[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 9 رای - 4.22 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قهوه خانه ی کافه کلاسیک
نویسنده پیام
آناکین اسکای واکر آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 146
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱۰/۴
اعتبار: 12


تشکرها : 184
( 979 تشکر در 146 ارسال )
شماره ارسال: #561
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

البته " سروان رنوی " عزیز به عدد 88 به دلیل همخوانی با کالیبر پدافند رایش علاقه بیشتری دارند ولی عدد 38 منطقی تر به نظر می رسد.


نیرو همراهت باشه
۱۳۹۶/۲/۲۹ صبح ۰۹:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, زرد ابری, باربوسا
شارینگهام آفلاین
کاپیتان کشتی چارمینگ مالی
*

ارسال ها: 310
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۶/۱۵
اعتبار: 32


تشکرها : 4014
( 1969 تشکر در 274 ارسال )
شماره ارسال: #562
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

جواب:

19


اونی که گفته "زندگی خالی از لذت و خوشحالی نیست."دروغ نگفته!
۱۳۹۶/۲/۲۹ صبح ۱۱:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زرد ابری, باربوسا
مراد بیگ آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 388
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱/۱۰
اعتبار: 36


تشکرها : 2683
( 2388 تشکر در 283 ارسال )
شماره ارسال: #563
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

 با سلام خدمت دوستان

البته جواب منطقی 38 هست ،ولی در این روز بخصوص رای من نیز به گمشده هایمان در 88 میباشد...


مراد بیگ : من ادعائی ندارم ، خاله لیلا : ادعائی ندارم خودش کم ادعائی نیست .
۱۳۹۶/۲/۲۹ عصر ۰۳:۵۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زرد ابری, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #564
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

فعلا تا شنبه صبر کنید تا بقیه دوستان هم نظر دهند. بعد جواب را اعلام می کنیم.

:cheshmak:


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۲/۲۹ عصر ۰۶:۰۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, شارینگهام, زرد ابری, باربوسا
دون دیه‌گو دلاوگا آفلاین
مسافر سبزـپوش کافه
***

ارسال ها: 259
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱۲/۶
اعتبار: 31


تشکرها : 1223
( 2905 تشکر در 245 ارسال )
شماره ارسال: #565
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

15+15+15

4+4+15

4+3+3

15 ضربدر 4 + 4 +3

67


اگر قرار باشد سر یک سامورایی به ناگاه قطع شود، او باید بتواند یک کار دیگر را هم به انجام برساند با موفقیّت.
۱۳۹۶/۲/۲۹ عصر ۱۱:۳۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زرد ابری, باربوسا
ال سید آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 184
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۵/۸
اعتبار: 15


تشکرها : 1612
( 860 تشکر در 173 ارسال )
شماره ارسال: #566
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

(۱۳۹۶/۲/۲۸ عصر ۱۱:۴۴)سروان رنو نوشته شده:  

تست هوش

در اینکه کاربران کافه از باهوش ترین افراد هستند شکی نیست.

حالا زیاد به خود مغرور نشوید.  این معما را حل کنید و فقط عدد را اعلام کنید.

تحلیل و دلایل خود را بعد از گذاشتن جواب حل شده و اعلام پایان مسابقه می توانید بگذارید.

توجه: به جزئیات تصویر و شکل ها بیشتر دقت کنید

38=11*2+3+3

۱۳۹۶/۲/۳۰ صبح ۱۲:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دون دیه‌گو دلاوگا, Jack Robinson, زرد ابری, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #567
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

درود بر همه تیزهوشان کافه ,

جواب معما 38 است و البته می تواند 88 هم باشد.

اگر اول ضرب را محاسبه کنیم ( آنطور که در قوانین ریاضی آمده است ) جواب 38 به دست می آید.

اما اگر اول جمع ها را حساب کنیم و در آخر کار ضرب را محاسبه کنیم عدد 88 به دست می آید .

جزئیات را برخی از دوستان گفتند: تغییر عقربه ساعت , تعداد موزها , و تعداد ضلع های چند وجهی نکاتی بودند که باید در نظر گرفته می شدند.



رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۲/۳۱ صبح ۰۸:۳۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, زرد ابری, باربوسا
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8061 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #568
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

الف)درحالت ساده و توجه به کلیت شکلها:

ردیف اول : سه عدد مشابه که جمع آن 45 بشود آن عدد 15 است (چند ضلی = 15)

ردیف دوم : دو عدد مشابه بعلاوه 15 که بشود 23.  پس : 23=15+4+4 ( موز = 4)

ردیف سوم : دو عدد مشابه بعلاوه 4 که بشود 10 . پس : 10=3+3+4 (ساعت=3)

ردیف چهارم : چندضلعی*موز+موز+ساعت ( 15*4+4+3) که میشود 67

دقت شود فقط 4 در 15 ضرب شده است و حاصل با اعداد قبلی یعنی 4 و 3 جمع میشود.

(این درحالتیست که به عقربه های ساعت و تعداد موزها و چندضلعیهای داخل هم دقت نکنیم)

ب) درحالت توجه کامل به جزئیات

اگر آنها را هم مورد توجه قرار دهیم جواب همانیست که رنوی عزیز و ال سید گرامی و برخی دیگر از دوستان گفتند

۱۳۹۶/۲/۳۱ عصر ۰۱:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, ال سید, L.B.Jefferies, شارینگهام, دون دیه‌گو دلاوگا, زرد ابری, باربوسا
آناکین اسکای واکر آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 146
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱۰/۴
اعتبار: 12


تشکرها : 184
( 979 تشکر در 146 ارسال )
شماره ارسال: #569
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

خسته نباشید به همه دوستان عزیزم در کافه

مجله دانستنیها معرف حضور بسیاری از دوستان این کافه هست. سالها پیش، در یکی از شماره های این مجله دوست داشتنی در سال 1364- اگر اشتباه نکنم - مطلبی درباره مبحث " تمهیدات سینمایی " یا " جلوه های ویژه سینمایی " به چاپ رسیده بود. نویسنده، در ابتدای مطلب به نکته ای اشاره کرده بود که آن زمان پی به کنه آن نبردم ولی سالها بعد متوجه درستی حرف نویسنده شدم.

نویسنده عنوان کرده بود که بسیاری از دست اندرکاران سینما، معتقدند که نباید تماشاگر را به پشت دوربین برد و نکات و فنون ساخت فیلم ها، به خصوص فیلم های ژانر " علمی و تخیلی " را به او نشان داد و او را از این نکات آگاه ساخت. دلیل آن نیز ساده بود : با دانستن این نکات، عظمت این گونه فیلم ها و صحنه ها در چشم بیننده کم رنگ می شود.

سینما یک جادوست، همه ما را جادو کرده است، هر کسی را به نوعی. یکی را با رمانتیسم، یکی را با واقع گرایی و دیگری را شاید با تکنولوژی پیشرفته. یکی از ویژگی های جادو اینست که می دانیم واقعیت ندارد - منظور اصل وجودی آن نیست - ولی اثر آن را جدی می گیریم. سینما نیز همین است. می دانیم تعدادی هنر پیشه پول گرفته اند، متنی را از حفظ کرده اند و جلوی دوربین هنرنمایی کرده اند و پس از پایان فیلمبرداری به خانه هایشان رفته اند. می دانیم بارها فیلم برداری متوقف شده و دوباره از سر گرفته شده است، ولی آنقدر محو این جادو می شویم که این دانسته ها را نادیده می گیریم.

دوست نداریم بپذیریم اشک های " اسکارلت " برای " اشلی " فقط یک سناریو بوده است، باور داریم که آن عشق هنوز هم در عمق وجود او هست. هر بار که دکمه Play را می زنیم همه چیز دوباره برایمان زنده می شود. می دانیم شاید هیچ کوسه ای از نظر اندازه به پای کوسه فیلم " آرواره ها "  نمی رسد، می دانیم آن را با لاتکس ساخته اند ولی هنوز می خواهیم باور کنیم که : به قایق بزرگتری احتیاج داریم. می دانیم پرده آبی یا سبز چیست ولی هنوز " بیگانه " رایدلی اسکات برایمان واقعیست، وحشت " ریپلی " را نفس به نفس باور داریم.

گاهی دوستان تصاویری از پشت صحنه بعضی از فیلم ها و سریال ها به اشتراک می گذارند و گاهی در تلوزیون پشت صحنه بعضی از فیلم ها را به تصویر می کشند ولی صادقانه بگویم، هیچ کدام را نگاه نمی کنم. سینما برایم مهمتر از آنست که بخواهم بدانم پشت دوربین چه می گذرد.

سینما جادویست که هرگز نمی خواهم باطل شود.


نیرو همراهت باشه
۱۳۹۶/۳/۱ عصر ۰۹:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, سروان رنو, مراد بیگ, شارینگهام, BATMAN, کاپیتان اسکای, منصور, Classic, ال سید, دون دیه‌گو دلاوگا, زرد ابری, جیمز باند, اسکارلت اُهارا, rahgozar_bineshan, باربوسا
آناکین اسکای واکر آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 146
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۱۰/۴
اعتبار: 12


تشکرها : 184
( 979 تشکر در 146 ارسال )
شماره ارسال: #570
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

کودک بودم، روزی خانواده ای به محله ما نقل مکان کردند که رنگ پوستشان تیره تر از سایر اهالی بود، ولی دلشان آنقدر بزرگ و قلبشان آنقدر مهربان که در اندک زمانی در دل همه جا گرفتند. اهل تهران نبودند، در آن ساکن شدند ولی دلشان جای دیگر بود. خانه شان جای دیگر بود.

پسری داشتند که نگذاشتیم غم غربت را حس کند، شد دوست خوب ما. هنوز بعد از 35 سال انگار که دیروز بود. یک روز بعد از ظهر، قوطی اسپری را برداشت و با هیجان بر روی دیوار خانه شان نوشت :

61/3/3، خرمشهر آزاد شد.

به احترام زجر هایی که هموطنان عزیزم در خوزستان کشیدند و جوان هایی که برای آزادی خرمشهر از جان خود گذشتند ...

یاد باد آن روزگاران یاد باد.


نیرو همراهت باشه
۱۳۹۶/۳/۲ عصر ۱۰:۵۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, سروان رنو, ال سید, rahgozar_bineshan, دون دیه‌گو دلاوگا, زینال بندری, مراد بیگ, پرنسس آنا, زاپاتا, زرد ابری, شارینگهام, Classic, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #571
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

باز غیبت کوتاه مدت ما باعث شد  متفقین کوردل جنگ روانی را آغاز کنند..

داستان این بود که دو شب پیش دوست عزیزم ابوعمر القنبلانی در تلگرام پیام داد که اوضاع دوست  مشترکمان شیخ هاینریش ( حفظ الله ریشـه)  وخیم است. ما نیز درنگ را جایز ندانسته سریعا عازم موصل شدیم. بعد از ورود به شهر اوضاع را بررسی کردیم و دیدیم که ای داد بی داد. کار از کار گذشته و اگر حضرت سلیمان با عصایش هم بیاید دیگر کاری از کسی ساخته نیست. پس تا فرصت بود دوباره سوار هواپیما شدیم و برگشتیم. سر راه بشار جان که از سفر ما اطلاع پیدا کرده بود توسطط واتس آپ پیام فرستاد که مدت هاست سروان را ندیده ام و بگویید سروان به دیدن ما بیاید. البته ما بعد از فوت جانگداز معمر قذافی کمتر به بشار جان سر می زنیم چون بلاد شام ما را به یاد  جماهیر عربی قذافی می اندازد . ashk

خلاصه در دمشق خدمت بشار و اسما خانم بودیم که خبر آمد در کافه حکومت نظامی شده و جمعی از کاربران قصد کودتا دارند. پیشوا هم در برلین نبودند و همراه با اوا براون به ویلای برشسگادن رفته بودند. در این شرایط خطرناک ما سوار بر یک هواپیمای فوکه ولف 190 که قبلا پیشوا به بشار هدیه کرده بود شدیم و با سرعت تمام به سمت کافه حرکت کردیم.  در راه چند هواپیمای گشتی اسپیت فایر متفقین را نیز سرنگون ساختیم. امشب که به کافه رسیدیم دیدیم که ملت همیشه در صحنه رایش , چنان مشت محکمی به دهان متفقین زده اند که دست خودشان نیز ورم کرده است.

خلاصه کمی پماد به دست آنها مالیدیم و اینک در خدمت شما هستیم تا چه پیش آید. تمام.


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۳/۱۰ صبح ۱۲:۲۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, شارینگهام, زرد ابری, کاپیتان اسکای, Classic, دون دیه‌گو دلاوگا, BATMAN, اسکارلت اُهارا, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #572
سروان رنو و سوزوکی سی جی 135

نزدیکی های اقامتگاه سروان بودیم. دیروقتی است که به همراهی دوستان در پی صلحی مشترک میان آشنایان قدیمی راهی شهرهای مختلف می شوم و حالا قرار بود در تالار تشریفات شاپور با حضور افتخاری والرین و مهرداد بزرگ اولین جلسه گردهم آیی مشترک را برگزار کنیم.

قرار شد سروان را در پارک کنار پایانه مسافربری ببینیم اما چون نخستین دیدار بود تصمیم گرفتم در روبروی پارک بایستم و ورود سروان را ارزیابی کنم.

به راستی سروان کیست؟

پیرمردی شکسته و فرتوت از جنگ های جهانی یا جوانی جاهل که سودای نام دارد؟

در همین اندیشه ها بودم که میان سالی مرتب و با کت و شلوار وارد پارک شد. نه! این نیست.

خانمی با کالسکه بچه از کنار پارک گذشت. خانم! نکند ماموریت غیر ممکن است؟ الان نقاب می گشاید و ...

صدای ترتر و قرقر موتور دنده ای که بی شباهت به سوپاپ خراب اسپید نبود توجهم را جلب کرد. برگشتم. کوهی از دود و یک وسیله که معلوم بود در روزگارانی دور موتور سوزوکی بوده سررسید. از میان دود نخراشیده جوانی لات و سبیل از بناگوش دررفته هویدا شد. دود از کله ام پرید. نکند؟

یکصد و هشتاد درجه در شعاع دوازده متر خلاف خیابان چرخید و از کنار من گذشت و بی توجه به بوق ماشین‌ها که کم از فحش نبود با سر توی پارک رفت. کنار دیوار سنگی همچون آل درازی از موتور پیاده شد و با دستهای پر چرک و کثافتش توی اعماق جیبهایش را جستجو کرد و پنداری با خودش دعوا دارد داد زد:  "دِ کجایی لامصب!!!" و این لامصب چیزی جز یک گوش زهوار دررفته نوکیا یازده دوصفر نبود.

با پس گردنی جوانی را که روی نیمکت نشسته بود بلند کرد و به جای نیمکت روی میز نشست و پاهایش را روی نیمکت هوار کرد و با انگشت شست شروع به شماره گیری کرد. کم مانده بود دوبار گوشی را به دیوار بکوبد که بالاخره تماس برقرار شد.

همراه من زنگ زد. وحشت سراپای وجودم را گرفت. روز D-Day هم اینقدر نترسیده بودم. به گوشی نگاه کردم. بله شماره سروان بود!

همان طور که روی میز نیم خیز می شد پایش را از روی نیمکت برداشت و برگشت. هیولایی بود! موهای فرفری آشفته، سبیلی که از توی دماغ شُره کرده بود و پهن شده بود و بنگاه تا بناگوش اوج گرفته بود. چشم ها کاسه خون! هیکلی نامیزون و رد به رد اثر چاقو و پنجه بکس روی بازوهای لختش و خالکوبی زشتی که عرض سینه اش را در نوردیده بود "سطان غم مادر" و بعد وحشت دو چندان شد. مثل دولول ضدهوایی مردمک چشم هایش صاف به سمت من شلیک شد و هوارش بلند شد که: "دِ وردار دیگه لامصب!"

از ترس گوشی را برداشتم و دکمه پاسخ را زدم و هنوز گوشی را به گوشم نزدیک نکرده بودم که فریاد انکرالاصواتش بلند شد: " بی شرف! نگفتم قرار دم پارک. بیام قیمه قیمه ات کنم بندازم جلو سگها، مش غلامو سرکار می گذاری! ... باشم اگه نفست رو نبرم!!! ...."

مثل ریگ فحش های بی ناموسی می داد.

صدای گوشی اما پیام مهربان سروان بود:

-" درود کاپیتان. ببخش! پیگیر بساط صبحانه بودم. کمی دیر شد. الان می رسم."

سروان که رسید نفسی به راحتی کشیدم.

نه، خودش بود! همان دشمن دانا. همان انسان شریف و بزرگواری که همه‌ی ما هم‌کافه ای ها در خاطر آفریده ایم و لحظه لحظه حضورمان را با آن شخصیت هم‌ذات پنداری کرده ایم. هم‌ذات پنداری با سروان رنو، با کاپیتان اسکای، با ال سید، با منصور، با ... که حالا بخشی از وجود ما شده اند، بخشی از زندگی ما.

به راستی در این دنیای پر آشوب و پر هرج و مرج، این بزرگان سینما بوده اند که شخصیت حقیقی ما را شکل داده اند. من وقتی لورنس عربستان را می بینم یا بن هور یا ال سید، ... بخشی از خودم را می بینم، بخشی از هویتی که به جای تلخی های دنیای بیرون در روشنی های اندیشه های سینماگران شکل گرفته و بسیار زیباست.

سروان بزرگوار، این دیداربرای من یک دنیا معنا داشت. هرگز جرات نکردم با دوربین از تو عکس بگیرم. تو همانی، همان کلود رینز که جلوی کافه نشسته و غرق گفتگو با ریک است. همان که مشتاق دوستی است، آغاز یک دوستی زیبا که حتی برای آن می توان از کار و زندگی مرفه گذشت. و این معنای زندگی است. دوستی، گفتگو، شادی، لبخند، غصه‌ی باختن‌ها را نخوردن و همیشه، همیشه غرق در رویاها بودن! و پایانی شاد برای یک زندگی خوش " انگار که نیستی، چو هستی خوش باش!"

سروان عزیز، سپاس ... و سال‌ مرگت مبارک!


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۶/۳/۱۰ صبح ۰۹:۱۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیمز باند, Classic, شارینگهام, oceanic, سروان رنو, اسکارلت اُهارا, BATMAN, باربوسا
شارینگهام آفلاین
کاپیتان کشتی چارمینگ مالی
*

ارسال ها: 310
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۶/۱۵
اعتبار: 32


تشکرها : 4014
( 1969 تشکر در 274 ارسال )
شماره ارسال: #573
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

سلام یاران شب زنده دار:cheshmak:

به واسطه ی جستجو برای دوبله ی فیلمی خارجی(اسمش محفوظ است فعلا")taeed

به سایت دانش نامه ی دوبله راه یافتم

http://cinemaclassic.ir/Thread-%D8%AF%D8...http://cinemaclassic.ir/Thread-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D9%87%D9%81%D8%AA%D

سپس دیدم که یکی از دوستان ما هم در این سایت سمت کارشناسی دوبله را بر عهده دارند.

جناب زینال بندری::ok:

و چند دوست دیگر...

واقعا" که سایت خوبی است البته نه به خوبی سایت ما:eee43

آنجا هم نسخه ی قابل چاپ از مطالبشان دارند.خواستم همه ی صفحات فیلم های خارجی را به نسخه ی قابل چاپ تبدیل کنم که نشد.یعنی فقط یک صفحه را تبدیل کرد.کسی از دوستان می داند که امکان چاپ کل صفحات وجود دارد یا خیر؟idont


اونی که گفته "زندگی خالی از لذت و خوشحالی نیست."دروغ نگفته!
۱۳۹۶/۳/۱۱ صبح ۰۱:۳۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زرد ابری, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #574
RE: سروان رنو و سوزوکی سی جی 135

(۱۳۹۶/۳/۱۰ صبح ۰۹:۱۵)کاپیتان اسکای نوشته شده:  

... وحشت سراپای وجودم را گرفت. روز D-Day هم اینقدر نترسیده بودم. ..

khhnddh

من تایید می کنم . اثرات شوک هنوز در چهره کاپیتان هویدا بود taeed

و البته  آن فرد یک نیروی شناسایی بود که برای بررسی محیط پیرامون کاپیتان ( به عنوان یکی از سران متفقین) فرستاده بودیم تا هم اوضاع را بسنجد و هم رعب و وحشت در دل دشمنان رایش بیندازد. :cheshmak:

عجیب است کاپیتان از خط چاقوهایی که بر چهره آن فرد بود او را نشناخت. این نشان می دهد که بچه های واحد گریم تیم کماندویی اتو اسکورزینی چقدر متبحر هستند . [تصویر: acigar.gif]


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۳/۱۱ صبح ۰۹:۲۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : oceanic, شارینگهام, کاپیتان اسکای, ال سید, اسکارلت اُهارا, زرد ابری, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #575
RE: سروان رنو و لو دادن اتو اسکورزینی

[/quote]

عجیب است کاپیتان از خط چاقوهایی که بر چهره آن فرد بود او را نشناخت. این نشان می دهد که بچه های واحد گریم تیم کماندویی اتو اسکورزینی چقدر متبحر هستند .

[/quote]

سپاس سروان!!! taeed

با طرح نقشه در نقشه توانستیم خطرناک ترین مرد اروپا را که عامل اصلی عملیات برون مرزی به ویژه نجات موسیلینی بود دستگیر کنیم. سروان به راحتی مکان این موجود خطرناک را لو داد و ما هم او را دستگیر کرده و ریش و سبیلش را تراشیدیم. حالا سروان دوباره باید جواب هیتلر را به خاطر این خرابکاری بدهد.zzzz:

اتو اسکورزینی هم اکنون در اختیار دادگاه نورنبرگ قرار گرفته و در زندان است.

البته با توجه به شجاعت ها و سوابق جنگی و غیر جنایتکارانه اش خود من در دادگاه به نفع او شهادت دادم و با وجود این که می خواستند به خاطر عملیات برون مرزی و پوشیدن لباس متفقین به ویژه در عملیات گریفین او را به اعدام محکوم کنند من شواهدی بردم و نشان دادم که ما هم چنین عملیات هایی در خاک دشمن داشته ایم و چون شخصا او را دستگیر کرده بودم درخواست بخشش من پذیرفته شد.

حالا بازوی اصلی هیتلر در خرابکاری قطع شده و پیش وا یک قدم به سوی نابودی نزدیک تر شده است و این بهترین هدیه و سوغات سفر سروان بود هر چند که به قیمت اعتبارش تمام خواهد شد.

از عجایب روزگار این که همین بلا را سر لورنس عربستان آوردیم. زمانی که به صورت مخفیانه با ایران آمده بود و تلاش می کرد تا این سرزمین پرگهر را تجزیه کند. توصیه می کنم این کتاب شیرین، خواندنی و عجیب را که شرح دستگیری و فرار لورنس از ایران است و به زبان داستانی و بسیار دلنشین به دست نصراله شیفته نوشته شده را بخوانید: "سه مرد عجیب"

سروان یک، هیچ به نفع متفقین... ::ok:


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۶/۳/۱۲ عصر ۰۸:۴۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, اسکارلت اُهارا, سروان رنو, شارینگهام, پرنسس آنا, زرد ابری, Classic, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #576
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

متفقين و سران شان عجب خيالات خامي دارند.

امشب به اتفاق رايش مارشال گورينگ در تهران فرود خواهيم آمد.

لشكر زرهي ژنرال گودريان از قزوين گذشته و در نزديكي تهران است.

نيروي وافن اس اس هم به دليل ترافيك جاده هاي چالوس و هراز از راه كوه دماوند در حال نزديك شدن است.

ژنرال رومل - روباه صحرا- با قواي "افريكن كورپس" از راه كوير و درياچه نمك نزديك مي شوند.

پيشوا ( حفظ الله عملياته ) همراه با ژنرال مانشتاين  در  مقر "لانه گرگ " از دور اوضاع را كاملا زير نظر دارند.

فردا نه تنها اتو اسكورزيني را آزاد خواهيم كرد بلكه سران متفقين را كه در تهران جلسه تشكيل داده اند به اسارت خواهيم برد.


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۳/۱۳ عصر ۰۶:۴۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, زرد ابری, ال سید, اسکارلت اُهارا, پرنسس آنا, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #577
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

(۱۳۹۶/۳/۱۳ عصر ۰۶:۴۲)سروان رنو نوشته شده:  

متفقين و سران شان عجب خيالات خامي دارند.

امشب ...

فردا ...

این کار را رفیق شما می خواست انجام دهد که دستگیر شد.

امشب ... فردا ... ، فواره چون بلند شود سرنگون شود!


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۶/۳/۱۴ عصر ۱۰:۴۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #578
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

(۱۳۹۶/۳/۱۴ عصر ۱۰:۴۸)کاپیتان اسکای نوشته شده:  

(۱۳۹۶/۳/۱۳ عصر ۰۶:۴۲)سروان رنو نوشته شده:  

متفقين و سران شان عجب خيالات خامي دارند.

امشب ...

فردا ...

این کار را رفیق شما می خواست انجام دهد که دستگیر شد.

امشب ... فردا ... ، فواره چون بلند شود سرنگون شود!

نخير كاپيتان ،

ما واقعا به تهران آمديم و هم اكنون شهر در زير چكمه هاي ورماخت است.

امروز صبح هم در پارك قيطريه همراه پيشوا قدم زديم. هواي مطبوعي دارد.

پيشوا فرمودند اگر مي دانستم تهران چنين پارك هايي دارد زودتر آن را مي گرفتم.


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۳/۱۵ صبح ۰۸:۲۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, پرنسس آنا, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #579
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

در محضر  ملکه جودا و اکبر ...

چندی پیش به رسم سالهای پیش , برای فرار از دست گرما به ییلاق رفتیم تا از هوای خنک آنجا بهره مند گردیم.

البته منطقه ییلاقی مورد نظر به خوبی ویلای برشسگادن پیشوا نیست اما ملک یکی از دوستان و اقوام است که در منطقه ای کوهستانی و به دور از امکانات اینترنت و حتی موبایل قرار دارد و  تنها برق خورشیدی دارد. در آنجا تنها امکان ارتباط با دنیای بیرون گیرنده ماهواره است. خلاصه مکان دنج و بسیار خوبی است و آشنایان در فصل گرما حتما چند بار به آنجا سر می زنند. مدتی که آنجا بودیم طبیعتا بایستی به سلیقه میزبان در انتخاب کانال های ماهواره تمکین می کردیم و اکثریت جمع هم طرفدار یک سریال از شبکه GEM بودند به نام ملکه جودا و اکبر ...

نصیب گرگ بیابان نکند !   ..... قربان سریال های ترکیه ای ...:ccco

نمی دانستم اینقدر سطح سلیقه ملت افت کرده که چنین چیزهایی را هم تماشا می کنند.

اکبر یک شاه هندی است که صبح تا شب سرگرم مشکلات حرمسرایش است و کاش حداقل مثل حرمسرای سلطان سلیمان در حریم سلطان کمی چاشنی هیجان و درام و  تاریخ با آن قاطی کرده بودند. جالب اینکه در ابتدای سریال گفته می شد که داستان این سریال واقعی است ! خب بعید هم نیست. حتما با وجود همچین شاهان مقتدری بوده  که چند هزار انگلیسی توانستند هندوستان را با آن جمعیت  , به راحتی بگیرند. باز صد رحمت به شاهان قاجار خودمان که هر از چند روز حداقل از حرمسرا بیرون می آمدند و به اوضاع تهران سرک می کشیدند.

خلاصه اینکه بعد از این ماجرا به این نتیجه رسیدیم که هر گاه بخواهیم هر یک از اعضای کافه را شکنجه دهیم بهتر است دست و پایش را ببندیم و صبح تا شب این سریال را برایش پخش کنیم. مطمئنا بعد از 24 ساعت به همه گناه های کرده و نکرده اش اعتراف خواهد کرد.:cheshmak:


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۳/۳۰ عصر ۰۴:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, پرنسس آنا, جیمز باند, دون دیه‌گو دلاوگا, اسپونز, زرد ابری, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #580
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک (احوال پرسی دوستان)

".... امان امان از دست مرد و زن و عوام‌الناس،‌ حقيقت غلط كرديم اعلان سفر فرنگ كرديم، روز سه‌شنبه هشتم شعبان است و ما باز گرفتار و مشغول.... ناهار را رفتيم بالاخانه سردر شمس‌العماره خورديم، بعد آمديم پائين دور درياچه .... مثل ملخ‌ آدم ايستاده است، از همه قسم و همه جنس ؛ دو تا چادر هم برپا بود معلوم شد معير آورده است ؛ دو تا چادر فرنگي كتان بسيار قشنگي است با يك قايق كوچك سفري كه مسافرين فرنگي براي حمل و نقل به سهولت همراه برمي‌دارند و در رودخانه‌ها سوار كرده روي آب مي‌اندازند چيز خوب قشنگي است...!

اين اوضاعي كه براي رفتن فرنگ ما فراهم آمده بود در حقيقت نمي‌توان نوشت، از بس از بيرون و اندرون كار سرِ ما ريخته بود هر كس را نگاه مي‌‌كردي يك جور عرض داشت. هر گوشه مي‌رفتيم يكي عريضه مي‌داد يكي عرض مي‌كرد يكي چرند مي‌گفت، يكي انعام مي‌خواست، ديگر آدم ذله مي‌شد، روزي سه هزار كاغذ و برات و فرمان صحه مي‌گذاشتيم امين السلطان بيچاره كه از بس كار داشت هيچ پيدا نمي‌‌شد گاهي هم كه مي‌آمد با صد من كاغذ ...!

از اين روزها يك روز بعد از اينكه سه هزار برات و فرمان صحه گذاشتيم رفتم جائي٭ . توي جائي نشسته بودم ديدم يكي صورتش را چسبانده به درِ جائي و داد مي‌زند و عرض مي‌كند كه من اينجا مي‌مانم و انعام مي‌خواهم وچه وچه .هي عرض مي‌كند. آمدم بيرون ديدم نايب برادر باشي است، ايستاده است. با مهدي‌خان فراش خلوت قلمدان آورده‌اند پشت جائي انعام مي‌خواهند، برات آنها را هم صحه گذاشتم، ديدم ديگر با اين وضع نمي‌شود ماند...!

اندرون هم كه مي‌رويم زنها مي‌‌ريزند سر آدم مي‌خواهند نعره بزنند يخه‌شان را پاره كنند و گريه كنند اما خودشان را نگاه مي‌دارند، براي روز دوازدهم همه وعده روز دوازدهم را به ما مي‌دهند، دخترهاي ما هم همه اندرون آمده بودند و وعده روز دوازدهم را مي‌دادند، خلاصه ديدم با اين اوضاع محال است بتوانيم بمانيم تا روز دوازدهم، خيال كردم روز دهم بي‌خبر دربرويم، هيچكس هم خبر نداشت به هيچكس بروز ندادم غير از امين‌السلطان  نهار گرم خبر كرديم سلطنت‌آباد و صبح روز پنجشنبه دهم از خواب برخاستيم همه زنها خواب بودند، هيچكس خبر نداشت، رخت پوشيدم رفتم... ! "

* جائی: منظور مستراح یا دستشویی است .

یک روز از خاطرات ناصرالدین شاه ( به قلم خودش )



رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۵/۲۹ عصر ۱۱:۳۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ال سید, BATMAN, نیومن, پرنسس آنا, Classic, جیمز باند, oceanic, کاپیتان اسکای, شارینگهام, rahgozar_bineshan, بانو الیزا, باربوسا
ارسال پاسخ