چهارشنبه 11 بهمن 91
من نه سیاسی هستم؛ نه از سیاست چیزی می فهمم ، نه دوست دارم سیاسی باشم و نه اصلا" سیاسی بازی را بفهمم. اصلا" چه معنی دارد تا وقتی هنر وجود دارد، فیلم و کتاب و موسیقی وجود دارد تا حالم را خوب کند و تازه همینجوری خودم اعصاب خوردی کم ندارم چرا دیگر سیاست را قاطی زندگی ام کنم، دنبال دردسر نمی گردم که.
اما انگار بعضی ها با سینما مشکلات عدیده ای دارند. عده ای بعد از صد و خورده ای سال هنوز فلسفه وجودی سینما و کاربردهای فرهنگی، اجتماعی، اقصادی، سیاسی و ... آن را هنوز نفهمیده اند و نمی خواهند بفهمند. اینکه سینما در جوامع متمدن دارد چه نقش بزرگی را بازی می کند برایشان قابل درک نیست. در زمانی کشور ما برای خیلی از مردم عادی یا حتی شاید آدم های خاص دیگر کشورها هنوز ناشناخته است و سینما می تواند علاوه بر کم کردن فاصله ها صادر کننده فرهنگ ایران باشد بعضی ها در داخل انگار سعی دارند ما را شتر سوار نشان دهند. بگذریم، همان طور که دیگر همه سینما دوستان می دانند عده ای فیلم من مادر هستم را بهانه ای کردند برای تسویه حساب شخصی با فریدون جیرانی؛ گویی که از مدت ها قبل منتظر بهانه ای بودند و چه بهانه ای بهتر از من مادر هستم. قشون کشی به خیابان ها و داستان هایی که همه می دانند. به هر حال من مادر هستم را در سینما پرسیا دیدم. بدون اغراق از بهترین کارهای جیرانی بود با دغدغه های خاص خودش، گرچه با انتخاب حبیب رضایی برای این نقش زیاد موافق نبودم اما در کل از نظر کیفیت سینمایی فیلم خوبی بود، در مورد محتوا هم که حرف چندانی برای گفتن ندارم اما فیلم بالاخره داستانش را خوب تعریف می کرد و فکر می کنم نیازی به این همه هیاهو نبود. هیاهوهایی که در آخر فقط به ضرر سینماست. هستند افرادی که نه به سینما می روند و نه علاقه ای به آن دارند و همین شایعاتی که اخیرا" در مورد سینما و سینماگران سر زبان هاست بد بینی آن ها را تشدید می کند.
بگذریم که اصلا" از این حال و هوایی که بر ذهنم سنگینی می کند خوشم نمی آید.
چندی پیش در ماهنامه 24 مصاحبه جذاب و خواندنی چاپ شد میان مسعود فراستی و مانی حقیقی! یکی از بهترین گفتگوهایی که این اواخر خوانده بودم. هر دو رک و راست حرف هایشان را زده بودند و با چهار چوب کلی گفتگوهای دیگر به کلی تفاوت داشت. اگر نخوانده اید حتما بخوانید.
این مسعود خان فراستی هم اگر دست از سر جان فورد ، هیچکاک و برگمان بردارد و قبول کند فیلم سازان دیگری هم دارند در دنیا کار می کنند و محصول تلاش آن ها به هر حال باز هم نامش سینماست و از قضای روزگار بعضی از آن ها فیلم های خوبی هم هستند و همین طور قول مردانه بدهد دیگر اصلا" در مورد مسعود کیمیایی و سینمایش حرفی به میان نیاورد، آدم جالب تری می شود چون قبول دارم در عرصه نقد و کتاب آثار خواندنی به سینما و سینمادوستان ایرانی تقدیم کرده؛ از کتاب هایش درباره این سه کارگردان مورد علاقه اش گرفته تا کتاب هایی که در زمینه نقد و بررسی فیلم ها و یا مباحث تئوری نقد فیلم گردآوری کرده یا نوشته، همه آثار خوبی بوده اند. اخیرا کتابی از ایشان به بازار آمده به نام فرهنگ فیلم های جنگی جهان در قرن بیستم که فکر می کنم بودن آن در کتابخانه هر عشق فیلمی واجب و ضروری است. در کتاب علاوه بر خلاصه داستان فیلم ها، در صورت نیاز نکته هایی در مورد فیلم ها یا حتی دیالوگ هایی نیز آورده شده است. البته قیمت کتاب 48000 تومانه که فکر می کنم با توجه به گرانی های اخیر قیمت منصفانه ای باشد.
چند شب قبل فیلم تانگو اثر پاتریس لوکونت را دیدم، فیلم بدی نبود.
شاید در نگاه اول به نظر برسد فیلم ضد زن است ولی در انتها انگار فیلم فقط برای زنان ساخته شده و یک دیدگاه زن آزاد خواهانه دارد. اسم های سه شخصیت اصلی فیلم، ونسان ، فرانسوا و پل مرا برد به دنیای فیلم مورد علاقه ام ونسان، فرانسوا، پل و دیگران شاهکار فراموش نشدنی کلود سوته نازنین. سه مرد فیلم کلود سوته در بعضی مواقع انگار از زن ها بی وفایی هایی دیده بودند اما کلیت فیلم یک دید مردانه داشت و رفاقت مردانه میان ونسان، فرانسوا و پل حرف اول را میزد. ایو مونتان هم که بود، دیگر از خدا چه می خواستم. راستی اگر از پاتریس لوکونت فیلم دختری روی پل را هنوز ندیده اید مرتکب گناه بزرگی شده اید، همین الان بروید ببینید، نمی خواهد بقیه مطلب من را هم بخوانید که ضرر می کنید !!!
دلم نیامد این عکس معروف از ونسان، فرانسوا، پل و دیگران پایین مطلبم نباشد، بلکه شما هم دلتنگ ایو مونتان شدید و برای طول عمر میشل پیکولی دعا کردید.
تا بعد ...