[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 4.18 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...
نویسنده پیام
پیرمرد آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 253
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۶/۶
اعتبار: 55


تشکرها : 6321
( 4663 تشکر در 174 ارسال )
شماره ارسال: #161
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

Gran Torino


گرن تورینو

[تصویر: 1422520664_5616_dff7b21a6e.jpg]

کشور: آمریکا

سال: 2008

مدت: 116 دقیقه

کارگردان: کلینت استوود

هنرمندان: کلینت استوود(والت کوالسکیبی وانگ(تائو وانگ لورآنی هر(سو لوردریما والکر(اشلی کوالسکی، نوۀ والتکریستوفر کارلی(پدر یانوویچ)

[تصویر: 1422530653_5616_c418afdd9d.jpg]

داستان: والت کوالسکی از کهنه سربازان جنگ کره است که اخیراً همسرش را از دست داده و تنها در حاشیۀ شهر جایی که اکنون بیشتر مأمن خارجی هاست، زندگی می کند. او اعتقادات مذهبی چندان قوی ای ندارد و فردی تندخو و افسرده است و بویژه از کره ای ها تنفر دارد. کشیش کلیسای منطقه پدر یانوویچ به والت می گوید که همسرش آرزو داشته ، منزلش وقف کلیسا شود، امّا والت باور نمی کند. در همسایگی والت خانواده ای تایلندی زندگی می کنند که والت برای آنها تفاوتی با کره ای ها قائل نیست. فرزندان والت و نوه هایش به او اهمیتی نمی دهند و تنها در صدد تصاحب اموال اویند. والت علاوه بر خانه اش، خودروی گرن تورینو ساختۀ 1972 کارخانه فورد را دارد که عتیقه محسوب می شود. نوه او، اشلی، که دختری ولنگار و منفور پدربزرگ است از والت می خواهد که گرن تورینو را به او بدهد امّا والت نمی پذیرد.

[تصویر: 1422529844_5616_c0187bb399.jpg]

همسایه های تایلندی او را برای مهمانی خانوادگیشان دعوت می کنند که موجب کنجکاوی والت در مورد فرزندان این خانواده، تائو و سو و کاهش تنفر او نسبت به آنها می شود. شبی نوجوان تایلندی همسایه (تائو وانگ)به اجبار پسر عموی خلافکارش برای سرقت خودروی والت وارد گاراژ منزل او می شود، امّا والت او را در حین دزدی غافلگیر می کند و جوانک می گریزد.

روزی والت در حین رانندگی با وانتش متوجه مزاحمت چندین جوان ساهپوست برای سو می شود که با کشیدن هفت تیر، سو را می رهاند.

این دو نوجوان تایلندی برای والت جای فرزندان و نوه های بی محبتش را گرفته اند. والت کم کم عصبانیت خود را از محیط اطراف فراموش می کند و حتی سعی می کند با اعتراف نزد کشیش جوان، بار گناه خویش را بکاهد.

روزی والت متوجه می شود پسر عموی سو، او را مورد آزار قرار داده و تهدیدی برای آنهاست. والت شبانگاه به محل زندگی این فرد می رود و سعی می کند با بردن دست خود به زیر کتش و تهدید آنها به این که اسلحه دارد، آنها را بترساند، امّا آنها او را با گلوله مضروب و به قتل می رسانند.

در جلسۀ قرائت وصیت نامۀ والت، فرزندان و نوه هایش که مطمئنند همه اموال او را تصاحب می کنند در کمال تعجب می بینند، والت منزلش را وقف کلیسا کرده و اتومبیلش را به تائو وانگ بخشیده است.

استوود مطمئناً این فیلم را برای گیشه نساخته است و سعی در استفاده از بازیگران غیر حرفه ای و یا حداکثر تلویزیونی داشته است. تهیه کنندۀ فیلم نیز خودش است. به نظر می رسد وی در سال های پایانی عمرش سعی در ایفای نقشی جدید در سینمای آمریکا به عنوان منتقد فرهنگی و اجتماعی دارد. او در این فیلم سعی دارد بی هدفی، فساد و خشونت فراگیر در بین آحاد جامعۀ آمریکا و تنهایی و افسردگی سالخوردگان را به تصویر بکشد.

در پست ارزشمند پیشین، موسیقی آغازین فیلم دکتر ژیواگو ساخته موریس ژار که بسیار تحسین برانگیز است از قلم افتاده بود که با کسب رخصت از بزرگواران اینجا قرار می دهم.

۱۳۹۳/۱۱/۹ عصر ۰۳:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زینال بندری, هانا اشمیت, کنتس پابرهنه, برو بیکر, خانم لمپرت, سرهنگ آلن فاکنر, پرشیا, BATMAN, بلوندی غریبه, rahgozar_bineshan, سروان رنو, زرد ابری, مگی گربه, رضا خوشنویس, فورست, ژان والژان, اسکورپان شیردل, واتسون, مریدا, برت گوردون, سارا, Classic, Memento, کاپیتان اسکای, جروشا, مکس دی وینتر, اشپیلمن, ایـده آلـیـسـت, هایدی, جیمز باند, بوچ کسیدی, مموله
پیرمرد آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 253
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۶/۶
اعتبار: 55


تشکرها : 6321
( 4663 تشکر در 174 ارسال )
شماره ارسال: #162
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

این پست را برای تقدیر از زحمات جناب کورت اشتاینر که سعی وافری در احیای دوران خوش کودکی دارند، قرار می دهم.

پیتر پن

مقدمه: این شخصیت توسط نویسندۀ اسکاتلندی سر جیمز ماتیو باری در سال 1902 در قطعه ای از رمان پرندۀ کوچک سپید ایجاد شد.بعداً این شخصیت در قالب شخصیت اصلی داستان کودکی که هیچ گاه بزرگ نمی شود، ارائه شد. باری پس از مجالست با فرزندان یکی از دوستانش و تجربۀ دوبارۀ حس و حال کودکی به این شخصیت رسید.

[تصویر: 1438975518_5616_00dc0949a7.jpg]

کشور: آمریکا

سال: 1953

مدت: 76 دقیقه

کارگردان: کلاید جرونیمی

شرکت والت دیزنی در سال 1953 به کارگردانی کلاید جرونیمی و ویلفرد جکسون و همیلتون لوسکه این داستان را در قالبی آمریکایی به تصویر کشید.

وندی دختربچه ای است که پا به بلوغ گذاشته امّا هنوز در حس و حال کودکی است و نمی خواهد موقعیّت جدید را بپذیرد. در رؤیایی همراه با دو برادر کهترش به دنبال پیتر پن به سرزمین Neverland که در آن هیچ گاه کودکی پایان نمی پذیرد، سفر می کند. در آنجا همۀ شخصیت های داستان های کودکانه جمعند. کاپیتان هوک و دزدان دریایی، پری های دریایی و آسمانی، سرخپوست ها و ... و کودکانی مانند وندی که در آرزوی حفظ کودکی اند. وندی در آنجا کم کم در موقعیت های گوناگونی که از بچه های کوچکتر حمایت می کند، با احساس مادری آشناتر می شود و به مرحله ای از زندگی که در آن قرار گرفته آشناتر می شود و با تجربیاتی بیشتر با آن پس از این رؤیا مواجه می گردد.

[تصویر: 1438974150_5616_0138ec6be6.jpg]

امّا نکته ای که برای من آموزنده بود و مرا بر آن داشت که این پست را قرار دهم، این است که گاهی برای مواجهۀ درست با موقعیّتی که در آن هستیم، سرک کشیدن به آرزوهای پاک کودکی می تواند راهگشا باشد و دوست گرامی جناب اشتاینر در این راستا کمک شایانی به این سایت و کلّ جامعۀ ایرانی نمودند.

۱۳۹۴/۵/۱۶ عصر ۱۰:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, هانا اشمیت, سرهنگ آلن فاکنر, Memento, Kurt Steiner, مگی گربه, زینال بندری, فرانکنشتاین, دکــس, خانم لمپرت, مریدا, واتسون, زاپاتا, سروان رنو, ژیگا ورتوف, کنتس پابرهنه, BATMAN, هایدی, برت گوردون, Kathy Day, ایرج, Classic, حمید هامون, جروشا, پیر چنگی, مکس دی وینتر, نکسوس, اشپیلمن, ایـده آلـیـسـت, زرد ابری, مموله
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #163
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

فیلم 12 مرد خشمگین رو که همتون دیدید ؟ نیازی به توضیح نداره که تاکید اصلی این فیلم قضاوت بود ، عنصری که شکل عادلانه ی اون از آغاز پیدایش بشر بسیار کمیاب بوده و کمتر کسی هست که وقتی عدالت واقعی رو با قلب و جان خودش بفهمه برای دفاع از اون جلوی همه ی افکار مخالف ( چه افراد ذینفع و چه افراد بیطرف ولی احمق و ترسو ) بایسته.

خب حالا این به کنار، فیلمی که من دیروز دیدم فیلمی باز هم بسیار معروف تو این زمینه ، اقتباسی از از یک رمان نویس مشهور بنام هال بری به اسم کشتن مرغ مقلد بود .

12

حالا بریم سر شرح این فیلم

داستان کشتن مرغ مقلد یا مرغ مینا در سه بخش دنبال میشد : بخش اولش با هنرنمایی سه کودک خردسال و تعقیب و گریز های اونها به دنبال شخصی بنام بو رادلی که در همسایگی اونها  زندگی میکرد درفضایی کاملا تعلیقی دنبال میشد  و بیننده هم پا به پای این سه کودک به دنبال نتیجه ای بود که این سه کودک دنال میکردند ، که در نهایت موفق نشدند شخص بو رادلی رو ببینند و پی به حقیقت وجود اون ببرند ولی با پیگیری پدر خودشون که وکیل بسیار خوشنامی در اون منطقه بود بنام اتیکون فینچ ( با بازی هنرمندانه گری کوری پک ) سر از دادگاهی در میارن که د راون فردی سیاه پوست به جرم تجاوز به زنی سفید پوست مورد محاکمه قرار گرفته و در این بین تنها فردی که حاضره از اون شخص دفاع کنه ، پدر بچه ها یعنی همون وکیل خوش قلب و متمدن آقای فینچ هست.

و اما بخش دوم که بخش مورد علاقه ی من بود قسمت مربوط به دادگاه تام رابینسون همون سیاه پوستی که نه به جرم متجاوز بودن که متجاوز هم نبود بلکه به جرم سیاه پوست بودن اینطور همه ی افکار رو روبروی خود می دید و در جایی که به کمک وکیل همه ی شواهد و مدارک به نغع اون نشون داده شد ولی باز هم هیات منصفه رای رو بر علیه اون مرد صادر کرد .( که ای کاش تو این هیات منصفه هم شخصی مثل هنری فوندا تو 12 مرد خشمگین وجود داشت تا ندای وجدان اون افراد رو بیدار کنه )

32

در بخش سوم چند اتفاق مهم میفته که داستان ما رو تکمیل میکنه : ابتدا تام رابینسون (سیاهپوست ) که فهمید با وجود این طرز فکر نا عادلانه هرگز به حق خود نخواهد رسید تصمیم به فرار میگیره که توسط باب ایول کشته میشه .

سپس باب ایول به دو فرزند وکیل حمله میکنه و قصد آزار وکیل و زهر چشم گرفتن از اون رو داره که دیگه جرات نکنه خلاف افکار عمومی قدمی برداره  ، اما یک نفر اون رو میکشه و به این کارش پایان میده .

اون کسی نبود جز بو رادلی

43

اولین نقش آفرینی رابرت دووال ( تام هگن محبوب من در خانواده کورلئونه ) ، در عین زمان بسیار محدود و بدون دیالوگ بسیار تاثیر گزار تر از اون چیزی بود که تصور میکردم و منجی آقای وکیل و فرزندانش میشه و یک پایان خوشی رو برای بیننده رقم میزنه .

حالا مرغ مقلد تو این فیلم کی بود؟ طبق برداشت شخصی خودم میگم که سه نفر قهرمان این فیلم بودن : اول تام رابینسون که فردی صادق بود ولی قربانی بی عدالتی جامعه ی کوته فکر و نژاد پرست شد اما تا لحظه ی آخر عمرش با شرافت بود و آزادانه مرد.

دوم جناب فینچ با بازی عالی گری کوری که بحق جایزه ی اسکار رو از ان خودش کرد وبه  یکی از محبوبترین شخصیت های زندگی من تبدیل شد .شخصی که بدون شعارو  بدون ادعا مثل یک انسان عادل واقعی زندگی کرد .

43

سوم هم بو رادلی که در ابتدا موجب وحشت اون بچه ها شده بود ولی در انتها نشون داد که درسته که عقل درست و حسابی نداره ولی وجدانی داره بسیار بزرگتر از قاضی دادگاه و بقیه ی انسان ها.

ببخشید خیلی طولانی شد ولی ازون فیلمهای تاثیر گذار زندگی هر شخصیه که باید حتما ببینه و هر چی بیشتر از زمان فیلم میگذره بیشتر به ارزش های اون پی میبریم:ttt1


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۴/۸/۱۰ صبح ۱۰:۲۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : واتسون, Memento, rahgozar_bineshan, حمید هامون, سروان رنو, کاپیتان اسکای, BATMAN, ژیگا ورتوف, خانم لمپرت, جروشا, لو هارپر, پیرمرد, مکس دی وینتر, مگی گربه, نکسوس, فورست, اشپیلمن, ایـده آلـیـسـت, جیمز باند, زرد ابری, مموله, پطرکبیر
سوفیا آفلاین
تازه وارد
*

ارسال ها: 10
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۲۶
اعتبار: 1


تشکرها : 243
( 57 تشکر در 9 ارسال )
شماره ارسال: #164
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

(۱۳۹۲/۶/۸ عصر ۱۰:۱۴)اکتورز نوشته شده:  

...

" زیگموند فروید " یا ( فروید ، عشق مخفی ) / ساختهء جان هیوستون ( کارگردان شاهکارهایی همچون شاهین مالت و... )

در سال 1958 جان هیوستن فیلم ساز امریکایی از ژان پل سارتر می خواهد تا دربارۀ فروید و دستاوردهایش در علم روان کاوی فیلم نامه ای بنویسد . سارتر پیشنهاد را می پذیرد و یک سال بعد فیلم نامۀ قطوری تحویل می دهد که به قول هیوستن : پهن و زمخت بود، مثل ران های من / . 
هیوستن تقاضا می کند تا قسمت هایی حذف یا تغییر داده شود . نسخۀ دوم نیز ، با همان انشای سارتر، حجیم و قطور می شود.
فیلم سرانجام در سال 1961 با عنوان ” فروید ، امیال پنهان ” با هنر نمایی مونتگمری کلیفت در نقش فروید، به نمایش در می آید.

...

فیلم جالبی بود .. من قبل از دیدن این فیلم ، رمانی  از اروینگ استون با عنوان شور ذهن رو خونده بودم که زندگینامه ی فروید رو تا زمان مرگش روایت میکنه

 فکر میکنم اگر کسی بدون داشتن اطلاعاتی اندک از نظریات فروید فیلم رو ببینه تقریبا" چیزی متوجه نمیشه و فیلم مفهوم خاصی براش نداره و البته نمیتونه خیلی جذاب باشه چون خیلی خلاصه و گذرا به نتایج تحقیقات فروید خصوصا در رابطه با نظریه های ریشه ی تمایلات جنسی و عواقب سرکوب اون و همچنین  نظریه ی جنجالی عقده ی ادیپ پرداخته

۱۳۹۴/۸/۱۱ عصر ۰۶:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, واتسون, حمید هامون, جروشا, BATMAN, مکس دی وینتر, نکسوس, oceanic, آلبرت کمپیون, اشپیلمن, زرد ابری, مموله, پطرکبیر
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #165
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

wait until dark / تا تاریکی صبر کن

کارگردان: ترنس یانگ

محصول 1967

  سوزی ( ادری هیپبورن ) زن زیباییست که همسرش  سَم را عاشقانه دوست میدارد و البته نابیناست . او در یک تصادف نابینا شده و سم همسریست که نابینایی سوزی را اصلا در نظر نمی اورد و مدام از او میخواهد که کارهایش را خودش انجام دهد و از هیچ کس کمک نخواهد حتی از گلوریا دختربچه ساکن طبقه بالا که به خانه انها رفت و امد میکند.  اصرار سم بر مستقل بودن سوزی حرص او را در میاورد. این که ایا او (( حتما باید قهرمان زنهای کور دنیا باشد؟! ))

  طی یک اتفاق، عروسکی که شیئ با ارزشی را در خود جای داده است، به دست سم می افتد و سم ناچار ان را به خانه میاورد و گلوریا، یواشکی و از روی شیطنت برش میدارد تا با ان بازی کند.

  تبهکار ( الن ارکین ) خطرناکی که به دنبال عروسک است با دو کاراگاه دیگر دست به یکی میکنند و با طرح یک نقشه شیطانی که پایه و اساس ان نابینایی سوزیست، با ورود به خانه وی و اجرای نقش های متفاوت او را عملا به بازی میگیرند تا بتوانند از جای عروسک مطلع شوند. انها این گونه تداعی میکنند که عروسک متعلق به زنیست که سم با وی در اتباط بوده است.

  اما ظاهرا تنها چیزی را که دست کم میگیرند هوش سوزی است. هرچند یکی از کاراگاهها که از دیگران معقول تر و منصفتر است اظهار میدارد که تا به حال با چنین زنی مواجه نشده . سوزی نهایتا با تبهکار اصلی تنها میماند و با شکستن  تمام لامپها و چراغ های خانه در تاریکی به مقابله با او میپردازد....

  کل داستان در اپارتمان سم و سوزی و تقریبا در یک شبانه روز اتفاق میافتد و ما تنها چند نمای کوتاه از بیرون خانه و خیابان روبه روی ان میبینیم. سم را فقط در ابتدا و انتهای داستان میبینم. او در عکاسخانه اش به کار مشغول است و با تمهید کاراگاه قلابی از خانه دور نگه داشته میشود.

  معمولا عادت کرده ایم که ادری هیپبورن را در نقش های معصومی بببینیم که سادگی بیش از حد به ان شیرینی بخشیده است اما در این فیلم با ادری هیپبورنی متفاوت روبه رو هستیم. با چشمهایی که اگر چه نابیناست اماسرشار از هوشمندیست و ادری  به زیبایی از پس ایفای نقش ان برامده و همین است که فیلم را متمایز میکند.

  wait untill dark تریلر جذابیست که بیننده را تا انتها با خود همراه میکند و برای من تا حد بسیاری یاداور فیلم زیبای کاراگاه و همین طور فیلم ام را به نشانه قتل بگیر بود.  این فیلم و فیلم نامه ام را به نشانه قتل بگیرِ هیچکاک،  هر دو بر اساس داستانی از  frederic knott ساخته شده اند.


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۴/۸/۲۱ عصر ۰۶:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مکس دی وینتر, سروان رنو, خانم لمپرت, جروشا, Memento, ویگو مورتنسن, Classic, اسکورپان شیردل, کنتس پابرهنه, مگی گربه, سوفیا, حمید هامون, زاپاتا, لو هارپر, واتسون, نکسوس, oceanic, ژیگا ورتوف, بانو الیزا, BATMAN, هانا اشمیت, فورست, کاپیتان اسکای, اشپیلمن, آلبرت کمپیون, آقاحسینی, زرد ابری, مموله, پطرکبیر
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #166
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

یکی از فیلم هایی که اخیرا دیدم فیلم بسیار تاثیرگذار ، کامل و بی نقص محاکمه در نورنبرگ بود با بازی درخشان چند تن از بهترین بازیگران سینما از جمله اسپنسر تریسی و برت لنکستر و به کارگردانی استنلی کرامر بزرگ که قبلا از این کارگردان بزرگ فیلم حدس بزن چه کسی برای شام می آید رو دیدم که در اون هم اسپنسر بازی درخشانی از خودش به نمایش گذاشته  بود .

داستان این فیلم برمیگرده به اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم و دادگاهی که در شهر نورنبرگ برگذار شد که در اون چند نفر از قضات برجسته ی دوران جنگ که هر کدوم به نوعی در جنایات هیتلر سهیم بودند ، مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفتند که به تناسب سنگینی جنایاتشون مورد مجازات قرار بگیرن.

مساله ی مهم در این فیلم که خیلی توجه من رو جلب کرد نوع بیان روایت فیلم بود که سرشار از اطلاعات و داده هایی بود که شاید برای خیلی از بیننده های سینما تازگی داشت . چرا که عموما در اکثر نقاط جهان وقتی حرف از جنگ جهانی دوم پیش میاد ناخودآگاه تمرکز همه به سمت یهودیان از بین رفته به دست دولتمردان اروپایی میره و کمتر کسی به جمعیت چندین میلیونی کشته شده از سرتاسر اروپا توجه کنه که این قضیه برمیگرده به همت مضاعف یهودیان در نشر کتب مربوط و همچنین نمایش فیلم های فراوون در زمینه ی هلوکاست .

دادگاهی که ما شاهدش هستیم بی نظیره ،

بخاطر وجود اسپنسر تریسی و بازی درخشان در نقش قاضی دادگاه ،

20000

ریچارد ویدمارک در نقش دادستانی که برای برقراری عدالت هرگز عقب نشینی نمی کنه و خیلی خونسرد با نمایش مدارک و مستندات پیش میره ،

5454

ماکسیمیلیان شل در نقش وکیل مدافع قضات مجرم که به حدی پرشور و حرارت به دفاع از متهمین می پردازه که گهگاهی بیننده حتی با اون افراد متهم حس همدردی می کنه و کاملا حق رو به اونها می ده

5454

و در نهایت اجرای درخشان برت لنکستر در نقش ارنست یاونینگ متهم اصلی این دادگاه که در اکثر دقایق دادگاه به نشانه اعتراض کاملا سکوت کرده بود ولی در انتها با یک اجرای درخشان به دفاع از اعتقادات خود پرداخت و یکبار دیگر شایستگی خودش رو نشون داد.

5454

می تونم به جرات بگم تک تک سکانس های فیلم کاملا منطقی و حساب شده تهیه شده بود و به حدی تاثیر گذار بود که من به شخصه گذشت زمان سه ساعته ی فیلم رو اصلا حس نکردم و کاملا محو عملکرد عالی تک تک بازیگران این فیلم و فیلمبرداری عالی و همچنین فیلمنامه ی بی نقص که به طرز عالی وقایع رو نشون می داد ، قرار گرفتم .

پخش تصاویر از جنایاتی که علیه تمام اقشار مردم جنگ زده ی اون دوران صورت گرفته بود نقطه ی عطف و بهترین بخش این فیلم بسیار زیبا بود .

5454


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۴/۹/۴ عصر ۰۴:۲۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, Memento, BATMAN, آلبرت کمپیون, Keyser, سروان رنو, اسپونز, لو هارپر, دزیره, واتسون, نکسوس, کاپیتان اسکای, اشپیلمن, rahgozar_bineshan, ایـده آلـیـسـت, زرد ابری, پیرمرد, مموله, پطرکبیر
کنتس پابرهنه آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 171
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۶/۵
اعتبار: 47


تشکرها : 3518
( 2849 تشکر در 120 ارسال )
شماره ارسال: #167
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

هیچکاک هیچ وقت کارگردان محبوب من نبوده است. بارها به تماشای فیلم هایش نشسته ام و هیچ کدام به دلم ننشست. اما این دو فیلمی که اخیرا دیده ام (بدنام و پنجره پشتی) را دوست داشتم.مخصوصا پنجره پشتی فیلم بسیار خوبی بود. به نظرم بهترین فیلم هیچکاک است. من شخصا شیفته فیلمهای کم کاراکتری هستم که در فضای بسته و لوکیشن محدود قصه شان را روایت می کنند. مثل دوازده مرد خشمگین و همین پنجره پشتی. جیمز استوارت را قبل تر به خاطر بازی در فیلمهای سرگیجه و زندگی شگفت انگیز است شناخته بودم  اما در این فیلم فهمیدم چه اعجوبه ای ست. تمام بار فیلم را بر دوش گرفته و بازی بی نظیرش مخاطب را به وجد می آورد. جادوی این فیلم از همان سکانس ابتدایی آغاز می شود. همان سکانسی که دوربین، گربهٔ همسایه را دنبال میکند و بعد تمام پنجره هایی را نشان میدهد که قرار است در ادامه در قاب آنها شاهد ماجراهایی باشیم.

شاید قصهٔ اصلی، قتل زن همسایه باشد اما نمی شود از کنار داستانهای دیگری که در قاب پنجره ها روایت می شوند ساده گذشت. دنبال کردن زندگی آن زن تنهایی که به افسردگی دچار شده و در آخر تحت تاثیر آهنگ موسیقیدان جوان قرار می گیرد و از خودکشی منصرف می شود, ماجراهای عاشقانهٔ دخترک رقاص و دیدن آن تازه عروس و دامادی که روزهای اولیه زندگی شان را آغاز کرده اند, همه و همه پر است از ایده های نو و خلاقانه که به جذابیت فیلم کمک شایانی می کند. در این فیلم هیچکاک که همیشه کارگردانی مولف بوده با زیرکی ثابت کرده می تواند متفاوت تر از همیشه باشد و در ژانر مورد علاقه اش چنین فیلم نابی خلق کند.

رابطهٔ جف (جیمز استوارت) و لیزا (گریس کلی) نیز از دیگر قسمتهای جذاب فیلم است. جف مردی با افکار مدرن است و با اینکه لیزا را دوست دارد از ازدواج واهمه دارد. در مقابل لیزا دختری زیبا, باهوش و احساساتی ست  که به خاطر خوشحالی جف دست به هر کاری می زند. حتی وقتی احساس می کند جف ماجراجویی را دوست دارد و به ناپدید شدن زن همسایه شک برده است, مثل یک کارآگاه جف را در این ماجرا یاری می کند.

یکی دیگر از نکات جالب فیلم نحوهٔ رو به رو شدن جف با قاتل است. جف که عکاس خبری ست و ابزار کارش چیز دیگری جز دوربین نیست، در تمام مدت با همین وسیله مرد همسایه را زیر نظر می گیرد. در صحنه ای که مرد همسایه وارد آپارتمان جف می شود, باز هم می بینیم که تنها سلاح جف برای دفاع از خود فلاش دوربینش است. در این سکانس، بازتاب پیاپی نور فلاش، مانند رها شدن گلوله از اسلحه, قاتل مزبور را عصبانی و کلافه می کند و این تمثیل نشان از زیرکی کارگردان دارد که حتی سلاحِ قهرمانِ فیلم با شغل او رابطهٔ نزدیکی دارد. قطعا اگر کاراکتر فیلم شغل دیگری داشت ابزارش برای کشف قتل و دفاع از خودش به فراخور شغل او تغییر می کرد.

فیلم به بهترین شکل ممکن روایت می شود و مخاطب را میخکوب می کند. تنها چیزی که توی ذوقم زد پایان بندی فیلم بود. نمی دانم کارگردانان آن زمان جسارت ساختن پایان بندیهای متفاوت تر را نداشتند یا مخاطب آن دوره پایان های ساده تری را که در آن تمام قضایا حل و فصل می شوند بیشتر دوست داشته است.(اصلا یکی از دلایل علاقهٔ من به شخصیتِ اینگرید برگمن وجه تشابه مان در این موضوع است. اینگرید هم از تصنعی که در اکثر فیلمهای هالیوودی وجود داشت و پایان بندی هایِ مطابقِ سلیقه و میل مخاطب، شاکی بود. فکر می کنم به همین دلیل بود که تا این حد شیفتهٔ سینمای ایتالیا و روبرتو روسلینی شد.)  یکی از پایان بندی هایی که در ذهن من بود از این قرار است که جف و مخاطب با چند نشانهٔ کوچک و زیرکانهٔ کارگردان مطمئن شوند که مرد همسایه همسرش را به قتل رساند اما پلیس و دیگران به هیچ وجه حرفش را باور نکنند و او را بی گناه بدانند و قاتل مثلا با کشته شدن در تصادفی که جف از پنجره شاهدش است مجازات شود...

در این فیلم مثل همیشه شاهد هنرنمایی هیچکاک به عنوان بازیگر نیز هستیم :) هیچکاک در این فیلم در نقش مردی ظاهر می شود که در آپارتمان مقابل مشغول کوک کردن ساعت است.


کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را
به تیرِ معجزه آهو کن
۱۳۹۴/۱۱/۱۳ عصر ۰۴:۳۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آلبرت کمپیون, خانم لمپرت, Classic, حمید هامون, شارینگهام, کاپیتان اسکای, فورست, اشپیلمن, نکسوس, Memento, اسکورپان شیردل, BATMAN, سروان رنو, واتسون, rahgozar_bineshan, Princess Anne, ایـده آلـیـسـت, لو هارپر, جیمز باند, مکس دی وینتر, زرد ابری, پیرمرد, مموله, پطرکبیر
بانو الیزا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 106
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۷/۷
اعتبار: 19


تشکرها : 826
( 1106 تشکر در 93 ارسال )
شماره ارسال: #168
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

من آنه فرانک رو نمی شناختم و راجع به فیلمش هم چیزی نشنیده بودم . تا اینکه در یک مبحث فیلمنامه نویسی به عنوان یک مثال جالب برای شخصیت پردازی و تضاد بین شخصیت ها و چالش بین اونها که موجب جذابیت داستان میشه ، فیلم خاطرات انه فرانک نام برده شد و من هم بلافاصله بخاطر علاقه زیاد به مساله شخصیت پردازی در داستان و با توجه به سال ساخت این فیلم که مربوط به سال 1959 ( مناسب من کلاسیک پرست ) بود  . همون روز این فیلم رو تهیه کردم و تا آخر شب علی رغم خستگی پس از کار به تماشای اون نشستم که الحق و الانصاف خستگی من رو به در برد.

فضای جنگ جهانی و رو تصور کنید که در اون دوتا خانواده ی یهودی برای حفظ جان خودشون مجبور به پناه گرفتن در طبقه ی بالای کارگاه یک فرد مهربان و نیکوکار مسیحی می شوند.

دوتا خانواده جمعا هفت نفر به اضافه یک دکتر دندانپزشک که در اواسط داستان به اون جمع ملحق میشه .هشت فرد با ویژگی های اخلاقی و شخصیتی متضاد همگی مدت زمان دو سال کامل رو در یک طبقه مسکونی با هم سپری می کنند . در حالی که نه تنها حق بیرون رفتن از اون مکان رو به هیچ عنوان ندارند بلکه حتی از پنجره هم حق بیرون نگاه کردن رو ندارن.

4

روزها که کارگران مسیحی در طبقه پایین مشغول به کارند تا حدود 6 بعد از ظهر نه حق حرف زدن دارند نه استفاده از آب ، نه راه رفتن و خلاصه از صبح تا غروب کوچکترین صدایی نباید از این طبقه به بیرون درز کنه که مبادا موجب فاش شدن محل اختفای این افراد و از دست رفتن جانشون توسط نیروهای گوش بزنگ نازی ها که مدام در خیابون های اطراف پرسه می زنند بشه.

چقدر زیبا بود! چقدر زیبا!!

. خانواده فرانک دارای دو دختر به نام های آنه و مارگریت با خلق و خوی کاملا متضاد : مارگریت دختر بزرگتر و آرام با مادر خود رابطه ی صمیمی داره و آنه بر خلاف خواهر با مادر رابطه خوبی نداره و بیشتر با پدر خودش یعنی فرانک درد دل می کنه . از طرفی خانواده ون دال یک زن و شوهری هستند که هرگز با هم سازگاری ندارن و همچنین پسری بنام پیتر که اصلا علاقه ای به ارتباط با اطرافیان خودش نداره. این ها انسانهایی از جنس من و شما بودند . شخصیت های واقعی اما متفاوت . پر از بدی ها و خوبی ها. ولی همه ی اونها در یک چیز مشترک بودند : حفظ  جان و تلاش برای بقای زندگی. و این چیزی بود که رفته رفته اونها رو به هم نزدیکتر و وابسته می کرد.

1212

هر بار که احتمال لو رفتن این خانواده وجود داشت  و جون این خانواده به خطر می افتاد ، من دچار استرس و دلهره ی عجیبی می شدم . اصلا یادم رفته بود که مشغول تماشای فیلم هستم و دلیلش هم فضاسازی بسیار عالی فیلم بود . کاملا غرق در صحنه های هیجانی و دلهره آور و در کنار اون لحظات زیبایی که کمی بعد از هر بار دلهره بوجود میومد می شدم .

سه ساعت طول کشید. اما هیچ وقت دوست نداشتم تموم بشه . شخصیت انه دختر کوچک خانواده ، بسیار پرحرف ، خلاق و باهوش و کمی هم بی پروا و لجباز با اون تن صدای زیبا مشابه صدای مریم شیرزاد خودمون ، یک شیرینی خاصی به این فضا داده بود . همچنین پدر آنه یعنی فرانک هم که در تمام این مدت با دختر کوچکش همانند یک دوست همراهی می کرد و اجازه نمی داد آنه ی ته تغاری بابا مثل بقیه تحت تاثیر سایه مرگ وحشتناک اون ایام قرار بگیره  . و مدیریت کاملی رو ارتباط اعضای اونجا با هم و کنترل اوضاع داشت .

45

و چقدر جالب که در یک همچنین فضایی یک عشق زیبا هم بین آنه ( فرانک ) و پیتر (ون دام ) رخ میده و باز هم یک زیبایی در دل تلخی و وحشت حاکم بر فیلم . عشقی که سرانجام ...narahat

 5454

خاطرات آنه فرانک 1959

کارگردان: جورج استیونس

تهیه کننده : جورج استیونس

فیلمنامه‌نویس :فرنسیس گودریچ  ،آلبرت هکت

بازیگران:ملی پرکینس - جوزف شیلدکات- شلی وینترز - ریچارد بیمر - گاستی هوبر- لو جاکوبی- دایان بیکر

موسیقی :آلفرد نیومن

جوایز: 

 برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن

برنده جایزه بهترین کارگردانی هنری فیلم سیاه و سفید

برنده جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری

نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم

نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد

نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی لباس

نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی

نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم

همچنین بین 100 فیلم برتر تاریخ از منظر تاثیرگذاری این فیلم رتبه 18 رو در اختیار داره .

برای خود من که خیلی تاثیر گذار بود و پیام آور قدردانی از لحظات زندگی و خانواده و اطرافیان و باقی موهبت هاییه که  در اختیارمون قرار داده شده چرا که مرگ انسان کاملا غیر قابل پیش بینی و هر لحظه در کمین و فکر کردن به اون می تونه تمام زندگی و کارهای ما رو تحت الشعاع قرار بده...

و این هم آنه فرانک واقعی که این فیلم از روی خاطرات بر جای مونده از این دختر ساخته شده

45


هرگز فالگیر نبودم
فقط خواستم دستت را بگیرم
۱۳۹۴/۱۱/۱۵ صبح ۰۹:۵۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جروشا, آلبرت کمپیون, Princess Anne, Memento, هانا اشمیت, BATMAN, اسکورپان شیردل, حمید هامون, سروان رنو, خانم لمپرت, نیومن, Papillon, واتسون, نکسوس, ایـده آلـیـسـت, لو هارپر, دزیره, مکس دی وینتر, زرد ابری, پیرمرد, مموله, پطرکبیر
ایـده آلـیـسـت آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 33
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۴/۱۲
اعتبار: 18


تشکرها : 1018
( 507 تشکر در 26 ارسال )
شماره ارسال: #169
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

درود،

شاید به ندرت پیش بیاید، فیلمی را تماشا کنی که در واقع روایتگر زندگی فعلی خودت است، گویی که خود فیلم نامه ی آن را نوشته ای! در این مواقع، یک حس هم ذات پنداری عجیبی با کاراکتر فیلم پیدا می کنی و در این کشمکش بین خودت و کاراکتر فیلم، برخی لایه های پنهان شخصیتی خود را کشف می کنی...

"زندگیت خالی از هیجان است، در امنیت به سر می بری

می خوابی، غذا می خوری، راه می روی، به زندگی ادامه می دهی

همچون موشی آزمایشگاهی که توسط دانشمندی بی اعتنا در یک هزارتو رها شده است

نه سلسله مراتبی در کار است، نه ترجیحی

بی تفاوتیت یکنواخت است، مردی خاکستری که برایش رنگ خاکستری اصلاً ملال انگیز نیست."

دیالوگ هایی بود از فیلم "مردی که می خوابد" که در سال 1974 و توسط برنارد کوئیزان، برگرفته از رمانی به همین اسم، اثر جورج پرک ساخته شده است.

فیلم درباره پسر دانشجویی است که در یک اتاق کوچک زندگی می کند، پسری که به بی تفاوتی رسیده است، هیچ لذت و یا انزجاری برایش معنی ندارد، تنها کارهای روزمره خود را تکرار می کند. با کسی ارتباط ندارد، هیچ سخنی در فیلم نمی گوید و تنها راوی است که بیانگر حالات درونی اوست...

تماشای این فیلم، به این می ماند که جمله های یک کتاب را کسی دکلمه کند و آن را روی تصاویری مرتبط قرار دهند!

حال اینکه چه شده پسر به این وضعیت رسیده است، هیچ نمی دانیم. تنها تماشاگر زوال زندگی او و بی تفاوتیش هستیم. هیچ انتظاری، امیدی، هدفی و دغدغه ای ندارد، تنها مشغول گذراندن زندگی است، تنها تفریح او، گهگاهی بازی با کارت های بازی خود است که آن هم فقط جهت گذران وقت!

پس از تماشای این فیلم، احساس ترس عجیبی در من زاده شد، ترس از پوچی این زندگی! ساعتها غرق در اندیشه های خود، به شباهت های خودم و آن پسر فکر می کردم... هر قدر که لحظه ها از هم پیشی می گرفتند، وجه تشابه های بسیاری پیدا می شد، یک حس کرختی مبهم که حتی اجازه ی کوچکترین حرکتی را نیز به من نمی داد!


غم قفس به کنار، آنچه عقاب را پیر می کند، پرواز زاغهای بی سر و پاست!
۱۳۹۴/۱۱/۱۹ صبح ۱۲:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, جروشا, خانم لمپرت, دهقان فداکار, اسکورپان شیردل, سروان رنو, BATMAN, آقاحسینی, واتسون, حمید هامون, هستی گرا, لو هارپر, Princess Anne, نکسوس, دزیره, بانو الیزا, زرد ابری, پیرمرد, مموله
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #170
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

عربسک  Arabesque

در دهه 60 استنلی دانن دو فیلم پرفروش و مشهور معما 1963 و عربسک 1966 را کارگردانی نمود که هردو در زمان اکران رکورددار فروش در گیشه بودند. گرچه منتقدان معما را بسیار پسندیدند و به عنوان یک اثر هیچکاکی از دانن مورد ستایش قرار دادند، اما عربسک شاید دارای جذابیتهای بصری بیشتری به عنوان یک فیلم تمام عیار جاسوسی-جیمزباندی و با تم تعقیب و گریز باشد.

دیوید پولاک (گریگوری پک) یک پروفسور استاد هیروگلیف است که قرار است مدتی را در دانشگاه آکسفورد بگذراند. وی از جانب منابع سری و متفاوت عربی طرف تماس قرار می گیرد تا یک نوشته مرموز هیروگلیف را رمزگشایی کند. یک تاجر مشکوک عرب (آلن بادل) و یک رهبر محترم سیاسی از خاورمیانه (کارل دورینگ)در رقابت برای کشف راز هیروگلیف هستند. در این بین معشوقه زیباروی تاجر عرب ، یاسمین (سوفیا لورن) هم یک مامور نفوذی و ستون پنجمی رقیب است که با پروفسور ماجراجو در یافتن هیروگلیف رمزی و رمزگشایی آن و انتقال پیام به رهبر عربی همکاری داشته و روابط حسنه ای برقرار می کنند!... نظیر آنچه در احوالات زیبارویان خطر پیشه در سری فیلمهای جیمزباند می بینیم.

پک که درفیلمهایش عمدتا بسیار عصا قورت داده نقش بازی می کند. اینجا بنا به اقتضای کاراکتر همان حالت خشک و رسمی را دارد اما با درگیر شدن پروفسور در ماجرای هیجان انگیز جاسوسی آنچنان در رل خود انعطاف و چابکی نشان می دهد که در قالب منعطف نقش بسیار جذاب می نماید. در جریان فیلم پروفسور به معشوقه تاجر و جاسوس دوجانبه یاسمین ازیر علاقه مند می شود. صحنه مخفی سازی پولاک در حمام توسط یاسمین یکی از طنزهای جذاب فیلم است که یاسمین شوخ طبع نیز چند بار به طعنه بدان اشاره می کند.

سوفیا لورن زیبا هم در نقش یاسمین با لباسهای دیور چنان می درخشد که در طول حضورش همواره تمام صحنه را از آن خود می کند. تبدیل یاسمین از یک معشوقه جذاب و لوند به یک جاسوسه خطرناک دوجانبه همراه با چاشنی طنز خاص دلنشین در میمیک چهره و چشمهای لورن و عشوه گریش بسیار دیدنی است.

اما نکته بسیار جالب و قابل تعمق در فیلم عربسک نشان دادن این واقعیت است که خاورمیانه آن دوران محل جمعی اراذل و اوباش و جنایتکار نیست. از یاسمین دختر عرب گرفته که شیک پوشیش چشم نواز است و سمبل یک جاسوس زن مدرن است، تا تاجر خطرناک ولی مبادی آداب عربی و بالاخره رهبر روشنفکر و دلسوز خاورمیانه که به دنبال یافتن یک راه حل مسالمت آمیز برای برخورد با مشکلات کشورش می باشد و علاوه بر اینها برخورد محترمانه و پر ارادت پروفسور پولاک به رهبر عرب و همدستانش همه در جهت اعتلای اعتبار اعراب است. این فیلم از بسیاری همتایان جاسوسی دهه شصتی خود که درباره جنگ سرد و جاسوس بازیهای روسهاست، از نظر سوژه و بازی پیشی می گیرد.

اینجا باید تقدیر ویژه ای از موسیقی هنری مانچینی به عمل بیاوریم. او سازنده موسیقی هر دو فیلم دانن معما و عربسک بود، گرچه در معما هم بسیار موفق عمل نمود اما موسیقی عربسک او با تلفیق تم عربی خاورمیانه ای با نتهای غربی بسیار شنیدنی و با شکوه از آب درآمده و فضای عربی فیلم را به بیننده القا می کند.

برای لذت بردن از فیلم انتظارات خود را کمی پایین بیاورید و اجازه بدهید دانن در طول فیلم شما را در تعلیق حیران کننده ای قرار دهد و هنرپیشگان عربسک هم شما را در بازی خطرناک و مهیج عشق، جوک و جاسوسی شان وارد نمایند.

 


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۴/۱۱/۲۶ عصر ۰۳:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : نکسوس, آلبرت کمپیون, سروان رنو, آمادئوس, هایدی, جروشا, حمید هامون, هانا اشمیت, Memento, جیمز باند, BATMAN, اسکورپان شیردل, ویگو مورتنسن, دزیره, واتسون, rahgozar_bineshan, Classic, بانو الیزا, کنتس پابرهنه, مکس دی وینتر, زرد ابری, پیرمرد, پطرکبیر, مموله, کلانتر چانس
جیمز باند آفلاین
در حال ماموریت!!
***

ارسال ها: 248
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۴/۶/۱۰
اعتبار: 18


تشکرها : 1390
( 2178 تشکر در 233 ارسال )
شماره ارسال: #171
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

چه جالب!

همین پریشبی برای بار چندم داشتم همین فیلم را میدیدم. دلم هوس گریگوری پک کرده بود! بین فیلمهای توپهای ناوارون و این فیلم طبعا آرابسک / عربسک را انتخاب کردم. (البته با چاشنی سوفیا لورن!)

"آرابسک یا عربسک در لغت به معنای همان نقش اسلیمی خودمون میشه که معرف حضور شما است. نقش پیچ در پیچ درخت مانند که از مشخصه های معماری اسلامی است." و در ابتدای فیلم تیتراژی مانند فیلم معما میبینیم که فیلم را همانند معما معرفی میکنه که به نظر من در آن زمان کار جالبی بوده.

دقیقا به قول دوست ارجمند خانم لمپرت بگذارید فیلم شما را به هرجا که خواست ببرد.

یکی از صحنه های جالب فیلم برخورد اول پک و لورن است!

سوفیا لورن وارد میشه و سلام میکنه. پک فرورفته در ترجمه متن رمز شده است...

ابتدا خیلی معمولی سلام میده

سلام

و بعد متوجه میشه چه لعبتی جلوش وایساده

سلااام

سلااااام

سلااااام

تماشاگر کیف میکنه...:rolleyes:

دوبله فیلم هم خیلی روان و زیباست. صدای منوچهر اسماعیلی بجای پک و ژاله کاظمی بجای لورن بسیار بسیار شنیدنی شده.

پگ را بسیار دوست دارم. بسیار نجیب مانند گری کوپر است. با اقتدار بازی میکنه. از جنس خودمونه. یکی از خصوصیات او در هنگام صحبت کردن، اینه که لب و لوچه اش زیاد باز و بسته نمیشه.

تمرین کنید: سعی کنید جمله ای را بدون آنکه دهانتان زیاد باز و بسته شود بیان کنید. میشه مثل گفتار پک! یه تیکه از فیلمهایش را زبان اصلی ببینید. هنر اسماعیلی را هم متوجه میشید. این نکته را مدیر دوبلاژهای کار بلد میدانند.

پگ و لورن پس از اولین سلامشان در فیلم

و

مرسی خانم لمپرت:blush:


ارادتمند شما، جیمز باند
۱۳۹۴/۱۱/۲۶ عصر ۰۶:۱۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, خانم لمپرت, BATMAN, شارینگهام, اسکورپان شیردل, جروشا, ویگو مورتنسن, سروان رنو, دزیره, واتسون, rahgozar_bineshan, بانو الیزا, حمید هامون, کنتس پابرهنه, کاپیتان اسکای, زرد ابری, مموله, کلانتر چانس, پطرکبیر
آلما آفلاین
تازه وارد
*

ارسال ها: 3
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۳/۲۳
اعتبار: 1


تشکرها : 3
( 22 تشکر در 3 ارسال )
شماره ارسال: #172
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

The Silence سکوت


آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم سکوت اثر برگمان بزرگ بود.

آنچه منو ترغیب به دیدن این فیلم کرد نظراتی مبنی بر بی معنی بودن و خسته کننده بودن فیلم بود و از اونجایی که اینطور نظرات در مورد فیلم های کارگردان های بزرگ منو کنجکاو میکنه که بدونم چرا اینطور فکر میکنن باعث شد با این که جز اولویت هام نبود ولی این فیلم رو ببینم.

فیلمی پر از مفاهیم و لایه های روانشناختی که لذت تماشای اون رو برای من به عنوان یک دانشجوی روانشناسی بسیار بیشتر کرد. در سرتاسر فیلم میشد رد پای نظریه پردازان بزرگ روانشناسی فروید، هورنای و آدلر رو مشاهده کرد. مطمئنم اگر کسی فرزند اول خانواده باشه به راحتی میتونه با کاراکتر استر همذات پنداری کنه ( حداقل برای من که این طور بود ).

اگر عده ای نتونستن با این فیلم ارتباط برقرار کنن به خاطر مفهوم روانشناختی هست که در لایه های زیرین فیلم قرار داره و تصویر تنها سطح و روبنا هست .

اگر در دو کلمه بخوام کل فیلم رو توصیف کنم میتونم بگم : در جستجوی محبت واقعی .

خلاصه فیلم :

استر (تولین) به همراه خواهرش آنا (لیندبلوم) و پسر ده‌ساله او، یوهان (لیندستروم) در راه مراجعت به سوئد با قطار، در شهری عجیب توقف کوتاهی دارند. تنشی تند و فرساینده میان خواهران وجود دارد .....

 


تنها رئالیست واقعی، فرد دارای تخیل است.

"فدریکو فلینی"
۱۳۹۵/۳/۳۰ عصر ۰۱:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : جیمز باند, Classic, BATMAN, Papillon, دزیره, هانا اشمیت, سروان رنو, بانو الیزا, اسکورپان شیردل, خانم لمپرت, آقاحسینی, کاپیتان اسکای, زرد ابری, پیرمرد, مموله, پطرکبیر
ال سید آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 184
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۵/۸
اعتبار: 15


تشکرها : 1612
( 860 تشکر در 173 ارسال )
شماره ارسال: #173
Tongue RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

در این ماه برخلاف ماه های دیگه فیلم های زیادی نگاه کردم از یازده یار اوشن (1960)گرفته تا داستان وست ساید و کلئوپاترا (زیرنویس)و رام کردن زن سرکش و...

ولی میخوام در مورد  فیلم کلئوپاترا محصول 1963که یک فیلم حماسی و عاشقانست  به کارگردانیجوزف ال منکیه بگم که از کار های آشنای دیگر اون میشه به کاراگاه ،جولیوس سزار و کنتس پا برهنهرو نام برد 

نسخه های با کیفیت متوسط این فیلم در دسترس بودن ولی به دلیل جلوه های ویژه باشکوهش نسخه 5گیگش رو تهیه کردم که کیفیت خوبی داشت

فیلم ابتدا با نمایش خصوصیات سزار با بازی (رکس هریسون ) و ازدواج با کلئوپاترا با (بازی الیزابت تیلورو مرگ سزار آغاز میشه و با عشق و مرگ آنتونی با (بازی ریچارد برتون) و کلئوپاترا به پایان میرسه

بازی ها متوسط بودن و جای کار داشتن ولی موسیقی فیلم که اثر الکس نورث بود بی نظیر بود به خصوص در سکانس های درگیری بین دو سپاه 

فیلم کشش خوبی داشت ولی باید اینجور فیلم هارو در سینما نگاه کرد تا تماشگر از فیلم 10 برابر لذت ببرد

به خوص با دوبله 

(به نظر من سینماها باید دوباره فیلم های کلاسیک را با دوبله سینماییشون پخش کنن اگه این طور بشه باور کنید فروش زیادی هم میکنن ولی چه کنیم که در سینما فیلم های جالبی پخش نمی کنند به قول سروان رنو : فیلم ها جنبه شعاری پیدا کردن به طوری که دیگر به اون ها فیلم نمی گن)

 این فیلم 4 ساعته(در اصل 5 ساعت) با هزینه بالغ بر 40 میلیون دلار ساخته میشه و در گیشه شکست میخوره(این فیلم پر فروش ترین فیلم سال میشه ولی به دلیل هزینه بسیار زیاد موفق نمیشه)

این فیلم موفق به دریافت 4 جایزه اسکار از جمله بهترین جلوه های ویژه ،بهترین طراحی لباس،بهترین طراحی هنری و بهترین فیلمبرداری در اون سال یعنی 1963 میشه که واقعا حقش بود فکر نمی کنم الآن هم که جلوه های ویژه کامپیوتری اینقدر پیشرفت کرده بشه باز هم  اون سکانس هارو بازسازی کرد، بکرانت های بسیار باشکوهی که  بازیگران در برابر آن ها مانند مورچه بودن

(متاسفانه دوبله این فیلم هم مانند دوبله اول بربادرفته در دسترس نیست اگر کسی دوبله این فیلم را دارد خیلی ممنون میشوم که در اختیار من هم قرار دهد)

 


برای دیدن تصویر در ابعاد اصلی بر روی آن کلیک کنید

۱۳۹۵/۶/۱۵ عصر ۰۸:۴۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, سروان رنو, BATMAN, خانم لمپرت, جیمز باند, مکس دی وینتر, آقاحسینی, شارینگهام, کاپیتان اسکای, پرنسس آنا, زرد ابری, کنتس پابرهنه, پیرمرد, مموله, پطرکبیر
ال سید آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 184
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۵/۸
اعتبار: 15


تشکرها : 1612
( 860 تشکر در 173 ارسال )
شماره ارسال: #174
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

چند روز پیش فیلم ایندیانا جونز و آخرین سرباز جگ صلیبی رو دیدم (بهترین قسمت از چهارگانه ایندیانا جونزه و کمدی ترینشون  از گفته خود اسپیلبرگ )اینطور که متوجه شدم موسسه ای دوبله این فیلم رو پخش نکرده بود و توسط یکی از سایت های مشهور خریداری و پخش شده است

دوبله فیلم بسیار زیبا بود و گویندگان درجه یکی در آن گویندگی کرده اند مانند: مرحوم عطاالله کاملی ،مرحوم خسرو شایگان ، مرحوم صادق ماهرو ،چنگیز جلیلوند ،ناصر نظامی ، تورج مهرزادیان ، بهمن هاشمی و افسانه پوستی و...

خلاصه داستان:ایندیانا جونز در جستجوی جام زندگی بخشی است که پدرش در حین پیدا کردن آن مفقود شده است

Indiana Jones and the Last Crusade 1989

کاگردان :استیون اسپیلبرگ

بازیگران:

شون کانری

هریسون فورد

الیسون دودی

جولیان گلاور

دنهولم الیوت

و...

کشور سازنده:آمریکا

زبان:انگلیسی

داستان:جورج لوکاس،منو میس

زمان:127دقیقه

موزیک :جان ویلیامز

هزینه ساخت: 55،364،887

گیشه:474،170،000

 


(دیدن این فیلم زیبا رو با دوبله بسیار زیباترش به همه اعضای کافه کلاسیک پیشنهاد میکنم)

۱۳۹۵/۶/۲۵ عصر ۰۹:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : آقاحسینی, خانم لمپرت, شارینگهام, BATMAN, کاپیتان اسکای, زرد ابری, پیرمرد, مموله
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #175
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

نبرد در کورال  

برت لنکستر - کرک داگلاس

در تعطیلات عید , در یکی از روزهای بارانی که مجبور بودیم در خانه بمانیم و طبیعت گردی را رها کنیم به صورت اتفاقی فیلم بسیار خوبی از یکی از شبکه های GEM (قطع الله فرکانسه ) تماشا کردیم. حتما می دانید که این امپراطوری Gem سر و ته ندارد. مثل مور و ملخ شبکه هایش ریخته و مخصوصا جماعت بیکار از خروس خوان سحر تا زوزه کشان گرگ در نیمه شب پای سریال های ترکیه ای آن نشسته اند.

خلاصه ما علی رغم مقاومت مهمان ها با همان روش دیکتاتوری همیشگی کانال ها را عوض کردیم تا اینکه در جم کلاسیک چشمانمان به جمال دو بازیگر مورد علاقه یعنی کرک داگلاس و برت لنکستر روشن گشت. فیلم را تا موقع ندیده بودم : نبرد در کورال با نام اصلی Gunfight at the O.K. Corral .. از آن داستان های شسته و رفته و کم شخصیت که می توان چند بار دید و لذت برد. حکایت آدم هایی که در زمان و مکان خاصی گیر افتاده اند و چاره ای ندارند جز اینکه از قلمرو خود دفاع کنند. خدا را شکر اینبار برت لنکستر و کرک داگلاس دشمن هم نبودند. گرچه دوست هم نبودند اما هوای همدیگر را داشتند.

داک هالیدی (داگلاس) یک هفت تیر کش بامرام و دوست داشتنی است که نمی خواهد درگیری درست کند اما با ورود گروهی گاوچران به شهر که باند رینگو هم با آنهاست دردسر برای اهالی شهر و از جمله کلانتر و مارشال شهر ( لنکستر ) آغاز می شود ....... جدال یا نبرد در کورال فیلم خوبی است با دوبله ای تمیز و زیبا ... دیدن آن برای کلاسیک دوستانی که همه فیلم های معروف را دیده اند و دیگر چیزی برای تماشا ندارند یک غنیمت است.

سروان رنو - کافه کلاسیک

نبرد کورال


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۱/۱۷ عصر ۱۱:۲۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, ال سید, BATMAN, کاپیتان اسکای, پرنسس آنا, زرد ابری, کنتس پابرهنه, پیرمرد, مموله
ال سید آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 184
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۵/۵/۸
اعتبار: 15


تشکرها : 1612
( 860 تشکر در 173 ارسال )
شماره ارسال: #176
RE: توصیف آخرین فیلم کلاسیکی که دیدم ...

(۱۳۹۶/۱/۱۷ عصر ۱۱:۲۰)سروان رنو نوشته شده:  

نبرد در کورال  

برت لنکستر - کرک داگلاس

این فیلم بهترین اثر ساخته شده توسط جان استرجس ه

و نکته جالب اینه که دوبله فیلم سال 1339 زمانی که منوچهر اسماعیلی به دبیرستان میرفته صورت گرفته

و با توجه به سخن کاربر نمونه رابرت میچم عزیز این فیلم در جریان دوبله مجدد بعضی فیلم های کلاسیک توسط زنده یاد امیر هوشنگ قطعه (درست نمیدونم)برای بار دوم دوبله شده و رل برت لنکستر رو چنگیز جلیلوند گفته

۱۳۹۶/۱/۲۲ صبح ۰۲:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, کاپیتان اسکای, سروان رنو, سناتور, rahgozar_bineshan, BATMAN, زرد ابری, مموله
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #177
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...

خب همانطور که در جعبه پیام هم نوشتم دیشب فرصتی دست داد تا دوباره فیلم در یک شب اتفاق افتاد -  it happened one night - جناب کاپرا را ببینم. بهانه دوباره دیدن آن این بود که نسخه جدید شرکت کریتریون و صدای دوبله این فیلم زیبا را پیدا کرده بودم. دو عاملی که لذت تماشای این فیلم را دوچندان کرد ؛

جای دوستان خالی... [تصویر: computer3.gif]

دوبله فیلم عالی بود. صدای چنگیز جلیلوند به خوبی بر چهره شیطنت آمیز پیتر (گیبل)  می نشنید. صدای خانم افسانه پوستی هم به نظر من از صدای خود کلودت کُلبرت بهتر است چون صدای کلبرت کلفت و تا حدودی مردانه است اما صدای خانم پوستی ظریف , زنانه و اغواگرانه است.  تنها عیب کار نبود باند صدای فارسی در تیکه های سانسور شده بود.

خوشبختانه با جستجویی که در بخش جستجو ( بالای کافه ) کردم متوجه شدم قبلا دو دوست نازنین یعنی آراگورن و خانم لمپرت عزیز مطالب خوبی درباره این فیلم و دوبله آن نوشته اند که لینک نوشته های این دو بزرگوار را در اینجا می گذارم.

غیر از کاراکتر گیبل و کلبرت , من از شخصیت پدر الی (کلبرت) خوشم آمد. پدر پولداری  که بر خلاف پدرهای کلیشه ای این نوع فیلم ها , واقعا به دنبال خوشبختی و شادی دخترش است نه چیز دیگر.

در یک شب اتفاق افتاد از آن نوع شاهکارهای کلاسیک است که بعد از تماشای آن حس خوبی دارید . انرژی بخش است. داستانی زیبا و بازیگرانی اسطوره ای. این فیلم جذاب و دارای سکانس های زیبا را حتما با نسخه criterion ببینید و لذت ببرید.

مطلب خانم لمپرت درباره فیلم

مطلب آراگورن درباره دوبله فیلم


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۲/۲ عصر ۰۳:۴۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, کلئوپاترا, ال سید, کاپیتان اسکای, مراد بیگ, BATMAN, منصور, Classic, شارینگهام, زرد ابری, دون دیه‌گو دلاوگا, L.B.Jefferies, کنتس پابرهنه, پیرمرد, مموله
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #178
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...

دیشب فرصتی دست داد تا دوباره مهمان دنیای زیبای فیلم های کلاسیک شوم. این بار طبع ما بر یک فیلم جنگی قرار گرفت و قرعه به نام فیلم معروف پلی در دور دست  A bridge too far افتاد.

این فیلم که دوبله خوبی هم از آن در دسترس است شرحی حماسی-تاریخی از عملیات مارکت گاردن در جنگ جهانی دوم است. در ماه های آخر جنگ , متفقین که از دفاع سرسخت آلمان ها پشت خطوط زیگفرید و رود راین به ستوه آمده بودند تصمیم گرفتند گه با رخنه در پشت خطوط دشمن و در دست گرفتن پل های مهم  راین , راهی برای هجوم سریعتر به عمق خاک آلمان بیابند ؛ بک عملیات هوابرد با فرود انبوه چترباز . ژنرال مونتگمری و آیزنهاور هم موافقت خود را با این عملیات متهورانه اعلام داشتند.

بدین ترتیب در روز 17 سپتامبر 1944 بزرگترین عملیات هوابرد تاریخ با پرش بیش از 30 هزار نیروی کماندوی چترباز در مناطق مرزی آلمان و هلند آغاز شد. در ابتدا همه چیز خوب پیش رفت و آلمان ها غافلگیر شدند ؛ اما از بخت بد  , چتربازان  درست در جایی فرود آمده بودند که دو لشکر زرهی اس.اس (Waffen SS) در جنگل های همان نواحی در حال استراحت و تجدید قوا بودند.  نبرد خونینی در گرفت. متفقین سعی کردند از راه زمین نیروی کمکی بفرستند اما پیشروی آنها کند بود و نتوانستند به موقع خود را به سرپل ها برسانند.

نتیجه عملیات یک شکست کامل بود. بیشتر چتربازان کشته , زخمی و یا اسیر شدند .  این ناکامی باعث شد جنگ چندین ماه دیگر ادامه پیدا کند و  متفقین دیگر جرات استفاده از نیروی هوابرد را به صورت انبوه پیدا نکنند.

فیلم پلی در دور دست محصول 1977 به کارگردانی ریچارد آتن برو  , بر بخشی از این عملیات که برای گرفتن پل مهم آرنهایم است تکیه دارد. با آرشیوی از بازیگران بزرگ مانند شان کانری , آنتونی هاپکیز , رابرت ردفورد , جیمز کانجین هاکمن و ... خوبی  این نوع فیلم های اکشن این است که در زمانی ساخته شده اند که اثری از جلوه های کامپیوتری نبود و بیشتر افکت ها واقعی هستند. بازی شان کانری در نقش ژنرال روی اوگهارت درخشان است . سکانس های جالبی در طول فیلم وجود دارند.

فیلم با اینکه پایان تراژیکی دارد اما شما را غمگین نمی کند و حتی در برخی صحنه ها چاشنی طنز دارد. چیزی که فیلم را قوی تر کرده مشارکت دولت های پیروز جنگ در ساخت فیلم بوده است و از نظر امکانات فنی و جلوه های ویژه کمبودی در فیلم وجود ندارد. نکته مثبت دیگر رعایت بی طرفی است و بر خلاف دیگر فیلم های جنگی آن دوره , آلمانی ها را خنگ و گوشت دم توپ نشان نمی دهد. هر دو طرف جانانه می جنگند و تاریخ ساز می شوند.

 یک داستان واقعی , تاریحی ,اکشن و خوش ساخت با بازیگرانی خوب و دوبله زیبا .


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۶/۲/۱۵ عصر ۰۲:۱۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, ال سید, اسکورپان شیردل, مراد بیگ, Classic, زرد ابری, BATMAN, آناکین اسکای واکر, L.B.Jefferies, کاپیتان اسکای, ژنرال, سناتور, پیرمرد, مموله
ماتیلدا آفلاین
یار غار
*

ارسال ها: 11
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۸/۶/۲۷
اعتبار: 3


تشکرها : 34
( 73 تشکر در 11 ارسال )
شماره ارسال: #179
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...

اخرین فیلم تقریبا کلاسیک که دیدم wicker man 1973 بود ...

بریت اکلند که یکی از بازیگرای موردعلاقمه هم تو این فیلم هست ..

داستان فیلم راجب یه پلیس هست که به خاطر مفقود شدن یه دختربچه میره به یه جزیره تا اونجا تحقیقات کنه .. اما کم کم متوجه رفتار و اداب و رسوم عجیب و غریب اهالی اونجا میشه ...

اینم نمراتی که منتقدا بهش دادن :

https://www.metacritic.com/movie/the-wicker-man-1974


زندگی چیزی نیست جز روایت دویدن های مداوم و شادی های کوتاه و غم های عمیق و البته مرگ
۱۳۹۸/۹/۲۰ صبح ۰۳:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, سناتور, پرنسس آنا, سروان رنو, Kathy Day, KESSLER, ژنرال, زرد ابری
ماتیلدا آفلاین
یار غار
*

ارسال ها: 11
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۸/۶/۲۷
اعتبار: 3


تشکرها : 34
( 73 تشکر در 11 ارسال )
شماره ارسال: #180
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...

دو روز پیش فیلم پرسونا persona  شاهکار اقای برگمان رو دیدم ..

فیلم درباره ی یه خانم بازیگره به نام الیزابت که از زندگی کردن با نقاب و دروغ خسته شده و الان به مدت سه ماهه که نه حرف میزنه نه انچنان حرکت میکنه . البته به طور خودخواسته ... تا اینکه یه پرستار به نام الما میاد باهاش زندگی کنه و ازش مراقبت کنه .. اما الما رفته رفته خیلی از الیزابت تاثیر میگیره و حتی یه جورایی عاشقش میشه . جوری که انگار این دوتا زن ، یکی میشن ..

خودمون چی ؟ تو زندگی چقد نقاب میزنیم ؟ یه جایی هست که دکتر به الیزابت میگه نمیتونی با حرف نزدن یه سد درست کنی .. زندگی از همه جا رسوخ میکنه ...


زندگی چیزی نیست جز روایت دویدن های مداوم و شادی های کوتاه و غم های عمیق و البته مرگ
۱۳۹۸/۹/۲۳ عصر ۰۲:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, سروان رنو, ژنرال, Savezva, ماهی گیر, زرد ابری, مموله
ارسال پاسخ