[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #42
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

پدر شما در جنگ چه كار كردی؟

What Did You Do in the War, Daddy


البته دوستان قبلا بطور کامل در مورد این قسمت پخش نشده توضیح داده اند ولی این عکسها رو تازه پیدا کرده بودم و تا جائی که میتونستم کوچیک کردم تا بتونم خدمتتون ارائه کنم.

ادامه سریال

ادامه سریال 2

آلبر اخمو

نگاه معنی دار

آخر کار

http://www.survivorstvseries.com/SecretA...http://www.survivorstvseries.com/SecretArmy_WhatDidYouDoInTheWa

داستان در مورد برگشت مونیک به کافه کاندید بعد از گذشت سالیان طولانی جدائی بعد از ملاقات با قبر ایوت آغاز میشود. سال 1969 است و گروه خبرنگاری در حال مصاحبه با قهرمانان دهه 40 هستند برای تهیه برنامه ای مستند برای تلویزیون بلژیک. آلبر پیر و خسته بنظر میرسد. آلن روی صندلی چرخدار نشسته. (البته من اینو نمیفهمم چرا آلبر رو فلج نکرده اند تا کمی به یاد آندری بیفتد و آلن که کشاورز و گیاهخوار بوده به این روز افتاده؟؟؟khande) ناتالی همیشه در صحنه به ویتنام رفته تا مثل همیشه به جنگ حق علیه باطل بپردازد. کسلر هم با نام مانفرد دورف بازگشته است. اینکه وجود خط نجات چه تاثیری بر روند جنگ داشته سوالیه که شخصیتها بارها و بارها در این قسمت بهش پاسخ میدهند.

قسمت آخر ارتش سری که در واقع قسمت چهاردهم از سری سوم میشه هیچ وقت از هیچ کانالی پخش نشده. حرف و حدیثهای فراوانی برای پخش نشدنش وجود داره و اینکه مسئولین همیشه از جواب دادن به این سوال طفره رفته اند حساسیت رو بیشتر از پیش کرده.

دلیل اصلی رو جرارد گلیستر اینطور بیان کرده

Owing to difficulties caused by industrial dispute, it was not possible to complete the editing required on this very complex programme. As a result, the programme has been withdrawn for the time being. The approaching Christmas holiday puts a heavy strain on the editing facilities and a number of programmes had to be remounted after the strike and edited before the Christmas holidays. In the New Year, I will let you know if there is a new transmission date on completion of the programme

ولی جان بریسون دلیل اصلیشو پیغامهای ضدکمونیستی که از این قسمت برداشت میشده دلیل اصلیش اعلام کرده که این پیامهای ضدکمونیستی از شخصیت ماکس هم برداشت میشده و پخش سری دوم هم با مشکلاتی مواجه بوده. یه تعداد از سایتها هم دلیل اصلی پخش نشدن رو ناخوشایندی از پخش قسمتی با شخصیتهای سالخورده عنوان میکنند. همیشه بحث سر این موضوع که آیا ادامه سازی برای یک فیلم یا یک سریال تا چه حد میتونه موفق باشه داغ بوده و البته بیشتر آثار ناموفق از آب درمیان. نصیحت کارگردانان به همکارانشون اینه که تا وقتی حرف تازه ای برای گفتن ندارین ادامه نسازید.

با اینکه سریال کسلر رو ندیده ام و البته موفقیت کمدی "الو الو" باعث شده بیشتر علاقمندان به سریالها سریال ارتش سری رو بعنوان جرقه ای برای ساخته شدن سریال موفق "الو الو" بدونن ولی برای من ارتش سری جایگاه خاص و ویژه ای داره که فکر نکنم تا آخر عمرم نظرم عوض بشه.nnnn:

همینطور که هنوزم ارتش سری یکی از پربیننده ترین سریال در کانال کلاسیک انگلیسه منم براش ارزش خاصی قائلم.:heart: تک تک قسمتهاش میتونه ساعتها منو به فکر واداره و همیشه به سازندگانش آفرین میگم که حتی از کوچکترین صحنه ای به راحتی صرفنظر نکرده اند و سعی کرده اند بهترین را ارائه بدهند.شخصیت پردازی شخصیتهای فرعی مثل کشیشها..ژان پول کوچولو ...حتی ناپدری و مادرش...بازرسی که به ایوت شک کرد و باعث شد زندانی بشه...زندانیهای زندان پونتوا..همون پیرمردی که در کافه کاندید برای اینکه بیشتر بماند مرتب سفارش نوشیدنی میداد..پسرهای رایش سوم که میخواستن برای هیتلر بهترین باشن..پیرزن تنهای انگلیسی و خیاط فضول..یهودیهایی که مناعت طبع خود را در اوج فقر حفظ میکردند..نویسنده ای انگلیسی که فقط و فقط دچار وسوسه میشود..و تمام هوانوردانی که آقای والی زاده و سیروس ابراهیم زاده الحق هر کدوم رو با حال و هوای خاص خودشان شخصیت پردازی کرده اند.

اولین بار که این سریال رو دیدم صحنه اولش اینقدر برام تاثیر گذار بود که تا آخرش مجذوبش بشم.(با اینکه خیلی بچه بودم و از هیچ داستانی سر در نمی آوردم ولی بدجوری سمج بودم برای دیدن سریالها و ثبت و ضبطشون تو ذهنم برای اینکه گاه گاهی با دوستام همون شخصیتها رو دوباره بسازیم و بازی تازه ای اختراع کنیم.)

قسمت اول همه چی به تدریج به بیننده منتقل میشه..تکلیف همه مشخصه..خط نجات....آلمانی ها..هوانوردها و یه عالمه ماجرا...تو خیلی از سایتها نوشته که هر قسمتی از روی یه ماجرای واقعی اقتباس شده .

پسر باهوش

صحنه اول ناتالی رو پشت بوم یه خونه روستائی مخفی شده..آلمانی ها میریزن تو خونه روستائی..اینجا شخصیت براند معرفی میشه..از پدر و مادر خانواده چیزی دستگیرش نمیشه ولی سر میز غذا تعداد کاسه ها یکی بیشتره..پس این خانواده یه مهمون داره ولی این مهمون کجاست..با ملایمت از پسر کوچیک میپرسه...پسر باهوش کاسه مهمون رو از سر میز ورمیداره و میذاره جلوی سگشون..همین صحنه برای ادامه یه فیلم کفایت میکنه...حالا چرا گفتم شخصیت براند اینجا معرفی میشه..براند با اینکه میدونه کسی اینجاست ولی لزومی نمیبینه بچه ها رو با خودش ببره..البته اگه کسلر اینجا بود یکی از بچه ها رو جلوی چشم بابا مامانش کشته بود تا عبرتی باشه برای هر کی تو جنگ جهانی دوم مهمون دعوت کنه خونه اشونcccc: (ارجاع به سریال تجارت مرگ و کشته شدن یکی از بچه های پاکستانی توسط طارق بوت بدلیل تمرد از دستور جلوی چشم پدر و مادر)

بعد رفتن آلمانیها ناتالی میاد پائین و به بچه ها اطمینان میده که پدر و مادرشون برمیگردن..وقتی برای اول بار این سریال شروع شد و این صحنه..میشد تصور کرد که یه سریال خانوادگی روستائیه..(چون اون زمان نه اینترنتی بود نه مجله ای نه م.ا.ه.و.ا.ر.ه.ای که از قبل خبر ماجراهای یک سریال رو بشنویم و یه پیش زمینه ای داشته باشیم) ولی نه انگار مسئله بالاتر از این حرفاست..همه خط نجاتیها دارن راجع به ایوت حرف میزنن ولی هنوز ایوت رو ندیده ایم..اولین صحنه ملاقات ایوت در تاریکیه که یه آلمانی جلوی دوچرخه اشو میگیره و میگه اینوقت شب اینجا چیکار میکنی و اون میگه پرستارم و برای معالجه خوکها اومدم...چون تمام کفشهاش گلیه.. و بالاخره آلمانیه رضایت میده تا رد بشه..خلاصه قسمت اول درست و بجا شروع میشه

مثل بعضی از فیلمها و سریالهای خودمون نیست که برای اینکه بیننده مجبور باشه ده قسمت اول رو ببینه یه شخصیت پدر و مادرشو تو قسمتهای اول نمیشناسه یا اینکه از یه ماجرائی بیخبره یا هممون بیخبریم و باید ده قسمت رو ببینیم تا بفهمیم چرا اعصابمون رو تو این مدت خورد کرده بودیم.asabi

و بالاخره همه چی ادامه پیدا میکنه تا ببینیم کی و کجا شخصیتها و ماجراها به سرانجام میرسن.

خیلی شرمنده بازم تعداد عکسها زیاد شدshrmmm!

۱۳۸۹/۷/۲۵ عصر ۰۹:۳۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, بهزاد ستوده, Classic, اسکورپان شیردل, دشمن مردم, jack regan, بانو, سروان رنو, رامین_جلیلوند, Kassandra, KESSLER, ژان والژان, پاشنه طلا, زرد ابری, ولگرد کوچک, dered, مگی گربه, واتسون, کاپیتان اسکای, LAUREL, پیرمرد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - رزا - ۱۳۸۹/۷/۲۵ عصر ۰۹:۳۷
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷