خواهش می کنم و خیلی ممنونم دوست من.
البته فکر می کنم این بحثها ، پیرامون کلیت سینما بهتر است در تاپیک جدیدی (مثلا تحت عنوان: فیلمفارسی، ریشه ها و تطورات آن!) مطرح شود.
راستش از اول هم بحث من پیرامون فیلمفارسی ربطی به این صحبت هایی که میفرمایید نداشت. من نه به "هنر برای هنر" عقیده ای دارم (اصولا فکر می کنم آدم نباید کاری را به خاطر خود آن کار انجام دهد که آن عمل باید غایتی فراتر داشته باشد) ، نه اصلا فیلمفارسی را قابل بحث در کنار فیلمهای دیوید لینچ (که فیلمساز محبوب من هم نیست) یا دیگر فیلمها ، می دانم.
من فیلمفارسی را از فیلم عامه پسند جدا می کنم. خود من به فیلمهای عامه پسندی مثل جان سخت ، مکس دیوانه ، غریزه اصلی و فیلمهای درجه دوی هیچکاک هم علاقمندم که کارکردی جز تعلیق و هیجان و سرگرمی ندارند، اما فیلمفارسی برایم مفهوم دیگری دارد. از همان مقدمه ارسال مربوط به مقاله آقای عقیقی مشخص است. اما شاید بد نباشد دوباره بگویم.
فیلمفارسی غرایز سرکوب شده در ناخوداگاه این ملت را ارضای موقت می کند و با آن اعتیاد ایجاد می کند. برای یک ملت بی پول و بی آینده ، بهترین رویا رسیدن به پول هنگفت بادآورده است. برای چنین ملتی گنج قارون این رویا را برای یکی دو ساعت تحقق می بخشد! و البته وی را به دیدن همیشه این رویا معتاد میکند. فیلمفارسی به نظر من چند ویژگی مهم دارد که باید برای شناخت آن در نظرشان گرفت:
1- به شدت تقدیرگراست: آدمها خود سرنوشت خود را تعیین نمی کنند بلکه حادثه و اتفاق و تقدیر است که آنها را به هم مربوط کرده و با خود می برد ، آخر فیلم هم می گویند: کار خدا را ببین! (به عبارتی ناتوانی خود در ساختن فیلمنامه ای منطقی و منسجم را گردن خدا می اندازند!)
2- خوب و بد ذاتی به شدت از هم تفکیک شده است: آدمهای خوب ذاتا خوب و آدمهای بد ذاتا بد هستند! فردین اصلا ذاتش خوب است! چشم بد دیدن ندارد ، طمع به مال دنیا ندارد ، اما تقدیر او را به مال دنیا هم می رساند ، بدها هم ذاتا بد هستند و باید توسط خوب ها یا همینجوری تصادفا از بین بروند!
3- زن به شدت در آن تحقیر می شود: زنها یک کالای سهل الوصول و وسیله ای برای تفریح قهرمان و پاداشی برای پاکدلی! او هستند. شیرین کم مانده به دست و پای بی غم بیفتد تا بیاید و او را بگیرد!
***
این سه مشخصه غریزه سرکوب شده جمعی ملت را ارضا می کند. ملتی که بی اراده است و توان ساختن دنیا و تغییر وضعیتش را ندارد، تقدیرگرایی فیلمفارسی تسکینش می دهد ، ملتی که قدرت تزکیه نفس ندارد و در اوهام و آرزوهای باطل و اعمال کثیف خود غوطه ور است، تصویر ذاتا خوب او در فیلم وی را تخدیر و وجدانش را آرام می کند (این خاک اهورایی است و ما همه یار مزدا اهوراییم! هنر نزد ایرانیان است و بس ، که فکر نکنم دروغی از این شرم آور تر این آب و خاک به خود دیده باشد!) و مردانی که از جفای زن زخم دیده و تحقیر شده اند ، ساعاتی با تماشای دلبری فروزان برای قهرمانان! خود را قهرمان تصور می کنند!
***
من از چنین سینمایی تا سرحد مرگ متنفرم و آن را ننگ و حقارت می دانم. چنین سرگرمی هایی را هرزگی و اعتیاد و تحقیر نفس می نامم!
***
هر چند همانطور که گفتم بهتر است این بحث (چون راجع به کلیت سینماست نه تک فیلمی خاص) در بحث دیگری ادامه پیدا کند و این بحث برای گفتگو در مورد تک فیلمهای ارزشمند باقی بماند.
با تشکر