[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 13 رای - 4.08 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )
نویسنده پیام
لوک مک گرگور آفلاین
جوینده َطلا
***

ارسال ها: 211
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۶/۶/۳۱
اعتبار: 24


تشکرها : 1004
( 1624 تشکر در 208 ارسال )
شماره ارسال: #100
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش )

(۱۳۹۷/۶/۱۲ عصر ۱۲:۳۸)کمیسر مولدوان نوشته شده:  

خانمها و آقایان سلام و عرض ادب این حقیر (کمیسر مولدوان) را پذیرا باشید.

پیشاپیش معذرت خواهی منو قبول کنید که در حضور این همه نویسنده و کاردان وکارشناس و... کافه کلاسیک دست به قلم میشوم و مطلبی را در مورد این تاپیک مینویسم...اما چه کنم که احساساتم برمن غلبه کرد ودست به قلم شدم و مطلبی هرچند در خور صفحات زیبای کافه نیست رو نوشتم.باز هم عذر میخام از حضورتون.

همون طور که هممون میدونیم غیر از فیلمهای ایرانی شاید بشه گفت نود و نه درصد و ایضا شاید بیشتر از نود و نه درصد فیلم ها و سریال ها و کارتون های خارجی رو هممون از چند دقیقه گرفته تا چند قسمت کوتاه شده از صدا وسیما میدیدیم و میبینیم (طبق قوانین سایت کوتاه شده به جای س...ن...ر) هر چند که بعضی از فیلم های ایرانی حال و کمی قبل تر که ساخته میشوند نیز کمابیش از این قاعده مثتثنی نیستند.

اون قدیما با یه تلویزیون سیاه و سفید که با یک دگمه و بدون کنترل روشن و خاموش میشد و با قرچ و قروچ کانال یابش میشد شبکه یک و دو را انتخاب کرد بعضا هم خیلی وقتها با پرش و برفک همراه میشد چه فیلمها که میدیدیم وچه احساسها که تا به حال نیز ادامه دارد پیدا میکردیم وچه رویاها که می ساختیم و چه روزها که گذارندیم.

البته این بماند که قطعی های مکرر برق,آزیرهای خطر و قرمز,فرار به پناهگاه,دنباله برنامه تا چند لحظه دیگر و...خود مزید علت میشد تا فیلمهای کوتاه شده را کوتاه شده تر ببینیم.

بزرگتر شدیم دیدیم صد افسوس و حیف که خیلی فیلمها رو چپکی و ویرایشی دیدیم.خیلی از کاراکترها رو جابجا حالی شدیم.خیلی از روابط رو برعکس درک کردیم.خیلی از موضوع ها رو اشتباه برداشت کردیم.و اون بود که آه از نهادمون برمیخاست.قصر رویاییمون به قصری پوشالی تبدیل میشد.همه دست یافته های قدیمیمون دچار تغییر و تحولی ناگهانی و اجباری میشد. tajob

از چندین سال پیش شروع کردمو از خدا خواستم اونقدر عمر بهم بده khhnddh بتونم قسمت اعظم اون همه فیلم و سریال و کارتون رو که حال میدونستم همشون اون چیزی نبوده که دیده ام رو دوباره بتونم ببینم. اما با مضمون اصلی و نسخه اصلی نه کوتاه شده.هر وقت مشغله زندگی و کار میزاره واوقات فراغتی پیدا میکنم یکی از اون فیلم سینمایی یا سریال یا کارتون های کوتاه شده رو پیدا میکنم و نگاه میکنم.

اَرتش سرّی

 با شرکت برنارد هپتون...آنجلا ریچاردز... و اون تیتراژ و اون موسیقی و آهنگ دلهره آورش(البته برای من دلهره آور بود)

با حفظ ادب در حضور حضار درکافه کلاسیک همیشه به ارتباط ناتالی با بعضی از خلبانهای سقوط کرده تو خاک بلژیک شک داشتم.اما وااااای که چقدر ماهرانه این کلاه گل وگشاد رو سرمون گذاشتند واین شیره رو به سرمون مالیدند که مونیک دوشان همسر آلبر فواره بوده است.  tajob

وقتی مدتها پیش نسخه اصلی رو دیدم و بررسی کردم هنگ آپ شدم.هنگ کردم چه هنگ کردنی.آه از نهادم بلند شد.بعد از فهمیدن اینکه این ارتباط چیزی غیر از همسری بوده است همون لحظه یاد اواخر فیلم که اون قدیما دیده بودم افتادم و سوالی که در ذهنم ایجاد شده بود که;

چرا آلبر با یه دسته گل به دیدن همسرش اومد و سرشو بلند کرد و به ساختمان محل اقامتش که به اصطلاح قهر کرده بود و اونجا اومده بود نگاهی کرد و با همون دسته گل به کافه و رستوران برگشت.اون وقتها هر چند کم سن وسال هم بودم اما تو ذهنم قسمتهای قبل رو بررسی میکردم که واقعا چرا مونیک قهر کرده.چکار کرده بود که آلبر بالا نرفت ببیندش...مستحضر هستید که اون وقتها نه تکرار دوباره ای بود بعضا هم میبود باز به چندهادلیل از دست میدادیم دیدن اون تکرار رو.با اون اینترنت دیال آپ نفتی هم میشد فیلم آنلاین دید مگه ...

سرگرد هانس دیتریش راینهارت خیلی دوستش داشتم به قول یکی از مشتریهای کافه "جناب سرگرد" که تو همین تاپیک نوشتند:(من همیشه از قسمت مشاجره های لفظی بین سرگرد راینهارد و کسلر خوشم میاومد چون سرگرد براحتی کسلر رو میپیچوند) منم یکی از دلایل علاقه ام بهش این بود که در کل رو اعصاب فرمانده کسلر بود.وشجاعانه و بدون ترس ازش باهاش برخورد میکرد.این بماند که صدای بی نظیز مرحوم عطا الله کاملی زیبایی وجذابیت بیشتری به شخصیت سرگرد راینهارت داده بود.هم اون قدیما هم این اواخر که دوباره این سریال رو دیدم در لحظه تیرباران کردن سرگرد راینهارت که گفت:

شما همتون دیونه اید(you mad all of you)واقعا امیدوار بودم کسی یه دفعه بیاد وناجی سرگرد بشه و از مرگ و تیرباران نجاتش بده اما حیف نشد و فرمانده کسلر سرگرد رو به جوخه آتش سپرد و تیرباران شد.

یکی از دلایلی که باعث شد این مطلب رو خدمتتون بنویسم و بفرستم یک سوالی بود که برام ایجاد شد و امیدوارم سروان کافه و سرکار خانوم رزا خانوم و بقیه دوستان این تاپیک بتونند کمکی بهم بکنند.در سکانسی از فصل سوم  قسمت های آخره بعد از اینکه مونیک با اون افسر ارتش متفقین پیمان ازدواج میبنده به کافه برمیگرده و در حین مهمانی مخصوص ,کنار آلبر میشینه و آلبر از جاش بلند میشه و کمی نزدیکتر به مونیک میشینه و میپرسه وای مونیک (why Monice)

به نظر میرسه دلیل اینکه چرا مونیک کافه و آلبر  رو ترک کرده و اون افسر متفقینو انتخاب کرده رو ازش میپرسه.متاسفانه نسخه ای که من نگاه کردم زیر نویس فارسی یا انگلیسی هم نداشت.و زبان اصلی و شنیداری فیلم رو فقط داشت.اگه زیرنویس انگلیسیش هم میبود شاید میتونستم کاریش کنم وچیزی ازش حالی بشم.البته شنیداریش هم خیلی از کلمات واضحند.به همین خاطر دست به دامن اعضای متبحر و استادان قهار کافه شدم که اگه کسی این قسمتشو حالی شده که دلیل مونیک چی بوده به حقیر هم اطلاعاتی بده.بلکه آخرین معمای ذهن من از این سریال حل بشه.بعداز اون مکالمه کوتاه آلبر دست به جیب میبره و سهم پول مونیک رو که سازمان بهش داده بهش میده.ممنون میشم کمی وقت برام بزارین.در زیر فایل صوتی اون مکالمه رو خدمتتون میزارم گوش بدید.

فایل صوتی Mp3: پنجاه ثانیه یک مگابایت

http://s9.picofile.com/d/8336203734/c8e2...monice.mp3

با تشکر

سلام دوست گرامی. من این فایل رو شنیدم و تا جایی که می دونم چیز خاص و مهمی نیست. آلبرت بهش می گه چرا؟ مونیک می گه اگه نمی دونی منم چیزی ندارم بهت بگم. آلبرت سوال می کنه کی تصمیم گرفتی و مونیک میگه از اون روز که حلقه رو از انگشتت در آوردی، من متوجهش شدم.

گفتگوی خاصی که بخواهد چیز دیگه ای را روشن کند، اینجا نیست.

البته من سالهاست که این سریال را ندیدم و در نتیجه روابط بین کاراکترها و حتی حوادث خوب یادم نیست. ولی اینجا این حرف ها را می زنند. البته توی سایت ویکیپدیا هم نوشته شده که پس از اینکه کاپیتان مونیک رو نجات میده، مونیک بهش علاقه مند میشه و احساس می کنه که دیگه به آلبرت علاقه ای نداره.

امیدوارم توانسته باشم کمکی کرده باشم.


من به شانس اعتقاد ندارم. به خودم اعتقاد دارم!
۱۳۹۷/۶/۱۳ صبح ۰۵:۲۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پرنسس آنا, سروان رنو, کمیسر مولدوان, rahgozar_bineshan, زرد ابری, جناب سرگرد, مموله
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
پیانوی مکس - برت گوردون - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰, عصر ۰۱:۲۷
RE: ارتش سری ( کافه کاندید و ماجراهایش ) - لوک مک گرگور - ۱۳۹۷/۶/۱۳ صبح ۰۵:۲۲