[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )
نویسنده پیام
oceanic آفلاین
.
***

ارسال ها: 66
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۷/۹
اعتبار: 13


تشکرها : 943
( 732 تشکر در 36 ارسال )
شماره ارسال: #47
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

درود

برشی از خاطراتم

برای من همیشه به خاطر اوردن خاطرات دور کمی مشکل است. گاهی باید روزها به موضوعی خاص در کودکی فکر کنم تا در طی تماسهای مکرر با ناخوداگاهم الله بختکی به بستر خوداگاهم چیزی انتقال پیدا کند. خاطری که می خواهم برایتان تعریف کنم از اولین دیدارم با موجودی به اسم آپارات است آن هم در زمانی که درست نمیتوانم بخاطر بیاورم که چند سال داشتم. یک عصر تابستان من در کنار برادرم بودم (من با برادر بزرگم چند سال اختلاف سنی داریم چیزی حدود ده سال) همانطور که میدانید درون کوچه های کج و کوله پرکشش ان زمانها محلهایی بود که پاتوق میشد برای گفتگوی طیف های مختلف سنی. دوستان برادرم درون گوش هم پچ پج کردند و من وقتی از این پایین با گردن ذل زده به اسمان به انها نگاه کردم برق شعفی عجیب را در چشمها و میمیک صورتشان حس کردم. احساس کردم باز وقت خانه رفتن یا جستن موجودی سیاه و نفرت انگیز به اسم نمی دونم چی چی سیاه رسیده اما چیزی نگذشت که برادرم دستم را گرفت و به همراه دوستانش به راه افتادیم. من که از همراهی با این بزرگان حسابی مشعوف شده بودم  حسی توام با کنجکاوی داشتم اما جرات پرسیدنش را نداشتم. 

نمیدانم چند هزار کیلومتر راه رفتیم (روی متراژ دوران کودکی نمی شود حساب کرد) اما بلاخره رسیدیم جایی پشت یک مغازه که یک اتاق بزرگ بود. حدود ده نفر تقریبا هم سن و سال پس از کلی چاق سلامتی بلاخره تصمیم گرفتن پارچه تیره کشیده شده بر روی حجم برآمده  وسط اتاق را پرده برداری کنند. با حلقه زدن این غول های بی شاخ و دم چیزی نصیب دیدگان من نشد. همه بر روی صندلی نشستیم رو به دیوار. لامپها خاموش شد. تاریکی مثل مار کبرا به صورتم ذل زده بود. ترس روبرو شدن با ناشناخته مثل سگ هاری در کوچه های محدود کودکیم واغ واغ میکرد.  دست برادرم را سفت در مشتم فشردم. دستی به سرم کشید و گفت: ابله، مثله تلویزیونه.

با شنیدن این کلمه توهین آمیز آرامش به جانم بازگشت و ترسهای غریزی یکی پس از دیگری چون کبوترهای گربه دیده از سرم پر کشیدند.

پس از وصل شدن چند کلید و شاسی تونل نوری از پشت سرمان رو به دیوار تابیده شد. و تصاویری روی دیوار شکل گرفت. سرم را به سمت پشت برگرداندم  و برای اولین بار این موجود اسرار امیز را دیدم دو چرخ و یک منبع نور و صدایی شبیه به حرکت یک درشکه. در بین همهمه حضار کلمه بروسلی کرارا به گوشم میخورد. تصاویر شروع به حرکت میکردند و شعف توصیف ناپذیری مثل کک به جانم افتاده بود. مثل انسان بدوی که به ناگاه شاتل فضایی دیده باشد، متحیر مانده بودم. ( من تا ان زمان سینما نرفته بودم و سالها بعد اولین فیلمی که در سینما دیدم توبه نسوح ساخته مخملباف بود. که شرحی جدا می طلبد. فقط این نکته را یادآور شوم که بلیط سینما آن زمان اگر اشتباه نکنم چیزی حدود 3 یا 5 تومان بود)

پس از فارغ شدن از رصد این موجود عجیب و غریب به تصاویر متحرک روی دیوار خیره شدم. یادم نمیاید که کدام فیلم از بروسلی بود اما هر از گاهی صدای گربه سان این دلاور چینی مو به تنم سیخ میکرد. البته ناگفته نماند که تماشاچیان نیز این صدا را بصورت لبیک پس از شنیدن از خود تولید میکردند.

اخرین نکته ای که بیاد دارم که به شکل حیرت انگیزی در ذهنم حک شده رفتن یکی از این تماشاچیان به سمت دیوار بود برای انجام کاری، وقتی روبروی محل برخورد نور قرار گرفت تصاویر روی تی شرت سفیدش نقش بست. همه یک صدا اعتراض میکردنند بطوری که مجبور میشدند فیلم را عقب بیاورند حتی یک ثانیه از فیلم را از دست نمی دادند. دیدن تصویر روی لباس این شخص یکی از شگفتی های دوران کودکی من است. 

بعدها برادرم به واسطه این تماشاخانه های زیرزمینی هر از گاهی آپارات را به خانه میاورد اما هیچ وقت ان دیدار اول تجدید نشد.

مختصری بود از خاطره ای فراموش شده 

خاطره دوستان بسیار زیبا بود . از خواندنش لذت بردم 


coursera.org
ted.com/talks
زندگی جذبه دستی است که می چیند
۱۳۹۲/۵/۱۵ عصر ۰۴:۰۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, پرشیا, خانم لمپرت, بانو, حمید هامون, Papillon, سروان رنو, اکتورز, سی.سی. باکستر, زبل خان, Achilles, آقای همساده, ژان والژان, مکس دی وینتر, هانا اشمیت, Memento, هایدی, ریچارد, مارک واتنی, بوچ کسیدی, شارینگهام
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره ) - oceanic - ۱۳۹۲/۵/۱۵ عصر ۰۴:۰۸