گیبل ، کلودت کلبرت

سال تولید: 1934

در یک شب اتفاق افتاد یکی از فیلمهای شاخص کلارک گیبل می باشد که بواسطه آن موفق به دریافت جایزه اسکار گردید فرانک کاپرا موفق شد به موضوع ایجاد عشق بین دو طبقه فقیر و غنی به شکلی متفاوت بپردازد که نتیجه آن منجر به شکل گرفتن یکی از آثار ماندگار در سینمای کلاسیک گردید. سوژه ایکه بعدها خمیر مایه بسیاری از فیلمهای ایرانی و هندی گردید.

اما در سال 1354 مسعود اسداللهی نیز با یک نگاه ایرانی به این موضوع پرداخت. هرچند او بخوبی تمام توانست از این سوژه جذاب یک فیلم جذاب و متفاوت با یک شب اتفاق افتاد روانه پرده های سینمای ایران نماید اما علیرغم تغییرات قابل توجه بنظر من نمی توان آنرا یک فیلم کاملا مستقل نامید. زیرا این فیلم نیز در برخی از سکانسهای متشابه ار فیلم دریک شب اتفاق افتاد تاثیر گرفته است. در واقع بنظر من مسعود اسد اللهی با دستکاری کردن بسیاری از سوژه ها سعی کرد این نکته را به تماشاگران تحمیل کند که فیلمش هیچ ارتباطی با نسخه هالیوودی ندارد.

در فیلم یک شب اتفاق افتاد پیتر (کلارک گیبل) روزنامه نگاری می باشد که از لحاظ مالی بشدت در مضیقه می باشد و برای بدستن آوردن موقعیت سابق خود در روزنامه بشدت نیازمند یک سوژه داغ می باشد. چه سوژه داغی بهتر از روایت داستان زندگی خانم الی اندروز  که از دست پدرش فرار کرده است در همسفر نیز علی (بهروز وثوقی) از لحاظ مالی بشدت در مضیقه می باشد و برای خارج نمودن خانه مادری خود از گرو نیازمند 70 هزار تومن پول می باشد بنابراین چه راهی بهتر از یافتن عاطفه که او نیز از نزد پدرش فرار نموده و دریافت پاداش از خانواده عاطفه.

   

دختران در هر دو فیلم (الی و عاطفه) دارای پدری پولدار هستند و در ناز و نعمت زندگی کرده اند. در هردو فیلم ابتدا هیچ رابطه و تمایل عشقی بین زوجها وجود ندارد ، اما  به مرور الی و عاطفه احساس می کنند از پیتر و علی خوششان آمده است. مضافا اینکه الی و عاطفه هر دو برای رسیدن به عشق خود از دست پدرانشان فرار کرده اند.

در هر دو فیلم مردان برای رفع هرگونه شائبه ای شبها وقتی با خانمها در مسافرخانه (یا کمپ ) تنها هستند به گونه ای رفتار می کنند که خانمها احساس امنیت کنند. برقراری دیوار چین با استفاده از یک طناب و پتو در فیلم در یک شب اتفاق افتاد و جدا خوابیدن عاطفه و علی در قهوه خانه بین راهی نکته اشتراک آنهاست.

صحنه های زخمی شدن پیتر و علی و  تیمار آنها توسط الی و عاطفه نیز یک نمونه دیگر مشترک بین این دو فیلم می باشد.

   

اما شاه بیت این تشابه بر می گردد به دیالوگها مشابه شب آخر، آنجا که الی از پیتر می پرسد: پیتر تا حالا عاشق شدی؟ این دیالوگ نیز عینا از سوی عاطفه نیز بیان می شود فقط پاسخ مردان فیلم هر یک با توجه به فرهنگ خود کمی متفاوت است.

در سکانس پایانی نیز در واقع هر دو زوج به یکدیگر می رسند، البته در یک شب اتفاق افتاد این سکانس بسیار زیباتر و طبیعی تر ساخته می شود. درست در لحظه ایکه پیتر و الی می خواهند به هم برسند سوء تفاهم ایجاد شده بین ایندو باعث میگردد تا این اتفاق پیش نیاید. در واقع الی فکر میکرد که پیتر صرفا بخاطر ده هزار دلار جایزه او را از میامی به نیویورک آورده و پیتر نیز فکر می کند الی  برای رسیدن به عشق خود از او سوء استفاده نموده است.

اما درست در حساسترین لحظه مراسم ازدواج ، بعد از آنکه پدرش به او می گوید پیتر جایزه ده هزار دلاری را نپذیرفت میهمانان را ترک و به سراغ پیتر می رود. درست مانند انیمیشن زیبای آنستازیا ، در آنجا نیز آناستازیا فکر میکرد پسر آشپز سابق قصر فقط برای دریافت پاداش از مادربزرگش او را از سن پیترزبورگ به پاریس آورده است اما وقتی از مادربزرگش می شنود که او پاداش را نپذیرفته است بلافاصله به دنبال او می رود.

در همسفر اما این سکانس تصنعی تر به تصویر کشیده می شود و علی با جا زدن خود بجای یکی از پرسنل فرودگاه عاطفه را از پای هواپیما سوار بر ماشین می کند و نهایتا با همان موتوریکه او را از شمال تا تهران آورده بود آنجا را ترک می کند. بنظر من تغییراتی که در همسفر ایجاد گردید فیلم را کمی نامعقول تر جلوه می دهد.

   

شخصیتهای فیلم کاپرا بسیار با هم هماهنگ بودند و باور پذیر ، پیتر اگر چه از لحاظ طبقاتی متعلق به طبقه ای پایین تر از الی بود اما از لحاظ فکری و استعدادی به الی نزدیک بود در حالیکه در همسفر هیچ نقطه اشتراکی بین علی و عاطفه وجود ندارد. شخصیت پدر در فیلم کاپرا بسیار جذاب و گیرا می باشد اما مسعود اسداللهی در تغییرات خود برای حفظ روند کمیک فیلم از پدر بکمک قابلیتهای فردی اصغر سمسار زاده یک شخصیت مضحک می سازد که صرفا بفکر آبروی خود می باشد ، بر عکس در نسخه هالیوودی پدر صرفا بفکر خوشبختی دخترش می باشد.

در نهایت نمی توان همسفر را (مانند دو فیلمی که در بالا نامبرده شد ) یک نسخه کاملا مشابه با در یک شب اتفاق افتاد دانست اما می توان گفت این فیلم در ساختار داستانش و پردازش برخی از سکانسها از فیلم اصلی تاثیر گرفته است.

   

نکته : شخصا اعتقاد دارم نباید بواسطه یک سکانس مشابه در فیلمی آنرا یک نسخه کپی شده دانست اما وقتی ساختار داستان و سکانسهای مشابه و حتی دیالوگها مشابه از حد استاندارد بیشتر می شود آن فیلم را نمی توان یک فیلم مستقل دانست. برای مثال بقول منصور خان ، ایرج قادری در ساخت سکانس پایانی فیلم تاراج تحت تاثیر فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید بوده است اما موضوع و ساختار این دو فیلم کاملا با هم متفاوت است. و یا دوستانیکه اعتقاد دارند آژانس شیشه ای از روی بعد از ظهر سگی ساخته شده است بنظر من تنها وجه تشابه آنها در موضوع گروگانگیری می باشد و این فیلم کاملا مستقل از هر فیلم دیگری ساخته شده است ( موضوعی که جیسون بورن محترم نیز درجستار آمریکا علیه آمریکا به آن اشاره نموده بود.

در موضوع کپی برداری متاسفانه برخی از کارگردانان ، فیلم خود را عینا مانند نسخه اصلی کپی می کنند ( مانند شبی در تهران یا زن بدلی) ، گاهی نیز کارگردان موضوع فیلمی را بعنوان ساختار اصلی فیلمش انتخاب می کند و با تغییر اجزا ممکن است صرفا برخی از سکانسها را عینا مانند فیلم اصلی بسازد ( مانند همسفر). و اینجا نیز محلیست برای پرداختن به اینگونه فیلمها.

۱۳۹۴/۲/۲۱ عصر ۰۶:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, سرهنگ آلن فاکنر, دکــس, هایدی, BATMAN, rahgozar_bineshan, جیسون بورن, Classic, خانم لمپرت, سروان رنو, حمید هامون, Princess Anne, برت گوردون, Kathy Day, شیخ حسن جوری, Jacques Clouseau, ایرج, نایب تیمور خان, مگی گربه, هانا اشمیت, سارا, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون, زبل خان, بانو الیزا, ژنرال
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: فیلمهای متشابه

درود بر همه گرامیان

سینمای تقلید درهمه جا هست، کمابیش،درست یا غلط... اما عرض من این است اگر هم می خواهیم سوژه ای را از جایی وام بگیریم سعی کنیم امانت دار خوبی باشیم و دین خود را به وام دهنده لااقل با ذکر نام او ادا نماییم، مثلا همواره در سینمای اقتباسی غرب نام صاحب کتاب در تیتراژ ابتدایی یاد می شود، اما متاسفانه اکثر سینماگران و فیلمنامه نویسان ما حتی در اقتباسها نیز ذکری از مرجع داستان نکرده درحالیکه خود درس اخلاق به سایر اصناف می دهند حتی اصول اولیه اخلاق حرفه ای را رعایت نمی کنند! مضاف بر اینکه برداشت یا کپی از آثار یا فیلمهای اوریجینال بی ذکر منبع توهین به شعور بیننده آگاه است..... آن گونه است که وقتی یدالله صمدی در عنوان بندی فیلم دونفر و نصفی 1370 اثرش را برداشتی آزاد از داستان سه مرد و یک سبد نوشته کولین سرو مطرح می کند به من بیننده احساس خوبی دست می دهد، حتی اگر ایشان واقعا آن کتاب را نخوانده و تنها فیلم اقتباسی Three Men and a Baby را دیده باشد... اما امروز نمی خواهم از این دو فیلم بگویم شاید وقتی دیگر... امروز قصد دارم شما را به دوران پیش از انقلاب و تماشای یک فیلمفارسی ببرم . سال 1352 فیلم بیقرار به کارگردانی ایرج قادری و سناریوی جناب سعید مطلبی و تهیه کنندگی جمشید شیبانی ،که کپی کاملی از فیلم تقلید زندگی به کارگردانی داگلاس سیرک و سناریوی برگرفته از نوول فانی هرست وتهیه کنندگی راس هانتر است.

ابتدا کلیت کاملا متشابه داستان دو فیلم را سکانس به سکانس بدون ذکر نام قهرمانان بازگو می کنم:

1-دو زن بیوه با دختران همسالشان در مکانی عمومی آشنا و باهم دوست می شوند. این دوزن یکی فقیر و کارگر است و دختر کوچکش هم همیشه شاکی از هویت و وضعیت زندگی، دیگری کاری نیمه وقت دارد ولی باتوجه به استعدادی که دارد هدفش ورود و کسب شهرت و موفقیت در عرصه هنر است. در سکانس اول زن فقیر پیشنهاد می دهد که با زن هنرمند زندگی و بچه او را پرستاری کند تا او هم به هدفش بپردازد ولی زن هنرمند دودل است. سکانس اول با خداحافظی آنان و غرغرهای کودک فقیر به مادرش درحال اتمام است که از پشت سر نوای نجات بخش زن هنرمند می رسد که آنان را موقتا به خانه اش دعوت می کند.

2-درسکانسهای بعد شاهد استقرار زن فقیر و دخترش در خانه دوست جدید مهربانشان هستیم . این زن فقیر عجب دختر پررویی دارد که حتی سر عروسک هایی که متعلق به دیگری است دعوا و جنجال راه می اندازد! ... وقتی عملا زن فقیر درخانه جدید جا میفتد و خدمتکار و دایه بچه می شود. زن متشخص به استودیوهای هنری سر می زند تا هنرش را ارائه دهد اما صاحب استودیو در ازای دادن فرصت به زن توقعات بیجا دارد که هنرمند ما را سرخورده به منزل روانه می کند.

3-بدیهی است که فیلم باید یک نقش مقابل برای زن هنرمند که به نظر می رسد ستون فیلم باشد بتراشد. مردی که عاشق او شده و از کار کردن زن راضی نیست و در چند سکانس بعد در راه پله منزلِ خانم هنرمند از او تقاضای ازدواج می کند و درحالیکه خانم می خواهد به او پاسخ مثبت دهد ناگهان تلفن خانه اش به صدا درمیاید و صاحب استودیو او را دعوت به کار می کند و رشته های عاشق دلخسته پنبه می شود...

4- زن هنرمند که پله های ترقی را دوپله یکی بالا می رود عاشقش را پس می زند . مرد افسرده برای چندین سال راهی ناکجاآباد می شود. دخترها بزرگ می شوند دختر زن هنرمند که مادر را به ندرت می بیند به پرستار مهربانش وابسته می شود و دختر زن فقیر هرچه بزرگتر می شود نفرتش از وضع و هویت مادر بیش از پیش می گردد. او که خود را به دروغ عضوی از خانواده اشرافی دربین دوستانش معرفی کرده خواستگاری پیدا می کند که وقتی می فهمد واقعا این دختر کیست و چیست او را به باد کتک می گیرد. دختر هم از خانه فراری شده و به عنوان رقصنده در کافه ها وقت و زندگی جعلی خود را می گذراند.

5-زن هنرمند پس از سالیان سال عاشق دلخسته اش را می بیند و فیلش یاد هندوستان می کند و می خواهد خود را از کار و هنر بازنشست و عروسی کند اما ناگهان یک فرصت طویل المدت عالی از خارج از کشور برای ارائه هنرش به او پیشنهاد می شود و زن قید عروسی را زده سرپرستی دخترجوانش را به مرد عاشق سپرده و راهی خارجه می شود. دختر جوان با معاشرت با مردی که حکم پدر او را دارد عاشق او می شود و راز دل را به دایه اش که اکنون پیر و بیمار شده می گوید.

6- با بازگشت زن هنرمند از سفر خارج و طرح مجدد بازنشستگی و ازدواج، دایه بیمار ماجرای عاشق شدن دختر را افشا و در یک بحث دونفره مادر و دختری ، دختر گله مند می شود که خانم هنرمند هیچگاه برای او مادری نکرده و متقابلا می شنود که تمام هم و غم مادرش برای رفاه و سعادت دخترش بوده است و جنگ در آن وادی مغلوبه می شود... دختر متحولانه و سخاوتمندانه مرد را به مادرجانش می بخشد!

7-زن بیمار آدرس دختر سرکشش را پیدا کرده و به او سر زده و جلوی دوستان و همکاران او ادعا می کند خدمتکار و دایه دختر است و برای آخرین بار می خواهد دخترکوچولویش را در آغوش بگیرد. (سکانس گریه دار وبسیار تاثرآور) ... پیرزن پس از آخرین دیدار وقتی به خانه برمی گردد به بستر مرگ می افتد و در میان شیون اطرافیان و درغیاب تنها دخترش چشم از جهان فرو می بندد.

این سناریو برگرفته از نوولی به قلم خانم فانی هرست به نام تقلید زندگی Imitation of life درسال 1933 بود ، که توسط کمپانی یونیورسال ابتدا در سال 1934 و سپس در سال 1959 به فیلمهای موفق و پرفروشی باهمین نام تبدیل گردید. هدف خانم هرست در این داستان بیان بحران هویت زن آمریکایی در اجتماع پیرامونش باضافه پس زمینه معضل تبعیض نژادی و مشکلاتی بود که سیاه پوستان آمریکا در آن زمان بخاطر رنگ پوستشان داشتند . بنابراین زن فقیر داستان سیاه پوست و دخترش دورگه سفید پوستی بود که از نژاد سیاه خود شرم داشت و انمود می کرد اصیل زاده است.

نسخه دوبله  تقلید زندگی1959  که اخیرا برای بار چندم دیدم دقیقا تمام سکانس و صحنه هایی را که در بالا ذکر کردم با زیباترین وجه داراست. (البته خود این نسخه تفاوتهایی قابل توجه با نوول فانی هرست دارد(بنابراین بیقرار نمی تواند اثری اقتباسی تلقی گردد بلکه کپی از فیلم است):

-خانم هنرمند لورا مردیت با بازی عالی لانا ترنر که با اراده و پشتکارش هنرپیشه تئاتر مشهوری می شود. در سرتاسر فیلم با وجودیکه تم تبعیض نژادی مطرح است اما اوست که می درخشد وفیلم را ازآن خود می کند، که البته برای منِ بیننده ایرانی شکوه و جذابیت لانا ترنر در این نقش با صدای جادویی بانو رفعت هاشم پور دوچندان نیز شده است.

-خانم فقیر (سیاه پوست) آنی جانسون با بازی روان و بی نظیر خوانیتا مور - کاندید اسکار نقش مکمل

-دختر ظریف و مو بلوندِ لورا ، سوزی با بازی سندرا دی

-دختر درشت و چشم و ابرو مشکیِِ آنی ، ساراجین، با بازی سوزان کوهنر کاندید اسکار نقش مکمل که مادر و نژاد سیاهش را عامل تمام بدبختی هایش می داند.

-عاشق دلخسته لورا ، استیو آرچر بابازی جان گوین که عکاسی هنرمند است و یک سمت مهم اداری هم دارد.

خوب حال گریزی بزنیم به نسخه ایرانیزه فیلم تقلید زندگی یعنی بیقرار:  کارگردان اول از هرچیز تم داستان را از آنجا که تبعیض نژادی سیاه وسفید در ایران وجود نداشت به تبعیض طبقاتی برگردانده است. برای این تقابل، خانم پوران خواننده را با همین اسم و رسم شیک درفیلم مقابل خانم فخری خوروش درنقش فاطمه کلفت ساده دل و چادر به سر! قرار می دهدو کبری دختر فاطی نگون بخت دایم از اینکه بچه کلفت زاده شده شرمسار و شاکی است

جالب است که تاپایان فیلم از حجاب همیشگی نصف ونیمه فاطی خانم چه با چادر چه روسری ولباسهای کلفت مآبانه او (حتی وقتی اوضاعشان کاملا روبراه است) برای نمایش سنتی گرایی وسطح پایین بودنش استفاده ابزاری منفی شده که به نظر شخصی من بیننده بزرگترین نقطه ضعف فیلم است. این مسئله نه تنها به وضوح نمایش داده می شود بلکه بصورت شعار نیز بیان می گردد؛ در جایی از فاطمه که دائم  خودش را در برابر کبری دختر یاغی اش مقصر می داند می شنویم:" حق هم داره اون مال امروزه من مال دیروزم!"...

یک نکته جالب بصری در انتخاب بازیگر نقش دختر پوران ،لی لی یعنی خانم آتش خیر است که گویا عوامل فیلم بنابه ارادتی که به سوزی (سندرا دی) دختر لورا مردیت فیلم تقلید زندگی داشته اند شکل و شمایل او را باهمان شمایل بلوند ظریف کپی نموده اند. البته اسم "سوزی" هم در بیقرار بکار رفته و نام مستعار کبری دختر فاطی کلفت خانه است که سپیده درشت و مشکی نقشش را بازی می کند و الحق دراین نقش خوب بازی کرده و اگر سوزان کوهنر برای آن فیلم اسکار نمی گیرد لااقل سپیده برای این فیلم جایزه سپاس را از آن خود می نماید.

برسیم به احمد عاشق دلخسته که نقشش را خود جناب کارگردان ، ایرج قادری بازی می کند احمد برخلاف استیو آرچر هنرمند نیست بلکه بنا به ذائقه ایرانی تیپ مدرنیزه جاهلی دارد! و از آنجا که نمک جاهل به پادویش است کاراکتر احمد اضافه بر سازمان، یک پادوی پروپاقرص و نمک ریز! دارد که البته مجال زیادی به او داده نشده است.

مقایسه سکانس متشابه «خواستگاری در راه پله» دو فیلم بسیار بحث برانگیز است . در تقلید زندگی استیو درجریان خواستگاری از لورا می خواهد از دنبال کردن هدفش دست بردارد زیرا با تعرضی که صاحب استودیو به وی داشته احساساتش خدشه دار شده و ادامه این روند به روحیه حساس و لطیف او صدمه می زند. در بیقرار احمد در راه پله متوقعانه از پوران می خواهد در خانه بنشیند و غذا بپزد و فقط برای او بخواند (همان حکایت زن خوب فرمانبر پارسا..) انتظار دارید من بیننده زن ایرانی در مقایسه این دوکاراکتر آقای مشابه به چه نتیجه ای برسم؟! خداراشکر که زنگ تلفن سربزنگاه به صدا درمیاید...

البته برای رعایت سایر مولفه های فیلمفارسی یک بزن بزن کافه ای هم  در بیقرار گنجانده شده که اوج خلاقیت سناریست است جایی که احمد می رود فرهاد نامزد کبری را که کتکش زده ادب کند و ضمن مشت ومال اساسی وی به او درچند جمله آموزنده درس اخلاق و وفاداری هم می دهد! و جالب اینکه فرهاد بچه پولدار در سکانس پایانی متحول شده برای خواستگاری کبری بچه کلفت دلاورمردانه پاپیش می گذارد!، خلاقیتی دیگر در جهت هرچه ایرانی پسندتر شدن پایان فیلم!... درحالیکه درسکانس پایانی فیلم تقلید زندگی مراسم باشکوه تشییع جنازه آنی سیاه پوست است که بسیار دراماتیک ،تاثیرگذار و حاوی پیامی اخلاقی-اجتماعی است جاییکه سپید و سیاه در هرقشر وطبقه در آن شرکت نموده و به احترامش کلاه از سر بر می دارند، اما در خاتمه ایرانی پسند فیلم بیقرار گرچه فاطمه درمظلومیت کامل و حسرت به دل دربستر می میرد دوربین با زوم روی صورت کبری به استقبال تیتراژ پایانی می رود تا دل بیننده قرص باشد که کبریای مستضعف به فرهادِ مرفه بی درد می رسد!...

سکانس جنجالی دیگر فیلم معاشرت احمد و لی لی در غیاب پوران که درسفر خارجه است می باشد، درتقلید زندگی شالوده پیدایش احساس عاشقانه در سوزی  نوجوان در دل طبیعت زیبا و ضمن اسب سواری با استیو ریخته می شود درنسخه فارسی استخر و قلقلک پایه گذار رومانس است! و بگذریم که هدف اصلا و ابدا نمایش تن و بدن برهنه فرهاد خان و لی لی خانم نبوده حاشا و کلا...

در سکانس کپی ملاقات مادر و فرزند در اتاق پشتی کاباره اما، بسیار خوب کارشده چرا که اشک بنده را با وجودیکه اشراف کامل برموضوع داشتم درآورد و البته همینجا باید به بازی بسیار عالی خانمها فخری خوروش و سپیده اشاره نمایم. این دو فیلم را از آن خود کرده اند . پوران (برعکس لانا ترنر در تقلید زندگی) عملا جز اجرای چند ترانه زیبا و شنیدنی نقشی تاثیرگزار درجریان فیلم ندارد. موسیقی متن فیلم ازحسین واثقی هم نقطه قوت دیگر بیقرار است که کاملا با فضای ملودرام فیلم هماهنگی دارد.

بیقرار در جمع یک کپی کامل ولی خوب و تماشایی از آب درآمده توصیه من به شما خواننده عزیز این است که هردو فیلم را تماشا کنید تا به اوج هنر در ایرانیزه کردن و ایرانی پسند شدن یک اثر اقتباسی مشهور هالیوودی پی ببرید!!! ... یاحق


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۴/۲/۲۵ صبح ۰۷:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : برت گوردون, Kathy Day, Classic, سروان رنو, هایدی, زینال بندری, ژان والژان, پیرمرد, ژیگا ورتوف, Princess Anne, حمید هامون, دکــس, جروشا, برو بیکر, BATMAN, سرهنگ آلن فاکنر, شیخ حسن جوری, Jacques Clouseau, ایرج, نایب تیمور خان, rahgozar_bineshan, مگی گربه, هانا اشمیت, سارا, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #6
RE: فیلمهای متشابه

شوخی

کارگردان: همایون اسعدیان

هنرپیشه های اصلی: پرویز پرستویی - حبیب رضایی - فاطمه معتمد آریا

سال تولید: 1378

برگرفته از فیلم:

قهرمان

کارگردان: استیون فریزر

هنرپیشه های اصلی: داستین هافمن - اندی گارسیا

سال تولید: 1992

فیلم شوخی نیز بنظر من یک شوخی بی مزه بود با یکی از آثار نسبتا موفق سینمای آمریکا. سوژه بکار رفته در فیلم اصلی یک سوژه جدید و موفقی بود که برای اولین بار به تصویر کشیده می گردد. ماجرای فیلم در خصوص سقوط هواپیمایی بود که در آن برنارد با بازی داستین هافمن با حضور اتفاقی خود در محل سقوط به داخل هواپیما می رود و نا خواسته به برخی از مسافرین هواپیما قبل از رسیدن تیم امداد و نجات کمک می کند.

از جمله کسانیکه برنارد موفق می گردد به کمک آنان بشتابد خبرنگاری بنام گیلی می باشد. به محض رسیدن تیم امداد برنارد  خلافکار محل حادثه را ترک می کند اما هنگام ترک محل لنگه ای از کفشش موقع کمک به مسافرین درون هواپیما جا می ماند. خبرنگار نجات یافته بکمک ابزارهای رسانه ای خود سعی در شناسایی قهرمانی که به مسافرین کمک کرده است می نماید و این در حالیست که دوستان او از جمله پسر کوچکش که پدرش را قهرمان خود می داند حرفش را باور ندارند. برنارد  قبل از آنکه بتواند خود را بعنوان ناجی ناشناس مسافرین معرفی کند بخاطر اعمال خلافکارانه اش به زندان می افتد.

تنها سر نخ شناسایی قهرمان همان لنگه کفش جا مانده در کابین هواپیماست که گیلی سعی می کند سیندرلا وارانه در پی یافتن صاحبش باشد. جان دوست برنارد از غیبت او که در زندان بسر می برد سواستفاده می کند و با در اختیار داشتن لنگه دیگر کفش برنارد خود را بجای قهرمان جا می زند تا از این طریق به اشتهار و ثروت باد آورده دست یابد . در نهایت نیز ماجرا ختم به خیر می گردد و برنارد موفق به احقاق حق خود  می گردد تا بتواند به زندگی خود سرو سامان بدهد.

   

اما بشنوید از نسخه وطنی:

شخصا معتقدم فیلم اصلی دارای سوژه جالبی بود اما از همایون اسعدیان بعید بود که با وجود سوژه های بکرتر بخواهد به سراغ سوژه ای برود که تطبیق آن با فرهنگ ایرانی کمی غیر قابل باور باشد. نقشی که رسانه ها در دنیای غرب دارند هرگز با جامعه ایرانی برابری نمی کند. رسانه های غربی با اتکا بر قدرت خود بخوبی قهرمان پروری می کنند اما آیا روزنامه های ما نیز چنین قدرتی دارند؟

فیلم شوخی کاملا بر مبنای فیلم قهرمان ساخته شده است و دست اندرکاران آن زحمت هیچگونه تغییر اساسی را در آن نداده اند بجز آنکه فیلم با اتکا بر قابلیتهای فردی حبیب رضایی صاحب لایه هایی از طنز گردیده است که در نسخه اصلی از آن خبری نیست. ضمن آنکه در فیلم قهرمان با اتکا بر تجربه و جلوه های ویژه و عدم محدودیت در بودجه ساخت ،سکانس های سقوط و اتش سوزی درون لاشه هواپیما و رسیدن تیمهای امداد و نجات بسیار واقعی تر از نسخه وطنی بتصویر کشیده می شود.

جنجال بر سر یافتن ناجی مسافرین  در فیلم قهرمان نسبت به یافتن او در فیلم شوخی توسط رساناها به مراتب به فرهنگ غربیها بیشتر نزدیک است تا در کشوری مانند ایران که مطبوعات در آن در فضای بسته ای فعالیت می کنند. به همین دلیل است که معتقدم این شبیه سازی با قوانین و فرهنگ ایران منتطبق نمی باشد. به همین دلیل است که معتقدم سینماگران ما برای یافتن سوژه های تقلیدی اغلب ادرس را اشتباه می روند.

در فیلمهایی که تا کنون در این جستار بعنوان فیلمهای متشابه معرفی شده اند شخصا معتقدم فیلمهایی مانند ناخدا خورشید ، همسفر و بیقرار نمونه های موفقی از فیلمهای متشابه می باشند ، زیرا مخاطب داستان فیلم را می تواند باور کند و مخاطبین چنانچه نسخه های اصلی را نیز دیده باشند دیدن آنها برایشان خالی از لطف نیست اما دیدن فیلمهایی نظیر شبی در تهران و زن بدلی و شوخی برای مخاطبی که نسخه های اصلی آنها را دیده باشد نسبتا آزار دهنده می باشد.

در مجموع بنظر من شوخی یک نسخه ناموفق از یک نسخه موفق می باشد. شاید تنها نکته قوت فیلم شوخی حضور بازیگرانی چون پرویز پرستویی و حبیب رضایی به کارگردانی همایون اسعدیان می باشد. زوجی که پیش تر از این مردم خاطره خوشی از حضور آنان در آژانس شیشه ای داشته اند.

در شوخی بجای برنارد از نام رضا فتحعلی استفاده شده است . جان نام دوست برنارد می باشد که در غیاب برنارد خودش را بعنوان ناجی مسافرین معرفی می کند و این در حالیست که در فیلم شوخی ابراهیم تارآبادی معروف به ابرام شوتی بعنوان دوست رضا فتحعلی جایگزین شخصیت جان میگردد. گیلی خبرنگار زنی می باشد که در فیلم قهرمان بدنبال یافتن ناجی مسافرین می باشد تا قهرمان پروری نماید و این در حالیست که خانم سیما کی مرام با بازی فاطمه معتمد آریا جایگزین این شخصیت در فیلم شوخی می گردد.

هر دو فیلم از رسانه ملی پخش شده اند. فیلم قهرمان به مدیریت دوبلاژ ناصر طهماسب با گویندگی جلال مقامی بجای برنارد و منوچهر والی زاده بجای جان برای اولین بار در سال 1380 از شبکه سوم سیما پخش گردید.

۱۳۹۴/۲/۳۰ عصر ۰۴:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Princess Anne, Classic, BATMAN, دکــس, ژان والژان, فرانکنشتاین, سروان رنو, Kurt Steiner, زاپاتا, لمون, سرهنگ آلن فاکنر, حمید هامون, نایب تیمور خان, خانم لمپرت, ایرج, rahgozar_bineshan, شیخ حسن جوری, مگی گربه, سارا, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, هایدی, Memento, واتسون, مکس دی وینتر, زبل خان
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #7
RE: فیلمهای متشابه

می خواهم زنده بمانم

کارگردان : ایرج قادری

هنرپیشگان اصلی : فاطمه گودرزی - فرامرز قریبیان 

سال تولید : 1374

می خواهم زنده بمانم

کارگردان : رابرت وایز

هنرپیشگان اصلی: سوزان هیوارد

سال ساخت : 1958

ایرج قادری یکی از کارگردانان صاحب سبک در سینمای سنتی ایران می باشد. شاید فیلمهایش مطابق سلیقه بعضیها نباشد اما او مخاطب خود را درست شناسایی کرده بود و فیلمهایش مطابق سلیقه آنان بود. او سینما را همانطور می شناخت که زندگی خود را می شناخت. در فیلمهایش گاها نسخه برداری و کپی برداری از روی آثار بزرگ سینما دیده می شود اما او با مهارت تمام این نسخه برداری را کاملا ایرانی ارائه می داد.

می خواهم زنده بمانم بازگشت مجددا ایرج قادری بود از حصر خانگی و اجباری او از سینما. بازگشت باشکوهی بود و در این بازگشت او فیلمی را روانه گیشه نمود که متفاوت با سایر فیلمهای آنروزها بود. می خواهم زنده بمانم ملغمه ای از یک واقعیت جنایی و یک فیلم هالیوودی به همین نام بود. با می خواهم زنده بمانم رابرت وایز قطعا همه دوستان آشنایی دارند اما برای می خواهم زنده بمانم ایرج قادری حرف های گفتنی بسیار می باشد. در واقع این فیلم از یک پرونده جنجالی در دهه شصت تاثیر می گیرد و ایرج قادری به زیبایی تمام توانست این ماجرا را به گونه ای پیش ببرد تا فینال فیلم از فیلم همنام خود متاثر گردد. برای روشن شدن موضوع ابتدا به پرونده واقعی یک موضوع جنجالی می پردازم که در دهه شصت برای همنسلان من که دوران بلوغ خود را در آن دهه می گذراندند به یک تراژدی تلخ تبدیل گردیده بود. یادآوری این ماجرای جنایی بعنوان مقدمه این پست حالا تبدیل به یک نوستالوژی جنایی گردیده است:

در خرداد ماه سال 1363 پلیس در جریان مرگ نوجوان 12 ساله ای بنام پدرام تجریشی که در حمام خانه خود با ضربات چاقو دست به خودکشی زده بود قرار می گیرد. پدرام تجریشی پس از جدایی پدر از مادرش با پدر و نامادری خود خانم مریم شهمیرزادی زندگی می کرد. تلاشهای مریم شهمیرزادی برای گرفتن چاقو از دست پدرام افاقه نکرد و پدرام در مقابل چشمان نامادری خود به زندگی خاتمه می دهد .خودکشی پدرام تایید می گردد و همه چیز برای این نوجوان 12 ساله به پایان می رسد. اما چهل روز بعد با شکایت مادر اصلی پدرام جنجالی ترین پرونده دهه شصت در دادگاه شکل میگیرد. جسد پدرام پس از نبش قبر از سوی پزشک قانونی مورد کالبد شکافی قرار میگیرد و در آن ضربه هایی از پشت مورد تایید قرار میگیرد تا مرگ پدرام ابعاد پیچیده تری بخود بگیرد.

نامادری پدرام اکنون اصلی ترین متهم این پرونده قلمداد میگردد و روانه زندان می شود و نهایتا قتل پدارم تجریشی توسط نامادری تایید و او محکوم به اعدام می گردد. حکم اعدام مریم شهمیرزادی اما مورد تایید دیوانعالی کشور قرار نمی گیرد مضافا اینکه او از پدر پدرام باردار نیز می گردد. سالها طول می کشد تا اثبات گردد پزشک قانونی گزارشش اشتباه بوده و ضربه پشت بدن پدرام ناشی از چاقو نبوده است بلکه ناشی از برخورد او با شومینه بوده که هنگام ممانعت نامادری از خودکشی پدرام پیش آمده است.

همچنین رو گردیدن دفتر خاطرات پدرام که او در آن نوشته بود روزی به زندگی خود پایان خواهد داد  کمک بزرگی در تبرئه خانم مریم شهمیرزادی می کند. پرونده مختومه میگردد و خانم مریم شهمیرزادی از رندان آزاد میگردد. آنها سالها بعد از ایران مهاجرت کردند . او اکنون با فرزند خود علی تجریشی و همسرش احمد تجریشی در آمریکا زندگی میکنند.

 

موضوع مرگ پدرام آنقدر جامعه را تحت تاثیر خود قرار داده بود که نظر هر فیلمسازی را برای روایت آن بر پرده های سینما به خود جلب می نمود. اما اولین کسی که بطور جدی وارد موضوع گردید رسول صدر عاملی بود. او که در آنزمان به حرفه روزنامه نگاری و خبرنگاری نیز علاقمند بود و حتی مدتی سرپرستی سرویس حوادث روزنامه اطلاعات را در دست داشت  مرتبا جریان دادگاههای پدرام را پیگیری می نمود و با فیلمبرداری برخی از جلسات دادگاه نهایتا موفق به ساخت یک مستند 16 میلیمتری از این واقعه میگردد، مستندی که هیچگاه به نمایش در نیامد.

اما رسول صدر عاملی فیلمنامه ای با محوریت این موضوع می نویسد و بسیار نیز علاقمند بود تا خودش روایت مرگ پدرام را بسازد. این موضوع سالها در کش و قوس بود و رسول صدر عاملی بجای روایت مرگ پدرام تجریشی گلهای داوودی و پاییزان را می سازد. ایرج قادری پس از حدود یک دهه خانه نشینی سرانجام موفق به اخذ تائید وزارت ارشاد می گردد تا دوباره به سینما بازگردد.

همه بدنبال آن بودند تا ایرج قادری بازگشت باشکوهی به سینما داشته باشد لذا صدر عاملی حاضر می شود فیلمنامه خود را به او واگذار کند. ایرج قادری بسیار مشکل پسند شده بود و دوست داشت فیلمی بسازد تا ضمن سازگاری با روحیاتش بتواند توانایی های خود را نیز پس از سیزده سال انزوا به رخ اهالی سینما بکشد. بنابر این فیلمنامه رسول صدر عاملی مورد بازبینی قرار میگیرد و از دل آن فیلمی بنام اما من شما را دوست داشتم متولد می گردد. اما نهایتا این فریدون جیرانی بود تا با پرداخت نهایی خود سناریوی فیلم می خواهم زنده بمانم را تدوین نماید.

حالا فیلمنامه ای در اختیار ایرج قادری فرار می گیرد که با هر بار پرداخت آرام آرام از واقعیت فاصله می گرفت و پرونده پدرام تجریشی تنها در ساختار فیلم قرار میگیرد و بهانه ای می شود برای ساختن فیلم می خواهم زنده بمانم. با توجه به حساسیتی که روی ایرج قادری بود او برای اینکه از سوی دستگاههای قضایی مورد مواخذه قرار نگیرد با هوشمندی تمام ، زمان واقعه فیلم خود را به پیش از انقلاب می برد.

اما در نیمه دوم فیلم شاهد هستیم که فیلم از روی واقعه مرگ پدرام تجریشی به ساخته رابرت وایز تغییر مسیر می دهد. دلهره ها و هراسهای ناشی از اعدام باربارا گراهام به زیبایی تمام به اعدام فرنگیس منتقل می شود اما با یک الگوی کاملا ایرانی. مضافا اینکه هم باربارا و هم فرنگیس در شرایط تقریبا مشابهی محکوم به اعدام می گردند. ضمنا هر دو نیز یک فرزند خردسال هم دارند. قرار بود سرنوشت فرنگیس درست مانند باربارا رغم بخورد تا مخاطب در اندوه مرگ یک بیگناه سالن سینما را ترک نماید.

اما ایرج قادری بزرگتر از آنی بود که برای مطرح کردن خود یا هر چیز دیگری سرنوشت غم انگیزی برای پایان فیلمش رغم بزند. او ایرانی بود و هموطنان خود را خوب می شناخت. او  بخوبی دریافته بود که هموطنانش پس از تحمل هشت سال جنگ تحمیلی و محروم بودن از شادیهای متداول خسته تر از تماشاچیان بی غم آمریکایی هستند تا بتوانند ملایمات روحی ناشی از مرگ یک بیگناه را هرچند غیر واقعی اما بر پرده سینما تحمل کنند.

لذا او به سلیقه خود آخرین ثانیه های فیلمش را تغییر می دهد و در حالیکه قرار بود حکم بیگناهی فرنگیس دقایقی بعد از مرگش به زندان برسد اما تماشاگران با دیدن حرکت انگشت دست فرنگیس پس از تلاش پزشکان برای احیای او در پای چوبه دار در می یابند که فرنگیس مانند باربارا بیگناه اعدام نمی گردد و نهایتا بسیار راضی و خرسند صندلیهای سالن سینما را ترک می کنند.

می خواهم زنده بمانم ایرج قادری هرگز یک فیلم تقلیدی محض از روی فیلم همنام خود نمی باشد اما باید اذعان داشت کارگردان در برخی از سکانسها (بویژه سکانسهای پایانی ) از فیلم اصلی تاثیر گرفته است اما این تاثیر آنقدر مبتکرانه می باشد که چیزی از ارزشهای این فیلم کم نمی کند. ایرج قادری حتی برای استقلال فیلم خود و جدا کردن فیلمش از پرونده پدرام تجریشی دست به ابتکارات زیادی میزند و تا حدودی هم موفق می شود، زیرا انصافا بسیاری از تماشاگران که پیش از دیدن فیلم تحت تاثیر فضای منفی برخی از رسانه ها قرار گرفته بودند هنگام دیدن فیلم پرونده پدرام تجریشی را فراموش می کردند و کاملا تحت تاثیر روند متفاوت داستان قرار می گرفتند.

فاطمه گودرزی در برنامه هفت در خصوص اینکه ایرج قادری دوست داشت فیلمش مستقل از هر واقعه و یا فیلم مشابه دیگری ساخته شود نقل می کند وقتی به دفتر هدایت فیلم می رود برای اینکه بتواند با نقش نامادری ارتباط برقرار کند تقاضا می کند تا فیلم مستند رسول صدر عاملی را که از دادگاه پدرام تجریشی ساخته بود را ببیند تا بتواند با روحیات مریم شهمیرزادی آشنا شود ، این تقاضا مورد قبول ایرج قادری قرار نمی گیرد و او از فاطمه گودرزی می خواهد تا خودش یک شخصیت جدیدی را خلق نماید.

این ویژگیهای ایرج قادری انصافا تحسین برانگیز است ، بنظر من او علیرغم اینکه برخی از فیلمهایش تحت تاثیر فیلمهای دیگری قرار می گیرد اما  با مهارت تمام ماحصل کار خود را بسیار جذاب تدوین می نماید. بنده نیز مانند سرکار خانم لمپرت اعتراف می کنم وقتی فیلم بیقرار او را برای اولین بار در دوران نوجوانی دیدم فارغ از اینکه فیلم او دارای مشابه خارجی می باشد بشدت تحت تاثیر همان سکانس معروفی که در آن فخری خوروش از دخترش درخواست می کند برای آخرین بار مانند دوران کودکی او را در آغوش بگیرد قرار گرفتم و اشکم سرازیر گردید و این بنظر من یعنی موفقیت یک کارگردان در خلق یک اثر ، هر چند آن اثر از روی اثر دیگری ساخته شده باشد اما کارگردان آنقدر مهارت داشته است تا بتواند علیرغم الگوبرداری مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد.

اما در مجموع آنان که ماجرای پرونده پدرام تجریشی را در دهه شصت دنبال می کردند و آنانکه فیلم می خواهم زنده بمانم رابرت وایز را دیده اند بخوبی می توانند به این موضوع واقف گردند که ایرج قادری فیلمش خواسته یا ناخواسته متاثر از این دو موضوع شکل می گیرد اما مهارتهای او و دامنه شناختش از سلیقه ایرانیان باعث می گردد تا نتیجه کار بسیار زیبا و ماندگار شود و زمینه ساز بازگشت با شکوه او به سینما گردد و داغ دوستدارانش را بخاطر 13 سال خانه نشینی و محروم شدن مردم از دیدن فیلمهایی که او می توانست در این سالها بسازد  تازه می نماید. داغی که او پس فقدانش در اردیبهشت 91 اکنون بیش از هر زمانی مشهود گردیده است.

قطعا نسلهای آینده با دیدن آثار قدیمی او بیش از نسل فعلی به او علاقمند می گردد. زیرا اطمینان دارم کارگردانان فعلی هرگز نخواهند توانست با سبک او فیلمهایی نظیر تاراج - بت - بی حجاب - بیقرار - دادا - برزخیها و می خواهم زنده بمانم را بسازد ، هرچند برخی از اهالی سینما بسیاری از آثار او را سبک و حتی گاها مبتذل می نامند اما باید به سلیقه مردم احترام گذاشت زیرا همین فیلمهایی که از نظر برخی از منتقدان سبک و فاقد محتوا می باشد برای بسیاری از مردم جذاب و زیبا می باشد.

۱۳۹۴/۳/۱ عصر ۰۷:۳۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, Princess Anne, Kurt Steiner, دکــس, ژان والژان, زینال بندری, هایدی, BATMAN, Jacques Clouseau, سرهنگ آلن فاکنر, نایب تیمور خان, بولیت, اسکورپان شیردل, منصور, Classic, ایرج, سروان رنو, rahgozar_bineshan, شیخ حسن جوری, مگی گربه, هانا اشمیت, سارا, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون, زبل خان, ژنرال
برو بیکر آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 355
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۸/۲۲
اعتبار: 37


تشکرها : 3248
( 6973 تشکر در 203 ارسال )
شماره ارسال: #8
RE: فیلمهای متشابه

پاکباخته

کارگردان : غلامحسین لطفی

هنرپیشگان اصلی: علیرضا خمسه - اکبر عبدی - حمیده خیرآبادی

سال تولید: 1374

دزد و پاسبان

کارگردان: محمود کوشان

هنرپیشگان اصلی: تقی ظهوری - حبیب الله بلور - حمیده خیرآبادی

سال تولید: 1349

بازسازی فیلمهای قدیمی ایرانی از موارد مورد مناقشه بین منتقدین و تهیه کنندگان در سینمای ایران می باشد. خاطرم هست در روزهای اولی که برنامه هفت از رسانه ملی پخش می گردید این موضوع منجر به بحث و جدل میان مسعود فراستی بعنوان منتقد و محمد حسین فرحبخش بعنوان تهیه کننده گردید. برنامه معروفی که در آن جناب فرحبخش با ادبیاتش باعث خجالت اهالی سینما گردید . در آن برنامه جناب فرحبخش منتقدین را بیمار خواند و معتقد بود سینمارو ها نمیدانند نقد خوردنیه یا پوشیدنی.

بگذزیم ، در کنار ساخت فیلمهایی که از فیلمهای هالیوودی الهام میگیرند در سالهای اخیر تهیه کنندگان در اثر فقر سوژه و سناریو به سراغ فیلمهای سینمای قبل از انقلاب رفته اند و با علم به این موضوع که این فیلمها به دلیل عدم انطباق با فرهنگ اسلامی غیر قابل پخش هستند و پرده های سینما دیگر هرگز آنها را بخود نخواهند دید در پی بازسازی آنان برآمده اند و صرفا با سر کردن روسری بر سر زنان فیلم ، آنها را بعبارتی اسلامی می کنند و مجددا روانه پرده های سینما می کنند. از طرفی چون اغلب این فیلمها اکنون به نوعی بی صاحب نیز می باشند هیچ مرجع یا شخصی نیز جهت احقاق حق ناشی از نسخه برداری وجود ندارد.

فیلمهای سینمای قبل از انقلاب حال و هوای خودشان را داشتند ، برخی از آنها بسیار سبک و فاقد محتوا هستند و اگر صدای بزرگان دوبله ایران نبود می توان گفت بسیاری از آنها امروزه روز حتی ارزش یکبار دیدن را نداشتند اما این قاعده شامل تمام فیلمها نمی شود ، زیرا در همان حال و هوا فیلمهای زیبا و خوب هم ساخته شده است و اگر چه غیر قابل نمایش به روی پرده های سینما هستند اما خوشبختانه به لطف اینترنت اغلب آنها در دسترس هستند.

یکی از فیلمهای کمدی سینمای پیش از انقلاب که 45 سال پیش در ایران به نمایش درآمد فیلم خوش ساختِ دزد و پاسبان بود. فیلمی که با تکیه بر قابلیتهای فردی هنرمند فقید تقی ظهوری در زمان خودش بسیار سرگرم کننده و جالب بود. سناریوی این فیلم در سال 1349 توسط مسعود اسداللهی و نصرت کریمی نوشته می شود. انصافا با توجه به سال تولید فیلم و امکانات و تجربیات آنزمان باید گفت فیلم برای زمان خودش فیلم خوش ساختی بود.

فیلم مملو بود از سکانسهای طنزی که باعث می گردید ایرانیانی که در آن سالها به سینما می رفتند از ته دل بخندند. من این فیلم را دهه شصت آنهم در حالیکه در دهه دوم زندگی خود بودم روی نوار وی اچ اس آنهم با کیفیتی که همه دوستان با آن آشنایی دارند تماشا نمودم. سکانسهای مربوط به حمام عمومی و سکانس مراسم عروسی که در آن سرانجام پاسبان موفق به دستگیری دزد می شود بسیار هنرمندانه و جالب بتصویر کشیده می شود و نهایتا باید گفت تماشاچیان در سال 1349 همگی راضی و خرسند از سالنهای سینما بیرون می آمدند.

ناگفته نماند که بخش اعظم طنز فیلم صرفا بخاطر قابلیتهای فردی تقی ظهوری نقش می بندد اما سناریوی خوب مسعود اسداللهی و نصرت کریمی نیز مزید بر علت بود. هر چند این فیلم خود منبعث از فیلمی با همین موضوع از سینمای ایتالیا بود اما 35 سال بعد جناب محمد حسین فرحبخش از روی همین فیلم ، پاکباخته را می سازد و جالب اینکه در تیتراژ فیلم نیز خودش را بعنوان نویسنده فیلمنامه معرفی می کند.

دوستانیکه هر دو فیلم را دیده اند قطعا دریافتند که آقای فرحبخش هیچگونه ابتکاری در تغییر موضوع ندادند بجز تغییر اسامی کارکترهای فیلم و تغییرات جزئی در خصوص شغل و نسبتهای فامیلی. سایر اجزای فیلم دقیقا پلان به پلان مانند فیلم دزد و پاسبان کپی برداری می گردد. ایشان حتی زحمت ابتکار در طراحی پوستر را نیز به خود نمی دهد . در پاکباخته علیرضا خمسه نقش تقی ظهوری را بازی می کند و اکبر عبدی نیز بجای حبیب الله بلور بازی می کند. شاید جالبترین نکته این کپی برداری حضور زنده یاد حمیده خیرآبادی در هر دو فیلم می باشد. البته 35 سال پیرتر.

نمی دانم دوستان در اینخصوص چه نظری دارند اما شخصا نمی توانم با موضوع بازسازی اینگونه فیلمها آنهم با چنین سبکی کنار بیایم. البته با موضوع ساخت چنین فیلمهایی مخالف نیستم بلکه معتقدم اگر سوژه موفقی در فیلمهای پیش از انقلاب یافت می گردد اگر بازسازی شود کار بیهودی صورت نپذیرفته است اما مشروط بر اینکه عوامل فیلم با ابتکارات خود تغییرات اساسی ای را در ساختار فیلم اعمال نمایند. اینکه دقیقا سکانس به سکانس فیلم را بخواهیم مجددا بازسازی نمائیم بنظر من کار بسیار بیهوده ای می باشد. ضمن آنکه معتقدم ذکر نام آقای فرحبخش بعنوان نویسنده فیلمنامه یک سرقت ادبی آشکار می باشد که بدلیل فقدان یک دستورالعمل شاخص در رابطه با فیلمهای پیش از انقلاب  به وقوع می پیوندد، لذا در آینده نیز ممکن است افرادی پیدا شوند و کارهای مشابهی انجام دهند  و عملا بدلیل آنکه فیلمهای پیش از انقلاب تقریبا بی صاحب می باشند لذا هیچکس بعنوان مدعی در پی احقاق حق خود دادخواهی نخواهد کرد.

این عکس یکی از معروفترین سکانسهای فیلم می باشد که پاسبان سرانجام در مراسم عروسی موفق به دستگیری دزد می گردد و دزد در حالیکه دستان خود را بعنوان تسلیم بالا برده است اما به محض دیدن بستگان با حرکات دستانش وانمود می کند که در حال رقص است ، سکانسی که مرحوم تقی ظهوری بسیار زیباتر آنرا اجرا نمود.

البته شاید برخی از دوستان با بازسازی برخی از فیلمهای پیش از انقلاب موافق باشند و دلایل خاص خودشان را نیز دارند. از جمله خود آقای فرحبخش معتقد هستند که چه اشکالی دارد که نسل جدید که آن فیلمها را ندیده است فرصت دیدن برخی از سوژه های فیلمهای پیش از انقلاب را بدست آورند؟ که البته باز بنده اعتقاد دارم اگر فیلمهای پیش از انقلاب در دسترس نبود حق با ایشان بود اما نسل امروز و حتی نسلهای آینده نیز هر زمان که بخواهند به لطف تکنولوژی قادر خواهند بود که در هر لحظه از شبانه روز فیلمهایی مانند گنج قارون - سلطان قلبها و .... را ببینند.

اگر کارگردانانی که تصمیم دارند برخی از فیلمهای پیش از انقلاب را مجددا بازسازی نمایند ، فیلم جدیدشان را بتوانند بهتر و زیباتر از نسخه قدیمی بسازند شاید بتوان موضوع را توجیه نمود اما شخصا اعتقاد دارم در خصوص فیلم مورد بحث،  فیلم دزد و پاسبان به مراتب بهتر و زیبا تر از فیلم پاکباخته می باشد ، زیرا ( ضمن احترام به علیرضا خمسه و اکبر عبدی) هم هنرپیشه های فیلم دزد و پاسبان بهتر نقش آفرینی کردند و هم بدلیل عدم محدودیت در سینمای پیش از انقلاب ، موضوع عشق و عاشقی زوج جوان فیلم در نسخه قدیمی روان تر و بهتر به تصویر کشیده شده است. بنابر این بازسازی فیلمهای قدیمی ایرانی به سبکی که جناب فرحبخش مد نظرشان می باشد بجز اتلاف وقت مخاطبین چیزی عاید سینمای ایران نمی کند.

البته موضوع بازسازی ، در سینمای اغلب کشورها متداول می باشد اما قطعا این بازسازی دارای استانداردی می باشد که در کشور ما هرگز رعایت نمی شود. در سینمای غرب و هالیوود همچنان نسخه های جدیدی از فیلم الیور تویست و یا بینوایان ساخته می شود، اما ضمن آنکه همچنان نسخه های کلاسیک آنها جذاب می باشند دیدن نسخه های جدید و بازسازی شده نیز لطف خود را دارد. اما این موضوع را هم باید در نظر بگیریم که در هالیوود هم هنوز کسی بخود جرات نداده است تا روایت دیگری از برباد رفته بسازد. اما اینجا ایران است ، پس ممکن است در آینده نسخه ای جدید از قیصر را بر پرده سینما ببینیم. آیا کسی می تواند قیصر را بهتر از بهروز وثوقی بازی کند و یا زیباتر از مسعود کیمیایی بسازد؟

امیدوارم فقر سناریو و سوژه مسیر سینمای ما را عوض نکند. لازم به ذکر است که آقای فرحبخش با همین دیدگاه در سال 1378 فیلم آقای هفت رنگ را از روی فیلم سازش می سازد. فیلمی که به مراتب نسخه اصلی آن با بازی بهروز وثوقی بهتر و جالب تر ساخته شد و حضور رضا عطاران هم بجای بهروز وثوقی هیچ کمکی به برتری آن نسبت به فیلم سازش نکرد.

در پایان جای دارد خدمت دوستان عرض کنم در این پست جدای از معرفی این دو فیلم بعنوان فیلم متشابه بقیه مطالب در خصوص نوع بازسازی نظرات شخصی بنده بوده و ممکن است با نظر برخی از دوستان در تناقض باشد.

۱۳۹۴/۳/۹ عصر ۰۶:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, پیرمرد, حمید هامون, BATMAN, زاپاتا, Princess Anne, زینال بندری, هایدی, سرهنگ آلن فاکنر, Classic, خانم لمپرت, Kurt Steiner, rahgozar_bineshan, ایرج, شیخ حسن جوری, دکــس, مگی گربه, نایب تیمور خان, ژان والژان, هانا اشمیت, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, واتسون, مکس دی وینتر, زبل خان
زاپاتا آفلاین
amir_e_delaram (زاپاتای سابق)
*

ارسال ها: 695
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۸/۲۲
اعتبار: 58


تشکرها : 2102
( 9997 تشکر در 329 ارسال )
شماره ارسال: #9
RE: فیلمهای متشابه

با تشکر از بروبیکر گرامی

دزد و پاسبان یک ورژن دیگر هم دارد که از قضا توسط خود محمودخان کوشان و در سال 1355 با نام شادی های زندگی ما ساخته شد . اما این فیلم ، شیرینی دزد و پاسبان را ندارد . در این فیلم ناصرملک مطیعی و رضا بیک ایمانوردی نقشهای اصلی را بازی می کنند . کوشان با کمی دستکاری در داستان فیلم اصلی، شادی های زندگی ما را روانه پرده کرد و اتفاقا با فروش مناسبی هم روبرو شد . خصوصا در سالی که سینمای ایران به مرز ورشکستگی رسیده بود.

http://www.sourehcinema.com/Title/Title....http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=13

۱۳۹۴/۳/۹ عصر ۰۹:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پیرمرد, ژیگا ورتوف, زینال بندری, BATMAN, هایدی, سرهنگ آلن فاکنر, خانم لمپرت, برو بیکر, حمید هامون, soheil, rahgozar_bineshan, دکــس, مگی گربه, سروان رنو, ژان والژان, هانا اشمیت, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, زرد ابری, واتسون, زبل خان
زینال بندری آفلاین
شر کافه
*

ارسال ها: 226
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۵/۱۳
اعتبار: 28


تشکرها : 3403
( 3419 تشکر در 123 ارسال )
شماره ارسال: #10
RE: فیلمهای متشابه

با تشکر از دوستان

به نظر می رسد منبع اولیه و اصلی این فیلمها (و نمونه های خارجی) .فیلم دزد و پاسبان  ساخته ماریو مونیچلی و با بازی توتو و آلدو فابریزی باشد.

Cops and Robbers.1951

http://www.imdb.com/title/tt0043606


دوره جوانی دوره ایست که نمیتوانی آن رادرک کنی.مگر موقعی که آن را طی کرده باشی
تازه وقتی که کمی سر عقل آمدی فورا مانند جرقه ای تو را ترک خواهد کرد
۱۳۹۴/۳/۹ عصر ۱۱:۰۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, سرهنگ آلن فاکنر, هایدی, Princess Anne, پیرمرد, خانم لمپرت, Kurt Steiner, برو بیکر, حمید هامون, soheil, زاپاتا, rahgozar_bineshan, سناتور, Jacques Clouseau, ایرج, دکــس, مگی گربه, سروان رنو, ژان والژان, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, Memento, زرد ابری, واتسون, زبل خان
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #11
RE: فیلمهای متشابه

پایان دوم

کارگردان: یعقوب غفاری

هنرپیشه های اصلی: آناهیتا نعمتی- دانیال عبادی- مهدی فقیه

سال تولید: 1389

برگرفته از فیلم

خانه نزدیک دریاچه

کارگردان: آلخاندرو آگرستی

هنرپیشه های اصلی: کینو ریوز-ساندرا بولاک-شهره آغداشلو-کریستوفر پلامر

سال تولید: 2006

داستان اصلی فیلم، داستان یک صندوق پستی است که دو نفر با اختلاف زمانی چند سال به آن دسترسی دارند. به این معنی که نامه هایی که شما در آن می اندازید فردی در آینده آن ها را می خواند و جواب شما را می دهد. این دو نفر عاشق هم می شوند و قرار می گذارند در آینده هم دیگر را ببینند. ایده بسیار فانتزی و جالبی است. بخصوص پایان فیلم که نسبتا تلخ تمام می شود.

اما شاهکار ایرانی:

داستان تقریبا همین است با این تفاوت که به جای نامه و صندوق پستی اسرارآمیز از ایمیل استفاده کرده اند!

همین طور که از اسم فیلم پیداست، پایان زیبای فیلم را هم خراب کرده است. بعد از دیدن اجباری این فیلم در اتوبوس(!) دقیفا این حس به من دست داد که کارگردان بعد از دیدن این فیلم از پایان آن خیلی ناراحت شده است و مثل یک کودک تصمیم گرفته است که یک بار دیگر این فیلم را بسازد با پایان مورد علاقه اش.

از تمام بازی های بد، ساخت افتضاح و داستان پردازی ضعیف فیلم بگذریم چیزی که خیلی اهانت آمیز است اینکه کارگردان ژانر فیلم را از فانتزی به علمی - تخیلی تغییر داده است. به این معنی که اواسط فیلم آناهیتا نعمتی پیش یک دانشمند فیزیک بسیار  فهمیده می رود تا این اتفاق را برای او توجیه کند و مطابق انتظار دلایل بسیار مسخره ای برای این پدیده ذکر می شود که این نشان دهنده اعتماد به نفس خارق العاده کارگردان است. جالب تر اینکه برای ایفای نقش این دانشمند از مهدی فقیه استفاده کرده است. البته ایشون بازیگر بسیار توانمندی هستند ولی وقتی توی اطاقش با دکور مصنوعی و دستمال گردن و گریمی که سعی کرده است او را شبیه آلبرت اینشتین نشان دهد یک نقطه تاریک در کارنامه اش ایجاد کرده است.

پی نوشت: البته این فیلم اتوبوسی تر از این بود که در کافه مطرح شود ولی به قدری دلم از این حرکت کارگردان خون بود که به محض دیدن این تاپیک شروع به گشتن دنبال اسم شاهکاری که چندسال پیش دیده بودم کردم تا بتونم این پست رو بنویسم.


۱۳۹۴/۴/۲۰ عصر ۰۷:۵۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سرهنگ آلن فاکنر, BATMAN, هانا اشمیت, برت گوردون, سروان رنو, نایب تیمور خان, حمید هامون, پیرمرد, مگی گربه, ژان والژان, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, زرد ابری, واتسون, مکس دی وینتر, زبل خان
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #12
RE: فیلمهای متشابه

اوباش

کارگردان: محمد خراط زاده

هنرپیشه های اصلی: آتیلا پسیانی - امیر آقایی - علی اوسیوند

برگرفته از فیلم

دنی براسکو

کارگردان: مایک نیوول

هنرپیشه های اصلی: آل پاچینو- جانی دپ

دنی براسکو جز فیلم های مطرح تاریخ سینماست. جز اون دسته از فیلم هایی که اگه فیلم باز باشی مرتب گذرت به این فیلم میخوره و انگار مجبوری ببینی. مدت ها این فیلم در لیست انتظارم برای دیدن فیلم ها بود و قسمت نمیشد که این فیلم رو ببینم. تا اینکه چند سال پیش توی پیشخوان یه سوپرمارکت خیلی اتفاقی فیلم اوباش رو دیدم و صرفا به خاطر آتیلا پسیانی فیلم رو خریدم و چون با خانواده می دیدم به زور تا آخرش رو تحمل کردم. یک فیلم آب دوغ خیاری محض. دقیقا از این فیلم هایی که یه عده دور هم جمع شدن و تصمیم گرفتن یه فیلمی بسازند.

تا اینکه بعد از چند مدت تصمیم گرفتم که دنی براسکو رو ببینم و توی همون 10 دقیقه اول فیلم فهمیدم که چه اشتباهی کردم. صحنه ها مو به مو مثل فیلم اوباش بود، فقط با یک پیاده سازی بسیار وزین تر. همون جا هم فیلم رو بستم و شیفت دیلیت کردم!

و این شد که من هیچ وقت دنی براسکو رو ندیدم ولی مطمئنم فیلم اوباش یک کپی فیک از این فیلمه.

البته چون فیلم اصلی رو ندیدم خیلی تعریفش رو نمی کنم، ولی از خیلی ها شنیدم.

۱۳۹۴/۴/۳۱ صبح ۰۱:۵۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, BATMAN, سرهنگ آلن فاکنر, هانا اشمیت, پیرمرد, ژیگا ورتوف, rahgozar_bineshan, ژان والژان, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, زرد ابری, مگی گربه, واتسون, مکس دی وینتر, زبل خان
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #13
RE: فیلمهای متشابه

روز بر می آید

کارگردان: بیژن میرباقری

نویسنده، تهیه کننده ، تدوینگر: سعید شاهسواری

هنرپیشه های اصلی: داریوش فرهنگ، یکتا ناصر، امیر آقایی

سال تولید: 1385

برگرفته از

دوشیزه و مرگ

کارگردان: رومن پولانسکی

هنرپیشه های اصلی: سیگورنی ویور، بن کینگزلی

سال تولید: 1994

داستان فیلم داستانی شوهری است که مردی را به خاطر طوفان به خانه خودش می آورد. پائولینا، زن او، از روی صدا مرد این چنین فکر می کند که این همان فردی است که در زندان او را شکنجه کرده و به او تجاوز کرده است. و ادامه ماجرا...

داستان اصلی از یک نمایش نامه شیلیایی که محصول سال 1990  الهام گرفته شده است. بازی خوب بن کینگزلی، به خصوص در لحظاتی که به خاطر تحقیر شدن توسط پائولینا، در چهره اش شرم، خشم و شهوت و در عین حال سعی در حفظ خونسردی آمیخته می شود از نقاط قوت فیلم اصلی است.

اما عکسی که برای نسخه ایرانی آپلود کرده ام شرح کاملی از کیفیت این فیلم است!

تنها چیزی که می شود گفت این است که شکنجه ها به جای زندان های رژیم فاشیست شیلی در ساواک رخ داده است! بعلاوه اینکه بخاطر معذورات صدا و سیما خیلی از اتفاقات در زندان نیفتاده است! این سانسور باعث شده است که این فیلم نه تنها در ساخت و فیلم نامه، بلکه در اصل چکیده داستان هم نسخه ایرانی ضعیف تر باشد.

پی نوشت: یکی از صحنه های خاص و به یاد ماندنی فیلم لحظه ای است که پائولینا، میراندا را به دستشویی می برد که صد البته این صحنه نیز حذف شده است...

۱۳۹۴/۵/۶ صبح ۱۲:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, پیرمرد, دکــس, سروان رنو, هانا اشمیت, خانم لمپرت, BATMAN, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, rahgozar_bineshan, زرد ابری, واتسون, مکس دی وینتر, زبل خان, لورن
دکــس آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 103
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۵


تشکرها : 735
( 1257 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #14
RE: فیلمهای متشابه

با تشکر از دوست گرامی جناب هانیبال، بد نیست توضیحی تکمیلی داده شود. از نظر بنده روز بر می آید فیلم آبرومند و خوش ساختی است. گذشته از آقای مهران رجبی که به نظرم انتخاب مناسبی در این فیلم نبود، بازی بازیگرها در سطح خوب و کارگردانی اثر نیز قابل قبول بود. بازی سرکار خانم یکتا ناصر به نظرم از کارهای بیاد ماندنی ایشان است.

درست است که کیفیت نسخه ایرانی با نسخه خارجی فاصله زیادی دارد ولی اصلا جزو کارهای ضعیف حساب نمی شود. تا انجایی که بیاد دارم در یکی از جشنواره ها هم جایزه ای نصیب این فیلم شد. به نظر حقیر فیلمنامه کار هم نسبتا خوب است. بیاد بیاوریم جایی که جلال (امیر آقایی) همسرش (یکتا ناصر) را که زخمی شده در ماشین می برد. آنجا که سعی میکند با حرف زدن همسرش را سرگرم کند به نظرم از سکانسهای موفق فیلم است...

۱۳۹۴/۵/۶ صبح ۰۷:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, پیرمرد, Memento, هانا اشمیت, خانم لمپرت, کارآگاه علوی, اشپیلمن, بانو, گروهبان گارسیا, rahgozar_bineshan, زرد ابری, واتسون, زبل خان
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #15
RE: فیلمهای متشابه

اکران فیلم محمد، ناخودآگاه ما رو یاد فیلم ماندگار بچه های آسمان می اندازد...

برای همین گفتم یک پست معکوس در این تاپیک قرار بدم. به جای کپی های ضعیف ایرانی از روی فیلم های خارجی، کپی های ضعیف خارجی از روی یک فیلم ایرانی...

چند ماه پیش بود که خیلی اتفاقی شبکه نمایش یک فیلم از سینمای شرق پخش می کرد... انتهای تیتراژ گفته شد این فیلم اقتباسی از فیلم بچه های آسمان است...

البته از آن جایی که بنده فیلم بچه های آسمان رو خیلی دوست داشتم حاضر نشدم این فیلم رو ببینم.

بگذریم که الان که مطلبی درباره این نسخه کپی شده به نقل از روزنامه ابرار می خوندم خیلی هم خوشحال شدم که این کار رو نکردم...

بچه های آسمان

کارگردان: مجید مجیدی

هنرپیشه های اصلی: امیر ناجی ، میر فرخ هاشمیان، بهاره صدیقی

سال ساخت: 1997

.

راجع به فیلم که صحبت زیاد شده و همه هم بارها آن را دیده ایم...

فقط چند نکته حاشیه ای که شاید کمتر شنیده باشید...

بچه های آسمان اولین فیلم ایرانی نامزد اسکار بود که البته موفق نشد جایزه را ببرد. فیلمی که جایزه را از بچه های آسمان برده است یکی از معروف ترین فیلم های اسکار خارجی است. زندگی زیباست از روبرتو بنینی، کمدین ایتالیایی...

شاید مجیدی بدشانس بوده است که فیلم او همزمان با این زندگی زیباست ساخته شده است.

صحنه ای که نام بنینی را برای گرفتن جایزه می خوانند یکی از صحنه های ماندگار مراسم اسکار است. بنینی از فرط شادی به بالای صندلی خود رفته و روی پشتی صندلی ها راه می رود و خوشحالی می کند...

.

از نکات دیگری که دفعه آخری که بچه های آسمان را می دیدم به آن برخورد کردم حضور احمد پورمخبر در فیلم بود!!

پورمخبر نقش همسایه فقیر خانواده را بازی می کند. البته او را زیاد در فیلم نمی بینیم و بنده او را فقط از روی صدایش شناختم. و البته از تیتراژ آخر فیلم که نام او را احمد مخبر نوشته بودند...

اتفاقا همین الان شبکه نمایش یک فیلم اتوبوسی از ایشون نشون میده... دلداده.

.

چیز دیگری که به خاطر دارم مصاحبه ای است که سال پیش از میرفرخ هاشمیان، بازیگر نقش علی، می خواندم. او مشغول گچ کاری ساختمان ها بود. البته هاشمیان اخیرا در سریال کیمیا که از شبکه دو پخش می شود نقشی بازی کرده است...

این مصاحبه را در اینجا می توانید بخوانید...

http://isna.ir/fa/news/92062012451/%D8%B...http://isna.ir/fa/news/92062012451/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%85%DA%86%D9%86%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D

کفش های مسابقه

کارگردان: جک نئو

سال ساخت: 2003

کشور سازنده: سنگاپور

وقتی جک نئو به همراه همسرش فیلم بچه های آسمان را نگاه می کرده، بسیار تحت تاثیر فیلم قرار می گیرد. برای همین در سال 2002 با اقتباس از فیلم مجیدی، فیلم من احمق نیستم را می سازد. اما باز هم گویا دلش صاف نمی شود و درست یک سال بعد فیلم کفش های مسابقه را که عملا یک بازسازی از بچه های آسمان است را کلید می زند...

به استناد روزنامه ابرار، کفش های مسابقه کمی بار دراماتیک کمتری دارد و جنبه طنز فیلم بیشتر است.

البته این را هم بگویم که همان روزنامه ابرار نام انگلیسی فیلم را The Best Bet نوشته است که نام فیلم بعدی جک نئو است!

کفش های مسابقه تنها فیلمی نیست که از روی بچه های آسمان ساخته شده است. در سال 2010 نیز یک کپی هندی از آن ساخته شده است. خلاصه داستانی که در ویکی پدیای این فیلم نوشته شده است کاملا کپی از بچه های آسمان است. نام این فیلم Bumm Bumm Bole است که از یک شعر در فیلم گرفته شده است...

۱۳۹۴/۷/۱۰ عصر ۰۷:۰۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : خانم لمپرت, اسپونز, لو هارپر, پیرمرد, BATMAN, ایـده آلـیـسـت, حمید هامون, اسکورپان شیردل, زینال بندری, rahgozar_bineshan, زرد ابری, مگی گربه, واتسون, Classic, جوکــــــــر, کنتس پابرهنه, سروان رنو, پیر چنگی, ژیگا ورتوف, جروشا, ویگو مورتنسن, اشپیلمن, مکس دی وینتر, زبل خان, لورن
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #16
RE: فیلمهای متشابه

نقد زیبای دزیره عزیز درباره ماجرای آنتونیونی این تداعی را در ذهنم آورد که چقدر درباره الی فرهادی محصول 1387 به تم این داستان نزدیک است من ماجرا را هنوز ندیده ام (که البته ان شاالله در آینده ای نزدیک با خواندن مطلب دزیره مشتاقانه آن را خواهم دید) برای همین در قیاس این دو، نظر شخصیم را فعلا نمی نویسم و تنها استناد می کنم به مختصری از دو نقد:

یکی که استفن هولدن منتقد نشریه نیویورک تایمز در آوریل 2015 آن را در سایت این روزنامه مشهور منتشر نمود و من بخشی از آن راترجمه و تقدیم می کنم:

Review: In ‘About Elly,’ a Middle Class Enjoying Itself Is Engulfed in Change


درباره الی : وقتی تفریح یک خانواده متوسط  دگرگون می شود


اگر سیر نابودگر فیلم  فیلمساز ایرانی اصغر فرهادی درباره الی، آشنا به نظر می رسد به این خاطر است که داستان درباره ناپدید شدن یک زن جوان در سفر تعطیلات آخر هفته به یک تفریحگاه ساحلی است، چیزی شبیه آنچه در اثر کلاسیک مایکل آنجلو آنتونیونی ماجرا “L’Avventura” می بینیم. در هردوی این فیلمها شاهد جستجویی تنش زا و بیهوده هستیم.

گرچه در ماجرا موضوع جستجو بزودی از دور خارج می شود،اما در فیلم درباره الی تنش همچنان پایدار می ماند و انگشت اتهام هرکسی را مقصر نشان می دهد. وقتی حریم شهرت و آبروی افراد درخطر ریخته شدن است دروغهای زیادی بافته می شوند. مسافران که سه زوج متاهل هستند که  فرزندانشان را هم همراه آورده اند، وقتی با احتمال اینکه الی ممکن است غرق شده باشد، حتی به عمد- مواجه می شوند رفاقت بینشان تبدیل به کینه و دشمنی شده و ترس و احساس گناه سرتاسر وجودشان را بطور فزاینده ای فرا می گیرد.

آقای فرهادی که با فیلم درخشان و پیچیده یک جدایی پس از فیلم درباره الی- به شهرت جهانی رسید، از بیان این داستان می خواهد به اهداف دیگری برسد.  فیلم آنتونیونی از کسالت متافیزیکال قشر اشرافی و مرفه ایتالیا در دوران رونق پس از جنگ در این کشور می گوید ولی درباره الی  تقابل پیچیده بین سنتهای سختگیرانه اسلامی و مدرن گرایی طبقه مرفه متوسط  را به تصویر می کشد.

از سویی دیگر فیلم آقای فرهادی داستان جورکردن دونفر و خواستگاری ای است که به شکست سختی منجر می شود. در یک سفر ازپیش برنامه ریزی شده سپیده (گلشیفته فراهانی) ، الی (ترانه علیدوستی) معلم جذاب مهدکودک دخترش را تحت فشار می گذارد تا با آنها برای گریزی سه روزه راهی سواحل خزر شود. اما هدف اصلی معرفی الی به احمد خوش قیافه (شهاب حسینی) است که مقیم آلمان است و بتازگی پس از یک ازدواج کوتاه مدت با زنی آلمانی زندگیش ازهم پاشیده شده است ولی به قول خود احمد:

"پایانی تلخ بهتر از تلخی بی پایان است..."

اما بخوانیم در سایت روجر ایبرت از قول منتقد سایت گادفری چشایر بازهم در آوریل 2015 در همین رابطه چه نوشته شده است:

... همین صحنه ناپدید شدن رمزآلود الی در ساحل مواج که تمام بقیه فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، ما را به مقایسه ای مهم و حیاتی با فیلم ماجرا ی آنتونیونی رهنمون می شود. هرچند صحنه ای که بلافاصله پیش ازناپدید شدن الی است و او در ساحل چندلحظه ایی نمایان است ، ناخودآگاه ذهن مرا به یک فیلم دیگر نیز می کشاند: - آرواره ها (استیون اسپیلبرگ)... والدین پشت ویلا در حال بازی والیبال هستند و دو بچه کنارساحل با جیغ خود خبر از وقوع احتمالی خطر برای کودک سوم را می دهند. والدین شتابان کودک را در خانه نیافته و دیوانه وار خود را به امواج خروشان خزر می زنند. من نمی توانم خاتمه این سکانس را بدون این تصور که اسپیلبرگ باید خط سیر الکتریسیته وار فرهادی را در توالی صحنه های این سکانس از فیلمش تحسین کند، به نظر آورم...

بنابراین چه پارامترهایی در یک فیلم ایرانی ما را به گستره فیلمهای ماجرا و آرواره ها می برد؟ احتمالا در درجه اول باید جسارتی را که اصغر فرهادی برای نگارشی چنین بی پروا در حیطه داستان نویسی ایرانی بکار برده است دخیل بدانیم... راه فرهادی با فضایی چندلایه، پویاتر و آگاهانه فراخ است و همچنین استعداد و ذوق سرشار بکار رفته در فیلم از لحاظ فنی کافیست تا با فیلم درباره الی فرهادی فیلمهای بزرگی چون آرواره ها و ماجرا برایمان تداعی شود.


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۴/۸/۳۰ عصر ۰۶:۴۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, Memento, جروشا, کنتس پابرهنه, حمید هامون, BATMAN, نکسوس, لو هارپر, سروان رنو, rahgozar_bineshan, اشپیلمن, اسکورپان شیردل, واتسون, آلبرت کمپیون, زرد ابری, دزیره, زبل خان, Princess Anne
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #17
RE: فیلمهای متشابه

تله فیلم ها کلا خوراک این تاپیک هستند!

یک روال رایج برای ساخت یک تله فیلم سفارشی اینه که بری دنبال یک فیلم خارجی با مضمون اجتماعی بگردی و شعارت رو توش اینضرت کنی!

.

.

از آغاز تا آغاز

کارگردان: مهدی گلستانه

بازیگران اصلی: چنگیز جلیلوند، علی سرابی، شبنم فرشادجو

سال تولید: 1391

.

برگرفته از فیلم:

.

.

وکیل مدافع شیطان

کارگردان: تیلور هاکفورد

بازیگران اصلی: آل پاچینو، کیانو ریوز، شارلیز ترون

سال تولید: 1997

.

==========

..

در نسخه خارجی فیلم، کوین (کیانو ریوز) وکیل موفقی در فلوریداست... جان میلتون (آل پاچینو) از او می خواهد که همراه او به نیویورک برود تا با حقوق و مزایای بسیار بیشتری با او همکاری داشته باشد.

کوین هم می پذیرد و همراه با همسرش به نیویورک می رود...

بعد از گذراندن چند پرونده مشکوک و به هم ریختن زندگی خانوادگی اش، با فردی مواجه می شود که در مورد شرکت جان میلتون افشاگری می کند اما به سرعت کشته می شود...

و از این به بعد کوین سر یک دوراهی گیر می کند که به زندگی اشرافی ادامه دهد یا زندگی شرافتمندانه!

که نهایتا تصمیم درست(!) را می گیرد...

اما آخر سر انگار همه این ها را در خیالش می دیده است و برمیگردد به سکانس اول فیلم که سر یک دو راهی در یک دادگاه گیر کرده است...

سکانس پایانی فیلم هم سکانسی به یادماندنی است. جایی که یک خبرنگار از کوین می خواهد که داستان او را چاپ کند ولی کوین نمی پذیرد...

در این لحظه چهره خبرنگار تبدیل به چهره جان میلتون می شود که رو به دوربین می گوید:

.

.

بدون شک، غرور و خودبینی گناه مورد علاقه من است.

============================================

==================

=

.

اما نسخه وطنی:

علی سرابی وکیل موفقی در شهرستان است که به پیشنهاد چنگیز جلیلوند به تهران می آید تا با حقوق مزایای بیشتری کار کند...

بعد از مهاجرت به پایتخت و گذراندن چند پرونده مشکوک و از هم پاشیدن بنیان خانواده اش، با فردی مواجه می شود که به او می گوید که کار شرکت قاچاق داروهای غیرمجاز است... ولی بعد از مدتی کشته می شود...

اینجاست که علی سرابی سر همان دو راهی گیر می کند و البته محکوم به انتخاب درست است!

و باز هم می بینیم که همه چیز در خیالش بوده است و در همان دادگاه اول فیلم است...

و باز هم خبرنگاری همان درخواست را از او می کند ولی او نمی پذیرد...

تغییر قیافه خبرنگار به چنگیز جلیلوند به اون شکل، یک حسن ختام فوق العاده بر این فیلم است! :دی

۱۳۹۴/۹/۵ عصر ۰۱:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جروشا, دزیره, کنتس پابرهنه, زینال بندری, حمید هامون, BATMAN, آلبرت کمپیون, زبل خان, خانم لمپرت, سروان رنو, لو هارپر, اسکورپان شیردل, واتسون, rahgozar_bineshan, اشپیلمن, Princess Anne, لورن
زبل خان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 330
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۱۳
اعتبار: 23


تشکرها : 2395
( 4043 تشکر در 195 ارسال )
شماره ارسال: #18
RE: فیلمهای متشابه

فیلم معروف مارمولک ساخته کمال تبریزی با بازی درخشان و جالب پرویز پرستویی که در زمان اکرانش خیلی جنجال به پا کرد ..

دیالوگ ها و حرکات رضا مارمولک هم تا مدتها بین مردم رواج داشت و در کل خیلی فیلم پر هیاهویی بود..

البته این فیلم هم مثل خیل عظیم فیلم های دیگر ایرانی اقتباسی بوده از فیلم هالیوودی

ما فرشته نیستیم


(به انگلیسی: We're No Angels) فیلمی کمدی به کارگردانی نیل جردن است که در سال۱۳۶۸ خورشیدی برابر با ۱۹۸۹ میلادی ساخته‌شده. رابرت دنیرو، شن پن و دمی مور از بازیگران فیلم هستند.

دو محکوم که از زندان فرار کرده‌اند، مجبور می‌شوند برای عبور از مرز، برای مدتی در یک شهر مرزی نقش کشیشان را بازی کنند. وانمود کردن به کشیش بودن باعث می‌گردد که در درون مورد تحول قرار گیرند.

۱۳۹۴/۹/۶ عصر ۰۹:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, لو هارپر, حمید هامون, کنتس پابرهنه, جروشا, خانم لمپرت, واتسون, rahgozar_bineshan, سروان رنو, BATMAN, Princess Anne, اشپیلمن, دزیره, پروفسور, پرنسس آنا
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #19
RE: فیلمهای متشابه

 جولی اندروز یکی از بهترین بازیگران تاریخ بریتانیا بود که صدای فوق العاده ای داشت و در تئاتر هم بسیار درخشش داشت .  یکی از بهترین اجراهای جولی در تئاتر بانوی زیبای من در سال 1962بود.

بانو

این نمایش هم اونقدر توجه منتقدان رو به خودش جلب کرد که دو سال بعد فیلم بسیار زیبای بانوی زیبای من توسط جورج کیوکر و با بازی آدری هیپورن ساخته شد که اون هم به شدت محبوب مردم و منتقدها شد و چندین جایزه اسکار رو با خودش به همراه داشت. که البته خود آدری موفق نشد این جایزه رو تصاحب کنه و جولی اندروز که همزمان با اون فیلم در مری پایینز بازی کرد این جایزه نفیس رو دریافت کرد و بعد یک عکس یادگاری با آدری عزیز گرفت .

آدری

معرفی جولی اندروز ، بهانه ای بود برای بیاد آوردن فیلم زیبای آوای موسیقی ( که در ایران با نام اشک ها و لبخندها معرفی شد) .یکی از بهترین موزیکال های تاریخ سینما، و یکی از بهترین نقش آفرینی بازیگران زن در فیلم که تونست خاطره ی خوشی در قلب دوستداران سینما به ثبت برسونه .

12

آوای موسیقی : 4The Sound of Music

کارگردان : رابرت وایز

فیلمنامه نویس : امست لمن

بازیگران :

جولی اندروز / ماریا

کریستوفر پلامر / کاپیتان فون تراپ

الانور پارکر / بارونس

ریچارد هایدن / مکس دتویلر

پگی وود : مادر ابیس2

هیدر منزیس - اوریش / لوئیزا

- See more at: http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema...http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema/852-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-The-Sound-of-Music#sthash.WBM

آوای موسیقی : the sound of music

کارگردان : رابرت وایز

بازیگران

جولی اندروز : ماریا

کریستوفر پلامر: کاپیتان فون تراپ

محصول :1965

داستان این فیلم راجع به دختر جوانی به اسم ماریا است ، راهبی که علاقه ی زیادی به موسیقی داره و به همین دلیل برای پرستاری از فرزندان کاپیتان فون تراپ انتخاب میشه که بره خونه ی اونها در حالی که کاپیتان ، فردی فوق العاده سخت گیر و منضبط هست ولی ماریا با تلاش و پشتکار فراوان موفق میشه اون زندگی خشک و مقرراتی رو تبدیل به یک فضای شاد و موزیکال کنه به نحوی که اون بچه ها بی نهایت از زندگی لذت ببرن

12

و در ادامه اونقدر صمیمیت بین فرزندان کاپیتان و ماریا زیاد میشه که هرگز دوست ندارن ماریا از اون

خونه بره و خود ماریا و کاپیتان هم به هم علاقمند میشن و در نهایت ازدواج شیرین بین اون ها شکل می گیره.

12

در اینجا هم نسخه ایرانی این فیلم که اون هم البته زیاد احتیاج به معرفی نداره رو میبینیم با بازی ایرج نوذری و هانیه توسلی در فیلم عاشق

1111111

عاشق : 1385

کارگردان : افشین شرکت

بازیگران : هانیه توسلی و ایرج نوذری

121

داستان این فیلم هم دختر فقیریه که برای پرستاری از فرزندان یک خانواده ثروتمند انتخاب میشه و اون هم به موسیقی علاقه داره و با همین موسیقی (که البته به خاطر ایرانی بودن رقص و خواندن نداشت و بیشتر همخوانی پرستار و بچه ها با هم رو شاهد بودیم ) و همون فضای شادی که بوجود میاد و بعد هم عشقی که بین پرستار و پدر خانواده شکل می گیره .

البته من این فیلم رو چند سال پیش توی سینما دیدم و واقعا از رفتن به سینما پشیمون شدم چون فضایی که متعلق به فیلم های ایرانی نبود رو با فرهنگ ایرانی در آمیخته بودند که خیلی حالت لوس پیدا کرده بود و تصور من از فیلم آوای موسیقی رو به شدت خراب کرد . بازی هانیه توسلی هم اصلا قابل مقایسه با بازی جولی اندروز نبود و ایرج نوذری و هانیه توسلی هم اصلا به هم نمی اومدند.

The Sound of Music

آوای موسیقی : 4The Sound of Music

کارگردان : رابرت وایز

فیلمنامه نویس : امست لمن

بازیگران :

جولی اندروز / ماریا

کریستوفر پلامر / کاپیتان فون تراپ

الانور پارکر / بارونس

ریچارد هایدن / مکس دتویلر

پگی وود : مادر ابیس2

هیدر منزیس - اوریش / لوئیزا

- See more at: http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema...http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema/852-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-The-Sound-of-Music#sthash.WBM

آوای موسیقی : 4The Sound of Music

کارگردان : رابرت وایز

فیلمنامه نویس : امست لمن

بازیگران :

جولی اندروز / ماریا

کریستوفر پلامر / کاپیتان فون تراپ

الانور پارکر / بارونس

ریچارد هایدن / مکس دتویلر

پگی وود : مادر ابیس2

هیدر منزیس - اوریش / لوئیزا

- See more at: http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema...http://moviemag.ir/cinema/classic-cinema/852-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-The-Sound-of-Music#sthash.WBM

هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۴/۹/۱۵ صبح ۱۱:۲۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, Princess Anne, خانم لمپرت, واتسون, آلبرت کمپیون, حمید هامون, اشپیلمن, BATMAN, لو هارپر, کنتس پابرهنه, سروان رنو, rahgozar_bineshan, دزیره, اسکارلت اُهارا, پرنسس آنا
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #20
RE: فیلمهای متشابه

"ابرهای سیلس ماریا" فیلم سختیست. سختی به این معنا که فیلمیست گفتگو محور با دو شخصیت نه چندان ساده. برای همین بعد از دیدنش چندتایی مطلب درموردش خواندم.  یکی از نوشته ها پای " ماجرا " و " درباره الی " را هم به میان کشیده بود. این که هم " ابرهای سیلس ماریا " الیویر اسایاس و هم " درباره الی " اصغر فرهادی تحت تاثیری از " ماجرا " ساخته شده اند. " درباره الی " را هم دیده بودم اما ذره ای شباهت میان " درباره الی " و " ابرهای سیلس ماریا " به نظر نمیرسید. سینمای ایتالیا را هم هیچ وقت انچنان دوست نداشته ام. نهایتش " دزد دوچرخه " ،  " دو زن " ، فدریکو فلینی - که خودش میتواند برای هفت پشت ادم بس باشد -  و البته لوچینو ویسکونتی که با شبهای سپید دوست داشتنی اش حسابش به کلی جداست. انچه مشخص است این است که پس از گذشت این همه سال هنوز  هم برخی فیلمسازان از " ماجرا " ی ایتالیایی تاثیر میگیرند.

 " درباره الی " و " ابرهای سیلس ماریا " هر دو در یک مورد یا بهتر بگویم یک صحنه،  وامدار " ماجرا " یند. درباره الی مستقیم و صریح اما ابرهای سیلس ماریا مرموزتر و مستتر. ان هم این که در هر سه تای این فیلمها یک نفر که عاصی شده است، ناپدید میشود. هرچند که این عاصی شدنها با هم تفاوت دارد. در مورد " درباره الی " خانم لمپرت گرامی مطلب خوبی نوشتند اما درباره " ابرهای سیلس ماریا " :

ماریا اندروز ( ژولیت بینوش ) هنرپیشه معروفیست که عمده شهرتش به واسطه فیلمی است که در هجده سالگی بازی کرده. فیلمی با نام مارِ مالوجا، که اولین فیلم او بوده. در ان فیلم یک زن میانسال نقش مقابلش را بازی میکرده و حالا پس از گذشت سالها یک کارگردان میخواهد همان فیلم را باز سازی کند و از ماریا میخواهد که نقش مقابل نقش زمان هجده سالگیش را بازی نماید. عین این اتفاق در دنیای واقعی برای مایکل کین افتاده است. مایکل کین جوان یک بار در فیلم بازرس جوزف ال مانکوویچ نقش مقابل  لارنس الیویه را بازی کرده و زمانی هم مایکل کین پیر در باز سازی دیگری از همان فیلم به کارگردانی کنت برانا، نقش  مقابل جود لاو جوان.

این کار برای یک هنر پیشه کار اسانی نیست و ماریا اندروز، دچار تردید است. دختر جوانی هم هست که دستیار و مدیر برنامه  و درواقع همه کاره اوست و در تمرین فیلم نامه با او همکاری میکند. نکته اینجاست که مشابه اتفاق موجود در فیلمنامه تمرینی برای ماریا اندروز به وقوع میپیوندد هر چند که بالاخره دستیار جوان در بالای کوههای سیلس ماریا ناپدید میشود. اینجا هم پای ناپدید شدن در میان است....


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۴/۹/۲۵ صبح ۰۹:۲۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : واتسون, خانم لمپرت, Princess Anne, Memento, اسکورپان شیردل, BATMAN, حمید هامون, سروان رنو, جروشا, لو هارپر, ژنرال
ارسال پاسخ