[-]
جعبه پيام
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 4.57 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تک فریمهای ماندگار
نویسنده پیام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #25
RE: تک فریم های ماندگار ...

مادر ترزا 

به نقل از سایت رهپو :

(( "اگنس گونکسا بوجاکسیو" (مادر ترزا) دختر یک خواربار فروش آلبانیایی در 27 اوت سال 1910 در "اسکوپي" یوگسلاوی به دنیا آمد.
کشیشان یوگسلاوی که در ناحیه ي بنگال هندوستان خدمت مي كردند، در مورد راهبه‌هایی به ‌نام "خواهران لورتو "بسیار سخن مي گفتند و اگنس تمایل داشت برای خدمت به آنها بپيوندد. از این رو پس از گفتگويي با یک مادر روحانی که سرپرست این گروه بود، در سن هجده سالگی برای دوره ي کارآموزی و فراگیری زبان انگلیسی به کشور ایرلند رفت و در اول دسامبر ۱۹۲۸ پس از سه ماه آموزش با چند دختر جوان دیگر رهسپار هندوستان شد. آنها چند هفته بعد در تاریخ ششم ژانویه به "کلکته" رسیدند؛ ششم ژانويه روزی است که کلیسای کاتولیک آن را به یادبود دیدار "مجوسیان" از عیسای نوزاد و دادن هدایا به او جشن می‌گیرد. در آن روز کسی نمی‌توانست حدس بزند که ورود این دختر جوان چه هدیه ي پر ارزشی برای شهر کلکته به شمار مي رود.
اگنس در ۲۴ ماه می ۱۹۳۱ و در سن ۲۱ سالگی، نخستين سوگند موقتی خود را مبنی بر فقر پاکدامنی و فرمانبرداري یاد کرد. مدت کوتاهی از این تعهد نگذشته بود که رهسپار شهر "دارجلینگ" در کوهپایه ي هیمالیا شد تا در بیمارستانی خدمت کند. در آنجا بود که فقر و تهیدستی مردم، اثر بجای‌ ماندنی بر انديشه و خدمت او گذاشت. پس از پايان دوره‌اش در دارجلینگ، دوباره به کلکته بازگشت و سرگرم کار آموزش شد. سرانجام، اگنس در سن ۲۷ سالگی، سوگند و تعهد هميشگي خود را یاد کرد و نام خود را به ترزا تغییر داد. ترزا نام یک راهبه ي فرانسوی بود که در زندگی کوتاهی که داشت، خدا را با کارهای کوچک روزمره و خسته کننده با کمال خوشی و رضایت خدمت کرده و نام خدمت خود را "طریق کوچک" نامیده بود. خواهر ترزای جوان هم به پیروی از قهرمان خود، روش "طریق کوچک" را در پيش گرفت.
پس از آن به عنوان یک راهبه ي سوگند خورده در مدرسه ي "مریم مقدس" که تنها مدرسه ي کاتولیک کلکته بود سرگرم کار شد. بيشتر دانش ‌آموزان این مدرسه از تبار اروپایی و از خانواده‌های نسبتاً ثروتمند کلکته بودند، اما در همین رفت و آمدها از صومعه به مدرسه بود که با محرومیت‌ها و فقر و تهیدستی مردم در خیابان‌های کلکته مواجه شد. رفته رفته می‌دید که نمی‌تواند در پشت دیوار‌های بلند صومعه پنهان شود و عمر خود را در آرامش و سکوت آنجا بسر ببرد. او سخنان عیسی را بسیار جدی می‌گرفت و چون می‌دید که عیسی - با گفتن اینکه "آنچه به یکی از این برادران کوچکتر من کردید به من کرده‌اید" (متی ۲۵:‏۴۰) - خود را با فقرا همسان می‌داند، او هم می‌خواست با خدمت به انسانهاي محروم جامعه ي خود عیسی را خدمت کند.
خواهران روحانی در صومعه ي کلکته هر سال یکبار برای تجدید قوا و دعا و تفکر به "دارجلینگ" سفر می‌کردند. در راه این سفر (۱۹۴۶)، در هنگام دعا اتفاقی برای خواهر ترزا افتاد که مسیر زندگی و خدمت او را به کلی تغيير داد. وي در مورد این ماموریت ویژه بیان داشت:
"روزی در یکی از قطارهای محلی نشسته بودم كه احساس کردم خدا مرا به محله های کثیف و پرجمعیت می راند، بدین طریق ماموریت جدیدی به من واگذار شد."
خودش می‌گفت این واقعه در حقیقت، "رسالت اندرون رسالت" بود. در طی این سفر خدا به روشي ساده، اما در عین حال تکان دهنده، او را براي خدمت به فقیران کلکته فراخوانده بود. اما این رسالت آنچنان هم عملی و بی‌دردسر نبود. او اکنون مدیر یک مدرسه ي شناخته شده و برجسته بود. از این گذشته به صومعه و جماعت مذهبی خود تعهد داشت و نمی‌توانست و نمی‌خواست به تعهدات و وظایف خود پشت ‌پا بزند. از این رو پس از اینکه در مورد این موضوع دعا کرد آن را با کشیشی که مورد اعتمادش بود در میان گذاشت و قرار شد وی در فرصتی مناسب آن را با "اسقف اعظم" در میان بگذارد و نظر او را جویا شود.
خواهر ترزا این تصمیم را با آرامی و خوشی پذیرفت و بر اين باور بود که اگر این ندا و الهام از سوي خدا بوده‌ است، بدون شك عملی خواهد شد. سرانجام پس از حدود دو ‌سال انتظار اجازه نامه‌ای به دستش رسید که با آن می‌توانست به عنوان یک راهبه در محیط خارج از صومعه خدمت کند، اما می‌بایست پیمان فقر و پاکدامنی و فرمانبرداري را وفادارانه پاس دارد. خواهر ترزا در مورد جدا شدن از صومعه گفت:
"ترک صومعه ي لورتو برای من از ترک خانواده‌ام دشوارتر بود و قربانی بیشتری می‌نمود، اما کاری بود که باید انجام می‌شد. این فراخوان، رسالت من بود و می‌دانستم که باید بروم. تنها چیزی که نمی‌دانستم این بود که چگونه به هدف برسم!"
روزی که خواهر ترزا صومعه را ترک گفت، به جای لباس رسمی راهبه‌ ها با مدل اروپایی، یک ساری ساده ي سفید با حاشیه ي آبی پوشيده بود که همه ي زنان فقیر بنگالی می‌پوشیدند. لباسی مناسب با خدمت و زندگیش در خیابانها و محله‌های کثیف و فقیر کلکته!


او کلبه ي کوچکی را در منطقه ي فقیرنشین "موتی جهیل" کلکته برای زندگی پیدا کرد. در آن محله ي محروم و با دیدن بچه های ولگرد و تهیدست به این فکر افتاد که برای آنها مدرسه‌ای برپا كند.
او می‌دانست که خواندن و نوشتن، کلید زندگی بهتر برای آنها به شمار مي رود. در عین حال، این کار فرصتی به او می‌داد که اصول ابتدایی بهداشت را به آنها بیاموزد. از این رو زمین متروکی را پیدا کرد و از کسی خواست که علفهاي آن را بزند و سرگرم کار شد! نه میزی بود و نه صندلی و نه تخته ي سیاه! تنها شماري کودک مشتاق و آموزگاري مشتاق‌تر که با چوبی بر روی شنها الفبا را به آنها می‌آموخت. شمار بچه‌ها زیاد شد و او دست تنها و در فقر به خدمت فروتنانه ي خود ادامه می داد. مادر ترزا مي دانست که تنها راه برای درک نیاز‌های بینوایان این است که خودش هم فقیر باشد و تنها راه برای اینکه او را بپذیرند این بود که یکی از خودشان بشود.
بتدریج چند نفر از خواهران روحانی و شاگردان گذشته اش به او پيوستند و یکی از دوستانش به نام "مایکل گومز"، طبقه ي دوم منزلش را در اختیار آنها گذاشت. "مایکل گومز" بر اين باور بود که وجود خواهر ترزا در زیر بام خانه‌اش، یک برکت الهی است.
نیاز‌ها زیاد بود و فقر و بدبختی از هر گوشه بیداد می‌کرد. خواهر ترزا فروتنانه بيان مي دارد:
"برای سنجش اولویت‌ها هیچ نقشه‌ای نمی‌کشیديم؛ به محض اینکه درد و بدبختی را در جایی می‌دیديم، کاری را آغاز می‌کردیم و خدا به ما نشان می‌داد که چه باید کرد."
خواهر ترزا و همراهانش از هر روشی برای کمک به تهیدستان بهره مي گرفتند. مثلا برای سیر کردن فقرا، غذا‌های اضافی سازمان‌های خیریه ي هر ناحیه را جمع كرده و به گرسنگان می‌دادند. ساعات کار آنها حد و مرزي نداشت و تا زمانی که می‌توانستند روی پا بایستند خدمت می‌کردند.
وظایف آنها هم حد و مرزی نداشت، از هیچ کاری ابا نداشتند و مراقبت از افراد در حال مرگ و بچه‌های ولگرد و مریض را وظیفه ي خود می‌دانستند. آنها به کسانی خدمت می‌کردند که هیچکس دیگر برایشان ارزشی قائل نبود. برای آنها هر انسانی با وجود مریضي و کثیفي و معیوب بودن، اهمیت داشت. بچه‌های دور انداخته شده در زباله، زنان جوان با بچه‌های نامشروع [ =ناروا ]، پیران به حال خود رها شده در انتظار مرگ و رانده شدگان جامعه برای آنها بی‌نهایت ارزشمند بودند. مادر ترزا مي گفت:
"هنگامی که فقیری از گرسنگی می‌میرد به این دلیل نیست که خدا از او بي خبر مانده است، بلكه از آن رو است که ما از رفع نیاز‌های آن شخص سر باز زده‌ایم... ."
در آن زمان در خیابان‌های کلکته ۲۰۰ هزار نفر بی‌خانمان زندگی می‌کردند. بسیاری از آنها مبتلا به بیماری‌های عفونی و خطرناک و در حال مرگ بودند. روزی مادر ترزا زنی را در کنار جوی خیابان یافت که آنقدر ضعیف و بی‌حرکت به گوشه‌ای افتاده بود که موشها و مورچه‌ها بدن او را جویده بودند. مادر ترزا او را بغل کرد و تا نزدیکترین بیمارستان با خود برد. کارکنان بیمارستان از پذیرفتن او سر باز زدند. اما مادر ترزا آنقدر آنجا ایستاد تا بیمارستان تختی به آن زن بینوا داد. سالها بعد وقتی از او پرسیدند که تلاش کوچک تو برای رسیدگی به این فلاکت بزرگ به کجا رسید؟ پاسخ داد:
"اگر من آن روز آن زن را از جوی خیابان برنداشته بودم، امروز هزاران انسان برای یاری به فقرا به کمک من نمی‌شتافتند."
این نیاز باعث شد که در سال ۱۹۵۲ خانه‌ای برای بيماران در حال مرگ بنا کنند که آن را "نیرمال هیریدی" نامیدند؛ یعنی خانه ي قلب پاک. اين مركز در نزدیکی معبد کالی (الهه تخریب) قرار داشت.
در سال ۱۹۶۲ خواهر ترزا تابعیت هندوستان را پذیرفت و "بنياد خیریه ي مبشرین نیکوکاری" او از سوي کلیسای کاتولیک به رسمیت شناخته شد و كنيه ي او از خواهر ترزا به "مادر ترزا "تغییر یافت.
برای آنها بچه‌های یتیم و سر راهی، قشر مهمی از جامعه به شمار مي آمدند. آنها بچه‌ها را از خیابانها به خانه ي کوچکی که برای این کار در نظر گرفته بودند می‌بردند و از آنها پرستاری و مراقبت مي كردند. بسیاری از این کودکان بسیار کوچک و ضعیف و مریض بودند و با همه ي کوشش و تلاش خواهران، باز هم امیدی برای زنده ماندنشان نبود. اما مادر ترزا بر اين باور بود که آنها دست كم برای چند ساعت کوتاه در زندگی شان طعم محبت و ملایمت را خواهند چشید.
ثروتمندان و حتی تهیدستانی که وضع بهتری نسبت به بینوایان کلکته داشتند، به آنها کمک می‌کردند. براي نمونه، در سال ۱۹۷۳ میلادی یک ساختمان را که پيش تر برای آزمایش هاي شیمیایی بکار می‌بردند به او هدیه کردند. او این مكان را "هدیه ي محبت" نامید. فقیران کلکته برگهای خالی و سبز نارگیل و کاغذ‌های دور ریخته شده را جمع‌آوری می‌کردند و به این مكان می‌آوردند و زنان و مردان فقیر و بی چيز از آنها حصیر، طناب، کیف و پاکت ساخته و از اين راه امرار معاش می‌کردند.
در کلکته صد‌ها نفر مبتلا به بيماري جذام بودند؛ این افراد را - که از سوي اجتماع و خانواده مطرود بودند - نمی‌شد به خانه‌هایی که برای مراقبت و پرستاری بینوایان دایر شده بود انتقال داد. از این رو درمانگاه‌های سیاری برای کمک به جذامیان تشکیل داده شد و خواهران هر هفته به ناحیه‌ای برای عیادت و پرستاری جذامیان فرستاده می‌شدند. تا اینکه در یک زمین متروکه در "تیتاگارا"، درمانگاهی موقتی برای درمان جذامیان برپا نمودند و هزاران جذامی در آن مداوا شدند.
در ازای خدمات و کار‌های بزرگ مادرترزا، گروههای گوناگون و دولتها به او مدالها و جوایز بسیاری اهدا نمودند و در سال ۱۹۷۹ جایزه ي صلح نوبل به او داده شد. جالب توجه اینکه هنگام دریافت نوبل چنین بیان نمود که:
"من به نام یک فقیر این جایزه را دریافت می کنم."
وي در پایان مراسم از برپایی ميهماني ويژه جلوگیری به عمل آورد و خواهان خرج هزینه های آن برای نیازمندان گردید.
مادر ترزا در پنجم سپتامبر ۱۹۹۷ در سن ۸۷ سالگی در دفتر مرکزی جماعت مذهبی خود درگذشت. با پخش این خبر، اندوه فراواني سراسر شهر کلکته را فرا گرفت. هزاران نفر به دفتر مرکزی شتافتند تا چهره ي او را برای آخرین بار ببینند و ادای احترام کنند. او در سيزدهم سپتامبر در شهر "کلکته" به خاک سپرده شد. در تمام ادیان الهی از او به عنوان یک "قدیسه" یاد کرده اند. وي در سال ۲۰۰۳ از سوي "پاپ ژان ‌پل دوم" آمرزیده شناخته شد.
در چهره ي او با آن قد خمیده همواره سادگی فقیرترین انسانها مشاهده می شد و با وجود برخورداری از شهرت بسیار، نه سخنران و نه نظریه پرداز بود. چهره ي تابناک وی با چین و شکنهای بسیار، پژواک رویارویی با انسانهای تیره روز اماکنی همچون "بوپال"، "بیروت"، "چرنوببل"، منطقه ي زلزله زده ي آمریکا، ساکنین سیاهپوست آمریکای جنوبی و آسایشگاه ایدز شهر نیویورک بود. ))

و اما به نقل از ویکی پدیا :

(( با وجود موارد مطرح شده در بالا عده ای نیز بر عملکرد مادر ترزا انتقاداتی را وارد می دانند :

با وجود نگرش مثبت بیشتر افراد به عملکرد مادر ترزا، برخی چون کریستوفر هیچنز و اروپ چترجی (پزشک هندی تبار زاده کلکته) دیدگاهی متفاوت نسبت به او دارند. هیچنز در سال ۱۹۹۵ میلادی کتابی بنام مقام تبلیغ گری : مادر ترزا در فرضیه و عمل  نوشت و درآن کتاب به انتقاد شدید از مادر ترزا پرداخت. او پیش از آن نیز در برنامه مستندی بنام فرشته دوزخ (محصول سال ۱۹۹۴) که از کانال ۴ انگلیس پخش گردید، به انتقاد از عملکرد مادر ترزا پرداخته بود.
از جمله انتقادات هیچنز می‌توان به ارایه خدمات ناکافی و نادرست به بیماران بستری در مرکز خیریه مادر ترزا در کلکته اشاره کرد. او در کتاب خود به گزارش دکتر رابین فاکس در مورد استانداردهای درمانی در مرکز خیریه کلکته اشاره می‌کند. دکتر رابین فاکس یکی از ویراستاران مجله معتبر پزشکی لانست است و گزارش او در سپتامبر سال ۱۹۹۴ میلادی در مجله لانست منتشر گردید. در بخشی از گزارش، دکتر فاکس اشاره می‌کند:" مرد جوانی با وضعیتی نابسامان در مرکز پذیرفته شده بود. او از تب بالایی رنج می‌برد. داروهای تجویز شده برای وی تتراسایکلین و استامینوفن بودند. مدتی بعد یک پزشک داوطلب در معاینه خود با تشخیص احتمالی مالاریا، داروهای بیمار را به کلروکین تغییر داد. آیا کسی نمی‌توانست برای تشخیص درست نگاهی به نمونه خون بیمار بیاندازد؟ آنگونه که به من گفته شد در آن جا به ندرت اجازه هرگونه ارزیابی داده می‌شد. آیا خواهران روحانی نمی‌توانستند از یک الگوریتم ساده برای افتراق بیماری‌های درمان پذیر و بیماری‌های درمان ناپذیر بهره برند؟ پاسخ باز هم منفی است. مادر ترزا دخالت الهی را به هرگونه برنامه ریزی ترجیح می‌داد. اصول وی برای مقابله با هرگونه پیشروی به سوی ماده گرایی و ماتریالیسم طراحی شده بودند.
در مستند فرشته دوزخ یکی از داوطلبان بنام مری لودن که مدتی در مرکز خیریه کلکته مشغول به خدمت داوطلبانه بوده است، از استفاده مکرر سرسوزن‌ها و سرنگ‌ها دچار حیرت گردیده بود. هنگامی که وی دلیل این که چرا خواهران روحانی بدون ضدعفونی کردن، تنها به آب کشیدن سوزن‌ها بسنده می‌کنند را جویا گشت، یکی از خواهران روحانی به او پاسخ داد که شستن کافی است و نه دلیلی و نه زمانی برای ضد عفونی کردن وجود دارد.
کریستوفر هیچنز ذکر می‌کند که مادر ترزا به جای استفاده کردن از صدقات در جهت کاهش فقر و بهبود شرایط مراکز نگهداری بیماران در حال مرگ، آن پول‌ها را برای باز گشایی صومعه‌های تازه و گسترش فعالیت‌های تبلیغی اش بکار می‌گرفت. از دیگر اشکالاتی که بر مادر ترزا گرفته می‌شود دریافت پول از افرادی مستبد ( چون خانواده دوالیه دیکتاتور هائیتی) و فاسد (چون چارلز کیتینگ، محکوم به فساد شدید مالی) بود. مادر ترزا مبلغ ۱٫۴ میلیون دلارصدقه از چارلز کیتینگ دریافت داشت و پیش و پس از دستگیری کیتینگ به حمایت از وی ادامه داد. پل ترولی دادیار منطقه‌ای لس آنجلس، در نامه‌ای به مادر ترزا، از وی برگرداندن مبلغ صدقه دریافتی از کیتینگ را در خواست کرد. دلیل وی استرداد پول سرقت شده از سوی کیتینگ به صاحبان اصلی آن (که برخی خود بسیار فقیر بودند) ذکر شد. ترولی هرگز پاسخی دریافت نکرد و پول صدقه داده شده هرگز به صاحبان اصلی اش بازنگشت. ))

..................................................

و اما لویی عزیز !

می بینی ظاهرا همین مادر ترزا هم در مواردی راه را درست رفته اند و بعضی جاها هم از صراط مستقیم ! کمی دور شده بوده اند ... دقیقا !! همانگونه که شما در مورد پیشوایتان معتقدید یعنی  آدولف کبیر !

یا حق ...
 


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۱۰/۲ عصر ۰۲:۱۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, ژان والژان, رزا, بانو, حمید هامون, Papillon, مگی گربه, گرتا, نیومن, دزیره, پرومته, جیسون بورن, dered, گولاگ, واتسون
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: تک فریمهای ماندگار - Papillon - ۱۳۹۰/۱۱/۵, عصر ۰۸:۳۹
RE: تک فریمهای ماندگار - پرومته - ۱۳۹۰/۱۱/۱۸, عصر ۰۴:۲۹
RE: تک فریمهای ماندگار - پرومته - ۱۳۹۰/۱۲/۳, عصر ۰۶:۱۹
RE: تک فریمهای ماندگار - رزا - ۱۳۹۱/۳/۳۱, عصر ۰۸:۳۲
RE: تک فریمهای ماندگار - زبل خان - ۱۳۹۱/۴/۱, عصر ۰۷:۰۸
قدردانی... - بانو - ۱۳۹۱/۸/۱۲, صبح ۱۲:۵۵
RE: تک فریمهای ماندگار - زبل خان - ۱۳۹۱/۹/۵, عصر ۱۲:۳۱
RE: تک فریمهای ماندگار - زبل خان - ۱۳۹۱/۹/۵, عصر ۰۷:۴۵
RE: تک فریمهای ماندگار - ادی فلسون - ۱۳۹۲/۲/۹, عصر ۰۲:۳۶
RE: تک فریمهای ماندگار - آماندا - ۱۳۹۲/۲/۱۰, صبح ۱۱:۰۹
RE: تک فریمهای ماندگار - Schindler - ۱۳۹۲/۷/۱۹, صبح ۰۱:۰۴
RE: تک فریمهای ماندگار - اکتورز - ۱۳۹۲/۷/۱۹, صبح ۰۴:۳۶
RE: تک فریمهای ماندگار - بولیت - ۱۳۹۲/۷/۲۷, عصر ۰۶:۰۶
RE: تک فریمهای ماندگار - اکتورز - ۱۳۹۳/۱/۳۱, صبح ۰۲:۱۰
RE: تک فریمهای ماندگار - واتسون - ۱۳۹۴/۵/۱۰, عصر ۱۲:۴۷
RE: تک فریمهای ماندگار - ال ماریاچی - ۱۳۹۵/۵/۵, عصر ۱۲:۵۰
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۵/۵/۵, عصر ۰۳:۱۴
RE: تک فریمهای ماندگار - کلئوپاترا - ۱۳۹۵/۴/۲۹, عصر ۰۷:۱۱
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۵/۵/۱۱, عصر ۰۶:۱۲
RE: تک فریمهای ماندگار - کلئوپاترا - ۱۳۹۵/۴/۳۱, عصر ۰۴:۵۵
RE: تک فریمهای ماندگار - کلئوپاترا - ۱۳۹۵/۵/۳, عصر ۰۲:۱۸
RE: تک فریمهای ماندگار - Classic - ۱۳۹۵/۶/۱۱, صبح ۱۱:۱۸
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۲/۱۷, صبح ۱۲:۱۴
RE: تک فریمهای ماندگار - BATMAN - ۱۳۹۶/۲/۱۷, عصر ۰۸:۴۷
RE: تک فریمهای ماندگار - بوچ کسیدی - ۱۳۹۶/۲/۱۸, صبح ۱۱:۰۶
RE: تک فریمهای ماندگار - بوچ کسیدی - ۱۳۹۶/۲/۱۹, صبح ۰۹:۴۰
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۲/۲۴, عصر ۰۹:۵۶
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۳/۲۳, عصر ۰۱:۴۸
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۴/۲۹, عصر ۰۴:۴۶
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۷/۲۷, عصر ۰۵:۰۰
RE: تک فریمهای ماندگار - پرنسس آنا - ۱۳۹۷/۹/۱, عصر ۰۹:۳۷
RE: تک فریمهای ماندگار - پرنسس آنا - ۱۳۹۹/۲/۲۹, عصر ۰۶:۳۳
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۴۰۱/۵/۷, صبح ۱۰:۵۵
RE: تک فریمهای ماندگار - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۵/۱۳, صبح ۰۸:۲۵
RE: تک فریمهای ماندگار - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۵/۲۹, صبح ۰۸:۱۵
RE: تک فریمهای ماندگار - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۶/۱۲, عصر ۱۲:۵۶
RE: تک فریمهای ماندگار - مورچه سیاه - ۱۴۰۱/۶/۱۶, عصر ۰۴:۵۶
RE: تک فریمهای ماندگار - سروان رنو - ۱۴۰۲/۴/۴, عصر ۱۱:۰۳
RE: تک فریم های ماندگار ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۸/۱۲, صبح ۱۲:۳۱
RE: تک فریم های ماندگار ... - دزیره - ۱۳۹۰/۸/۲۹, عصر ۰۴:۱۸
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۹/۷, عصر ۱۲:۴۳
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۹/۸, صبح ۱۱:۲۰
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۹/۱۰, عصر ۰۶:۲۲
RE: تک فریم های ماندگار ... - چارلز کین - ۱۳۹۰/۹/۱۳, عصر ۰۳:۰۸
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۹/۲۳, صبح ۱۰:۴۳
RE: تک فریم های ماندگار ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۹/۲۴, صبح ۱۲:۳۴
RE: تک فریم های ماندگار ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۹/۲۴, عصر ۱۱:۱۶
RE: تک فریم های ماندگار ... - سروان رنو - ۱۳۹۰/۹/۲۷, عصر ۱۰:۰۸
RE: تک فریم های ماندگار ... - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۱۰/۲ عصر ۰۲:۱۲
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۶, صبح ۱۱:۵۰
RE: تک فریم های ماندگار ... - Papillon - ۱۳۹۰/۱۰/۶, عصر ۰۹:۰۵
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۸, عصر ۰۴:۵۴
RE: تک فریم های ماندگار ... - پرومته - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵, عصر ۰۴:۴۰
RE: تک فریم های ماندگار ... - میثم - ۱۳۹۰/۱۰/۱۸, عصر ۰۵:۱۴
RE: تک فریم های ماندگار ... - چارلز کین - ۱۳۹۰/۱۰/۱۹, عصر ۰۲:۴۳
RE: تک فریم های ماندگار ... - پرومته - ۱۳۹۰/۱۰/۲۱, عصر ۱۲:۲۴
[split] ماندگارها - زبل خان - ۱۳۹۲/۵/۲, صبح ۰۶:۳۷
[split] یک عکس ... یک خاطره ... - Schindler - ۱۳۹۲/۷/۱۴, عصر ۰۵:۰۱