[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ایستگاه زمان - بررسی مطبوعات پیشکسوت
نویسنده پیام
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: ایستگاه زمان - بررسی مطبوعات پیشکسوت

گفتگوی مجله سایت اند ساند با آنتونی مان Anthony Mann

آنتونی مان داستانسرائی بود بسیار بزرگ که بر سوژه زیاد تکیه داشت و گواه این امر استحکام فیلمهای پلیسی و وسترنهای اولیه او هستند. این فیلمها دارای آنچنان شور و حرارتی اند که در تماشاچی یک نوع عکس العمل روحی خاص برمیانگیزد، آنطور که گوئی در صحنه فیلم حضور دارد.

آنتونی مان در سی ام ژوئن 1906 در شهر سن دیه گو در کالیفرنیا ، پای به عرصه وجود گذاشت و در اوائل 1968 ، هنگام کارگردانی فیلم مردی بدون آینده درگذشت.

او در طول زندگی و مسیر کارهای هنریش ، آثار بزرگی خلق کرد و جزو آندسته از کارگردانان خودساخته ای بود که سینما را از راه تجربه و مطالعه غیرکلاسیک آموخت.

در شانزده سالگی ، با شرکت در نمایشهای بی اهمیت در تئاتر ، نخستین شغل خود را آغاز کرد ، ولی این فعالیت را با سفرهای خود به اتفاق کمپانیهای تئاتر سیار دنبال کرد و پس از مدتی وارد تئاتر معظم "گید" شد.

چندی که گذشت شخصا یک کمپانی مستقل تشکیل داد و نمایشنامه های معروفی چون رعد در سمت چپ و ضربه بزرگ را شخصاَ به روی سن آورد. پس از تجربه کافی در زمینه تئاتر در دهه 1940-1930 به سینما روی آورد در کمپانی دیوید سلزنیک ، ریاست بخش انتخاب هنرپیشه ها را برعهده گرفت. پس از مدتی کمپانی شخصی سلزنیک منحل گردید و مان نیز شغل خود را ازدست داد.

در سال 1942 سول سیگل بنا به توصیه دونالد مک کاری ، مان را برای ایفای نقشی در فیلم دکتر برادوی انتخاب کرد و هنگامی که مان برای ایفای نقش به هالیوود خوانده شد ، سیگل تصمیم گرفت کارگردانی فیلم را به وی واگذارد و این اولین کار او در زمینه کارگردانی بود. دومین فیلم بنام مهتاب در هاوانا را در همان سال در "یونیورسال" کارگردانی کرد و سپس در دو کمپانی "Republic"  و "RKO" تا سال 1950 کار کرد که بهترین فیلم او وینچستر73 در همان سال بوجود آمد . پس از آن با "هال و الیس" قرارداد بست.

 ...جیمز استوارت در وینچستر 73

از 1950 تا 1955 معروفترین وسترنهای ساده و گیرای خود را در این کمپانی ساخت و در تمام آنها بوردن چیز به عنوان سناریست با او همکاری داشت. بوردن چیز در سینمای وسترن آمریکا پس از جیمز ادوارد گرانت و سام پکین پا ، بهترین سناریست فیلمهای وسترن به شمار می رود. آثار بزرگ مان در این دوره    خم رودخانه (1952)، مهمیز برهنه (1953)، مردی از لارامی (1955) و سرزمین دوردست (1955) نام دارند. 

پس از مردی از غرب (1958) و سیمارون (1960)، مان از ژانر وسترن به فیلمهای تاریخی روی آورد و دو شاهکار خود – ال سید (1961) و آنگاه سقوط امپراتوری روم (1964) را ساخت. او در طول زندگیش بارها به خاطر عقاید شخصی ، با شکست روبرو شد. یکبار در سال 1951 بود که کارگردانی فیلم کجا میروی؟ (هوسهای امپراتور) را برعهده گرفت اما اختلاف سلیقه او با تهیه کننده ، موجب برکناری او شد و بقیه فیلم را مروین لروی ساخت و یکبار هم زمانی بود که میخواست اسپارتاکوس را کارگردانی کند اما اختلاف با کرک داگلاس موجب شد که استنلی کوبریک به جای او انتخاب شود.

 ... مهمیز برهنه

برگزیده گفتگوی آنتونی مان با مجله "سایت اند ساند" هنگام ساخت قهرمانان تلمارک

به نظر من سوژه جزء اساسی و عمده یک فیلم است. من بیشتر به داستان مردمانی توجه دارم که عزم انجام کاری را میکنند و این کار را بالاخره به انجام میرسانند. مردم به دیدن سرگذشت شکست و نومیدی علاقه ای ندارند. اغلب اشخاص ، خود ، شکست خورده و ناامید هستند ؛ دوست دارند در فیلم ، توفیق و انجام کارهای خطیر را تماشا کنند تا خود را در این مورد ، شریک حس کنند. از این نظر به عقیده من هملت یکی از بی لطف ترین قهرمانان است. اگر او در پایان سرگذشت ، عمویش را نمی کشت ، بعید میدانم نمایش هملت ، یک چنین توفیقی بدست می آورد . اگر مسیح پس از مصلوب شدن باز دوباره قیام نمی کرد ، داستانی وجود نداشت. نمایش نامه ای مثل مکبث که یک نمایشنامه صددرصد "شکست گرا" و مایوس کننده است، هرگز نزد عامه توفیق و اقبالی نیافته است. مردم دوست دارند در نیروی تحرک و عزم سازنده قهرمانان یک ماجرا شریک باشند.

من هروقت از این اصل در انتخاب داستانهایم عدول میکنم ، فیلم با عدم توفیق روبرو میشود. مثلا من فیلمی به اسم خانواده فیوری ساختم که یک چنین سوژه ای داشت. قهرمانان فیلم جالب و گیرا بودند ، نکات خوبی هم در آن گنجانده شده بود ولی فیلم توفیق نیافت. چون هیچیک از قهرمانان ، به هیچ اصلی پایبند نبودند. افرادی بودند بی هدف ، سرگشته و مملو از کینه و نفرت.

دیگر از موضوعاتی که در سوژه یک فیلم ، مورد نظرم است اینست که عقیده دارم فیلم قبل از هر چیز "تصویری" و "عینی" است ؛ بنابراین اگر آدم قرار باشد داستانی را در فیلم تعریف کند بجای انتخاب یک داستان روحی و معنوی که ناچار ، بیان آن به حرف و گفتگوی زیاد احتیاج دارد باید سوژه ای را در نظر بگیرد که واجد کیفیات بصری باشد با بیان تصویری مناسب.

فیلم بالاتر از هرچیز و قبل از هرچیز از تصویر ساخته میشود و باید بطور تصویری و با فکر "عینی" سناریوی آن ساخته شود. من در مورد فیلم به وراجی و پرحرفی علاقه ندارم. فیلم باید حرفش را با تصویر بزند. جای حرف ، تئاتر است. در سینما آدم باید همه چیز راببیند.

برای ساختن ال سید به اسپانیا رفتیم. از اسپانیا خیلی خوشم آمد. مشاهده این سرزمین و گوشه و کنار آن و زیباییها ی تصویریش ، عشق مرا به ساختن سرگذشت ال سید دوچندان کرد و آن را با مایه اسپانیا و درحالیکه زیباییهای تصویری اسپانیا یکی از قهرمانان این فیلم بود ساختم.

در مورد سقوط امپراتوری روم ، کار ما سخت تر بود. سوژه فیلم ، سوژه شکست و عدم موفقیت بود. من در سراسر تهیه فیلم دائم میترسیدم مبادا این روح شکست طوری ظاهر شود که تماشاچی را ناراحت کند ، چون تماشاچی برای دیدن شکست به سینما نمی آید. در فیلم ما می بینیم که حرفها و کلمات از پیروزی سخن میگویند ولی تصاویر ، بیان کننده شکست هستند و پیروزی با تصاویر است ؛ بدون اینکه احساس شکست باعث ناراحتی تماشاچی شود.

1... سقوط امپراتوری روم 

من دوست دارم داستان هرچه ساده تر و ابتدایی تر باشد و حتی المقدور سعی میکنم از سوژه های پیچیده و غامض دوری کنم و لزوما سعی میکنم فیلمهایم متضمن پند واخلاق نباشد و من زیاد به فیلمی که نتیجه آموزنده دارد علاقه ای ندارم . سینما جای وعظ و خطابه و نیز موعظه های اخلاقی و اجتماعی نیست. ما آمده ایم حس پرستش خوبی و زیبایی را در بیننده برانگیزیم.

پیس هملت با شرکت جان باریمور را پانزده بار دیده ام. بنظر من این بزرگترین هملت است که تاکنون به معرض نمایش در آمده . هربار که از تئاتر بیرون آمدم احساس عظمت و یکجور احساس خدایی میکردم ، در صورتیکه هملت یک پیس نتیجه دار و اخلاقی نیست. حتی متضمن بعضی مسائل خلاف اخلاق نیز هست. ولی این پیس مرا برمی انگیخت. مرا به عرش می رساند. هنر نیز باید همین کار را بکند. باید به انسان تعالی خدایی بخشد ، چشم او را باز کند.ذوق و حال و احساس را در او برانگیزد ؛ نه اینکه پندآموز و راهنمای اخلاقی باشد.

در کار فیلمبرداری همیشه ترجیح میدهم که اول صحنه های خارجی را فیلمبرداری کنم. به این ترتیب هنرپیشه ها و سایر کارکنان فیلم ،با محیط و روح محیط آشنا می شوند و این امر در بهبود کارشان تاثیر میگذارد. مثلا اگر از کوهی بالا بروند و حالت نفس نفس زدنشان را نشان بدهیم این حالت دیگر قلابی و مصنوعی نیست. یا وقتی نشان بدهیم ، قهرمانان سردشان شده  این سرما دیگر بازی و دروغ نیست و واقعا سردشان شده است. بهرحال محیط واقعی خواه ناخواه در فیلم خود را ظاهر میکند و به صحنه قوت می بخشد و بازی هنرپیشه ها در صحنه های بعدی نیز در همان مایه پیش می رود.

به عقیده من آنچه مسلم است ، تماشاچی از مشاهده وسعت و گسترش و از مشاهده زیبایی فوق العاده و شگفت آور و باورنکردنی به هیجان می آید و این مناظر در روحش تاثیر می گذارد. در مورد کار کردن در دکورهای عظیم نظیر سقوط امپراتوری روم ، وقتی که استفن بوید و کریستوفر پلامر نبرد تن بتن می کنند برای آنکه میدان نبرد محدودتر و در نتیجه احساس صمیمانه تر شود ، گرداگرد آنها را با سپرهای افراد پوشاندم . بدین ترتیب توجه تماشاچی روی آن قسمت محصور بین سپرها که در آن نبرد صورت می گرفت متمرکز میشد. خداوند در طبیعت چنان رنگهای متنوع و زیبایی بوجود آورده که وقتی آدم برای فیلم برداری به محیط طبیعت پناه میبرد، بهرحال قسمتی از این زیباییها را خواه ناخواه در فیلم ضبط میکند. یادم می آید در جریان تهیه ال سید یک روز در "السینا" از خواب بیدار شدم  و دیدم که مه زیبائی روی شهر را پوشانده و به همه چیز طرح ابهام بخشیده است. من از جا جسته ، خطاب به چارلتون هستون داد زدم : تماشا کن! دیگر هیچوقت به همچه چیزی برنمی خوریم. زود بلند شو زره ات رابپوش و سوار اسب شو ! اسب سفیدی بردار و در طول ساحل بتاز . زود باش! ده دقیقه بعد فیلمبرداری از این صحنه را تمام کرده بودیم. بهرحال اگر چنین امری خودبخود روی نمیداد ما هم موفق به گرفتن چنین صحنه ای نمی شدیم.

طبیعت جلوه های زیبایی دارد. آدم باید چشمش باز باشد و این جلوه ها را دیده در لحظه مناسب اسیر کند. باز در ال سید در آخرین صحنه که چارلتون هستون با اسب پیش می آمد ، من بر شنزار ساحلی دراز کشیده و ناظر عبور او سوارانش بودم. یک سوار رد شد ؛ یکی از سیاهی لشکرها بود. ناگهان زره او نور خورشید را گرفته و بصورت برقی خیره کننده پس داد . من خطاب به فیلمبردارم رابرت کراسکر داد زدم : تماشا کن ! این است آنچه ما می خواهیم . این مظهر تجلی خداست. باید هرطور هست این صحنه را بازتکرار کنیم . بنابراین به سرعت دست بکار شده زره چارلتون هستون را صیقل داده او را واداشتیم از همان نقطه اسب را بتازاند و درست بهمان وضع ، آفتاب برق زره او را در چشم دوربین و یعنی در چشم تماشاچی تاباند و یک صحنه زیبا و موثر و بامعنی بوجود آمد.

2 ... چارلتون هستون در ال سید

برای من انتخاب منظره و دورنما اصول خاصی ندارد. بسته باین است که آدم با تصویر دورنما {لانگ شات} چه میخواهد بکند. کارگردان ، صحنه خارجی را مطابق با حادثه ای که باید در این صحنه اتفاق بیافتد و بعد البته با رجوع به ذوق و سلیقه خاص انتخاب میکند و بعد این وظیفه فیلمبردار است که احساس خاص کارگردان را از این منظره به تماشاچی منتقل سازد و البته فقط بعضی فیلمبردارها قادر به انجام این کار هستند. درباره انتخاب زاویه بقول ارنست لوبیچ کارگردان اتریشی ، برای فیلم گرفتن از یک سوژه ، هزار نقطه نظر و هزار زاویه دوربین وجود دارد ؛ ولی منطقه اصلی و بهترین زاویه ، یکی بیشتر نیست. کارگردان باید این بهترین نقطه دید را مطابق با روح صحنه و مطابق با سلیقه پیدا کرده و از همان نقطه فیلمبرداری کند . وقتی این زاویه خالی پیدا شد ، صحنه بهترین و کاملترین جلوه خود را پیدا میکند.

 برگرفته از :  مجله ستاره سینما  ش699  24بهمن 48


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۸۹/۶/۲ صبح ۰۶:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, john doe, موسيو وردو, سروان رنو, ایرج, رائول والش, دلشدگان, Classic, پایک بیشاپ, بانو, ژان والژان, california, نیومن, راتسو ریــزو, پاشنه طلا, پرشیا, برو بیکر, BATMAN, حمید هامون
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: ایستگاه زمان - بررسی مطبوعات پیشکسوت - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۶/۲ صبح ۰۶:۱۹