[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 9 رای - 3.67 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زنان افسانه ای تاریخ سینما
نویسنده پیام
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #90
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما

بازماندگان جنگ جهنمی


در مسیر جاده دریاچه کومو، یک فیات سیاه رنگ با سرعت گذر میکرد که ناگهان با یک ترمز میخکوب کننده به بیرون جاده منحرف شد. مردی مسلح از آن بیرون پرید و دیگران را با خشونت و تهدید بیرون راند. یک پیرمرد 61 ساله طاس با چشمانی افسون کننده که حال غبار ترس و غم ماتشان کرده بود همراه معشوقه جوان و زیبارویش که اشکریزان و چسبیده به او سعی میکرد از گزند مرد مسلح به آغوش عاشقش پناه ببرد، پیاده شدند.
"شما نمیتوانید اینکار رابا ما بکنید. شما نمیتوانید به موسولینی شلیک کنید!"
فریاد زن مرد مسلح را واداربه واکنش کرد. پارتیزان ایتالیایی خواست زن را از موسولینی جدا کند اما زن بشدت امتناع کرد. او هم بیدرنگ ماشه را کشید. اما اتفاقی نیافتاد شلیکی نشد. اسلحه گیر کرده بود. پارتیزان سریع اسلحه دیگری بیرون کشید. بنیتو موسولینی قلدر که پس از هجوم ارتش متفقین با بزدلی سعی کرده بود با لباس مبدل فرارکند، ناگهان رگ شجاعتش بیرون زد و سینه اش را سپر کردو به مرد گفت: "بجنب! مرا بکش!"  زن جیغی کشید و متضرعانه به معشوقش آویزان شد.
اینبار تفنگ بی نقص عمل کرد. اولین گلوله به زن جوان اصابت نمود. کلارا پتاچی بر زمین افتاد و جان داد. موسولینی با اندوه بر جنازه او خم شد ولی پارتیزان فرصت عزاداری به او نداد و به او هم شلیک نمود. موسولینی در خون خود میغلتید که مرد از فاصله بسیار نزدیک تیر خلاص را زد. آنی تشنج مرگ بدن دیکتاتور را به لرزه انداخت وبعد همه چی تمام شد...و ... این خبر به سرعت مرزها را درنوردید...

در انگلستان وینستون چرچیل از مرگ موسولینی خوشحال شد. درآلمان هیتلر بدون هیچ اظهارنظری تکه کاغذ حاوی خبر را مچاله کردو در آتشدان انداخت. آلمان تحت محاصره روسها بود و او اعلام کرده بود به هیچ وجه نمیگذارد زنده به دست روسها اسیر شود.
در ایتالیا در بندر پوتزولی درنزدیکی ناپل، یک دختر ده ساله بنام سوفیا ویلانی اخبار را از رادیو شنید ولی برای او پیدا کردن یک لقمه غذا بیش از مرگ دیکتاتور اهمیت داشت. درپنج سال اخیر تنها چیزی که سوفیای کوچک دیده بود وباتمام وجود درک کرده بود جنگ جهنمی بود. پدرش او و خواهرش ماریا و مادرشان رومیلدا را رها کرده ومتواری شده بود. سوفیا از بالکن خانه خرابه شان سربازان آلمانی را که به ضرب و شتم مردم درخیابان مشغول بودند ویهودیها راداخل کامیونهایشان هل میدادند نظاره میکرد.

"چشمان جوان من شاهد وقایع هولناکی یکی پس از دیگری بودند"

اما این گفته نمیتوانست عمق درد سوفیا رابازگو کند. او در یک حمله هوایی از ناحیه چانه مورد اصابت گلوله قرار گرفت که اسکار زخم بصورت خط تیزی روی چانه اش ماندگار شد. جثه لاغر سوفیا باعث شده بود اطرافیانش به او لقب "خلال دندان" بدهند!  واین خلال داشت روزبروز نازکتر وتیزتر میشد. با مرگ موسولینی هیچ چیز برای سوفیا و خانواده اش عوض نشد تنها وهمیشه دغدغه شان سیر کردن شکم بود. خوشبختانه با رسیدن نیروهای متفقین به ایتالیا سربازان آمریکایی خانواده اورا با دادن جیره های غذایی خود از خطر مرگ دراثرگشنگی نجات دادند. اما هیچیک از سربازان نمیتوانست حدس بزند دختربچه ای که با جیره او زنده مانده بود چند سال بعد تبدیل به یک ستاره بین المللی سینما میشود. سوفیا در چهارده سالگی تحت نظر مربی خود که بعدها همسرش شد در مسابقه ملکه زیبایی ناپل شرکت نمود و همانجا نظر کارلو پونتی تهیه کننده سینما را بخود جلب نمود. "خلال دندان" از لای خاکسترهای جنگ سربرآورد و سینمای ایتالیا و دنیا را مسحور خود کرد: سوفیا لورن
سوفیا تنها کودک درمانده بازمانده از جهنم جنگ نبود. یکی دیگر از قربانیان بیگناه جنگ غیرانسانی که میلیونها اروپایی را به هلاکت رسانده بود، دختر جوان و متشخصی بود که آنزمان در آرنهم هلند داشت از قحطی جان میداد. در سپتامبر 1944 متفقین سعی کرده بودند که شهر را ازتصرف آلمانها درآورند اما عملیات مارکت گاردن با شکست مواجه شد. درآوریل 1945 هلندیها به قدری دچار فلاکت و قحطی بودند که پیاز های لاله های سرخ کرده غذای لوکسشان محسوب میشد! دربهار بسیاری از گشنگی جان دادند درحالیکه تابوت کافی برای دفن جنازه موجود نبود. آدری هپبورن راستون پانزده ساله قحطی زده، مبتلا به زردی و ورم دست وپا ناشی از سوء تغذیه در گوشه پناهگاه با عفریت مرگ کلنجار میرفت و او حتی توان حرکت هم نداشت. مادر آدری یک اشراف زاده هلندی بود اما پدرش انگلیسی بود و آنها تا پیش از وقوع جنگ ساکن انگلستان بودند. با طلاق والدین و آغاز جنگ آدری و مادرش به خیال اینکه هلند با اعلام بیطرفی از آتش جنگ در امان است به آنجا گریختند. او خانه پدربزرگ را بسیار دوست داشت. اما آلمانها در1940 هلند را اشغال کردند. آدری جوان به چشم خود میدید که همسایگان یهودیش به تفکیک زن و مرد و بچه داخل کامیونهای جداگانه انداخته و از آنجا برده میشدند. "ما آن زمان نمیدانستیم آنها رهسپار مرگ میشوند" آدری بعدها این حقیقت رادریافت اما آن زمان تنها هراس او ربوده شدن و فاحشه شدن در خانه های نظامی بود سرنوشتی که دیر یا زود انتظار دختران جوان هلندی را میکشید. آدری یک بار بازور توسط آلمانها برای کار درآشپزخانه اشغالگران برده شد. اما با چابکی توانسته بود بگریزد. سپس به نیروی مقاومت ملحق شد و به عنوان پیام رسان شروع به کار کرد. کفشهای آدری مخفی گاه خوبی برای پیغامهای پارتیزانی بودند. اما سایه هولناک جنگ روزبروز شهر را تاریکتر میکرد. دیگر آلمانها خانه به خانه در پی یافتن مقر نیروهای مقاومت بودند. آدری و خانواده اش ناگزیر به پناهگاه های زیرزمینی فراری شدند.

"وقتی از خانه تان رانده میشوید هرروز میخواهید بروید ببینید چه بلایی سرآن آمده است و چه مقدار از خانه تان برجامانده و این بسیار دردناک است..."

اما این تنها درد آدری نبود هلند گرسنه بود حتی، لاله ای هم دیگر باقی نمانده بود. سپس در صبح روز 29 آوریل گلوله بارانها متوقف شد. آدری صدای سربازهای بریتانیایی را که آواز فتح میخواندند شنید و بوی سیگارهای انگلیسی شامه اش را نوازش داد. خانواده او را با احتیاط از زیرزمین بیرون آوردند. دور وبرشان پر از سربازهای شادمان متفقین بود " من نیز وقتی آن سربازان مغرور و پیروز را باچهره های کثیف درخشانشان میدیدم که آوازخوان و پای کوبان بودند نیرو گرفتم و ازشادی فریاد زدم میخواهم یک دختر آزاد انگلیسی باشم" و او یک انگلیسی تمام عیار شد. بعد از جنگ به لندن بازگشت و به عنوان رقصنده مشغول آموزش باله گردید. اما هیکل باریک و ضعیفش سبب شد نتواند به اوج قله این هنر دست یابد. سپس به خوانندگان گروه کر پیوست همزمان یکسری نقشهای کوچک در فیلمهای انگلیسی گرفت اما استارت هالیوودی شدنش با شرکت در نمایشنامه "جی جی" بعنوان نقش اول و در برادوی زده شد. آنزمان او تنها 22 سال داشت و هالیوود خواهان این دخترک نازک اندام گشت که روزگاری درجهنم جنگ درون کفشهایش پیغامهای پارتیزانی جابجا مینمود: آدری هپبورن

 
*******************

این ترجمه اول بار توسط خانم لمپرت در مجله ایران فیلم منتشر شده است
http://www.dailymail.co.uk/femail/articl...s-WW2.html


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۳/۱۰/۹ صبح ۱۲:۰۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, اسکورپان شیردل, BATMAN, اسپونز, هانا اشمیت, مگی گربه, پرشیا, L.B.Jefferies, Classic, پیر چنگی, Kathy Day, برو بیکر, Kurt Steiner, پیرمرد, سروان رنو, کنتس پابرهنه, زرد ابری, ریچارد, کاپیتان اسکای, برت گوردون, اتان ادواردز, بولیت, تارا, جروشا, نکسوس, حمید هامون, Memento, واتسون, لو هارپر, بانو الیزا, شارینگهام, ژنرال
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
زنان افسانه ای تاریخ سینما - Classic - ۱۳۸۸/۵/۲۰, صبح ۰۱:۰۴
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Savezva - ۱۳۸۸/۵/۲۴, عصر ۰۱:۰۶
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Classic - ۱۳۸۸/۱۱/۲۵, صبح ۰۱:۱۲
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Negar - ۱۳۸۸/۱۱/۲۹, صبح ۰۱:۵۰
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Classic - ۱۳۸۸/۱۱/۲۹, صبح ۱۱:۵۳
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Negar - ۱۳۸۸/۱۲/۱۴, عصر ۱۱:۳۳
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Classic - ۱۳۸۹/۶/۱۴, عصر ۱۱:۱۹
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - دزیره - ۱۳۸۹/۱۰/۱۵, صبح ۱۰:۲۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - seyed - ۱۳۹۰/۱/۴, صبح ۱۰:۱۴
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Blanche - ۱۳۹۰/۴/۲۹, عصر ۰۶:۳۴
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Classic - ۱۳۹۰/۴/۲۹, عصر ۱۱:۳۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - گرتا - ۱۳۹۰/۴/۳۰, صبح ۱۰:۴۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Blanche - ۱۳۹۰/۴/۳۱, عصر ۰۷:۰۷
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - FONDA - ۱۳۹۰/۴/۳۱, عصر ۰۷:۳۸
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - گرتا - ۱۳۹۰/۴/۲۹, عصر ۰۹:۲۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - california - ۱۳۹۰/۱۱/۱۶, عصر ۰۸:۴۳
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - california - ۱۳۹۰/۱۱/۱۸, صبح ۰۸:۵۴
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - رزا - ۱۳۹۱/۸/۱۱, عصر ۰۷:۵۰
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - رزا - ۱۳۹۱/۸/۳۰, عصر ۰۷:۵۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Kassandra - ۱۳۹۱/۱۰/۲۰, صبح ۰۱:۱۳
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Kassandra - ۱۳۹۱/۱۰/۲۳, عصر ۱۰:۴۸
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Kassandra - ۱۳۹۱/۱۰/۲۳, عصر ۱۱:۵۶
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Kassandra - ۱۳۹۱/۱۰/۲۴, صبح ۱۲:۴۱
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Blanche - ۱۳۹۲/۸/۲۸, عصر ۰۸:۰۴
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۱۰/۹ صبح ۱۲:۰۵
RE: زنان افسانه ای تاریخ سینما - Memento - ۱۳۹۴/۴/۲۹, عصر ۰۴:۰۷
[split] سینما و رقص - Memento - ۱۳۹۴/۵/۷, عصر ۰۹:۰۹