[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #41
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

موسیقی سریال ارتش سری هم بیاد ماندنی است و روی عنوان بندی ابتدا و انتها خاطره انگیز است. هنگام آغاز به خیابانها و راه آهن و کوهها هم از نظر زمانی هم مکانی نزدیک میشویم و در عنوان بندی پایانی با همه این مناظر خداحافظی میکنیم.ashk.این عنوان بندی برنده جایزه های معتبر و متعدد شده است. من قبلا موسیقی کامل رو نشنیده بودم. ظاهرا یک بند هم اضافه دارد که شاید چون این بخش شبیه سرود ملی انگلستان است تا بحال بطور کامل روی تیتراژ سریال شنیده نشده است.tajob2

من عاشق این تم هستم که در قسمت  The hostage  در آغاز سری دوم سریال در حال تاسیس رستوران جدید کاندید وقتی آلبر از گلفروشی در خیابان گل خریده و بسمت رستوران میرود نشان دهنده کل احساس جاری در صحنه است.:heart:

آلبر

کسی لینک دانلود این موسیقی رو داره؟؟

:eee43

زیبائی این تم به استفاده کم از اون در صحنه ها بود. بطوریکه هروقت صحبت از موزیک متن برای سریال است ریتم خاصی به ذهن نمیرسد مگر ریتمی که برای صحنه های دلهره آور با طبل نواخته شده است. ولی این موسیقی زیبا که در واقع برگرفته از موسیقی تیتراژ ابتدا و انتهاست فراموش شدنی نیست.:lovve:

رابرت فارنون : افسانه ای در عرصه موسیقی لایت

(برگرفته از گفتگوی هارمونیک)

http://www.harmonytalk.com/id/980

فارنون

در این سایت لینک دانلود آهنگ ارتش سری هم وجود دارد.

رابرت فارنون را می توان بزرگترین آهنگساز موسیقی لایت نیمه دوم قرن بیستم در جهان به شمار آورد. این آهنگساز کانادایی الاصل که آثار برجسته ای در زمینه موسیقی فیلم نیز ارائه کرده، بدون شک در صورت اقامت در هالیوود به شهرت و ثروت قابل توجهی دست می یافت، اما در کمال ناباوری و برخلاف تصور همگان، کشور انگلستان را به عنوان محل اقامتش برگزید.

رابرت فارنون آهنگساز، تنظیم کننده، رهبر ارکستر و نوازنده ترومپت در 24 ژوئیه سال 1917 در تورنتوی کانادا بدنیا آمد. در سنین جوانی، فارنون به دلیل اجراهایش در شبکه رادیویی کانادا نامی آشنا در زمینه موسیقی بود. او با ارکستر رادیویی Percy Faith به عنوان نوازنده اصلی ترومپت، همکاری داشت. طی سالهای 1937 تا 1943 او عضو تیم سازنده برنامه مشهور و پرطرفدار Happy Gang بود. در سال 1940 از طرف کشور آمریکا از او جهت فعالیت در مقام " رهبر ارکستر" دعوت به عمل آمد، چنین موقعیتی برای او فرصت مغتنمی بود تا مهارتهایش در زمینه آهنگسازی و تنظیم را توسعه دهد و توجه افراد سرشناسی چون پاول وایتمن(Paul Whiteman) و ریچارد کوستلانتز (Kostelanetz Richard) را به استعداد نهفته اش جلب نماید. فارنون در سپتامبر سال 1944 به انگلستان رفت و در کنار گلن میلر (Glenn Miller) و جرج ملچرینو (George Melachrino) که رهبری دو گروه موسیقی آمریکایی و انگلیسی را به عهده داشتند، به فعالیت مشغول شد.
سالیان متمادی اجراهای مختلف آثار رابرت فارنون به طور منظم از رادیو بی بی سی و تلویزیون پخش می شد. بزرگترین کمپانی پخش موسیقی آن زمان - Decca - قراردادی را با فارنون به عنوان تنظیم کننده و رهبر ارکستر به امضاء رساند. علی رغم اینکه گفته می شد این کمپانی حمایت لازم را از فارنون به عمل نیاورده، بسیاری از آلبوم های قابل توجه او در زمان همکاری اش با Decca انتشار یافته است.

فارنون بخش عمده محبوبیتش در بین مردم را مدیون اجراهای رادیویی اش بود، در پی آن او تصمیم به انتشار آثارش گرفت و در سال 1948 با کمپانی Decca دو نمونه از بهترین آثار موسیقی لایت را منتشر کرد، آلبومی با عنوان "Jumping Bean " که همراه با آلبوم " Portrait Of A Flirt" روانه بازار شد و امروزه این دو اثر به عنوان جزوی از موسیقی مردمی مشهور کشور انگلستان به شمار می روند. در آن زمان ارائه این دو اثر تاثیر بسزایی بر آهنگسازان این ژانر به جا گذاشت.
او به مدت 46 سال ساکن Guernsey انگلستان بود و در آنجا به تنظیم و آهنگسازی می پرداخت، با ورود به 80 سالگی، کنسرت های متفاوتی از آثارش در انگلستان و کانادا برگزار شد. در ژوئیه سال 1997 نیز شبکه رادیویی BBC به مناسبت سالروز تولد فارنون برنامه بزرگداشتی برای او برگزار نمود.

شاید خاطره انگیزترین تجلیلی که از این هنرمند بزرگ انجام شده، اکتبر سال 1997 در کشور زادگاهش باشد که از طرف جامعه موسیقی کانادا - آهنگسازان و ناشرین – به تورنتو دعوت شد. پس از آن به شهر اوتاوا رفت و در National Arts Centre این شهر سه کنسرت برگزار نمود. در آن سال رهبری ارکستر National Arts Centre کانادا بر عهده ویکتور فلدبریل Victor Feldbrill بود که یکی از بهترین اجراهای " راپسودی برای ویولن و ارکستر " فارنون را به نمایش گذاشتند. در طول اقامت در کانادا، از فارنون جهت ساخت قطعاتی برای پیانو و ارکستر درخواست به عمل آمد، که حاصل آن "کنسرتوی پیانو و ارکستر : Cascades to the Sea’ " بود که در سال 1998 ارائه شد و اکنون نیز در سراسر آمریکا و انگلیس انتشار یافته است. در بهار سال 2003، کمپانی انگلیسی Vocalion با همکاری "انجمن رابرت فارنون " پروژه انتشار مجدد مجموعه آثار فارنون بر روی سی دی را از دهه پنجاه تا به امروز، به پایان رساند.

در اوایل سال 2004 رابرت فارنون سومین سمفونی اش را به اتمام رساند، این اثر مهم و برجسته اولین بار در Usher Hall در 14 مه 2005 توسط "ارکستر سمفونی اسکاتلند" به رهبری Iain Sutherland اجرا شد.

متاسفانه رابرت فارنون در 23 آوریل سال 2005، درست سه هفته پس از اتمام سمفونی سومش، در سن 78 سالگی زندگی را بدرود گفت. او در آخرین دقایق زندگی اش نیز همچنان بر روی اثر جدیدی به کار مشغول بود.

عرصه موسیقی با مرگ نابهنگام فارنون یکی از بزرگترین آهنگسازان و تنظیم کنندگان قرن گذشته را از دست داد.

۱۳۸۹/۷/۲۲ عصر ۰۸:۴۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, بانو, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, Classic, سروان رنو, jack regan, رامین_جلیلوند, Kassandra, KESSLER, ژان والژان, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, نیکول, واتسون, کاپیتان اسکای, LAUREL, پیرمرد
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #42
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

پدر شما در جنگ چه كار كردی؟

What Did You Do in the War, Daddy


البته دوستان قبلا بطور کامل در مورد این قسمت پخش نشده توضیح داده اند ولی این عکسها رو تازه پیدا کرده بودم و تا جائی که میتونستم کوچیک کردم تا بتونم خدمتتون ارائه کنم.

ادامه سریال

ادامه سریال 2

آلبر اخمو

نگاه معنی دار

آخر کار

http://www.survivorstvseries.com/SecretA...http://www.survivorstvseries.com/SecretArmy_WhatDidYouDoInTheWa

داستان در مورد برگشت مونیک به کافه کاندید بعد از گذشت سالیان طولانی جدائی بعد از ملاقات با قبر ایوت آغاز میشود. سال 1969 است و گروه خبرنگاری در حال مصاحبه با قهرمانان دهه 40 هستند برای تهیه برنامه ای مستند برای تلویزیون بلژیک. آلبر پیر و خسته بنظر میرسد. آلن روی صندلی چرخدار نشسته. (البته من اینو نمیفهمم چرا آلبر رو فلج نکرده اند تا کمی به یاد آندری بیفتد و آلن که کشاورز و گیاهخوار بوده به این روز افتاده؟؟؟khande) ناتالی همیشه در صحنه به ویتنام رفته تا مثل همیشه به جنگ حق علیه باطل بپردازد. کسلر هم با نام مانفرد دورف بازگشته است. اینکه وجود خط نجات چه تاثیری بر روند جنگ داشته سوالیه که شخصیتها بارها و بارها در این قسمت بهش پاسخ میدهند.

قسمت آخر ارتش سری که در واقع قسمت چهاردهم از سری سوم میشه هیچ وقت از هیچ کانالی پخش نشده. حرف و حدیثهای فراوانی برای پخش نشدنش وجود داره و اینکه مسئولین همیشه از جواب دادن به این سوال طفره رفته اند حساسیت رو بیشتر از پیش کرده.

دلیل اصلی رو جرارد گلیستر اینطور بیان کرده

Owing to difficulties caused by industrial dispute, it was not possible to complete the editing required on this very complex programme. As a result, the programme has been withdrawn for the time being. The approaching Christmas holiday puts a heavy strain on the editing facilities and a number of programmes had to be remounted after the strike and edited before the Christmas holidays. In the New Year, I will let you know if there is a new transmission date on completion of the programme

ولی جان بریسون دلیل اصلیشو پیغامهای ضدکمونیستی که از این قسمت برداشت میشده دلیل اصلیش اعلام کرده که این پیامهای ضدکمونیستی از شخصیت ماکس هم برداشت میشده و پخش سری دوم هم با مشکلاتی مواجه بوده. یه تعداد از سایتها هم دلیل اصلی پخش نشدن رو ناخوشایندی از پخش قسمتی با شخصیتهای سالخورده عنوان میکنند. همیشه بحث سر این موضوع که آیا ادامه سازی برای یک فیلم یا یک سریال تا چه حد میتونه موفق باشه داغ بوده و البته بیشتر آثار ناموفق از آب درمیان. نصیحت کارگردانان به همکارانشون اینه که تا وقتی حرف تازه ای برای گفتن ندارین ادامه نسازید.

با اینکه سریال کسلر رو ندیده ام و البته موفقیت کمدی "الو الو" باعث شده بیشتر علاقمندان به سریالها سریال ارتش سری رو بعنوان جرقه ای برای ساخته شدن سریال موفق "الو الو" بدونن ولی برای من ارتش سری جایگاه خاص و ویژه ای داره که فکر نکنم تا آخر عمرم نظرم عوض بشه.nnnn:

همینطور که هنوزم ارتش سری یکی از پربیننده ترین سریال در کانال کلاسیک انگلیسه منم براش ارزش خاصی قائلم.:heart: تک تک قسمتهاش میتونه ساعتها منو به فکر واداره و همیشه به سازندگانش آفرین میگم که حتی از کوچکترین صحنه ای به راحتی صرفنظر نکرده اند و سعی کرده اند بهترین را ارائه بدهند.شخصیت پردازی شخصیتهای فرعی مثل کشیشها..ژان پول کوچولو ...حتی ناپدری و مادرش...بازرسی که به ایوت شک کرد و باعث شد زندانی بشه...زندانیهای زندان پونتوا..همون پیرمردی که در کافه کاندید برای اینکه بیشتر بماند مرتب سفارش نوشیدنی میداد..پسرهای رایش سوم که میخواستن برای هیتلر بهترین باشن..پیرزن تنهای انگلیسی و خیاط فضول..یهودیهایی که مناعت طبع خود را در اوج فقر حفظ میکردند..نویسنده ای انگلیسی که فقط و فقط دچار وسوسه میشود..و تمام هوانوردانی که آقای والی زاده و سیروس ابراهیم زاده الحق هر کدوم رو با حال و هوای خاص خودشان شخصیت پردازی کرده اند.

اولین بار که این سریال رو دیدم صحنه اولش اینقدر برام تاثیر گذار بود که تا آخرش مجذوبش بشم.(با اینکه خیلی بچه بودم و از هیچ داستانی سر در نمی آوردم ولی بدجوری سمج بودم برای دیدن سریالها و ثبت و ضبطشون تو ذهنم برای اینکه گاه گاهی با دوستام همون شخصیتها رو دوباره بسازیم و بازی تازه ای اختراع کنیم.)

قسمت اول همه چی به تدریج به بیننده منتقل میشه..تکلیف همه مشخصه..خط نجات....آلمانی ها..هوانوردها و یه عالمه ماجرا...تو خیلی از سایتها نوشته که هر قسمتی از روی یه ماجرای واقعی اقتباس شده .

پسر باهوش

صحنه اول ناتالی رو پشت بوم یه خونه روستائی مخفی شده..آلمانی ها میریزن تو خونه روستائی..اینجا شخصیت براند معرفی میشه..از پدر و مادر خانواده چیزی دستگیرش نمیشه ولی سر میز غذا تعداد کاسه ها یکی بیشتره..پس این خانواده یه مهمون داره ولی این مهمون کجاست..با ملایمت از پسر کوچیک میپرسه...پسر باهوش کاسه مهمون رو از سر میز ورمیداره و میذاره جلوی سگشون..همین صحنه برای ادامه یه فیلم کفایت میکنه...حالا چرا گفتم شخصیت براند اینجا معرفی میشه..براند با اینکه میدونه کسی اینجاست ولی لزومی نمیبینه بچه ها رو با خودش ببره..البته اگه کسلر اینجا بود یکی از بچه ها رو جلوی چشم بابا مامانش کشته بود تا عبرتی باشه برای هر کی تو جنگ جهانی دوم مهمون دعوت کنه خونه اشونcccc: (ارجاع به سریال تجارت مرگ و کشته شدن یکی از بچه های پاکستانی توسط طارق بوت بدلیل تمرد از دستور جلوی چشم پدر و مادر)

بعد رفتن آلمانیها ناتالی میاد پائین و به بچه ها اطمینان میده که پدر و مادرشون برمیگردن..وقتی برای اول بار این سریال شروع شد و این صحنه..میشد تصور کرد که یه سریال خانوادگی روستائیه..(چون اون زمان نه اینترنتی بود نه مجله ای نه م.ا.ه.و.ا.ر.ه.ای که از قبل خبر ماجراهای یک سریال رو بشنویم و یه پیش زمینه ای داشته باشیم) ولی نه انگار مسئله بالاتر از این حرفاست..همه خط نجاتیها دارن راجع به ایوت حرف میزنن ولی هنوز ایوت رو ندیده ایم..اولین صحنه ملاقات ایوت در تاریکیه که یه آلمانی جلوی دوچرخه اشو میگیره و میگه اینوقت شب اینجا چیکار میکنی و اون میگه پرستارم و برای معالجه خوکها اومدم...چون تمام کفشهاش گلیه.. و بالاخره آلمانیه رضایت میده تا رد بشه..خلاصه قسمت اول درست و بجا شروع میشه

مثل بعضی از فیلمها و سریالهای خودمون نیست که برای اینکه بیننده مجبور باشه ده قسمت اول رو ببینه یه شخصیت پدر و مادرشو تو قسمتهای اول نمیشناسه یا اینکه از یه ماجرائی بیخبره یا هممون بیخبریم و باید ده قسمت رو ببینیم تا بفهمیم چرا اعصابمون رو تو این مدت خورد کرده بودیم.asabi

و بالاخره همه چی ادامه پیدا میکنه تا ببینیم کی و کجا شخصیتها و ماجراها به سرانجام میرسن.

خیلی شرمنده بازم تعداد عکسها زیاد شدshrmmm!

۱۳۸۹/۷/۲۵ عصر ۰۹:۳۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, بهزاد ستوده, Classic, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, jack regan, بانو, سروان رنو, رامین_جلیلوند, Kassandra, KESSLER, ژان والژان, پاشنه طلا, زرد ابری, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای, LAUREL, پیرمرد
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #43
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

با تشکر از رزا که بسیار زیبا در مورد ارتش سری می نویسد.

با کمی بررسی می توان فهمید که چرا این سریال اینقدر جذاب و دوست داشتنی مانده است :

1- شخصیت های باهوش ؛ تمام شخصیت های اصلی سریال ( چه مثبت و چه منفی ) هوشمند هستند و هوش و ذکاوت فقط مختص شخصیت های  مثبت و یا فقط شخصیت های منفی نیست.

2- ایجاز در فیلمنامه و قصه ؛ داستان های هر مجموعه بسیار موجز و خلاصه است و به اصطلاح ، آب به سریال بسته نشده است. سکانس زائد در سریال دیده نمی شود و هر پلان به منظور رساندن پیامی طراحی شده است.

3- لمس پذیر بودن شخصیت ها ؛ شخصیت های داستان کارهای محیر العقول و ناممکن انجام نمی دهند بنابراین همه می توانند با آنها هم ذات پنداری کنند. آنها قهرمان های دست نیافتنی نیستند بلکه می توانیم خود را در موقعیت زمانی و مکانی آنها حس کنیم و به جای آنها تصمیم بگیریم.

4- داستان سریال واقع گراست ؛ بدین معنی که تماشگر احساس می کند که در حال تماشای تاریخ است و شاید خیلی ها ندانند که این داستانی تخیلی است اما ، فیلمنامه طوری نوشته شده که بیننده حس می کند که این شخصیت ها و اتفاقات واقعا رخ داده است. این موضوع به جذابیت آن می افزاید.

5- پایان های تفکر برانگیز ؛ هر بخش از سریال ارتش سری دارای یک پایان بندی حساب شده و تامل برنگیز است که بیننده را مدت ها به خود مشغول می کند. اوج این پایان بندی ها را در پایان قسمت آخر سریال می بینیم . پایانی باز که نه می توان آنرا کاملا خوش دانست  و نه کاملا غمناک. پایانی شبیه به شاهکارهای کلاسیک ، همان نوع  پایان هایی که باعث می شوند داستان بر روی صفحه تلویزیون یا پرده سینما تمام شود اما در ذهن تماشاگر همچنان ادامه داشته باشد.

Terrence Hardiman and Angela Richards on location in Brussels © Terrence Hardiman  ..Filming of Kessler's capture for the episode Days of Judgement © Viktors Ritelis


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۹/۷/۲۵ عصر ۱۱:۰۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, سم اسپید, رزا, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, jack regan, دلشدگان, Savezva, بانو, سروان رنو, Kassandra, KESSLER, ژان والژان, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای, LAUREL
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #44
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

دیروز باز ما جسارت کردیم و دست بردیم تو کمد و DVD شماره یک ارتش سری رو گذاشتیم روی دستگاه و تماشا نُمودیم. فکر کنم قسمت دوم یا سوم بود. قسمتی بود که سه تا هوانورد بدبخت انگلیسی توی یه رستوران لو می رن و یکیشون فرار می کنه و بعد آلبر می ره برای جلوگیری از لو رفتن افراد ، اون سومی رو توی خیابون می کـُشه ! ( اول نجاتشون می ده بعد می کشتشون - همون قضیه   از چنگال گــُرگم در ربودی... و لیکن عاقبت گــُرگم تو بودی ! ). القصه ، 2 تا نکته تازه کشف کردم ( هر بار که ارتش سری رو می بینی ، چیزهای تازه ای رخ می نـُماید ! ) :

اولیش اینکه توی رستورانی که اون سه تا هوانورد بیچاره داشتن غذا می خوردن ، یه چیزی توی سقف آویزون بود که ظاهرا کارش مگس گیری بود ( چیزی شبیه به مگس کش برقی رستوران های  این روزها ) . یه چیزی شبیه به برگ بزرگ درخت آویزون بود که مایع لزج و شیره مانندی روش بود که وقتی مگس ها روش می نشستن بهشون می چسبید و مگس ها رو به تله می انداخت. یکی از هوانورد ها وقتی احساس کرد که داره گیر می فته همینطور داشت به سقف و همین مگس گیر و یه مگسی که روش گیر کرده بود نگاه می کرد .

نکته دوم دوبلور زن اولِ آلبر ( یا همون خواهر علیل صدا و سیمایی ! ) بود که صدای نیکو خردمند بود . اما تا اونجایی که من یادم میاد در قسمت های بعدی صدای اون تغییر می کنه و دیگه صدای خانم خردمند نیست.

دانلود پرونده ارتش سری در مجله 24


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۸/۳ عصر ۱۱:۳۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, رزا, بانو, Classic, رامین_جلیلوند, Kassandra, KESSLER, ژان والژان, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #45
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

با تشکر فراوان از جناب ایران کلاسیک که چنان حرفه ای و زیبا در مورد نکات سریال نوشته بودند که دیگر مطلبی برای نوشتن باقی نمانده است.mmmm:

جناب سروان رنو باعث ثواب شدین که منم رفتم همین قسمت رو دیدم. برای منم همین نکات ریز خیلی اهمیت داره..در همین قسمت شکست زمانی مکانی جالبی هم وجود داره.وقتی ایوت از مطب دکتر کلدرمن خارج میشه و به سمت آلن در بازار تره بار میره جابجائی این سربازان اتفاق می افته ولی ظاهرا در مکان دیگه.... ولی صحنه ها طوری کنار هم چیده شده اند که فکر میکنیم موقعیت خط نجات البته شخصیتهایی که میشناسیم در خطره ولی اینطور نیست چون فقط صحنه ها در هم ادغام شده و این سه هوانورد با رابط دیگه ای در رستوران دیگه ای قرار دارند و ایوت فقط به آلن پیغام داده و محو میشه. حتی این صحنه هم که عکسشو گذاشتم تا مدتها فکر منو به خودش مشغول کرده بود.

دعوا

هوانوردان از کنار یه خونه دو طبقه رد میشن که زنی از طبقه بالا با مردی که در خیابان ایستاده در حال مشاجره است و در طبقه پائین پیرزنی هم با همین مرد در حال مشاجره است. (به زبان فرانسوی) و زن طبقه بالا به داخل رفته ولی پیرزن پائینی همچنان در حال دعوا کردنهasabi

خیلی راحت این صحنه تموم میشه..(نه بیشتر نه کمتر) و هدف دست اندرکاران هم همینه..شاید همین مسائل خیلی بزرگ و خیلی کوچیک هر روز تو خیابون اتفاق بیفتن و از کنارشون همینطوری بگذریم در حالی که دغدغه ذهنیمون چیز دیگه ایه ولی در ناخودآگاه ذهن حک میشه.ashk

در مورد مگس و اون کاغذ چسبناک یه نکته جالب بگم..این مگس گیر اسمش فلای پیپره که شاید باور نکنین ولی نکات جالب داره..در کارتون پلنگ صورتی یه مگس بود که هی اذیتش میکرد و پلنگ صورتی تمام خونه اشو از اینها پهن میکنه ولی مگس مردم آزار (پلنگ صورتی آزار) صاف میره رو کلید پنکه میشینه و همه این کاغذای چسبناک به تن پلنگ صورتی میچسبند..فکر میکنم در فرهنگ غربی از این کاغذها بعنوان استعاره برای از چاله در چاه افتادن استفاده میکنن.tajob2

اگه یادتون باشه یکی از سریالهای پرطرفدار دهه شصت "ماجراهای غیر منتظره" بود که یکی از قسمتهاش  مربوط به ماجرای دزدیده شدن دختربچه ای به اسم سیلویا بود. مرتب از رادیو و تلویزیون در مورد دزدیده شدن دختربچه های مدرسه ای هشدار داده میشد ولی سیلویا همش سر به هوا بود. تا اینکه در اتوبوس مردی بهش گیر میده و سیلویا متوجه میشه که قراره بدزدنش......در همین اثنا زنی به کمک سیلویا میاد و طوری اعتمادشو جلب میکنه که سیلویا تصمیم میگیره برای نجات از دست همین مرد به خونه این زن بره..وقتی به خونه زن میرسن..زن در رو قفل میکنه و ...همون مرد به همون خونه وارد میشه..مرد و زن با هم همکار بودند و در همین هنگام تصویر همین فلای پیپرها رو نشون میدن که یه مگس به دامش افتاده و سیلویا بهش خیره میشه....

Tales of the Unexpected

The Flypaper

http://uk.imdb.com/title/tt0717490/

یعنی وقتی این فلای پیپر اول این قسمت نشون داده شده کارگردان خیلی خلاصه میخواست آخر همین قسمت رو به بیننده منتقل کنه.::ok:

حالا که مرتب دارم از این شاخه به اون شاخه میپرم بهتره بگم که هنرپیشه مردی که دختر رو میدزده در سریال "تهاجم" بازی کرده بود بعنوان یه افسر آلمانی. یادمه این سریال همزمان با پخش سریال "ارتش سری" شنبه شبها از کانال 2 پخش میشد ولی خب به پای محبوبیت "ارتش سری" نمیرسید..شاید حالا خیلیها فراموشش کرده باشن..اونم در مورد حضور آلمانیها در یه کشور اشغالی بود و محصول دهه 70 و 80 انگلیس..جالبش اینجاست که در این دهه بخاطر مسائل سیاسی انگلستان بیشتر از سایر کشورها در مورد جنگ جهانی دوم فیلم و سریال میساخت و بیشتر تاکیدش رو آلمانیهای خوب بوده.:eee43

Enemy at the Door

http://uk.imdb.com/title/tt0122818/

تهاجم 

در مورد صدای آندره فکر میکنم سه بار صدای بیچاره رو عوض کرده بودند..حتی قسمتهای آخر مهین برزوئی فکر میکنم جای آندره صحبت کرده بودند...احتمالا وجود آندره در سریال هنوز تایید نشده بوده که صدای مشخصی برایش در نظر گرفته بشه ولی صدای نیکو خردمند براش عالی بوده.

راستی در همین قسمت دوم دعوای لیزا و کرتیس از اینجا شروع میشد که کرتیس میگفت هوانوردهای انگلیسی آموزش دیده اند و مشکلی براشون در سرزمینهای اشغالی پیش نمیاد و لیزا میگفت اونا بیمسئولیت و بچه ان و با دیدن اولین یونیفورم آلمانی وحشت میکنن و خودشونو میبازن..باز هم با تدوین مناسب نشون داده میشد که همین سه هوانورد با خنگ بازیشون چطوری خودشونو گرفتار میکنن ولی در ادامه همین هوانورد خیلی خوب خودشو به مکانی که قرار بوده بره میرسونه.حتی بچه ها هم بهش کمک میکنن با اینکه زبانشو نمیفهمیدند.(فکر میکنم دیدار با کسلر و خودکشی باعث همین تحولش شده بود!):D

خلبان و آدرس

از برجسته ترین دیالوگهای این قسمت میتونم اینو بگم که کسلر به براند میگه:

من پارس نمیکنم..گاز میگیرمshakkk!

۱۳۸۹/۸/۴ عصر ۰۷:۰۱
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, سم اسپید, سروان رنو, اسکورپان شیردل, بانو, Classic, Kassandra, دشمن مردم, john doe, KESSLER, ژان والژان, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, نیکول, واتسون, کاپیتان اسکای, ژنرال
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #46
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

(۱۳۸۹/۸/۴ عصر ۰۷:۰۱)رزا نوشته شده:  

... در سریال "تهاجم" بازی کرده بود.... یادمه این سریال همزمان با پخش سریال "ارتش سری" شنبه شبها از کانال 2 پخش میشد ولی خب به پای محبوبیت "ارتش سری" نمیرسید..شاید حالا خیلیها فراموشش کرده باشن

خیلی خوب این سریال رو یادم هست. مخصوصا" اون تیتراژ اولش  : یه چیزی مثل فیلم خبری که چند تا تانک و وسایل نظامی در حال عبور از یک جاده بودن نشون می داد و یک آهنگ زیبا داشت ، شبیه آهنگ های رژه نظامی . هر هفته می دیدم . تنها چیزی که یادمه اینه که ناگهانی تمام شد ، یعنی اصلا مشخص نشد که قسمت آخرش کی بود. این طور به نظر می اومد که تمام کرده شد ! در مورد چند تا جزیره نزدیک انگلیس بود که در اشغال آلمان بود. یه قسمتی اش که خیلی خوب یادمه این بود که آلمانی ها دستگاه رادار پیشرفته ای رو اختراع کرده بود و قسمتی از تجهیزات آنتن در این جزیره مستقر بود. جاسوس های انگلیسی با زیردریایی اومدن و LNB اون رو باز کردن و بردن. rrrr:

راستی امشب داشتم در مورد سرگرد راینهارت تحقیق می کردم ، یک سایت جالب در موردش پیدا کردم: http://dragonsfield.tripod.com/


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۸/۴ عصر ۱۱:۱۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, رزا, اسکورپان شیردل, seyed, بانو, Classic, رامین_جلیلوند, Kassandra, دشمن مردم, ژان والژان, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #47
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

" ... دیگه مشکلی نیست ، مونیک ...!  " : آلبر

یافته های  جدید :  [تصویر: val.gif]

امروز حلقه چهارم از سری جدید صداگذاری شده ارتش سری رو نگاه می کردم. قسمتی در این DVD بود که کمتر بهش توجه کرده بودم. ظاهرا این قسمت اصلا دوبله نشده و از تلویزیون ایران هم پخش نشده است چون اصلا صدای دوبله ای نداشت و تمام آن با زبان اصلی بود. البته براداران صداگذار هم بد نیست نظر بدهند ( شاید از زیر دستشان در رفته باشد !! ) . البته  با توجه به موضوع این قسمت ، احتمال اینکه اصلا دوبله نشده باشد بیشتر است. قبلا این قسمت را زیاد ندیده بودم چون اصلا در نسخه کپچری قدیمی که به بازار آمده بود وجود نداشت و در نسخه جدید صداگذاری شده هم ، چون صدای دوبله نداشت من با دور تند رد کرده بودم ، اما امروز دقیق نشستم و دیدم و خب ... برای زبان انگلیسی ام هم مفید بود [تصویر: 4fvfcja.gif] ( صدای ناصر طهماسب چقدر شبیه به صدای خود کسلر است : سرد و جدی )

موضوع این قسمت از جایی شروع می شه که نصف شب ، جناب کسلر ( کثرالله درجاته ) به یک جنگل میره که یک هواپیمای متفقین در آنجا سقوط کرده. تعدادی هوانورد هم طبق معمول در حال فرار و جابجایی توسط خط نجات و برو و بچه های پرتلاش کافه کاندید هستند. مونیک هم مسئول یکی از این هوانوردان است که او را به یک خانه امن می برد و خلاصه حسابی با یکی از این هوانوردان خوش قیافه خودمانی می شود و حتی یک شب هم به او یک حال اساسی می دهد و کار به عشق و ... می رسد . آلبر کمی مشکوک می شود اما به روی خود نمی آورد. ایوت و دکتر کلدرمن کشف می کنند که این هوانورد یک افسر SS است که در خط نجات نفوذ کرده و نقشه کشتن او را می کشند و به مونیک هم اطلاع می دهند که او را به فلان جا بیاورد.

مونیک بیچاره کلی دلیل می آورد که امکان ندارد این فرد آلمانی باشد و حتما اشتباهی شده . اما آلبر ، ایوت و بقیه قبول نمی کنند و مطمئن هستند که این هوانورد قلابی است و مامور نفوذی گشتاپوست. در صحنه ای سوزناک ، مونیک هوانورد را سوار موتور می کند و سر قرار می برد و از او می خواهد که به یک کلبه برود ، چهره مونیک از حال پر آشوب درونش خبر می دهد. هوانورد مونیک را می بوسد و روسری او را کمی درست می کند و چهره مونیک را مرتب می کند و سپس خوب او را نگاه می کند و بعد بی خبر از همه جا وارد کلبه می شود... صدای دو شلیک به گوش می رسد ...

.... اشک از چشمان مونیک سرازیر شده  و سرجایش روی موتور خشکش زده است . چند لحظه بعد آلبر از کلبه بیرون می آید و به سوی مونیک می آید. مونیک سریعا چشم هایش را پاک می کند و حالت طبیعی به خود می گیرد. آلبر می گوید: "... دیگه مشکلی نیست ، مونیک "  ....    سپس آن آهنگ تیتراژ پایانی ارتش سری .... ashk


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۱۲:۰۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, رامین_جلیلوند, سم اسپید, Kassandra, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, john doe, KESSLER, ژان والژان, ریکو عنکبوت, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای, Classic
رامین_جلیلوند آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 468
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۳۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1178
( 2597 تشکر در 321 ارسال )
شماره ارسال: #48
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

آن قسمت دوبله و پخش نشده است.


هميشه در حيرت بوده ام چرا حسين عرفانی هيچ نقشی در ارتش سری را نگفته است. دوست داشتم سروان نيک برادلی ( محبوب ترين شخصيت سريال برای من) را حسين عرفانی بگويد با توجه به شباهت برادلی با جوانی های کلارک گيبل.
البته پرويز ربيعی هم عالی کار کرده است.

۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۱:۰۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, سم اسپید, Kassandra, دشمن مردم, dered, مگی گربه
رامین_جلیلوند آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 468
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۳۰
اعتبار: 27


تشکرها : 1178
( 2597 تشکر در 321 ارسال )
شماره ارسال: #49
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

(۱۳۸۹/۷/۱۴ صبح ۱۲:۳۷)سروان رنو نوشته شده:  

(۱۳۸۹/۷/۱۳ عصر ۰۷:۳۷)رزا نوشته شده:  

...راستی سرنوشت عمه لوئیز معلوم نشد...

این عمه لوئیز ، جزو شخصیت های منفور من بود ! مخصوصا اونجایی که باعث شد 2 تا افسر شجاع نیروی هوایی آلمان  که خودشون رو به جای هوانوردهای انگلیسی جا زده بودن و  در شبکه خط نجات نفوذ کرده بودن لو برن و کشته بشن. rrrr:( تیکه کاغذی که اون دو تا افسر از پنجره اتاق بیرون انداختن رو دید و عینهو تازی زود رفت و به ایوت و آلبر خبر داد و بعدش ...cryyy!)

(۱۳۸۹/۷/۱۳ عصر ۱۱:۳۵)رامین_جلیلوند نوشته شده:  

جنگ جهانی دوم  با تمام زشتی هایی که داشته است به علت مکتوب شدنش در عصر  حاضر گیرایی هایی خاصی داشته است..... نکات ظریفی در دوبله این سریال می باشد از جمله شباهت های قیافه های نقش های مانند آلبر و سرگرد برانت با خود ایرج رضایی و جلال مقامی و یا شباهت ایوت به اسکارلت اوهارای ویویان لی ...

 خدمت هایی که این جنگ به هنر سینما کرده ناگفتنیه. نیمی از فیلم های کلاسیک و شاهکارهای تاریخ سینما به طور مستقیم یا غیر مستقیم یه ربطی به جنگ جهانی دوم داره. خدا پدر هیتلر رو بیامرزه.

.

نقل قولی بسيار زيبا و کوبنده از آيزانهاور ساعتی قبل از حمله به نورماندی:
دشمن ما قوی و آبدیده است ولی خداوند در کنار ما می باشد.

۱۳۸۹/۸/۱۶ صبح ۰۳:۲۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, رزا, john doe, سروان رنو, Kassandra, soheil, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #50
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

صحبت از ارتش سری فقط صحبت از خاطرات دیروز نیست..بنظر میرسه جادوئی در این سریال نهفته که با حافظه جمعی ما ایرانیها در هم آمیخته..بدلیل علاقه من به هنرپیشه نقش ایوت :heart:هر روز سایت اختصاصی این بازیگر رو مرور میکنم و نظرات علاقمندان رو میخونم و چند روز پیش به نظر جالبی برخوردم که حتی صاحب سایت رو هم وادار به عکس العمل در مورد ایرانیها در گروه طرفداران کرده است..البته جان فرانسیس در انگلیس بیشتر بخاطر کمدی just good friends و stay lucky  و امور خیریه شهرت داره تا سریال ارتش سری.

رویه کتاب ارتش سری

زیبایی درون از زیبایی جسمانی و ظاهری بسی باارزش تر و پسندیده تر است :ttt1و مردم انگلیس در مورد این هنرپیشه اینو درک کرده و همیشه مورد تقدیر قرار میدن.ashk (با وجود داشتن زندگی کاملا مخفی و دور از انظارrrrr:)

زیبائی محض

http://www.jan-francis.com/

:heart:

Hi Jan or better say Yevette, the name with which we all know you in Iran,

I guess it's indeed your right to know that somewhere on this planet, you used to be the world-ruling mistress of all minds; during the 80's years, when "The Secret Army" had somehow accidentally passed through the filters of the Iranian TV channels and was being broadcast.

It's hard for others to know or understand but somehow words can't express how exciting it was seeing you on national TV, there!?

Just know that for some time, you were the only reason for many people to watch TV! 

Comment by: Unknown

<!--dont (at) contact dot me-->

21 October 2010 - 03:50:36

:heart:

چند روزه وسوسه شده ام که سریال کسلر رو هر طور شده ببینم...چند آدرس هم براش پیدا کرده ام ولی چون تورنتز باز نیستم نتونستم از لینکها استفاده کنم..امکان داره اساتید گرامی کمک کنن که یا سریال کسلر رو دانلود کنیم یا اینکه مشارکتی بخریمش.

http://www.survivorstvseries.com/Kessler.htm

play.com/DVD/DVD/4-/734699/Kessler/Product.html?ptsl=1&ob=Price&fb=0

btmon.com/Video/Movies_DVDR/Kessler_1981_Mini_Disc_2_3.torrent.html

متاسفانه دی وی دی های ارتش سری من سابتایتل ندارند و من خیلی دوست دارم بعضی جملات رو بعنوان جملات زیبا از این سریال استخراج کنم و انگلیسیم هم در حد فوق وحشتناک ضعیفهshrmmm!..اگه اساتید در این زمینه هم کمک کنن خیلی عالی میشه..یعنی جملاتی که دوست داریم رو از این سریال یادداشت کنیم و همینجا بنویسیم...:ttt1

 اولی رو خودم شروع میکنم (البته انگلیسیم افتضاحه و فکر میکنم خیلی از جملات رو یا عوضی شنیده ام یا عوضی نوشته امkhande)

جملات قصار جناب کرتیس (رفت که رفت) بهنگام خداحافظیcryyy!

I imagine i will be back someday

Goodbye john curtis.Thank you for your help

I am trying come back if i can

No need.you are not involved

I am part of you just as you are part of me

........(اینجاشو نفهمیدمtajob)

Goodbye yvette

جملات جالبیه..بخصوص کلمه involve  که در قسمت سوم بعد از نجات از پشت بام شنیده بودیم و استفاده از نام ایوت در هنگام خداحافظی چون نامی بود که نامزد قبلی لیزا این اسم رو براش انتخاب کرده بود و جان کرتیس به لیزا گفته بود : باید با این اسم مبارزه کنی

 

۱۳۸۹/۸/۱۷ عصر ۰۸:۲۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, اسکورپان شیردل, سم اسپید, سروان رنو, Kassandra, دشمن مردم, Classic, بانو, الیور, KESSLER, ژان والژان, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #51
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت اساتید محترم..ظاهرا کانالهای مربوط به دیار کفر سریال ارتش سری رو نشون میدهند و متاسفانه ما دچار پ.ا.ر.ا.ز.ی.ت.های متعدد بوده و طبق معمول از این نعمت خدادادی برخوردار نیستیم.cryyy!

خدا این اینترنت رو ازمون نگیره.ما که بخیل نیستیم.:eee2.ایشالله بینندگان حالشو ببرند.:Dدر جستجوهای مکرر لینکهای سایتهای مصور یافت شدند که علاوه بر سایت کافه کاندید و سایت کافه کلاسیک میتونند بهترین منابع برای این سریال باشند.::ok:

http://www.dvdinfo.be/bespreking.php?id=5186

http://www.dvdinfo.be/bespreking.php?id=5041

http://www.maverick-media.co.uk/tv/secre.../main.html

http://www.michaelbriant.com/secret_army.htm

http://www.bbc.co.uk/dna/h2g2/A765083

http://uktv.co.uk/yesterday/stepbystep/aid/595951

http://uktv.co.uk/yesterday/homepage/sid/6463

در سالن تئاتر کینگز هد چه گذشت؟

26 و 27 ام مارچ سال 2006  بازیگران و دست اندرکاران سریال ارتش سری دور هم برای تجدید خاطرات جمع شدند و سایت ارتش سری هم بلیطهای سی پوندی رو برای فروش بین اعضاش حراج کرده بود..این بلیط شامل  دو شب تجدید خاطرات با بازیگران و دست اندرکاران سریال و شنیدن آهنگهای کافه کاندید از حنجره طلائی خانوم آنجلا ریچاردز و اجرای پیانوی جیسون کار بود..تازه شام هم میدادندshakkk!...حیف که نرفتیم cccc:

آنجلا

بقیه

البته قبل این اتفاق بخاطر پخش دی وی دی سریال با بازیگران سریال مصاحبه شده بود.(عکس ها در فایل ضمیمه)

<!-- start: postbit_attachments -->




فایل های ضمیمه بند انگشتی
                               
۱۳۸۹/۸/۲۶ عصر ۰۸:۳۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, بانو, اسکورپان شیردل, هری لایم, Kassandra, سروان رنو, دشمن مردم, KESSLER, ژان والژان, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای, Classic
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #52
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

جور دیگر هم میشه دید:D

شکسپیر گفته : هیچ هنری که ساختار مغز را در صورت آشکار نماید وجود ندارد .

وقتی سریال ارتش سری رو میدیدم تا مدتها هنرپیشه ها و صداهای این مجموعه با من بودند و با آنها زندگی میکردم. :lovve:درسته خیلی از دوستان قبلا با دیدن فیلمهای کلاسیک و بیادماندنی از کار دوبلورهای موفق آگاه بودند ولی دقیقا بعد دیدن این سریال به ردگیری صداها پرداختم..و البته پخش مجموعه صداهای ماندگار که جناب ایران کلاسیک پست خوبی برایش نوشته اند کمک موثری بود تا بفهمم هر صدائی متعلق به کیه..idont

اینکه بازیگران ارتش سری و دوبلورهایشان بعد این سریال چه کارهائی انجام داده اند تا مدتها فکر منو به خودش مشغول کرده بود تا اینکه در بعضی از سریالهای خارجی موفق به ملاقات دوباره با هنرپیشه ها و صداهای مورد علاقه ام شدم.ashk

در این پست سعی میکنم قیافه و شخصیتهای کاملا متفاوتی از هنرپیشه های ارتش سری ارائه بدم که خودشونم از تعجب شاخ دربیارند.:D

برنارد هپتن (آلبر فوآره)

متولد 1925 ( هنگام بازی در سریال 52 ساله – ماشالله بزنم به تخته)

بعد سریال ارتش سری اولین بار در سریال خانه متروک که از کانال دو پخش میشد دیدمش که در نقش کروک الکلی بازی میکرد (بدون سبیل معروفش) که آخرشم دچار احتراق خودبه خودی شد..بعدشم در فیلم گاندی نقش کوتاه یه افسر انگلیسی و در پیمان هالکرافت Holcroft Covenant The نقش مقابل مایکل کین رو بازی کرده بود ولی در انگلیس بخاطر بازی در سریال I,cladius  و بازداشتگاه کلدیتز و فعالیت در رادیو معروف بوده و در دهه شصت دستی بر کارگردانی و تهیه کنندگی هم داشته و از کارهای اخیرش میشه به سریال 1998 Midsomer Murders و فیلم 1996 Emma و 2002 The Baroness and the Pig  اشاره کرد..از جالبترین نکته ها در مورد زندگی برنارد اینه که به بازی  راگبی علاقه زیادی داره و در سالهای 1952/53 مدال هم برده

لینک مصاحبه با برنارد هپتن

http://www.bl.uk/projects/theatrearchive/hepton.html

آلبر

آلبر و اما

بخاطر اینکه پارتی بازی نکنم از هر دو سوی جنگ بازیگر معرفی میکنم که خدای ناکرده خدای ناکرده دچار گناه نشوم.:llerr

کلیفورد رز (کسلر)

متولد 1929 (توجه: از آلبر کوچیکتر بوده وقتی اون آتیشها رو میسوزونده!tajob) خانواده هنرمندی داره ..بابابزرگ هم هستnnnn:

در تلویزیون ایران در فیلم کالان و سریال رقیبان شرلوک هلمز تونستم شناسائیش کنم و از آخرین کارهاش سریالهای2010 Midsomer Murders و2008 Foyle's War بازی کرده است..(به تازگی کارگردانان کشف کرده اند که میتونن از کلیفورد بجای کشیشها و اسقف استفاده کنند)...بازیگری در تئاتر رو هیچوقت کنار نذاشته( Royal Shakespeare Company.)

http://www.thestage.co.uk/news/newsstory...http://www.thestage.co.uk/news/newsstory.php/26421/rose-and-nicholls-are-winners-a

کسلر

کسلر کشیش

آنجلا ریچاردز (مونیک)

متولد 1944

فارغ التحصیل از Royal Academy of Dramatic Art-RADA و البته بیشتر بخاطر نقش مونیک شناخته میشه و بیشتر در تئاتر و موسیقی فعالیت میکنه و از کارهای اخیرش Hetty Wainthropp Investigates  1996 هست.

لینک مصاحبه با آنجلا ریچاردز

http://www.memorabletv.com/onthebox/inte...http://www.memorabletv.com/onthebox/interviews/angelari

مونیک

 Valentine Dyall (دکتر کلدرمن)

متولد 1908 - فوت در سال 1985

هنگام بازی در سریال 69 ساله

یکی از گویندگان بنام رادیو در سالهای طلائی برنامه های رادیوئی انگلیس و پسر هنرپیشه معروف فرانکلین بوده.

در زمان جوانی شبیه جنتلمنهای فیلمهای کلاسیک بوده است..خدا رحمتش کنهcccc:

دکتر جنتلمن

خودش

اینم باباشه با بازی در فیلم EASY VIRTUE از آثار هیچکاک 

باباش

http://www.radiohorrorhosts.com/Appointment.html

از آخرین کارهاش  Love's Labour's Lost 1985 و The Body in the Library 1984 از مجموعه خانوم مارپل بوده است.

مایکل کالور (براند)

از خانواده هنرمند..پدر بزرگ...پدر...برادر...پسر...دختر همه در کار هنر بودند و هستند.به به...به به....متولد 1938

قسمت آخر سری اول ارتش سری بخاطر درد آپاندیس نتونسته به ایفای نقش بپردازه.narahat

در مجموعه خانوم مارپل و جاسوسان و کارآگاهان کهنه کار و کارآگاه مورس و هنی و بازگشت شرلوک هلمز و فیلم سینمائی گذری به هند دیوید لین از تلویزیون ایران شناسائی شده است. در کل نام ایشون در اکثر آثار انگلیسی نشون داده شده از تلویزیون ایران میدرخشید.idont  قیافه آرام و متینش و البته بازی خوب و حساب شده اش همیشه مورد توجه کارگردانان بوده است.

از آخرین کارهاش به 2006  good girl,bad girl  باز در نقش کشیشnnnn: و سریالهای Wallander 2008 و 2006 The Impressionists و Murder City میشه اشاره کرد.

براند

قیافه آرام

هنوز تموم نشده......ادامه دارد . . .

۱۳۸۹/۸/۲۷ صبح ۱۱:۳۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, واترلو, Kassandra, john doe, بانو, سروان رنو, Classic, دلشدگان, دشمن مردم, هری لایم, اسکورپان شیردل, الیور, KESSLER, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, دکــس, واتسون, کاپیتان اسکای
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #53
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

جور دیگر هم میشه دید (شماره دو) :D

جولیت هاموندهیل (ناتالی)

متولد 1953 (خواهر کوچیکه همه خانومهای سریال)

کارنامه جولیت زیاد درخشان نیست و البته در دهه هشتاد به گفته خودش بخاطر ایفای نقش مادری به کلی از بازیگری خداحافظی کرده ولی ایفای نقشش در ارتش سری خیلی طبیعی و دور از اغراق و به یاد ماندنی بود.:rolleyes: از آخرین سریالهایی که بازی کرده میشه به  big deal -1986 و ping pong -1986 اشاره کرد.

ناتالی

این عکس مربوط میشه به سریال only fools and horses که جولیت با دیوید جیسن (همون بازرس فراست خودمون) همبازی بوده.

ناتای و فراست

ران پمبر ( آلن )

متولد 1934 ( 43 ساله در هنگام بازی در ارتش سری )

بعد ارتش سری در سریال Q.E.D.  بعنوان راننده در ایران دیده شده است..البته بیشترین شهرتش بخاطر بازی در سریال Red Dwarf است و بعد سکته مغزی بکلی از حرفه بازیگری بازنشسته شده است. از آخرین کارهاش Rumpole of the Bailey و Runaway Bay و The Billهمه مربوط به دهه هشتاد و نود هستند.

آلن...رددوارف

ترنس هاردیمن (راینهارد)

بعد ارتش سری در سریال هنی شناسائی گردید  و بعد بعنوان مدیر مدرسه در سریال مدیر مدرسه بچه های مردم رو هیپنوتیزم میکرد. البته در انگلیس بعنوان راینهارد بخاطر ایجاد سمپاتی مناسب با شخصیت و همین مدیر مدرسه شهرت عام و خاص دارد و هیچوقت کار تئاتر رو کنار نذاشته و از شکسپیرینهای معروفه.

..

پیری

مدیر

البته اینجانب در فیلم گاندی و 1993 - Death Train با بازی پیرس برازنان و کریستوفر لی و پاتریک استوارت هم  ایشون رو زیارت کرده بودم.

و با کشفیات بعمل آمده بارز و مبرهن است که ایشون در سریال تهاجم که قبلا صحبتش شده بود هم بازی کرده بودند. و سریال wish me luck  که ظاهرا شباهتهای زیادی به سریال ارتش سری داره هم اسم ایشون بعنوان هنرپیشه اصلی میدرخشیده..خبر جدیدی که بر سر زبانهاست این است که نامبرده قراره در سریال پرطرفدار و پرآوازه دکتر هو ( بقول برنامه سینما سینمای کانال چهار خودمون که فارسی را پاس میدارند دکتر چه کسی؟؟khande) به ایفای نقش بپردازند. با نگاهی اجمالی به کارنامه کاری ترنس میشه فهمید که همیشه فعال بوده و نقشهای تاثیرگذار و مهمی رو بر عهده گرفته... باشد که مورد قبول درگاه احدیت واقع گردد. ( با تبریک فراوان خدمت جناب سروان رنو)

ترنس و هو

http://www.kasterborous.com/2010/04/11/t...http://www.kasterborous.com/2010/04/11/terrence-hardima

http://www.digitalspy.co.uk/tv/s7/doctor...http://www.digitalspy.co.uk/tv/s7/doctor-who/tubetalk/a213554/terrence-hardiman-talks-who

لینکی که هم مایکل کالور هم ترنس با هم نقش راهب رو بازی میکنند.

http://www.iment.com/maida/tv/cadfael/ca...http://www.iment.com/maida/tv/cadfael/cadfaelchar

 نتیجه مهم اخلاقی:  آلمانیهای سریال ارتش سری بعد انجام جنایات هیتلری و غیر هیتلری در سریال دچار تحول شده و راه کلیسا را در پیش گرفتند.. باشد که رستگار گردند.:ttt1

کریستوفر نیم (کرتیس)

تنوع انتخاب نقشهای مختلف از جانب خودش یا مشاورش جای بسی شگفتیه (البته بیشتر در فیلمهای هالیوودی)..از دراکولاهای وحشتناک تا جوان عاشق پیشه  رو بازی کرده و انصافا هم کاردرسته...

درااکولا

عشق

بخصوص در سریال کلدیتز با برنارد هپتن همبازی بوده و نقش بسیار بسیار کوتاه در فیلم پرستاره پرستیژ برعهده گرفته بوده..در ایران فقط در یه قسمت از سریال dark knight -2000  با قهرمانانی به اسم آیوانهو و ربکا دیده شد که خوشبختانه بعد قسمت اول هنرپیشه دیگه ای جاشو گرفت.(سریال ضعیفی بود با جلوه های ویژه افتضاح که سانسورهای متعددش اعصابخورد کن بود.)

دراکولا

لینک دانلود  تریلرهایی که کریستوفر بعنوان بازیگر اصلی ایفای نقش کرده

videodetective.com/actor/CHRISTOPHER_NEAME/video/A00001406.htm

 استفان یاردلی (مکس)

قد 1.91متر

I'm six foot three and bald, so I'm a bit hard to miss

در سریال Bugs از کانال پنج و به تازگی در سریال داستان دو شهر که از کانال چهار پخش میشد دیده شده است..البته داستان دو شهر از سریالهای قدیمی و کلاسیک بی بی سیه که با اقتباس از آثار چارلز دیکنز ساخته شده است. در این سریال پل شلی هم بازی کرده بود اونم در دو نقش..پس با یه تیر سه نشان شکار شد. با نگاهی اجمالی به زندگینامه استفان اینو کاملا میشه فهمید که انسان تحصیلکرده و سختکوشی بوده..( نقاشی – موسیقی – تئاتر –تلویزیون )

استفان...کچل

بیشتر در انگلیس به خاطر بازی در سریال Howards' Way شناخته میشه و از کارهای اخیرش بازی در سریالهای هالبی سیتیHex - Family Affairs - .. است.

 در بچگی از لکنت زبان رنج میبرده.

پل شلی با اسم اصلی : پل متیوس (بردلی)

عضو   RADA- Royal Academy of Dramatic Art  و  Royal National Theatre و Shakespeare Company و West End productions

برادر فرانسیس متیوس (نوار وی اچ اسهای یادگیری زبان فالومی یادتون میاد که فرانسیس متیوس اجراش میکرد.)

در تلویزیون ایران در سریال 99-1 و داستان دو شهر در نقش دو برادر دوقلو دیده شده است.

بازیگر فعال و پرکار انگلیسی که تعداد زیادی audiobook  ضبط کرده و گوینده برنامه های مستند کانال چهار انگلیس هم هست.

از آخرین کارهاش فیلم مکبث و سریالهای  doctors و Midsomer Murders و Crossroads بعنوان بازیگر اصلی ایفای نقش کرده است..

پل

http://www.cft.org.uk/cft-productions_ta...http://www.cft.org.uk/cft-productions_talents.a

http://www.lipservice.co.uk/artist.php?aid=166

 ورود سرگرد برادلی و عشق ناتمامش به ناتالی مثل عشق کرتیس و لیزا به یاد ماندنی بود.

جان فرانسیس ( ایوت ) :heart:

عضو باله سلطنتی  لندن - هنوز نقش ایوت - لیزا کولبرت در سایت آی ام بی دی سریال ارتش سری تبدیل به کاراکتر مهم نشده..از کسائی که در آی ام بی دی آشنا دارند تقاضا میشود این شخصیت را از رنگ سیاه به آبی تبدیل کنند..ثواب داره:cheshmak:

در بین خانومهای سریال مشهورترین بازیگر تلویزیون

در تلویزیون ایران در سریال تعقیب طولانی در نقش سوزان و در سریال کارآگاهان کهنه کار در مقابل دنیس واترمن  و فیلم قهرمانان در مقابل john hurt دیده شده است.

y o u t u b e . c o m/user/LadyPenelope8

y o u t u b e . c o m/watch?v=E84G72QYF5E

y o u t u b e . c o m/watch?v=kF3SQ4kswTE

 جان..قهرمانان

 بیشتر به خاطر بازی در سریال کمدی just good friends  با بازی مقابل پل نیکولاس در دهه هشتاد هیچوقت از یادها و خاطرات فراموش نمیشه.

y o u t u b e . c o m/watch?v=avfwG-KveCM

پل

زیبائی

در دهه نود با بازی مقابل دنیس واترمن در نقش دختر بدهن در سریال stay lucky جایزه منتقدین و بینندگان رو میبره و عشق بین این شخصیت و شخصیت دنیس وارترمن رو به سریال کارآگاهان کهنه کار هم منتقل میکنند..زندگی پنهانی داره و بعد ارتش سری با نویسنده سریال مورس ازدواج کرده..بدلیل زندگی پنهانی و فرار از دست پاپاراتزیها سعی میکنه زیاد در دید نباشه و کارهای دیگه ای مثل ضبط audio book  و تئاتر و تبلیغ بانک للوید رو انجام داده است.

دنیس

زندان

در قرن بیست و یکم بیشتر بعنوان بازیگر مهمان در سریالهای Emmerdale  و Collision  و  U Be Dead و Diamond Geezer  و Bad Girls  دیده شده است..تمام این سریالها با تلاش طرفدارانش در سایت ی.و.ت.و.ب قابل مشاهده است..کافیه کلمه jan francis  رو در این سایت سرچ کنین.

 مصاحبه با جان فرانسیس رو در قسمت فایلهای ضمیمه ارائه نموده ام.

هیزل مکبراید (مادلین )

با نگاهی گذرا به کارهاش متوجه میشیم که همیشه کم و بیش در تلویزیون انگلیس فعال بوده و گاهی نویسندگی آثار کودک رو هم انجام داده است..از کارهای اخیرش بازی در سریالهای Midsomer Murders و Hollyoaks و فیلم Who Gets the Dog? میباشد.

مادلین

مادلین زیبا



فایل های ضمیمه
.pdf  JF My Lessons from Life.PDF (اندازه: 1.68 MB / دانلودها: 430)
.pdf  JF My Kind Of Day.PDF (اندازه: 1.68 MB / دانلودها: 343)
۱۳۸۹/۹/۶ عصر ۰۱:۳۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, بانو, john doe, Kassandra, واترلو, سم اسپید, اسکورپان شیردل, Classic, دشمن مردم, الیور, KESSLER, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, نیکول, دکــس, واتسون, کاپیتان اسکای
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #54
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

بین خانم های سریال ، ناتالی از همه شیک پوش تر بود. ایوت قشنگ بود اما زیاد به خودش نمی رسید و البته به رشیدی و بلندی ناتالی نبود. مونیک هم که بیچاره صبح تا شب داشت به رستوران می رسید و وقت اینکه به خودش برسه رو نداشت. درعوض  ناتالی وقتش آزاد بود ( اینقدر که می نشست و تخم مرغ  رنگ می کرد ! ) توی هر قسمت یه لباس می پوشید و مخصوصا وقتی اون لباس گل گلی اندام نما رو می پوشید دیگه هیچ ایست بازرسی آلمانی قادر به متوقف کردن اون نبود ! مادلین هم خوب بود ولی چون کسلر غیرتی بود ، مادلین نمی تونست خیلی آزاد بچرخه و بنابراین اکثرا یا در آپارتمانش بود یا در کافه کاندید. راستی یکبار هم در یکی از قسمت ها چشممان به زن سرگرد برانت روشن شد. ایشان هم بدک نبود ولی بدبختانه  در بمباران به فنا رفت . خیلی دوست داشتیم همسر راینهارت را هم ببینیم اما ظاهرا ایشان زن نداشت ( یا اینکه فوت کرده بود ؟ idont)


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۹/۷ صبح ۱۲:۳۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, دشمن مردم, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #55
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

میخواستم راجع به بزرگمردی بنویسم که پل ارتباطی ما و ارتش سری بود.ashk

( از بچگی انشام بطرز وحشتناکی افتضاح بود...cccc: و این بار موضوع انشا مطلبی بود که اشک از چشمانت سرازیر میکرد..نه به خاطر سختی موضوع ... بخاطر حس زیبا..طنین صدا...اوج فروتنی..مدیریت بینظیر و ....cryyy!کسی که باعث شد زود عاشق شویم و عشقمان پایدار بماند..عشقشان را منتقل کردند..پیامشان را در آن وضعیت اسفناک دوبله به گوشمان رساندند..فریاد زدند ما هستیم اگرچه فقط شنیده میشویم ...شبهایمان را پرستاره کردند..خاطراتمان را جاویدان و ابدی )

برای همینم به کپی پست زندگینامه اش بسنده کردم..امیدوارم اساتید و دوستان منو بابت این دزدی ببخشند.:ttt1

برگرفته از وبلاگ صداهای ماندگار

ایرج

ایرج رضایی، هنرمند ارجمند و فرهیخته ای که در تاریخ دوبلاژ ایران نامی آشناست و یکی از چندین گوینده ی معتبر و نام آشنای دوبلاژ که در کنار سایر هنرمندان این عرصه، بار مسئولیت و مشکلات فعلی دوبله ی کشور را به دوش می کشند. یکی از همان نسل که می بایست ساعتها به سیر و سیاحت دیوانهای شعر شعرا بپردازند تا با شناختی کامل و روحی آرام و دانشی وسیع دست به دوبله ی یک فیلم بزنند. (و به راستی که دیگر فرصتی برای مراجعه به مولانا و حافظ خواهد داشت تا دوبلوری ارزنده شود و فیلمش هم ماندگار...؟)
ایرج رضایی، روستا زاده ایست از گوراب واقع در دامنه های شمالی البرز که تا تهران با اتومبیل یک ساعت فاصله دارد. پدر بزرگ وی، سالیان قبل در فرمانیه ی شمیران زندگی می کرد و چون اهل ادب بود، به هنگام مطالعه ی دیوان میرزاده ی عشقی، تحت تاثیر فراوان سه تابلوی مریم این شاعر آزاده قرار می گیرد و قصد ترک شمیران می کند تا هرچه بیشتر دور شود از آنجا خاصه گلاب دره. سپس به گوراب می روند، ناحیه ای خوش آب و هوا در شمال تهران و با خانواده ساکن می شوند...
ایرج در این ده با صفا، با چنارهای چندین هزارساله اش، دیده به جهان می گشاید. در کنار مدفن امامزاده موسی بن جعفر(ع).
کودکی را آنجا می گذرانند و زندگی در این دیار روحی باطراوت و لطیف یه ایشان بخشید که همکاران ایشان نیز در دوبلاژ همواره از این خلق و خو یاد می کنند. زمستانها در تهران دروس ابتدایی را در چهارراه حسن آباد فعلی در دبستان پرتو و دوران دبیرستان را دبیرستانهای محمد قزوینی و تمدن ادامه داد و به پایان برد و تابستانها را در ده ماند.
ایشان حدود سی و شش سال پیش، در منزل شادروان کاووس دوستدار، همراه با تنی چند از دوستان از جمله مرحوم حسن عباسی و دو نفر دیگر از بزرگان دوبله ی آن روزگار مهمان بودند که دیوان شمس تبریزی را می گشاید و ناگاه چند بیتی از اشعار مولانا را با صدای بلند می خواند که همین چند بیت، فتح بابی می شود برای ورود به دنیای سینما و دوبلاژ.
فردای آنروز، سه بعد از ظهر، وی توسط کاووس دوستدار، به ایرج دوستدار که در آن زمان مدیر دوبلاژ استودیو مولن روژ بود، معرفی می شود و ایشان اورا از هر جهت برای دوبلاژ مناسب تشخیص می دهند. (نظریه ای که گذشت زمان صحتش را به اثبات رسانید...)
جناب رضائی تعریف می کنند که:  در زمان فراگیری کار دوبله، بیشتر اوقات ساعتها در اتاق ضبط می نشستم و به اتاق انتظار نمی رفتم. تا اینکه یک روز آقای ایرج دوستدار آمد و دست مرا گرفت از اتاق دوبله بیرون برد و به من گفت : پسر جان اینجا بنشین ، یک چای بخور و استراحت کن،  خسته شدی توی آن اتاق . در این زمان بزرگان دوبلاژ کشور از دوستان صمیمی من بودند و هیچوقت از این دوستیها سوء استفاده نکردم که می خواستم خودم باشم و متکی به خویش که اگر استعدادی دارم در این کار بمانم و گرنه بروم به دنبال کار خودم.
روزها و هفته ها با عشق و علاقه ای عجیب کار دوبله را دنبال می کردم و در فیلم های مختلف مثل ده فرمان/سیسیل.ب.دومیل و چند فیلم دیگر که نامشان در خاطرم نمانده در نقشهای کوچک و گذرا صحبت کردم تا اینکه روزی آقای هوشنگ لطیف پور (که مدیر دوبلاژ استودیو سانترال بودند) از من دعوت کردند تا در فیلم گروگان( اسب کهر را بنگر/فرد زینه من )در نقش یک کشیش صحبت کنم. نقشی دشوار که می بایست صد در صد در قالب پرسوناژ فرو رفت و با احساس کامل سخن گفت.یعنی باید از دنیا و اطراف و خلاصه همه چیز گذشت و فراموششان کرد تا بتوان آن احساس را در قالب بیان از دهان آن کشیش بیان کرد.
وقتیکه این نقش را آقای لطیف پور به من پیشنهاد کرد، آقای کاووس دوستدار، دوست عزیز و فقیدم که نام فامیل او دوستدار بود و دوستدار همه و همه هم دوستدار او بودند و اکنون هم که رخت از این جهان بربسته و به دنیای باقی شتافته، دوستان او و من همیشه به یاد او هستیم تا در قید حیات می باشیم؛ بلی آقای دوستدار صدایم کرد و گفت: ایرج اگر نتوانی این رل را بگویی، کار دوبله را فراموش کن و برو، چون من دوست تو هستم و نمی خواهم که دوبلری ضعیف و سرگردان باشی! اما اگر این را خوب گفتی و با احساس اجرا کردی که کارت مورد قبول هوشنگ قرار گرفت، ماندگار خواهی شد و چه بخواهی و چه نخواهی در آسمان این هنر، یکی از ستارگان درخشان خواهی شد. البته این گفته ی وی بود...
این حرف کاووس دوستدار به من قوت بخشید و به من روحیه داد و وحشتی را که دردل از اجرای این رل داشتم به کلی از بین رفت و هنگام دوبله، نقشم را گفتم که مورد قبول لطیف پور مدیر دوبله قرار گرفت و بلافاصله پس از پایان کار، بنا به عادت همیشگی خود که هروقت از کار دوبلری رضایت داشت، روی شانه های او می زد و می گفت: (خوبه داداش)؛ به من هم این جمله را پایان کار گفت که من نفس راحتی کشیدم و متوجه شدم که می توانم روی کار خود در آینده حساب کنم.در حین کار، یعنی اجرای این نقش اصلا نفهمیدم که پشت میز دوبله نشسته ام. زیرا پس از اینکه دستان آقای لطیف پور به عنوان رضایت و تشکر روی شانه هایم خورد متوجه شدم و دیدم که دستهایم می لرزند و گریه می کنم ...
بعد از فیلم گروگان، در فیلم دیگر آقای لطیف پور به جای پیتر سلرز در فیلم پارتی نقش گفتم که آنرا دشوارترین کار خویش می دانم و فیلمهای بعدی تا اینکه انقلاب شد و بعد آن به عوان مدیر دوبلاژ به فعالیت خود ادامه دادم و هنوز هم با عشق و علاقه این کار را دنبال می کنم و ادامه می دهم. افرادی که به این هنر عشق می ورزند، باید بدانند که دوبله این طور نیست که انسان بیاید و صحبتی کند و رلی بگوید و پولی بگیرد و برود، این کار عشق می خواهد، پشتکار می خواهد، استعداد می خواهد و فرهنگ و دانش و مطالعات فراوان؛ که در غیر این صورت راه به جایی نخواهد برد ....

:heart::heart::heart:

ایرج رضایی هنرمندی است اهل دل، اهل ادب که به مولانا و حافظ عشق می ورزد (به یاد همان محافل و دوستی ها و دوستدارها...)، می گویند استاد مرتب این شعر شاعر گمنامش را همیشه زمزمه می کنند:
بی تو دیگر آسمان آبی نشد / قلب من خالی ز بی تابی نشد
دشت بانگ رود را دزدید و برد / کوچه در تنهایی اش دق کرد و مرد
بی تو دیگر نی لبک ها مرده اند / عشق را با تو از اینجا برده اند ....

در جواب کارهایشان هیچ از دستانمان بر نمی آید ..جز اینکه بگوییم : پیامتان دریافت شد ..آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

۱۳۸۹/۹/۱۷ عصر ۰۷:۳۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, اسکورپان شیردل, Kassandra, سروان رنو, بانو, دشمن مردم, دن ویتو کورلئونه, همشهری_میثاق, KESSLER, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, نیکول, واتسون, کاپیتان اسکای
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #56
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

:D

در راستای تحقیقات بعمل آمده مشخص گردید که اسم کافه آلبر منصفانه بوده..یعنی لغت le candide به فرانسه یعنی منصفانه که من قبلا به معانی دیگه ای فکر میکردم:ccco

یه امتحانی هم برای ارتش سری طرح شده در حد تستهای کنکور

http://uktv.co.uk/yesterday/quiz/aid/595953

من که قبول شدم....موفق باشینtaeed

۱۳۸۹/۹/۲۰ عصر ۰۸:۵۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, سم اسپید, دشمن مردم, Kassandra, ژان والژان, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #57
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

(۱۳۸۹/۹/۱۷ عصر ۰۷:۳۳)رزا نوشته شده:  

برای همینم به کپی پست زندگینامه اش بسنده کردم..امیدوارم اساتید و دوستان منو بابت این دزدی ببخشند.:ttt1

برگرفته از وبلاگ صداهای ماندگار؟؟؟؟!!!

ایرج رضایی، هنرمند ارجمند و فرهیخته ای که در تاریخ دوبلاژ ایران نامی آشناست و یکی از چندین گوینده ی معتبر و نام آشنای دوبلاژ که در کنار سایر هنرمندان این عرصه، بار مسئولیت و مشکلات فعلی دوبله ی کشور را به دوش می کشند. یکی از همان نسل که می بایست ساعتها به سیر و سیاحت دیوانهای شعر شعرا بپردازند تا با شناختی کامل و روحی آرام و دانشی وسیع دست به دوبله ی یک فیلم بزنند. (و به راستی که دیگر فرصتی برای مراجعه به مولانا و حافظ خواهد داشت تا دوبلوری ارزنده شود و فیلمش هم ماندگار...؟)

دوست خوبم رزای گرامی... مطلبی که نوشتید و بزرگوارانه گفتید که دوستان بر شما ببخشند که از خودتان نبوده... خواستم بگویم نازنینم چرا شما عذر می خواهید بزرگوار؟ هدیه بانو بود از 5 سال قبل به جهان مجازی نت.... برایش تحقیق مفصلی کرده و آنرا در تالار گویندگان ایرانی پرشین تولز قرار داده بودم.... آن آقا! که مدتها کارشان شده بود انتقال مطالب پی تی و حتی گاه فراموش می کردند که مثلا پیامهای بچه های زحمتکش آنجا را نیز از بالای مقاله حذف نمایند به واقع حرمت مطلب نگاه نداشتند نه نازنینی مانند شما که متواضعانه می گویید مطلب از آن من نبوده است.... قصدم یادآوری این نکته است، بچه هایی خون دل خوردند و مطالبی جمع شد، وای برآنانی که گردن افراختند و صرفا از این تالار بدان تالار نقب زدند و مطالبمان برباد رفت... به خاطر دارم زمانی نوشته ای از یکی از اساتید پی تی در مجله فیلم هم چاپ شد اما با نام یکی از دست اندرکاران مجله....

بسیار دوستتان دارم و به خاطر اینهمه صداقت، محبت و بزرگواری ستایشتان می کنم. امشب وقتی چشمم به این مقاله افتاد بی اختیار بغض کردم...

همیشه پیروز باشید رزای خوبم

 با مهر... بانو


مریم هروی
۱۳۸۹/۹/۲۰ عصر ۰۹:۳۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, سروان رنو, بهزاد ستوده, Classic, رزا, دلشدگان, پایک بیشاپ, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, Kassandra, ترومن بروینک, پاشنه طلا, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, واتسون
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #58
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

جبهه

بیست و چهار سپتامبر ۱۹۱۴در جریان جنگ جهانی اول در یک طرف ارتش آلمان و در طرف دیگر ارتش بریتانیا و فرانسه در منطقه ای در بلژیک با هم می جنگیدند. آنها شب کریسمس جنگ را تعطیل می کنند تا دست کم برای چند ساعت هم که شده کریسمس را جشن بگیرند. در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقه خواندن در اپرا را دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک می کند. صدای خواننده آلمانی را سربازهای جبهه های دیگر نیز می شنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و به سوی ارتش آلمان می روند. آن شب سربازان هر سه ارتش در کنار هم شام می خورند و کریسمس را جشن می گیرند. آن شب و در میان آن جشن مشترک کریسمس، هر سه فرمانده ارتشها توافق می کنند که از صبح روز بعد صلح شکسته شود و جنگ دوباره از نو آغاز شود.
شب تمام می شود و صبح فرا می رسد. طبق قرار مشترک جنگ باید از نو آغاز شود. اما دست و دل هیچ یک از سربازان به جنگ نمی رود. آنها شب قبل آنقدر با دشمن خود رفیق شده اند که بی خیال جنگ می شوند و از پشت خاکریز برای هم دست تکان می دهند. چند ساعت که می گذرد باز هم پرچمهای سفید بالا می رود و پس از گفتگوی سه فرمانده ارتشها، تصمیم بر آن گرفته می شود که برای سرگرم شدن با هم فوتبال بازی کنند. آنها آنقدر با هم رفیق می شوند که با هم عکس می گیرند و حتی آدرس خانه های خود را به یکدیگر می دهند تا بعد از جنگ به کشور های هم سفر کنند. کار به جایی می رسد که در تمام مدت روزهای باقیمانده از جنگ، این سه ارتش تا می توانند به هم پناه می دهند.
تنها چیزی که بعدها باعث می شود که این قضیه لو برود متن نامه هایی است که سربازان برای خانواده های خودشان فرستاده بودند و به آنها اطمینان داده بودند که در اینجا از جنگ خبری نیست.
سالها بعد کریس دی برگ متن یکی از نامه های این سربازان را در یک حراجی به قیمت ۱۵هزار یورو می خرد. پل مک کارتنی هم در ویدئوی یکی از کارهایش به این اتفاق ادای احترام کرده و در سال ۲۰۰۵ هم کریستین کاریون با استناد به مدارک این اتفاق فیلمی بنام کریسمس مبارک می سازد که اسکار بهترین فیلم خارجی را هم می گیرد.

ارتباط بین انسانها و دوستی و دشمنی همیشه یکی از مهمترین مسائل زندگی اجتماعیه..وقتی بزرگان تصمیم گیرنده، فتوای دشمنی بین گروههای بشری رو اعلام میکنند؛ عده ای کورکورانه هر چه خشم درونی دارند در میدانهای جنگ تخلیه میکنند؛ عده ای دیگر همیشه از خود میپرسند چرا؟؟ و عده ای دیگر از هرچه اسمش به جنگ ختم میشه متنفرند و از اون فاصله میگیرند و عده ای دیگه .......

در هر صورت موقعیت انسانها در خلال جنگ نسبت به هم، دستمایه خیلی از فیلمها و سریالها قرار گرفته...در مورد جنگ جهانی دوم فیلمهائی مثل فهرست شیندلر،پیانیست، پسری با پیژامه راه راه و .... بیشتر جنبه انسانی ارتباطات رو در جریان جنگ جهانی مدنظر قرار داده اند..در سریال ارتش سری هم این روابط و دوستی و دشمنی بسته به تفکر هر شخصیتی و ملیت و اعتقاداتش در هر قسمتی پررنگ دیده شده است.

روابط بین ژان پل و ناپدری آلمانی، اعتقادات پل ورکر از اعضای گروه مقاومت، دوستی سرگرد براند با یه پیرزن انگلیسی ساکن بلژیک، سو تفاهم بعد از جنگ و شناخته شدن کافه کاندید بعنوان مرکز جاسوسی برای آلمانیها،  از همه مهمتر کسلر و زن بلژیکیش و .... نشانی از روابطی خارج از چارچوب تعیین شده توسط سران کشورها و جابجائی بین دوست و دشمن بود.

ژلن پل

آلبر و فراری

..

مونیک و تراشیدن سر

زن انگلیسی

۱۳۸۹/۱۱/۱۷ عصر ۰۶:۳۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, اسکورپان شیردل, دزیره, Peter Pan, سروان رنو, الیور, بانو, دن ویتو کورلئونه, KESSLER, ژان والژان, زرد ابری, dered, مگی گربه, دکــس, واتسون, LAUREL
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #59
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

فلسفه اعدام در ملا عام یا "چگونه میتوان یک گاردن پارتی را به تیرباران پارتی تبدیل نمود" به روایت تصویر

نوعی از مجازات عمومی در تمام دنیا، اعدام یا گرفتن زندگی شخص مورد نظره. شیوه های مختلفی برای اعدام تعریف شده مثل دار زدن، تیر باران، صندلی الکتریکی و و و ....

در این بین صحنه های مربوط به تیرباران بیشترین بار دراماتیک رو در عالم سینما بر دوش میکشند و طرز مواجهه قهرمان با لحظه قبل از شلیک گلوله نشانه ترس یا شجاعت اونه.  در هر صورت ایستادن مقابل افرادی که میخواهند جانت را بگیرند کار هر کسی نیست؛ بخصوص اگر در لحظه آخر باز هم حواست توسط شخص مزاحمی (کسلر) پرت شود و تو را یاد پیشوا بندازد.

مکالمات راینهارد در شب اعدامش با زندانبانش هم شنیدنیه که دارند در مورد انواع و اقسام خودکشی قبل از اعدام صحبت میکنند.

راینهارد

راینهارد : شماها دیوانه اید! همه تون!

بگذریم....یکی از سکانسهای بیاد ماندنی در سریال ارتش سری، سکانس مربوط به گاردن پارتی کسلره که پر از صحنه های بیاد ماندنی و دیالوگهای جالب رد و بدل شده بین کسلر و آلبره.

آلبر بخاطر کمکهای بلاعوضی که به آلمانیها کرده به گاردن پارتی دعوت میشه(به تنهایی). لباس مرتب و پاپیون قرمز و میک آپ مناسب و ... که در مهمانی کسلر کم و کسری نسبت به بقیه نداشته باشه امــــــــــــــا...با ورود آلبر به محل مهمانی و آشنائیش با محیط تازه، دوربین هم با نگاه آلبر حرکت میکنه و بیننده رو از حال و هوای مراسم باخبر میکنه..ناگهان نگاه آلبر به دیوار کنار باغ خشک میشه..

فرصتی برای تعویض موقعیت نیست؛ چون کسلر تصمیم داره بقیه مهمانی رو با آلبر سپری کنه.

...

آلبر و کسلر

کسلر : مسیو فوآره!

آلبر : آاا.. فرمانده کسلر!

کسلر : خوشحالم که موفق شدین بیاین. بعدا معرفیتون میکنم. از اینکه کلوز رو به ما شناسوندین باید ازتون تشکر کنم.

آلبر : خوشوقتم

کسلر : اون میتونست اطلاعات زیادی به ما بده؛ البته موضوع مال چند هفته پیشه......خب! ساعت سه و نیم شد. وظیفه ناخوشایندی دارم که باید انجام بدم. اجازه میدین؟!!

آلبر : حتما قربان

کسلر : میبینید مسیو فوآره! تمام اینائی که مصمم اینجا ایستاده اند، سعی دارند وحشتشونو مخفی کنند. احتمالا در این فکر هستند که آیا یکی از این کسانی که اعدام میشه به نوعی به آنها خیانت کرده باشه..همه شون بدلیل عملی، ندانم کاری ای یا خیانتی گناهکاران! یادشون نمیاد!..... افشاگری جالبیه!...

کسلر به آسمون نگاه میکنه..ظاهرا وجود ابرا نگرانش کرده که مبادا شکوه گاردن پارتیش بهم بخوره.

کسلر : روز مطلوبی برای گاردن پارتی نیست.

آلبر : خیلی دردناکه!

کسلر : رنگتون پریده مسیو فوآره! این برنامه ناراحتتون نکرده باشه؟!

آلبر : برای من تکاندهنده است قربان.

کسلر : بعضی وقتا نمایش قدرت لازمه. اون کسانی رو انتخاب میکنیم که با ما همکاری دارند و در مقابل شامل لطف ما میشن تا همکاریشون بیشتر بشه....آسون میشه چیزهائی رو از بین برد تا دوست دیروز دشمن امروز انسان بشه..موافق نیستین؟!!!

آلبر خیلی سعی میکنه بتونه حرف بزنه ولی هیچ صدائی از حنجره اش شنیده نمیشه.

کسلر

چهره خونسرد کسلر و گاهی لبخندهای سردش آدمو یاد بازجوئیهای معروف سرهنگ لاندا در فیلم inglourious basterds میندازه.

لاندا

استفاده از سیاهی لشکرهای مناسب در این صحنه بسیار پر اهمیته. حتی شخصی که قراره اعدام بشه رو چندین بار در رستوران دیدیم. آخرین باری که او رو در رستوران دیدیم، کسلر با لباس شخصی می ایسته و بهش لبخند میزنه.

اعدامی

برای تلطیف موضوع، میشه به استفاده جالب از سیاهی لشکر در سریال ارتش سری پرداخت. پیرمرد سرخوشی در سری اول سریال بازی کرده بود که برای خودش داستانهای مجزا داشت. می آمد در رستوران و مرتب سفارش میداد تا بتونه بیشتر بشینه. هم روزنامه میخواند هم با دوستانش دومینو بازی میکرد. گوئی فارغ از دنیا و جنگ میخواست بقیه عمرش را در رستوران بگذراند. حتی گاهی که رستوران تعطیل بود اعتراض میکرد. کاش مثل بسیاری از شخصیتهای اصلی و فرعی که سرنوشتشان نامعلوم تموم شد حداقل کارکرد مناسبی برای این شخصیت طراحی میشد.

پیرمرد

۱۳۹۰/۲/۶ عصر ۰۶:۰۰
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیور, اسکورپان شیردل, بانو, ژان والژان, دزیره, بهزاد ستوده, soheil, دلشدگان, هری لایم, Classic, mystabriz, سروان رنو, پاشنه طلا, حمید هامون, KESSLER, مگی گربه, BATMAN, ریچارد, screte_army, dered, Kathy Day, پیرمرد, واتسون, جیمز باند, کاپیتان اسکای, جناب سرگرد
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #60
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

نمی دونم چرا نزدیک عید که میشه هوس می کنم برم سراغ  کافه کاندید  :lovve:

خلاصه امروز بعد از ظهر دوباره تماشا می کردم. کلا کشته شدن دو نفر در ارتش سری حسابی منو خوشحال کرد : اول ماکس خیانتکار  و دوم سرگرد برادلی پررو . در مورد برادلی فکر می کنم قبلا یک زندگینامه مختصر در همین تاپیک نوشتم اما در مورد ماکس  ... او از نوادر روزگار بود ... استاد جعل مدارک برای همه گروه های خط نجات , مسلط به پیانو ,  رفیق دزد و شریک قافله , جاه طلب و حیله گر. بنده خدا خیلی هم به بر و بچ کافه کاندید کمک کرد . عضو پارتیزان ها بود و به همین خاطر قصد داشت جای آلبر رو در خط نجات بگیره و قول هایی هم به روسای گروه مقاوت و پارتیزان ها داده بود اما آلبر فوآره متوجه شد که قصد خیانت داره و  اونو به گشتاپو لو داد. آلمانی ها هم اونو با ده نفر دیگه از پارتیزان ها غافل گیر و قتل عام کردن.


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۰/۱۲/۱۸ عصر ۱۱:۲۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, KESSLER, رزا, Classic, دزیره, Papillon, زرد ابری, screte_army, مگی گربه, dered, پیرمرد, خانم لمپرت, واتسون, جیمز باند, جناب سرگرد, LAUREL
ارسال پاسخ