[-]
جعبه پيام
» <Dude> سلامت باشید. شده که ازعزیزانی با هم، کمی قدیمی تر از اینها را دیده بودیم، جز خودم همه دردیار باقی اند. خوشحالم هنوز هستند که از آن فیلمها خاطره دارند، با آرزوی سلامتی
» <دون دیه‌گو دلاوگا> سلام و سپاس فراوان "Dude" گرامی. آقا ممنون برای "Orions belte". با معرفی شما، خودم هم خاطره محوی از آن سراغ گرفتم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> پاینده باشید "رابرت" گرامی. سپاس از لطف و پُست‌های ارزشمندتان
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 3 رای - 3.67 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات غربت
نویسنده پیام
بـاب آفلاین
گمشده در ترجمه
*

ارسال ها: 22
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۹/۳/۳
اعتبار: 8


تشکرها : 0
( 235 تشکر در 21 ارسال )
شماره ارسال: #16
پرواکتیو

ویژگی امروزمون با اینکه یکی از مهمترین ابعاد شخصیتی آدم های اینجاست ولی انقدر توی ایران مهجور هست که حتی ترجمه فارسی دقیقی نداره!  بهش میگن پرواکتیو (Proactive) بودن. ترجمه اش چیزی بین فعال، داوطلب، زبر و زرنگ و اینهاست. البته گویا ترجمه می کنند «پیش کنشگر» که خودش دوباره نیاز به ترجمه داره.

برای این که تعریفش کنند اصولا برعکسش رو میگن که آشناتر هست. Reactive با ترجمه احتمالی واکنشگر! آدم ری اکتیو به کسی میگن که صبر می کنه یک اتفاقی پیش بیاد و نسبت به اون اتفاق واکنش نشون بده. پرواکتیو در نقطه مقابل کسی هست که خودش داوطلبانه به استقبال حل مشکلی که ممکنه پیش بیاد میره. به عنوان مثال:

  • اگه فقط وقتی مریض میشید میرید دکتر
  • اگه فقط وقتی ماشین تون خراب میشه چکاپش می کنید
  • اگه فقط وقتی با همسرتون دعواتون میشه راجع به رابطه تون صحبت می کنید
  • اگه فقط وقتی قیمت ها میره بالا یا قانونی که تصویب میشه مستقیما باعث متضرر شدن شما میشه میرید اعتراض
  • اگه با اینکه بقیه به جاتون تصمیم بگیرند مشکلی ندارید
  • اگه تایم ثابتی برای غذا خوردن و خوابیدن ندارید و هر وقت گرسنه یا خسته باشید غذا می خورید/ می خوابید
  • و صد البته، اگه انباری خونه تون بیشتر از دو ماه هست که به هم ریخته است ولی وقت برای مرتب کردنش پیدا نمی کنید

تبریک میگم. شما یک انسان غیر پرواکتیو هستید! (چرا نگفتم ری اکتیو هستید؟ توضیح میدم)

شاید ایده اصلی پشت پرواکتیو بودن همون پیشگیری بهتر از درمانه باشه. اینکه شما منتظر نباشید مشکل ایجاد بشه تا حلش کنید بلکه قبل از اینکه به درمان نیاز باشه نذارید اصلا مشکلی ایجاد بشه. این ویژگی به خودی خود باعث صرفه جویی در هزینه و زمان میشه. این مزایا هم توی زندگی شخصی خودشون رو نشون میدن هم توی زندگی شغلی.

مثال برای زندگی شخصی می تونه این باشه که از شکرآب شدن روابط جلوگیری می کنه و می تونه سو تفاهم ها رو قبل از این که کار به جای باریک بکشه حل کنه. یا حتی در زندگی فردی منجر به انضباط بیشتر و توانایی مدیریت بهتر از زمان اشاره کرد. در کنار همه اینکه پرواکتیو بودن باعث میشه شما برای زندگی تصمیم بگیرید و نه برعکس. یک آدم ری اکتیو اصولا وقتی یک مشکلی زندگی اش رو متلاطم می کنه، سعی می کنه این مشکل رو برطرف کنه و به همون سکون قبلی برگرده. به ندرت پیش میاد که تغییر اساسی توی زندگی اش ایجاد کنه ولی یک آدم پرواکتیو خودش مسیر زندگی اش رو بارها باز تعریف می کنه. این باعث پیشرفت های زیادی توی زندگی اش میشه.

این ها مثال های زندگی شخصی بود، مثال زندگی شغلی هم فراوان هست بسته به شغلی که دارید. مثلا چک کردن مرتب قطعات می تونه باعث جلوگیری از سوختن ماشین های بزرگ تر بشه. یا حتی مثال افراطی تر، ذهنیت پرواکتیو شما می تونه باعث بشه مشکلاتی که دیده نمیشن رو ببینید و راهکارهایی برای بهینه تر شدن سیستم ارائه بدید. مثلا اینکه جای پرینتر مناسب نیست شاید مشکلی باشه که به چشم آدم های ری اکتیو نیاد و مشکلی با این نداشته باشند که هر دفعه برای پرینت یک مسافتی رو طی کنند. ولی یک آدم پرواکتیو ممکنه این رو ببینه و باعث روون تر شدن کارها بشه.

این ها مثال های خرد و در حد زندگی های خودمون بود، ولی در نگاه کلان تر، پرواکتیو بودن مزایای زیادی برای جامعه هم داره. به عنوان مثال باعث افزایش خلاقیت و نوآوری در جامعه میشه که اون هم به نوبه خود باعث میشه چرخ صنعت از چرخیدن باز نمونه. اگه کل جامعه پرواکتیو باشند و هر کدومشون در طول سال هزار تا ایده پرت و پلا بدن برای بهبود شرایط و فقط یک دونه از این هزارتا بتونه یک اپسیلون جامعه رو پیشرفت بده به زودی شرایط خیلی فرق می کنه... در باب شکوفایی خلاقیت باید بگم خیلی از محصولات نوآورانه ای که ما استفاده می کنیم حاصل نگاه تیزبین یک پرواکتیو بوده. چیزهایی که حتی در نگاه ما ممکنه نیاز کاذب به نظر بیاد. از ماشین ظرفشویی گرفته تا فیچرهای جدید گوشی! اونی که اولین بار این ایده به ذهنش رسیده که «خوبه که گوشی ام وقت هایی که میرم سر کار خودبخود سایلنت بشه» به احتمال زیاد یک آدم پرواکتیو بوده وگرنه یک آدم ری اکتیو، بخاطر سازگاری بالایی که داره، می تونه 20 سال بره سر کار و همیشه دستی گوشی اش رو سایلنت کنه حتی اگه این قابلیت به گوشی اضافه شده باشه! حتی اگه از این قابلیت آگاه باشه و بعضی از همکارهاش از این قابلیت استفاده کنند!

اما آیا اینکه آدم های ری اکتیو، سازگاری بالایی دارن و همیشه با مشکلات مدارا می کنند لزوما چیز بدیه؟ آیا این اون ها رو قابل تحمل تر می کنه؟ یا غیر قابل تحمل تر؟ آیا حرف هایی که تا حالا زدم بیشتر شبیه به سخنران های انگیزشی نبود؟

برای جواب دادن به این سوال اول ببینیم که اوضاع خودمون چه جوریه؟

به نظرم فرهنگ شرقی در مقایسه با غربی بسیار غیرپرواکتیوتر هست. چرا نمیگم ری اکتیو؟ چون که حتی توی فرهنگ شرقی هم ری اکتیو بودن مضموم هست. اینکه شما نسبت به اتفاقات بیرونی واکنش نشون بدید نشان از ضعف داره. منتها راهکار فرهنگ شرقی حرکت به سمت پرواکتیو شدن نیست! بلکه کاملا برعکس حرکت به سمت دی اکتیو (Deactive) شدنه. در واقع به جای اینکه بگه اگه محیط اطرافت ناراحتت کرد برو مشکل رو درست کن، شما رو تشویق می کنه به اینکه اگه محیط اطرافت ناراحتت کرد از نظر ذهنی خودت رو تقویت کن که ناراحتت نکنه! چون حتی اگه اون مشکل رو درست کردی یک مشکل بعدی پشت سرش ظاهر میشه! پس بهتره این مساله رو یک بار و برای همیشه حل کرد و درون رو تغییر داد! (کمی شبیه به حکایت دانش آموزی که حرف الف رو نمی نوشت که مجبور نشه تا آخر الفبا رو بنویسه)

شاید فکر کنید این دی اکتیو بودن مخصوص فرهنگ خیلی شرقی (چین و هند) باشه ولی همونطور که قبلا هم گفته بودم موقعیت جغرافیایی کشور بسیار تعیین کننده است روی فرهنگش و اختلاطش با بقیه فرهنگ ها. جمله معروف «این نیز بگذرد» یکی از مصداق ها عینی این طرز فکر هست که آدم نباید از محیط اطرافش تاثیر بپذیره! از نظر فرهنگ های شرقی تر دنیا مثل یک بازی هست که نباید زیاد بهش اهمیتی داد. مثال خوبش اینه که معلم اول ابتدایی برای دادن کارت صدآفرین بین دانش آموزها مسابقه گذاشته... یک آدم افراطی در فرهنگ شرق، با فرض اینکه درک کافی از شرایط داره، به نظرش میاد که این یک بازی بی اهمیت و سرکاری هست که معلم (که می تونه نماد چیزهایی مثل جامعه، نظام سرمایه داری،... باشه) طراحی کرده تا دانش آموزان رو به خاطر یک کارت کاملا بی ارزش به جنب و جوش واداره. ولی نباید داخل این دام افتاد. جالب تر اینکه این طرز فکر می تونه رابطه معکوسی با توانمندی های افراد داشته باشه، به این معنی که اگه شما دانش آموز بهتری باشید، به این دلیل که شانس بیشتری برای کسب کارت صدآفرین دارید احتمالا جز اون دسته افرادی میشید که تمام تلاش خودشون رو می کنند. برای همین کناره گیری از بازی دنیا بین آدم هایی که بازنده خوانده میشن بیشتر هست. در واقع چیزی که دانش آموزان با به دست آوردن کارت صدآفرین به دست میارن خود کارت نیست، قدرت ناشی از اعتبار اجتماعی ای هست که اون کارت براشون داره! کسی که وارد این بازی نمیشه احتمالا وقت، انرژی و آرامش بیشتری داره منتها چیزی که از دست داده نگاه مثبت جامعه است. اگه جامعه برای این فرد مهم نباشه (مثل یک بودایی) چیز خاصی از دست نداده با وارد نشدن به بازی، خالا هر چقدر نگاه بطن جامعه به او منفی باشه. داخل پرانتز اینکه یکی از بدترین فحش های اینجا loser هست، ولی تو ایران انقدر بار منفی نداره این فحش. این خودش اهمیت مسابقه زندگی در غرب رو نشون میده.

از همه این ها جالب تر این هست که طراح های بازی ای هم وجود دارند که به دی اکتیو بودن افراد علاقه بیشتری دارند. معلم مسنی رو درنظر بگیرید که به جای اینکه دوست داشته باشه دانش آموزان با هم مسابقه بدن ترجیح بده همه شون ساکت بشینند تا زنگ بخوره. همچین معلمی اگه شرایطش رو داشته باشه، مثلا بابت پایین بودن نمرات بچه ها مواخذه نشه،  قاعدتا دی اکتیو بودن رو تبلیغ می کنه. ترجیح میده که بچه ها کل زنگ رو دست به سینه بشینند و مدیتیت کنند. حتی اگه بشه از کلاس برن بیرون تا اون بتونه چرتش رو بزنه که دیگه عالی میشه! این برای مقیاس بزرگتر هم صادق هست. اگه پرواکتیو بودن افراد جامعه برای طراحان بازی اهمیتی نداشته باشه (مثلا به این دلیل که نیازی به نوآوری ندارن و می تونند از منابع طبیعی کشور استفاده کنند - یا اینکه نیروی کار ارزونی لازم دارند برای انجام کارهای ماشینی و بدون فکر) چیزی که در جامعه تبلیغ میشه فرهنگ رضایت، قناعت، و اهمیت ندادن به شرایط بد زندگی هست. از طرف دیگه اگه واقعا شرایط زندگی از یک حدی بدتر بشه، دی اکتیو بودن و فرهنگ «این نیز بگذرد» از روانی شدن آدم جلوگیری می کنه. کتابی هست به اسم «در جستجوی معنای زندگی» که نویسنده اش خاطراتش رو از کمپ های نازی ها تعریف می کنه. نویسنده با اینکه دکتر هست ولی این رو هم بروز نمیده و به شکل کاملا دی اکتیو «ناظر زندگی» هست. توی شرایط به اون سختی شاید پرواکتیو بودن و تلاش برای تغییر اردوگاه به جایی بهتر چیزی به جز سرخوردگی و افسردگی نداشته باشه. برای همین خود فرد هم ممکنه ترجیح بده که درگیر زندگی نشه تا از نظر ذهنی برای تحمل شرایط فاجعه بار آماده تر باشه. شاید بهترین دفاع حمله باشه، ولی اگه طرف مقابل 100 برابر قوی تر از شما باشه، لاک دفاعی هوشمندانه تر هست.

مهاجرت می تونه بازی شما رو تغییر بده! توی کشوری بودید که بازی اش شما رو به انتخاب مسیر دی اکتیو بودن تشویق می کرده و طرز فکر شما رو جوری شکل داده که آرامش واقعی رو در «این نیز بگذرد» می بینید. حالا با این پیش زمینه وارد اطاقی شدید که توش پر از کارت های صدآفرینی هست که برای شما ارزشی نداره. بعلاوه بازی به دست آوردن کارت های صدآفرین خیلی هم راحت تر شده نسبت به گرفتن کارت صدآفرین توی ایران. این میشه دو راهی ای که سرش گیر می کنید! آیا صرف این که بازی راحت تر شده دلیل میشه واردش بشم؟ این که همون بازی هست و همون قدر بی معنی باید باشه فارغ از سطح سختی! آیا اینکه وارد بازی نمیشم ناشی از غرورم هست چون نمی خوام قبول کنم اینکه قبلا وارد بازی نمیشدم به دلیل ضعف هام بوده؟! اینکه حداقل بازی کارت صدآفرین با اینکه از من یک بارکش می سازه (مگه قبلی نمی ساخت) ولی حداقل بازی برد-بردتری هست بین من و جامعه! اینکه شاید آخر هر رابطه جدایی باشه ولی آیا ترجیح میدم اونی که دوستش ندارم توی یک کافه گرون قیمت باهام کات کنه یا اونی که دوستش دارم توی یک قهوه خونه بی کلاس؟

۱۳۹۹/۱۰/۱۷ صبح ۰۳:۴۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مارک واتنی, ماهی گیر, آلبرت کمپیون, سروان رنو, اسکارلت اُهارا, پروفسور, EDWIN, rahgozar_bineshan
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
خاطرات غربت - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۴, صبح ۱۱:۳۵
کسل کنندگی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۵, عصر ۰۱:۰۶
سرد و اجتماعی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۶, صبح ۱۰:۳۷
بازی همیشگی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۷, عصر ۰۱:۲۴
احتیاط - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۸, عصر ۰۳:۳۵
کار تیمی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۹, صبح ۱۰:۱۱
ما خیلی باحالیم! - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۱۱, عصر ۱۲:۲۱
شست و شوی مغزی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۱۲, عصر ۰۹:۱۲
جیمزباند - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۱۴, صبح ۱۲:۲۶
ارزش ها - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۲۶, صبح ۰۲:۱۵
نژادپرستی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۲۷, صبح ۰۲:۲۲
بی فرهنگی - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۳۰, صبح ۰۲:۰۵
نگاه کلان - بـاب - ۱۳۹۹/۳/۳۱, عصر ۰۵:۰۱
فرار از خود - بـاب - ۱۳۹۹/۴/۷, عصر ۰۷:۰۵
خاطرات مشترک - بـاب - ۱۳۹۹/۴/۲۸, عصر ۱۱:۳۵
پرواکتیو - بـاب - ۱۳۹۹/۱۰/۱۷ صبح ۰۳:۴۶