[-]
جعبه پيام
» <رابرت> سپاس از دون دیه گو و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سینما و اعتیاد
نویسنده پیام
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8061 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: سینما و اعتیاد

در تاييد ، تکمیل و تصحیح فرمایش دوست ارزنده بروبیکر عرض میکنم که

اینکه در منابع اینترنتی سال ساخت فیلم را 53 قید میکنند صحیح نیست. مهم سال اکران هر فیلم است و مهم نیست ساخت فیلم در چه دوره ای و با چه بازه زمانی بوده است. این فیلم بهمن ماه 1354 اکران شد و در منابع رسمی بعنوان محصول سال 1354 از آن یاد میشود

فیلمنامه را بهروز وثوقی ، مسعود کیمیائی و نعمت حقیقی در ویلای بهروز در شمال مینویسند. وثوقی شروع میکند به تحقیق در مورد نقش. خودش میگوید لباس معمولی می پوشیدم ، یک پالتوی کهنه می انداختم روی دوشم و عینک تیره میزدم که کسی مرا نشناسد. میرفتم جنوب شهر تهران ، خیابان جمشید ، خیابان حاج عبدالمحمود ، اطراف شهر نو اینجور جاها مرکز تجمع معتادها و هروئینی ها و قرصی ها بود... چیزهائی دیدم در آنجا که اصلا باور نمیکنم. خیلی اذیت شدم هروقت میرفتم و برمیگشتم تامدتی لب به غذا نمیزدم. آنقدر کثیف بود آنقدر زشت بود ... طفلکی ها همه هم جوان بودند... مواد مخدر داغونشان کرده بود.

رفت و آمد بهروز به این محله ها و مطالعه و دیدن معتادها 4 ماه زمان میبرد. بعد با گریمور مشورت میکنند قرار میشود دندانهای بهروز کمی جلو بیاید که حالت هروئینی ها را پیدا کند.میرود پیش دکتر دندان سازی که از دوستان خود اوست. عبداله اسکندری هم لابلای دندانهایش را سیاه میکند.

فیلمبرداری در یک خانه قدیمی در یکی از کوچه های اطراف مجلس در خیابان صفی علیشاه انجام میشود.

فرامرز قریبیان که در خاک با او همبازی بوده در این اثنا برای تحصیل در آمریکا بوده است و موقع بازگشت قرار میشود نقش قدرت را بازی کند.نصرت پرتوی که اصالتا بازیگر تاتر و همسر عباس جوانمرد است بجای نقش اول زن فیلم انتخاب میشود.جوانمرد بخاطر بهروز اجازه میدهد همسرش در این فیلم بازی کند. بهروز در خصوص فنی زاده میگوید : فنی زاده به تهیه کننده گفته بود چون بهروز در فیلم حضور دارد من فیلمنامه را نخوانده قبول میکنم. فنی زاده در آنزمان خودش مشکل اعتیاد داشت و نمیتوانست از شر آن خلاص شود و در نهایت هم جانش را بخاطر آن از دست داد.فنی زاده به بهروز گفته بود تو این نقش را بازی میکنی اما من با این حالتها زندگی کرده ام. بهروز میگوید برای رفتن در قالب شخص معتاد به دکترم پیشنهاد کردم که مواد را امتحان کنم. پزشک گفته بود هرکدام را امتحان کردی هروئین را امتحان نکن. بهروز ادعا میکند تریاک و حشیش و ماری جوانا و کوکائین و قرص ال اس دی را امتحان کرد اما از نزدیک شدن به هروئین وحشت داشتم. میگوید وقتی قرص ال اس دی را در ویلایم امتحان کردم حالم خراب شد زنگ زدم به دکترم او گفت یک والیوم 10 بخور و او انواع داروها را امتحان میکند و بهبهود می یابد.

میگوید جوان معتادی به اسم علی آلمانی را که 32 ساله بود بعنوان الگو انتخاب کردم. میگوید اعتیاد آنقدر وی را از ریخت انداخته بود که 60 ساله به نظر می آمد.با او قرار میگذارند که هر روز سر صحنه بیاید و به نوعی مدل بهروز باشد. بهروز میگوید: میخواستم فقط بنشیند آنجا ، جلو چشمم که ببینم وقتی خمار است چه حالتی دارد یا وقتی نشئه میشود چه میکند چه ریختی میشود... علی مرد خوش قیافه ای بود با موهای بور و چون قبل از اعتیادش میرفته آلمان و بنز می آورده و میفروخته بهش علی آلمانی میگفتند...علی اصلا حرف نمیزند. تهیه کننده برای اینکه از حالت خماری خارجش کند یه بسته قرص رنگارنگ برایش از داروخانه میخرد. او جلو چشمان من همه قرصها رو داخل یک ورقه روزنامه میریزد و آنرا زیر پا میگذارد و با پا قرصها را له میکند و با ولع شروع میکند به خوردن و لیس زدن ورق روزنامه. کارش از تزریق و این حرفها گذشته بود. آنقدر روزنامه  را لیس میرد که لبهایش از سیاهی نوشته های روزنامه سیاه میشود.بعد کانادارای میخورد و سیگار را روشن میکند و مینشیند تا قرصها اثر کنند...بهروز میگوید آنقدر از خود بدر میشد که وقتی ته سیگار به انگشتش میرسید متوجه نمیشد و  انگشت دستهایش میسوخت...

گوزنها آماده میشود و برای شرکت در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران انتخاب میشود. برای انتخاب بهترین بازیگر مرد رقابت بین بهروز وثوقی ، درک بوگارد و ماکس فون سیدو است.اعضای هیئت داوران عبارتند از روبن مامولیان از آمریکا ، پیتر شامونی از آلمان ، شادی عبدالسلام از مصر ، گابریل فیگه روآ از مکزیک ، سیمی گاروال از هند ، میکلوش یانچو از مجارستان و عبدالحمید مجیدی از ایران. روبن مامولیان بهروز را قبل از اعلام آرا فرا میخواند و از او میپرسد چطور این کاررا کردی؟ و او از تحقیقاتش میگوید.میگوید در شب انتخاب بهترین ها، فرح وارد شد و به من که رسید گفت میدانی انتخاب شده ای؟ خبر نداشتم. گفتم نه. خندید  و رفت.شب اعلام نتایج یک سوگواری است چون شبی است سقف فرودگاه تهران فرو ریخته و همه عزادارند و تلویزیون پخش مستقیم ندارد.در نهایت  بز بالدار را به بهروز وثوقی میدهند .

فیلم گوزنها پس از اکران سریعااز سوی سازمان ساواک توقیف میشود.بهروز میگوید زنگ زدند و گفتند از سازمان اطلاعات هستند و آدرس دادند که بروم. ترسیدم. گفتند  ساعت 10 صبح فلان جا باش. رفتم. یک خانه بود. یک خانه خالی. یک پیرمرد در آنجا بود که در را باز کرد و خودش هم رفت و گفت منتظر بمان. ساعت شد 11 کسی نیامد شد 12 کسی نیامد شد 2 بعد از ظهر خبری نبود ... حوصه ام سر رفت میخواستم برگردم اما ترس داشتم. آمدم که بروم دیدم درب خانه را قفل کرده اند. ساعت 4 بعد از ظهر شد و خبری نبود. راس 4 مردی جوان حدود 28 ساله وارد شد. گفت ببخشید دیر شد. شروع کرد به سوال و جواب... آقای وثوقی شما چرا این فیلم را بازی کردید؟ گفتم خب من هنریشه ام هر نقشی بدهند بازی میکنم. گفت اگر به شما نقشی بدهند که در آن اعلی حضرت را ترور میکنید بازی میکنید؟ گفتم بله خب نقش نقشه. گفت تو غلط میکنی مرتیکه. گفتم بانو فرح فیلم را تایید کرده شما چه میگویئ. گفت خود اعلی حضرت هم تایید کند ما کارخودمان را میکنیم... ترسیده بودم... آرام شد و گفت ببین آقای وثوقی من خودم عاشق کارهای شما هستم اما دوست ندارم وقتی ازین در بیرون میروید یا مثلا یک روز وقتی هوس کرده اید از خیابان رد شوید یک کامیون شما را به دیوار بچسباند و چیزی جز استخوانهای له و لورده از شما بجا نماند. اتفاق اتفاق است دیگر. مگر نیست؟ ... از ترس آب دهانم را هم نمیتوانستم قورت دهم. گفت خب چرا؟ گفت: شما فکر میکنید ما نمیدانیم فیلم چریکی ساخته اید؟ قدرت شما یک چریک است. ما در مملکت چریک و چریک بازی نداریم. یا عوضش میکنید یا فیلم بی فیلم...و بعد آرامتر شد... و بعد شب بود که رفت. و من ماندم و اینکه هرلحظه در فاصله آنجا تا خانه پشت سرم را نگاه کنم که مبادا چیزی یا کسی دنبالم باشد... میگوید بعدا برای کنجکاوی رفتم ببینم آن خانه چه کسی یا کجا بوده است. گفتند اینجا فروخته شده و شخصی دیگری در آنجا ساکن بود ...بعدا قرار شد فیلم را اصلاح کنیم. بخشهائی از فیلم را بریدیم و دوبله را عوض کردیم و قدرت را بعنوان دزد نشان دادیم. کسی که بانک میزد و در مبارزات از آن پولها بهره برداری سیاسی میکرد را بعنوان دزد معرفی کردیم!  البته هیچ بیننده عاقلی نمیتوانست باور کند که آنهمه مامور در آخر فیلم برای گرفتن یک دزد بر سر قدرت بریزند اما در نهایت فیلم تایید و مجددا اکران شد

اما اینکه چرا نام گوزنها برای این فیلم انتخاب شده است مینوان دلایل زیادی شمرد. آنجه به ذهن منصور میرسد بندهائی است که میشمارد. بخش گیر کردن شاخ را خود وثوقی در گفتگو با یکی از شبکه های ماهواره ای حدود 20 سال قبل اعلام کرد

1- گوزن حیوانی است که رشد شاخهایش در طول زمان بعضا آزارش میدهد. مجبور است گاهی شاخ خود را به درختان و سنگها بمالد تا از خارش ناشی از رشد شاخها خلاص شود. اما گاهی این شاخها در لابلای درختان گیر میکند و حیوان نمیتواند خود را برهاند. در نهایت میماند و طعمه حیوانات درنده میشود. گاهی این کار اعمدی است. گفته میشود سن گوزن که به حد خاصی میرسد این کارا تعمدا انجام میدهد تا به دام افتد و به نوعی خودکشی و انتحار محسوب میشود. گوزنها از آن رو که روایت انسانهای معتاد است که خودخواسته به بسوی نیستی میروند و یا گاه نادانسته اسیر این دام میشوند به این اسم نامیده میشود

2-گوزن را بخاطر شاخهایش شکار میکنند. و انسانهای خوب را دام اعتیاد بخاطر خوبیهایشان می بلعد

3-در روایتهای قدیمی یونان آمده است که آکتئون شکارچیی بود که در کوه سیتائرون محو تماشای آرتمیس شد که با بدنی عریان در حال آب تنی بود.آرتمیس وقتی متوجه آکتئون شد او را به گوزن تبدیل کرد. و وقتی آکتئون گوزن شد سگهای شکاری اش رو را دریدند. در واقع شکارچی گوزن خود شکار سگهایش شد. بعبارت دیگر شکارچی طعمه دوستان باوفایش گردید. در فیلم گوزنها هم وقتی انسان به اعتیاد روی می آورد و میکند آنچه را که نباید ، کسانی که او را خواهند درید و از بین خواهند برد همان دوستان عزیز او هستند

4- اینکه عده ای میگویند اسم فیلم گَوَزنها نیست و گُوزنهاست از آن حرفهاست. به شخصه در همه لغتنامه ها و منابع جستجو کردم و چنین کلمه ای وجود خارجی نداشت چه رسد به اینکه معنی خاصی هم داشته باشد. گُوزن صرفا نام دهی در نزدیکی شهر گرگان است و گوزنه هم معنای دیگری دارد.

 

خاطرات براساس زندگینامه بهروز وثوقی و همچین برنامه فانوس خیال انگلستان

۱۳۹۳/۱۰/۲۵ عصر ۰۶:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : برو بیکر, برت گوردون, زینال بندری, فیلیپ ژربیه, اسکورپان شیردل, BATMAN, مگی گربه, سرهنگ آلن فاکنر, کارآگاه علوی, سارا, اسپونز, زبل خان, خانم لمپرت, seyed, سروان رنو, زاپاتا, بانو, Classic, جیسون بورن, اکتورز, شیخ حسن جوری, Joe Bradley, فرانکنشتاین, پرشیا, ایرج, نایب تیمور خان, گولاگ, محمد, زرد ابری, حمید هامون, گروهبان گارسیا, هایدی
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
سینما و اعتیاد - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۰/۲۴, عصر ۰۹:۳۱
RE: سینما و اعتیاد - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۲۵ عصر ۰۶:۱۲
RE: سینما و اعتیاد - سرهنگ آلن فاکنر - ۱۳۹۳/۱۱/۵, صبح ۱۲:۰۲
RE: سینما و اعتیاد - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۱/۸, عصر ۰۵:۴۲
RE: سینما و اعتیاد - برو بیکر - ۱۳۹۴/۵/۲۱, عصر ۰۸:۰۹
RE: سینما و اعتیاد - شارینگهام - ۱۴۰۲/۴/۶, عصر ۰۵:۱۷