[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 3.86 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بیاد هنرمندان سینمای ایران
نویسنده پیام
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #62
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران

به یاد دوست

دیروز شماره تلفن دیگری را از راهنمای تلفنم حذف کردم. اتفاقی که سال هاست نتوانسته ام به آن خو کنم. شماره تلفن این بار متعلق به صابر رهبر بود. آخرین بار سال گذشته با وی صحبت کردم. زمانی که به او خبر داده بودند نتایج آزمایش های سرطانش منفی است. این خبر نشاط را به او بازگردانده بود و بسیار از تماس ام خوشحال شد. یادی از نیمه دوم دهه شصت و اوایل آشنایی مان کردیم و به یاد شوخی های خودمانی دوباره خندیدیم.
تازه غرفۀ کتاب سینما کریستال را راه انداخته بود. وقتی از دفترش گفتگوی جدی ام با متصدی غرفه-خانم زیبا و جوانی که بعدها فهمیدم به ام.اس. مبتلاست- بر سر قیمت و نحوۀ ارائه کتاب ها و نشریات را شنید، مرا به دفترش دعوت کرد. از خودم پرسید و اینکه چطور این همه دانش درباره کتاب و مخصوصا کتاب های سینمایی دارم. گفتم که از کودکی با کتاب و سینما دمخور بوده ام. در تبریز انتشارات و کتابفروشی داشتم و همزمان فیلمسازی نیز کرده ام. هر از چندگاهی چیزکی هم می نویسم و اینکه او را به واسطۀ مادرم- که تماشای فیلم چرخ فلکش برای او خاطره ای مهم بوده- می شناسم. گویا مادرم را بعد از جشن عروسی به سینما برده بودند و فیلمی که تماشا کرده، چرخ فلک ِ صابر رهبر بوده است(در کودکی شاهد این رسم بوده و به چشم خود عروس و دامادی را با رخت عروسی در سالن یکی از سینماهای تبریز دیده ام). مادرم سال ها بعد به هنگام نمایش فیلم "محمد رسول الله" توسط من برای دومین بار به سینما برده شد و سپس فیلم های دیگر تا مرگ زود هنگام شریک زندگیش را آسان تر فراموش کند.
آن روز سرآغاز آشنایی و همکاری ما شد. هر چه در توانم بود برای گسترش و پربارتر شدن غرفه کتاب سینما کریستال کردم. دوستی و همکاری ما در زمینه های مختلف چنان پیش رفت که در غیاب فرزندانش، بسیاری از دوستان و همکاران مرا پسر وی فرض می کردند. اتفاقی که به مذاق صابر نیز خوش می آمد.
در سایه او بود که بسیاری از فیلم های مهم و کمیاب تاریخ سینما را روی نوار ویدیو تماشا کردم. دیدار "تریستانابونویل آغازگر ضیافتی تصویری بود که سال ها دوام یافت. و سوالی در ذهن من شکل گرفت: مردی که چنین فیلم هایی را تماشا می کند، چگونه در سال های دور فیلم هایی صرفا تجاری(هر چند خوش ساخت) را کارگردانی کرده است؟
این سوال فقط برای من مطرح نبود. دوستان زیادی-از جمله نعمت نعمت زاده- به شوخی او را "دوستدار هنر و پرچمدار ابتذال"می نامیدند. ولی با گذشت تب ِ جوانی و یاری دوستانی چون عباس بهارلو و داود مسلمی که به من آموختند به گذشتۀ سینمای ایران با خشم ننگرم، یک بار دیگر و این بار با نگاهی معتدل تر به فیلم ها و تاریخ سینمای ایران نگاه کردم و دریافتم که صابر رهبر و بسیاری چون او-به مکتب نرفته و خط نیاموخته- فقط به صرف عشق به سینما و سخت کوشی پایه هایی چیزی به نام سینمای ایران را ریخته یا مستحکم کرده اند. صابر رهبر یکی از این آدم ها بود که از پایین ترین و دورترین مشاغل به کارگردانی شروع کرد: از کارگری صحنه، دقیق تر بگویم متصدی برق. بعدها دستیار فیلمبردار شد و با خرید دوربین-چیزی که در آن سال ها اتفاقی بسیار مهم بود- جایگاه خود را به عنوان فیلمبردار و سپس تهیه کننده تثبت کرد. با تجربه ای که اندوخته بود، در سال 1343 اولین فیلم هایش-ترانه های روستایی و مسیر رودخانه- را کارگردانی کرد و تا سال 1353 که آخرین فیلمش "کج کلاخان" را ساخت، اکثریت فیلم هایش با توفیق تجاری قابل توجهی روبرو شد و همکاریش با فردین و ظهوری فیلم هایی خاطره انگیز برای دوستداران این دو بازیگر رقم زد. فیلم هایی که با نگاه نقادانه امروز، شاید واجد ارزش چندانی نباشند، اما برگ های مهمی از کتاب تاریخ پر رونق فیلمسازی در ایران به شمار می روند. دورانی که بدون کمک و هدایت دولت، سینماگران بدون نیاز به وام های آنچنانی و بلاعوض و گاه با حداقل امکانات، فیلم هایی پذیرفتنی برای مردم ایران تولید می کردند که بارها و بارها گوی سبقت را در گیشه از محصولات پر خرج آمریکایی می ربودند.
صابر رهبر از دهه 50 شروع به سینماداری نیز کرد. سینما کریستال تهران و دو سینمای لنگرود را به تنهایی اداره می کرد و در دهۀ شصت با هفته های فیلم و غرفه کتابی که در سینما کریستال به راه انداخت، ابعاد تازه ای به این کار داد. با او بود که سینما به عنوان مکان یا مجتمعی فرهنگی هنری مطرح شد، آن هم در جایی مثل لاله زار که به پاتوق طبقه متوسط و پایین جامعه شهرت داشت. اما به زودی سینما کریستال پاتوق سینماروهایی شد که سالن های پایین تر از میدان ولیعصر را هرگز قبول نداشتند. به تقلید از او بود که هوشنگ کاوه نیز غرفه کتاب کوچکی در سینما عصر جدید راه اندازی کرد، اما توفیقی به دست نیاورد. علاقه صابر رهبر به سینما و هر آنچه به سینما مربوط می شد، از جنس دیگری بود.
کیفیت اداره سینما کریستال آن قدر بالا و محیطش چنان صمیمی بود که در محدوده لاله زار تا چندین دوره تنها سینمای جشنواره باقی ماند. بسیاری از دوستان و همکاران سابقش ترجیح می دادند در سینمای او به تماشای فیلم های خود یا دیگران بنشینند. به مدد صابر و روابطش بود که با بسیاری از بزرگان سینما و ادبیات آشنا شدم(در مطلبی به یاد دکتر کاوسی به یکی از این اتفاق ها اشاره کرده ام) و چندین دوره بی نیاز از دریوزگی کارت از دفاتر مجلات سینمایی به تماشای فیلم های جشنواره نشستم. و فراموش نمی کنم روزی را که در نهار بازار جشنواره نهم یا دهم با همسر سابقم برای تماشای فیلم به سینما کریستال رفته بودم. آن روز با عصبانیتی واقعی(و لحن رک و بی تعارف همیشگی اش که خیلی ها را می رنجاند) پشت در ورودی سینما و سالن انتظار، جلویم را گرفت و با صدای بلند گفت: "نمی بینی دستم تو خونه، اون وقت به جای کمک کردن به من با دوست دخترت می آی صاف می ری تو سالن که فیلم نیگا کنی؟" ... و همین باعث شد تا آخر جشنواره آن سال به جای حضور در ستاد نیروی دریایی و خدمت وظیفه و تماشای جسته گریختۀ فیلم ها، پا به پای او و مدیر داخلی سینما رضا قادری-یادش بخیر باد- کار کنم.
بعدها نیز که انتشارات "موج نو" را با تمرکز بر کتاب های سینمایی و تئاتری افتتاح کردم، همکاری با صابر رهبر و غرفه کتاب سینما کریستال ادامه یافت. گرفتار نوشتن و برنامه سازی در رادیو و تلویزیون و ... شدم تماس هایمان کمتر و کمتر شد، اما هر بار که همدیگر را می دیدیم موفقیت ها و کارهای کوچکم را از صمیم قلب تحسین می کرد. و به یاد روزهای اول آشنایی مان، هر چند خودش نیز تُرک بود، مرا "تُرکه" خطاب می کرد و می خندیدیم.
آخرین بار که با او تماس گرفتم، حرفی زد که کم و بیش حقیقی پشت آن نهفته بود. گفت: "امیرجان، تو از سینما کریستال شروع کردی." و حق داشت. شاید نه به تمامی، اما آشنایی با صابر رهبر یکی از چرخشگاه های مهم زندگی امیر عزتی بود. امیدوارم هر کس که چون او دینی بر گردن من دارد، از انژری، توجه و زمانی که صرف من کرده، پشیمان نشده باشد.
به یاد روزهای گذشته که با وجود صمیمیت بسیار هرگز همدیگر را به نام کوچک صدا نکردیم، می گویم: آقای رهبر، بدرود! یاد تو همواره با من و هزاران تن دیگر زنده خواهد بود.

از : صفحه ی شخصی امیر عزتی در فیس.بوک 


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۳/۳/۱۲ عصر ۰۷:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, پرشیا, برو بیکر, بانو, سناتور, پایک بیشاپ, زبل خان, حمید هامون, مگی گربه, خانم لمپرت, زرد ابری, سروان رنو, Classic, شیخ حسن جوری, جیسون بورن, کارآگاه علوی, هانا اشمیت, پیرمرد, گولاگ, واتسون, هایدی, ژنرال
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
بیاد هنرمندان سینمای ایران - بانو - ۱۳۹۱/۵/۹, عصر ۰۴:۳۹
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - ایرج - ۱۳۹۱/۱۲/۲۵, صبح ۰۲:۲۶
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - Blanche - ۱۳۹۲/۱۰/۲۷, عصر ۰۷:۲۴
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - Blanche - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴, صبح ۱۰:۲۶
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - منصور - ۱۳۹۲/۱۰/۲۴, صبح ۱۱:۰۲
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - اسکورپان شیردل - ۱۳۹۳/۳/۱۲ عصر ۰۷:۰۶
مرتضی احمدی - پیرمرد - ۱۳۹۳/۹/۳۰, عصر ۰۴:۳۵
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - jack regan - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰, صبح ۰۸:۰۹
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - منصور - ۱۳۹۳/۱۰/۲۲, صبح ۱۱:۴۲
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - هایدی - ۱۳۹۳/۱۲/۱۶, عصر ۰۴:۱۳
تنها صداست که می ماند - مراد بیگ - ۱۳۹۷/۶/۲۴, صبح ۱۱:۴۹
به زمان ِ زاون - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۷/۹/۱۷, عصر ۰۱:۳۴
بیاد استاد پرویز بهرام - مراد بیگ - ۱۳۹۸/۳/۸, صبح ۰۴:۵۵
به یاد استاد رضا عبدی - مراد بیگ - ۱۳۹۸/۸/۲۵, صبح ۰۲:۴۲
بیاد فریماه فرجامی عزیز - سروان رنو - ۱۴۰۲/۴/۱۱, صبح ۱۲:۰۴
به مناسبت روز مادر - BATMAN - ۱۳۹۴/۱/۲۳, صبح ۰۳:۳۰
به مناسبت روز پدر - BATMAN - ۱۳۹۴/۲/۱۱, عصر ۰۷:۳۷
RE: بیاد هنرمندان سینمای ایران - BATMAN - ۱۳۹۴/۱۱/۶, عصر ۰۹:۴۶
RE: یک عکس ... یک خاطره - سناتور - ۱۳۹۴/۱۱/۶, عصر ۱۰:۴۵