[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #59
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

فلسفه اعدام در ملا عام یا "چگونه میتوان یک گاردن پارتی را به تیرباران پارتی تبدیل نمود" به روایت تصویر

نوعی از مجازات عمومی در تمام دنیا، اعدام یا گرفتن زندگی شخص مورد نظره. شیوه های مختلفی برای اعدام تعریف شده مثل دار زدن، تیر باران، صندلی الکتریکی و و و ....

در این بین صحنه های مربوط به تیرباران بیشترین بار دراماتیک رو در عالم سینما بر دوش میکشند و طرز مواجهه قهرمان با لحظه قبل از شلیک گلوله نشانه ترس یا شجاعت اونه.  در هر صورت ایستادن مقابل افرادی که میخواهند جانت را بگیرند کار هر کسی نیست؛ بخصوص اگر در لحظه آخر باز هم حواست توسط شخص مزاحمی (کسلر) پرت شود و تو را یاد پیشوا بندازد.

مکالمات راینهارد در شب اعدامش با زندانبانش هم شنیدنیه که دارند در مورد انواع و اقسام خودکشی قبل از اعدام صحبت میکنند.

راینهارد

راینهارد : شماها دیوانه اید! همه تون!

بگذریم....یکی از سکانسهای بیاد ماندنی در سریال ارتش سری، سکانس مربوط به گاردن پارتی کسلره که پر از صحنه های بیاد ماندنی و دیالوگهای جالب رد و بدل شده بین کسلر و آلبره.

آلبر بخاطر کمکهای بلاعوضی که به آلمانیها کرده به گاردن پارتی دعوت میشه(به تنهایی). لباس مرتب و پاپیون قرمز و میک آپ مناسب و ... که در مهمانی کسلر کم و کسری نسبت به بقیه نداشته باشه امــــــــــــــا...با ورود آلبر به محل مهمانی و آشنائیش با محیط تازه، دوربین هم با نگاه آلبر حرکت میکنه و بیننده رو از حال و هوای مراسم باخبر میکنه..ناگهان نگاه آلبر به دیوار کنار باغ خشک میشه..

فرصتی برای تعویض موقعیت نیست؛ چون کسلر تصمیم داره بقیه مهمانی رو با آلبر سپری کنه.

...

آلبر و کسلر

کسلر : مسیو فوآره!

آلبر : آاا.. فرمانده کسلر!

کسلر : خوشحالم که موفق شدین بیاین. بعدا معرفیتون میکنم. از اینکه کلوز رو به ما شناسوندین باید ازتون تشکر کنم.

آلبر : خوشوقتم

کسلر : اون میتونست اطلاعات زیادی به ما بده؛ البته موضوع مال چند هفته پیشه......خب! ساعت سه و نیم شد. وظیفه ناخوشایندی دارم که باید انجام بدم. اجازه میدین؟!!

آلبر : حتما قربان

کسلر : میبینید مسیو فوآره! تمام اینائی که مصمم اینجا ایستاده اند، سعی دارند وحشتشونو مخفی کنند. احتمالا در این فکر هستند که آیا یکی از این کسانی که اعدام میشه به نوعی به آنها خیانت کرده باشه..همه شون بدلیل عملی، ندانم کاری ای یا خیانتی گناهکاران! یادشون نمیاد!..... افشاگری جالبیه!...

کسلر به آسمون نگاه میکنه..ظاهرا وجود ابرا نگرانش کرده که مبادا شکوه گاردن پارتیش بهم بخوره.

کسلر : روز مطلوبی برای گاردن پارتی نیست.

آلبر : خیلی دردناکه!

کسلر : رنگتون پریده مسیو فوآره! این برنامه ناراحتتون نکرده باشه؟!

آلبر : برای من تکاندهنده است قربان.

کسلر : بعضی وقتا نمایش قدرت لازمه. اون کسانی رو انتخاب میکنیم که با ما همکاری دارند و در مقابل شامل لطف ما میشن تا همکاریشون بیشتر بشه....آسون میشه چیزهائی رو از بین برد تا دوست دیروز دشمن امروز انسان بشه..موافق نیستین؟!!!

آلبر خیلی سعی میکنه بتونه حرف بزنه ولی هیچ صدائی از حنجره اش شنیده نمیشه.

کسلر

چهره خونسرد کسلر و گاهی لبخندهای سردش آدمو یاد بازجوئیهای معروف سرهنگ لاندا در فیلم inglourious basterds میندازه.

لاندا

استفاده از سیاهی لشکرهای مناسب در این صحنه بسیار پر اهمیته. حتی شخصی که قراره اعدام بشه رو چندین بار در رستوران دیدیم. آخرین باری که او رو در رستوران دیدیم، کسلر با لباس شخصی می ایسته و بهش لبخند میزنه.

اعدامی

برای تلطیف موضوع، میشه به استفاده جالب از سیاهی لشکر در سریال ارتش سری پرداخت. پیرمرد سرخوشی در سری اول سریال بازی کرده بود که برای خودش داستانهای مجزا داشت. می آمد در رستوران و مرتب سفارش میداد تا بتونه بیشتر بشینه. هم روزنامه میخواند هم با دوستانش دومینو بازی میکرد. گوئی فارغ از دنیا و جنگ میخواست بقیه عمرش را در رستوران بگذراند. حتی گاهی که رستوران تعطیل بود اعتراض میکرد. کاش مثل بسیاری از شخصیتهای اصلی و فرعی که سرنوشتشان نامعلوم تموم شد حداقل کارکرد مناسبی برای این شخصیت طراحی میشد.

پیرمرد

۱۳۹۰/۲/۶ عصر ۰۶:۰۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیور, اسکورپان شیردل, بانو, ژان والژان, دزیره, بهزاد ستوده, soheil, دلشدگان, هری لایم, Classic, mystabriz, سروان رنو, پاشنه طلا, حمید هامون, KESSLER, مگی گربه, BATMAN, ریچارد, screte_army, dered, Kathy Day, پیرمرد, واتسون, جیمز باند, کاپیتان اسکای, جناب سرگرد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - رزا - ۱۳۹۰/۲/۶ عصر ۰۶:۰۰
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷