[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 4.18 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...
نویسنده پیام
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1251 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #133
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

   پيانيست / Pianist

     رومن پولانسكي

   براي يك عاشق موسيقي و يا به صورت كلي تر ، يك عشق هنر ، فيلمي بي نظير است .

فيلم جريان نجات يافتن پيانيست جوانيست كه از قتل عامهاي يهوديان لهستان ( هولوكاست ) توسط نازيها ، جان سالم بدر برده . تمام عوامل فيلم دست بدست هم داده اند تا مخاطب را درگير دو موضوع كنند : انسانيّت _ هنر !

     فيلم با پيانو زدن اشپيلمن براي راديو لهستان آغاز مي شود . بلافاصله بمباران و صداهاي مهيبي كه از خارج از استوديوي ضبط صدا مي آيد، نظر ما را به جنگ و خشونت جلب مي كند . در همين سكانس اول متوجه ميشويم كه پيانيست ما به راحتي از پاي پيانويش برنميخيزد و تا لحظه اي كه شيشه ها شكسته نشدند ، به كار خود ادامه داد و به اخطارهاي همكارانش اعتنا نكرد . مهارت او در نوازندگي نشان ميدهد كه اين فرد زندگي خود را روي ساز و هنرش گذاشته است و از همين راه به شهرت و جايگاه والايي در ميان جامعه دست يافته است . در نتيجه بدون فلش بك و يا خاطره پردازي هاي اضافي ، پولانسكي كاراكترش را در لحظه خلق ميكند و سعي بر اين دارد كه با هنر فيلمسازي خود شخصيت پردازي نمايد و به همين خاطر در تمام طول فيلم ، دوربين همراه اشپيلمن ( آدرين برودي ) مي ماند و به گونه اي زندگينامه اي وار داستان روايت مي گردد .

     نداشتن پيش زمينه قبلي از شخصيت اشپيلمن ، باعث ميشود كه بيننده با علاقه كارهاي او را دنبال كند و چون شناختي در رابطه با او ندارد نمي تواند كارهايش را پيش بيني كند . براي يك هنرمند ، فروختن ساز چيزي از مردن كم ندارد ! و همه ي عشاق موسيقي به اين واقعيت واقفند كه هنرمند واقعي فقط در شرايط حاد و تحت عوامل فجيعي همچون جنگ و گرسنگي و براي كمك به خانواده است كه تن به اين عذاب ميدهد . پس سكانسي كه اشپيلمن مجادله مادر و برادرش با خريدار پيانو برسر قيمت را با گفتن " ببرش " خاتمه ميدهد ، مارا براي برخررد با يك فيلم به شدت واقعي و فارغ از شعارهاي پوچ و بي اساس ، آماده مي كند . 

     در اين فيلم برخي روابط اجتماعي / انساني را شاهد هستيم كه ما را به فكر وا ميدارد . مادر و برادر بر سر پيانويي چانه ميزنند كه متعلق به آنها نيست . خريدار حاضر به افزايش قيمت نيست و در ان بحبوحه ، منفعت طلبي خودش را براي كمك به خانواده اي درمانده كنار نميگذارد ! در ادامه به گوشه هايي ديگر از اين موضوع اشاره خواهم كرد .

     يهوديها را به يك محله از شهر ورشو منتقل مي كنند و اطرافشان را با ديواري آجري و پوشيده با سيم خاردار مي پوشانند . لحظه اي كه اعضاي خانواده شاهد ساخت ديوار هستند ، تاخودآگاه من را بياد گروه پينك فلويد و البوم ديوارشان انداخت ؛ هرچند كه موضوعشان متفاوت است اما … قحطي و گرسنگي در ميان مردم نمايان ميشود و جنبه هاي دردآور جنگ كم كم رخ مي نمايد . اشپيلمن با ديدن صحنه هاي گوناگون از فلاكت مردم بسيار متاثر ميشود و ما كه. انگار از چشم او به وقايع مينگريم بطور مستقيم با او در ناراحتي ها و احساسات غم انگيزش هم ذات پنداري مي كنيم . ديدن جسدي كنار خيابان ، جستجوي همسري گم شده توسط پيرزني درمانده ؛ ناراحتي و چهره هاي دردمند مردم بي گناه ، فضاي فيلم را بسيار غم بار مي سازد . پولانسكي به هيچ وجه سعي در بزرگ نمايي وقايع ندارد و هيچ حادثه اي را برجسته تر از ديگري تصوير نمي كند و ما غير مستقيم درمي يابيم كه قرار نيست حادثه اي خارق العاده رخ دهد و يا ريتم روايي داستان اند شود ! چرا كه اين عذاب و بدبختي به مدت ٦سال دامن گير مردمي بود كه بدون دليل محكوم به مرگ بوده اند . مردمي كه پولانسكي خود يكي از آنها بوده و بخوبي ميداند كه چگونه اندوه را بتصوير بكشد .

     اشپيلمن در آن شرايط براي گذران زندگي به هنرش متوصل ميشود و در رستوراني در ازاي غذا پيانو مي نوازد . يكي از سكانس هاي جالب رستوران ، جايي است كه دو نفر درخواست مي كنند كه موسيقي چند لحظه متوقف شود تا انها سكه هاي طلايشان را تست كنند !!! در اينجا باز هم پي ميبريم كه كارگردان واقعيتي تلخ از خود جامعه يهود را بيان ميكند ، ث در ان شرايط كه عده اي در نبود لقمه اي نان جانشان را از دست ميدهند ، بعض افراد در پي مال اندوزي هستند . برادر اشپيلمن توسط نازي ها دستگير شده و او براي نجاتش به يكي از پلسسهاي يهودي كه آشنايش بود پناه ميبرد و از او التماس كمك ميكند . برادرش بعد از آزاد شدن ، بجاي تشكر از او گله ميكند كه چرا در چيزي كه به او مربوط نيست دخالت كرده و براي نجاتش به آن خائن پناه برده است !

     قبل از اينكه ساكنين شهرك را به اردوگاه هاي مرگ ببرند ، در فضايي محدود و سرباز جمع مي كنند و ما در اينجا يكي از ناراحت كننده ترين قسمت هاي فيلم را مي بينيم . مادري كه از ترس نازي ها فرزندش را خفه كرده ، مادر ي كه كودك در حال مرگش را براي يافتن جرعه اي آب بر دست مي گرداند ، جدا شدن اعضاي خانواده ها و …در هنگام سوار كردن مردم در قطارها كه به شكلي غير انساني و فجيع صورت ميگيرد، مامورين ويولن پدر اشپيلمن را كه در طول اين مدت با خود جابجاميكرد را ار او گرفتند ، يكي از دوستان قديمي اشپيلمن كه عضو پليس هاي يهودي شده است ، اورا از ميان مردم بيرون مي كشد و زمينه نجات او را از مرگ فراهم ميسازد . 

      در سراسر اين فيلم ما به اين تفكر سوق داده مي شويم كه رهايي از اين شرايط به تنهايي مقدور نخواهد بود و اگر شانس و ياري ديگران نبود ، اشپيلمن نيز مانند ساير اعضاي خانواده به كام مرگ مي رفت .


اگر كل فيلم را به دو بخش تقسيم كنيم ، مي توانيم بگوييم كه بخش اول مربوط به مشكلات پيانيست ما مي شود كه سعي در فرار دارد و مي خواهد از شرايط مرگ اور بگريزد . و در بخش دوم او فرار كرده و درسدد زنده ماندن و ادامه حيات است . 

      اشپيلمن به خانه ي يكي از آشنايانش پناه مي برد تا به كمك او بشتابند و پناهگاهي برايش دست و پا كنند . انها به شخصي معرفي اش مي كنند تا مخفي گاهي برايش جور كند . او در ابتدا مدتي را در اتاقي مشرف به ديوار اطراف شهر زندگي مي كند ، جايي كه پنجره اش اميدي را در ذهن مخاطب تداعي نمي كند . اتاق همسايه پيانو مي نوازند و او در ميان خيل بدبختيهايش ، با شميدن اواي موسيقي خنده بر لب مي اورد و حسرتي عميق وجودش را فرا ميگيرد . بعد از چندي ناچار به تغيير مكان است و اينبار بهجايي در محله المانها برده ميشود. در اين مخفي گاه يك پيانو قرار دارد كه مايه عذابش مي گردد ؛ چرا كه او ناچار به سكوت است تا كسي از وجودش خبردار نشود . در يك صحنه او دو خيالش پيانو مي نوازد و لبخندي تلخ بر لب دارد .

      گرسنگي ، تشنگي ، تنهايي و اضطراب او را از پاي در مي اورد و روز به روز چهره ا ش شكسته تر ميگردد . بعد از شورش لهستاني ها ، نازيها ساختمانها را به توپ مي بندند و اشپيلمن ناچار به فرار مي شود و اينبار بدون كمك بايد زندگيش را نجات دهد . او مدتي در بيمارستاني مخروبه پنهان ميشود و سپس به خرابه ها پناه ميبرد . در صحنه اي كه او از ميان ساختمانهاي ويران شده عبور می كند ، اندوهي وجودمان را فرا مي گيرد كه باعث مي شود خودمان را با او همدرد بيابيم .


    او مدتي در يك اتاق زير شيرواني با وضعيتي اسفناك بسر ميبرد تا اينكه روزي يك مامور بلند پايه الماني اورا مي بيند و جوياي حالش ميشود كه از كي انجاست و چكاره است و كيست !؟ وقتي اشپيلمن پيانيست بودنش را اقرا مي كند ، مامور نازي براي اثبات حرفش به او فرصت ميدهد كه قطعه اي برايش بنوازد . در اين  سكانس زيباترين صحنه فيلم رقم ميخورد و او با ان سر و وضع و انگشتان خشكيده شروع به نواختن قطعه اي ار شوبرت مي گردد و بزيبايي ان را اجرا مي كند . نازي از كار او به وجد مي آيد و سعي به كمك كردنش مي كند . برايش غذا و خوراكي فراهم مي كند و به او نويد اتمام جنگ در اينده اي نزديك را ميدهد . او قبل از رفتنشان از ورشو در پي حمله روسها ، به اشپيلمن سر ميزند و از او نامش را جويا مي شود و براي مقابله با سرما كت خود را به او مي بخشد .


      باز هم مي بينيم كه پولانسكي سعي در بد جلوه دادن همه نازيها ندارد . هنر و انسانيت وقتي با هم در مي آميزند دل انگيز و زيبا خواهند بود . در نهايت وقتي كه دوباره در استوديو پيانو مي زد و دوستش به او سر ميزند ، بدون اينكه متوجه باشيم ، همراه با اشپيلمن بغض گلويمان را ميگيرد .

     اگرچه پايان زيبا و نسبتا شادي رقم زده شد ، اما ما بهتر از كارگردان مي دانيم كه اين داستان ، موضوعي نيست كه بتوان برايش پايان زيبا رقم زد . اشپيلمن هرچند كه نجات پيدا كرد اما هرگز پيروز واقعي نيست ! چرا كه جنگ تمام اعضاي خانواده اش را گرفت . او زندگي پيشين خود را از سر گرفت و به موفقيت هاي بيشتر ميز نائل گشت ، ولي همواره يك افسوس وجودش را در بر مي گيرد ؛ افسوس عزيزان از دست رفته و زمان هدر شده !

در كل جريان فيلم اشپيلمن در خلوتهايش به موسيقي پناه مي بُرد و با انگشتان بلندش نتهاي خيالش را با پيانويي كه نبود مي نواخت . هنر نجاتبخش او شد و انسانيت جاودان ماند .

••••••••••••••••••••••


Life Is Beautiful
۱۳۹۲/۲/۷ عصر ۰۵:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, پرشیا, بانو, اکتورز, دزیره, آماندا, رزا, زرد ابری, اسکارلت اُهارا, حمید هامون, ژان والژان, مگی گربه
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: - سروان رنو - ۱۳۸۸/۵/۲۳, صبح ۰۲:۲۷
RE: - soheil - ۱۳۸۸/۷/۲۲, صبح ۱۰:۵۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - MunChy - ۱۳۸۸/۸/۱۸, عصر ۰۶:۳۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۸/۸/۱۹, صبح ۱۲:۳۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۸/۱۱/۱, صبح ۰۱:۱۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Negar - ۱۳۸۸/۱۲/۱۷, صبح ۰۱:۲۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۲/۱۱, عصر ۱۰:۳۹
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Savezva - ۱۳۸۹/۲/۱۸, عصر ۰۲:۵۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۲/۱۶, عصر ۰۸:۴۰
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۲/۲۰, صبح ۰۱:۱۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۲/۱۹, عصر ۰۷:۵۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Rick - ۱۳۸۹/۳/۱۱, صبح ۰۵:۲۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۳/۱۱, عصر ۰۷:۴۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۳/۱۲, عصر ۱۰:۱۴
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Rick - ۱۳۸۹/۳/۲۰, صبح ۰۵:۲۵
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۴/۱۸, عصر ۱۱:۵۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - john doe - ۱۳۸۹/۴/۱۹, صبح ۱۲:۴۲
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۸/۲۸, صبح ۰۳:۴۹
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۳۰, صبح ۱۲:۲۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۷, صبح ۰۱:۰۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سم اسپید - ۱۳۸۹/۹/۱۵, صبح ۰۲:۰۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - دزیره - ۱۳۸۹/۹/۱۸, صبح ۰۹:۴۰
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - سروان رنو - ۱۳۸۹/۹/۱۸, عصر ۱۰:۴۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - golaftab - ۱۳۸۹/۹/۲۲, عصر ۰۲:۳۳
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - FONDA - ۱۳۸۹/۹/۲۲, عصر ۱۱:۱۱
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - Classic - ۱۳۸۹/۱۱/۲۷, عصر ۰۸:۰۸
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - هری لایم - ۱۳۸۹/۱۱/۲۷, عصر ۰۸:۴۷
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - sokOoooot - ۱۳۹۰/۱/۲۵, صبح ۰۱:۰۶
RE: آخرین فیلمی که دیدم ... - sokOoooot - ۱۳۹۰/۱/۲۶, صبح ۰۱:۱۷
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - Blanche - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵, صبح ۱۱:۱۴
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - رزا - ۱۳۹۰/۱۲/۱۸, عصر ۰۸:۲۰
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - بتی - ۱۳۹۰/۱۲/۲۰, عصر ۰۳:۰۳
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۱/۱۱/۲۴, عصر ۰۶:۵۸
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - فورست - ۱۳۹۲/۲/۷ عصر ۰۵:۰۳
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۲/۲/۲۳, عصر ۰۶:۳۵
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ... - BATMAN - ۱۳۹۲/۳/۳۱, عصر ۱۱:۳۲
Mr. Smith goes to Washington 1939 - سروان رنو - ۱۴۰۰/۱۱/۹, عصر ۰۲:۲۳
عروس سیاهپوش 1968 - آلبرت کمپیون - ۱۴۰۰/۱۱/۲۸, عصر ۰۳:۲۸
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ... - soheil - ۱۴۰۱/۶/۱۸, عصر ۰۲:۳۹
سراسر شب - All Through the Night - سروان رنو - ۱۴۰۱/۱۱/۱, عصر ۰۷:۴۰
ساعات ناامیدی - پیرمرد - ۱۴۰۱/۱۲/۱۳, عصر ۰۳:۳۸
فیلم Life is beautiful 1997 - سروان رنو - ۱۴۰۲/۳/۳, صبح ۰۸:۳۱
RE: آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ... - Dude - ۱۴۰۲/۶/۱۰, عصر ۱۱:۱۶
look-whos-back - آدمیرال گلوبال - ۱۴۰۲/۱۲/۲۷, عصر ۰۶:۳۷
نشانی از شر Touch of evil - سروان رنو - ۱۴۰۳/۱/۶, عصر ۰۹:۱۴