[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )
نویسنده پیام
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #1
Smile خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

خاطرات سینمایی ما ، گنجینه گرانقدر زندگی ما هستند و سینما یکی از زیباترین هنرهایی است که حواشی آن در برخی اوقات جذابیتی همسنگ خود آن دارد. برخی هنرها و ورزش ها را همین حواشی جذاب نگه داشته است ( مانند فوتبال ! ) . اما در مورد سینما و فیلم ، حواشی آن ، جزئی از خود هنر است . درست مانند کشیدن نقاشی است که روند کار و محیط آن و اتفاقاتی که پیرامون نقاش رخ می دهد ، بر کار و لذتی که می برد اثر می گذارد. ما فقط 2 ساعت وقت صرف دیدن فیلمی می کنیم اما شاید دهها ساعت در مورد آن مطلب می خوانیم و یا برای دوستان خود تعریف می کنیم. صدها بار در طول عمر ، سکانس های آن را در ذهن مرور می کنیم و ... . اصولا هنری مانند سینما و مدیوم ( رسانه ) فیلم که نوعی رویا است ، ارتباط تنگاتنگی با خاطره و قصه و تصورات ذهن ما دارد و برای همین است که همیشه از تعریف یک فیلم و داستان برای دیگران لذت می بریم. سالن سینما فرصتی برای لذت بردن جمعی است و وقتی که ما به صورت فردی لذتی را تجربه کرده ایم دوست داریم با تعریف آن برای دیگران ، در آن لذت با دیگران شریک شویم و خود لذت بیشتری ببریم. یک فرایند پیچیده روانشناسی !

این صغری کبری گفتن ها از برای این بود که بگویم این تاپیک را شروع می کنیم تا هر نوع خاطره سینمایی ؛ از مکافات های فیلم دیدن در دوران ممنوعیت ویدیو و قایم کردن نوار vhs زیر پیراهن ! گرفته تا دیدن فیلم های رنگارنگ امروزی از ماهواره ای  امروز ، از شادی های و غم ها ، گریه ها ، رکورد زدن ها در دیدن چند باره فیلم ها ، نگفته ها و گفته ها ، و .... خلاصه هر خاطره جذابی که فکر می کنید برای دیگران هم جذاب و زیبا باشد را با دوستان مطرح کنیم. 

 


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۸/۷/۲۶ صبح ۱۲:۴۱
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دلشدگان, رزا, Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, Papillon, دنی براسکو, زرد ابری, BATMAN, فورست, اکتورز, مکس دی وینتر, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد, دون دیه‌گو دلاوگا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18966 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #2
RE: خاطرات سینمایی ( از ویدیو تا .... ماهواره )

عمر ما که مثل منتقدان پیر مجله فیلم و پرویز دوایی و دکتر کاووسی و پرویز نوری و ... به سینماهای آنچنانی قد نمیده. ما بچه ویدیو و تلویزیون  هستیم. زمان ما تلویزیون هنوز سیاه و سفید بود و فقط 2 تا کانال داشت ( تلویزیون ملی واقعی ، اون تلویزیون بود ) خلاصه گذشت و ما هی شیر خوردیم و رفتیم مدرسه تا اینکه بزرگ شدیم و فکر کنم بعد از جنگ بود ... بله ... اوایل دهه 70 خورشیدی بود که سر و کله تلویزیون رنگی پیدا شد. البته فقط پولدارها و حاجی هایی که از مکه جنس می آوردن ( معروف به حاجی رنگی ! ) تک و توک تلویزیون رنگی داشتن. اولین بار که خونه یکی از اقوام یه تلویزیون رنگی دیدم ، تصویری به شدن رنگی و برفکی داشت ( اون زمان بلد نبودن تنظیم کنن و فکر می کردن همینطوری باید باشه ) . خلاصه پیش خودم می گفتم عجب تصاویر غیر واقعی ای داره. تصاویر سیاه و سفید که واقعی تره !

گذشت و گذشت تا اینکه  پدر ما ناپرهیزی کرد و بر اساس همچشمی ( و شاید هم تکنولوژی دوستی! الله اعلم ) یک روز عصر با یه کارتن بزرگ پشت ماشین اش اومد و گفت : بچه ها بیاین که تلویزیون رنگی خریدم .... چه بوی خوبی می داد ... بوی نو بودن... خلاصه روشن کردیم و فروشنده اومد تنظیم کرد و تصویر عالی و صاف رنگی ، مهمان خانه ما شد. تلویزیون سیاه و سفید رو هم گذاشتیم برای آتاری ! ( اون موقع ها پدر و مادرها شایعه کرده بودن که آتاری برای تلویزیون رنگی ضرر داره !! ) . چند ماهی گذشت تا اینکه یه روز دیدیم یه ماشین غریبه در زد و بابا در رو باز کرد و ماشین مستقیم اومد تو حیاط ! یه آقایی از توش بیرون اومد و یه چیزی هم توی پتو پیچیده بود و هی بالای دیوار و  همسایه ها رو می پایید و اومد توی سالن. تحت شدیدترین تدابیر پلیسی و امنیتی ، دستگاهی به نام ویدیو ، همراه با 3 حلقه فیلم وارد خانه ما شد. پدر و مادر به ما  اکیدا توصیه می کردن که نکنه توی مدرسه چیزی در این باره به دوستانتون بگین که هممون رو اعدام می کنن ! خلاصه تا سالها مهمترین راز خانه ما همین بود. وای به روزی که یه مهمون سر می رسید ، عملیات کماندویی پنهان کردن دستگاه ویدیو ،  در 1 دقیقه اجرا می شد و برخی مواقع هم اقوام فضول زیر زبان من و خواهر و برادرها می رفتند تا چیزی بفهمند اما ما شجاعانه مقاومت می کردیم !

سه فیلم نخست که آقای ویدیو فروش همراه خودش آورده بود اینها بود :  مادر هند - سنگام  و  قیصر . از قیصر چیزی نمی فهمیدیم اما مادر هند حسابی آموزنده بود. اما سنگام اولین فیلم تاثیر گذار ویدیو بر من بود. یادمه اولین بار سر سکانس آخر همین فیلم بود که نزدیک بود گریه کنم. اونجایی که کوپال خودش رو کشت.ashk اما چیز دیگه ای که بیشتر از خود فیلم توجه منو به خودش جلب می کرد تکنولوژی ویدیو و چگونگی پخش فیلم از روی یک نوار سیاه رنگ بود. وقتی ویدیو روشن بود چراغهای رنگارنگی اشت که چشمک می زدند و ابهت خاصی داشت.. درست مثل دستگاههای فضایی در فیلم های علمی -- تخیلی. خیلی خوب یادمه وقتی می خواستی نوار رو به اول برگردونی ، صدای خیلی خاصی داشت و چقدر این صدا رو دوست داشتم ( صدای موتور و هد ). دستگاه ویدیو خیلی احترام داشت. کمتر از گل بهش نمی گفتیم و حتی بعدها برای اینکه فشار به موتورش نیاد رفتیم براش دستگاه فیلم برگردان خریدیم تا فیلم ها رو با اون به اول برگردونیم. جلد فیلم های VHS هم چقدر قشنگ بود. عجب طرح هایی داشت. مثل امروز نبود که بهترین فیلم ها رو روی یک DVD خام می زنن و با یک ماژیک روش اسم می نویسن و می ذارن توی پلاستیک. فیلم عزت واحترام داشت. هر نوار 8000 تومن بود ( معادل 200000 تومن امروز ! ) . یکی از متهورانه ترین کارها در آن زمان دریافت فیلم از واسطه ها بود . اگر فیلم می خواستی  باید طی عملیاتی انتحاری - استشهادی  می رفتی و از واسطه تحویل می گرفتی. کار خطرناکی بود .  رفتن ات با خودت بود و برگشتن ات با خدا  !!

ادامه اش بمونه برای فردا شب ...

۱۳۸۸/۷/۲۶ عصر ۱۱:۴۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : soheil, Classic, رائول والش, Negar, موسيو وردو, بهزاد ستوده, دلشدگان, norman.bates, رزا, Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, Papillon, دنی براسکو, پایک بیشاپ, زرد ابری, BATMAN, فورست, اکتورز, oceanic, سارا, سرگرد راینهارت, مکس دی وینتر, Elvis, Memento, واتسون, آلبرت کمپیون, هایدی, ریچارد, کنتس پابرهنه, شارینگهام
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #3
RE: خاطرات سینمایی ( از ویدیو تا .... ماهواره )

عجب ماجرایی داشتی کل علی ! :D

خب بخش زیادی از خاطرات نسل ویدیو ( نسل سوخته ؟! ) با سروان مشترک است... سنگام :heart:...

... بیا در آغوشم ...[تصویر: 34zn0n5.gif]... شعله [تصویر: oath.png]... کوپال ... جبارسینگ ... ویرو ... وی جی ...  اینا قهرمانان نسل ما بودن .. اون موقع ها خبری از بوگارت و براندو و هیچکاک نبود ! ...  اوه  ... بروس لی خدا بود .... . کمی که گذشت فیلمفارسی ها و جواهرهای کلاسیک هم سرو کله شون پیدا شد. حقیقتا پیدا کردن فیلمی از هیچکاک یا بیلی وایلدر به صورت دوبله بر روی VHS کار حضرت فیل بود ، به خصوص برای کسانی که در شهرستان بودند و مثل تهرانی ها امکانات فضایی نداشتند ! ... الان خاطره ای یادم اومد :

در همان سالها یکی از دوستان فیلم دوست ما رو گرفته بودند . طرف کلوپ داشت اما توی خونه یک آرشیو عالی از فیلمهای کلاسیک جمع کرده بود. اون موقع ، کمیته ( شاخه ای تندور از نیروی انتظامی سابق ! معروف به گشتاپو !! ) هر جا دلش می خواست می ریخت. مجوزی لازم نبود و محل کار و منزل هم براشون یکی بود. خلاصه این دوست بیچاره ما رو همراه با چند تا کارتن فیلم برده بودن دادگاه پیش قاضی . قاضی هم با دیدن اون همه فیلم بهش گفته بود:

منبع فساد در شهر تو هستی . باید اعدامت کنیم تا درس عبرتی برای بقیه بشه ، تو مفسد فی الارضی ! ...

دوست ما هم حسابی ترسیده بوده و به قاضی گفته بود :

آقای قاضی باور کنید اینا همش فیلم هنری است. خودتون ببینید. اکثرشون سیاه و سفیده. آخرشون هم شو نداره ! ... خودتون ملاحظه کنید. من عاشق فیلم هستم و کلکسیون فیلم های هنری جمع می کنم. باور کنید من اون کاره نیستم.

اما قاضی گفته بود : اینا رو برای رد گم کنی قاطی بقیه فیلما کردی. فکر کردی ما هالو هستیم ؟!

خلاصه با کلی رشوه و سفارش پدرخوانده ها و قول فیلم رساندن به برو بچ دادگاه و ....  این دوستمون رو با گرفتن تعهد و جریمه آزاد کردن اما فیلم هاشو پس ندادن و کل جماعت فیلم دوست شهر که از ایشون تغذیه می کردن رو عزادار کردن  narahat... اما خود دوستمون خیلی خوشحال بود که از اعدام نجات پیدا کرده !!

بروس لی در آن زمان ابرقهرمان ما بود


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۸/۷/۳۰ صبح ۱۲:۰۱
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : soheil, سروان رنو, رائول والش, موسيو وردو, بهزاد ستوده, دلشدگان, norman.bates, رزا, Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, roolplack, Papillon, زرد ابری, فورست, oceanic, سارا, مکس دی وینتر, Memento, واتسون, آلبرت کمپیون, ریچارد, شارینگهام
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18966 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #4
RE: خاطرات سینمایی ( از ویدیو تا .... ماهواره )

(۱۳۸۸/۷/۳۰ صبح ۱۲:۰۱)IranClassic نوشته شده:  

آقای قاضی باور کنید اینا همش فیلم هنری است. خودتون ببینید. اکثرشون سیاه و سفیده. آخرشون هم شو نداره ! ...

آره ... ته  بیشتر فیلم ها ، یه شو بود ok. آخه نوارها 3 ساعته بودن و چون گرون بودن ، می خواستن که فیلم هدر نره و آخرش خالی نمونه ، حداکثر استفاده رو از نوار می بردن  و  ته اش  چند تا شو کپی می کردن . ( اِند بهره وری ! ) .


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۸/۸/۳ صبح ۰۱:۰۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, بهزاد ستوده, دلشدگان, رزا, سم اسپید, دشمن مردم, زرد ابری, Kassandra, مکس دی وینتر, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد
Negar آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 60
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۱/۲۳
اعتبار: 6


تشکرها : 129
( 664 تشکر در 32 ارسال )
شماره ارسال: #5
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )


   اولین باری که پدرخوانده ی 1 رو دیدم هیچ وقت از یادم نمیره. یک همکلاسی داشتم که پدرش

   زیاد خارج میرفت و گاهی هم با سلیقه ی خودش فیلم میاورد. (چه جوری از گمرگ رد می کرد

 خودش ماجراهای ژان گولری داره!) یکبار از دهن این همکلاسی در رفت که باباش  پدرخوانده رو آورده.

   هرجور شده بود با هزار رشوه (از وعده ی کیک و ساندویچ زنگ تفریح گرفته تا کتاب داستانهای

خاله قزی وار اون سالها) قانعش کردم تا فیلم بابا رو یواشکی دور از چشمش کاغذ کادو بپیچه و به

شکل  هدیه ی تولد برام بیاره.

   از لذت دیدن فیلم و قایم موشک بازی های در خانه که بگذریم (اخه این فیلمها برای

بچه هایی به سن و سال ما تجویز نمیشد!)، هنوز درد کتکی که من  از خانوم ناظم

مهربان و اون

   همکلاسی از باباش خورد یادم نرفته.

و البته یک روز اخراج شدن از مدرسه که تماما صرف رویا (یا کابوس) پدرخوانده ها شد!!!


کورها به راه حل فکر می کنند، من بینا هستم.
گدار
۱۳۸۸/۱۲/۲۵ عصر ۰۵:۰۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, سروان رنو, Classic, موسيو وردو, بهزاد ستوده, رائول والش, دلشدگان, رزا, Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, اهو, Papillon, زرد ابری, Memento, آلبرت کمپیون, هایدی, ریچارد, مهدی مولایی
موسيو وردو آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 70
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۲۲
اعتبار: 7


تشکرها : 1102
( 336 تشکر در 31 ارسال )
شماره ارسال: #6
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

سلام

يه خاطره بد دارم از فيلم ديدن كه تجربه شد واسمnarahat . ميگم درس عبرتي بشه برا سايرين

ساعت 12 شب بود شروع كردم فيلم شيري در زمستان اثر آنتوني هاروي رو ببينم ، گذشت و گذشت آخراي فيلم بود ، اون صحنه اي كه همه زيرزمين جمع ميشن.

خلاصه تو جو فيلم بوديم كه يهو سيستم هنگ كرد. حالا ننت خوب ، بابات خوب بيخيال از خوابمون زديم جون ما پا بده. از ما اصرار و از سيستم انكار.

سرتون رو درد نيارم تا همين الان آخرش رو نديدم و تجربه اش اينجا است كه هر فيلمو اول نيگاه ميكنم آخرش مشكل نداشته باشه بعد استارتش رو ميزنم.


غيبت صغري
۱۳۸۹/۲/۱۵ عصر ۱۱:۰۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, سروان رنو, دلشدگان, رزا, Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, الیشا, Papillon, زرد ابری, مکس دی وینتر, الیزا دولیتل, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد, مهدی مولایی
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11432
( 18966 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #7
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

(۱۳۸۹/۲/۱۵ عصر ۱۱:۰۸)موسيو وردو نوشته شده:  

.... خلاصه تو جو فيلم بوديم كه يهو سيستم هنگ كرد....

می تونم حالِت رو تو اون لحظه تصور کنم. خودم تجربه کردم. :!z564b.

کلا تماشای فیلم روی کامپیوتر جدای از این مسائل خیلی لذت بخش نیست. از نظر پزشکی هم برای گوش و چشم ضرر دارهnnnn:

حالا که این بحث شد من هم یه خاطره بگم از دوران پالئوزوئیک که تازه کامپیوتر خریده بودم .  ( حدود 15 سال پیش ) تازه فیلم های VCD اومده بود و VHS رو داشت کنار می زد. ما چند تا فیلم کپچری روی VCD گیرمون اومده بود و می خواستیم تماشا کنیم. فیلم که شروع شد بعد از چند دقیقه دیدیم که یک سری خطوط درهم و برهم اومد روی صفحه ! اهل بیت منزل گفتن که لابد ویروسه . من بلند شدم و رفتم چک کنم ، تا به ماوس دست زدم دیدم خطوط رفتن و دوباره صفحه فیلم اومد. جل الخالق ! باز اهل بیت منزل گفتن که لابد چون به ماوس دست زدی . ویروس ها ترسیدن و رفتن ! خلاصه ما گرم تماشای فیلم شدیم که باز بعد از چند دقیقه حضرات ویروس و کرم ها اومدن رو صفحه . باز رفتم با ماوس کیش شون کردم و رفتن ! اما ول کن نبودن نامردا . کار به جایی رسید که دیگه خودم رفتم جلو نزدیک کامپیوتر نشستم تا وقتی به اصطلاح ویروسها می آن سریع فراری شون بدم ! فیلم تموم شد ( فیلم که نه ، بگید شکنجه ! ) . این ماجرا گذشت تا چند هفته بعد متوجه شدم که اون کرم ها ویروس نبودم بلکه Screen Saver  بودن  :D


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۲/۱۶ عصر ۰۸:۱۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Negar, موسيو وردو, رائول والش, بانو, دلشدگان, Savezva, پدرام, رزا, Kassandra, سم اسپید, Papillon, دراکولا, زرد ابری, oceanic, سرگرد راینهارت, مکس دی وینتر, الیزا دولیتل, هانا اشمیت, arian, Memento, واتسون, آلبرت کمپیون, ریچارد
Rick آفلاین
«ریکی»
***

ارسال ها: 37
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۲/۲۸
اعتبار: 0


تشکرها : 4
( 99 تشکر در 19 ارسال )
شماره ارسال: #8
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

خاطره بگیم یعنی؟! :D

عرضم به خدمت شما که نخستین باری که من با عالم سینما آشنا شدم، با فیلم گادفادر بود! ashk

شب بود! نه! نیمه شب بود! همه جا تاریک! من بودم و تلویزیون و امام ویتو (ع)!

تصور کنید کودکی را که نشسته گادفادر می‏بیند!!!

اون شب زندگی من برای ابد تغییر کرد! با چیزی آشنا شدم به اسم سینما ! چیزی که تقریباً تمام چیزها رو از اون لحظه تحت‏الشعاع خودش قرار داد!!!

من به ویتو مدیونم! :D:D:D


I stick my neck out for NOBODY
...
except YOU

[img]http://sites.google.com/site/bloguploadkz/Signature-Classic-Cafe.jpg[/img]
۱۳۸۹/۳/۲۲ عصر ۰۶:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, زرد ابری, Kassandra, الیزا دولیتل, ریچارد, مهدی مولایی
norman.bates آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 10
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۴/۱۶
اعتبار: 0


تشکرها : 27
( 72 تشکر در 5 ارسال )
شماره ارسال: #9
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

بدترین خاطره من از فیلم دیدن ...{#smilies.dodgy}

آهان...

یادمه تعطیلات آخر سال که می شد همه فامیل جمع می شدیم خونه مادربزرگم، همه هم دستگاهاشون (اون موقع هرگونه آلت پخش فیلم رو دستگاه خطاب میکردیم) و نواراشون می آوردن، قلعه عقاب ها، فیلم هندی، شوهای دامبولی دیشو، خلاصه هرکی هرچی تو چنته داشت می آورد، ما بچه ها هم منتظر می شدیم نوبتمون بشه تا بریم ساعت ها بشینیم پای ویدئو و هر فیلم چند بار ببینیم

یه سری فیلم هنگ کنگی بود که ما به اسم فوتولوس می شناختیمش، ماجراهای یه پلیس زن بود که به انواع هنر های رزمی مسلط و مجهز بود و یه تنه شبکه های مافیایی رو به زانو در می آورد، خلاصه یه بار با تمام پسر خاله ها و دخترخاله ها و پسردایی و غیره و غیره، و به پیشنهاد من فلک زده تصمیم گرفتیم فوتولوس 3 رو نگاه کنیم، چشمتون روز بعد نبینه، نمیدونم کدوم شیر پاک خورده نابغه ای واسه مخفی کردن [پور...] برداشته بود روی نوار نوشته بود فوتولوس 3  و با خودش نوار رو آورده بود به تعطیلات خانوادگی، نمیدونین 6،7 تا بچه 8،9 ساله چه ضربه روحی خوردن {#smilies.sad} و چه آبروریزی تو فامیل به پا شد، تا آخر تعطیلات کل فامیل حالشون بد بود

حالا از خاطرات بد که بگذریم، فیلم های سامسون و دلیله، مون واکرِ مایکل جکسون، قلعه عقاب ها، وی جی رو خیلی نگاه میکردم، جز اینها چیز دیگه ای نداشتیم، مون واکر رو که روزی 2 بار میدیدم، بروسلی موروسلی ها هم که دیگه خدا بودن، اصلا کاری به داستان نداشتم، متوجه قضیه نمی شدم فقط تحت تاثیر تصویرها و خود دستگاه قرار می گرفتم، فکر کنم سامسون و دلیله رو 50 بار دیده باشم

اون قضیه ضرر آتاری واسه تلویزیون رنگی تو خونه ما هم مطرح بود، کی تونسته بود این فکر رو تو کله همه ایرانی ها بکنه؟!{#smilies.huh}

۱۳۸۹/۵/۱۰ صبح ۰۴:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, موسيو وردو, سروان رنو, رزا, Kassandra, سم اسپید, زرد ابری, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5890 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #10
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

اسم اين سري فيلم ها "قدرت پا "بود و بازيگر اصلي ان  " چاينا اوبراين" بود

فيلم هاي جكي چان ، ژان كلود ون دام (سايبرگ رينگ خونين )، خيلي طرفدار داشت بخصوص آرنولد

هنوز هم خيلي ها ژان كلود را باسم فرانكي مي شناسند در حاليكه هنوز از رينگ خونين فيلمي دوبله نشده

فيلم " كماندو " را  روي نوار ويديو داشتم  وپشت بندش فيلم " حادثه در سانفرانسيسكو "

هر وقت مهمان داشتيم  يا اينكه مي خواستيم با دوستان فيلم عوض كنيم اين فيلم را مي دادم  يك فيلم تازه مي گرفتم . فيلم هاي اكشن و رزمي چون نياز كمتري به ديالوگ و زبان داشت همه فهم بود

يك سالن نمايش بود كه متعلق به امريكايي ها بود اين سالن بعد از انقلاب تا حدود سال 1359  -60

فعال بود و فيلم هاي كلاسيك  و وسترن نمايش داد

اسپارتاكوس ، بن هور ،دليجان آتش ، ريو براوو و يك تعدادي فيلم ديگر را توي اين سالن ديدم بليطش از دو تومان رسيد به بيست تومان كه درش تخته شد


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۸۹/۵/۱۰ صبح ۰۷:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : norman.bates, موسيو وردو, سروان رنو, رزا, Kassandra, سم اسپید, زرد ابری, arian, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد
منصور آفلاین
آخرین تلالو شفق
*

ارسال ها: 501
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۸/۱۷
اعتبار: 77


تشکرها : 395
( 8061 تشکر در 307 ارسال )
شماره ارسال: #11
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

بچه بودم. شاید 7 یا 8 سال. صبح بود.صبح یک روز تابستان. هواگرم بود و آسمون صاف. از خونه زدم بیرون مدرسه ها تازه تعطیل شده بود. اون موقع ها از کلاس تابستونی و چه میدونم کلاس زبان و شنا و فوتبال خبری نبود تابستان که میشد باید یا میرفتی پیش دوستی آشنائی تا یه آفتابه بدن دستت جلو مغازه مکانیکیشونو جارو بزنی (با این بهانه که تو هنوز دهنت بوی شیر میده و هنوز خیلی مونده تا فوت و فن کار رو یاد بگیری) یا باید میرفتی یللی تللی تو خیابونا و فوتبال با دوستات توی کوچه. کوچه که چه عرض کنم، یه 6 متری که توپ با اولین ضربه ی پات ، مستقیم میخورد به شیشه ننه سکینه و ... باقالی بیار خر بی پالان ما رو بار کن. این وسط اونی که نمی فهمید خواجه حافظ شیرازی بود چون ننه سکینه زمین و زمان رو خبر میکرد که بچه های محل زدن شیشه پنجره ننه سکینه رو شکستن و بعد یا باید تا شب خونه نمی رفتی تا غضب مامان و بابات یه مقدار فروکش و کمتر بهت بتوپن و یا اینکه التماس این زنیکه غروغرو رو میکردی که جون ننت به مامانم نگو...

سر کوچمون یه خیابابون بود که اون ورش یه سینما بود. یکی دو تا هم بالا پائینش بود که گاهی با بابام بیرون می رفتیم دیده بودم. نمیدونستم سینما چیه اما علی می گفت یه بار با باباش رفته. می گفت خیلی معرکست. می گفت میخوام پول جمع کنم خودم برم. میگفت باباش گفته تنهائی همچین جائی نری هر وقت خواستی بهم بگو تا خودم ببرمت... اون موقع ها جلو سینما غلغله ای بود. مردم صف می کشیدن که بعضی وقتا طول این صف از 2 طرف به 200 متر هم می رسید. گاهی پلیسا با باتوم و کمربند حال کسانی رو که میخواستن بدون صف به باجه بلیط فروشی برسن جا میاوردن. یه عده هم بازار سیاه درست میکردن و بلیطا رو آزاد به قیمت خون باباشون می فروختن. آدمای کلاس بالا که عارشون میومد به قول خودشون برن توی صف لات و لوتا میرفتن از اینا بلیط می خریدن.

مامان 5 تومن بهم داده بود که برم سنگک بخرم. سنگکیه چسب سینما بود اما همیشه با صف مردم تو چشم نبود. اون روز جلو سینما که رسیدم خبری از مردم نبود اما در سینما باز بود. عکس بالای سردر رو نگاه کردم ، عکس یه زن و مرد چشم بادامی بود و نوشته بود دروازه های جهنم. تشدید جهنم رو نذاشته بودن، واسه همین طول کشید تا بفهمم چطوری خونده میشه. گفتم دروازه های جهنم چه شکلیه خدایا! حتما این زن و مرده رو  خدا میندازتشون توی جهنم و مثلا از دروازه رد نشده خدا که مامان میگفت خیلی مهربونه می بخشتشون و برشون می گردونه بهشت .شاید به این خاطر اسم فیلم دروازه های جهنمه چون دروازه که این روزا همه بهش میگن در یا درب، اصل قضیه فیلمه. اینا هی میومد تو ذهنم و فکرمو مشغول کرده بود... عرض خیابون رو که رد کردم دیدم راست وایسادم جلو بلیط فروشه. قرار نبود من اونجا باشم. سنگکیه 10 متر اونطرف تر بود. برگشتم که برم، طرف صدا کرد چنتا بلیط میخوای؟ هول شدم... یکی آقا... - ببینم پولتو؟ برگشتم ... اسکناس سبز 5 تومنی رو از جیب کوچیک پیرهنم کشیدم بیرون و گفتم هرچی بادا باد...

رفتم تو. یه آقائی بلیطی که خریده بودم رو پاره کرد. پیش خودم گفتم عجب احمقیه ها، اول بلیط میدن بعد پاره میکنن، خب یا ندید یا اگرم میدید بذارید اقلا سالم بمونه پیشمون تازه صرفه جوئی هم میشه براشون. بلیط که پاره شده نصفش برگشت تو دستام... آقا نصف بلیط به چه دردی میخوره آخه؟ - بچه جان شماره صندلی پشتشه... لژی یا بالکن؟ گفتم : خونمون بالکن نداره اما خونه علی اینا داره ... لژ چیه؟ خندید... گفت بینم بلیطتو. ... گفت از اون در برو تو... دوئیدم که برم صدام کرد: بگیر این بلیطتو... رفتم تو... همه جا ظلمات بود جز دیوار روبروئی که تصاویر قشنگ و رنگیی روش دیده میشد. علی میگفت: بهش میگن فیلم. می گفت شبیه تلویزیون ممد ایناس اما خیلی بزرگتر و هیجان انگیزتره. کلمه فیلمو از علی یاد گرفته بودم... این طرف اون طرف چیزی نمی دیدم شاید چشمام به این تاریکی مطلق عادت نکرده بود. شاید اون صحنه از فیلم خیلی تاریک بود... همونجا که بودم نشستم زمین و خیره شدم به دیوار... یه صدایی از این طرف دیوار داد زد بچه پاشو... از جام پریدم. نور یک چراغ قوه راست افتاد تو چشمام ...که هر لحظه نزدیکتر میشد. عجب چراغ قوه ای بود، نورش از چراغ قوه حسین اینا هم قویتر بود... مردی پشت چراغ بود... - بلیط... بلیط رو که حالا توی دستای عرق کرده کوچیکم مچاله شده بود صاف کردم و گذاشتم تو دستاش... دستمو گرفت و گفت بیا... تازه متوجه صندلیها شدم. چقدر صندلی... نصفش خالی بود... تک و توک گوشه کنار یه عده نشسته بودن... پیش خودم گفتم حتما مردم ترسیدن بیان جهنمو ببینن. بعد این فکر اومد تو ذهنم که وقتی آدم بزرگاش ترسیدن بیان پس من اینجا چکار میکنم؟... تو این فکرا بودم که نور چراغ افتاد رو یک صندلی و مرده گفت: برو بشین رو اون صندلی. یکی از این طرف داد زد: بابا کسی نیست بذار هرجا عشقشه بشینه... و مرد چراغ قوه ای با عصبانیت گفت: میخواستم بینم خرمگس محل کجا نشسته! نفهمیدم منظورش چی بود اما هرچی بود تو مایه های جهنم و حیوانات اونجا بود شاید...

رفتم تو نخ فیلم... یه زن بود و یه مرد... عاشق هم بودن، یه مرد دیگه اومد گفت: خانم من شما رو میخوام. زنه گفت: من عاشق اون یکیم. مرده گفت: غلط کردی، غلط کرده، اگه بشه خودم می کشمش تا تو فقط مال من بشی... تا اینجاش که خبری از در و دروازه جهنم نبود. پیش خودم گفتم حتما مرده رو میکشه اونم میره در دروازه جهنم منتظر این قاتله میمونه تا بیان حساباشونو تسویه کنن! ... شبی که قرار بود مرده بره اون یکی رو با شمشیر بکشه ، زنه رفت جای اون مرده خوابید سرش رو هم کشید... و مرده اومد و وقتی داد زنه رفت هوا تازه فهمید که بجای مرد ، زنی رو که دوست داشته کشته... چراغا روشن و شد و خلاص. به آقائی که 4 تا صندلی اون طرفتر نشسته بود و حالا داشت از جاش بلند میشد که مثل بقیه بره گفتم: آقا ببخشید پس نوشته بود دروازه های جهنم، این جهنم و دروازش پس کجاست؟! و یادم میاد که اون مرد... با صدای بلند خندید و از کنارم رد شد... اومدم بیرون. پشیمون بودم. این چی بود بابا! 4 تومنم رفت و فقط یه تومن مونده بود... آفتاب بالا اومده بود و سر ظهر بود... با یه تومن فقط میشد یه سنگک بخری، مامان گفته بود 4 تا بگیر... یکی رو گرفتم و گفتم خدا کریمه. دست خالی رفتن خیلی بدتره که ... گرسنم بود... وقتی به در خونه رسیدم  دستم رفت رو زنگ ...نگاهی به نون انداختم... نصفشو خورده بودم...دستم از رو زنگ مستقیم اومد رو سرم: بد بخت شدم رفت پی کارش...

      

۱۳۸۹/۵/۱۱ صبح ۱۰:۴۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, norman.bates, دشمن مردم, محمد, موسيو وردو, اسکورپان شیردل, بهزاد ستوده, Savezva, Classic, رزا, MunChy, دن ویتو کورلئونه, دزیره, Kassandra, بانو, سم اسپید, roolplack, اهو, Papillon, دنی براسکو, جو گیلیس, پایک بیشاپ, زرد ابری, فورست, سارا, کنتس پابرهنه, هایدی, Memento, ریچارد, شارینگهام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #12
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

سال 1369 بود و من هم دانشجویی تازه کار در یکی از دانشگاه های پایتخت !

بنا به سنت معمول در اون زمان در چارچوب حرکتی فرهنگی گاهی متولیان بخش فعالیتهای فرهنگی که اغلب از میون دانشجوها انتخاب شده بودند ویدئویی با یکی دوتا فیلم برای نمایش در خوابگاه می آوردند ... شبی اینچنینی بود و ما مشتاقان گرد آمده در نمازخانه نمور و چندکاره خوابگاه که محل مطالعه و آمفی تئاتر و ... هم محسوب میشد چشم دوخته بودیم به فیلم (( ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی)) ... فیلم تا ساعت 12:00 نیمه شب طول کشید و پس ازآن اعلام شد که فیلمی وسترن هم نمایش داده میشه ... الآن دیگه یادم نیست که اون فیلم وسترن چه فیلمی بود ولی یادم هست به احترام آن جعبه جادویی من صحنه رو ترک نکردم ! وقتی این فیلم تمام شد ساعت حدود 2:30 صبح بود و از خیل علاقمندان هنر هفتم فقط 3 حواری باقی مانده بودند ! متولی پخش فیلم نگاهی به ما کرد و با دودلی و تردید مکثی کرده و گفت : ((میشه به شما اعتماد کرد ؟!)) من و نفر دیگر که غرق در رخوت مشاهده فیلم بودیم ( من هنوز هم پس از تماشای هر فیلمی مدتی رو به مرور اون در دهنم می پردازم ! و یه جورایی اثر فیلم به تدریج در من ته نشین میشه !) از ایشون پرسیدم : (( اعتماد در چه موردی ؟)) اون پس از کمی من و من کردن آشکار کرد : (( آقایون من 2 تا فیلم خارج از مجموعه برای دیدن خودم آوردم و تضمینی نیست که بشه دیگه فرصت و امکانات تماشای اونها رو پیدا کرد ...

اگه موافقین این 2 فیلم رو با هم نگاه کنیم ولی باید قول بدین که موضوع بین خودمون میمونه ، چون اگه کسی بفهمه برای من خیلی بد میشه ... )) شرایط اون زمان که در خوابگاه نمیشد به راحتی نوار کاست گوش کرد ، برای ما هم قابل درک بود ... هیجانزده به او قول دادیم در حالیکه با خود می گفتیم یعنی چه فیلم هایی هستند این دو فیلم ... در این لحظه باید برنامه ریزی هم می کردیم که به نوبت دم در ورودی نمازهانه بنشینیم تا اگه کسی ناگهان بی خوابی به سرش زد و ساعت 3 صبح هوس اومدن به نمازخونه داشت با دیدنش در راهرو منتهی به نمازخانه در زیر زمین سریعا اطلاع بدیم تا اسباب عیشمون جمع اوری بشه !

اون شب تا نزدیک 6 صبح ما دوفیلم دیگه دیدیم : فیلم اول (( نیروی دلتا )) بود با شرکت (( چاک نوریس )) که ایشون از زمان آپارات و فیلم ((راه اژدها )) جزو آشنایان ما شده بود ! در اون زمان من راجع به این فیلم اطلاعات جسته و گریخته ای داشتم و می دونستم که از اون فیلم هاییه که صهیونیستی و ضد اسلام معرفی میشد !   نکته حالب ابن بود که این فیلم دوبله بود ولی خیلی منحصر به فرد ! مرد گوینده ای جای همه بازیگران فیلم از صغیر و کبیر و مونث و مذکر با لحنی یکنواخت دیالوگ ها رو ادا می کرد ! این فیلم اکشن برای من که دوستدار فیلم های اکشن بودم در جوانی خالی از لطف نبود اما با فیلم دوم بود که تجربه ای نگفتنی رو در اون شب از سر گذروندم !

فیلم زیبای (( The Wall )) ساخته آقای (( آلن پارکر )) ...

آه ... براستی این برادر (( آلن پارکر )) با این فیلمش در آن اتاق تاریک با ما چه کردند ! ( یادی از دیالوگ محشر آقای انتظامی در نقش ناصرالدین شاه در فیلم خاطره انگیز ناصرالدین شاه آکتور سینما ! )

من بارها و بارها این فیلم رو بعد ها در وی اچ اس ها و بعد وی سی دی ها و این اواخر بر دی وی دی ها به تماشا نشسته ام اما تجربه آمیخته به هیجان اولین دیدن فیلم ، آن هم در شرایطی آمیخته به اضطراب که اگر ناگهان کسی سر می رسید دیگر امکان تماشای ادامه آن ممکن نمی بود باعث شده که هیچگاه از یاد نبرم حس و حال تماشای فیلم رو در اون شب آمیخته به صبح !

از اون روزها نزدیک به 20 سال میگذره ... از اون 2 نفر دیگه جمع 3 نفره اونشب خبری ندارم و میشه گفت از صبح همون روز ما طبق قرارمون فراموش کردیم که چنین شبی رو با دیگران تجربه کردیم و اونرو به صورت خاطره ای خوشایند در گوشه ای از گذشتمون پنهان کردیم ... آری در اون زمون ها هنوز هم اعتماد ناگهانی و به ناچار ، ممکن می بود ...

آری دوران جوانی ما هرچند به مانند دوران جوانی آقایان پرویز دوایی و دوستانشون آمیخته به رنگ های زنده نبود اما خوب ، خدا هنوز موجب معجزه هایی آمیخته به تصویر و رنگ و صدا میشد در دل یک شب سرد زمستانی ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۱۲:۲۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, MunChy, دزیره, سروان رنو, بهزاد ستوده, Kassandra, بانو, رزا, john doe, دشمن مردم, Classic, سم اسپید, ژان والژان, دنی براسکو, پایک بیشاپ, زرد ابری, oceanic, flash gordon, الیزا دولیتل, برو بیکر, هایدی, Memento, ریچارد, مهدی مولایی
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #13
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

(۱۳۸۸/۷/۲۶ صبح ۱۲:۴۱)IranClassic نوشته شده:  

خاطرات سینمایی ما ، گنجینه گرانقدر زندگی ما هستند و سینما یکی از زیباترین هنرهایی است که حواشی آن در برخی اوقات جذابیتی همسنگ خود آن دارد. برخی هنرها و ورزش ها را همین حواشی جذاب نگه داشته است ( مانند فوتبال ! ) . اما در مورد سینما و فیلم ، حواشی آن ، جزئی از خود هنر است . درست مانند کشیدن نقاشی است که روند کار و محیط آن و اتفاقاتی که پیرامون نقاش رخ می دهد ، بر کار و لذتی که می برد اثر می گذارد. ما فقط 2 ساعت وقت صرف دیدن فیلمی می کنیم اما شاید دهها ساعت در مورد آن مطلب می خوانیم و یا برای دوستان خود تعریف می کنیم. صدها بار در طول عمر ، سکانس های آن را در ذهن مرور می کنیم و ... . اصولا هنری مانند سینما و مدیوم ( رسانه ) فیلم که نوعی رویا است ، ارتباط تنگاتنگی با خاطره و قصه و تصورات ذهن ما دارد و برای همین است که همیشه از تعریف یک فیلم و داستان برای دیگران لذت می بریم. سالن سینما فرصتی برای لذت بردن جمعی است و وقتی که ما به صورت فردی لذتی را تجربه کرده ایم دوست داریم با تعریف آن برای دیگران ، در آن لذت با دیگران شریک شویم و خود لذت بیشتری ببریم. یک فرایند پیچیده روانشناسی !

این صغری کبری گفتن ها از برای این بود که بگویم این تاپیک را شروع می کنیم تا هر نوع خاطره سینمایی ؛ از مکافات های فیلم دیدن در دوران ممنوعیت ویدیو و قایم کردن نوار vhs زیر پیراهن ! گرفته تا دیدن فیلم های رنگارنگ امروزی از ماهواره ای  امروز ، از شادی های و غم ها ، گریه ها ، رکورد زدن ها در دیدن چند باره فیلم ها ، نگفته ها و گفته ها ، و .... خلاصه هر خاطره جذابی که فکر می کنید برای دیگران هم جذاب و زیبا باشد را با دوستان مطرح کنیم. 

 

زیچارد عزیز !

سیم زنگ زده ! VHS  زنگ زده ! موبایل زنگ زده ! البته به نظرم این موبایله دیگه زنگ نمیزنه ، چون زنگاشو زده !


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۸۹/۹/۳ عصر ۱۱:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, بانو, رزا, دشمن مردم, ژان والژان, زرد ابری, Kassandra, ریچارد, مهدی مولایی
seyed آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 133
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۲/۸
اعتبار: 14


تشکرها : 241
( 919 تشکر در 86 ارسال )
شماره ارسال: #14
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

بچه كه بوديم با امورتربيتي آموزش و پرورش همكاري داشتم. يعني اولش تئاتر كار ميكردم، بعدشم وارد عكاسي و گريم و... آخرشم مجذوب فيلم شدم. يادمه واسه اولين فيلمي كه ديدم سه ساعت توي خيابونا الاف بودم تا وقتش برسه. آقاي مسئول سمعي و بصري امور تربيتي گفته بود بايد ساعت 2 به بعد بريم تا سرش خلوت بشه و بتونيم فيلم ببينيم. دره اژدها، چه عشقي داشت اون موقع، تا مدتها كارمون شده بود زوزه كشيدن و اندام ني قليونمون رو توي آينه ديدن. بگذريم... استارت كارمون رو مهر 64 زديم. 1 دستگاه تلويزيون رنگي (قديمي) با ويدئو بتاماكس تي سون(ره) ميزديم زير بغلمون و از اين مدرسه به اون مدرسه فيلم پخش ميكرديم.
موقع پخش فيلم، چند باري وسط كار برفك ميشد، صدا داشتيم و تصوير نه. بعدها فهميدم به دليل كثيف بودن فيلمها، هد دستگاه كثيف ميشه و ياد گرفتيم كه چطور قاب روئي تي سون رو باز كنيم و گپ هاي هد رو تميز كنيم، البته با الكل سفيد(كه پيدا كردن اون هم داستاني بود). 1 دونه پيچ گوشتي چهارسو خريدم و 1 قوطي نگاتيو فيلم عكاسي پيدا كردم مقداري الكل و پنبه و... خودم رو در هيبت مهندس تعميرات ويدئو ميديديم و كلي حال ميكردم.


اولين مدرسه اي كه رفتم دعا ميكردم هد كثيف بشه و من هم جلوي 200 - 300 تا دانش آموز هم سن خودم 1 قيافه اساسي بگيرم و دستگاه رو تعمير كنم و پز بدم كه ما هم بله... نيم ساعت از فيلم گذشت ولي انگار قرار نبود اتفاقي بيوفته، توي تاريكي فضا دكمه تراكينگ ويدئو رو دستكاري كردم و تصوير بهم ريخت، وانمود كردم كه هد كثيف شده و ابزار كارم رو درآوردم. چنان مشغول بودم كه گوئي شاتل هوا ميكنم. كارم كه تموم شد فيلم رو گذاشتم، ولي ديگه حتي از صدا هم خبري نبود، چه برسه به تصوير... حالا من ماندم و نگاههاي مسئولين مدرسه و دانش آموزان و... كلي شرمندگي.
حالا بعد از چندين سال هنوز نصيحت مسئول سمعي و بصري وقت امور تربيتي توي گوشمه كه: پسر جان، هيچوقت با پنبه پرزدار گپ هد رو تميز نميكنن، چون گپ مي پره...


http://www.dvddoub.persianblog.ir
۱۳۸۹/۹/۴ صبح ۱۱:۴۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, دن ویتو کورلئونه, رزا, پایک بیشاپ, سم اسپید, بانو, اسکورپان شیردل, john doe, MunChy, سروان رنو, Classic, roolplack, ژان والژان, Papillon, دنی براسکو, زرد ابری, سارا, الیزا دولیتل, هایدی, Memento, آلبرت کمپیون, ریچارد, مهدی مولایی
Kassandra آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 72
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۵
اعتبار: 19


تشکرها : 1382
( 736 تشکر در 40 ارسال )
شماره ارسال: #15
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

اولين خاطره من با ويديو برمي گرده به اون روزهايي كه تقريبا همه جا صحبت از سري فيلمهاي عروسك جنايتكار   يا همون چاكي - با اسم اصلي ( Chucky  (Child's Play- بود!  واي كه ما بچه ها چقدر ازش مي ترسيديم و با وجود اين وقتي بزرگترها بهمون مي گفتند: " اگه نمي توني نگاه كني برو تو اتاقت!" هم نمي تونستيم اين كار رو بكنيم چون همين ترس و دلهره كه چاكي قراره تو كدوم صحته پيداش بشه و چكار بكنه هم برامون يه جور لذت مازوخيستي داشت! zzzz:

http://en.wikipedia.org/wiki/Chucky_(Child's_Play)

اين يكي هم مربوط ميشه به همون دوراني كه ويديو ممنوع بود و ما يا نبايد به بقيه مي گفتيم اين فيلمها رو ديديم يا اينكه اگه هم يهو از دهنمون در مي رفت سريع ويرايشش مي كرديم كه خونه يكي از اشنايان ديديم! taeed

هنوز يادمه كه چون اخر شب اين فيلمها رو مي نشستيم نگاه مي كرديم من يكي به هيچ قيمتي حاضر نبودم وسط فيلم يا بعدش پاشم برم آشپزخونه! :cccoهميشه هم كه شكر خدا يكي از بزرگترها تشنه ش ميشد يكي از كوچكترها(در واقع هميشه من!!! asabi) رو مي فرستادند بره يه ليوان آب بياره!!! :dodgy:

خلاصه عجب دوراني بود...بچه هاي امروز كه فكر نكنم اصلا از چيزي بترسند تا چه برسه به فيلم وحشتناك! shakkk! عجب بچه هاي معصوم و سركوب شده اي بوديم ما! rrrr:


آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم
ناپلئون بناپارت
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۱۲:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دن ویتو کورلئونه, رزا, سم اسپید, بانو, اسکورپان شیردل, john doe, دشمن مردم, MunChy, سروان رنو, Classic, زرد ابری, مکس دی وینتر, arian, Memento, ریچارد, آلبرت کمپیون
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #16
خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

با تشکر از مطالب زیبا و خاطره انگیز همه دوستانی که در این تالار به زیبایی قلم زده اند.

می خواستم پدیده عجیبی را معرفی کنم. ویدئوی نوارکوچکی که خودش 20 کیلوگرم وزن دارد! وقتی نوشتم وزن این دستگاه 20 کیلوگرم است باور کنید اغراق نکردم! تا آمدم جابجایش کنم بیچاره شدم!

این دستگاه ویدئوی SONY که به 8080 (بخوانید هشتاد هشتاد) معروف بود تقریبا سال 59 وارد منزل ما شد. پدر و مادرم یک خودروی ژیان را به قیمت 30 هزار تومان فروختند و این ویدئو را خریدند. به واقع که پدیده ایست، تمامی تجهیزات درونی اش مکانیکی اند، تقریبا 6 موتور سنگین مجزا دارد، هدش را که دیگر باید ببینید، یک استوانه به قطر تقریبا 5 سانت با 4 حسگر در اطرافش... متاسفانه آخرین باری که درونش را دیدم دبیرستانی بودم که چندان سر در نمی آوردم، دلم لک زده برای اینکه با آچار بیفتم به جانش و یکبار دیگر بازش کنم! تصور کنید چه همه رولیک و چرخدنده که باید نوار فیلم را از درون پوشش بیرون کشیده و طی مسیری پر پیچ و خم به هد می رساندند، در تمامی مدت پخش فیلم صدای این قطعات درونی همچون ضربآهنگی دائمی با ماست... دکمه EJECT آن هم که برای خودش قصه ایست! فشارش که بدهی، کمی مکث و ناگهان جهش حداقل 5 سانتی درب دستگاه و جایگاه فیلم بصورت عمودی به بالا!

دلم برایش میسوزد... سالهاست گوشه انبار خاک میخورد، امروز که خواستم عکسش را بردارم واقعا دست و بالم کثیف شد.... یادم آمد که مادر می گفتند دورانی بود که تفریح نداشتیم، اوایل انقلاب، جنگ... همه در منزل ما گرد می آمدند، پدرم بزرگتر بودند و دوستان و اقوام تا پاسی از شب کنار این ویدئو به شکستن تخمه و دیدن فیلم و شب نشینی تا صبح دلخوش می شدند... اولین فیلمی که با این دیدند ده فرمان بود و بعد کتاب آفرینش و سپس شعله... نسخه های نوار کوچک VHS که از بس دست به دست می شدند جز تصاویری پر پرش و برفکی چیزی در آنها به چشم نمی خورد.... از زمانی این دستگاه را به خاطر دارم که دور هم گنج قارون را دیدیم... اندکی بعد قیصر و رضا موتوری را... یادش بخیر... یک نسخه افتضاح توپهای ناوارون هم بود که با این دیدم و آنقدر تصویر پر پرش و پر برفک بود که ناگهان می دیدی گری گوری پک می شد یک کارگر افغانی ژولیده و ریش نزده!!  و آنگاه بود که صداها با روحمان می آمیخت تا تصویر و به قول دوستان عشق سینما ما را عاشق دوبله کرد!

نسل بعد از اینها شد T-7  و بعد T-9 ... که شبیه همین ویدئوهای امروزی البته کمی بزرگتر بودند.

یک خاطره با مزه هم از این ویدئو داریم، 25 سال قبل، همه دور هم مشغول دیدن "دامی برای جیمز باند" بودیم، گمانم در فیلم ناگهان کسی به داخل شیشه برخورد می کرد و شیشه باصدای مهیبی فرو می ریخت، ریختن شیشه همانا و به لرزه درآمدن همه شیشه های منزل ما هم همان، اول جدی نگرفتیم چون گرم فیلم بودیم، بعد دیدیم ناگهان لوستر وسط اتاق (که از این مدل فنری های قدیمی بود و هنوز هم سرجایش هست!) مانند آونگ به تاب درآمد و همینطور طول فنرش زیاد شد تا به زمین رسید، تازه در این لحظه بود که کسی فریاد کشید زلزلهههههه! این خاله بچه اش را بغل زد و دایی مادر بزرگ را جمع و جور کرد و مادر و پدرها هرکدام یک بچه زیر بغل از اتاق زدند بیرون و درتمام این مدت خاله کوچیکترم با نگرانی شوهرش را صدا میزد، کجاییییی؟ کجا موندییییی؟ وای هنوز توی ساختمونه؟؟ کمی که به اعصاب ها مسلط شدیم دیدیم که به به! شوهرخاله محترم با همان اولین لرزش تک و تنها زده بود بیرون و قبل از همه وسط حیاط جاخوش کرده بودند! خلاصه که جیمز باند و زلزله و شوهر خاله شدند خاطرات آن زمان ما.... (راستی این زلزله مربوط به شهر ماست... کرمان)

با مهر... بانو


مریم هروی
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۰۲:۵۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : john doe, Kassandra, سم اسپید, اسکورپان شیردل, محمد, دشمن مردم, رزا, MunChy, پایک بیشاپ, سروان رنو, Classic, roolplack, ژان والژان, الیور, ترومن بروینک, Papillon, دنی براسکو, زرد ابری, oceanic, سارا, مکس دی وینتر, الیزا دولیتل, هایدی, Memento, واتسون, آلبرت کمپیون, ریچارد, مهدی مولایی
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #17
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

چقدر عجیبه که خاطرات ویدیویی ما خیلی همپوشانی داره !

من هم دقیقا با T7 همین فیلم ها رو میدیدم . البته ویدیو متعلق به یکی از بستگان بود و این موضوع برای ایشون یک مزیت استراتژیک ایجاد کرده بود در کل فامیل . عمدتا فیلم های دوبله شده می دیدیم و تمایلی برای تماشای فیلم زبان اصلی وجود نداشت .

راکی 1 و 2

برباد رفته

 کفش های ماهیگیر

 صلیب آهنین

 2- 3 فیلم از جری لوییس مثل بشقاب پرنده  و بی نظم منظم

سریال دایی جان ناپلئون

 فرار بسوی پیروزی با یه دوبله ی متفاوت ( همون دوران هم راجع به این موضوع حرف می زدیم ) چون همزمان همین فیلم رو در اکران دیده بودیم

 سامسون و دلیله

 تاراس بولبا

هوس های امپراتور

 السید

 بنهور

 سقوط امپراتوری روم

 وایکینگ ها

 زورو ( آلن دلون )

 بامبی

مسابقه مرگ در سال 2000 ( با بازی استالونه )

علامت ونوس و آسیابان عشوه گر ( با دوبله ی بسیار قدیمی )

شو ی رنگارنگ

دونده ماراتون

سه روز کندور

قلعه عقاب ها

توپ های ناوارون

فرار بزرگ ( بصورت سانسور نشده !) اون قسمتی که موقع فرار میرفت در یه کلبه ای ... در سینما سانسور شده بود . و ما کیف میکردیم و پز میدادیم که این فیلم رو بصورت کامل دیدیم .

معما

صبحانه در تیفانی

اشک ها و لبخند ها

مری پاپینز

گربه روی شیروانی داغ

شیر و باد

جیمز باند های شون کانری و راجر مور

زن پوشالی ( کانری و بریجیدا )

گوژپشت نوتردام

شکارچی گوزن

پدر خوانده

پرواز بر فراز آشیانه فاخته

محله چینی ها

شکوه علفزار

دکتر ژیواگو

پلی در دوردست

بولیت

این فرار مرگبار

ریولوبو  و 2-3 فیلم دیگه از جان وین

قصه عشق
دزیره
ده فرمان

اینا فیلمایی بودن که دهه 60 در ویدیو دیدم . البته اونهایی که یادم مونده .

۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۰۳:۵۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, رزا, Kassandra, بانو, سم اسپید, اسکورپان شیردل, سروان رنو, ژان والژان, ترومن بروینک, Papillon, پایک بیشاپ, زرد ابری, Memento, واتسون, آلبرت کمپیون, ریچارد, مهدی مولایی
seyed آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 133
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۲/۸
اعتبار: 14


تشکرها : 241
( 919 تشکر در 86 ارسال )
شماره ارسال: #18
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

كرمانشاه(باختران)، قرارگاه رمضان، يه بچه بسيجي بي عقل(خودمو ميگم)، در به در دنبال فيلم.
اسمش يادم نيست، بچه كرمانشاه بود و سرباز قرارگاه.  توي تبليغات بخش تعميرات كار ميكرد. فني بود و تا دلت بخواد رفيق فيلم باز داشت توي كرمانشاه.
كارمون شده بود مثل خفاشها، شبها ميزديم توي محلات قديمي و خونه بر و بچ فيلم باز. فقط خدا ميدونه چه دروغ هايي سرهم ميكرديم واسه رد گم كني، كه اگه مي فهميدن كي هستم، شكمم شده بود سفره هفت سين.
اونجا بود كه با وي اچ اس و يوماتيك آشنا شدم. هفت مرد جنگي، شكار انسان، بازي بزرگان، سه مرد در راه سخت، عبور از مرز جهنم، سگ، شكارچي و... حاصل تلاشهاي جيمزباندانه حقير بود براي جمع آوري و آرشيو.
وارد كردنش به قرارگاه هم خود حديثي ديگر دارد كه بماند.
اونروز فيلمي رو از رفيق سربازمون تحويل گرفتم و داخل محوطه قرارگاه ميرفتم طرف اتاق محل كارم كه با مسئول تبليغات قرارگاه روبه رو شدم. صدام زد و بعد از چاق سلامت مفصل گفت:
اين چيه دستت؟
فيلم عمليات مرصاده، مي برم با نسخه اصلي فيلم تدوين كنم واسه ستاد.
كدوم نسخه است، فيلمي كه خودمون گرفتيم، يا فيلم اونا(منافقين از ابتدا تا انتهاي عمليات فيلم كاملي تهيه كرده بودن)
(پت پتي كردم و...) نه، فيلم اوناست كه ميخوام با فيلمهاي خودمون تلفيق كنم
نميخواد، بده من يه نگاهي بندازم ظهر بيا بگيرش.
ولي حاجي... گفته بود كه بايد تا قبل از نماز تحويلش بدم
خودم باهاش صحبت ميكنم....
توي 1 لحظه فقط اين به ذهنم رسيد كه ساكمو بردارم بيام شهرستان و بيخيال همه چي بشم كه يهو احمد... ديدم، بچه تهران بود و الان هم خبرنگاري ميكنه. فيلمبردار جنگ بود و البته مثل من عاشق فيلم. موضوع رو بهش گفتم. گفت بيخيال، خودم ترتيب كارو ميدم. نگران نباش...
1 ساعت بعد اتاق كارم بود و 1 پلاستيك فيلم باز شده ويدئو. قاب شكسته فيلم برام آشنا ميومد، آره درسته، فيلم امانتي مردم بود اما چرا به اين روز افتاده بود؟
احمد عصباني و ناراحت، چپ چپ نگام ميكرد: تو هم آره. مومن غلطي ميكني حداقل به ما بگو تا تكليفمون رو بدونيم.
مگه چي شده؟ چرا فيلم مردم رو به اين روز انداختي؟ مرد حسابي فيلم امانت بود.
عجب؟!!! فيلم س و پ ر شد امانتي مردم؟!!!
جان؟؟؟ س و پ ر؟!!!!
بله، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. طرف اشتباها فيلم ... رو به جاي دوبله داده بود دست رفيقمون، باقي ماجرا رو هم كه مي دونيد.
احمد به بهونه اي همون لحظه ميره و فيلم رو از مسئول مربوطه ميگيره و وقتي ميزاره نگاهش كنه، چشمتون روز بد نبينه... بيچاره نوار ويدئو رو چنان جرواجر كرده بود كه يقين دارم اثرش روي هنرپيشه هاي فيلم هم مونده بود.
اينو بهش ميگن امداد غيبي، البته از نوع هنريش.


http://www.dvddoub.persianblog.ir
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۰۷:۵۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Kassandra, سم اسپید, دشمن مردم, بهزاد ستوده, رزا, بانو, اسکورپان شیردل, سروان رنو, Classic, ترومن بروینک, Papillon, زرد ابری, برو بیکر, Memento, آلبرت کمپیون, هایدی, ریچارد, مهدی مولایی
پایک بیشاپ آفلاین
سردسته این گروه خشن
***

ارسال ها: 100
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱۲/۶
اعتبار: 21


تشکرها : 1157
( 840 تشکر در 66 ارسال )
شماره ارسال: #19
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

از وقتی یادم میاد، یه ویدئوی T7 هم کنارم بود. چه خاطراتی که با این ویدئو نداشتیم. در حدود 150 تا فیلم داشتیم که تو شهر کوچیک ما واسه خودش رکوردی بود! مامان و بابام عاشق فیلم بودن. سال 60 این ویدئو رو 81هزار تومان خریده بودند که اون زمان از یه پیکان صفر هم گرونتر بود. بماند که با چه دردسر و جاسوس بازیی بابام این "دستگاه!!!" رو از تهران خریده بود.

همیشه در گوشم میخوندن بچه جان! مدرسه که میری یه وقت نگی ما تو خونه از اینا داریما! پ ا س د ا ر ا میریزن خونمون! چه کلمه وحشتناکی {#smilies.confused}

چه فیلم هایی از ما که دست مردم بود و همین پ ا س د ا ر ا ریخته بودن و گرفته بودن...

مردی با کفشهای لنگه به لنگه (پیر ریشار)، بازگشت طولانی (دیگه هیچوقت اسمی از این فیلم نشنیدم)، شین، پنه لوپه، .....

خود من فیلم "فرار بزرگ" رو شاید 50 بار با این ویدئو دیدم!! حتی دیالوگ هاشو ضبط کرده بودم روی نوار کاست و هر روز با دستگاه استریو و با صدای بلند گوش می دادم!

فامیل همیشه دوست داشتن که مهمونیهای خانوادگی خونه ما باشه که بشینیم دور هم یه فیلم ببینیم.

انقدر با این ویدئو فیلم میدیدیم که دم به ساعت باید هد شو تمیز یا عوض میکردیم، منم دائم با کلینکس و الکل (الکل که نبود با ادکلن!!!) رو سرش بودم، چه زیبا بود و چه صدای نازنینی داشت وقتی فیلم رو میذاشتی داخل و درش رو میبستی... یه موقع هایی که دیگه تمیز نمیشد مثه یه کارشناس میگفتم: این دیگه باید عوض بشه! و مصیبت پیدا کردن هد تو بازار و عوض کردن اون، چون یه ابزار رگلاژ لازم داشت که هر کسی هم نمیتونست باهاش کار کنه... یادمه سال 71 یه سفری به مکه داشتیم و از اونجا 10 تا هد T7 آوردیم دونه ای 2500 تومان! که هنوز یه سریش مونده...

کم کم میگفتن آقا برین "ویدئو نواربزرگ" بگیرین، دیگه هدش کثیف نمیشه، چون بر خلاف "نوار کوچیک"، وقتی فیلم رو عقب و جلو میکنی نوار از دور هد خارج میشه ولی خب فیلماش کمیابه! VHS رو شرکت JVC قبل از Betamax به بازار داده بود و بعدش هم National ویدئوی VHS رو ارائه کرد که شبیه ویدئوی 8080 (که بانوی عزیز بهش اشاره کرد) بود، ولی نمیدونم چرا در ایران، سریع (بعد از انقلاب) Sony Betamax جا باز کرد و کمتر کسی سراغ VHS رفت، شاید واقعا به دلیل کوچک و قابل حمل تر بودن نوارش بود که اون زمان مساله مهمی بود.

فیلم هایی که اون زمان با این ویدئو و با کلی "تراک" روی فیلم دیدم رو خیلی بیشتر از فیلمی که هفته پیش دیدم به یاد دارم. فیلم رو با مشقت خونه این و اون پیدا میکردیم، با مشقت طرف رو راضی میکردیم بهمون قرض بده (به یه بچه 10  11 ساله!!)، و با مشقت و یه عالمه "تراک" فیلم رو میدیدیم... و واقعا چه لذتی داشت... الان که همه این سختیها آسون شده، نه حال فیلم دیدن هست و نه لذتی از دیدن فیلم میبریم....

همین ویدئوهای قدیمی ما رو عاشق دوبله و فیلمهای قدیمی کرد و این بلا رو به سرم آورد که الان فیلمهایی که همه دوست دارند اصلا به مذاق من سازگار نیست من فیلمهایی رو دوست دارم که دیگران دوست ندارند....

کم کم بساط ویدئوهای Betamax جمع شد و VHS پا به میدون گذاشت! National J20، SUPRA، AIWA ....

ما هم بعد از مدتها تونستیم خودمونو راضی کنیم که از T7 دست برداریم و یه Panasonic SD300 بخریم!

یادته دوست عزیز؟!

جنگ ستارگان (هر 3 قسمت پشت سر هم)، در حال پاک کردن غوره؟!!!!!

کتاب فرهنگ جهانی فیلم "بهروز دانشفر" یادته؟ همیشه زیر مبل دم دست بود؟

تبدیل فیلمهای Betamax به VHS، گلوله رو گاز بگیر؟ به دنبال روباه؟ گلوله ای در تاریکی؟

نیش، این گروه خشن، اسپارتاکوس .....

یادته فیلم چوپان؟ مهدی میگفت "یه فیلمی دارم که یه یارو گوسفند دار میخواد بره وسط گاودارا کار کنه؟ تا وسطش دیدم، چرت بود، دیگه ندیدم!"

ویولون زن روی بام و جایزه رو هم یادته از همین مهدی گرفتیم که خودش نمیدونست چه فیلمای با ارزشی داره و همش میرفت فیلمای بی ارزش نگاه میکرد؟!!! واقعا نمیدونم این فیلما چطور به دستش رسیده بود! فک کنم خدا اونو وسیله قرار داده بود تا این فیلما تو اون قحطی به دست ما برسه!

علیرضا پسر عممو یادته؟ با یه کوله بار فیلم از اصفهان اومده بود؟ ندونسته تحول بزرگی تو زندگی ما ایجاد کرد!!! ربکا، شمال از شمال غربی، نابخشوده، رینتری کانتی، بربادرفته بدون تراک!!، سه گانه لئونه، جن گیر، بیلیارد باز، در بارانداز و ...... اون کتاب دانشفر رو هم به عنوان کادو تولد به من داد. بهترین هدیه ای که تا حالا گرفتم... یادته تو که چند وقت بعد خریدی کلی سانسور داشت؟!!

یادش به خیییییییر

پ.ن. : کیبورد من لیبل فارسی نداره! از پا در اومدم! ولی ارزششو داشت! جیگرم حال اومد....


هر کی جم خورد، بکشش!
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۰۹:۵۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, سم اسپید, Kassandra, بانو, اسکورپان شیردل, بهزاد ستوده, MunChy, دن ویتو کورلئونه, دشمن مردم, سروان رنو, Classic, ژان والژان, الیور, زرد ابری, Memento, هایدی, ریچارد, مهدی مولایی, Emiliano
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5890 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #20
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

همین  دو هفته قبل از یک دوست پیغام رسید که فلانی یک سری فیلم ویدیو سراغ دارم به کار تو می خوره بیا فله ای همه را ببر

گفتم چه نوع فیلمیه؟ اول باید ببینم

الان 20 تا فیلم ویدیو دارم که ال پی ضبط شده هر کدوم سه  یا چهر تا فیلم دوبله است یه حال دیگه ای دارد  یاد اون قدیم می افتم که چه مصیبتی داشتیم  این فیلم های ویدیو که عرض کردم همه فیلم های کلاسیک است . امشب جک غول کش را گذاشته ام توی نوبت که ببینم

این طرف ما از این فیلم ها زیاد دارد یکی دوهزارتایی می شه ولی سوا کردنی نیست

بیشتر ش را خودم دارم  ولی با ویدیو فیلم ببینی بیاد قدیم ، یک مزه دیگه دارد


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۸۹/۹/۴ عصر ۱۱:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دشمن مردم, رزا, Kassandra, زرد ابری, مري جين, Memento, ریچارد, Emiliano
ارسال پاسخ