[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
رزا آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 227
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۲۹
اعتبار: 52


تشکرها : 5834
( 3533 تشکر در 141 ارسال )
شماره ارسال: #26
Shocked RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

سلام خدمت تمام مشتریان کافه کاندید{#smilies.rolleyes}

من تازه واردم و واقعا از اینکه تونستم اینجا عضو بشم خیلی خوشحالم و این افتخار منه که بتونم در کنار دوستان از گپ و گفت در مورد سریالها و فیلمهای مورد علاقه مون  لذت ببرم

واقعا از ادمین و جناب سروان رنو و همه دوستان ممنونم و بهتون تبریک میگم به خاطر ایجاد محیطی راحت و دنج و دلپذیر

حیف که تمام مطالب رو دوستان گفته اند و واقعا افسوس که وقتی این موضوع نوشته میشد من اینجا حضور نداشتم{#smilies.sad} ولی خیلی دوست دارم که بازم در مورد این سریال صحبت کنم..چون این سریال تاریخ مصرف نداره و ارزشش بعد دیدن چندین باره بیشتر به چشم میاد

شاید خیلی از مطالبی که اینجا مینویسم تکراری باشه ایشالله به بزرگی خودتون میبخشین و تحمل میکنین

من دی وی دیهای اصلی سریال رو دارم که قفل شرکت بی بی سی روش خورده و نمیدونم دوستان کدوم نسخه سریال رو دیدند. دی وی دی آخر شامل تمام مصاحبه ها و پشت صحنه ارتش سری میشه و صحبت یکی از کارگردانان در مورد سریالسازی و بعد عکسهای سرصحنه که البته اگه حوصله اتون سر نره و منو بیرون نکنین بتدریج اینجا آپلود میکنم

من از کسائی بودم که با اینکه خیلی بچه بودم زمان پخش اول بار این سریال (سال 69-70) رو مو به مو به خاطر دارم..متاسفانه در اون زمان دستگاهی برای ضیط این سریال نداشتم و همه تو ذهنم مونده بود ولی پخش دوباره اون (سال 74-75) رو رو وی اچ اس ضبط کرده ام و مرتب به س.ا.ن.س.و.ر.چ.ی ها لعنت فرستادم که برای چی دوباره و دوباره  سریال بیچاره رو قطعه قطعه کرده اند.

همونطور که شما هم اشاره کرده این و مقاله بیست و چهار اون زمان تعداد هنرپیشه های زیبائی که سفیدپوست و چشم آبی باشن و دماغ کوچیک و سربالائی داشته باشن تو تلویزیون ایران خیلی کم بود و دیدن هنرپیشه ها با ساخت خوب سریال و قصه مناسب و بجا و تعلیق به اندازه سریال همه رو هر هفته چهارشنبه شبها جلوی تلویزیون میخکوب میکرد.خانومهای سریال سیگار میکشن..تو کافه م.ش.ر.و.ب سرو میشه با برندهای شناخته شده..گاهی وقتا خانوم و آقای سریال با هم دست میدن و این برای اون زمان یه ساختارشکنی اساسیه.ساعت مشخصی برای پخش وجود نداشت و من یادمه با اینکه بچه بودم با هزار دوز و کلک این سریال رو کنار پدر و مادر تماشا میکردم..حتی گاهی خودمو به خواب میزدم تا دعوام نکنن و بتونم زیر چشمی خط نجات رو تماشا کنم

یادش بخیر{#smilies.rolleyes}

البته اون موقع بیشتر توجه من به خط نجات بود و از کسلر و بقیه صحنه های مربوط به خلبانان و هوانوردان اصلا سر در نمیاوردم و حوصله امو سر میبرد..و این نشون میده که تایمینگ این سریال کاملا مناسب بوده..هر صحنه به اندازه زمان داشت تا همه منتظر برخورد خط نجات با واقعه ایجاد شده بمونن

اگه بخوام مفصل بگم  باید از صبح تا شب حرف بزنم و فکر نکنم کسی این مطالب رو با حوصله بخونه

قرار بود من خیلی کم اینجا باشم ولی بنظر میرسه حسابی معتاد شده ام و باید دنبال یه راهی باشین تا منو بیرون کنین

 در کل این سریال چهل و دو قسمت بوده که دو قسمت آخردر ایران در هم ادغام شده بوده

و صحنه های عالی سریال از دست رفته بود..البته منتقدهای خارجی هم با وقایع قسمت آخر زیاد موافق نبودن و ایراد میگرفتن که چرا مونیک خیلی زود عاشق اون افسری میشه که نجاتش داده و خواستگاری و ازدواج کلیسائی  و این حرفا خیلی زود بین این دو اتفاق می افته

مو تراشی

افسر انگلیسی

عشق آنی

ازدواج

روابط مثلثی

ناقوسهای پایان جنگ و آزادی بلژیک همزمان با عروسی مونیک و افسر انگلیسی اتفاق می افته و در اونطرف راینهارد داره اعدام میشه.البته به کسلر و راینهارد هم بعدا میرسیم.

باید بگم که اتفاقا اگه کسی به شخصیت پردازی مونیک دقت کرده باشه به این نتیجه میرسه که باید و باید به فکر یه جانشین برای آلبر میبود..تو تمام قسمتهای ارتش سری حتی از سری اول همیشه با زوم مناسب به چهره مونیک این موضوع القا میشد..مونیک تمام مسائل مربوط به داشتن همسر آلبر رو تحمل کرده بوده و همیشه فکر میکرد که آلبر حق داره که بهش کم توجهی کنه..چون همسر داشته..همسری که خودش باعث تصادف و فلج شدنش شده بوده و بی توجهی به مونیک کاملا طبیعی بوده..تو خیلی از صحنه ها آلبردر طبقه بالا داره به همسرش آندری توضیحات میده و سعی میکنه بهش بفهمونه که دوستش داره و لبخندهای زورکی برنارد هپتن اینجا خیلی کارسازه  و مونیک از این موضوع خیلی ناراحته ولی اینو میدونه که آلبر وقتی تو رستورانه بهترین همسر دنیاست.

این جابجائی دو طبقه خیلی جالبه و اینکه قسمتی که آندری میمیره (بیشتر به خاطر اینکه فکر میکنه تمام توهمات این مدت در مورد مونیک حقیقت داره) از طبقه بالا به طبقه پائین می افته و همش آلبر رو صدا میکنه..بعد این مونیک مرتب تو تمام حوادث تمام حواسش به آلبره.

آندری و آلبر

نا امیدی

مرگ آندری

آلبر بیشتر به پول اهمیت میده و یا شایدم ادعا میکنه که بهترین راه برای بقا بعد جنگ وجود رستورانه نه افتخارات این چند سال و مونیک اینو کم کم متوجه میشه که در واقع وجود آندری باعث شده بود آلبر رو اونطور که باید نشناسه و فقط عاشقش بوده..خب مسلمه که وقتی موهاشو میتراشن و کسی هست که به خود مونیک بعنوان یک زن اهمیت میده چرا نباید قبول کنه...خب میخواسته سر و سامون بگیره خب.

پولدوستی


صحنه خداحافظی مونیک و آلبر هم قشنگه

آلبر پولدوست دست مونیک رو میبوسه و سهمشو حتی بیشتر بهش میده.ازش میخواد یکی از بهترین آوازها رو برای آخرین بار بخونه .نمیدونم اگه ایران با تمهیداتی این صحنه رو نشون میداد چقدر قشنگ و رومانتیک آخر سریال بیاد موندنی میشد..بازم میخوام یه چی به این س.ا.ن.س.و.ر.چ.ی بگما{#smilies.angry}

پول را به مونیک میدهد

نوشدارو

حالا دیگه خیلی رمانتیک شدم ..بد نیست به صحنه خداحافظی ایوت و کرتیس هم اشاره کنم ..نه بهتره بریم سراغ قسمتهای پخش نشده تا بعدا اونم توضیح بدم..چون روابط لیزا و کرتیس واقعا جالب بوده و حیفه همینطوری سرسری بهش اشاره بشه{#smilies.heart}

آخرین بوسه

...در سری دوم پخش حدود سال 74-75 یه قسمت سریال هم به کلی پخش نشد تا مردم متوجه روابط مونیک و آلبر نشن..این قسمت A Question of Loyalty بوده که مونیک عاشق یه هوانورد میشه غافل از اینکه اون هوانورد آلمانی بوده و جاسوس براند..براند اینکار رو انجام داده بوده  تا به کسلر نشون بده اینم خیلی کارا بلده..بعله{#smilies.tongue}

مونیک میکشد

و بالاخره مونیک خودش مجبور میشه این جاسوس رو بکشه{#smilies.dodgy}

البته این قصه دوباره تکرار میشه تو قسمت بعدی به اسم Hymn to Freedom که اینبار یه جاسوس شبیه هوانورد به خط نجات راه پیدا میکنه..همون قسمتی که خط نجات میخواست یکی از بالامقامان بلژیک رو فراری بده و متاسفانه موفق نشد...و ایندفعه ایوت این جاسوس رو میکشه

ایوت میکشد

هیجان سریال اینقدر زیاد بود که با اینکه قهرمانهای سریال رو دوست داشتیم ولی بنظر میرسید که این وقایع جنگ جهانی دوم بود که نقش اول سریال رو بازی میکرد نه شخصیتها..چون ممکن بود تو قسمت بعدی یکی از شخصیتها از سریال خارج میشد..کرتیس..ایوت...برادلی..فرانسواز..براند

و امان از این کسلر که همیشه زنده و جاوید ماند

البته بعد این سریال یه مینی سریال به اسم کسلر ساخته شده که اول قرار بوده پسر راینهارد برای انتقام از کسلر بیاد و خدمتش برسه ولی بعد تصمیمها عوض شده و داماد کسلر کم کم به هویت عوض شده کسلر شک کنه و ادامه ماجرا

در مورد الو الو هم که دوستان کامل همه چی رو گفته اند و منم این لینک رو که مصاحبه جان فرانسیس در مورد الو الو ئه اینجا میذارم.

بخاطر قیلثرینگ برای دیدن لینک، نقطه بین "یو" و "توب" رو بردارین.

 y o u t u b e . c o m/watch?v=oQ8xCjROtZE

سریال الو الو تو سایت ی.و.ت.ی.و.ب هست..میتونین ببینین..واقعا عالیه

تو این مصاحبه جان میگه که افتخار بزرگی بوده که جای یه شخصیت واقعی بازی کرده ولی وقتی شنیده از سریال ارتش سری یه کمدی درست شده زیاد خوشش نیومده تا اینکه یه قسمت از این کمدی رو دیده و از خنده منفجر شده..البته اینو هم بگم به خاطر مرض اینجانب اونموقع کتاب ارتش سری رو خریده و خوانده ام.البته کافه ای در کار نبود و زندگی واقعی آندره دژون با اسم رمز دده یا طوفان کوچک رو نقل میکرد که البته آخرش هم زندانی آلمانها میشد ولی با پایان یافتن جنگ به یک قهرمان ملی تبدیل میشد.حتی از ملکه انگلیس نشان لیاقت گرفته..زیاد شبیه سریال نبود ولی با خوندن تک تک فصلهاش تو ذهنم آدمای سریال رژه میرفتن و سعی میکردم مشابه براشون پیدا کنم..یادتون میاد اون زمانها از لغت مشابه زیاد استفاده میشد..دوای مشابه یه طنز تلخ بود....هان...بعله...بگذریم....پس بین تمام شخصیتها فقط شخصیت ایوت واقعی بوده که خدا بگم این نویسنده ها رو چیکار کنه که باعث شدن آخر سری اول این سریال بنده به مدت یه سال عزادار بمونم...{#smilies.sad}{#smilies.sad}

حالا به اینم میرسیم که این نویسنده ها چه توطئه ای کردن تا ایوت و کرتیس رو از سریال بندازن بیرون{#smilies.cool}

جالبش اینجاست که جان فرانسیس هیچوقت از این حرکت ناراحت نشده ولی بنده بشدت اعتراض دارم و حتما به سازمان حمایت از حقوق بچه هایی که سریال بزرگترها رو تماشا میکنن شکایت خواهم کرد.

 {#smilies.angry}

۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۲:۰۲
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, Classic, سم اسپید, 1991, اسکورپان شیردل, واترلو, دشمن مردم, بهزاد ستوده, پدرام, موسيو وردو, سروان رنو, Peter Pan, الیور, ترومن بروینک, زرد ابری, screte_army, نیکول, BATMAN, مگی گربه, آلبر فواره, واتسون, جیمز باند, کاپیتان اسکای, کمیسر مولدوان
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - رزا - ۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۲:۰۲
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷