(۱۳۹۰/۹/۱۴ صبح ۰۱:۱۰)چاپلین نوشته شده:
دوستان عذر می خوام ولی من هنوز دقیقا نفهمیدم منظورتون از نقش منفی یا همون شرور و ابر شرور و .... چی هست ؟
آیا منظور نقش منفور فیلم هست؟
یا کاراکتری دوست داشتنی که کار های بد میکنه ؟
یا همون ضد قهرمان ؟
یا کسی که کار های خلاف یکنه ولی مخاطب طرفدارشه ؟
مثلا دکتر لکتر یا نورمن بیتس تو سکوت بره ها و روانی هر دو از بهترین نقش منفی ها هستند اما هر دو در بین مخاطبیت و بینندگان فیلم محبوبیت زیادی دارند ولی خوب هر چی باشه آدم میکشند اما ریکی تو کازابلانکا هم آدم میکشه میزاره بعضی آدم ها بمیرند ، رشوه میده ، تقلب میکنه با زن مردم رو هم میریزه و در کل خلافکار هست ولی جزو هیرو ها با همون قهرمان ها هست . چرا؟
اين سوال را من هم داشته ام ، و پاسخش را اينگونه يافتم( كه عرض خواهد شد ) ! براي روشنتر شدن پرسش مربوطه ، چند مورد عرض ميكنم كه مثالهايي واضح و شناخته شده هستند ، و به راحتي ميتوان به ساير مسائل. تعميمش داد :
١- سكوت برّه ها / Silence Of The Lambs
دكتر هانيبال برجسته ترين شخصيت اين فيلم هستش ، شخصيتي داراي اطلاعات و دانش روانشناسي بسيار بالا ، روحياتي لطيف ( نقاشي ) ، ديالوگهاي عالي ؛ اما در عوض قاتل خونخوار و بسيار شروري است كه به محض به وجود آمدن فرصت دو مامور را به فجيعترين شكل به قتل ميرساند و بسيار زيركانه فرار ميكند .
دكتر در جريان پرونده جناييِ كلاريس به او كمكهاي زيادي كرد و با او رابطه خوبي برقرار نمود.
٢- نجات سرباز رايان / Saving Private Ryan.
اين فيلم شخصيتي را معرفي ميكند كه با وجود حضور در كنار كاپيتان ميلر ، همچنان ترس و بزدلي و بي كفايتي در او موج ميزند . شخصيتي كه از همان اول كه به چشم آمد ، در مسير منفور شدن قدم برداشت ، تا جايي كه در آخر فيلم ، وقتي كه همقطاران او از نبود مهمّات و سلاح با چنگ و دندان ميجنگيدند و براي حفظ جان خود از كلاه و خمپاره هاي نيمه خنثي و انواع و اقسام بد بختي بهره ميگرفتند ، او چند رديف گلوله به گردن داشته و پنهان ميشد و در آنجا كه در راهرو قايم شده بود و فريادهاي دوستش را كه در چند قدمي او در حال مرگ به دست سرباز آلماني بود ، ميشنيد اما قادر به كاري نبود . همان شخصيت بزدل و منفور اوليه با رسيدن به سكانسهاي پاياني ، حس تنفر و انزجار را در ما بوجود آورد؛
اما چرا ، دليل چيست ؟
• نقشهاي اينچنين بسيارند ... تفاوت قتل و كشتار ، ترس و احتياط و… در موقعيتهاي متفاوت بر اساس هدف تعيين ميشود ، اگر ريك را دوست ميداريم و قتلي كه انجام ميدهد به چشم نمي آيد ، به دليل اين است كه مقتول ميخواست از رفتن و فرار معشوقش جلوگيري كند ، در نتيجه قتل او خود خوبي و مثبت بودن است. هانيبال اگر ميكشت ، ذات كشتارش اشتباه بود ، او براي هيچ و صرفا به دليل خواسته ي شخصي يا مشكلات ريز و قابل چشم پوشي جنايت ميكرد كه باعث ميشود همواره نقش منفي باشد .
• اگر كاپيتان رايان اسير را نكشت ، عين قهرنان پروري و نقش مثبتي بود ( اسير كشي جايز نيست ) ؛ اما وقتي آن كاراكترِ منفور نميجنگيد و نميكشت ، دليلش بزدلي و شهامت نداشتن بود ؛ كه تفاوت زيادي دارد .
ميبينيم كه تفاوت نقش منفي و مثبت در فيلمهاي شاخص و اينگونه ، به همان سادگي كه در فيلمي مانند آپوكاليپتو/apocalypto واضح و قابل تمييز است( آنهايي كه قتل و غارت كردند ، منفي ؛ آن دسته كه از دستشان فرار ميكردند و به دنبال نجات جان خود بودند ، مثبت !) نميباشد و نياز به تحليل بيشتري دارد •
پس ميتوان گفت پرسشهاي شما همگي ميتواند در فيلمي خاص مصداق پيدا كند [ اميدوارم پاسختان را تا حدودي داده باشم ] !