[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 3.88 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اینترنت گردی ...
نویسنده پیام
اکتورز آفلاین
مشتری همیشگی
***

ارسال ها: 381
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۲۱
اعتبار: 38


تشکرها : 2361
( 3930 تشکر در 189 ارسال )
شماره ارسال: #241
RE: اینترنت گردی ...

این داستانک نیمه طنز نیمه حقیقی رو در فضای نت دیدم و خوشم آمد. بدک نیست و امیدوارم اگر نشنیده و تکراری نبود خوشتان بیاید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از خانمی پرسیدند : شنیده ام پسر و دخترت هر دو ازدواج کرده اند، آیا از زندگی خود راضی هستند ؟

خانم جواب داد : دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو می کردم . ابدا دست به سیاه و سفید نمی زند .
صبحانه را در رختخواب می خورد . بعد اظهرها هم دو سه ساعتی می خوابد . عصر با دوستانش به گردش می رود و شب هم با تفریحاتی مثل سینما و تلویزیون سر خود را گرم می کند . یقین دارم که دامادم هم با داشتن چنین همسری سعادتمند است !

پرسیدن : وضع پسرت چطور است ؟

گفت : اوه اوه !!! خدا نصیب نکند ! بلا بدور ، یک زن تنبل و و وارفته ای دارد که انگار خانه شوهر را با تنبل خانه اشتباه گرفته است .
دست به سیاه سفید که نمی زند . اصرار دارد که صبحانه را در رختخواب بخورد .
تا ظهر دهن دره می کند . بعد اظهر ها باز تا غروب خبر مرگش کپیده ! عصر هم از خانه بیرون می رود و تا نصفه شب مشغول گردش است . با وجود این زن ، پسرم بدبخت است!


در این درگە کە گە گە کــُــە کــَــە و کــَــە کــُــە شود ناگە / ز امروزت مشو غرە کە از فردا نەای آگە
۱۳۹۲/۵/۲۳ صبح ۰۵:۴۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, کلاه سبز, BATMAN, Classic, سروان رنو, Achilles, دایی جان ناپلئون, سارا, بانو, حمید هامون, ژان والژان, آقای همساده, Memento, باربوسا
فورست آفلاین
سرباز کافه
***

ارسال ها: 119
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۱۰/۲۰
اعتبار: 21


تشکرها : 1637
( 1251 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #242
RE: اینترنت گردی ...

چيزي كه معمولا همه ما رو آزار ميده ، نگاه يك بعدي و هدفمند و غرض ورزانه رسانه هاي دولتي ( عمومي ) در سطح گسترده است . اين موضوع فقط مربوط به ايران نيست ، اصولا همانطور كه همه ميدانيم ، هر رسانه اي هدفي را دنبال ميكند و براي نيل به آن هدف ، بر آنها لازم است كه حقيقت را پنهان كرده و چهره غيرواقعي موضوعات را به خورد مخاطبانشان برسانند !

براي رعايت حق انتشار اين وبلاگ ، از بارگزاري مجدد مندرجات آن خودداري كردم . اميدوارم بعد از ديدن آن از چندين زاويه به چندين مساله بنگريد :) مثلا به موضوعات اينچنين و مشابه آن كه از رسانه هاي مختلف ميبينيم و يا ميشنويم !

١- اخبار شبكه يك : آمار افراد زير خط فقر در آمريكا بطور بي سابقه اي افزايش يافته است و صفوف بلند بالايي براي دريافت غذاي رايگان تشكيل شده است .

٢- سي ان ان : امروز در تجمعي اعتراضي ، شمار زيادي از زنان ايراني نسبت به حجاب اجباري اعتراض كردند .

٣- …

به ابن لينك مراجعه فرماييد …

http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=796


Life Is Beautiful
۱۳۹۲/۵/۲۴ صبح ۰۲:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, اکتورز, بانو, خانم لمپرت, حمید هامون, Achilles, ژان والژان, آقای همساده, Memento, باربوسا
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #243
RE: اینترنت گردی ...

تقابل سنت ایرانی و سی دی پلیر !

این عکس از خانم عکاس ایرانی شادی قدیریان است که در 13 فوریه 2013 از طرف مجله گاردین به عنوان عکس منتخب و بهترین کار ایشان به چاپ رسیده و درسایت مربوطه نیز به همراه مصاحبه ای از او با تیتر  Shadi Ghadirian's best photograph – Iranian tradition meets the CD player ثبت شده است.

بخشی از سخنان خانم قدیریان در مصاحبه:

وقتی در تهران در حال تحصیل بودم ،در موزه عکس مشغول به تحقیق شده وبه بررسی آرشیو ملی پرداختم.ایران دارای یک منبع غنی عکاسی سنتی ازدوره قاجاریه است .ناصرالدین شاه باسفر به اروپا در قرن نوزدهم این صنعت را باخودش به کشور آورد .با دیدن زنان متعدد شاه مبهوت شدم او همه را ملبس به شلیته هایی به سبک غربی کرده بود که حاصل وارداتی دیگری از باله های پاریسی بود.درحالیکه در سنن وآداب اسلامی نمایان کردن چهره زنان پذیرفته ومجاز نیست ، این عکسها نشانه تحولی بنیادی وشگرف بود...

این عکس از سری آلبوم قاجار است...درطی عکسبرداری همیشه حالت پرتنش زنان دوره قاجار مدنظرم بود من یک سوسیالیست نیستم اما امیدوارم مردم با دیدن عکسهایم به ماهیت حقیقی زن ایرانی در آن دوره - و الآن پی ببرند.


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۲/۵/۲۵ صبح ۰۱:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, فورست, Achilles, Classic, ژان والژان, مگی گربه, حمید هامون, بانو, سروان رنو, اسکورپان شیردل, کلینت ایستوود, آقای همساده, Blanche, زرد ابری, Memento, واتسون, باربوسا
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #244
RE: اینترنت گردی ...

امروز ضمن تهیه مطلب برای تولد دنیرو به سایتی برخوردم که بسیار جالب وشیرین بود! بنام :

طعم موفقیت

بخشی از این سایت بظاهرمربوط به آشپزی راجع به هنرپیشه های معروف است که اگر قرار بود دسر بشوند چه طعمی داشتند؟! نگارنده آقای دنیرو را با ادله بسیار به تیرامیسو تشبیه کرده بود! اینک ترجمه محاوره ای آن (بااندکی تلخیص) را بخوانید ...بقولی خیلی جالب انگیز است!!!

رابرت دنیرو  -  از"شیر" لغزان تا تیرامیسو

کی نمیدونه تیرامیسو چیه؟ یک دسرایتالیایی یکی از مشهورترین دسرها که نه تنها در رستورانهای ایتالیا بلکه درکل دنیا سرو میشه و خوب، کی حالا رابرت دنیرو رونمیشناسه ؟یک هنرپیشه با ریشه ایتالیایی ، یکی از موفق ترین وشناخته شده ترین هنرپیشه های جهان. آن ها هر دو از شیر آغاز و هردو تبدیل به چیزی بسیار خاص میشوند.چگونه؟ بیاییدببینیم {#smilies.blush}

مواد لازم:

برای دسر:پنیر مخصوص-بیسکویت-اسپرسو-لیکور-شکر-پودر کاکائو

برای موفقیت:استعدادبسیار-ظرفیت کاری فوق العاده-تحمل وپشتکار زیاد -حس رقابت بسیار

-----------------------------------------

برای تهیه تیرامیسو به پنیر نیاز داریم وپنیر هم از شیر میاد بزارید اسم شیر رو بزاریم رابرت دنیرو! راستی این فقط من نیستم که اونو شیر نامیدم،پس از طلاق والدین رابرت، او بامادرش موند ازاون اولش هم والدینش توجه چندانی بهش نمیکردن پس بابی 14ساله بحران زده سر از گروههای نوجوون خلاف خیابونی درآورد واوناهم بخاطر صورت سفید بی روحش Bobby Milk صداش میزدن. کمی بعد چندتا تکان جدی براش اتفاق افتاد رابرت همراه دارودسته به تماشای فیلمی توسینمای محل رفت ومهرسینما به دلش نشست علیرغم ترک تحصیل در16سالگی در دوره های آموزش بازیگری شرکت کرد تازه پدرش هم تو خیابون مچشو گرفت وحسابی نصیحتش کرد نتیجه این تکانه ها این بود که بابی خودمتحول شد! "شیر حقیقتا باید خودش بخواد تا تبدیل به چیز خاصی بشه"این تکانها از شیر پنیری ساخت که بعدها پایه یکی از بهترین دسرهای دنیا بشه...

یکی از دوستان خیابانی او 10 سال بعد شد مارتین اسکورسیزی یک تهیه کننده جوون دراون زمان وملاقات دوباره اونا و فیلم mean streets مث قالبی شدکه از رابرت یک پنیر ناب تحویل داد.فرانسیس فورد کاپولا متوجه استعداد زیاد رابرت شد واوشد دن کولئونه جوان در پدرخوانده 2. بله یک سس عالی واستثنایی ...حالا رابرت میتونست توقف کنه چون دنیا دیگه اونو شیر نمیدونست امااون خودشو لایقترازاین ها میدونست .

خوب رابرت برای یک دسرخاص مثل تیرامیسو،به بیسکویت و لیکور وکاکائو وشکرنیاز داشت پس نقشهای متفاوت او درفیلمها شکل گرفت.دیگه فقط یک کانگستر نبود،نقشهای کمدی در فیلمهای زیادی مثل Brazil ,Midnight run,... -صدای شاخصش در کارتون shark tale درنقش دن لینو وجسارتش در راکی وبولونیکل - و کارگردانی فیلمهای A bronex tale , The good sheperd - تازه خرید وشراکت چند هتل ورستوران زنجیره ای هم هست!

چی به رابرت کمک کرد تا دسری مشهور به عمل بیاره؟

اول که در هرنقشی سعی کرد بهترین باشه زدن ابتکاراتی مث تکیه کلام ?you talking to me حس گرفتن برای هرنقش(مثلا برای راننده تاکسی سه ماه واقعا راننده تاکسی شد)، 27کیلو افزایش وزن ویادگرفتن بوکس برا فیلم گاوخشمگین،یادگیری ساکسیفون واسه فیلم نیویورک نیویورک ،...

دوم اینکه او او تحمل فراوون همراه یک حس شوخ طبعی داشت مثلا وقتی همبازیش در Awakening تصادفی بینی رابرت روشکوند اوبشوخی گفت قبلا ازاونطرف ضرب خورده بود حالا ازاینور پس دیگه صاف شده!

علاوه بر همه اینها رابرت پایان پذیر نیست حتی الان که سوپراستاره میگه، فقط مرگه که دگمه خاموشیشو میزنه...

 تیرامیسو Tiramisu واژه ای ایتالیایی است که ترجمه ش میشه : "مرا بالا ببر"

ورابرت از بابی میلک تاکهکشانی شدن همین کار را کرد.راستی تیرامیسو بعنوان یک محرک ظریف هم شناخته میشه واین اثریه که دنیرو روی زنان داره ...اما اون ، بماند...

-----------------------------------------------------------------

خوب عزیزان این تیرامیسو با طعم رابرت دنیرو بود که در کافه سروکردیم اگر پسند نکردید به آدرس زیر سری بزنید شاید یک دسر خوشمزه باطعم مرلین مونرو باب طبعتان باشد{#smilies.wink}

http://flavor-of-success.com/category/success-kitchen



در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۲/۵/۲۶ عصر ۰۴:۲۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, بانو, سروان رنو, ژان والژان, Classic, BATMAN, اسپونز, آقای همساده, زرد ابری, واتسون, باربوسا
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6835
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #245
RE: اینترنت گردی ...

به این میگویند دانشجوی واقعی مملکت !

منبع عکس:  مشرق نیوز


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۹۲/۵/۲۸ صبح ۱۱:۱۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, پرشیا, مگی گربه, ژان والژان, حمید هامون, BATMAN, کلینت ایستوود, خانم لمپرت, زاپاتا, اکتورز, اسکارلت اُهارا, Memento, واتسون, باربوسا
ژان والژان آفلاین
مسئول اردوگاه آشويتس كافه
***

ارسال ها: 58
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۳
اعتبار: 41


تشکرها : 10488
( 762 تشکر در 50 ارسال )
شماره ارسال: #246
RE: اینترنت گردی ...

و همچنين...

http://cafeclassic4.ir/imgup/515/1376911086_515_4f7d4edc19.jpg


خداوند برتر از آنست كه در ذهن ما گنجد
۱۳۹۲/۵/۲۸ عصر ۰۲:۴۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, مگی گربه, حمید هامون, BATMAN, اسکارلت اُهارا, نیومن, کلینت ایستوود, خانم لمپرت, زاپاتا, سی.سی. باکستر, اکتورز, پرشیا, آقای همساده, زرد ابری, Memento, واتسون, باربوسا
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12694 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #247
RE: اینترنت گردی ...


 


 آگوست شلنبرگ؛ بازیگر سرخ‌پوست و کانادایی مجموعه‌ تلویزیونی «شمال ۶۰» (North of ۶۰) و فیلم سینمایی «ویلی آزاد» (Free Willy) پس از یک دوره طولانی مبارزه با سرطان، سرانجام در ۷۷ سالگی از دنیا رفت

شلنبرگ که در سال ۱۹۳۶ میلادی در مونترال به دنیا آمده است در طول دوران فعالیت هنری خود به عنوان بازیگر در ۹۷ فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی و سریال ایفای نقش کرده است



شلنبرگ در مجموعه تلویزیونی «شمال ۶۰» که در سال‌های ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ میلادی از شبکه «سی بی اس» پخش شده بود، در نقش شخصی به نام «بن مونتور» بازی کرده بود


 

فیلم‌های سینمایی «دنیای جدید» (The New World)، «هشت مادون» (Eight Below) و «قلب من را در زانوی زخمی دفن کن» (Bury My Heart at Wounded Knee) دیگر فیلم‌های سینمایی برجسته آگوست شلنبرگ هستند

یادش گرامی____________


! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۲/۵/۳۰ صبح ۰۲:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, ژان والژان, terme, اسکارلت اُهارا, خانم لمپرت, سی.سی. باکستر, مگی گربه, پرشیا, آقای همساده, Blanche, زرد ابری, واتسون, هایدی, باربوسا
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #248
RE: اینترنت گردی ...

استنلی کوبریک و سختگیری‌هایش؛ خاطرات کن آدام، طراح صحنه و دوستش 

استیون اسپیلبرگ به سر کن آدام، طراح تولید سینما گفته بود که کار او به عنوان طراح صحنه در فیلم دکتر استرنج‌لاو به کارگردانی استنلی کوبریک یکی از بهترین طراحی‌های صحنه تاریخ سینما است. این کمدی سیاه از کوبریک، حالا به عنوان اثری کلاسیک از دوران جنگ سرد به شمار می‌رود. کن آدام ۵۰ سال پس از آن دوران، کار کردن با کوبریک را به عنوان یک ماجرای خارق‌العاده به یاد می‌آورد ـ البته اگر بتوانید فشارهای آن را تحمل کنید.

   کن آدام

سر کن آدام در خانه خود در مرکز لندن نشسته است و خاطراتش از استنلی کوبریک را مرور می‌کند. علاقه او به این کارگردان را می‌توان از صدایش متوجه شد و در لحظاتی که احساساتش اوج می‌گیرند.

او می‌گوید: "من خیلی به او نزدیک بودم. عملا می‌شد گفت که انگار ما یک رابطه عاشقانه بیمارگونه داشتیم. و بالاخره همین موجب فروپاشی روحی من شد."

کن آدام در سال ۱۹۲۱ با نام کلائوس آدام به دنیا آمد. در دوران نوجوانی خانواده‌اش که از خانواده‌های موفق یهودی بودند از آلمان گریختند اما همچنان لهجه برلینی او برجا مانده است. حتی حالا که بازنشسته شده است بازهم به عنوان مهم‌ترین طراح تولید در سینمای بریتانیا شناخته می‌شود. طراحی که بخشی از شهرتش را مدیون کار در مجموعه جیمز باند است. حضور او در این فیلم‌ها تا ساخت فیلم ماه‌شکن (۱۹۷۹) ادامه داشت.

سال ۱۹۶۳ وقتی از او دعوت شد برای دیدار با کوبریک به هتلی در لندن برود، از قبل می‌دانست که این کارگردان آمریکایی، بسیار سخت‌گیر است. اما دیدار آنها به شکل باورناپذیر برخلاف این تصور بود.

"ما دور یک میز در اتاق نشیمن می‌نشستیم و در تمام مدتی که به بحث درباره استرنج‌لاو مشغول بودیم، من طرح‌هایی سردستی ارائه می‌کردم. ناگهان او از طرح‌های من به هیجان می‌آمد و هر دو سرپا بلند می‌شدیم و می‌ایستادیم انگار که خانه آتش گرفته باشد. در زمان تولید فیلم، بیشتر روزها استنلی را با جگوار سری E خودم به استودیو می‌بردم. من این کار را به عنوان راهی برای بیشتر شناختن کارگردانتان به همه توصیه می‌کنم."

"راستش را بخواهید استنلی از بعضی نظرها خیلی خام بود. هر دو ما در دوران جوانی به سر می‌بردیم و سرشار بودیم از شور و هیجان. اول با خودم فکر کردم که این خیلی عالی است: او کسی است که همه به عنوان سخت‌گیرترین کارگردان از او نام می‌برند و او هر چیزی را که من طراحی کرده‌ام پذیرفته است. تنها کاری که باید بکنم این است که طرح‌ها را به بخش هنری بدهم تا به اجرا دربیایند. اما خب، به نظر می‌رسد که سخت در اشتباه بودم."

  استنلی کوبریک

یکی از بخش‌های به یادماندنی دکتر استرنج‌لاو، اتاق جنگ عظیم این فیلم است. اتاقی که بسیار فراتر از رویاها به نظر می‌رسد ـ شاید بهتر باشد بگوییم فراتر از کابوس‌ها.

"دو سه هفته مانده به آغاز فیلمبرداری خیلی تعجب‌برانگیز بود که متوجه شدم کار کردن با استنلی چندان هم ساده نیست. من اتاق جنگ را به شکل دو طبقه طراحی کرده بودم که هنرپیشگان در هر کدام از طبقه‌ها قرار می‌گرفتند اما کوبریک سراغ من آمد و گفت کن، من با ۶۰ نفر که در طبقه بالا می‌ایستند چه غلطی باید بکنم؟ آنها انگار که خیلی شرمنده باشند، دورتا دور ایستاده‌اند و هیچ کاری هم نمی‌کنند ـ طبقه دوم را کلا فراموش کن."

"من گفتم: استنلی، چرا الان به من می‌گویی؟ خب البته که او درست می‌گفت."                                            

"ما خیلی با هم سر و کله می‌زدیم چون من همیشه به کارگردان‌های دیگر می‌گفتم که از کدام زاویه فیلمبرداری کنند اما استنلی می‌گفت: لعنت به تو! من دوربینم را آنجا نمی‌گذارم و وقتی که کار تمام شود تو به خاطر این تصمیم از من تشکر خواهی کرد."

آن اتاق جنگ تبدیل شد به نمونه‌ای کلاسیک از طراحی صحنه که "سر کن" نمی‌تواند شادی خود را از آن و جملات تحسین برانگیزی که درباره آن شنیده است پنهان کند.

"به آمریکا رفته بودم تا در انجمن کارگردانان سخنرانی کنم و در آنجا استیون اسپیلبرگ را دیدم. او به من گفت: کن، آن اتاق جنگ در استرنج‌لاو یکی از بهترین صحنه‌هایی است که تو طراحی کرده‌ای. پنج دقیقه بعد دوباره به سراغ من آمد و گفت: نه باید بگویم بهترین صحنه‌ای است که تا امروز طراحی شده است."

اما با پایان فیلمبرادری استرنج‌لاو، سر کن آدام تصمیم گرفت که هیچ وقت در فیلم دیگری از کوبریک کار نکند چرا که مراحل تولید آن فیلم برای او بسیار مشقت‌بار بود. "ما توافق کردیم که به عنوان دو دوست از هم جدا شویم و بالاخره من نفسی به راحتی کشیدم."

اما در رابطه این دو مرد، فصل دیگری وجود داشت که بسیار سخت‌تر بود.

"در سال ۱۹۷۲ او برای طراحی فیلم بری لیندن به سراغ من آمد اما فکر می‌کنم به این نتیجه رسید که دستمزد من خیلی زیاد است و به همین خاطر فرد دیگری را استخدام کرد. سه هفته بعد من در جنوب فرانسه با فیلم دیگری مشغول بودم که تلفن زنگ زد."

"او استنلی بود که صدایش مثل یک پسربچه نیویورکی به گوش می‌رسید. او گفت که نتوانسته با آن طراح کار کند و به من نیاز دارد. بالاخره من را قانع کرد تا با او همکاری کنم اما من اصلا از این ماجرا خوشحال نبودم."

بری لیندن یک داستان تاریخی بلند‌پروازانه بود که می‌بایست در لوکیشن‌های خارجی فیلمبرداری شود. اما مشکلی در این باره وجود داشت: کوبریک تصمیم داشت لوکیشن مناسب را بدون اینکه از منزل خانوادگی خود در الستری واقع در شمال لندن خارج شود، پیدا کند.

"بنابراین در پارکینگ خانه او عملا یک اتاق جنگ کوچک درست کردیم با نقشه‌هایی از محل توپخانه‌های قدیمی روی دیوارها و پونز‌هایی که به همه جای آنها فرورفته بود. ما لشگری از عکاسان جوان داشتیم. آنها به ساختمان‌ها و لوکیشن‌هایی می‌رفتند که می‌توانستند مناسب باشند و هر روز عصر ما به حاصل کار آنها نگاه می‌کردیم.

"او از دیدن یک تخت خاص یا هر چیز دیگری که در عکس‌ها می‌دید به هیجان می‌آمد."

"اما ما دعواهای فراوانی داشتیم چون من به او می‌گفتم: نه، آنها مربوط به دوره ویکتوریایی هستند اما این فیلم درباره عصر جورج است. خب استنلی خیلی رقابتی بود و تقریبا هر کتابی را که مربوط به معماری عصر جورج بود خرید تا بتواند به جدل با من بپردازد. اما هیچ کدام از این کارها موجب ساخته شدن فیلم نمی‌شد به این دلیل که ساختمان‌ها و لوکیشن‌های آرامی که او به دنبالشان می‌گشت دیگر در نزدیکی لندن وجود نداشتند."

"شرایط اعصاب‌خردکنی بود. اما بعد از پنج ماه توانستم استنلی را قانع کنم تا تولید فیلم را در جمهوری ایرلند انجام دهد ـ کاری که به گمانم، شاهکار من بود."

سر کن به خاطر می‌آورد که کوبریک در ایرلند به طور کامل تغییر کرد. "او خودش را در قالب ژنرال رومل می‌دید که او را بسیار تحسین می‌کرد. او همه ما را با چندین دستگاه فولکس‌واگن تجهیز کرد و به این ترتیب هر کدام از ما به یک واحد متحرک تبدیل شدیم و در تمام ایرلند به دنبال لوکیشن مناسب می‌گشتیم."

"من هفته‌های زیادی را در دشت‌هایی سر کردم که گاوهای لعنتی به دنبالم می‌افتادند. دیگر داشتم دیوانه می‌شدم اما این طبیعت استلنی بودـ‌ با وجود تمام ترس‌ها و تشویش‌هایش او در زمان کار، بسیار بی‌رحم بود."

زمانی که لتیزیا، همسر کن آدام که متولد ایتالیا بود، به ایرلند رفت از دیدن شرایط روحی او شوکه شد. او همسرش را قانع کرد تا به انگلستان برگردد و به خاطر سلامتش پیش یک دکتر برود.

"در نتیجه من در حالی که کاملا فروپاشیده بودم در یک بیمارستان در انگلستان بودم. استنلی هر روز با بیمارستان تماس می‌گرفت تا حال من را بپرسد و ببیند آیا هنوز زنده هستم یا نه. روزی که بیمارستان را ترک کردم در خانه با من تماس گرفت."

"او گفت: کن حق با تو بود، ما قصد داریم شیوه ساخت این فیلم را تغییر بدهیم و مطمئنم تو از آن خوشت خواهد آمد. من یک گروه را به پوتسدام در آلمان می‌فرستم تا وسایل اضافی لازم را بیاورند و تو آنها را هدایت خواهی کرد."

کن می‌خندد و می‌گوید: "خب این ایده برای من یک شوک بزرگ تازه بود که برای خلاص شدن از آن می‌بایست مستقیما به بیمارستان بروم و دوباره بستری شوم."

کن بعد از بری لیندن تصمیم گرفت با وجود آنکه کوبریک را بسیار تحسین می‌کرد اما دیگر هیچ وقت با او همکاری نکند. این قولی بود که او تقریبا به آن وفادار ماند به جز یک مورد عجیب و کوچک که او به آن عمل نکرد.

او در سال ۱۹۷۷ و در زمان طراحی یکی از فیلم‌های جیمز باند با عنوان "جاسوسی که من را دوست داشت"، صحنه عظیمی را در استودیو پاین‌وود ساخته بود. این صحنه شامل یک نفت‌کش عظیم نیز می‌شد که نورپردازی آن بسیار دشوار به نظر می‌رسید.

"بنابراین به استنلی تلفن زدم و از او خواستم به پاین‌وود بیاید و کمکم کند. اول به من گفت حتما عقلم را از دست داده‌ام اما در پایان راضی شد تا یک روز یک‌شنبه که غیر از نگهبان‌ها کس دیگری آنجا نبود، به استودیو بیاید."

" او سه، چهار ساعت را با من سر کرد و ایده‌اش را گفت که اگر به جای من بود چطور صحنه را نورپردازی می‌کرد. البته تمام این ماجراها با توجه به روحیات استنلی در خفا باقی‌ ماند. اما من می‌دانستم ما دوباره با هم کار نخواهیم کرد. استنلی هم دیگر از من درخواست همکاری نکرد ـ‌ او از ماجرایی که در فیلم بری لیندن برای من اتفاق افتاد، بسیار وحشت کرده بود."

کن آدام در سال ۲۰۰۳ لقب "سر" را دریافت کرد ـ او اولین طراح تولیدی بود که این لقب را دریافت می‌کرد. کوبریک در سال ۱۹۹۹ در ۷۹ سالگی درگذشت؛ یکی از تحسین‌شده‌ترین و سخت‌گیرترین کارگردان‌های جهان.

منبع :


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۲/۶/۱ عصر ۰۸:۳۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سناتور, oceanic, خانم لمپرت, مگی گربه, ژان والژان, حمید هامون, پرشیا, terme, زاپاتا, آقای همساده, واتسون, باربوسا
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #249
RE: اینترنت گردی ...

اولین بازی و اولین بوسه؛ خاطرات ویدا قهرمانی از سینمای ایران

سخنرانی ویدا قهرمانی، بازیگر سینما و تئاتر و قصه نویس در کانون سخن – در شهر لس آنجلس - با این جمله و با ماجرایی که از زبان مادرش درباره خان بابا معتضدی، اولین سینماگر و فیلمبردار ایرانی، شنیده بود آغاز شد.

"در آن زمان خان باباخان که از خویشان نزدیک ما بود تازه از فرنگ برگشته بود. او درحالی که جعبه چرخ داری شبیه چرخ گوشت دستش بود دنبال ما بچه ها بود که با پسرعموها و دختر عموها توی حیات بازی می کردیم. خان بابا دستور داد صف ببندیم و قدم رو به جلو رفتیم. هیچ نمی فهمیدیم که چکار می کند. وقتی فضل الله یکی از پسر عمو ها بچه آخری صف را هول داد و بچه ها افتادند روی هم، خان بابا خان هم خندید و گفت: دوباره همین کار را بکنید.

"چند روز بعد خان بابا با مقدری نوار سیاه به خانه ما بازگشت. نوارها را توی حوض خاکشیر داری که رنگ آبش سبز شده بود می شست و یکی یکی آن ها را روی دست های ما بچه ها که به طور موازی بالا نگه داشته بودیم می انداخت. بعد هم دستور داد: قدم رو به طرف بند رخت!

"چندشب بعد در مهمانی منزل عمه جان، خان باباخان توی حیات مقداری صندلی پشت سر هم چید و یک ملحفه سفید از بند رخت آویزان کرد. ما بچه ها روی زمین روی قالیچه نشسته بودیم. ناگهان از داخل جعبه نور از ته صندلی ها تصویری از خود ما روی ملحفه افتاد. ما همینطور به خودمان نگاه می کردیم وبعد به نور و تصویر روی ملحفه و تعجب کرده بودیم که چطور هم اینجاییم و هم آنجا که خان بابا خان گفت: این رو بهش میگن سینما."

ورود ویدا قهرمانی به سینما هم داستان دیگری است:

"تعطیلات تابستان و سال آخر دبیرستان بودم که یک شب به اتفاق مادرم به سالن تابستانی سینما دیانا که روی پشت بام ساختمان بود رفتیم. فیلمی از ساموئل خاچیکیان به نام "دختری از شیراز" را نشان می دادند که اپرا خوان معروف آن زمان، فرح عافیت پور*، در آن بازی می کرد. فیلم خیلی برای من جالب بود. در نیمه فیلم که رسم بود چراغ ها را روشن کنند و به مردم تنقلات بفروشند، اعلان کردند که برای فیلم بعدی خاچیکیان به دنبال یک دختر جوان هفده هجده ساله می گردند. به مادرم گفتم: "من برم بازی کنم؟" و او پاسخ داد از پدرت سئوال کن اگر او موافقت کند من حرفی ندارم. پدرم که سرهنگ ارتش بود، برخلاف تصور من همان شب رضایت خودش را اعلام کرد و من و مادرم فردا صبح به استودیوی دیانا فیلم که در همان ساختمان سینما بود رفتیم. ما را به داخل اطاقی راهنمایی کردند که عده زیادی در آن نشسته بودند. درمیان آن ها تنها چهره آشنایی که قبلا درفیلم ها دیده بودیم ناصر ملک مطیعی بود. قرار و مدارها را گذاشتیم و فیلمبرداری دردامنه کوه دماوند آغاز شد."

اولین بوسه سینمای ایران

ویدا قهرمانی درسال ۱۳۳۴ زمانی که ۵ یا ۶ فیلم بیشتر در داخل ایران ساخته نشده بود وارد سینما شد:"سال ششم دبیرستان شاهدخت بودم که رفتم جلوی دوربین ساموئل خاچیکیان و نقش مقابل ملک مطیعی را بازی کردم. در آن زمان بازیگری برای دختری که نه خواننده بود و نه هنرپیشه تئاتر، به هیچوجه مناسبت نداشت. فیلم هم یک شروع و پایان هالیوودی داشت. اولش با صحنه شوخی و بازی دختر و پسری که روی زمین دراز کشیده بودند شروع می شد و آخرش هم با یک بوسه طولانی تمام می شد. این درواقع اولین بوسه سینمای ایران بود."

بعد از اکران فیلم "چهارراه حوادث" در سینما دیانا در بازگشت از تعطیلات نوروزی، ویدا قهرمانی از مدرسه اخراج شد: "این اولین ضربه بازیگری بود. زندگیم از این رو به آن رو شد. در آن زمان حتی وزیر فرهنگ هم که از دوستان خانواده ما بود نتوانست اجازه نام نویسی در هیچ مدرسه ای را برایم بگیرد. می گفتند اعتراض والدین و شاگردان بوده که گفته اند رفتن شاگرد مدرسه جلوی دوربین ناپسند است. من هم از تهران به خاش رفتم. یک جایی وسط کویر و بعد هم با پسری که دوست داشتم ازدواج کردم."

چندی بعد ساموئل خاچیکیان که بنا برگفته ویدا قهرمانی "استعداد عجیبی در مجاب کردن مردم داشت"، داویت یقیازاریان، شوهر ویدا، را راضی کرد که او یک بار دیگر به سینما بازگردد: "شوهرم قبول کرد اما به شرطی که او یا یکی از برادرهایم درطول صحنه های فیلمبرداری حاضر باشند."

ویدا قهرمانی خاطرات سالهای دور را به یاد می آورد

ویدا قهرمانی با فیلم "طوفان در شهرما" خاچیکیان درسال ۱۳۳۷ یک بار دیگر به سینما بازگشت: "درفیلم قرار بود از دست گرشا رئوفی که قصد تجاوز به شخصیت دختر فیلم را داشت فرار کنم. گرشا رئوفی هم خجالت می کشید جلوی شوهرم نقش یک تجاوزگر را بازی کند. بالاخره تهیه کننده فیلم به هرشکلی که می دانست داویت را به طبقه بالای ساختمان محل فیلمبرداری برد و ما صحنه را گرفتیم."

خانم قهرمانی می گوید: "دراین فیلم قرار بود برادرم (با بازیگری حسین دانشور) که برای نجات من آمده بود هیکل نیم هوش مرا از زیر تیرهای آتش زا بگذراند و از درخانه بیرون ببرد. این صحنه به دلیل مشکلات گوناگون بارها تکرار شد. یک عده جوان هم جلوی در استودیو به بهانه درس خواندن برای امتحانات آخرسال زیر درخت ها می ایستادند و این رفت و آمدهای عجیب و غریب ما را ضمن فیلمبرداری تماشا می کردند. گاهی اوقات هم آن ها نقش سیاهی لشگرفیلم ها را داشتند."

خانم قهرمانی می گوید: "سال ها بعد که بهروز وثوقی درفیلم "خداحافظ تهران" خاچیکیان بازی می کرد به ساموئل گفت این اولین فیلمی نیست که من برای شما بازی کرده ام. من یکی از آن بچه های درس خوان زیر درختم که توی یکی از صحنه های فیلم طوفان درشهر ما جلوی درخانه صورتم معلوم است."

ویدا قهرمانی بعدها در چند فیلم دیگر از جمله "آتش و خاکستر"، ساخته خسرو پرویزی، در نقش مقابل ویگن، "فردا روشن است" به کارگردانی سردار ساکر با شرکت فردین، پرخیده و ملکه رنجبر و "دشمن زن "به نوشته و کارگردانی پرویزخطیبی با شرکت ناصرملک مطیعی شرکت کرد.

آخرین فیلم او پیش از ترک دوباره سینما "عشق و انتقام" محصول سال ۱۳۴۴ نوشته همسرش داویت یقیازاریان با شرکت و به کارگردانی فردین بود: "وقتی پسرکوچکم که به همراه مادربزرگش به تماشای فیلم های من می رفت به پدرش گفت بابا، اسم شما فردینه؟ من تصمیم گرفتم بازی درفیلم را برای همیشه کنار بگذارم."

کوچینی و انقلاب

مدتی بعد ویدا و داویت یقیازاریان به عنوان تهیه کننده و زوج هنری در اولین شبکه تلویزیونی ایرانی متعلق به ثابت پاسال به اجرای یک شوی سرگرم کننده هفتگی به نام جاده شانس پرداختند. همزمان کافه تریا و گالری "موند" درخیابان حافظ و چندی بعد محلی به نام "کوچینی" را در بلوار الیزابت (کشاورز کنونی) تاسیس کردند.

کوچینی کلوپ شبانه ای بود با یک پیست رقص که زوج های جوان در آن با موسیقی گروه های راک اندرول و پاپ ایرانی آن دوران از جمله بلک کتز می رقصیدند: "فرهاد ترانه 'جمعه' را برای اولین بار درکوچینی خواند و ابی برای نخستین بار درکوچینی خوانندگی را تجربه کرد."

با جدایی ویدا قهرمانی از همسرش داویت، این بازیگر قدیمی در سال ۱۹۷۰ میلادی برای ادامه تحصیل در رشته آموزش کودکان به انگلستان رفت و مدتی هم در شهر بارسلونا در اسپانیا زندگی کرد. دربازگشت به ایران و همزمان با وقایع گروگان گیری در سفارت آمریکا، خانم قهرمانی که دعوت نامه ای برای ادامه تحصیلات عالیه از دانشگاه نورمن در ایالت اوکلاهما دریافت کرده بود ایران را به قصد آمریکا ترک کرد.

تعطیلات سیاه

ویدا قهرمانی دراواخر دهه هشتاد بی آنکه قصد بازیگری داشته باشد به لس آنجلس آمد: "یک روز با شهره آغداشلو به همراه واچه مانگاساریان، یکی از دست اندرکاران ایرانی سینمای هالیوود که به دنبال چهره های خاورمیانه ای برای بازی در فیلمی به نام "تعطیلات سیاه" با شرکت لی رمیک می گشت به محل گزینش بازیگران رفتیم."

خانم قهرمانی می گوید: "من تا آن موقع نه آدیشن (تست بازیگری) را تجربه کرده بودم و نه معنی این کلمه را می دانستم. مدتی بعد به من خبردادند که بین ما دو نفر آنها مرا انتخاب کرده اند و مدتی بعد برای فیلمبرداری به ترکیه رفتم. البته در همان سال با شهره و گروهی از دیگر بازیگران ایرانی ساکن لس آنجلس در فیلم "مهمانان هتل آستوریا" ساخته رضا علامه زاده همبازی شدم که داستان آوارگی گروهی از ایرانیان مهاجر درترکیه بود. در سال ۲۰۰۸ هم در فیلم سن.گ.س.ار ثریا میم نقش یکی از زنان دهکده را برعهده داشتم."

ویدا قهرمانی پس از بازی در چند نمایش از جمله "من از کجا، عشق از کجا" به کارگردانی پری صابری و شرکت در چند سریال تلویزیونی برای تلویزیون های فارسی زبان لس آنجلس به شمال کالیفرنیا و شهر سان فرانسیسکو نقل مکان کرد.

هزارسال دعای نیکو

ویدا قهرمانی در سن فرانسیسکو به کار بازیگری در تئاتر و سینما ادامه داد. او در سال ۲۰۰۷ در یکی از دو نقش اصلی فیلم "هزارسال دعای نیکو" ساخته کارگردان شناخته شده هنگ کنگی تبار "وین ونگ" ظاهرشد.

فیلم ماجرای مرد چینی است که برای ترغیب دخترش به ازدواج دوباره به آمریکا آمده است اما در راه رسیدن به این مقصود با زن ایرانی آشنا می شود و به او دل می بندد:"این یک فیلم خیلی شاعرانه بود و روی احساسات پدرها خیلی کار می کرد."

ویدا قهرمانی علاوه برنوشتن داستان های کوتاه و نقاشی بیش از ۱۵ سال است که با گروه تئاتر "ریسمان طلائی" یک مرکز فرهنگی غیرانتفاعی برای ترویج تئاترخاورمیانه در "بی اریا" که مدیریت آن برعهده دخترش، تورنج یقیازاریان، است همکاری دارد: "دراینجا روی نمایش هایی کارمی شود که مسائل و دغدغه های مردم خاورمیانه را مطرح می کند. تازه ترین کاری که قرار است در سال ۲۰۱۴ روی صحنه بیاید و من هم در آن نقشی دارم نمایشی است مدرن درباره سفر دوک الینگتون به خاورمیانه که موضوع آن درجایی با تهران و کوچینی آن زمان گره می خورد."

منبع :

* فرح عافیت پور یا فرح پناهی بازیگر و خواننده اپرا بود که در دو فیلم دختری از شیراز و ماجرای زندگی (نصرت محتشم) بازی کرد.

(تصاویر دوم و سوم اختصاصی کافه کلاسیک میباشند)


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۲/۶/۴ عصر ۰۳:۰۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, BATMAN, حمید هامون, ژان والژان, مگی گربه, سناتور, سروان رنو, اکتورز, خانم لمپرت, بانو, سی.سی. باکستر, محمد, terme, زاپاتا, پایک بیشاپ, آقای همساده, کنتس پابرهنه, جو گیلیس, Classic, واتسون, باربوسا
کنتس پابرهنه آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 172
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۶/۵
اعتبار: 48


تشکرها : 3523
( 2861 تشکر در 121 ارسال )
شماره ارسال: #250
RE: اینترنت گردی ...

جشنواره 5200 فنجان قهوه در کشور بلژیک به مناسبت تولد مریلین مونرو


کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را
به تیرِ معجزه آهو کن
۱۳۹۲/۶/۵ عصر ۰۵:۳۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, مگی گربه, خانم لمپرت, اسکورپان شیردل, پرشیا, حمید هامون, اسپونز, اکتورز, زاپاتا, بانو, آماندا, آقای همساده, BATMAN, زرد ابری, سروان رنو, Classic, واتسون, باربوسا
اکتورز آفلاین
مشتری همیشگی
***

ارسال ها: 381
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۲۱
اعتبار: 38


تشکرها : 2361
( 3930 تشکر در 189 ارسال )
شماره ارسال: #251
RE: اینترنت گردی ...

این تصویر رو تو ف ی س ب و و ک دیدم و برام خنده دار بود ( البته یک مقدار دست کاریش کردم ) .

مطمئنم میدونید منظور چیه .

[تصویر: 1377647621_3053_a3ee66050f.jpg]


در این درگە کە گە گە کــُــە کــَــە و کــَــە کــُــە شود ناگە / ز امروزت مشو غرە کە از فردا نەای آگە
۱۳۹۲/۶/۶ صبح ۰۳:۲۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سناتور, اسپونز, خانم لمپرت, آقای همساده, BATMAN, ژان والژان, اسکارلت اُهارا, فیلیپ ژربیه, باربوسا
خانم لمپرت آفلاین
مدیر بازنشسته
*****

ارسال ها: 394
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۵/۳
اعتبار: 61


تشکرها : 7981
( 8500 تشکر در 282 ارسال )
شماره ارسال: #252
RE: اینترنت گردی ...

حدس می زنید چرا مجله های مشهوری نظیر Vanity Fair هنوز هم که هنوزه از عکس ستاره های فقید برای چاپ روی جلدشان استقبال میکنند؟...پاسخ ساده است چون آمار فروششان نسبت به چاپ تصویر  ستاره های زنده بیشتر میشود!

بر حسب گزارشات موسسه خبری  WWDبهترین فروش  Vanity Fair از آغاز 2013 تاکنون مربوط به مجله ای با طرح روی جلد آدری هپبورن جوان در ماه آگوست است که نزدیک 308 هزار نسخه بوده و100 هزار نسخه بیشتر از پایینترین رقم فروش که مربوط به مجله با طرح روی جلد تیلور سویفت ( با فروش حدود 211 هزار نسخه) می باشد.

WWD اذعان میکند، این ارقام مرهون  تلاش هالیوود برای احیا برندهای قدیمی مربوطه نیست بلکه فرهنگ درخشان وجذابیت عصر کلاسیک آنچنان با مردم مانوس شده است که ستاره های محبوب فقیدشان را نظیر آدری هیپبورن،پرنسس دایانا،مرلین مونرو،الیزابت تیلور وگریس کلی همچنان روی جلد مجله ها می کشاند و به واقع مردم آنان را بیش از ستاره های حال حاضر می پسندند.

هرچند سوای ستارگان فقید یک ستاره زنده هست که وقتی روی جلد مجلات نقش می بندد حسابی می ترکاند!! – خانم بیانسه...

منبع : http://www.shine.yahoo

********************

البته من بالشخصه معتقدم چنانچه سری مجلات بیانسه در بالا را دریک کفه و آن یک مجله آدری نازنین را در کفه دیگر ترازو بگذاریم هنوز هم  آن یکی بر آن سری سنگینی می کند:)


در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ... روبه صفتان زشت خو را نکشند
۱۳۹۲/۶/۹ عصر ۱۲:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کنتس پابرهنه, اسکورپان شیردل, آقای همساده, حمید هامون, BATMAN, ناخدا خورشيد, سناتور, اکتورز, terme, Achilles, زرد ابری, ژان والژان, Papillon, بانو, واتسون, باربوسا
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12694 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #253
RE: اینترنت گردی ...

آثار نقاشی زیبا از هنرمند آمریکایی (1930-1863) JEAN LEON GEROME



! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۲/۶/۲۷ صبح ۰۱:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, Papillon, کنتس پابرهنه, خانم لمپرت, اکتورز, آقای همساده, سارا, پرشیا, واتسون, هایدی, باربوسا
کنتس پابرهنه آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 172
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۶/۵
اعتبار: 48


تشکرها : 3523
( 2861 تشکر در 121 ارسال )
شماره ارسال: #254
RE: اینترنت گردی ...

همیشه با مقایسه سر ستون تخت جمشید و پرنده هما به جز منقار هیچ شباهت دیگه ای نمیدیدم.نه پرنده هما دارای گوش های مجسمه بود و نه مجسمه بال داشت.تا اینکه مدتی قبل مطلب زیر رو خوندم و واسم خیلی جالب بود.

سرستون تخت جمشید

پرنده هما


به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!

            



کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را
به تیرِ معجزه آهو کن
۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۰۹:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پدرام, Papillon, ژان والژان, خانم لمپرت, Achilles, اکتورز, Classic, آقای همساده, BATMAN, Blanche, اوشین, واتسون, باربوسا
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #255
RE: اینترنت گردی ...


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۱۰:۰۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : خانم لمپرت, بانو, حمید هامون, ژان والژان, آقای همساده, BATMAN, واتسون, باربوسا
اسپونز آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 138
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۱
اعتبار: 21


تشکرها : 1525
( 1343 تشکر در 85 ارسال )
شماره ارسال: #256
RE: اینترنت گردی ...

(۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۰۹:۴۲)کنتس پابرهنه نوشته شده:  

به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!

            


لطفا به این لینک مراجعه کنید:

http://www.gomaneh.com/?p=1311


میگم، کجا داریم میریم؟
۱۳۹۲/۶/۳۰ صبح ۰۹:۱۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, oceanic, خانم لمپرت, اکتورز, ژان والژان, پرشیا, Schindler, واتسون, باربوسا
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12694 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #257
RE: اینترنت گردی ...

دسته گل به آب دادن


ریشه این ضرب المثل به صورت های گوناگون گفته شده از آن جمله :

می گویند اهریمن میان انسان ها دوستی داشت این دوست می خواست برای پسرش زن بگیرد. به اهریمن گفت:  خواهشی از تو دارم که پیروان تو در روز عروسی کاری انجام ندهند که مهمان های ما آزرده بشوند

شیطان قول داد و به پیروان خود نیز سفارش کرد

روز عروسی فرا رسید برای این  که مهمانی  از هر جهت باشکوه باشد آب به حوض خانه انداخته بودند. یکی از پیروان اهریمن بیرون خانه در کنار نهر آب نشست و دسته گلی را که در دست داشت به آب انداخت ، آب ، دسته گل را به میان حوض برد. کودکی در اندیشه گرفتن گل به کنار حوض آمد و در آب افتاد و مُرد و عروسی به سوکواری تبدیل شد . دوست اهریمن  گله گذاری  کرد. اهریمن  آن پیرو خود را خواست و به او گفت : چرا چنین کردی ؟ پاسخ داد: من کاری نکردم ، تنها برای آذین مهمانی دسته گل به آب دادم!

ریشه این ضرب المثل این طور هم آمده است :

 مردی بسیار شوم  وجود داشت که هر جا می رفت چون بد شگون بود  دردسر می آفرید. او برادر زاده ای داشت که بدو علاقه مند بود و می خواست عروسی کند قرار شد از او در عروسی دعوت نکنند تا عروسی عزا نشود

او بیرون از ده در اندیشه بود که کاش می توانست به عروسی برود که ناگهان چشمش به بوته گل زیبایی می افتد و با خود می گوید:  « این جوی آب ، راست از میان باغ برادرم می گذرد خوبست دسته گل زیبایی ببندم و به آب جوی بسپارم تا وقتی به برادرم رسید بداند که اگر من آنجا نیستم ولی دلم آنجاست دسته گلی که به باغ می رود موجب شد کودکی که خواسته بود آن را از آب بگیرد در آب افتد و کشته شود روز دیگر که مرد شوم  به خانه برمی گردد و عروسی را عزا می بیند چون از سبب مرگ کودک جویا  می شود ؛ می شنود که داستان چه بوده و آه سوزناکی از دل بر می آورد که این کار خودش بوده است

ریشه این ضرب المثل به چندین گونه دیگر هم گفته شده که ریشه داستان یکی است ولی ناهمانندی های آشکاری با هم دارند

http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/652

______________________________________________________________

حکایتی دیگر


در سال‌هاي دور زبان به زبان يا به قول معروف سينه به سينه به گوش ما رسيده؛ جواني ساكن يكي از آبادي‌هاي ساكن شهركرد چهارمحال و بختياري به قول همشهري‌هايش از شانس خوبي برخوردار نبوده و به آدمي جنجالي معروف بوده كه به هر جا پا مي‌گذاشته، اگر اتفاق يا حادثه‌اي ناگوار روي مي‌داده، بلافاصله نظرها روي او جلب مي‌شده و اگر هم در آن درگيري تقصيري نداشته از اقبال بدش او را گناهكار دانسته كه به‌طور مثال اگر در فلان دعوا ميانجي نمي‌شد يا شركت نمي‌كرد، چنين و چنان نمي‌شد. جوان بيچاره به خودش هم امر مشتبه شده بود كه از شانس خوبي برخوردار نيست.

از قضاي روزگار و دست حوادث، جوان بداقبال چنان دلباخته دختري از اهالي آبادي مي‌شود كه دست مجنون را از شدت عشق از پشت مي‌بندد. آوازه عاشق شدن جوان در آبادي مي‌پيچد، در حالي كه خود دختر هم بي‌ميل نبوده به همسري او درآيد، اما سابقه ناخوشايند جوان عاشق موجب مي‌شود خانواده دختر موافق به آن ازدواج نباشند، بلكه عده‌اي آن وصلت را شوم مي‌دانند.

جوان نا‌اميد مي‌شود، خواستگاري ديگر گوي سبقت از او مي‌ربايد. بعد از خواستگاري و موافقت پدر و مادر دختر، بساط جشن برپا مي‌شود. جوان عاشق هم براي دختر آرزوي خوشبختي مي‌كند و چون قادر نبوده از نزديك تماشاگر جشن عروسي كسي باشد كه از جان بيشتر دوستش داشته، ايام حنابندان و جشن و پايكوبي از آبادي خودش دور مي‌شود و به كوه‌هاي اطراف پناه مي‌برد.

كوه‌هايي كه آب‌هاي برف‌هاي زمستان به هم پيوسته تشكيل رودخانه‌اي بزرگ مي‌دهد. جوان عاشق كه دستش از همه چيز كوتاه شده براي تسكين دل عاشقش از دشت و دمن و كوه صحرا دسته گل زيبايي مي‌چيند. از آنجا كه مي‌داند رودخانه از روبه‌روي خانه عروس عبور مي‌كند. دسته گل را به آب مي‌اندازد كه شايد نگاه عروس به آن بيفتد.

 روبه‌روي خانه دختربچه‌ها و پسران خردسال مشغول بازي هستند. تا نگاهشان به دسته گل مي‌افتد هر يك براي گرفتن گل از ديگري سبقت مي‌گيرند. دختر خواهر عروس براي گرفتن دسته گل خودش را به رودخانه مي‌زند. گرداب او را در خودش غرق مي‌كند. دخترك از دنيا مي‌رود و عروسي به عزا تبديل مي‌شود.

جوان عاشق بعد از يكي دو روز به آبادي برمي‌گردد. روبه‌روي قهوه‌خانه‌اي ماتم‌زده مي‌نشيند. ماجرا را برايش شرح مي‌‌دهند كه جشن عروسي تبديل به عزا شد. چرا؟ علت را توضيح مي‌دهند.

جوان عاشق دست پشت دست مي‌زند. آه از نهادش بلند مي‌شود و ماجرا را شرح مي‌دهد كه دستهگل را او براي عروس فرستاده بوده و مردم به او مي‌گويند: «پس اون دسته گل را تو به آب داده بودي»

http://kermankhabar.ir/%D8%AE%D8%A8%D8%B...%A7%D9%86/

روشن است که داستان شوم بودن آدمیان دروغین است و هیچ کس شوم و بد شگون نیست  اما به هر حال ریشه این ضرب المثل چنین است و این افسانه در سینه به سینه نقل شدنها بسیار دگرگون شده و ریشه آن به درستی آشکار نیست!


! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۲/۶/۳۱ صبح ۱۲:۵۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اکتورز, ژان والژان, Papillon, حمید هامون, آقای همساده, پرشیا, Schindler, خانم لمپرت, واتسون, هایدی, باربوسا
BATMAN آفلاین
Nightmare
*

ارسال ها: 790
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۳/۵
اعتبار: 81


تشکرها : 10479
( 12694 تشکر در 564 ارسال )
شماره ارسال: #258
RE: اینترنت گردی ...

آثار نقاشی زیبا از کوروش هخامنشی



! I'M BATMAN I'M VENGEANCE
۱۳۹۲/۶/۳۱ عصر ۰۹:۴۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Schindler, کنتس پابرهنه, پرشیا, خانم لمپرت, حمید هامون, آقای همساده, ژان والژان, واتسون, هایدی, باربوسا
Schindler آفلاین
[.....]
***

ارسال ها: 142
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۲/۴/۶
اعتبار: 17


تشکرها : 219
( 1528 تشکر در 79 ارسال )
شماره ارسال: #259
RE: اینترنت گردی ...

(۱۳۹۲/۶/۳۰ صبح ۰۹:۱۳)اسپونز نوشته شده:  

(۱۳۹۲/۶/۲۸ عصر ۰۹:۴۲)کنتس پابرهنه نوشته شده:  

به تازگی موجودی شبیه سر ستون های تخت جمشید در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمند ها را بسیار متعجب کرده. آن ها هنوز در حال تحقیقاتی در روی این جانور عجیب و قریب اند.اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. به احتمال زیاد این موجود در خلیج همیشه فارس زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده.از دندان های این موجود عجیب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ و یا کوسه است.
این موجود به احتمال ۹۹% در آب های خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتما هم حیوانی درنده و قوی بوده. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر،حیوان خیالی ای ( اسفنکسها ) که از هر موجود قوی ای برداشت کرده اند ،حال هم این موجود !!

            


لطفا به این لینک مراجعه کنید:

http://www.gomaneh.com/?p=1311

البته با توجه به آنچه در ساینس بلاگ و توسط آقای دکتر درن نیش اعلام شده، این جسد یک راکون بوده که چند هفته در آب غوطه بوده است و تغییر شکل داده.

منبع: http://scienceblogs.com/tetrapodzoology/...k-monster/


کوه با نخستین سنگها آغاز میشود و انسان با نخستین درد
۱۳۹۲/۶/۳۱ عصر ۱۱:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : BATMAN, اسپونز, ژان والژان, حمید هامون, آقای همساده, باربوسا
اکتورز آفلاین
مشتری همیشگی
***

ارسال ها: 381
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۱/۴/۲۱
اعتبار: 38


تشکرها : 2361
( 3930 تشکر در 189 ارسال )
شماره ارسال: #260
RE: اینترنت گردی ...

این عکس رو یکی از دوستانم که در بیزانسون فرانسه زندگی میکنه بر روی صفحهء ( ف ی س ب وو ک ) ش قرار داده بود .

( خودش نیز در عکس بود و با اجازهء تام عکس را برش داده ام ).

مجسمهء تمام شکلاتی " ویکتور هوگو " شاعر و نویسندهء نامی فرانسه.

وزن این مجسمه 300 کیلو است. ( توجه کنید ، کیک نیست ، فقط شکلات ) .

قیمت هر 100 گرمش 7 یورو میباشد.

جالبه ، نه !!!

 [تصویر: 1379898586_3053_dc34177d40.jpg]


در این درگە کە گە گە کــُــە کــَــە و کــَــە کــُــە شود ناگە / ز امروزت مشو غرە کە از فردا نەای آگە
۱۳۹۲/۷/۱ صبح ۰۴:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, سناتور, حمید هامون, BATMAN, کنتس پابرهنه, آقای همساده, خانم لمپرت, باربوسا
ارسال پاسخ