یک فیلم هیجان انگیزی سالها پیش از تلویزیون پخش شد که خیلی با اون خاطره دارم. چند تا سرباز آمریکایی به یه ماموریت خطرناک توی جنگل میرن. همون اول فیلم که سربازها سوار قایق میشن فرمانده شون رو از نقطه نامعلومی با گلوله میزنن و میکشن. یادمه یکی از سربازها اسمش اسپنسر بود. بعد سربازها وارد جنگل میشن و در طول فیلم یکی یکی به طرز وحشتناکی کشته میشن. نهایتاً دو نفر از سربازها که یکی شون زخمی شده بود زنده می مونن و توی جنگل به یه شهر کوچیک میرسن. بعد متوجه میشن که توی شهر دوتا چوبه دار برای اونها تدارک دیده شده. اونها وارد یه کلبه میشن. سربازی که سالم بود از یک نفر از مردم شهر تعدادی فشنگ می خره. توی یه صحنه وقتی دوتا سرباز توی اتاق بودن و اون یکی که زخمی بوده روی زمین دراز کشیده بود، یک نفر از افراد دشمن وارد اتاق میشه بعد اونی که سالم بود طرف رو می بنده به رگبار ولی متوجه میشه که تیرهاش مشقیه و بر اون اثر نمیکنه بعد یارو میخنده و به سمت سربازه حمله میکنه اما اون سرباز زخمی که روی زمین دراز کشیده بود همونطور درازکش از پشت با خنجر به طرف ضربه می زنه و اونو میکشه.
خیلی ممنون میشم اگه کسی بتونه راهنماییم کنه.
فیلم مورد نظر شما آسایش به سبک جنوبی هست که در ایران به نام عملیات مرداب مشهور است.
یک فیلم هیجان انگیزی سالها پیش از تلویزیون پخش شد که خیلی با اون خاطره دارم. چند تا سرباز آمریکایی به یه ماموریت خطرناک توی جنگل میرن. همون اول فیلم که سربازها سوار قایق میشن فرمانده شون رو از نقطه نامعلومی با گلوله میزنن و میکشن. یادمه یکی از سربازها اسمش اسپنسر بود. بعد سربازها وارد جنگل میشن و در طول فیلم یکی یکی به طرز وحشتناکی کشته میشن. نهایتاً دو نفر از سربازها که یکی شون زخمی شده بود زنده می مونن و توی جنگل به یه شهر کوچیک میرسن. بعد متوجه میشن که توی شهر دوتا چوبه دار برای اونها تدارک دیده شده. اونها وارد یه کلبه میشن. سربازی که سالم بود از یک نفر از مردم شهر تعدادی فشنگ می خره. توی یه صحنه وقتی دوتا سرباز توی اتاق بودن و اون یکی که زخمی بوده روی زمین دراز کشیده بود، یک نفر از افراد دشمن وارد اتاق میشه بعد اونی که سالم بود طرف رو می بنده به رگبار ولی متوجه میشه که تیرهاش مشقیه و بر اون اثر نمیکنه بعد یارو میخنده و به سمت سربازه حمله میکنه اما اون سرباز زخمی که روی زمین دراز کشیده بود همونطور درازکش از پشت با خنجر به طرف ضربه می زنه و اونو میکشه.
خیلی ممنون میشم اگه کسی بتونه راهنماییم کنه.
فیلم مورد نظر شما آسایش به سبک جنوبی هست که در ایران به نام عملیات مرداب مشهور است.
Southern Comfort
خودشه ! بی نهایت سپاسگزارم جناب سارتانا محبت کردید
دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از دهانهایی هستند که دعا می کنند
حدود 20سال پیش تلویزیون یه فیلمی رو پخش کرد که داستان این فیلم در زمان جنگ دوم جهانی بود و در یکی از کشورهای امریکای جنوبی اتفاق میافتد و یک خلبان بود که یک هواپیمای مسافربری که اگه اشتباه نکنم به نام پرنده ابی داشت و به علت بده کاری در قمار به زندان افتاد وگروهی خانواده المانی هم که یه دختر زیبا با اونا بود هم اونو از زندان به شرط بردن اونها به المان نجات دادن و خلبان هم عاشق اون دختره شد .کسی اسم فیلم و تاریخ ساختشو میدونه .
وقتی صدای ناقوس کلیسا ها را می شنوی هرگز نپرس که ناقوس عزای کیست؟ این ناقوس عزای توست.
یکی از فیلم هایی که اواخر دهه 70 زیاد تلویزیون می ذاشت.
از جمله فیلم های ژانر فاجعه. (توی مایه های فیلم های رولند امریخ)
داستان یک شهاب سنگی بود که داشت می اومد سمت زمین و دانشمند ها با کلی بدبختی توسط لیزر این شهاب سنگ رو منفجر کردند! بعدش شهاب سنگ به هزار تیکه کوچیک تقسیم شد که همه داشتند می اومدند سمت زمین!
حدود 20سال پیش تلویزیون یه فیلمی رو پخش کرد که داستان این فیلم در زمان جنگ دوم جهانی بود و در یکی از کشورهای امریکای جنوبی اتفاق میافتد و یک خلبان بود که یک هواپیمای مسافربری که اگه اشتباه نکنم به نام پرنده ابی داشت و به علت بده کاری در قمار به زندان افتاد وگروهی خانواده المانی هم که یه دختر زیبا با اونا بود هم اونو از زندان به شرط بردن اونها به المان نجات دادن و خلبان هم عاشق اون دختره شد .کسی اسم فیلم و تاریخ ساختشو میدونه .
سلام فیلمی پلیسی بود که در اخر فیلم در یک خیابان پلیسها ماشینهاشون با تبهکاران تصادف میکنه و بعد از ماشین پیاده میشن و تیراندازی پرخشونتی صورت میگیره و پلیسهای زیادی کشته میشن اسمش کسی میدونه؟
مثل ببر قوی باش و از کنار مظلوم مثل آهوی مهربان عبور کن..از دیالوگ فیلمهای بروس لی
دنبال اسم یک فیلم هستم که در دههی شصت بارها پخش شد. داستان رو درست به یاد ندارم ولی یک صحنهی به یاد ماندنی داشت که شد کمک کنه دوستان به خاطر بیارن. در اون صحنه یک نفر جوان در صحرا به پشت خوابیده بود (یه گروه بودن در حال سفر فکر کنم) که وقتی از خواب پا میشه متوجه میشه چشماش دیگه نمیبینه و کور شده (فکر کنم در اثر آفتاب). اینطور بود که صحنه از بالا این رو نشون میداد و وقتی چشماش رو باز می کرد صحنه خیلی استرس داشت چون یه دفعه میگفت که کور شده ... چیز دیگهای که در مورد این فیلم یادم هست این بود که گروهی در این فیلم در حال ساخت یک راهآهن بودند.
یک فیلم دیگه هم بود که من خیلی ازش میترسیدم. فکر کنم چینی بود و در اون یک عده که ۲ تا رئیس داشتند مردم ناتوان رو به بردگی می گرفتن و کسی که میخواست از دستشون فرار کنه رو با داغ علامت میگذاشتن. من از صحنهی داغ گذاشتن این فیلم خییییلی میترسیدم.
Passion is the friction between one's soul and the outside world. (Stalker)
بیش از 30 سال پیش یه فیلم جنگی دیدم که هنوز پیداش نکردم. فیلم فکر کنم مربوط بشه به جنگ العلمین در شمال آفریقا. جایی در فیلم انگلیسیها از عروسک برای گول زدن آلمانی ها استفاده میکنن. آلمانی ها میفهمند و با قوای اصلی بازمیگردند اما انگلیسیها اینبار از سربازان واقعی استفاده میکنند. کسی یادش میاد این فیلمو؟
بیش از 30 سال پیش یه فیلم جنگی دیدم که هنوز پیداش نکردم. فیلم فکر کنم مربوط بشه به جنگ العلمین در شمال آفریقا. جایی در فیلم انگلیسیها از عروسک برای گول زدن آلمانی ها استفاده میکنن. آلمانی ها میفهمند و با قوای اصلی بازمیگردند اما انگلیسیها اینبار از سربازان واقعی استفاده میکنند. کسی یادش میاد این فیلمو؟
بیش از 30 سال پیش یه فیلم جنگی دیدم که هنوز پیداش نکردم. فیلم فکر کنم مربوط بشه به جنگ العلمین در شمال آفریقا. جایی در فیلم انگلیسیها از عروسک برای گول زدن آلمانی ها استفاده میکنن. آلمانی ها میفهمند و با قوای اصلی بازمیگردند اما انگلیسیها اینبار از سربازان واقعی استفاده میکنند. کسی یادش میاد این فیلمو؟
یادمه یه سریالی (احتمالاً ایرلندی) اواخر دهه 60 از تلویزیون پخش میشد به اسم ستیز که قهرمان اون یه مردی بود یه اسم جان ماریو کُندیک که یه یاغی بود که طرفدار حقوق مردم و تحت تعقیب حکومت ظالم وقت بود. کندیک از دست حکومت مجبور بود مخفیانه و توی جنگل زندگی کنه. یه جورایی شبیه رابین هود بود. آخر هر قسمت سریال یه گیتاریست بود که کنار جاده می نشست و یه آهنگ زیبای غم انگیز درباره کندیک می خوند (که البته فقط ما اونو می دیدیم) و کندیک هم از جاده رد میشد و می رفت. در آخرین قسمت کندیک به شوخی تفنگ رو به سمت دوستش که با اسب به سمتش میومد نشونه گرفت (کندیک و اون آدم قبلاً با هم دشمن بودند و مدتی بود که با هم صلح کرده و دوست شده بودند) ولی دوستش دچار سوتفاهم شد و به سمت کندیک شلیک کرد. بعد از اسب پایین اومد و تفنگ کندیک رو بررسی کرد و دید که هیچ فشنگی توش نبوده و متوجه اشتباه خودش شد اما پشیمانی فایده ای نداشت و کندیک مرده بود...
راستش در بدو ورود به این کافه یوزر جان ماریو کندیک رو انتخاب کردم ولی چون نتونستم عکسی ازش در نت پیدا کنم که بعنوان آواتار بذارم مورد تایید مدیریت واقع نشد.
دوستان حالا میخوام بدونم اسم انگلیسی سریال چی بوده ؟
دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از دهانهایی هستند که دعا می کنند
یادمه یه سریالی (احتمالاً ایرلندی) اواخر دهه 60 از تلویزیون پخش میشد به اسم ستیز که قهرمان اون یه مردی بود یه اسم جان ماریو کُندیک که یه یاغی بود که طرفدار حقوق مردم و تحت تعقیب حکومت ظالم وقت بود. کندیک از دست حکومت مجبور بود مخفیانه و توی جنگل زندگی کنه. یه جورایی شبیه رابین هود بود. آخر هر قسمت سریال یه گیتاریست بود که کنار جاده می نشست و یه آهنگ زیبای غم انگیز درباره کندیک می خوند (که البته فقط ما اونو می دیدیم) و کندیک هم از جاده رد میشد و می رفت. در آخرین قسمت کندیک به شوخی تفنگ رو به سمت دوستش که با اسب به سمتش میومد نشونه گرفت (کندیک و اون آدم قبلاً با هم دشمن بودند و مدتی بود که با هم صلح کرده و دوست شده بودند) ولی دوستش دچار سوتفاهم شد و به سمت کندیک شلیک کرد. بعد از اسب پایین اومد و تفنگ کندیک رو بررسی کرد و دید که هیچ فشنگی توش نبوده و متوجه اشتباه خودش شد اما پشیمانی فایده ای نداشت و کندیک مرده بود...
راستش در بدو ورود به این کافه یوزر جان ماریو کندیک رو انتخاب کردم ولی چون نتونستم عکسی ازش در نت پیدا کنم که بعنوان آواتار بذارم مورد تایید مدیریت واقع نشد.
دوستان حالا میخوام بدونم اسم انگلیسی سریال چی بوده ؟
این همونی نبود که یه جا تیر میخوره زخمی میشه دستش ، مجبور میشه تو جنگل تخم خام پرنده ها رو بخوره؟ یه کلاه کاموایی هم سرش بود؟
طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آنگاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بیدرنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفتهای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
یادمه یه سریالی (احتمالاً ایرلندی) اواخر دهه 60 از تلویزیون پخش میشد به اسم ستیز که قهرمان اون یه مردی بود یه اسم جان ماریو کُندیک که یه یاغی بود که طرفدار حقوق مردم و تحت تعقیب حکومت ظالم وقت بود. کندیک از دست حکومت مجبور بود مخفیانه و توی جنگل زندگی کنه. یه جورایی شبیه رابین هود بود. آخر هر قسمت سریال یه گیتاریست بود که کنار جاده می نشست و یه آهنگ زیبای غم انگیز درباره کندیک می خوند (که البته فقط ما اونو می دیدیم) و کندیک هم از جاده رد میشد و می رفت. در آخرین قسمت کندیک به شوخی تفنگ رو به سمت دوستش که با اسب به سمتش میومد نشونه گرفت (کندیک و اون آدم قبلاً با هم دشمن بودند و مدتی بود که با هم صلح کرده و دوست شده بودند) ولی دوستش دچار سوتفاهم شد و به سمت کندیک شلیک کرد. بعد از اسب پایین اومد و تفنگ کندیک رو بررسی کرد و دید که هیچ فشنگی توش نبوده و متوجه اشتباه خودش شد اما پشیمانی فایده ای نداشت و کندیک مرده بود...
راستش در بدو ورود به این کافه یوزر جان ماریو کندیک رو انتخاب کردم ولی چون نتونستم عکسی ازش در نت پیدا کنم که بعنوان آواتار بذارم مورد تایید مدیریت واقع نشد.
دوستان حالا میخوام بدونم اسم انگلیسی سریال چی بوده ؟
این همونی نبود که یه جا تیر میخوره زخمی میشه دستش ، مجبور میشه تو جنگل تخم خام پرنده ها رو بخوره؟ یه کلاه کاموایی هم سرش بود؟
ممنون از کمکتون جناب اسکورپان اما راستش اینهایی که میگین رو یادم نمیاد. من اون زمان هفت، هشت سال داشتم و غیر از توضیحاتی که عرض کردم چیز دیگه ای بخاطر نمیارم.
دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از دهانهایی هستند که دعا می کنند
آخه من هم دقیقا چنین چیزی در خاطرم هست. فردی که با خانواده اش زندگی خوبی داشت. بر اثر یک حادثه تحت تعقیب قرار میگیره و مجبور میشه به جنگل فرار کنه در حالی که مقامات دولتی دنبالشند. یه تفنگ شکاری هم داشت. منتها باید یه کلید واژه ازش داشته باشیم تا بتونیم سرچ کنیم. جان ماریو کندیک رو با املاهای مختلف نوشتم ولی جواب نداد. باز هم می گردم ببینم چیزی پیدا میکنم.
آخه من هم دقیقا چنین چیزی در خاطرم هست. فردی که با خانواده اش زندگی خوبی داشت. بر اثر یک حادثه تحت تعقیب قرار میگیره و مجبور میشه به جنگل فرار کنه در حالی که مقامات دولتی دنبالشند. یه تفنگ شکاری هم داشت. منتها باید یه کلید واژه ازش داشته باشیم تا بتونیم سرچ کنیم. جان ماریو کندیک رو با املاهای مختلف نوشتم ولی جواب نداد. باز هم می گردم ببینم چیزی پیدا میکنم.
بله دقیقاً همینی که شما میگین بود. خیلی لطف می کنین. میخوام سریال رو پیدا و دانلود کنم بخصوص بخاطر آهنگ غم انگیزی که اون گیتاریست آخر هر قسمت برای کندیک میخوند.
دستهایی که کمک می کنند مقدس تر از دهانهایی هستند که دعا می کنند
آخه من هم دقیقا چنین چیزی در خاطرم هست. فردی که با خانواده اش زندگی خوبی داشت. بر اثر یک حادثه تحت تعقیب قرار میگیره و مجبور میشه به جنگل فرار کنه در حالی که مقامات دولتی دنبالشند. یه تفنگ شکاری هم داشت. منتها باید یه کلید واژه ازش داشته باشیم تا بتونیم سرچ کنیم. جان ماریو کندیک رو با املاهای مختلف نوشتم ولی جواب نداد. باز هم می گردم ببینم چیزی پیدا میکنم.
بله، حق با شماست... اتفاقا این مورد مربوط به یه فیلم بود نه سریال...
تا جایی که یادمه دو تا دوست نظامی بودن، یکی از نظام ترخیص شده و به شهرش برمیگرده، و دیگری به همون شهر دوستش منتقل میشه و فکر کنم بعنوان رئیس پلیس یا ژاندامری اونجا منصوب میشه...
شخصیت اصلی فیلم بدلیل ظلمهایی که توسط عده ای صاحب نفوذ و ثروتمند به مردم میشه طی درگیری ای تحت تعقیب قرار میگیره...
و در آخر فیلم با سلاح خالی (یادم نیست، ولی فکر کنم) از داخل نیزارها میاد بیرون و بطرف دوستش (رئیس ژاندامری) نشانه میگیره و اون هم که سوار بر اسب بوده بطرفش شلیک میکنه. بعدش که اسلحه اش رو چک میکنه متوجه خالی بودن اون میشه...
یادمه در قسمتی از فیلم برای رئیس ژاندارمری صبحانه میارن، نون و کره و مربا. گماشته رئیس گزارش کار میداد که امروز در کارخانه مرباسازی آشوب شده و یکی از کارگرها داخل دیگه مرباپزی افتاده و مرده. این تعریف مقارن میشه با لقمه گرفتن رئیس از مربا... بلافاصله لقمه رو میندازه روی میز و میگه: نمیشد این گزارش رو بعد صبحانه بدی...