[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 3.29 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سینمای ژاپن
نویسنده پیام
دشمن مردم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 78
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۰
اعتبار: 13


تشکرها : 1232
( 761 تشکر در 47 ارسال )
شماره ارسال: #1
سینمای ژاپن

اینجا بر خودم واجب دیدم که مروری هر چند کوتاه بر سینمای ژاپن داشته باشم .چون قرار است مروری کوتاه باشد ، گذاری شتابان خواهد بود از میان چشم انداز های این سینما به قصد برداشتی کلی با مکثهای کوتاه بر عوامل ، وقایع و شخصیتهای هویت بخش و بررسی رابطه های این سینما با تحولاتی که تابع اوضاع اجتماعی ، سیاسی و غیره فیلم در ژاپن طی کرده تا سینمای ژاپن معنی و شکل امروزیش را داشته باشد.

تاریخ سینما در ژاپن  مثل خیلی از کشورهای دیگر با دستگاه کینه توسکوپ (kine toscope)   که شبیه یه جور شهر فرنگ که یک نفر از سوراخ بالای دستگاه نگاه میکرد شروع شد .مهمترین عامل در بدو پیدایش سینمای در ژاپن نقال ها (Bonshi)  بودند که فیلمهای اولیه رو برای تماشگران توضیح می دادند .اولین فیلمهای ژاپنی را بخش جدید التاسیس عکاسی  فروشگاه بزرگ میتسوکوشی  ساخت. در این فیلم گینزا(Ginza) محله مغازه های شیک توکیو و گیشاهایی از بعضی از محلات توکیو و کیوتو را نشان می داد.

در 1908 کاوایورا بعد از بازگشت از امریکا و دیدار از استودیوهای ادیسون اولین استودیوی ژاپنی را ساخت.اولین فیلمها ، فیلمبرداری مستقیم از روی اجراهای نمایش شیمپا بود.(Shimpa نمایش دوره می جی درام با زمینه امروزی معاصر بود ) اولین کارگردان واقعی سینمای ژاپن شوزماکینو (Shozo Makino  متولد 1878) و بهترین هنرپیشه این دوره  نسبت به آن زمان (اونوئه Onoue متولد1875 ) بود.دوره تثبیت در سینمای ژاپن مربوط به شیوه شی گه کی (Shigeki) که با اصلاحات واقع گرایانه تئاتر در غرب ارتباط داشت.در 1931 هینوسوکه گوشو اولین فیلم ناطق ژاپنی را به شیوه امروزی به اسم همسر من و همسر همسایه ساخت.در فیلمهای جنگی ژاپنی قهرمان هرگز به خدا و نیروهای مافوق انسانی متوسل نمی شود، صحبتی از بر حق بودن آرمانها نیست و افراد گوئی فقط به خاطر مردن می جنگند.رویداد مهم در دهه پنجاه در سینمای ژاپن ظهور فیلم غیر متعارف و ارزنده راشومون(Rashomon)  اثر کوروساوا  1951 که جایزه بزرگ فستیوال ونیز  را به دست آورد و در سال 1952 میزوگوچی ، با زندگی اوهارا و سال بعد با فیلم تابناک و یگانه اش (Ugesto Monogatari)  در غرب معروف به افسانه های ماه مه آلود توفیق جهانی یافت که این نقطه عطفی در حیات سینمای ژاپن بود.موفق ترین فیلم تجاری سینمای ژاپن بعد از جنگ فیلمی است به نام اسم تو چیست؟ این فیلم اقتباسی از فیلم امریکایی پل واترلو است.در دهه 50 ساختن دو نوع فیلم دیگر هم به غیر از فیلمهای عشقی احساساتی رواج پیدا کرد،یکی فیلمهای اشباحی و دیگر فیلم های افسانه ای .ریشه فیلمهای اشباحی را باید در تئاتر کابوکی یا دقیق تر در نمایش داستان شبح یوتسویا جستجو کرد.فیلمهایی که در این مایه ساخته می شد  به جز معدودی اوگتسومونوگاتاری و کوایدان کمتر قابل توجه هستند.در زمینه فیلمهای هیولایی ژاپنی ها شخصیتهای مافوق طبیعه ای مثل گودزیلا را عرضه کردند.

  کارگردانان مهم سینمای ژاپن

 کنجی میزوگوچی : نام سینمای ژاپن با اسم او مترادف است .سینما او را با زندگی اوهارا و اوگتسو مونوگاتاری به علاقمندان معرفی می نماید.وی استاد فضا سازی است و فضا در کارهایش نقش اساسی دارد .مایه اصلی آثارش این است که عشق زن ،مرد را رستگار می کند.به گفته کوروساوا بعد از او دیگر کسی نمی تواند گذشته ژاپن را آن طور روشن و واقعی نشان دهد.

هینو سوکه گوشو: او ادبیات وزین را در مقابل ادبیات روزنامه ای و بازاری وارد سینما کردو برای سناریو اهمیت خاصی قائل بود.در آثارش ترکیبی از کمدی تراژدی به سبک چاپلین و دسیکا منعکس است.سبکی که در ژاپن گوشوئیزم شناخته شده است از فیلمهای او مهمانخانه ای در اوزاکا ، آنجا که دودکش ها دیده می شوند.

یاسو جیرو اوزو:ژاپنی ها اوزو را ژاپنی ترین فیلمساز خویش می دانند.خانواده محور اساسی کارهای اوزو است .وی به شخصیت سازی و وقایع فرعی اهمیت بیشتری می دهد و در نتیجه کارهایش بدون تحرک و کند جلوه می کند.از کارهای عمده اش داستان توکیو، اواخر بهار ، اوایل بهار

میکیو ناروسه: این کارگردان به خاطر فیلمهای بسیار تلخ و بدبینانه اش متمایز است .مایه آثارش اینست که دنیا و زندگی بی معنی است و گریزی نیست و خوشبخت واقعی کسانی هستند که می میرند.فیلمهای مهم او : زن، برادر بزرگ و خواهر کوچک،خوراک،زن و شوهر

شیرو تویودا:وی بیش از هر عامل دیگر در فیلم روی هنرپیشه و بازی او تکیه می کند و فیلمهای او معمولا از حس لحظه ای آکنده است.وی استاد تجسم روحیه انسانی است فیلمهای او:روابط زناشوئی ، سوت علفی ،گربه،سرزمین برفی

کیسوکه کینوشیتا:فیلمسازی است که در سینمای ژاپن مقامی مثل رنه کلر در سینمای فرانسه را دارد.طبل دریده ،آفتاب و گل سرخ و زمان شادی و اندوه بعضی از فیلمهای اوهستند.

اکیرا کوروساوا:نام آورترین سینماگر ژاپن در خارج از مرزهای این سرزمین می باشد.وی به جامعه بیمار اعتقادی ندارد .از کارهای شاخص او هفت سامورائی ، راشومون ،یوجیمبو

کیمیسا برویوشیمورا:وی به فیلمهای ژاپنی سیک و سرعت و تنوع بخشیده است.از کارهای عمده اش :ایسی ماتسوا از جنگل ،مردانی که فیل را خوردند

تاداشی ایمایی :در آثارش بیشتر به طبقه کارگر و فقیر توجه می کند .تعدادی از کارهایش:دشمن مردم،عشق پاک،برنج

مازاکی کوبایاشی :در آثارش با سنت های اصلی شیوه زندگی ژاپنی مبارزه کرده است.کوبایاشی به خاطر استادی در بیان قصه و روانکاوی ماهرانه اش از مقام یک خرده گیر اجتماعی به مراتب بالاتر می رود.آثار عمده او:اتاقی با دیوارهای قطور ،شرایط انسانی در سه قسمت ،میراث ،هاراکیری ،کووایدان

ناگیسا اوشیما:چشمگیرترین استعداد ظاهر شده در دهه 70-60 که آثارش بیشتر به مسایل جوانان امروز ،مسایل سیاسی و تباهی سیستم موجود می پردازد.فیلمهای وی بسیار شخصی و سوررآلیستی است .شهر عشق و امید، سرگذشت بیرحم جوانی ،گورستان ،امپراتوری احساس از فیلمهای شاخص او به شمار میایند


دیگر مردم کشور من گرسنه نیستند
آنها روزی چند وعده گول می خورند
۱۳۸۹/۳/۲۸ صبح ۱۲:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : موسيو وردو, سروان رنو, بانو, Savezva, Surrealist, Negar, سامورایی, 1991, رزا, جورج بیلی, ترومن بروینک, nimav, الیشا, جو گیلیس, amrudiablover, BATMAN, فورست, پرشیا, سم اسپید, مگی گربه, اکتورز, ژان والژان, Leopard, نکسوس, هایدی
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12698 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: سینمای ژاپن

(یوکی اونا) زن برفی !



از اون دسته فیلمها که نمیتونم از خاطرم محو کنم و گاهی اوقات  شخصیت مرموز زن برفی توی ذهنم مرور میکنم

داستان فیلم هم از ادبیات ژاپن گرفته شده که دلنشین و جذابه



 


یوکی ئونا (زن برفی) روحی خبیث و خطرناک است که در کولاک و برف بر مردمان نمایان می شود و با واداشتن آنان به خواب آنان را طعمه ی مرگ می سازد. یوکی ئونا به هیأت زنی رعنا و زیبا بر مردمان نمایان می شود. دو جوان از بوران و برف به کلبه ئی کوهستانی پناه بردند. نیمه شب یوکی ئونا به کلبه درآمد و با دمیدن نفس خود برچهره جوان بزرگتر جان او را گرفت و بعد به سراغ جوان دیگر رفت و گفت بر جوانی و زیبایی او رحمت می آورد به این شرط که این ماجرا فراموش کند و از آن با کسی سخن نگوید فردا مردمان آن منطقه دو جوان را یافتند که یکی از سرما یخ زده بود و دیگری از ترس مدهوش بود. جوان را به هوش آوردند و او با یادآوری شرط زن برفی از او سخنی نگفت. چند سال گذشت و جوان با زنی زیبا به نام یوکی آشنا شد و ازدواج کرد. یوکی به معنای برف است اما این نام در ژاپن نامی رایج است و در جوان وحشتی برنیانگیخت. یوکی با گذشت سالهای ثابت کرد زنی خوب و برای مادر شوهر خود نیز عروسی مطلووب است. شبی شوهر همسر را در کنار اجاق دید که به آتش می دمید و نوری عجیب از چهره او پرتو می افکند که او را به یاد زن برفی و حادثه ی دوران جوانی افکند. مرد که قول خود را فراموش کرده بود از یوکی ئونا و ماجرای کلبه کوهستانی با زن خود سخن گفت. ناگاه چهره یوکی از خشم برافروخته شد و قول پیشین را به شوهر خود یادآوری کرد و به او گفت اگر یکبار دیگر از این ماجرا با کسی سخن گوید فرزندشان را می کشد. در آن دم یوکی ئونا آب شد و به زمین فرورفت و از پس بر خانواده میرای خویش نمایان نشد!

http://www.imdb.com/title/tt0058279/ Kwaidan 1964

کوایدان ساخته کوبایاشی فیلمی اپیزودیک و پرخرج‌ترین فیلم ژاپنی تا زمانه خود است!
در یکی از بخشها که مد نظرم هست به داستان زن برفی پرداخته______


! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۱/۱۲/۲ صبح ۰۱:۴۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : فورست, پرشیا, دزیره, دانتس, ناخدا خورشيد, راتسو ریــزو, بانو, حمید هامون, Papillon, اکتورز, مگی گربه, رزا, ژان والژان, هایدی, سوفیا
جو گیلیس آفلاین
فیلمنامه نویس
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۱۷
اعتبار: 24


تشکرها : 726
( 1279 تشکر در 68 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: سینمای ژاپن

کشف فرهنگ و هنر خاور دور، در زمان خود همان قدر بر اروپا و امریکا تاثیرگذار بود که کشف خاورمیانه در سالهای اخیر برای غربیان. به عبارتی اینان همانقدر شرق زده شدند و شده اند، که شرقیان ، غربزده و شاید هم بیشتر. این امر به خصوص در زمینه سینما که به نوعی فرهنگ و هنری بصری محسوب می شود، واضح تر و محسوس تر است.وقتی در چارچوب محدودتری نگاه می کنیم،به خصوص به تاثیر سینمای ژاپن در غرب می پردازیم به تاثیر سینمای "کوروساوا" در غرب می رسیم.

"آکیرا کوروساوا"، فیلمساز ژاپنی، اگر از بزرگترین کارگردانان کشور خود نباشد، بی شک جز بهترین آنهاست. کوروساوا "خودشناسی ژاپنی" را، از طریق زندگی معاصر و زندگی گذشته نشان می دهد و در هر دو حالت، از طریق بیغوله های حومه شهر و یا رسم و رزم های سامورایی ها، وفاداری خود را به ایدئولوژی های مسلکی اش می نمایاند. اما شاید عجیب به نظر برسد که از فیلم به فیلم، در این اعتقادات غرق نمی شود و به تدریج سینمای خود را از دست نمی دهد. بدین ترتیب است که وقتی درسو اوزولا را در شوروی می سازد، روایت گورکی وار داستان را با سینمای خود درهم می آمیزد و بیش از آن ایدئولوژی را فدای سینما نمی کند.اما به هر حال نشانه های اعتقاداتش را در لابه لای تمامی فیلم هایش می بینیم و از این طریق حرف خود را می زند.

تاثیرگذاری سینمای کوروساوا بر سینمای غرب. با سه نمونه اصلی و روشن:

فیلم هفت دلاور(1960) ساخته جان استرجس از روی هفت سامورایی(1954)

فیلم تجاوز(1964) ساخته مارتین ریت با اقتباس از راشومون(1950)

فیلم به خاطر یک مشت دلار (1965) ساخته سرجیو لئونه با اقتباس از یوجیمبو (1961)  

هر سه مورد دارای یک نقطه مشترک است و آن موفقیت این نسخه های تقلید شده است.(موفقیت عظیم و باورنکردنی به خاطر یک مشت دلار و تولد وسترن اسپاگتی را همه سینمارو ها می دانند...)


من بزرگم... این فیلم ها هستند که کوچک می شوند
۱۳۹۲/۱/۲ صبح ۰۱:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرشیا, رزا, ژان والژان, Papillon, دزیره, بانو, فورست, حمید هامون, اکتورز, Schindler, مگی گربه, نکسوس, هایدی
اکتورز آفلاین
مشتری همیشگی
***

ارسال ها: 381
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۲۱
اعتبار: 38


تشکرها : 2369
( 3930 تشکر در 189 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: سینمای ژاپن

(۱۳۹۲/۱/۲ صبح ۰۱:۱۱)جو گیلیس نوشته شده:  

"آکیرا کوروساوا"، فیلمساز ژاپنی، اگر از بزرگترین کارگردانان کشور خود نباشد، بی شک جز بهترین آنهاست.

جناب جو گیلیس گرامی

اخیرآ فیلم روئیاها ساختهء کوروساوا رو ( متاسفانه نا کامل " نصفه نیمه " ) دیدم ، لطفا در موردش اگر میشود توضیحاتی بدهید بلکه هم بنده و هم سایر دوستان بیشتر جذب و مشتاق دیدنش شویم.

با تشکر

mmmm:


در این درگە کە گە گە کــُــە کــَــە و کــَــە کــُــە شود ناگە / ز امروزت مشو غرە کە از فردا نەای آگە
۱۳۹۲/۱/۱۱ صبح ۰۱:۳۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN
جو گیلیس آفلاین
فیلمنامه نویس
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۱۷
اعتبار: 24


تشکرها : 726
( 1279 تشکر در 68 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: سینمای ژاپن

(۱۳۹۲/۱/۱۱ صبح ۰۱:۳۸)اکتورز نوشته شده:  

جناب جو گیلیس گرامی

اخیرآ فیلم روئیاها ساختهء کوروساوا رو ( متاسفانه نا کامل " نصفه نیمه " ) دیدم ، لطفا در موردش اگر میشود توضیحاتی بدهید بلکه هم بنده و هم سایر دوستان بیشتر جذب و مشتاق دیدنش شویم.

با تشکر


mmmm:

 

با یاد کردن از نام رویاها، باعث شدید سری به فیلم های ژاپنی بزنم و تجدید خاطره ای بسیار لذت بخش. انصافا فلسفه زندگی سنتی خاور دور جالب تر از زندگی مدرنیته غرب است.وقتی به پای یکی از فیلم های یاسوجیرو اوزو می نشینی، حسی عجیب در خود می بینی، حس امید به زندگی، حس تولد دوباره.فیلم های اوایل تابستان، داستان توکیو و آخر پاییزش را با اشتیاق دیدم، چون حس می کردم به زندگی من نزدیک است. این قضیه فقط مربوط به کارگردان خاصی نیست یادم میاد یک بار تصمیم گرفتم سه گانه مشهور کوبایاشی به نام وضعیت بشر را ببینم، 9 ساعت فیلم را نمی دانستم چگونه باید دید. ولی وقتی شروع کردم، زمان از دستم در رفت، همه 3 فیلم را در طول یک روز دیدم (فکر میکنم فقط به خاطر ناهار دست از فیلم کشیدم!). دیگر وقتی صحبت از کوروساوا می شود، اشتیاق به بالاترین حد می رسد، سگ ولگرد، راشومون، ابله، هفت سامورایی، ریش قرمز، قلعه پنهان، سریر خون، درسو اوزولا، شبح جنگجو ،آشوب،رویاها و ... کوروساوا در تمام فیلم هایش تلاش کرد پیامی به تماشاگران بدهد، پیامی به سوی یک زندگی بهتر. هر یک از فیلم های او، تابلویی است از زندگی ، زندگی یی که باید باشد و زندگی یی که نباید باشد. او در بیشتر فیلم هایش زندگی بهتر و پر از مهربانی را می بیند. البته در آثارش نشانه یی از تلخی و سیاهی غم مشاهده می شود ولی این رگه از تفکر او، ذهنیت او را مخدوش نمی سازد،بلکه در مقایسه ، می تواند قابلیتی بر سایر جوانب باشد. کوروساوا در فیلم هایش همانند زندگی اش مبارزه یی با یک قدرت ناپیدا دارد، قدرتی که در خود، سیاهی و روشنایی دارد. او تصاویر را در هنر و ایده می نگارد فیلم های او ایده را در طول تصویر انتقال می دهند تماشاگر را راضی می کنند و قدرت اعجاب و تحسین آنها را نسبت به خالقش بر می انگیزند. برای همان ، کوروساوا می تواند به عنوان سمبل سینمای امروزی مطرح شود. فیلمسازی که تصویر سینمای ملی خود را شکل داد و همچنین سعی کرد با جهان خارج از کشور خود ارتباط برقرار کند و در نهایت نه تنها به مردم کشور خود بلکه به کل جهان ، پیامی متفاوت و نو اهدا کند. او به ما می آموزد که چگونه می توان به خلق زیبایی پرداخت که در فیلم هایش هم آنها را می گنجاند تا در نهایت ، زاویه دید ما را نسبت به جهان اطراف دگرگون کند و دیدی نو به ما بدهد.

رویاها (1990) فیلمی است شخصی و خیال پردازانه، که ایده ها و رویاهای شخصی آکیرا کوروساوا را به تصویر می کشد. مطمئنا برای هر بیننده ای فیلم، غیر منتظره می نماید،کوروساوا یادآور سامورایی ، روستاها ،یا شهرها و آدم هایی است که با رئالیسم(واقع گرایی) نشان داده می شدند. برخلاف دیگر فیلمهایش، رویاها، برپایه سورئالیسم(فراواقع گرایی) ساخته شده و از رویاهای شخصی کوروساوا تشکیل شده است.فیلم دارای 8 قسمت است که هر قسمت به تفصیل یک رویا می پردازد. اپیزودها در نهایت ایجاز كامل اند و زیست انسان در كره خاكی را مرور می كنند.فیلمی پر از مفاهیم انسانی در كنار تصاویر بدیع و بكر از طبیعت كه شاید حوصله تماشاگران دوستدار داستان را سر ببرد ولی برای مخاطبانی كه استعاره و كشف را بیشتر می پسندند یك شاهكار است. او این بار از دل سخن می گوید و دوربینش را آزاد می چرخاند تا عقاید خود را این بار آزادنه بیان کند. روایتی پر رنگ و لعاب، که هم از لحاظ بصری و هم از لحاظ مضمونی مملو از نکات ریز و درشت است. اپیزود اول و دوم در دوران کودکی اتفاق می افتد، "آفتاب در باران" و "باغ هلو". هر دو رویا رشته در دوران طفولیت کوروساوا دارند و همین باعث شده فلسفه شرقی و اساطیر ژاپنی در این دو اپیزود حرف اول را بزند. در رویای اول اشاره ای به آغاز ۀفرینش می شود، مادر به پسربچه تذکر می دهد که به تماشای عروسی روباه ها نرود، اما پسرک خلاف حرف مادر عمل می کند. این داستان به خوردن میوه ممنوعه توسط حضرت آدم که در کتاب های آسمانی اشاره می کند. پسر دو راه در پیش روی خود می بیند : خودکشی (ریشه در اساطیر سامورایی) و عذرخواهی. پسرک راه دوم را انتخاب می کند.شاید رانده شدن از خانه همان انسان است که به عنوان عذرخواهی پا به این دنیای زیبا می گذارد تا بتواند راهی برای بازگشت به خانه اصلی پیدا کند :

رنگ در فیلم یک المان اصلی است. از آنجا که کوروساوا در ابتدای جوانی هنر نقاشی را برمی گزیند، در انتخاب رنگ بسیار حرفه ای عمل می کند. این پیشینه باعث شده ونگوگ نقاش بزرگ، موضوع یکی از بخش های فیلم قرار گیرد. بخشی که با این سکانس دیدنی آغاز میشود ، "کلاغ" نام دارد :



که از نقاشی معروف ونگوگ با نام پل روی آرل ساخته شده :


نقش ونگوگ در فیلم را مارتین اسکورسیزی بازی می کند


دو اپیزود "کولاک" و "کوه فوجی در آتش" نگاهی آخرالزمانی دارند. رویای كوه فوجی سرانجام مداخله انسان در طبیعت را به تصویر كشیده است. فوجی كه مظهر صلابت و زندگی است در محاصره مواد رادیواكتیو افتاده و هر آن است كه با انفجارهای پیاپی و نشت مواد سمی هرگونه آثار حیات را نابود سازد. دانشمندی كه در حال سخن گفتن در مورد گازهای سرطان زا است خود را یكی از كسانی معرفی می كند كه باید اعدام شوند. او خاصیت علمش را در حد كارت دعوتی به سوی مرگ می داند چرا كه با این وضعیتی كه بشر برای خود ایجاد كرده گریز از مرگ و نابودی زیست محیطی ناگزیر است و تنها كاركرد علم در چنین شرایطی آگاهی از نابودی و هلاك شدن توسط مصنوعات ساخته انسان است.

کوروساوا تنفر خود را از سلاح های اتمی و تاثیرات ویرانگر جنگ نیز بیان می کند. در دو رویای"تونل" و "گریه کردن دیوها" این مسائل به صورتی بسیار زیبا نماینگر می شود. داستان تونل بی نظیر است. یک اپیزود ضد جنگ تمام عیار، که روایت داستان به گونه ای نمادین است. مردی با لباس نظامی سعی در ورود به تونلی دارد اما سگی مانع ورود او می شود، انگار که سگ مرد را می شناسد. از سیاهی تونل سربازی با چهره ای آبی رنگ و بعد از آن سربازان بیشتری خارج می شوند و مرد، متوجه می شود که مسئول مرگ گروهانش بوده است. رنگ ها این بار بر روی چهره های مرده سربازان، خودنمایی می کنند :

رویای پایانی فیلم "دهکده ای از آسیاب آبی" نامیده شده و واقعا یک پایان حساب شده و زیباست. فیلم با ورود انسان به هستی آغاز و با مرگ به پایان می رسد. سکانس پایانی فیلم پر از جملات نغز پیرمردی دنیا دیده است. جملاتی در باب طبیعت و نعمت های بکر آن که با رنگ هایی زیبا آمیخته شده اند و سکانس پایانی را به زیبایی هرچه تمام تر به انجام می رساند. بدون آنکه به غم و اندوه باشد.


من بزرگم... این فیلم ها هستند که کوچک می شوند
۱۳۹۲/۱/۱۲ عصر ۱۰:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرشیا, فورست, اکتورز, بانو, رزا, مگی گربه, دلشدگان, Leopard, خانم لمپرت, سروان رنو, نکسوس, هایدی
برت گوردون آفلاین
کمیسیون بگیر کافه
***

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
اعتبار: 11


تشکرها : 529
( 524 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #6
سینمای ژاپن-زن در ریگ روان

نقد فیلم – فیلم سازی در لوکیشن بسته

 

زن در ریگ روان


مشخصات فیلم:

English title: Woman in the Dunes 

Original title: Suna no onna 

کارگردان: هیروشی تشیگاهارا (Hiroshi Teshigahara (1927 – 2001 . 

محصول: 1964، ژاپن، 124 دقیقه، سیاه و سفید.


بازیگران: ایجی اوکادا (Eiji Okada) در نقش نیکی جامپی حشره شناس (Entomologist Niki Jumpei) -  کیوکو کیشیدا (Kyoko Kishida) در نقش زن.


مدیر فیلمبرداری: هیروشی سه گاوا (Hiroshi Segawa).


موسیقی: تورو تاکه میتسو (Toru Takemitsu)


فیلمنامه: کوبو آبه (Kobo Abe) بر پایه رمانی به همین نام از خودش.


جوایز: نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان 1965 -  نامزد اسکار بهترین کارگردان 1966 (معلوم نیست چطوری این فیلم در 2 سال متوالی به آکادمی معرفی شده است!) -  برنده جایزه ویژه هیات داوران از فستیوال فیلم کن 1964.

 هیروشی تشیگاهارا                  http://cafeclassic4.ir/imgup/4944/1403228915_4944_190150c4ac.jpg

 

......................................................................


مقدمه:


مشغول گشت و گذار در کافه بودم و به صفحه http://cafeclassic4.ir/thread-523-page-2.html از راتسو ریزو بر خوردم. اول اینکه ممنون راتسو بابت یادداشت ها، هرچند ظاهرا یک سالی هست که کسی ندیدتت اما امیدوارم زودتر به فلوریدا برسی اونجا تو میامی بیچ یه سالن بیلیارد هست که جای خوبی برای کمیسیون بگیراس. بارگرلش (bar girl) بد عنقه ولی با غریبه ها مهربونه بهش بگو با برت حقه باز (منو به این اسم میشناسه هر چند من آدم درستیم) دورانی داشتی، سری به اونجا بزن بهت خوش میگذره مخصوصا شنبه شبا. دوم تو پست 23 به 3 تا فیلم از هیروشی تشیگاهارا اشاره شده که یکیشو که موضوع این نوشتس چند ماه پیش دیدم و راتسو اون رو زن شنزار ترجمه کرده و من ترجمه مهدی غبرایی از اسم کتاب، زن در ریگ روان رو بکار می برم. تصاویر فیلم هنوز تو ذهنم مونده بود که پست راتسو باعث شد دوباره جون بگیره و تصمیم بگیرم دریافت های خودم از فیلم رو بنویسم.


.....................................................................


کتاب:


نویسنده کتاب کوبو آبه (1924 – 1993) با نام اصلی کیمیفوسا آبه است، آن را در سال 1962 نوشته است و به بیش از 20 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.


 


 (روی جلد ترجمه انگلیسی کتاب)


کنزابورو اوئه (روزی که او خود اشکهای مرا پاک خواهد کرد، ترجمه: جلال بایرام، نشر نیلوفر که اثریست خواندنی!)، برندۀ جایزۀ ادبی نوبل ۱۹۹۴ کوبو آبه را استاد خود و جایزۀ نوبل را حق او دانسته بود (از مقدمه کتاب). منتقدین ادبی او را با کافکا و آلن پو مقایسه کرده‌اند. آبه در جایی می گوید: هولناک ترین چیز در جهان، کشف موارد غیر عادی در چیزهاییست که از همه به ما نزدیک ترند. در ایران زن در ریگ روان با ترجمه مثل همیشه خوب مهدی غبرایی در سال 1385 توسط نشر نیلوفر منتشر شد.


 

(روی جلد ترجمه فارسی کتاب)


 کتاب را سالها پیش از اینکه فیلم را ببینم خوانده بودم، پشت جلدش نوشته بود از روی رمان فیلمی به همین نام ساخته شده است. همان موقع فکر می کردم با این تک لوکیشن بسته و تنگ، و با تنها دو شخصیت و این محتوای تقریبا غیر تصویری، کارگردان خودش را به چالش بزرگی کشیده است. بعد از دیدن فیلم متوجه شدم که با موفقیت از این چالش بیرون آمده است. کتاب آن قدر تاثیر گذار بود، البته با یک ترجمه خوب، که انگار از لا به لای صفحات کتاب شن می ریخت و مزه تلخ ماسه ها زیر زبان حس می شد. زن در ریگ روان شاید جزو انگشت شمار کتاب هایی باشد که فیلمی به همان خوبی از رویش ساخته شده است هر چند فیلمنامه نویسش خودش نویسنده رمان باشد. خواندن این کتاب به شدت به کافه نشینان کتاب دوست پیشنهاد می شود.


.........................................................................


خلاصه فیلم:


نیکی جامپی حشره شناس آماتوری ست که در جستجوی جمع آوری حشرات سر از یک منطقه شنی ساحلی دور افتاده در می آورد. هنگام برگشت متوجه می شود اتوبوسش رفته است و تا فردا وسیله دیگری نیست، او چاره ای ندارد جز اینکه پیشنهاد مهمان شدن در خانه روستاییان به ظاهر مهربانی که او را دعوت به گذران شب در ده می کنند را بپذیرد. او را در خانه زنی جوان و تنها اسکان می دهند که در داخل یک حفره شنی است و باید از طریق نردبانی بلند و بافته شده از ریسمان از حفره پایین رفت تا به کلبه رسید. زن از او با مهربانی پذیرایی می کند و به او شام می دهد. مرد در تمام طول شب می بیند که زن از اطراف کلبه شن هایی را که از دیواره های حفره ریزش می کند در سطل جمع آوری می کند و مردان روستا سطل را با طناب از حفره بیرون می کشند. صبح روز بعد مرد از خواب بیدار میشود و می بیند زن در گوشه ای خوابیده است. بدون اینکه او را بیدار کند وسایلش را جمع می کند که برود ولی متوجه می شود نردبان نیست و دیواره های حفره نیز به علت ریزشی بودن قابل بالا رفتن نیست. در ادامه مرد متوجه می شود روستاییان او را به دام انداخته اند تا از او بیگاری بکشند و او در کلبه زن که مرد و کمکی ندارد محبوس شده است و باید هر شب به زن کمک کند تا کلبه را از غرق شدن در شن نجات دهد، کاری که همه اهالی هم انجام می دهند تا در مجموع روستا را از خطر مدفون شدن حفظ کنند...


........................................................................


پوستر های فیلم:


با توجه به این که این فیلم پوسترهای زیبا و خلاقانه ای دارد 4 تا از بهترین هایش را معرفی می کنم.


5 


پوستر رسمی ژاپنی فیلم


 اما پوستری که در زیر می بینید کاملا خلاقانه و هوشمندانه ست. خطوط سفید در زمینه مشکی هم یاداور تپه های شنی ست و هم خطوط بدن که حال و هوای اروتیک فیلم را خیلی خوب بیان می کند.


 6


پوستر زیر هم توسط خانم آنیشا تامپی، گرافیست جوان هندی طراحی شده که قبلا برای فیلم های طعم گیلاس و ده کیارستمی هم پوستر کار کرده است.


 7


آخرین پوستر مربوط به DVD فیلم است که نمی دانم چرا مرا یاد فیلم اروپا میندازد.


 8


...........................................

نقد فیلم:


تیتراژ با طرح های گرافیکی دلهره آور و موسیقی نگران کننده ای آغاز می شود و از آن دست تیتراژ هاست که باید وقتی فیلم تمام شد بازگشت و دوباره نگاه کرد تا به منظور آن پی برد مانند بسیاری از فیلم های ارزشمند دیگر که در خوانش های چند باره به یکباره در معانی پس پرده آن دچار کشف و شهود می شویم. (تیتراژ هفت فینچر که کل فیلم در آن دیده می شد از نمونه های آخر است).


9

 پس از تیتراژ 5 نما از شن های بیابان به ترتیب از نمای خیلی درشت تا نمای باز عمومی نشان داده می شود که به یکدیگر کات می خورند.


10

 11



12

13


14


این نما ها از حیث جهان بینی شرقی اثر حائز اهمیت است، هر چند که برداشت هایی از منظر فلسفه غرب نیز می توان داشت. توضیح در باب برداشت فلسفی از این نماهای جز به کل در حوصله و منظور این نوشتار نیست و تنها به این نکته اشاره می کنم که در چالش بین دو مدیوم سینما و ادبیات، اینجا سینما برتر است؛ تنها در بیست ثانیه و بدون هیچگونه توضیح اضافی می توان مخاطب را وارد جهان متن کرد.


 مردی در شنزارهای یک ناکجا آباد به دنبال جمع آوری و عکاسی از حشرات است. بعضی از آنها را داخل ظرف های شیشه ای می اندازد. همین ابتدا بگویم که این متن کاملا نماد گرا ست و باید همه عناصر فیلم را به صورت نماد دید هرچند که حوصله سر بر باشد! مرد برای استراحت درون یک قایق در هم شکسته که پر از شن است و وسط بیابان مانند کشتی نوح رها شده است دراز می کشد و مخلوقاتی را که جمع آوری کرده بررسی می کند.


  15


همه این کاغذ بازی های اداری که که موید همدیگر اند... قراردادها، گواهی نامه ها، کارت های شناسایی، مجوز های کار، اجازه نامه، ثبت نام ها، قبض، وام، کارت ملی، دیپلم، مجوز موقت، رضایت نامه کتبی، اظهار نامه درآمد، حتی یک تاییدیه شجره نامه ... همش همینه؟ شاید من فراموش کرده باشم چیزی رو اثبات کنم. مردان و زنان بنده سوء ظن هایی شده اند که برای هم ایجاد کرده اند و مجبورند دلایل جدیدی برای بی گناهی بیاورند. هیچکس نمی داند آخرینش کجا خواهد بود. این بخشی از نریشن مرد است که بر روی تصاویری از سوپر ایمپوز یک زن می آید. بحران هویت و شکست در یک ماجرای عشقی یا سرخوردگی از یک زندگی زناشویی کسالت بار؟!


 16


مرد غرق در تفکر است که چند روستایی بالای سرش ظاهر می شوند و او را به ماندن در روستا دعوت می کنند. در یک اینسرت کل روستا معرفی می شود.


17 


مرد وارد یک حفره شنی می شود که مهمان زنی در یک کلبه شود. بازگشتی در کار نیست همانگونه که او حشرات را به دام مینداخت اسیر دام روستاییان می شود. (روستا گاهی اصلا جای آرام و فرح بخشی نیست و روستاییان ساده دل نیز بعضی اوقات از جانیان روانی خطرناک ترند. معصوم های گلشیری، عزاداران بیل ساعدی، داگ ویل فون تریه نمونه هایی برای این ادعا هستند. روستا می تواند لوکیشن فیلمی در ژانر کشتار هم باشد. چند سال پیش در پروژه یک خط لوله نفت در جنوب کار می کردم. فضا و داستان عینا مانند کتاب نگهبان از پیمان اسماعیلی بود. روستاییان با شانتاژ برخی تبدیل به موجودات خطرناکی شده بودند که معارض خط بودند و سهم خواهی می کردند تا بدین حد که هر شب یک نفر از تیم مهندسی و یک نفر از تیم کارگری تا صبح از کانکس های خوابگاه نگهبانی می کردند و جزو ساعات اضافه کاری هم محسوب می شد!) از اینجا (دقیقه 11) به بعد وارد لوکیشن بسته و تنگی می شویم که تقریبا 2 ساعت باقی مانده در آنجا روایت خواهد شد یعنی همان چیزی که عنوان نوشتار بر پایه آن است: فیلم سازی در لوکیشن بسته. چالشی که کارگردان با یاری فیلم بردار کار بلدش هیروشی سه گاوا از آن سربلند بیرون می آید. سه گاوا بسیار کم کار بوده و کلا 4 یا 5 تا فیلم بیشتر کار نکرده و هر 3 فیلم تشیگاهارا که راتسو اسم برده با هم همکار بودند. نمی دانم فیلم برداری در استودیو های مجهز و با دیوارهای صحنه پردازی و متحرک جهت تصحیح عمق میدان و جایگذاری دوربین بوده یا واقعا در چنین لوکیشنی بوده است. فرض دوم تقریبا محال و خیلی غیر حرفه ایست و چون از این ژاپنی نخبه گرا بعید نیست آن را مطرح کردم. من فرض را بر اولی می گذارم که باز هم کار بسیار ارزشمندی از نظر در خدمت بودن فن در ابراز هنر بدون خودنمایی ست. تنگ بودن فضا، گرما، رطوبت و خفقان کلبه به درستی و واقعی به نظر می آید، آنقدر که حتی اگر فیلم را زیر تاسیسات تهویه مطبوع هم ببینید باز هم احساس می کنید در تابستان در یک کانکس در پروژه ای در جنوب که برق هم قطع است کلافه نشسته اید! زن جوان (چرا این زن اسم ندارد و با واژه عام زن نام برده می شود؟) شام درست می کند، بالای سر مرد (مرد دارای نام است اما اصلا از آن استفاده نمی شود، انگار همه چیز حتی جنسیت نمادین است) یک چتر می گذارد که شن روی میز شام نریزد و در هنگام خوردن او را باد می زند و پس از اتمام غذا چای می آورد. چه استقبال رویایی ای!


18 


به عمق میدان همین نما توجه کنید؛ کاملا تخت و بدون عمق، یعنی استفاده از لنز نرمال یعنی خرق عادت! استفاده از لنز واید و دیافراگم بسته در همشهری کین ولز را به یاد بیاورید:


19


20 


به کار گیری درست لنز بر خلاف رویه معمول کلاسیک در هر دو فیلم کم نظیر است، در اولی استفاده غیر معمول در زمان خودش (1964) برای انتخاب لنز نرمال در فضای بسته برای نشان دادن عمدی خفقان و در دومی (1941) برای انتخاب لنز واید با دیافراگم بسته که در عکاسی معمول بود نه فیلم برداری برای نشان دادن عناصر پس زمینه و همچنین نشان دادن عنصر اصلی در پس زمینه نه در پیش زمینه.


21


در ادامه زن می گوید: سال گذشته طوفان شن همسر و دخترم را در خود فرو برد. برای مرد رختخواب پهن می کند و خود بیرون می رود تا شن ها را از اطراف کلبه جمع کند و با کمک مردان روستا شن ها را به بیرون از حفره انتقال دهد. مرد به او پیشنهاد کمک می دهد اما زن می گوید: برای روز اول نه! مرد از این حرف تعجب می کند ولی شک نمی کند. اینسرتی از یک ساعت می آید، یک اکستریم کلوز آپ از چشمان خواب آلود مرد و صبح روز بعد.


 22


23 


موسیقی مشوش تورو تاکه میتسو روی این صحنه ها جاری ست و ادامه فاجعه باری را برای داستان پیش گویی می کند. اسم او را قبلا در فیلم های دیدنی هاراکیری و شورش سامورایی ( ماساکی کوبایاشی ) و امپراطوری احساس (ناگسی اوشیما) دیده ام و موسیقی هر سه فیلم سه گانه تشیگاهارا هم ساخته اوست. مرد از خواب بیدار می شود و با زن خفته عریان مواجه می شود.

 24 


به مدد نور فضا عمق بیشتری پیدا کرده است اما همچنان لنز ها نرمال و کلوز آپ هستند. مرد آماده رفتن می شود. با یک پلان (POV) نقطه نظر متوجه موقعیت می شویم: مسخره س، نردبان نیست. مرد سعی می کند از دیواره های ریزشی شنی بالا برود اما غیر ممکن است.


 25 


بر می گردد و زن را بیدار می کند تا از او بپرسد نردبان کجاست و اینجاست که متوجه واقعیت تلخ می شود، او به دام افتاده است درست مانند حشره ای که نمی تواند از دیواره های لغزان یک ظرف شیشه ای بالا برود.


26 


زن به او می گوید که چاره ای جز ماندن و کمک در تخلیه شن ها ندارد و پرده از فلسفه این کار بر می دارد: اگر ما زیر شن دفن شویم خانه بغلی هم مدفون خواهد شد.


27 


 مرد تلاش بسیاری برای گریختن می کند اما موفق نمی شود و به خود آسیب هم می زند. زن از او پرستاری می کند اما او زن را به گروگان می گیرد.


 28


به نماهای زیر توجه کنید؛ همچنان از لنز های با فاصله کانونی باز خبری نیست. میدان صحنه عمق ندارد و تفکیک پیش زمینه با پس زمینه واضح نیست. با اصرار لجوجانه ای نه تنها از از لنزهای بلند تله فوتو بلکه از لنزهای مایکرو هم برای نماهای خیلی نزدیک استفاده می شود و نماهای نزدیک و خیلی نزدیک مدام به هم کات می خورند آن هم در یک لوکیشن بسته. این یعنی به کار گیری یک فرم غیر معمول در راستای روایت یک محتوای غیر معمول. یک راهکار ریاضی: منفی در منفی که در نهایت یک شاکله قابل فهم هر چند دیر هضم را ارائه می دهد.


29

30


  31


32


33


34


طبعا حضور یک زن و مرد تنها در مکانی اجباری و بسته، اروتیسمی حیوانی را هم به دنبال دارد (کوری از ساراماگو)، منظورم از حیوانی غیر اخلاقی و غیر انسانی نیست بلکه ناتورالیستی ست. این صحنه ها به همان شیوه فرمالیستی گفته شده در بالا طوری با اکستریم کلوزآپ و بسته روایت شده اند که فیلم های بی پرده دهه هفتاد به بعد مانند یک شوخی هوس بازانه نوجوانانه در مقابل آن به نظر می آیند هر چند که منظورم  به هیچ عنوان تخطئه فیلم های آنچنانی نیست (به عنوان مثال فیلم تامل برانگیز امپراطوری احساس از ناگسی اوشیما). این سکانس ها دوربین روی دست هم هستند تا هیجانی ورای پ و ر ن و گرافی را ثبت کنند تا آنجا که حتی سایه فیلمبردار هم دیده می شود! (آیا این نوعی فاصله گذاری برشتی ست؟)


 35


36


37 


38


مرد به یمن ایجاد این رابطه جدید کم کم به شرایط اجباری خو می گیرد اما دست از تلاش برای رهایی برنمی دارد. تصویر زیر از معدود نماهای باز فیلم است که بعد از یک سلسله نماهای بسته نزدیک احساس رهایی به مخاطب مانند رسیدن تشنه به آب دست می دهد.


39  


در نهایت زن حامله می شود. مردان روستا او را برای وضع حمل به بیرون گودال می برند و مرد می ماند و نردبانی که روستاییان سهوا یا عمدا به جا گذاشته اند. رهایی از وضع فعلی که هر روز برای دستیابی به آن مبارزه می کرد یا بازگشت به زندگی قبلی که از آن گریزان بود؟ پاسخ با شما.


40

........................................................................


موخره:


1- دوستانی که فیلم را ندیده اند می توانند از ی.و.ت.ی.و.ب دانلود کنند، به زحمت دانلودش می ارزد. من در انتخاب جای این پست در کافه مردد بودم، مدیران کافه می توانند آن را به هرجایی که فکر می کنند درست است منتقل کنند. با سپاس.


2- این متن در 3 شب متوالی در کناره یک رودخانه سرریز به یک سد در نزدیکی روستایی که بی شباهت به فیلم نیست نگاشته شد. خوشبختانه من حشره شناس نیستم.


 

۱۳۹۳/۳/۳۰ صبح ۱۱:۰۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرشیا, سروان رنو, اسکورپان شیردل, خانم لمپرت, فورست, برو بیکر, اسپونز, BATMAN, Papillon, terme, شیخ حسن جوری, بانو, کارآگاه علوی, زینال بندری, سرهنگ آلن فاکنر, مگی گربه, دزیره, نکسوس, هایدی
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12698 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #7
RE: سینمای ژاپن

1964 KWAIDAN 


YUKI ONNA / THE SNOW MAIDEN


کوایدان / یوکی اونا (بانوی برفی)

بازیگران اصلی
Keiko Kishi / بانوی برفی
Tatsuya Nakadai / مینوکیچی
Yuko Mochizuki / مادر

در اثر سینمایی "کوايدان" (داستان ارواح) نکات قابل تامل و ظريفی پنهان است که هر يک از آنها دارای مفاهيمی خاص ميباشد

از داستان "زن برفی" میتوان یک اثر بلند سینمایی ساخت (نظر شخصی)

 

"شرح ماجرا"

 

در دهکده اي از ايالت "ماساشي" در کنار جنگلهاي سر به فلک کشيده، دو هيزم شکن به نامهاي موساکو و مينوکيچي زندگي ميکردند

"موساکو" پير و سالخورده و شاگردش "مينوکيچي" جواني هجده ساله بود

در يکروز سرد زمستاني آنها براي آوردن هيزم به آن سوي جنگل نزديک دهکده رفتند 

ولي در راه بازگشت دچار طوفان و برف سنگيني شدند، سرما جسمشان را سست و ناتوان کرده بود 

زمانی سپري شد و طوفان فرونشست، دو هیزم شکن برخواسته و به راه خود ادامه دادند

اما قايقران قايق خود را آنسوي رودخانه رها کرده و رفته بود

در آن هواي طوفاني گذشتن از رودخانه با شنا کردن ممکن نبود

سرانجام به کلبه قايقران پناه بردِ، سپس در گوشه ای به استراحت نشستند

لحظاتی بعد حضور زنی با لباس سپيد و چهره اي همانند شبه در کلبه قايقران، مينوکيچي جوان را شگفت زده کرد

آن زن با دمیدن نفس سرد خود بر چهره ماساشي روح را از جانش بيرون کشيد 

سپس به آرامي به مينوکيچي نزديک و در چشمانش بهت زده اش خيره شد

زن برفي به جوان هيزم شکن رحم کرده و جانش را به او بخشيد (دلش به حالش سوخت) 

در مقابل از او خوست تا اين اتفاق را با کسي (حتي مادرش) در ميان نگذارد

 لحظاتی بعد، زن اسرارآمیز به سرعت از آن مکان دور و در میان برفها ناپدید شد

ساعاتی بعد مرد قایقران به خانه خود بازگشته و با جسم نیمه جان هیزم شکن جوان روبرو میشود 

به کمک او شافته و او را به کلبه، نزد مادر پیرش میرساند

مينوکيچي جوان سخت بيمار بود، يکسال از آن واقعه گذشت تا دوباره سلامتي خود را بازيافت

او کار هميشگي خود را از سر گرفت، هر روز سپيده صبح به جنگل ميرفت

بعد از ساعتها کار مداوم با بار ههيزمي به خانه باز ميگشت

روزي در راه بازگشت به خانه با دختري زيبا آشنا شد که تنها و بي پناه بود

مينوکيچي دختر جوان را به کلبه بردِ و به او پناه داد، مادر نيز با مهرباني بسيار با او رفتار ميکرد

سالها گذشت و يوکي (دختر زيبا) در اين مدت فرزندان زيبايي به دنيا آورد 

او به زودي ثابت کرد که همسر و مادر خوبيست

يوکي مهربان و وفادار هيچگاه محبت هاي مادر شوهرش را فراموش نکرد

اوقات زیادی را به همراه سه فرزندش به مزار مادر همسرش ميرفت و برايش دعا ميکرد

در راه بازگشت، زنان دهکده او را تحسين ميکردند و از زيبايي و جواني او متعجب بودند

در شبي آرام که سکوت همه جا را فرا گرفته بود، زوج خوشبخت در خانه سرگرم کار خود بودند

مينوکيچي جوان با حصير سندلهاي زيبا و با دوامي ساخته و از اين راه کسب درآمد ميکرد

آن شب براي خانواده خود نيز سندلهايي بافت که زيباترين آنها براي همسرش يوکي بود

دقايقي سپري شد و يوکي همچنان سرگرم دوخت کيمونو براي فرزندانش بود

مينوکيچي در حالي که به همسر زيبايش مينگريست

با تابش انعکاس نور بر چهره يوکي تصویری از زن برفی نمایان شد که خاطره آن شب سرد و طوفاني را برایش زنده کرد

دقلیقی بعد زن جوان علت نگاههاي عجیب همسر را جويا شد

مينوکيچي بي اختيار خاطره 10 سال قبل  وآن شب وحشناک را برايش بازگو کرد

گويا سالها در انتظار چنين لحظه اي بود تا رازی که در سینه اش محبوس بود را فاش کند

مينوکيچي گمان ميبرد حادثه آن شب کابوس و خيال باشد

اما لحظه اي بعد صدايي سرد و بي روح پاسخ داد نه، کابوس نبود!اون زن من بودم! اون زن وحشتناک يوکي تو بود!

زن برفي اينبار نيز به مرد جوان رحم کرده و جانش را به او ميبخشد، در مقابل از او ميخواد که از فرزندانش به خوبي مراقبت کند

سپس آن زن اسرار آميز به سرعت از کلبه مرد دور شد، گويا اينبار براي هميشه ميرود

__________________________________________________

توضیحات

در اين اثر نيز همچون بسياری ديگر از آثار سينمایی، رنگِ "سرخ" نشان از واقعه اي شوم دارد، مخاطب اين موضوع را در سکانس ابتدايي و پاياني فيلم به خوبي مشاهده ميکند

علائم و نشانه هايي که در هر سکانس ظاهر ميشود نيز حاکي از اتفاق و رويداد خاصي دارد

به عنوان مثال با ظاهر شدن زن برفي هر بار علائمي عجيب و معنادار در آسمان ديده ميشود 

زماني که مرد جوان براي اولين بار با يوکي ملاقات ميکند تکه هاي ابربصورت لبهايي سرخ در آمده اند (به معنای عشق)

شخصيت زن برفي در ذهن مرد جوان و مخاطب شخصيتي اسرارآميز دارد که فيلمساز در صحنه پاياني فيلم  به آن پاسخ ميدهد

در صحنه ابتدايي اثر زماني که زن برفي از محل واقعه دور ميشود، مخاطب مشاهده ميکند که درب کلبه قايقران بطور اتفاقي و با وزش طوفان باز ميشود

در صحنه پاياني اين اتفاق نميافتد و زن برفي از داخل درب کلبه عبور ميکند، نتيجه آنکه آن زن شبحي از دنياي ارواح بوده که ميتوانسته در جسم زني جوان (يوکي) ظاهر شود


در اين اثر سينمايي، انسان پاداش و تاوان اعمال خود را مشاهد ميکند

رازداري مرد جوان، زني بي همتا و زيبا  نصيبش ميکند و درست زماني که عهد خود را ميشکند او را براي هميشه از دست ميدهد

به نظر من "یوکی" یا "بانوی برفی" را میتوان به گرگی سفید نیز تشبیه کرد که در زمستان به دنبال شکار است 

"يوکي" در فرهنگ مردم ژاپن به معنای "برف" است و نامی آشناست، از این روباعث وحشت کسی نمیشود

تصاویر بکار رفته در این اثر از مکتب "اکسپرسیونیسم" الهام گرفته است

(پست در حال ویرایش است و اشتباهات اصلاح خواهد شد)

 

تماشای فیلم (دوبله) YUKI ONNA



! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۳/۸/۲ صبح ۰۵:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : علی بابا, Kurt Steiner, سروان رنو, پرشیا, خانم لمپرت, زینال بندری, هانا اشمیت, برت گوردون, اسکورپان شیردل, سرهنگ آلن فاکنر, مگی گربه, Classic, پیرمرد, برو بیکر, دزیره, ویگو مورتنسن, حمید هامون, نکسوس, هایدی
برت گوردون آفلاین
کمیسیون بگیر کافه
***

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
اعتبار: 11


تشکرها : 529
( 524 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #8
داستان هایی از تاریکی

درود بر شوالیه تاریکی!

مرد آنلاین نیمه شبها، با آرزوی اینکه کت وومن، بدون نقاب و با بازی میشل فایفر در این نیمه شب های پاییزی در گربه رو های آپارتمانت به وصال نائل آید و با سپاس از این نوشتار تغزلی در باب یکی از ناب ترین سینماهای جهان و یکی از کمال گراترین ژاپنی ها یعنی کوبایاشی بزرگ.

خاطره اولین بار دیدن این فیلم از تلویزیون در سالهای کودکی با چشمانی خواب آلود و وحشت زده فراموش نشدنیست و باعث شد زمستان سرد و پربرف آن سال در ترس و واهمه و رویای ظهور زنی مو بلند با تللویی کبود از خرمن برف های انباشته در حیاط بگذرد.

در آن سالهای ابری ممنوعیت تصویر به لطف پتوهای سبز و سامسونت های جادار امریکن توریستر و پسرعموهای بزرگتر، دستگاه های جادویی ژاپنی آخر هر هفته بزمی خانوادگی ترتیب می داد و من با فاصله چند ماه از کابوس زن برفی بر روی یک نوار ناسیونال و با نظارت کشیش گون پسر عموها فیلمی آمریکایی دیدم که کابوس هایم را مکرر کرد و هر چه به آنها می گفتم داستان این فیلم تکراریست و مانند یک فیلم ژاپنیست که تلویزیون داده است با تمسخر آنها مواجه می شدم و همچنین فهمیدم که همه از فیلم های ژاپنی در آن سالها گریزانند. داستان از این قرار بود که یک مجسمه زینتی از نمای ساختمانی زنده می شد و دست به کشتار می زد اما یک بار یکی از شاهدان را زنده گذاشت و از او قول گرفت در مقابل زندگیش هیچوقت با کسی راجب آنچه دیده است حرف نزند. پس از گذشت روزها مرد با زن جوان سیاه پوستی آشنا و عاشقش می شود (دست کشیش ها اینجا دگمه منفور F F را می فشرد) با او ازدواج می کند و صاحب دو بچه می شود اما از آنجا که طبق اصل آنتروپی هیچ خوشبختی دوام نمی آورد مرد برای زنش قفل راز می گشاید و زن در جا تبدیل به همان هیولا می شود. تفاوت نگرش آمریکایی با ژاپنی در پایان فیلم است. هر دوی بچه ها نیز به هیولا تبدیل می شوند و زن شوهرش را می کشد و با فرزندانش مانند اژدها پر می کشند و تا آنجا که حافظه یاری می کند فکر می کنم دوباره به مجسمه های نمای ساختمان تبدیل می شوند.

1

2

پست شوالیه باعث شد دست به یک جستجوی شرلوک وار بزنم و نهایتا نام فیلم را یافتم و بخشی از خاطرات سینمایی کودکیم بازیابی شد. داستان هایی از تاریکی: نسخه سینمایی (Tales from the Darkside: The Movie) محصول 1990 به کارگردانی جان هریسون و داستان هایی از مایکل مک داول، سر آرتور کانن دویل، استیفن کینگ و فیلم نامه ای از جرج رومرو.

 3

۱۳۹۳/۸/۳ عصر ۰۲:۵۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرشیا, سرهنگ آلن فاکنر, Classic, پیرمرد, خانم لمپرت, Papillon, Kurt Steiner, BATMAN, هانا اشمیت, سروان رنو, برو بیکر, مگی گربه, اسکورپان شیردل, حمید هامون, هایدی
جو گیلیس آفلاین
فیلمنامه نویس
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۱۷
اعتبار: 24


تشکرها : 726
( 1279 تشکر در 68 ارسال )
شماره ارسال: #9
RE: سینمای ژاپن

http://cafeclassic5.ir/imgup/3042/1458256937_3042_ca7b9d95a1.jpg

یاسوجیرو ازو - شاعر فصل ها

به نام فیلم هایش که نگاه می کنی، شیوه عجیب نامگذاری آن به چشم می آید. "آخر بهار" " اول تابستان" " آخر پاییز" و ... . بدون ترتیب و البته با مهارت خاصی این ها و چند شاهکار دیگز کارنامه پربار هنری یاسوجیرو ازو را رقم می زنند. او در ابتدای قرن بیستم در سال 1903 بدنیا آمد. به مانند هنرمندان بزرگ، روحیه سرکشی داشت و در سن بیست سالگی راه خود را به سمت سینما عوض کرد. ازو با ادبیات کهن ژاپن خو گرفته بود و نمایشنامه های زیادی را مطالعه کرده بود. در ادامه تاثیر این آشنایی را خواهیم دید. و همچنین ازو به کرات به تماشای فیلم های صامت امریکایی می نشست. پس او هم از شرق می آموخت و هم از غرب. او در ابتدای راهی بود که مدرنیته درحال رشد بسیار بود. او در سالهای نخست فیلمسازیش فیلمهایی با رویکردی سنتی می ساخت و اغلب صامت بود. اما با شروع جنگ جهانی دوم و شکست آن ها در این جنگ ازو مسیری تازه را به روی سینما گشود. او همانطور که در فیلم بعدازظهر پاییزی صراحتا اعلام می کند، "چه خوب شد که ما شکست خوردیم." ، انگار راهی طولانی روبروی کشورش می بیند. کشوری با فرهنگ غنی ولی درگیر جنگ ها و استبداد داخلی.

ازو استاد واقع گرایی در سینماست. او با روایت هایی بسیار ساده و مینی مالیستی تماشاگر را به دیدن انچه روی می دهد دعوت می کند. در فیلم های ازو پیچیدگی داستان وجود ندارد و همه چیز در عین سادگی بیان می شود. این هنر او در مقابل آثار آکیرا کوروساوا در همان سالها قرار می گیرد. کوروساوا که با استفاده حداکثری از تکینک های بصری سینما فیلم می ساخت به یک چهره غربی در ژاپن تبدیل شده بود. اما ازو مردی بود که از ساده ترین حرکت ها و تکنیک ها استفاده می کرد. موقعیت دوربین ازو همواره به زمین نزدیك است. یعنی ارتفاعی حدود دو فوت تا سطح زمین دارد، درست به اندازه‌ای كه كسی روی حصیر تاتامی اتاق ژاپنی می‌نشیند. دوربین ازو اغلب ساكن است او به سختی حاضر به حركت دادن دوربین است. حركت كاراكتر های فیلم‌های او بسیار كم است، کمتر پیش می آید که آنها راه بروند و اگر چنین كنند در فاصله‌ای دور دیده می‌شوند.صحنه ‌های فیلم های او قبل از ورود كاراكتر ها خالی هستند و پس از ترك صحنه باز هم تا مدتی كوتاهی خالی می‌مانند.

دغدغه اصلی ازو، خانواده است. او در اکثر فیلم های خود به ازدواج و رابطه میان اعضای خانواده می پردازد. خانواده ژاپنی و روابط میان نسل‌ ها، هرگز به چنین صمیمیت، واقع گرایی و شیوۀ استادانه ای كه ازو در آثارش به کار گرفته، در سینمای ژاپن به تصویر کشیده نشده است.ازو هرگز ازدواج نكرد و تمام عمر خود را با مادرش به سر برد. این موضوعی عجیب و قابل تامل است كه ازو چگونه با این مهارت، زندگی خانواده های ژاپنی و ارتباط بین نسل‌ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌داد، در حالی كه خود ازدواج نكرده بود.

موتیف های تکرار شونده در آثار ازو بسیارند. پدر و مادرهایی که در پایان عمر راهی جز تنهایی ندارند، جوانانی که در سن ازدواج با آن دست و پنجه نرم می کنند. کودکانی که حرف بزرگتر هایشان را نمی فهمند. اختلاف میان سنت و مدرنیته در زندگی روزمره و تطابق آن با یکدیگر. دوستانی که سابقه دوستیشان به یک عمر می رسد. همه این موضوعات محتوایی را با تکنیک های سینمایی چون دوربین ثابت، نماهایی از کارخانه ها و مدرن شدن شهرها، نماهایی به شدت ژاپنی از درون خانه ها و بسیاری دیگر باعث شده است، سینمای ازو دارای پایه ای محکم و استوار باشد و نام او را در جهان سینما جاودانه کند.

 

http://cafeclassic5.ir/imgup/3042/1458257027_3042_5455736839.jpg

پ.ن فرصتی شود حتما در مورد فیلم های درخشان او و شخصیت پردازی های فیلم هایش بیشتر خواهم نوشت.



من بزرگم... این فیلم ها هستند که کوچک می شوند
۱۳۹۴/۱۲/۲۸ صبح ۰۲:۵۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, کاپیتان اسکای, دزیره, Papillon, آمادئوس, سروان رنو, زینال بندری, ویگو مورتنسن, ایـده آلـیـسـت, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, حمید هامون, هانا اشمیت, جروشا, شارینگهام, Classic, BATMAN, نکسوس, هایدی, oceanic
ارسال پاسخ