[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 4 رای - 3.25 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
هیچکاک - همیشه استاد
نویسنده پیام
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #41
RE: هیچکاک - همیشه استاد

دوستان! در این قسمت مصاحبه جالب کن فرگوسن سردبیر مجله فتوپلی را که در سال 1968 با آلفرد هیچکاک انجام داده از مجله فیلم وهنر شماره های 276 و 277 انتخاب کردم البته اصل این مصاحبه در سه شماره چاپ شده بود که متاسفانه قسمت اول را نداشتم. ولی بهرحال مصاحبه جالبیست که ما را با افکار استاد آشنا میکند.  

هیچکاک و هنر منحصر به فردش

 1

گفتگوی کن فرگوسن سردبیر مجله فتوپلی با آلفرد هیچکاک

 

... هیچکاک معتقد نیست که خشونت منعکس بر روی پرده سینما میتواند باعث تحریک مردم به ارتکاب جنایت شود:

" مردمیکه اینچنین مستعد به ارتکاب قتل باشند ، مردمی هستند با افکار منحرف و مریض از نظر قوای دماغی. مساله مهم در اینست که آیا شما اجازه خواهید داد که کارتان در این جماعت قلیل از مردم مریض برعلیه اکثریت مردمی که صاحب افکار و روحیات سالم هستند ، نفوذ و تاثیر داشته باشد؟ شاید خبر داشته باشید ، پس از اینکه من روح را ساختم ، مردی به قتل سه زن اعتراف کرد . او ادعا کرد که سومین زن را پس از دیدن فیلم روح کشته است. نشریه تایمز لوس آنجلس پس از ادعای این مرد ، از من خواست که توضیحاتی در این مورد بدهم. من پرسیدم: قبل از ارتکاب به جنایت دوم این مرد چه فیلمی دیده است؟! و آیا من میتوانم به خودم بقبولانم که او نخستین جنایتش را پس از نوشیدن یک لیوان شیر مرتکب شده است؟

 2 ... روانی

زمانیکه هیچکاک از روح به عنوان یکی از چهار فیلم مورد علاقه اش ، درمیان 51 فیلمی که تابحال ساخته است ، نام نَبُرد ، من بسیار متعجب شدم. راستی این چهار فیلم کدامها بودند؟

او در اسم بردن از فیلم سایه یک تردید کمترین درنگی نکرد. در این فیلم جوزف کاتن بازی داشت. بدنام با شرکت کاری گرانت و اینگرید برگمن ، پنجره عقبی (این فیلم در ایران با نام پنجره رو به حیاط نشان داده شد-م) با شرکت جیمز استوارت و مستاجر با شرکت آیورنوولو نیز دیگر فیلم های موردعلاقۀ او هستند.

من از وی سؤال کردم که به چه عللی این چهار فیلم را برگزیده است:

سایه یک تردید بخاطر اینکه ترکیبی بود از "کاراکتر" ، "تعلیق" و "واقعیت" . این یکی از آن موقعیتهای نادری بود که طی آن میشد کاراکتر را با سوسپانس (تعلیق) درهم آمیخت زیرا که معمولا در یک داستان دلهره آمیز و آکنده از لحظات تعلیق ، زمانی برای پرداختن به "کاراکتر" و پرورش آن باقی نمیماند. ما جوزف کاتن را در این فیلم در قالب مردی نشان دادیم که بازمیگردد تا یکبار دیگر عضوی از یک خانواده خوشبخت شود ، درحالیکه افراد این خانواده نمی دانند او یک قاتل است. کاتن در این فیلم صرفنظر از جذابیت ظاهریش ، یک شخص شوم و بدطینت بود. آدمهای شوم که امروزه دیگر وجود ندارند ، معمولا به ظاهر آدمهای جذابی هستند ، وگرنه درغیراینصورت چه کسی به آنها اعتماد می کند ؛ در این فیلم هم جوزف کاتن نقش یک چنین مرد شریری را داشت که جهت دست یافتن به زنانی که آنها را میکشت ، مجبور بود در هرحال مرد جذابی باشد و توجه زنان را بسوی خود جذب کند.

3 ... سایه یک تردید 

پنجره رو به حیاط یکی از سینماتیک ترین فیلمهایی بود که تابحال ساخته ام. این فیلم افکار یک مرد را ضمن کار ، تماما به توسط وسایل و ابزار بصری نشان می داد. فیلم حتی بسیار سینماتیک تر از اسبان در حال تاخت و تاز بود!.. این سینمای خالص بود. شما در یک پلان مردی را درحال نگاه کردن به چیزی می دیدید و در پلان بعد بلافاصله شاهد عکس العمل این مرد درقبال آن چیز بودید.

شما میتوانید یک کلوزآپ از آقای استوارت بگیرید. او مشغول نگاه کردن است. در پلان دیگری زنی را با بچه ای در آغوشش نشان دهید. بعد "کات بک" –Cut Back- کنید به جیمز استوارت. او لبخند میزند. خوب ، حالا او چگونه آدمی است؟ یک جنتلمن خوب و مهربان و خیرخواه. حالا به غیر از شاتهایی که وی در آنها مشغول نگاه کردن است،بقیه شاتهای صحنه مذکور را دربیاورید و بجای آنها پلانهایی از یکدختر بی کی نی پوش بگذارید چنانکه به نظر آید جیمز استوارت سرگرم نظاره این دختر است. اکنون درباره او چگونه فکر میکنید؟ یک پیرمرد کثیف! می بینید ، این قدرت فیلم است!...

مستاجر؟ خوب به علت اینکه من فکر میکنم این نخستین فیلم تکان دهنده و دلهره آور من بود که در سال 1920 ساخته شد.

4 ... مستاجر 

و بدنام هم گمان میکنم بخوبی این سه فیلمی بود که نام بردم. این فیلم یکی از موارد معدودی بود که من از یک زن به عنوان کاراکتر اصلی فیلم استفاده کردم (اینگرید برگمن) . کاری گرانت به نقش مردیکه به این زن عشق می ورزد ، در فیلم تقریبا حالت یک جور آسیستانت را داشت که قهرمان زن فیلم را یاری میدهد. کلود رینر هم رل مرد خبیث ماجرا را بازی می کرد.

5 ... بدنام 

بسیاری از کاراکترهای مرکزی فیلمهای هیچکاک تابحال مردها بوده اند. او دراینمورد میگوید : من فکر میکنم این بدان علت باشد که زنان تماشاگر ، مردها را بهتر می شناسند و میفهمند و با آنان هماهنگی احساسی بیشتری دارند. زنی که در فیلم است برای زنی که در ردیف تماشاگران نشسته است، یک مورد کنجکاوی و غربت است. این یک مساله است که آیا یکدختر بیننده فیلم با دختری که روی پرده است ، همچشمی و رقابت میکند یا نه. گاهی اوقات او اینکار را میکند. اما مرد کاراکتر مرکزی است. او در واقع سنگ زیرین آسیا و محور اصلی تمامی ماجراهای اصلی فیلم است.

خیلی از زنان اصلی فیلمهای هیچکاک ، بلوندهای رنگ پریده ای بوده اند با ظاهری به سردی یخ که در پس این ظاهر – بقول خود هیچکاک – کوه آتش فشان سوزان و پرلهیبی نهفته داشته اند. گریس کلی، تیپی هدرن، ورا مایلز، مادلین کارول و کیم نواک همگی در فیلمهای هیچکاک نقشهای "تاپ" را بازی کرده اند.

"هیچ" میگوید : من آن نوع زنی را دوست دارم که" 3کس" خود را همراه با جواهرات و زینت آلاتش ، در اطراف چانه اش حمل نمی کند! زیرا که اینکار محلی برای تصور و تخیل درباره وی باقی نمی نهد. من ترجیح میدهم که این "3کس" را در جریان داستان فیلم کشف کنم. مثلا در فیلم دستگیری دزد ، من گریس کلی را اول بسیار سرد و انزواجو نشان دادم. بغد در صحنه ای که کاری گرانت او را تا اتاقش همراهی میکند، گریس ناگهان می چرخد و لبانش را به گونه ای کاملا حریصانه بر لبان کاری گرانت میفشارد. من فکر میکنم مردها نسبت به زنها بسیار کنجکاوتر و علاقمندتر هستند.

به عنوان یک فیلمساز  هیچکاک اهمیتی به پذیرفتن اینکه کارگردانی است با یک سبک و کلاس بخصوص ،         نمیدهد. او میگوید : تماشاگران ، نوع خاص و معینی از فیلمها را از من انتظار دارند و این برایشان اصلا جالب نخواهد بود که کار من چیزی کاملا متفاوت از آنچه آنها انتظار دارند ، باشد. این مثل آنست که جولی آندروز را در فیلمی بگذاری که وی در آن اصلا آواز نمی خواند. من یکبار اینکار را کردم. در فیلم پرده پاره خبری از جولی آوازه خوان نبود. تماشاگران از دیدن این فیلم خیلی مایوس و دماغ سوخته شدند. ولی من به هرحال متقاعد به شرکت دادن جولی در فیلم شده بودم ، زیرا که او یک دارائی خیلی داغ برای فیلم محسوب میشد. من واقعا معتقد نبودم که جولی در فیلم یک فیزیکدان است ، بخاطر همین هرگاه که به یک خط دیالوگ که مربوط به علم فیزیک میشد ، برمیخوردم ، مجبور بودم آنرا از سناریوی فیلم حذف کنم. ولی حقیقت این بود که جولی در آن هنگام یک ستاره پولساز بود و این حقیقت متضمن این مفهوم بود که فیلم لااقل در هفته اول نمایشش به خوبی فروش خواهد کرد ، و بعد رفته رفته فروشش رو به نقصان خواهد نهاد زیرا این حرف دهان به دهان خواهد گشت که جولی متاسفانه در این فیلم آواز نمی خواند!

من شون کانری را هم به خاطر این در مارنی شرکت دادم که یک ستاره پولساز بود ولی هرگز حتی برای یک دقیقه هم نتوانستم وی را با آن لهجه اسکاتلندی به عنوان یک کاراکتر فیلادلفیایی باور داشته باشم.

بخاطر اینکه هیچکاک در ساختن نوع بخصوصی از فیلمها مشخص و انگشت نما شده است این احتمال بسیار کم است که یک روز مثلا شاهد یک فیلم وسترن از او باشیم :

من از سرزمینهای وسترن نیامده ام و فضای فیلمهای وسترن برایم مانوس نیست. من میخواهم تمام جزئیات و نکات راجع به سوژه فیلمهایم را بدانم. درحالیکه در محیط یک فیلم وسترن من نمیدانم که مثلا یک قرص نان چند می ارزد. من تا حالا هیچوقت ندیده ام که یک کابوی موقع خریدن پوتین و یا آن شلوارهای مخصوص ، آنها را امتحان کند که ببیند اندازه اش هستند یا نه! یا اینکه هیچوقت در فیلمهای وسترن کسی بخاطر مثلا گلودرد نزد دکتر نرفته است ؛ ما همیشه گلوهائی را دیده ایم که توسط گلوله زخمی شده اند. تمام این جزئیات همیشه در فیلمهای وسترن فراموش شده اند. صرفنظر از این من اگر یک وقت هم وسترن بسازم ، کابوی های فیلم را با همان هیبتی که در فیلمهای قدیمی داشتند ، نشان میدهم بخصوص با آن سبیلهای دسته دوچرخه ای و کلاههای گرد لبه دار! تازه آنوقت است که همه به من خرده میگیرند و میگویند که دارم عقیده مردم را نسبت به فیلمهای وسترن از بین می برم.

از او می پرسم: آیا تا بحال هیچگاه متقاعد شده اید که فیلمی کاملا متفاوت از تیپ فیلمهایی که معمولا میسازید، کارگردانی کنید؟

بله ، یکبار کارول لومبارد مرا وادار به ساختن یک فیلم کمدی اتاق خوابی کرد! این فیلم اسمش خانم و آقای اسمیت بود و اتفاقا فیلم خوبی هم از کار درآمد، ولی بهرحال برای من اصلا جالب توجه نبود.

بزرگترین اشتباهی که تا بحال در فیلمی مرتکب شدید چه بود؟

سالها پیش در فیلمی به اسم خرابکاری یک اشتباه اساسی کردم. در صحنه ای از فیلم ما بچه ای را درحال حمل یک بمب نشان میدادیم. این بمب برای منفجر شدن در زمان معینی تنظیم شده بود و آن بچه بمب را که در بسته ای قرار داده شده بود سوار بر یک اتوبوس در شهر لندن حمل میکرد. مقعیکه بمب منفجر شد و طبق سناریوی فیلم باعث ازبین رفتن اتوبوس و نیز کشته شدن آن پسر کوچک شد ، من تازه به خطای خود پی بردم. این اشتباه باعث شد تا من بیاموزم که اگر میخواهم یک سوسپانس ترس انگیز در اطراف یک بمب بوجود آورم نباید هیچگاه بگذارم آن بمب منفجر شود مگر اینکه در آخرین لحظه قربانیان موردنظر بوجود آن پی برده و آنرا از خود دور کنند. ولی اینکه بگذاری یک بمب منفجر شده و منجر به مرگ کسی گردد ، کاملا اشتباه است. میدانید ، مردم برای تسکین خاطر به سینما می آیند.یک مرگ اینچنین بیرحمانه و بیدلیل هرگز به آنها تسکین خاطر نمیدهد. 

برخلاف سایر کارگردانها ، هیچکاک موقعی که سرگرم ساختن صحنه ایست هیچگاه از ورای عدسی دوربین به صحنه نمی نگرد:

من میخواهم چه چیزی را از پشت دوربین ببینم؟ تازه مگر پرده سینما چیست؟یک مربع مستطیل سفید که شما باید آنرا با تصاویری پر کنید ، درست مثل یک نقاش که یک پرده نقاشی را پر می کند. مردم آن تاثیری را از یک صحنه بخصوص می گیرند که شما باید از پشت دوربین نگاه کنید تا ببینید چه خبر است و کیفیت آن صحنه و تاثیر احتمالی آن چگونه است. خوب ، من بی آنکه لازم باشد از پشت دوربین نگاه کنم ، میدانم چه خبر است . از همه مهمتر آنکه من میدانم برحسب موقعیت صحنه ها و کمپوزیسیون آنها چه باید خواست و در جستجوی چه بود. من همیشه با فیلمبردارم در مورد توضیح دادن موقعیت هر صحنه ، یک مقدار جروبحث دارم. حتی بعضی اوقات مجبور می شوم برای فهماندن منظورم به او ، موقعیت صحنه موردنظر را برایش نقاشی کنم.

پس از این هیچکاک اعتراف غیرمنتظره ای کرد. من از او پرسیدم که چه قسمت از مراحل تهیه یک فیلم برایش کسل کننده است. او جواب داد : مرحله فیلمبرداری فیلم!   من ابتدا تعجب کردم و فکر کردم که دارد شوخی میکند. ولی او کاملا جدی بود :

تا آنجایی که بمن مربوط می شود ، فیلم در واقع روی صفحه کاغذ ساخته میشود که به نظر من مهمترین و جذاب ترین صحنه نمایشی است. من واقعا فیلم را روی صفحه کاغذ میسازم. وقتی این کار انجام شد ، از نظر من فیلم تمام شده است . فیلمبرداری شده است. من تمامش را دیده ام ، دکورها و یا اماکن عالی بوده اند و بازیها هم معرکه. خلاصه ازنظر من کار فیلم کاملا تمام شده است و من آرزو میکنم که مجبور نشوم به استودیو بروم ، زیرا وقتی که شما ظاهراً برای ساختن فیلم به استودیو میروید ، تازه سردردهایتان واقعاً آغاز میشوند!

او فیلم جدید خود توپاز ( 1969 ) را از جهاتی با فیلم بدنام شبیه میداند :

این ، داستانی است درباره جاسوسی در مراحل و درجات خیلی بالاو به صراحت نشان می دهد که وقتی آدمهای مرموز صدرنشین در سازمان های جاسوسی ، تکمه ای را میفشارند ، چه اعمال کثیفی به وسیله عمال و آلت دستهای آنها انجام می گیرد.

بازیگران توپاز به غیر از فردریک استافورد ، بقیه شهرت چندانی در نزد اکثریت طبقه سینماروهای دنیا ندارند. ولی البته هیچکاک در انتخاب خود اشتباه نکرده است ، تمامی هنرپیشه های فیلم از استعداد بازیگری ، به حد کافی برخوردارند.

6 ... توپاز 

درگذشته ، کار با ستارگان بزرگ و نامدار ، هیچکاک را با مشکلات دست و پاگیری مواجه ساخته است. همان مشکلاتی که سایر کارگردانها هم دربرابر این ستارگان گران قیمت ، دمدمی مزاج و بسیار زودرنج ، با آنها روبرو بوده اند :

این ماجراهای مضحک همیشه وجود دارند. این هنرپیشه های بانام و پولساز ، تابحال مشکلات و دردسرهای زیادی برای من به وجود آورده اند . آدم واقعا هرگز نمی داند که آنها دارند چکار می کنند.

من یادم می آید یکبار که با کیم نواک فیلمی میساختم ، او به من گفت که می خواهد موهایش در فیلم به رنگ بنفش باشد و لباسهای جور هم به تن نکند. من به او گفتم که موهایش را به هر رنگی که دلش میخواهد دربیاورد و هر لباسی هم که مایل است بپوشد. فقط مراقب باشد که رنگ موها و لباسهایش با مقتضیات داستان فیلم عدم تطبیق و ناهماهنگی نداشته باشند.  جروبحث ها و مشکلاتی نظیر این بسیار هست ؛ ولی من واقعا به آنها توجهی نمیکنم.  اگر ستاره ای در مورد این جزئیات خیلی سختگیر باشد ، من اورا مختار می گذارم تا هرکاری دلش میخواهد بکند ، چون "اتاق مونتاژ" بهرحال همیشه وجود دارد!

از او می پرسم که آیا اصولا احساس میکند در صنعت سینمای امروز کمبود و خطائی وجود دارد؟

فکر نمی کنم کمبودی وجود داشته باشد ولی البته احساس میکنم که استعدادها دارند به هدر میروند. به عبارت دیگر شما خیلی از نویسندگان و سناریو نویسها و یا حتی برخی آکتورها را می بینید که میخواهند کارگردان شوند ، درصورتیکه وجودشان در کار اصلی خودشان خیلی مثمرثمرتر است.

شما ممکن است با آدمی برخورد کنید که دارد یک فیلم چندمیلیون دلاری را کارگردانی می کند بی آنکه قبلا هرگز کاری در این زمینه انجام داده باشد و صاحب تجربه ای باشد. آدم آرزو میکند که آنها همچنان نویسنده و سناریست باقی بمانند. هالیوود این روزها بشدت با مساله کمبود فیلمنامه نویس روبروست. نوشتن سناریو ، حساسترین قسمت تهیه یک فیلم است.

هیچکاک و همسرش الما ( که در سال 1926 با یکدیگر ازدواج کرده اند ) زندگی سعادت آمیزی را در ناحیه " بل ایر " که با اتوموبیل درحدود یک ساعت از استودیوهای کمپانی یونیورسال فاصله دارد ، می گذرانند. آنها سعی میکنند که خود را همیشه از صحنه اجتماعی "شهر سینما" و تمامی آن هیاهو و جنجالهایش بدور نگهدارند.   در این زمینه او میگوید : من به استودیو میروم ، کارم را انجام میدهم و بعد به خانه بازمیگردم . این تقریبا برنامه همیشگی من است. من و همسرم به کوکتل پارتیها نمیرویم. دوستان خیلی نزدیک بهم نداریم.

علیرغم همه اینها ، هیچکاک مطمئنا یکی از محبوبترین و احترام انگیزترین فیلمسازان دنیاست.

                                                                                                     ترجمه : جمشید اکرمی

 


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۸۹/۵/۲۲ عصر ۰۴:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, موسيو وردو, سم اسپید, بانو, Surrealist, دلشدگان, Savezva, سروان رنو, Classic, Green, دشمن مردم, Kassandra, الیشا, آوینا, ممل آمریکایی, ژان والژان, فورست, BATMAN, خانم لمپرت, مگی گربه, زرد ابری, گولاگ, مکس دی وینتر
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #42
RE: هیچکاک - همیشه استاد

(۱۳۸۹/۵/۲۲ عصر ۰۲:۲۹)موسيو وردو نوشته شده:  

بالشخصه طناب 1948 رو بيشتر دوست دارم. تم مورد علاقه من در فيلم ها روانشناسي و نشان دادن لايه هاي مختلف شخصيت افراد در فيلم هست ... 

البته مسیو وردو جان دوبله دیدن فیلم خیلی در جذابیت تماشای اولش تاثیر داره اما خودم هم هنوز ام را به نشانه مرگ بگیر رو ندیدم و نظری درباره اش ندارم  اما جدا طناب عالیه.::ok: در مورد تم روانشناسی احتمالا باید طلسم شده هم مورد عنایت ات واقع شده باشه shakkk!همچنین   مارنی و در برج جدی هم تا حدودی روانشناسی شخصیت توشون هست.

(۱۳۸۹/۵/۲۲ عصر ۰۴:۲۹)اسکورپان نوشته شده:  

 

زمانیکه هیچکاک از روح به عنوان یکی از چهار فیلم مورد علاقه اش ، درمیان 51 فیلمی که تابحال ساخته است ، نام نَبُرد ، من بسیار متعجب شدم. راستی این چهار فیلم کدامها بودند؟

او در اسم بردن از فیلم سایه یک تردید کمترین درنگی نکرد. در این فیلم جوزف کاتن بازی داشت. بدنام با شرکت کاری گرانت و اینگرید برگمن ، پنجره عقبی (این فیلم در ایران با نام پنجره رو به حیاط نشان داده شد-م) با شرکت جیمز استوارت و مستاجر با شرکت آیورنوولو نیز دیگر فیلم های موردعلاقۀ او هستند.

چقدر سلیقه من و هیچکاک شبیه به همه .:D  top 5 من از فیلم های هیچکاک همیشه سایه یه شک ، بدنام ، پنجره عقبی ، طناب و روانی بوده. البته من مستاجر رو هنوز ندیدم اما اگر اینطور که هیچکاک گفته خوب باشه باید رفت طرفش . اسکورپان جان ! واقعا دست ات درد نکنه . mmmm:

پی نوشت:  ظاهرا پریروز 13 آگوست مصادف با تولد آلفرد هیچکاک بوده.


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۵/۲۳ عصر ۱۰:۳۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, اسکورپان شیردل, Classic, Kassandra, الیشا, آوینا, ژان والژان, BATMAN, مگی گربه, گولاگ, مکس دی وینتر
رائول والش آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 68
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۰/۲۱
اعتبار: 13


تشکرها : 270
( 509 تشکر در 33 ارسال )
شماره ارسال: #43
Big Grin RE: هیچکاک - همیشه استاد

بد نيست اين تاپيك را بالا بيارم تا بلكه بحث آلفرد هيچكاك در بخش خودش ادامه پيدا كند:cheshmak::

حتما همه در هنگام ديدن فيلم هاي هيچكاك به اشيا و كاراكترهاي مختلفي كه در فيلمهاي مختلفش تكرار مي شود، دقت كرده ايم.  يك تاپيك در ويكي پديا به همين موضوع اختصاص داده شده با اين آدرس. كه ازش ايده گرفتم.

خوبه كه مروري بر موارد جالب ترش داشته باشيم:!z564b. قطعا موارد بسيار ديگري هم وجود دارند.

 انسان معمولي در موقعيت غير معمولي يا اشتباهي گرفته شده ها:هيچكاك علاقه زيادي داشت تا يك انسان معمولي را در موقعيت هاي غير معمول قرار دهد. موقعيت هايي كه از سر تقدير به آن وارد مي شدند. در فيلم 39 پله يك زن در خانه قهرمان داستان كشته و او ناچارا به يك شبكه جاسوسي وارد مي شود. در مردي كه زياد مي دانست يك خانواده معمولي كه براي تفريح به مراكش رفته اند، ناخواسته چيزي را مي فهمند كه نبايد و گرفتار آدم ربايي و مشقت مي گردند. در مرد عوضي يك نوازنده معصوم و از همه جا بي خبر به جاي دزد قاتلي دستگير مي شود. در شمال از شمال غربي كري گرانت كه سرش به كار خودش است به جاي جاسوسي كه اصلا وجود ندارد گرفته و تحت تقيب قرار مي گيرد. در جنون يك بي گناه به جاي رفيق قاتلش در آستانه مجازات قرار مي گيرد. در خرابكار هم كارگري به جرم بمب گذاري تحت پيگرد است. در بيگانگان در قطار هم تنيسوري به اشتباه در مظان اتهام قتل همسرش است. اساس تعليق هيچكاك هم معمولا بر همين موضوع استوار است و بيننده كه معمولا آگاه تر از قهرمان داستان است از پيگيري سرنوشت قهرمان هيجان زده مي گردد . در هنگام تماشاي اين فيلمها معمولا نمي پرسيم «قاتل كيه؟» بلكه به دنبال آنيم كه ببينيم «بالاخره آخرش چي مي شه؟».

 پلكان: هيچكاك به پلكان علاقه بسياري داشت. در فيلم مستاجر سكانسي به حركت قاتل در پلكان اختصاص داده است. در بدنام هم همين صحنه آرايي وجود دارد. حركت انتهايي دوريس دي در مردي كه زياد مي دانست را يادتان هست كه با چه حس  و حالي از پلكان پائين مي آمد؟ پلكان آپارتمان جيمي استوارت در  فيلم پنجره عقبي. در سوءظن كري گرانت با يك ليوان شير به طرز اسرارآميزي از پلكان بالا مي آيد و به سمت اتاق خواب همسرش مي رود.  جوزف كاتن در سايه يك شك مي خواهد خواهرزاده اش در پلكان خانه با صحنه سازي از بين ببرد. حركت عجيب دوربين در پلكان خانه قاتل به صورت رفت و برگشت در جنون و مهمتر از همه پلكان فيلم سرگيجه.

 جنايت كاراني دوست داشتني: هيچكاك معمولا بدمن هاي خاكستري مي سازد. جوزف كاتن در سايه اي از يك شك را تا لحظه آخر طوري نشان مي دهد كه مي خواهيم همه شواهد را كنار بگذاريم و  دوستش داشته باشيم. رابرت واكر در بيگانگان در قطار با اينكه آن دختر را بي رحمانه خفه كرده باز به نظر آسيب پذير مي آيد كه اصلا اسير پدر و مادر مرموز و سلطه جويش است. جيمز ميسون در شمال از شمال غربي اصلا خبيث نيست و در صحنه هاي ويلاي انتهاي فيلم به نوعي رودست مي خورد. علاوه بر اينها گاهي ميزانسن صحنه ها و تعليق به صورتي است كه حتي احساسات تماشاگر نسبت به شخصيت هاي بسيار خبيث فيلمها وارونه مي شود. در جنون ما نگران آنيم كه قاتل بالاخره مي تواند سنجاقي كه به عنوان مدرك جرمش است پيدا كند يا نه. يا آن اتومبيل در رواني بالاخره كاملا غرق خواهد شد يا خير. در ام را براي كشتن بگير واقعا نگران لو رفتن قاتل باهوش و زبل هستيم و بعيد است كسي عكس اين موضوع را خواستار باشد. هيچكاك متخصص به بازي گرفتن وَر نيك و بد تماشاچي است.

قطار: سكانس هاي مهمي در فيلم هاي بيگانگان در ترن، خانم ناپديد مي شود، 39 پله، شمال از شمال غربي و شماره هفده در قطار مي گذرد. شماره هفده يكي از زيباترين جلوه هاي تكنيكي هيچكاك را البته در حد زمان خود نشان مي دهد. اصلا فيلم عجيب و غريبي است به شدت پيشنهاد مي شودashk. 

مادر نامتعارف: اين خصوصيت شايد در بين تمام مؤلفين استثنايي است. براي مثال مادرهاي هيچكاك را مثلا با مادرهاي دلسوز، منطقي و مهربان جان فورد مقايسه كنيد، شخصيت هاي مادر هيچكاك اكثرا بيمار رواني، سلطه جو و خبيث هستند! مادر كري گرانت در شمال از شمال غربي طعنه زن و بيخيال پسرش است كه احتمالا عامل طلاق سه زن قبلي او هم بوده. در جنون به صورتي هشدار دهنده مادرِ قاتل و خود او به صورت قاب در قاب (پنجره آپارتمان) نشان داده مي شود. در مارني وضعيت نامتعارف مادر باعث ايجاد بيماري رواني در دختر مي شود. در بيگانگان در ترن يك مادر داريم كه نقاشي هاي سورئاليستي مي كشد و كمي خل وضع به نظر مي آيد. در پرندگان و طناب هم چنين مادرهايي داريم. بدترين حالت در رواني است كه قاتل در هنگام انجام قتل به جلد مادرش مي رود. خلاصه اينكه از مادرهاي معمولي در فيلم هاي هيچكاك خبري نيست!

صحنه هاي صامت در فيلم هاي غير صامت: فصل تعقيب كيم نواك در سرگيجه، سكانس سالن موزيك آلبرت هال در مردي كه زياد مي دانست. سكانس هاي اوليه شماره هفده، صحنه هواپيماي سم پاشي در شمال از شمال غربيو ..... هيچكاك كه به قولي آخرين صامت ساز بزرگ سينما بود اين هنرش را در فيلم هاي بعديش از ما دريغ نكرد.

 ترس از ارتفاع و سقوط از ارتفاع: قهرمان هاي هيچكاك خيلي اوقات در معرض سقوط قرار مي گيرند. سرگيجه اصلا فيلم سقوط است. در شمال از شمال غربي قهرمانان در معرض سقوط از كوههاي راشمور و سنگ نگاره هاي رئيس جمهورهاي آمريكا هستند. در خرابكار صحنه سقوط از مجسمه آزادي را داريم. در كمدي قدر نديده آقا و خانم اسميت يك چرخ و فلك در آسمان معلق مي ماند. و در پنجره عقبي.

قتل تر و تميز: فكر اجراي يك قتل تر و تميز و غير قابل كشف در فيلمهايي مثل سرگيجه، ام را براي كشتن بگير، جنون، طناب، سايه يك شك و بيگانگان در قطار مايه اصلي اين فيلم هاست. كه هيچكدام هم تروتميز باقي نمي نمانند و لو مي روند.

۱۳۸۹/۷/۶ عصر ۰۵:۱۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, موسيو وردو, MunChy, اسکورپان شیردل, john doe, سم اسپید, Green, سروان رنو, Classic, Kassandra, الیشا, آوینا, ممل آمریکایی, فورست, ژان والژان, مگی گربه, گولاگ, مکس دی وینتر, ژنرال
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #44
RE: هیچکاک - همیشه استاد

چند مورد برای تکمیل مطلب خوب رائول جان من اضافه می کنم :

 پلكان: تقریبا میشه گفت که در قریب به اتفاق فیلم های هیچکاک ، نماهایی که دوربین از پایین یا  بالا داره به طرز مرموزی فردی رو که از یک پلکان بالا یا پایین میره  نشون می ده وجود داره : مثلا علاوه بر مواردی که رائول گفت میشه به خبرنگار خارجی ، تعلیق ، در برج جدی ، توطئه خانوادگی و طلسم شده ... اشاره کرد.

  جنايت كاراني دوست داشتني: نمونه های دیگری مثل براندون در طناب ، یا حتی الکس سباستین در بدنام که در آخر هر دو فیلم از سرنوشت آنها ناراحت می شویم چون به نوعی با آنها احساس هم ذات پنداری می کنیم.

قطار:  در سایه یک شک هم ، صحنه قتل نهایی در قطار رقم می خورد .

مادر نامتعارف: مادران هیچکاکی اغلب سنگدل و ترسناک هستند. علاوه بر مواردی که رائول گفت باید به مادر دیکتاتورمنش الکس در بدنام اشاره کنم که قدرت زیادی دارد و صحنه ای که از خواب بلند می شود و سیگارش را روشن می کند آدم مو به تنش سیخ می شود.

 قتل تر و تميز: من مطئنم اگر هیچکاک فیلم ساز نمی شد ، لااقل یک قاتل خوب می شد ! علاوه بر مواردی که گفته شد باید به نقشه های قتل زیرکانه در تعلیق و بدنام اشاره کرد که در آنها قربانی را با خوراندن تدریجی مقادیر کم سَم ، در طی چند روز از پای در می آورند. نقشه های کشتن رقیب از طریق دیوانه کردن او ( در برج جدی ) و ... هم از موضوعات مورد علاقه هیچکاک است.

فیلم تعلیق  . . .  فیلم بدنام


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۷/۶ عصر ۱۰:۵۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, john doe, اسکورپان شیردل, رائول والش, بانو, Classic, Savezva, Kassandra, الیشا, آوینا, ممل آمریکایی, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
رامین_جلیلوند آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 468
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۳۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1178
( 2597 تشکر در 321 ارسال )
شماره ارسال: #45
RE: هیچکاک - همیشه استاد

عاليه!!!! ( اينو با صدای کشدار حسين عرفانی گفتم! در بازی ریپلی)

در بحث حتما داخل خواهم شد. عجالتا چند نکته اي در ذهنم می باشد:

۱- طلسم شده با کارهای نقاشي سالوادر دالی و موسیقی بسیار گیرایش....

۲- پرده پاره صحنه خفه کردن جاسوس آلمان شرقی که پل نيومن سر جاسوس را در فر گاز می گذارد...نشان دهنده آسان نبودن کشتن و قتل.....

۳- مارنی مارنی مارنی........... آرزويم می باشد يک دوبله واقعی از اين شاهکار ببينم. فيلمی باز هم با موسيقی بسيار گيرا ايراد های بنی اسرائيلی که هيچکاک از کانری کبير می گرفته است از جمله اينکه قيافه اش به اندازه کافی اشرافی نيست! و شوخ طبع هايی تیپی هدرن که چگونه می شود زنی تمايلی به مردی مانند شان کانری نداشته باشد...

۴- سرگيجه با آن موسيقی خارق العاده اش!!! که بعد ها در تنگه وحشت تکرار شد!!

از قراری هيچکاک علاقه زيادی به مو بورها داشته است!!!
اين تاپيک ادامه خواهد داشت.

۱۳۸۹/۷/۷ صبح ۱۲:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, رائول والش, موسيو وردو, Classic, سم اسپید, Kassandra, الیشا, آوینا, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #46
RE: هیچکاک - همیشه استاد
عرصه‌هاي ناكامي استاد بزرگ سينما
 
13 فيلم هيچكاك كه هرگز ساخته نشدند
 
 مترجم: كاميار كردستاني

تهران امروز



حتي كارگرداني افسانه‌اي مانند هيچكاك هم هيچ‌گاه نتوانست مسير دلخواه خود را طي كند. در طول دوره‌ ممتاز و درخشان كاري او، هيچكاك بالاجبار چند فيلم را به دليل كمبود بودجه، اختلاف با بازيگران يا بر سر انتخاب آنان، اميال سران استوديو‌ها و يا حتي در بعضي مواقع به سبب احساس غريزي او بر اين مبنا كه فيلم به اثر خوبي تبديل نمي‌شود به‌طور كامل رها كرد. بياييد نگاهي به تعدادي از پروژه‌هاي توليد نشده‌ استاد تعليق در سينما بيندازيم. از جمله اثري كه روساي استوديو از آن بسيار تنفر داشتند و او را مجبور كردند تا قراردادي را امضا كرده و قول دهد كه هيچ‌گاه آن را نخواهد ساخت.



شماره 13

اين اثر صامت قرار بود اولين كار هيچكاك در حرفه‌ كارگرداني باشد ودر سال 1922 توسط گينزبورگ پيكچرز توليد شود. فيلمي بر اساس فيلمنامه‌اي نوشته‌ زني كه در استوديو كار مي‌كرد و با چاپلين هم كار كرده بود و با بازي كلر گريت و ارنست سايگر. هيچكاك چند سكانس را قبل از اتمام بودجه گرفت. فيلمنامه‌ اين فيلم به همراه چند سكانس كامل از آن مفقود شده است كه شايد به خاطر اين باشد كه استوديو آن را به منظور بازسازي نيترات نقره ذوب كرده است. نگران اين نباشيد كه نمي‌توانيد اين فيلم را ببينيد چرا كه خود هيچكاك بعد‌ها پذيرفت كه «واقعا فيلم خيلي خوبي نبود».



ضامني براي قاضي نيست

هيچكاك اوايل سال 1959 را به نوشتن فيلمنامه‌اي اقتباسي از رمان هنري سيسيل به نام «ضامني براي قاضي نيست» و با بازي آدري هپبورن گذراند. 19 ماه مي ‌همان سال، هپبورن بازي در اين فيلم را رد كرد كه بعضي منابع دليل آن را بي‌ميلي او به فعاليت بازيگري كمي پس از تولد فرزندش اعلام كردند و برخي ديگر نيز مدعي شدند كه او نقش را به اين خاطر رد كرده كه كاراكتري كه قرار بود نقش‌اش را بازي كند درگير يك تعارض جنسي مي‌شد. اين پروژه با كناره‌گيري آدري هپبورن از بين رفت و هيچكاك هم دلسرد و غمگين شد و پس از آن با نكته‌سنجي خاصي گروهي را براي ساخت «رواني» دور هم جمع كرد.



مرد كور

در سال 1960 هيچكاك و فيلمنامه نويس افسانه‌اي ارنست لمان، شروع به كار روي فيلمنامه‌اي كردند به نام «مرد كور». داستان درباره‌ پيانيستي كور بود كه بينايي‌اش را پس از يك عمل پيوند چشم از يك قرباني قتل عمد بدست مي‌آورد. هيچكاك جيمز استوارت را براي نقش اول فيلم در ذهن داشت. يكي از سكانس‌هاي فيلم هم مي‌بايست در ديسني لند فيلمبرداري مي‌شد و اين نقطه‌اي بود كه مشكل از آن آغاز شد. والت ديسني رواني را ديده و به شدت از آن بدش آمده بود. طبق گفته‌ها و شايعات، والت ديسني به هيچكاك اجازه‌ فيلمبرداري در ديسني لند را نداد و پروژه بايگاني شد.



هملت با بازي كري گرانت

در اواخر سال 1940 هيچكاك به شكلي غير منتظره به سراغ ايده‌اي عجيب رفت. ساخت نسخه‌اي مدرن از هملت با بازي كري گرانت در نقش هملت كه لوكيشن فيلمبرداري هم انگلستان در نظر گرفته شد. هيچكاك از آن به عنوان ملودرامي روانكاوانه ياد مي‌كرد. اين ايده هم بعد از آنكه استوديوي هيچكاك يعني ترانس آتلانتيك خبر داد پروفسوري كه نسخه‌ مدرن اين نمايشنامه شكسپير را نوشته تهديد كرده است كه اعلان دادخواهي خواهد كرد به شكست منجر شد.

پر فلامينگو

در سال 1956، هيچكاك امتياز داستاني را از مولف آن، ديپلماتي اهل آفريقاي جنوبي به نام لارنس وندرپست، خريداري كرد. داستان درباره‌ نقشه‌ روس‌ها براي آموزش گروهي از مردم آفريقاي جنوبي به منظور اهداف شريرانه‌ كمونيستي بود. هيچكاك براي پيدا كردن لوكيشن‌هاي فيلمبرداري به آفريقاي جنوبي هم سفر كرد اما با اين وجود باز هم پروژه به سرعت متوقف شد. كارگردان، جيمز استوارت و گريس كلي را براي نقش‌هاي اصلي در نظر گرفت كه بسيار گران تمام مي‌شد. او همچنين به 50 هزارسياهي ‌لشكر آفريقايي نياز داشت. وقتي كه بيشتر جمعيت اين كشور ساعت‌هاي زيادي را به مزرعه‌داري و كشاوزري مشغول بودند به سختي امكان داشت كه 50 هزار نفر را براي سياهي لشكر بتوان جمع كرد. هيچكاك بعدها گفت: «تماما اشتباه بود . آن ايده را كنار گذاشتم.»



مري رز

نزديك به پايان دوره كاري‌اش، هر وقت كه از هيچكاك درباره حسرت‌هاي حرفه‌اي‌اش سوال شد بارها از پروژه‌ توليد نشده‌اي به نام مري رز در سال 1964 نام برد. در مصاحبه‌ بي‌نظير هيچكاك با فرانسوا تروفو، او اين اثر را به عنوان «چيزي شبيه به داستاني علمي تخيلي» معرفي كرد و جزئيات داستان را اينگونه شرح داد: زني كه صداهايي آسماني مي‌شنود، به شكلي مرموز غيب مي‌شود. هيچكاك انديشه و تفكرات زيادي را براي اين فيلم در نظر داشت - او حتي نحوه نورپردازي برخي از سكانس‌ها را كاملا براي تروفو شرح داد و تلاش كرد كه با اين كارگردان فرانسوي درباره ساخت آن فيلم گفت‌وگو كند - اما عناصر مابعدالطبيعه‌‌ مربوط به ارواح براي مديران استوديو مانعي براي شروع كار بود. هيچكاك در مصاحبه‌اي ديگر در اواخر دوره‌ كاري‌اش فاش كرد كه «مي دانيد كه صريحا در قرارداد من نوشته شده كه نمي‌توانم «مري رز» را بسازم؟!» هيچكاك ظاهرا تا زمانيكه بودجه فيلم مورد نظر زير سه ميليون دلار بود هر فيلمي كه مي‌خواست را مي‌توانست بسازد و بدين شكل «مري رز» را نساخت.

 


آر.آر.آر.آر

در 1965، هيچكاك تيم نويسندگان دو نفره‌ آجه و اسكارپلي را به خدمت گرفت- كه در آمريكا به دليل نوشتن فيلمنامه‌ «خوب، بد، زشت» شهره بودند- تا فيلمنامه‌اي درباره‌ مهاجري ايتاليايي در آمريكا بنويسند كه در يك هتل مستقر مي‌شود و پيشرفت مي‌كند. او سپس به دنبال خانواده اهل سيسيل‌اش مي‌فرستد و صاحب هتل از اين مسئله باخبر نيست كه اقوام اين شخص، گروهي دزد هستند. سرانجام اين خانواده تلاش مي‌كند تا مجموعه‌اي از سكه‌هاي با ارزش هتل را به سرقت ببرد. نام فيلم هم از اصطلاحات مربوط به سكه‌شناسي مي‌آيد. هيچكاك به تروفو گفت:«پروژه را كنار گذاشتم چون فاقد شكل معيني بود. گذشته از آن، شما مي‌دانيد كه ايتاليايي‌ها چقدر در طرح‌ريزي ماهيت و ساختمان داستان شلخته و لا‌ابالي‌اند. آنها كاملا بي‌قاعده جلو مي‌روند.»



سه گروگان

سه گروگان هم يكي ديگر از پروژه‌هاي ناموفقي بود كه هيچكاك پس از ساختن مارني سراغش رفت. فيلم اقتباسي بود از رماني نوشته جان باكان در سال 1924 به همين نام كه در آن حكومت نقشه مي‌كشد تا گروه جنايتكاري را در روزي معين بازداشت كند. دسته جنايتكاران از اين نقشه باخبر مي‌شوند و به منظور بدست آوردن قدرت و نفوذ خود سه كودك را مي‌ربايند. هيچكاك ساخت اين فيلم را علني كرد اما سرانجام آن را به علت مشكلات خريد

حق امتياز آن و نگراني‌اش در استفاده از هيپنوتيزم به عنوان يك تمهيد داستاني كنار گذاشت. او بعدها گفت:«احساس مي‌كنم كه نمي‌توانيد هيپنوتيزم را طوري به تصوير در بياوريد كه قابل قبول به نظر برسد. به چيزي بسيار دورتر از تجربه شخصي تماشاگر تبديل مي‌شود».



كاليدوسكوپ (اشكال نما)

در سال 1969، هيچكاك تصميم گرفت پس از ساخت چند فيلمي كه موفقيت متوسطي را چه از لحاظ تجاري و چه از ديد منتقدين بدست آورده بودند، فيلمي به نام «كاليدوسكوپ» (اشكال نما) را با هدف بازگشتي فاتحانه بسازد. داستاني تلخ و مهيب درباره‌ يك متجاوز و قاتل زنجيره‌اي. قرار بود كه فيلم قاتل جوان خوش قيافه‌اي را به تصوير بكشد كه زن‌ها را به قصد كشتن فريب مي‌دهد.

هيچكاك آن را به‌عنوان ادامه‌اي بر شاهكار خود يعني «سايه يك شك» مطرح كرد. فيلمنامه شامل المان‌هايي همچون مرده‌گرايي و استفاده از حمام اسيد در انهدام اجساد بود كه هيچكاك از درون گزارش‌هاي صفحات حوادث روزنامه‌هاي بريتانيايي و درباره قاتلين بيرون كشيده بود. هيچكاك به‌طور آزمايشي يك ساعت فيلمبرداري كرد، اما يونيورسال توليد فيلم را به‌دليل آنكه ممكن است تماشاگران با فيلمي كه نقش اصلي آن قاتلي متجاوز است نتوانند كنار بيايند متوقف كرد. هيچكاك از اين كه مجبور به رها كردن پروژه شده بود به شدت عصباني شد اما با اين حال او اندكي از نكات داستاني را زنده نگه داشت و بعدها در سال 1972 و در ساخت فيلم «جنون» از آنها استفاده كرد. فيلمي درباره قاتلي زنجيره‌اي كه شايد بتوان آن را آخرين كار بزرگ او به ‌رغم حضور بازيگراني در سطح متوسط دانست.



شب زود گذر

آخرين پروژه هيچكاك قبل از مرگ، «شب زودگذر» نام داشت. اثري جاسوسي بر اساس رماني نوشته رونالد كركبرايد كه داستانش در فنلاند مي‌گذشت. هيچكاك قصد داشت آن را با بازي والتر ماتيو، كلينت ايستوود، شون كانري، كاترين دونوو و ليو اولمن در نقش‌هاي اصلي بسازد اما يونيورسال به دليل احوال ناخوش او، پروژه را در سال 1979 كنار گذاشت.



سبز ردا

هيچكاك كه با اقتباس از رمان جان باكان يعني «سي و نه پله» يكي از نخستين موفقيت‌هايش را كسب كرده بود تصميم گرفت كه در زمان مشخصي ادامه‌اي براي آن بسازد. به همين منظور او تصميم گرفت دوباره به سراغ رماني ديگر از جان باكان به نام «سبز ردا» برود. هيچكاك مي‌خواست از كري گرانت و اينگريد برگمن در نقش‌هاي اصلي سود ببرد، اما وارث باكان پول زيادي را براي حق اقتباس درخواست كرد. هيچكاك سرانجام روياي خود را در فيلم «بدنام» براي در كنار هم قرار دادن گرانت و برگمن، به واقعيت تبديل كرد.

تمشك وحشي

هيچكاك بخشي از سال 1951 را به اقتباس از رماني نوشته ديويد دانكن سپري كرد. داستان درباره آشوبگري كمونيست بود كه با دزديدن پاسپورت مردي ديگر مي‌گريزد. هيچكاك به دليل آنكه آن را «چندان خوب» ندانست از ساخت آن منصرف شد و به سراغ اثري رفت كه حق اقتباس آن را برادران وارنر از يك نمايش بسيار موفق برادوي به نام «حرف ميم را به نشان مرگ بگير» خريده بودند.



غرق كشتي مري دير

آلفرد هيچكاك همواره مي‌خواست تا فيلمي با بازي گري كوپر بسازد. در «خبرنگار خارجي» او نقش اصلي را تنها به منظور آنكه ستاره‌اي در اين تريلر بازي كند به كوپر پيشنهاد داد اما به جاي او جوئل مك كري بازي به ياد ماندني را در اين فيلم ايفا كرد. در سال 1959، مترو گلدين مه‌‌ير حق اقتباس از رماني با نام «غرق كشتي مري دير» را به منظور همكاري هيچكاك - كوپر خريداري كرد. هيچكاك و ارنست لمان هفته‌ها بر روي فيلمنامه كار كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه داستان فيلم از جايي ديگر كاركرد خود را از دست مي‌دهد. آن دو سپس بر روي «شمال از شمال غربي» متمركز شدند.
 
نوشته: تهران امروز
عکس : کافه کلاسیک
 

رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۷/۱۴ عصر ۱۱:۵۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, john doe, Peter Pan, اسکورپان شیردل, بانو, دشمن مردم, Classic, Kassandra, الیشا, آوینا, ممل آمریکایی, جو گیلیس, فورست, خانم لمپرت, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
رائول والش آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 68
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۰/۲۱
اعتبار: 13


تشکرها : 270
( 509 تشکر در 33 ارسال )
شماره ارسال: #47
RE: هیچکاک - همیشه استاد

یک پوستر جالب از فیلم پنجره عقبی

هیچکاک می گوید اگر قبلا این فیلم را دیده اید، قبل از لحظات اوج هیجان جریان را لو ندهید که مبادا حس کسانی که برای بار اول فیلم را می بینند بهم بخورد، اما در لحظه اوج هر چقدر خواستید جیغ بزنید!zzzz:

۱۳۸۹/۷/۲۶ صبح ۰۱:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, سم اسپید, سروان رنو, Kassandra, الیشا, آوینا, گولاگ, مکس دی وینتر
سم اسپید آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 485
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۸
اعتبار: 52


تشکرها : 2700
( 5519 تشکر در 315 ارسال )
شماره ارسال: #48
RE: هیچکاک - همیشه استاد

فیلم های آلفرد هیچکاک کارگاه کامل و بی نظیری در زمینه مونتاژ فیلم هستند. در کارنامه فیلمسازی او از یک طرف فیلمی نظیر طناب (1948) وجود دارد، که انحصاری ترین و بالاترین تجربه فیلمسازی بدون استفاده از عامل مونتاژ است، و از طرف دیگر فیلمی نظیر پرندگان (1963) که ساختمانش براساس عامل مونتاژ شکل گرفته است. فیلم هایی نظیر؛ سرگیجه (1958) و پنجره عقبی (1954) نمونه های بی نظیری از ((مونتاژ سابژکتیو)) را در خود دارند.

در فیلم طناب، که یک فیلم تماما استودیویی است، عامل مونتاژ به کلی حذف شده و نقشی در ساختمان فیلم ندارد. در کل این فیلم شاید چیزی کمتر از ده برش وجود داشته باشد و این حداقل استفاده از مونتاژ، که در تاریخ سینما نظیری ندارد، نیز فقط به دلیل ضرورت اجتناب ناپذیر تعویض کاست های نوار فیلم بوده است. هر کاست از ابتدا تا به انتها بدون هیچ توقفی یکجا فیلمبرداری شده است و مجموع آنها به هم وصل شده اند. حتی هیچکاک برای پرهیز از جلب توجه تماشاگران به قطع بین دو کاست انتها و ابتداء هر کاست را بر پشت بازیگران بسته و باز کرده است. میزانسن بسیار دقیق و دکوپاژ فوق العاده حساب شده او در این فیلم به وی امکان داده است که حرکت دوربین را جانشین مونتاژ کند. تجربه ای که هیچکاک در فیلم طناب به عمل آورده مسلما عکس العملی بوده نسبت به بحث ها و جدل ها و ایده هایی که در آن دوران در مخالفت با استفاده از عامل مونتاژ به عنوان اصلی ترین رکن ساختمان فیلم در جریان بود. فیلم طناب اولین و آخرین آزمایش هیچکاک در ساختن فیلمی بدون استفاده از عامل مونتاژ در ساختمان فیلم بود، در سایر فیلم های او مونتاژ به عنوان رکن اصلی سازنده ساختمان فیلم نقش بسیار مهمی دارد.

طناب توانسته است بدون تغییر فوکوس، بدون هیچ خردشدنی در نماها، فیلمبرداری شود و باز هم نمایشی دراماتیک ارائه دهد، زیرا در نمایشنامه اصلی وقایع قبلا طبق یک زمان تصنعی (زمان تئاتری) در شکل دراماتیک به نظم درآمده اند. کل این فیلم در فضای یک آپارتمان (که البته در حقیقت فضای یک استودیو است) فیلمبرداری شده است. دیوارهای دکور قابل جابجایی و متحرک بوده اند. نورپردازی کاملا مصنوعی بوده است و فضاسازی فیلم، که شاخص اصلی اش چشم انداز عمومیی است از منظره شهر که از پنجره بزرگ آپارتمان دیده می شود، به وسیله چراغ های استودیو صورت گرفته است. خود آن چشم انداز شهر نیز فقط یک ماکت است.

هیچکاک یکی از بزرگترین کارگردانانی است که عامل مونتاژ را رکن اصلی ساختمان فیلم می دانسته است و در ساختمان تمام فیلم هایش، به استثناء طناب، از این عامل مهم حداکثر استفاده را کرده است. هیچکاک بعد از ساختن طناب ضمن اعلام این مطلب که این فیلم از نظر او فقط یک تجربه بوده است تاکید کرد که مونتاژ رکن اصلی ساختمان فیلم است و فیلم باید مونتاژ شود.

منبع: تئوری فیلم، خصوصیت و رشد هنری جدید


مشکل من با دنیا این است که او همیشه یک گیلاس از من عقب تر است (هامفری بوگارت)
۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۰۵:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, سروان رنو, Kassandra, پایک بیشاپ, الیشا, آوینا, فورست, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #49
RE: هیچکاک - همیشه استاد

من خیلی طناب رو دوست دارم. فیلم کوچیک و جمع و جوریه اما آدم رو جذب می کنه. شخصیت پردازی براندون عالیه. با اینکه کل داستان در یک آپارتمان می گذره و شخصیت ها معدود هستن اما تعلیق مثال زدنی داره مخصوصا برای کسی که اولین بار فیلم رو می بینه. این اولین فیلم رنگی هیچکاکه و همینطور اولین فیلمی که در اون از تکنیک برداشت طولانی استفاده کرده . خودش در مصاحبه با فرانسوا تروفو گفته که به عنوان یک تجربه این کار رو کرده و اتفاقا جواب هم گرفته چون از فیلم استقبال خوبی شد و همین باعث شد که در فیلم بعدی اش  در برج جدی هم از این تکنیک استفاده کند که البته اینجا نتیجه اش منفی بود. شکست تجاری در برج جدی باعث شد که هیچکاک برای همیشه این تکنیک را کنار بگذارد و همچنین تا مدتی نتواند فیلم رنگی بسازد ( کمبود سرمایه ) . خود او اذعان کرده است که این تکنیک  یکی از اشتباهات او بوده است. گرچه برداشت طولانی به تداوم حس تعلیق در فیلم طناب کمک می کرد اما این تکنیک مانند شمشیر دو لبه بود و در فیلم در برج جدی معکوس عمل  کرد و ضرباهنگ داستان را می گرفت.

طناب . . . در برج جدی


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۸/۱۲ عصر ۱۱:۰۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, الیشا, آوینا, مگی گربه, فورست, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
سم اسپید آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 485
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۸
اعتبار: 52


تشکرها : 2700
( 5519 تشکر در 315 ارسال )
شماره ارسال: #50
RE: هیچکاک - همیشه استاد

پیش از شروع فیلمبرداری پرونده پاراداین (1947)، هیچکاک در اندیشه تاسیس یک شرکت بود که بتواند پس از رهایی از چنگ سلزنیک به طور مستقل کار کند. او با کمک سیدنی برنشتاین شرکت ((ترانس آتلانتیک پیکچرز)) را بنیان گذاشت که قرار بود هم در آمریکا و هم در انگلستان فیلم بسازد و به هیچکاک آزادی عمل تقریبا کامل در مورد انتخاب موضوع داستان و بازیگر و تعیین بودجه را می داد. نخستین طرح آنها فیلمنامه ای بود که هیچکاک از اواسط دهه 1930 قصد ساختن آن را داشت. این فیلمنامه از نمایشنامه انتهای طناب پاتریک همیلتون اقتباس شده بود که در آن دو جوان اشرافی اهل شیکاگو، جوان سومی را صرفا به خاطر تفریح به قتل می رسانند. نمایشنامه همیلتون براساس یک پرونده جنایی واقعی نوشته شده بود.

در فیلم طناب (1948) هیچکاک یکی از پیچیده ترین چالش های فنی را برای خود برگزید. او به این بسنده نکرد که برای نخستین بار فیلم رنگی بسازد، بلکه تصمیم گرفت تمام فیلم را که زمان نمایش آن 80 دقیقه است در یک نمای پیوسته، بدون حتی یک برش، فیلمبرداری کند.

از نظر کسانی که به مسائل فنی توجه خاص دارند، طناب فیلم مسحورکننده ای است ولی برای تماشاگران عادی، فقدان برش (که معمولا منجر به حذف حرکات اضافی می شود) فیلم را خسته کننده کرده است. در هر صورت سبک داستان گویی در این میان صدمه می بیند و هیچکاک خود بعدها اعتراف کرد که با این روش یکی از قواعد ویژه خودش را که تکنیک باید در خدمت داستان گویی باشد، زیر پا گذاشته است: ((طناب را به عنوان نوعی هنرنمایی فنی شروع کردم. راستش خودم هم نمی دانم چه طور شد که به این کار دست زدم)).

با این حال برخی از منتقدان بر این عقیده اند که این روش با داستان ویژه این فیلم هماهنگی دارد. به گفته دانلد اسپوتو ((این روش برای ایجاد احساس خفقان بسیار موثر است و به تماشاگر کمک می کند با شخصیت های داستان احساس همدردی نزدیک تری کند)). هایام و گرینبرگ نیز معتقد بودند که ((حرکات لغزنده و مداوم دوربین فضای فشرده ای همانند فضای یک تابوت ایجاد می کند)).

فارلی گرینجر و جان دال رابطه سادومازوخیستی بین دو قاتل جوان را به خوبی القا می کنند. ولی جیمز استیوارت در نقش پروفسوری که طرفدار عقاید نیچه است و اندیشه هایش الهام دهنده جنایت پوچ و بیهوده دو جوان بوده، نامطمئن به نظر می رسد. طناب با ارزیابی های انتقادی متضادی روبرو شد. از یک سو مجله نیوزویک آن را یک ((تجربه سینمایی با تعلیق مداوم)) دانست؛ حال آن که بازلی کراوتر آن را فیلمی خسته کننده توصیف کرد که به تدریج روبه خاموشی می رود. با این همه طناب موفقیت تجاری نسبتا چشمگیری داشت و بدین ترتیب شرکت ترانس آتلانتیک توانست فیلم دومش را تدارک ببیند.


مشکل من با دنیا این است که او همیشه یک گیلاس از من عقب تر است (هامفری بوگارت)
۱۳۸۹/۸/۱۳ صبح ۱۲:۳۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, سروان رنو, john doe, دزیره, الیشا, آوینا, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #51
RE: هیچکاک - همیشه استاد

سختی تکنیک برداشت طولانی  یا همان فیلمبرداری بدون برش  ، فقط محدود به کارگردان نبود. با توجه به سنگینی و حجیم بودن دوربین های تکنی کالر در آن زمان ( چیز در حدود 5 برابر اندازه دوربین های فعلی ! ) می توان فهمید که کنترل دوربین در این صحنه ها چقدر برای فیلمبردار سخت و مشکل بوده است. اما سخت ترین بخش کار را بازیگران بر عهده داشتند. آنها می بایست حداقل 10 دقیقه دیالوگ را از بر کرده و بدون کوچک ترین اشتباه یا مکثی اجرا کنند. اگر در دقیقه 9 ، بازیگری اشتباه می کرد ، یا فیلم بردار خطایی می کرد یا هر یک از دیگر عوامل صحنه مرتکب سهل انگاری می شد ، کل برداشت خراب می شد و باید کار از ابتدا آغاز می گردید.


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۹/۸/۱۷ صبح ۱۲:۰۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, سروان رنو, Kassandra, الیشا, آوینا, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان, مکس دی وینتر
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #52
RE: هیچکاک - همیشه استاد

دومین جلسه از کلاس های نقد هیچکاکِ مسعود فراستی دیروز در فرهنگ سرای ارسباران برگزار شد. فیلمی که در این جلسه نمایش داده شد حق السکوت بود . بعد از پخش فیلم ، بحث های خوب و جالبی بین آقای فراستی و شرکت کنندگان در دوره ( حدود 40 نفر ) در گرفت ؛ از چالش های تکنیکی تا نکات جالب در سکانس های فیلم. حق السکوت اولین فیلم ناطق هیچکاک است و حالتی نیمه صامت دارد به طوری که نیم ساعت اول فیلم تقریبا دیالوگی ندارد و هیچکاک مرحله گذر از سینمای صامت به ناطق را با احتیاط شروع می کند.

تا کنون 2 جلسه از 12 جلسه سینمای هیچکاک برگزار شده است. فیلم جلسه اول مستاجر بود و فیلم هفته آینده سایه یک شک می باشد. متاسفانه نتوانستم اطلاع دقیقی از فهرست کامل فیلم های هفته های بعدِ آن را به دست بیاورم چون حتی مسئولان کلاس ها هم هنوز با آقای فراستی به جمع بندی کامل لیست فیلم ها نرسیده اند اما گفته شد فیلم ها به صورت زیر نویس فارسی نمایش داده شوند اما با صحبتی که کردیم قرار شد اگر نسخه ای با کیفیت تصویری همتراز نسخه اورجینال در دسترس باشد  نمایش به صورت دوبله هم داشته باشند به همین دلیل از دوستان خوب صداگذار درخواست می شود که در این رابطه همکاری نمایند.


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۹۰/۲/۲۷ صبح ۰۹:۴۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, آوینا, الیشا, مگی گربه, گولاگ, ژان والژان
siyavash1357 آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 112
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۶
اعتبار: 8


تشکرها : 173
( 429 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #53
[split] اینترنت گردی ...

آلفرد هيچكاك، استاد بزرگ سينما ومتخصص هنر ترساندن مردم، درحال رانندگي در جاده هاي سوئيس بود كه ناگهان ازپنجره ماشين به بيرون اشاره كرد و گفت اين ترسناك ترين منظره ايست كه تا حالا" ديده ام" و امتداد اشاره او، كشيشي بود كه دست بر شانه پسرك خردسالي نهاده بود و با او صحبت مي كرد. هيچكاك از پنجره ماشين به بيرون خم شد و فرياد زد: "فرار كن پسر جان! زندگي ات را نجات بده!"


http://30nemania3.blogsky.com/
۱۳۹۰/۴/۲۹ عصر ۰۹:۴۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, سم اسپید, Classic, اسکورپان شیردل, ترومن بروینک, سروان رنو, بانو, دزیره, Papillon, الیشا, آوینا, فورست, مگی گربه, اکتورز, گولاگ, مکس دی وینتر
siyavash1357 آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 112
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۶
اعتبار: 8


تشکرها : 173
( 429 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #54
RE: هیچکاک - همیشه استاد

سال‌ها گذشته و هنوز لفظ «استاد مسلم» در حوزه سینما، برازنده آلفرد هیچكاك است. این روزها به مناسبت سالگرد تولدش، این پنجاه جمله منتخب از او، تقدیم به شما. هنوز بسیار می‌توانیم از او بیاموزیم.

1. من یك كارگردان صاحب سبكم. اگر روزی سیندرلا هم بسازم تماشاگران فورا در كالسكه دنبال جسد می‌گردند.

2. تلویزیون حق زیادی به گردن روانشناسی دارد؛ هم از این نظر كه اطلاعات خوبی درباره‌ی آن می‌دهد و هم اینكه نیاز به روانشناسان را افزایش می‌دهد.

3. پرندگان احتمالا ترسناك‌ترین فیلمی است كه تا به حال ساخته‌ام.

4. یكی از موهبت‌های تلویزیون این است كه جنایت را به خانه‌ها بازگردانده است؛ یعنی به همان جایی كه تعلق دارد.

5. تماشای جنایت در تلویزیون می‌تواند كینه و عداوت را كاهش دهد. و حتی اگر شما هیچ كینه‌ای در خودتان احساس نمی‌كنید، پیام‌های بازرگانی می‌توانند مقداری به شما قرض دهند.

6. . دیالوگ‌ها، صداهایی هستند مثل باقی سروصداهای فیلم و از زبان كسانی خارج می‌شوند كه در حقیقت چشم‌هایشان مشغول روایت داستان است.

7. كنایه والاترین وجه ادبیات است.

8. به تماشاگران لذت بدهید، از همان نوع لذتی كه وقتی بعد از یك كابوس بیدار می‌شوند دارند.

9. بلوندها برای نقش قربانی‌ عالیند. آن‌ها مثل برف باكره‌ای می‌مانند كه ردپای خونین را به خوبی نشان می‌دهند.



10. مواد اولیه‌ی فیلم مستند را خدا خلق كرده است. در حالیكه در فیلم داستانی این كارگردان است كه نقش خالق را ایفا می‌كند. او باید زندگی بیافریند.

11. فیلم خوب فیلمی است كه ارزش پول شام، بلیط سینما، ودستمزدی را كه به پرستار بچه می‌دهید داشته باشد.

12. همیشه كاری كنید كه تماشاگر تا حد ممكن عذاب بكشد.

13. بهترین انتخاب بازیگر را كمپانی دیزنی دارد. اگر از یك بازیگر خوششان نیاید فقط كافی است كه پاك كن را بردارند.

14. درام همان زندگی است كه قسمت های ملال‌آورش حذف شده.

15. برای من سینما برشی از زندگی نیست، تكه‌ای از یك كیك است.

16. من آدم ترسویی هستم. این لیست چندتا از چیزهایی است كه آدرنالین خونم را بالا می‌برند: 1) بچه‌های كوچك 2) پلیس‌ها 3) ارتفاع 4) اینكه فیلم بعدیم به اندازه‌ی آخرین فیلمی كه ساخته‌ام خوب نباشد.

17. من تمام سعیم را به كار گرفتم تا از هرنوع سختی و پیچیدگی دور باشم. می خواهم همه‌چیز دوروبر من ساكت و به شفافیت بلور باشند.

18. فیلم خوب فیلمی است كه حتی اگر صدایش را هم قطع كنید، تماشاگران كاملا در جریان داستان باقی بمانند.

19. نباید بنشینید و در فیلمنامه‌تان برای وقوع قتل برنامه‌ریزی كنید. جنایت در فیلم‌ها باید ناگهانی و غیرمنتظره باشند، درست مثل زندگی واقعی.

20. سبك من، سرقت ادبی است.

21. زمان فیلم باید متناسب با حجم مثانه تماشاگران باشد.

22. وقتی یك بازیگر پیش من می‌آید كه درباره‌ی نقشش صحبت كنیم، بهش می‌گویم كه «همه‌اش توی فیلمنامه هست» بعد او می‌گوید«اما مثلا انگیزه‌ی من در این نقش چه باید باشد؟» و من جواب می‌دهم كه «دستمزدت.»

23. واقعا این چه داستان وحشتناكی است كه برای من درآورده‌اند؛ اینكه من از بازیگرها متنفرم و اینها. می‌توانید تصور كنید كسی از از جیمز استیوارت متنفر باشد؟ نمی‌دانم این شایعه از كجا آب می‌خورد. البته ممكن است ریشه‌‌اش در جمله‌‌ی «بازیگرها گاوند» باشند كه از من نقل كرده‌اند. دوستان بازیگر من می‌دانند كه من هیچ‌وقت نمی‌توانم چنین جمله‌ی بی‌ملاحظانه، بی‌ادبانه و سنگدلانه‌ای را بگویم. چیزی كه احتمالا در آن لحظه گفته‌ام این بوده كه با بازیگران باید مثل گاو رفتار شود.

24. روانی (1960) برای من یك كمدی بزرگ است. یعنی جز این هم نباید می‌بود.

25. حتی فیلم‌های شكست‌خورده‌ی من عاقبت سود تولید می‌كنند و بعد از چند سال هم به یك اثر كلاسیك تبدیل می‌شوند.

26. (متن كامل سخنرانیش بعد از دریافت جایزه‌ی یادبود "ایروینگ تالبرگ") متشكرم.

27. (بعد از دریافت جایزه یك عمر دستاورد هنری از انیستیتوی فیلم آمریكا AFI) اجازه می‌خواهم تا اینجا نام چهار نفر را ذكر كنم كه به من بی‌نهایت شجاعت و محبت عطا كردند و در همه حال همراه و یاورم بودند. اولین نفر از این لیست چهارنفره، یك تدوین‌گر است، دومیشان یك فیلمنامه‌نویس، سومیشان مادر دخترم پاتریشیا، و چهارمیشان یك آشپز حرفه‌ای كه در آشپزخانه معجزه می‌كند. و اسم همه‌شان هم هست: آلما رویل. (همسر استاد)

28. (درباره‌ی آنتونیونی و فیلم او، آگراندیسمان (1966)) این جوان ایتالیایی كم‌كم دارد مرا نگران می‌كند!

29. از اینكه بتوانم تماشاگرها را مثل پیانو بنوازم واقعا لذت می‌برم.

30. صحنه‌های قتل ‌را مثل صحنه‌های عاشقانه فیلم‌برداری كنید و صحنه‌های عاشقانه را مثل صحنه‌های قتل.

31. كری گرانت تنها بازیگری است كه من واقعا عاشقشم.

32. برای ساختن یك فیلم خوب شما به سه چیز احتیاج دارید: فیلمنامه، فیلمنامه و فیلمنامه.

33. واقعا درك نمی‌كنم كه چرا خیلی‌ها آزمایشاتشان را سر صحنه‌ی فیلم‌برداری انجام می‌دهند. به نظر من همه چیز باید از قبل روی كاغذ آورده شود. مثل آهنگسازی كه بعد از ساعت‌ها كلنجار و بالا پایین كردن نت‌ها، دست‌آخر موسیقی زیبایی می‌سازد. چیزی كه باید به به دانشجوها آموزش بدهیم این نوع قدرت تخیل است. این عنصر مهمی است كه معمولا همه نادیده‌اش می‌گیرند.

34. (درباره‌ی شمال از شمال غربی) اسمی كه در ابتدا برای فیلم انتخاب كرده‌بودیم «مردی در دماغ لینكلن» بود. خب، نگذاشتند از این اسم استفاده كنیم دیگر. آن‌ها حتی به ما اجازه فیلم‌برداری در كوه‌های راشمور را ندادند چون احتمال آن بود كه به این بنای ملی صدمه بزنیم. این قضیه یك مقدار غم‌انگیز است چون من در ذهنم یك نمای عالی را ترتیب داده بودم كه در آن، كری گرانت در دماغ لینكلن مخفی می‌شد و ناگهان عطسه‌اش می‌گرفت!

35. تخم‌مرغ‌ها من را به وحشت می‌اندازند.حتی بدتر از وحشت، آن‌ها حالم را به هم می‌زنند. یك حجم كروی سفید بدون هیچ سوراخ و منفذی... تابه‌حال چیزی مشمئز كننده تر از شره‌ی زرده‌ی تخم‌مرغ بعد از شكستنش دیده‌اید؟ خون به خاطر رنگ قرمزش آدم را سرحال می‌آورد. اما زرده‌ی تخم مرغ.... اه! من كه تابه‌حال حاضر به مزه‌ كردنش نشده‌ام.

36. درك مقوله‌ی ترس آنقدرها هم سخت نیست. ما همه در كودكی از چیزهایی می‌ترسیدیم. مثلا از اینكه شنل قرمزی كوچولو با گرگ بد گنده روبه‌رو شود. الان هم چیزی عوض نشده. چیزی كه امروز ازش می‌ترسیم از همان جنسی است كه دیروز ما را می‌ترساند. فقط نوع گرگ را عوض كرده‌اند.

37. ( پیش از اكران عمومی روانی (1960)) شایعه شده كه "روانی"، آنقدر ترسناك است كه زبان بعضی از تماشاگران را بند خواهد آورد. ببینید، چندتا از همكاران من همسرانشان را برای پیش‌نمایش فیلم فرستاده بودند و خب، این خانم‌ها بعد از تماشای فیلم به شدت شوكه شده بودند؛ اما به شما اطمینان می‌دهم كه هنوز با قوت تمام مشغول وراجی بودند.

39. ( در پاسخ به اینكه چرا اینقدر طول كشید تا دولت بریتانیا به استاد لقب شوالیه اعطا كند) فكر می‌كنم دلیلش سربه‌هوا بودنشان است.

40. انتقام شیرین است و چاقتان هم نمی‌كند.

41. بزرگ‌ترین شانسی كه من در زندگیم آوردم این است كه واقعا آدم ترسویی هستم.راستش از این لحاظ احساس سعادت می‌كنم. این برای من یك موهبت است كه همواره مقداری ترس در خودم حس ‌كنم، چون به نظرم یك قهرمان شجاع نمی‌تواند یك فیلم پرتعلیق بسازد.

42. روزی كسی به من گفت كه هر دقیقه یك قتل رخ می‌دهد. بنابراین من دیگر وقتتان را نمی‌گیرم. برگردید سركارتان.

43. تلویزیون مثل تستر می‌ماند؛ شما یك دكمه را فشار می دهید و هرروز چیز یكسانی دریافت می‌كنید.

44. تنها راه خلاصی من از ترس‌هایم این است كه درباره‌شان فیلم بسازم.

45. من یك راه‌حل عالی برای گلودردتان سراغ دارم: ببریدش.

46. سابق بر این همه‌ی بدمن‌ها سبیل‌های تابیده داشتند و هروقت سگی می‌دیدند لگدی نثارش می‌كردند. امروزه تماشاگران باهوش‌تر شده‌اند. آن‌ها دیگر دوست ندارند روی صورت آدم بده نور تاكیدی بیندازیم و از بقیه جدایش كنیم. بدمن‌های امروزی باید از میان مردم عادی و با همان ضعف‌ها و شكست‌ها انتخاب شوند.

47. هرچه‌قدر قطب شر داستان قوی‌تر باشد فیلم بهتری خواهیم داشت.

48. آدمكش‌ها در فیلم‌ها همیشه خیلی تروتمیز و شیك نشان داده شده‌اند. كاری كه من انجام می‌دهم این است كه نشان دهم كشتن یك انسان، می‌تواند چه‌قدر سخت و كثیف باشد.

49. من ضد پلیس‌ها نیستم. فقط ازشان می‌ترسم.

50. (در پاسخ به گلایه‌های مادری كه دخترش بعد از تماشای "روانی" دیگر حاضر به دوش گرفتن و رفتن به حمام نیست) اگر اینطوری است من استفاده از خشك‌شویی را به شما پیشنهاد می‌كنم خانم.

51. من مجهز به چیزی هستم كه بقیه‌ی مردم به آن می‌گویند: حس طنز شیطانی.


http://30nemania3.blogsky.com/
۱۳۹۰/۵/۲۵ عصر ۱۱:۴۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, دزیره, john doe, بانو, ترومن بروینک, همشهری_میثاق, Papillon, الیشا, آوینا, جو گیلیس, ژان والژان, حمید هامون, فورست, رزا, مگی گربه, زرد ابری, گولاگ, مکس دی وینتر
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #55
RE: هیچکاک - همیشه استاد

مدتی هست اخباری مبنی بر ساخت یک فیلم در مورد مقطعی از زندگی هیچکاک در سایت های خبری هست . ظاهرا نقش هیچکاک رو هم آنتونی هاپکیز  ( پدر محترم بانو جولی ) بازی می کنه. بازیگران نقش های آلما ( همسر هیچکاک ) جانت لی و آنتونی پرکینز ( بازیگران فیلم روانی ) هم شباهت خوبی با بازیگران اصلی دارند. ظاهرا کارگردان فیلم گفته که به سبک فیلم های هیچکاک می خواد شوخ طبعی در این فیلم هم جایی داشته باشه. منتظریم تا فیلم ساخته بشه . باید دیدنی باشه. البته اگر عمدا فیلم رو سیاه و سفید می ساختن ( مثل فهرست شیندلر ) شاید واقعی تر به نظر می اومد. گرچه رنگی بودن هم مزایای خاصی خودشو داره.

آلفرد هیچکاک با اون غبغب معروف اش ! فکر کنم سایه نیمرخ اش معروف ترین سایه باشه . از ده کیلومتری مشخصه که اونه !

.

یار غار "هیچ" , آلما . هیچکاک گرچه زن زیبایی نداشت اما زیباترین زنان عصر رو در فیلماش به کار می گرفت و ... !

.

جانت لی در حال فرار پشت ماشین اش. بیچاره خبر نداشت همین ماشین اش الان اینجا قیمتش سه برابر شده  وگرنه

به جای اون پولای دردسر ساز فقط همین ماشین رو می دزدید و بقیه عمر در آرامش زندگی می کرد طفلکی .

.

آنتونی پرکینز ؛ بچه خوب مامان . روانی دوست داشتنی. مردی که یک تنه یک هتل رو می گردوند ! اتاق ها رو تمیز می کرد ,

غذا برای مهمون ها درست می کرد. ملافه ها رو می شست , مسافرها رو می کشت. همه اش رو یه تنه انجام می داد بیچاره .


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۱/۸/۴ عصر ۱۰:۱۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, ژان والژان, کاپیتان اسکای, اسکارلت اُهارا, کنتس پابرهنه, Classic, رزا, مگی گربه, بانو, راتسو ریــزو, دزیره, BATMAN, زرد ابری, گولاگ, مکس دی وینتر
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1251 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #56
RE: هیچکاک - همیشه استاد


       پنجـره عقبــى (پنجره اي رو به حياط )

___________________________________•

    براي علاقمندي به سينماي كلاسيك و فيلم هاي قديمي بخصوص فيلمهاي سياه سفيد ، لازم نيست كاري انجام دهيم ، كافيست تنها يك بار فيلمي از هيـچـكاك .به پستمان بخورد ! 

قبل از ديدن فيلم فوق الذكر ، پرندگان را ديده بودم ؛ اگر بدون تعارف باشم بايد عرض كنم كه دلنشين نبود !!! سپس رواني را ديدم و همچون داروي بي حسي ، از سينماي مدرن و تكنولوژيكال پرتم كرد به دنيايي جداگانه ؛ جايي كه فيلمها بدون قدرت رنگ ، جلوه هاي ويژه و امكانات مدرن سينما فقط سينماست و فيلم به معناي واقعي هنر را بروز ميدهد . من با فيلمهايي چون پدر خوانده و كازابلانكا و بر باد رفته شيفته ي كلاسيك شدم ، اما با رواني وارد باتلاقي شدم كه بيرون آمدن از آن غير ممكن است ، و غرق شدن آرزوي غريق است ! ربـكـا را به نظاره نشستم و تازه فهميدم كه عاشقانه ها چقدر زيبا با رمز و راز و دلهره تلفيق مي شوند ، و بازيگري كه سادگي و خام بودن و معصوم بودن را با تمام وجودش به تصوير مي كشد . در همين بحبوحه ي عاشقي و با افيون هيچكاك بزرگ ، مرحله نهايي فنا شدن در كلاسيك به وقوع پيوست …


      پـنـجــره عـقبــى سينما و فيلم را به من ثابت كرد . شايد خيلي از دوستان با آثاري ديگر از استاد انس داشته باشند و بيشتر مورد قبولشان باشد ، اما براي حقيري همچون بنده اين فيلم آخر كار است ، و فكر نكنم كسي جز استاد از پس همچين اثري بر بيايد .

 • نظري كوتاه و برداشتي شخصي از اثر : 

     از اين پس هركس بگويد شاهكار چيست ، جواب همين است ( ^ )  . فيلم در اوج سادگي ، با كمترين تغيير لوكيشن ، با كمرين تعداد بازيگر و حداقل تكنيكهاي پيچيده فيلمسازي ساخته شده است . اين فيلم  سه عنصر اصلي و بدون نقص دارد كه آنرا بي مانند كرده : كارگردان - بازيگر - فيلم بردار ! كارگردان قدرتش را با يك چيز به رخ مي كشد و آن اين است كه از موضوعي به اين سادگي يك فيلم كامل سرهم كرده و با قدرت كامل تمام جزئيات را بر روي آن اجرا نموده است . قدرت فيلم به حدي محسوس مي باشد كه به راحتي مي توان حتي بدون صدا كل موضوع را دريافت و همين لذت را چشيد. يعني تصوير و نماها و قاب بندي ها به قدري بي نقص است كه ميشود همچون فيلمي صامت آنرا پنداشت . مردي كنار پنجره نشسته است و به خانه همسايه هايش ديد مي زند ! تصوير خانه اي را در فيلم مي بينيم كه شخصي با همسرش درگيري دارد ، بلافاصله دوريين روي او بر مي گردد و حالت چهره اش نشان مي دهد كه از ديدن اين صحنه آزرده خاطر گشته است ؛ سپس خانه بانوي جواني را نشان ميدهد كه با لباسي عور در حال رقص است ، تصوير روي بازيگر مي آيد و ما مي بينيم كه او حس شهوت دارد . فقط تصوير به ما شناسنامه شخصيتي از كاراكتر را تحويل مي دهد و به نظرم اين را مي شود سينماي ناب ناميد … بازيگر به عقيده بنده از اين رو بي نقص است كه فضايي را رقم مي زند سرشار از سادگي ، محيطي عاري از ايفاي نقش. انگار اثري از دوريين و كادر فيلمسازي نيست ! ديالوگها به گونه اي بيان مي شود كه حس صميميت در آن موج مي زند . حالت چهره جيمز استوارت نشان مي دهد كه او كسي است مثل خود مان . البته بايد به اين نكته اشاره كنم كه بازيگر هرچقدر هم توانا و مستعد باشد ، بدون كارگرداني زبده و چيره دست ، قدرتش به چشم نمي ايد . و اما فيلم برداري • هرچند كه در فيلمهايي جز اين كم نيستند فيلمبرداري هاي عالي و بي نقص ، اما به نظرم اهميت فيلمبرداري اين اثر در اين است كه فارغ از نماهاي آنچناني ، لوكسشن هاي متفاوت و شانس خودنمايي بسيار محدود ، هنرمند هنرش را در جزئياتي همچون كلوز آپ ها و قاب بندي هاي بي نقص به رخ مي كشد . 

     گاهي اوقات لازم نيست كه براي پسنديدن فيلم حتما دنبال فيلمي پيچيده باشيم كه فيلمنامه اي ستبر و بي نظير در پشت آن قرار دارد . اين فيلم به من ثابت كرد :

 فيلم را بخاطر فيلم دوست داشتن ، بسيار دلپذيرتر است از اينكه فيلمنامه و كارگرداني و بازيگري و موسيقي و فيلم برداري و … تو را تحت تاثير قرار بدهد . سينما خود هنري است كه مي توان آنرا بدون واسطه دوست داشت !

•فيلمهاي اينگونه كم هستند ، ساده اما ماندگار .


   پ.ن : از اينكه جسارت كرده و در حضور بزرگان كافه در مورد استادو فيلمهايش اظهار نظر نمودم ، پوزش مي طلبم .



Life Is Beautiful
۱۳۹۱/۱۲/۴ صبح ۰۴:۲۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, سروان رنو, راتسو ریــزو, سم اسپید, مگی گربه, بانو, پرشیا, BATMAN, Classic, اکتورز, دزیره, ژان والژان, گولاگ, کنتس پابرهنه, مکس دی وینتر
oceanic آفلاین
.
***

ارسال ها: 66
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۷/۹
اعتبار: 13


تشکرها : 942
( 732 تشکر در 36 ارسال )
شماره ارسال: #57
RE: هیچکاک - همیشه استاد

همانطور که در ارسال 55 اشاره شد. فیلم هیچکاک در 14 دسامبر 2012 اکران شد

کارگردان: Sacha Gervasi

امتیاز: 10/7

توضیحات بیشتر روی عکس مشخص است

با یک سرچ کوچولو میتوانید با کیفیت 720p دانلود کنید.


coursera.org
ted.com/talks
زندگی جذبه دستی است که می چیند
۱۳۹۱/۱۲/۶ عصر ۱۰:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, پرشیا, دزیره, رزا, بانو, خانم لمپرت, مگی گربه, ژان والژان, گولاگ
بولیت آفلاین
آنها از تاریکی آمده اند
***

ارسال ها: 131
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۶/۶
اعتبار: 15


تشکرها : 620
( 1338 تشکر در 44 ارسال )
شماره ارسال: #58
RE: هیچکاک - همیشه استاد

Wrong Man                  مرد عوضی

آلفرد هیچکاک در آغاز تهیه «مرد عوضی» به معاونین خویش گفت:

«من فیلم هنری نمی خواهم!»


وقتی قرار باشد از یک داستان واقعی فیلمی تهیه گردد مسائلی در ضمن فیلمبرداری پیش می آید که در سایر فیلمهای مشابه آن وجود ندارد، زیرا فیلمبرداری از داستانهای واقعی عبارت از نمایش مجدد و دقیق یک حادثه مطابق با واقعیت میباشد.

برای این منظور باید فیلم برداری عینا در اماکن واقعی و صحنه های حقیقی وقوع ماجرا صورت گیرد...

در «مرد عوضی» این اماکن از داخل «کلوپ لک لک» مشهور نیویورک و راهروهای ترن زیرزمینی و خود ترن زیرزمینی تا زندانها، دادگاه ها، تالارها ، اتاق خوابها و کلبه فقیرانه قهرمان ماجرا متنوع و متفاوت بودند.

تهیه این فیلم هشتمین ماموریتی بود که «رابرت برکز» عضو «انجمن فیلمسازان آمریکایی»

 برای «آلفری هیچکاک» بعهده میگرفت. ( A-S-C American Society Of  Cinematographers)  «مدیر فیلمبرداری»

داستان «مرد عوضی» را می توان در روزنامه های شهر نیویورک پیدا کرد و اصل این ماجرا که «هیچکاک» در فیلم خویش آنرا بار دیگر نقاشی کرده است بسال 1953 در نیویورک بوقوع پیوسته است.

«مرد عوضی» داستان زندگی مردی بنام «مانی بالسترو» است که بشغل نوازندگی ارکستر در کلوپ

 لک لک اشتغال دارد؛ یکشب پلیس به اتکای شهادت گروهی که این مرد را حین سرقت مسلحانه دهده بودند «مانی» را دستگیر ساخته و بزندان میاندازد، مدتی از این قضیه می گذرد و مرد بیگناه کم کم خود را تسلیم مقدرات ساخته و بحکم دادگاه و اقامت در زندان تن در میدهد.


در این بین ناگهان دزد واقعی که با «مانی» شباهت تامی داشته پیدا میشود و با دستگیری وی «مانی» از زندان خلاص میگردد و بخانه خویش رو می آورد ولی همسر وی در نتیجه وقوع این حادثه ناگوار باختلال مغزی دچار گشته و دیوانه شده است.

این فیلم را «هیچکاک» شخصا روی پرده سینما افتتاح کرده و برای معرفی «مرد عوضی» چنین میگوید:

«در گذشته من انواع بسیاری از فیلمهای مهیج را بشما عرضه داشته ام. اما اینبار مایلم شما فیلم متفاوتی را تماشا کنید.

تفاوت در اینستکه فیلم «مرد عوضی» یک ماجرای کاملا واقعی است، در عین حال نکات و خصوصیاتی در این فیلم وجود دارد که آنرا از همه افسانه هایی که موضوع اغلب فیلمها ی مهیج سابق من بوده است عجیبتر جلوه می دهد.»

[تصویر: 1385812200_4321_e23f8c4f75.jpg]

در این فیلم برای نخستین بار برای روشنایی صحنه ها از لامپهای کوچک  و دستی «گارنلایت» که قدرت بسیاری دارد استفاده شده است.

در صحنه فوق با کمک همین لامپ ها در چهره «هنری فوندا» و دو کاراکتر دیگر داستان «مرد عوضی» کیفیت و اثری که از صورت یک محکوم بیگناه و دو کاراگاه مطمئن بایستی خوانده شود بخوبی مشهود است.

از آنجاییکه  قرار بود فیلم در محلهای اصلی وقوع داستان تهیه گردد، هیچکاک قبل از هر چیز به «رابرت برکز» گفت که بهیچوجه میل ندارد فیلمش یک اثر هنری جلوه کند ؛ «من میل دارم این فیلم چنان بنظر برسد که تماشاچیان تصور کنند آنرا بوضعی کاملا مستند در خود شهر نیویورک فیلمبرداری کرده اند»....

ضمن  ابراز این نکته «هیچکاک» از یک امر کاملا باخبر بود ، «رابرت برکز» اخیرا اعتبار و پرستیژ جدیدی در زمینه فیلمبرداری رنگی کسب نموده و سال قبل از آن نیز برای فیلم برداری «دستگیری دزد» یکی دیگر از اثار «هیچکاک» موفق باخذ اسکار گردیده است.

شاید بهمین دلیل «هیچکاک» همکاری «برکز» را در تهیه این فیلم لطمه ای بشهرت وی تلقی می نمود.

«ببین رابرت شاید تو حاضر بهمکاری در این فیلم نباشی ، آنچه من میخواهم حالت خشک و بیجانیکه در همه فیلمهای مستند دیده میشود نیست؛ تو هم اگر بخواهی فیلمبرداری یک فیلم مستند را عهده دار شوی

حتما باید رعایت اصالت را بکنی و چنین حالتی را در فیلم بکار ببری، پس فکرهایت را بکن ببین همکاری با من برایت مقدرو است یا خیر....»

«برکز» به هیچکاک اطمینان داد که کمال اشتیاق را بهمکاری با وی دارد حتی اگر قرار باشد شهرت و اعتبار خود را در این فیلم بخطر بیاندازد.

[تصویر: 1385812719_4321_ebe20d35d1.jpg]

mmmm:


نامت را زمزمه می کنم ...تو پشت بهار خوابیدی. بیدار که شدی...........چه زمستانیم من!!!!!!!!
۱۳۹۲/۹/۹ عصر ۰۳:۳۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرشیا, برو بیکر, بانو, BATMAN, زاپاتا, خانم لمپرت, terme, مگی گربه, نیومن, جیسون بورن, حمید هامون, ژان والژان, زرد ابری, Classic, پیرمرد, گولاگ, کنتس پابرهنه, مکس دی وینتر
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #59
RE: هیچکاک - همیشه استاد

پنجره ای بسوی " پرندگان "

نیم قرن از خلق فیلم زیبای "پرندگان" هیچکاک میگذرد وما هنوز بادیدن آن شوکه میشویم شاید برای اینکه سلطان تعلیق هیچ توجیهی برای رفتار عجیب پرندگان در ساحل بودگا ارائه نکرده بود.همچنین مبهوت تکنیک عالی کارگردان میباشیم که چگونه در آن زمان آن همه پرنده وحشی را از زنده و غیر زنده در کنارانسانها روی پرده نقره ای به حرکت در آورد... و در نهایت بین او و بلوند نقش اول فیلمش چه گذشت؟...به همین مناسبت خالی از لطف نیست که ده نکته حقیقی وجالب را در باره "پرندگان" و کارگردان نابغه اش باهم مرور کنیم:

1-"پرندگان" سومین فیلم اقتباسی هیچکاک از رمانهای دافنه دوموریه است .پیش از آن دواثر " مسافرخانه جاماییکا" و " ربکا "را از این نویسنده به فیلم تبدیل کرده بود.آنچه باعث جلب نظر هیچکاک به کتاب اخیر گردید ریشه در علایق کودکی وی داشت آلفرد از دیرباز شیفته نظاره پرندگان با دوربین بود. همچنین وی از خواندن خبری در روزنامه ای در سال 1961 مبنی بر مرگ دسته جمعی پرندگان در ساحل کالیفرنیا برای خلق اثر الهام گرفته بود.

2-هیچکاک ابتدا میخواست سناریست فیلم "روانی" جوزف استفانو پرندگان دوموریه را به فیلمنامه برگرداند.اما استفانو از داستان خوشش نیامد وانصراف دادو کارگردان ناگزیر به ایوان هانتر (که نویسنده چندین اپیزود از سریال "هیچکاک تقدیم میکند" است") روی آورد. هانتر پذیرفت وسناریو به انجام رسید اما بعدها وی از اینکه هیچکاک اورا درنگارش سناریوی پرندگان آزاد نگذاشته بود گلایه نمود.

3-پس از موفقیت عظیم وفروش عالی فیلم " روانی  1961" هیچکاک بیشترین بودجه تا آن زمان  را برای ساخت پرندگان درنظر گرفت : حدود 3 میلیون دلار!

4-گرچه فیلم "پرندگان" بعنوان یک فیلم خوش ساخت کلاسیک و یکی از چالش برانگیزترین فیلمهایی که برای هیچکاک جنبه شخصی داشته است مطرح میشود امادر زمان خود ،منتقدان آن را فیلمی ضعیف خوانده بودند.هرچند که انتقادات نتوانست جلوی فروش 5 میلیون دلاری فیلم رادر آن سال بگیرد ."پرندگان"جزو بیست فیلم پرفروش سال  قرار گرفت.

5-فیلم تنها کاندید یک اسکار دربخش جلوه های ویژه گردید.هیچکاک در این بخش از انیماتور حرفه ای دیزنی یوبی ایورک برای خلق صحنه های مملو از پرندگان تربیت شده واقعی با ترکیبی از پرندگان عروسکی مکانیکی و انیمیشنی استفاده کرده بود.

6-هیچکاک برسنت دیرینه اش یعنی حضور شخص شخیصش در سکانسی از فیلم ، در فیلم پرندگان نیز صحه گذاشت و در همان صحنه آغازین فیلم او را میبینیم که همراه دو سگ سفید از درحال خروج از مغازه پرنده فروشی اند که البته سگهای خود هیچکاک بودند.

http://cafeclassic4.ir/thread-115-post-1...http://cafeclassic4.ir/thread-115-post-19550.htm

7-هیچکاک برای نقش اول فیلمش ابتدا گریس کلی را مدنظر داشت ولی گریس پس از ازدواج با پرنس موناکو ازهنرپیشگی انصراف داده بود .سپس آن بنکرافت هم چون دستمزد بسیاربالایی میخواست ردشد بعدا سندرا دی ، کارول لین لی و پاملا تافین هم خط خوردند تا نوبت به مدل غیرمشهور وبی تجربه تیپی هدرن رسید.  تیپی تا آن زمان تنها در آگهی های تجارتی بازی کرده بود.اما هیچکاک او را انتخاب کرد .نقش آفرینی عالی تیپی هدرن در کاراکتر ملانی دانیلز در فیلم پرندگان وی را برنده گلدن گلاب بهترین هنرپیشه تازه کار نمود.

8-علیرغم شایعات مبنی بر ابراز علاقه خاص و سوء استفاده جنسی هیچکاک از هنرپیشه های مو بورفیلم هایش ، کیم نواک بلوند نقش آفرین فیلم " سرگیجه" اذعان کرد گرچه هیچکاک روی گریم و آرایش و زیبایی او بسیار وسواس بخرج میداده ولی هرگزبا او یا هرکسی که میشناخت رفتار ناشایستی نداشته است.اما تیپی هدرن هنرپیشه دوفیلم "پرندگان " و "مارنی" میگوید تمایل جنسی هیچکاک به او و امتناع او از داشتن رابطه با وی تهدیدها واقدامات انتقاجویانه کارگردان عبوس دو فیلم را درپی داشت . به گفته هدرن ،هیچکاک به بهانه آمادگی وی وواقعی در آمدن  صحنه ای در فیلم پرندگان او را وادار کرد 5 روز زجرآور در کنار پرنده ها سر کند در حالیکه همان صحنه عمدتا با پرندگان مکانیکی فیلمبرداری شد. پس از «مارنی» (۱۹۶۹)تیپی هدرن حاضر نشد دیگردر فیلمهای هیچکاک بازی کند و هیچکاک به تلافی دو سال مانع کار هدرن در هالیوود شد چرا که وی قرار دادی با هیچکاک داشت که طبق مفاد آن نباید نقش‌های دیگری را می‌پذیرفت که باعث شد کاراکتر حرفه ای  تیپی را خراب و راه هالیوود را بروی سد کند.هدرن می‌گوید: «او کارم را نابود کرد اما نتوانست زندگی‌ام را نابود کند» ...تیپی هدرن مادر ملانی گریفیث (بازیگر سينما و همسر آنتونیو باندراس) است.

9-در شات پایانی فیلم، کاراکترها با اتوموبیل از ساحل بودگا دور میشوند درحالیکه انبوه پرندگان بظاهر آرام در حال پاییدن آنها هستند.این پلان یکی ازنماهای تیپیک جلوه های ویژه فیلم است جاییکه از ترکیب پرندگان زنده ، مکانیکی و انیمیشنی دریک پهنه مات نقاشی شده ی پس زمینه استفاده شده است و هیچکاک میگوید:" دشوارترین سینگل شاتی بود که تاحالا برداشته ام"

10-هیچکاک عمدا در پایان فیلم از تابلوی سنتی اعلان The End استفاده نکرد تا هم برفضای ابهام آمیز فیلم بیفزاید و هم به بیننده القا کند که :  « وحشت پایانی ندارد »

باتشکر از بذل توجه شما عزیزان  مطلب فوق برداشت آزادی بود از:

http://news.moviefone.com/2013/03/25/the...http://news.moviefone.com/2013/03/25/the-birds-alfred-hitchcock-25-things-you-d

http://www.cinemaema.com/module-pagesett...http://www.cinemaema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-26-pid

 


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۲/۹/۱۸ عصر ۱۲:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیسون بورن, اسپونز, برو بیکر, پرشیا, زاپاتا, بانو, BATMAN, حمید هامون, ژان والژان, فورست, اسکورپان شیردل, مگی گربه, کنتس پابرهنه, terme, زبل خان, Blanche, زرد ابری, سروان رنو, Classic, گولاگ, مکس دی وینتر
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10474
( 12693 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #60
RE: هیچکاک - همیشه استاد

 بررسی 11 فیلم از آثار آلفرد هیچکاک


پرندگان (The Birds 1963)
شمال از شمال غربی (North by Northwest 1959)
سرگیجه (Vertigo 1958)
توطئه خانوادگی (Family Plot 1976)
مارنی (Marnie 1964)
جنون (Frenzy 1972)
مرد عوضی (The Wrong Man 1956)
دردسر هری (The Trouble With Harry? 1955)
سایه یک شک (Shadow of a Doubt 1943)
خرابکاری (Saboteur 1942)
بیگانگان در ترن (Strangers on a Train ۱۹۵۱)

پرونده آلفرد هیچکاک در برنامه سینما کلاسیک / منتقد، مسعود فراستی


____________________________________________________________

بررسی 100 فیلم از آثار سینمای جهان


صد فیلم ، صد نقد / منتقد، مسعود فراستی


! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۳/۴/۱۹ صبح ۰۳:۲۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : برو بیکر, پرشیا, مگی گربه, خانم لمپرت, Classic, بانو, اسکورپان شیردل, حمید هامون, کنتس پابرهنه, گولاگ, ژان والژان, پیرمرد, زرد ابری, مکس دی وینتر, ژنرال
ارسال پاسخ