[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 9 رای - 4.22 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قهوه خانه ی کافه کلاسیک
نویسنده پیام
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #141
RE: دن ویتو و کل کل هوایی؟

(۱۳۹۰/۷/۲ عصر ۱۱:۵۵)سروان رنو نوشته شده:  

اتفاقا من چند بار تک و تنها با Me-262 خودم اومدم روی لندن و هی مانور دادم اما یه دونه اسپیت فایر هم جرات نکرد بیاد بالا با من روبرو بشه. من هم چند بار دیوار صوتی رو بر فراز کاخ واکینگهام و ساعت بیگ بنگ شکستم و برگشتم پایگاه.

پس اون شما بودین سروان؟

متوجه نشدین چرا کاری به کارتون نداشتیم؟

24 بمب مغناطیسی به طرف ME262 پرتاب کردیم که چسبید به ته جت بی ترمز و وقتی به پایگاه  برگشتید با زدن یک دکمه اون بمب ها رو روی خاک دشمن رها کردیم.

چه خسارتی به هم زد!!!khandekhandekhande چقدر با چرچیل خندیدیم! کاخ واکینگهام از خنده روده بر شد!

سروان! هواپیمای شما یه قوطی حلبیِ بی ارزشه ولی باید اعتراف کنم اسب تروای خیلی خوبیه!

بازم تشریف بیارین

مقدمتان گلوله باران

:eee2


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۸ صبح ۰۶:۱۶
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سروان رنو, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #142
استیو جابز درگذشت!

جا دارد از زندگی مردی که دانشگاه را ترک کرد و در حالی که برای خوردن غذا قوطی های خالی را جمع می کرد، در گاراژ یک خانه، جهان فن آوری را زیر و رو کرد، فیلمی ساخته شود.

اگر 313 اختراع او نبود، هیچ کدام طعم و مزه ی امروز را از تکنولوژی نمی چشیدیم.

او بنیان گزار پیکسار است و فیلم های ارزشمند و ماندگاری همچون داستان "اسباب بازی ها" ، "در جستجوی نیمو"، "ماشین ها"، "شگفت انگیزها" و ... در آن تولید شد.

رقابتی که او ایجاد کرد، اگر نبود، شاید هنوز با مدل های کهنه ی تلفن همراه سر و کار داشتیم و کامپیوترها، به اندازه ی کمد خانه امان، جا می گرفتند.

استیو در کنار همسرش، عاشق، پیروز، سربلند

بیایید این مرد بزرگ را و نقش او در زندگی امروزمان را هرگز فراموش نکنیم!

روانش شاد!

سخنرانی او در دانشگاه استنفورد را در نارنجی بخوانید!

نمونه هایی از اختراعات او را ببینید!

در ویکی پدیا درباره ی او بخوانید!


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۱۴ صبح ۱۱:۰۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ترومن بروینک, بانو, الیشا, ژان والژان, حمید هامون, اسکارلت اُهارا, اسکورپان شیردل, کاپیتان هادوک, راتسو ریــزو, سروان رنو, جیسون بورن, دزیره, ممل آمریکایی, Classic, باربوسا
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #143
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

از مانچای یا مونچی یا مونچای یا مانچی کسی خبری نداره ؟

برادران مفقود و بانوان  مفقوده در این شرایط می توانستند بسیار مفید باشند . اون اوایلی که من به جمع دوستان ملحق شده بودم ,  افرادی وجود داشتند که الان اثری ازشون نیست و انگار نه انگار که روزی روزگاری بوده اند و بسیاری از تاپیک ها رو اونها افتتاح کرده اند و اون موقع از پرکارترین کاربران عضو کافه بودند . افرادی نظیر موسیو وردو - دشمن مردم و ...

۱۳۹۰/۷/۱۸ صبح ۱۲:۵۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, اسکورپان شیردل, الیشا, دن ویتو کورلئونه, جیسون بورن, راتسو ریــزو, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #144
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

(۱۳۹۰/۷/۱۸ صبح ۱۲:۵۴)هری لایم نوشته شده:  

از مانچای یا مونچی یا مونچای یا مانچی کسی خبری نداره ؟

برادران مفقود و بانوان  مفقوده در این شرایط می توانستند بسیار مفید باشند . اون اوایلی که من به جمع دوستان ملحق شده بودم ,  افرادی وجود داشتند که الان اثری ازشون نیست و انگار نه انگار که روزی روزگاری بوده اند و بسیاری از تاپیک ها رو اونها افتتاح کرده اند و اون موقع از پرکارترین کاربران عضو کافه بودند . افرادی نظیر موسیو وردو - دشمن مردم و ...

سلام بر نوآر مرد کافه که دیروز تازه متوجه شدم مدتها پیش کلنگ تاپیک ارزنده ژانر (( کمدی )) رو هم بر زمین زده بوده ! وه که تا چه اندازه کارهای نکرده و نیمه تمام در کافه وجود داره ! خود تاپیک ژانر کمدی برای خودش دنیایی کاره ...

ای دوستان حاضر در کافه ! هری لایم عزیز راست میگن ... نبود برخی از دوستانی که در زمان حضورشون تاثیر زیادی در پویایی کافه داشتن ، از دست دادن سرمایه گرانبهایی برای کافه بوده ...

و  متاسفانه علاوه بر دوستان فوق الذکر میشه خیلی های دیگه رو هم اسم برد ...

زبونم لال ! اما فقط تصور کنین ! باز هم تاکید می کنم فقط تصور کنین که همین هری لایم عزیز به هر عنوانی تصمیم به غیبت در کافه بگیره ! آنگاه نوآر دوستان کافه را چه باید کرد ؟!

اما جدا از شوخی من همتی مضاعف ! از سوی همه دوستانی که بالاخره شماره ای ، تلفنی  ، ایمیلی از دوستان مفقود کافه دارند ( حالا علت مفقودیتشون !!! هر جی میخواد باشه ... ) رو پیشنهاد می کنم تا با تماس با اونها لااقل از حالشون خبردارمون کنن و اگر شد یادآوری کنن که حضور دوستان قدیمی در کافه ولو با یک احوالپرسی امیدوارکننده است تا بدونن انتظار با هم بودن با همه دشواری هاش بهتر و قابل تحملتر از تصور هرگز نبودن و نیومدنه ...

اگر خواهش من رو می پذیرین : همت کنین دوستان ...

افراد تحت تعقیب : شهرزاد عزیز ... مونچی گرامی ... ژیواگوی بزرگ ... سم اسپید ( آشیل صفت ! ) ... دوست ما دشمن مردم ! ... موسیو وردوی بوشهری تنگستانی و ادامه این لیست که ظاهرا سر دراز دارد ...

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۰:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, ژان والژان, کاپیتان هادوک, باربوسا
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #145
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

ویتوی عزیز !  شما خودتون از اعضای اثرگذار هستید و هرزمان که حضورتون پررنگ تر بوده ,  کافه از امنیت روانی و آرامش بیشتری برخوردار شده , یادداشت هاتون نشانه بلند نظری و خوی نیک شماست .

به نظر من برخی از دوستان با محافظه کاری و ملاحظه کاری و به زبان ساده تر ترس و لرز وارد این فضای مجازی می شن . شما به صورت رندم ( تصادفی !) صفحه مربوط به مشخصات اعضا رو چک کنید . در بیشتر مواقع با یک فرم خالی مواجه می شید . یعنی این افراد حتی ابا دارن بگن چه فیلمی رو دوست دارن ,  چه برسه به اینکه بخوان مشخصات شخصی تر خودشون رو اعلام کنن .

چنین افرادی گارد رو از همون ابتدا به ساکن بستن . به این مفهوم که لازم نمی دونن به هیچ نحوی از انحا در تعامل قرار بگیرن ( خدا پدر زبان عربی رو بیامرزه که اگر نبود چه مصیبتی بود ! ) حال این سوال مطرحه که اصلن پس چرا اومدن اینجا .  

به نظر من تنها راه بهینه سازی در این مورد اینه که عضویت افراد با نظارت دقیق تری انجام بشه . این که شخصی با پروفایل خالی به عضویت سایت دربیاد , درست مثل اینه که فردی بره رستوران اما هیچی نخوره یا بره سینما چشماشو ببنده . اگر این شخص نوعی  می خواست در مواجهه و دیالوگ و ارتباط قرار نگیره ,  اصلا نمی بایست در یک انجمن عضو می شد . انجمن یعنی گروهی از انسانها که با هم ارتباط برقرار می کنند .  

درمورد برخی افراد هم به نظر من مرموزبازی و اطلاعات ناقص و بستن پورت های ارتباطیشون جنبه ترس یا محافظه کاری نداره و بیشتر نوعی بیتفاوتنمایی است و  به مرام  " ما متفاوتیم ! " برمی گردد .

دسته سومی هم وجود داره . افرادی که حال ندارند اطلاعات خود را درج کنند و به ته خط رسیده اند . اینان به راستی بی تفاوت واقعی اند . و ارتباطات انسانی حوصله شان را سر می برد , و حرف زیادی هم ندارند که بزنند . برخی از آنها با سگ و طوطی و ماهی بهتر ارتباط برقرار می کنند تا نوع بشر . آنها  پیرو مسلک " انسانم آرزوست" هستند . 

۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۱:۳۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, دن ویتو کورلئونه, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #146
خدا پدر زبان عربی رو بیامرزه؟؟؟؟؟؟؟؟

(۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۱:۳۴)هری لایم نوشته شده:  

به این مفهوم که لازم نمی دونن به هیچ نحوی از انحا در تعامل قرار بگیرن ( خدا پدر زبان عربی رو بیامرزه که اگر نبود چه مصیبتی بود ! )

دوست بزرگوار من، هری گرامی!

زبان فارسی بی گزافه گویی شیرین ترین زبان دنیاست!

بزرگوار! این زبان شیرین را که از بالاترین قله های دنیا از هزاران سال پیش غلتیده و صیقل خورده و خوش تراش و زیبا به دست ما رسیده، گرامی بدارید.

کمی تلاش و کوشش شما، دست یابی شما به رگه های طلایی و زیبایی از زبان شیرین پارسی را سبب می شود که بی همانند است.

حمله ی تازیان به ایران و پشتیبانی ادیبانی همانند سعدی که استاد ادبیات و زبان عرب هستند، سبب شد که چهل درصد زبان ما عربی باشد و ما سی و سومین زبان عرب شناخته شویم.

این سخن روان کسی را به درد می آورد که شاهنامه ی فردوسی را دانسته باشد. کسی این رنج را می فهمد که شیرینی آثار ارزشمند باستانی ایران را شناخته باشد.

سنگ نوشته های داریوش بزرگ، تاریخ بیهقی، سروده های رودکی، شعرهای عراقی، شاهنامه ی فردوسی، منشات قائم مقام فراهانی،... فیلم نامه های علی حاتمی، همه و همه برگرفته از زبان شیرین فارسی است. در دل این نگاشته ها، حتی واژگان غیر فارسی نیز رنگ و لعاب فرهنگ فارسی را گرفته اند و دگرگون شده اند. 

*************

به شوخی یا جدی، چنین واژگانی را به کار نبرید. هر که بخواند، ریشه ی خود را از دست می دهد.

دوست من!

بگذار روان ایرانی تو در تو زنده شود و بزرگی و بزرگواری خود را دریابی.

امروز به هیچ گونه نمی توان هیچ زبانی را از زبان های دیگر تهی دانست اما برادرم،

زمانی که با کمی کوشش واژگان شیرین فارسی را می توانی بکار ببری، بکاربردن زبان دیگر شایسته ی وجود شریفی همچون شما نیست.

تلاش و کوشش شما برای من بسی ارزشمند و گرانقدر است. شما را ندیده و نیافته، تنها با خواندن نگاشته های شما و پشتکار شما می ستایم، بسیار هم!

اگر گله کردم، دوستانه بود به شما و همه ی دوستان مهربانم.

اگر شِکوِه نمودم چون ایران بزرگ را از هر چیزی در دنیا دوست تر دارم و هیچ ناروایی را در آن روا نمی دانم.

پوزش مرا بپذیرید!


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۲:۵۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, ژان والژان, دزیره, سروان رنو, باربوسا
گرتا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 48
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۲۷
اعتبار: 23


تشکرها : 831
( 846 تشکر در 18 ارسال )
شماره ارسال: #147
RE: خدا پدر زبان عربی رو بیامرزه؟؟؟؟؟؟؟؟

(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۲:۵۴)کاپیتان اسکای نوشته شده:  

حمله ی تازیان به ایران و پشتیبانی ادیبانی همانند سعدی که استاد ادبیات و زبان عرب هستند، سبب شد که چهل درصد زبان ما عربی باشد و ما سی و سومین زبان عرب شناخته شویم.

 کاپیتان اسکای عزیز

پیش از هر چیز، علاقه شما به زبان فارسی و تلاشتان برای پاسداشت این زبان ستودنی است، ولی منظور شما از اینکه "ما به عنوان سی و سومین زبان عربی شناخته می شویم" را متوجه نشدم. زبان عربی در کشورهای مختلف به شکل های متفاوتی در آمده است به طوری که مثلا یک عرب عراقی برای گفتگو با یک عرب مصری و یا مثلا تونسی با مشکل مواجه می شود، در عین حال این شکل های مختلف همه متعلق به زبان عربی شناخته می شوند. ولی زبان فارسی هرگز حتی با وجود تعداد زیادی از وام واژه های عربی، حتی به عنوان هم خانواده این زبان هم شناخته نمی شود، چه برسد به اینکه خودش بخواهد یکی از سی و سه گونه زبان عربی باشد. حداقل در محافل علمی که اینطور نیست. بنابراین بهتر است خود ما نیز چنین مسائلی را مطرح نکنیم که پایه علمی ندارد.

دلیل آن هم این است که زبان فقط شامل تعدادی واژه نیست، بلکه حروف یا به عبارتی همان آواها و نیز دستور یا گرامر را نیز شامل می شود. زبان فارسی تنها در حوزه واژگان و کلمه ها از زبان عربی وام گرفته است و در طول این 1400 سالی که واژه های عربی وارد فارسی شده اند حتی یک آوای عربی نیز وارد زبانمان نگردیده است، یعنی حتی همان واژه های عربی را نیز با آواهای فارسی تلفظ می کنیم. به علاوه در زمینه دستور نیز باز دستور زبان خودمان را داریم و قواعد دستوری که وارد شده اند در حد بسیار ناچیز بوده اند. بنابراین اگر برای مثال شما بریده ای روزنامه فارسی را به یک عرب نشان بدهید و از او بخواهید روزنامه را بخواند، او تنها قادر به شناسایی بعضی کلمه ها خواهد بود و از معنی کل مطلب تقریبا هیچ چیز نمی فهمد.

 در بین زبانهای زنده دنیا اکنون نمی توان زبانی را یافت که سرشار از واژه های قرض گرفته شده از زبان های دیگر نباشد. همین زبان انگلیسی  هم اگر قرار باشد واژه هایی که از زبانهای دیگر به آن وارد گردیده است را حذف کند، با یک خلا و کاهش ناگهانی در واژگان مواجه خواهد شد. در مورد عربی و فارسی هم به دلایلی که می دانیم واژه های عربی زیادی به فارسی وارد شد (و البته واژه هایی فارسی نیز به زبان عربی وارد گردید، هر چند تعداد آنها کمتر است) ولی همان طور که گفته شد اینها هرگز باعث نمی شوند که زبان فارسی شاخه ای از زبان عربی به نظر برسد. (البته شکی نیست که باید زبان را پاس داشت و از به کار بردن واژه های غیر فارسی تا حدی که ممکن است، دوری کرد.)

باز هم علاقه شما به زبان فارسی که به آن عشق می ورزم را شایسته تقدیر می دانم و همین علاقه سبب شد که این پاسخ را بنویسم.

البته امیدوارم طرح این مسائل باعث انحراف از بحث اصلی که در جریان بود و هری لایم عزیز آن را مطرح کرده بود نشود و به آن پرداخته شود.


چه پر شتاب فرو می ریزند شن های زمان، مگر آن هنگام که در سختی باشیم! (گوژپشت نتردام/1923)
۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۴:۰۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دزیره, ترومن بروینک, کاپیتان اسکای, سروان رنو, سم اسپید, باربوسا
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #148
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

دوست پرجنب و جوش من کاپیتان عزیز

آیا باید بگردیم واژه ای از واژگان کهن پارسی دوره ساسانی یا حتی هخامنشی را از ناکجا آباد ,  از اعماق تاریخ ,  از روی کتیبه ها ,  دیوارنوشته ها و متون کهن و ... بیابیم و آنها را به زور به  زبان معاصر حقنه کنیم ؟ آیا به عنوان مثال استفاده از واژه تصادفی در ذهن مخاطب دقیقا همان مفهوم رندم را متبادر می کند ؟ یا درصدی از ذهن او را ناخودآگاه حتی در حد کسری از ثانیه می برد به سمت تصادف و تصادم و اتومبیل و برانکار و بیمارستان و ... ؟ * از آن گذشته اگر قرار باشد نوشتار و مفاهیم بخش قهوه خانه با بخش های دیگر تفاوتی نداشته باشد ,  چه نیازی به این بخش با این عنوان بود ؟

به نظر من مقوله زبان شناسی و آوا شناسی چون با حس و درک سر و کار دارد , وسیع تر و عمیقتر از این است که با برخورد قهری و خشک و ریاضی وار و " چنین است و جز این نیست ! " بتوان به نتیجه مطلوب رسید . این راه رفته ای است که حتی برخی از ادبا  آن را تجربه کرده اند . یعنی نشسته اند تک تک برای کلمات , معادل فارسی برگزیده اند و به صورت دستوری و تزریقی آنها را به متون ادبی انتشار داده اند , اما با اقبال مواجه نشدند ; که اگر می شدند ,  زبان فارسی  , امروز می باید از کلمات عربی و انگلیسی و فرانسه و روسی و ... تهی می بود .

عامل مهمی که آمیختگی کلمات بیگانه را در زبان فارسی تسریع نموده ,  از یکسو پیشینه تاریخی است (چنانچه بسیاری از کتب ارزشمند ایرانی تا دویست سیصد سال پیش به عربی نوشته می شده ) و از سوی دیگر شیوه زندگی مدرن است . در گذشته ای نه چندان دور ( حتی تا 20 - 30 سال پیش ) واژگان تخصصی در بین اهالی آن تخصص مکالمه می شد . مثلا پزشکان در خصوص پزشکی ,  مهندسان درمورد اجزا و قطعات الکتریکی و الکترونیکی ,  اهالی تئاتر راجع به تئاتر  ,  نظامیان درباره انواع توپ و خمپاره و ... به گفت و گو می پرداختند . اما الان تقریبا همه کس راجع به همه چیز می شنود و حرف می زند . مثلا کودکی خردسال درمورد قابلیت های بمب افکن B52 از پدرش سوال می کند .   یک مادربزرگ نقلی و جذاب در خصوص تفاوت LED , LCD از نوه اش سوال می کند .  بقال سر گذر درمورد نانو فناوری از رادیو اطلاعاتی کسب می کند و  در اولین فرصت کف دست خریداران می گذارد ... این یک واقعیت است و گریزی از آن نیست . و چون کلمات تخصصی عموما فرنگی اند ,  این وضعیت ایجاد می شود . هرچند که ممکن است دلسوختگان و عاشقان فرهنگ و ادب و هنر ایران و باستان گرایان در کوتاه مدت حرکت هایی انجام دهند ,  اما به نظر می رسد در نهایت مقهور جبر روزگار شوند . ( به امید آنکه آنها بر جبر روزگار چیره گردند !)

در گذشته افرادی در کافه بودند که هیچ نمی نوشتند و نمی گفتند . تمام انرژی خود را ذخیره می کردند و زیج می نشستند و از صبح تا غروب و شب تا صبح فقط نوشته های دیگران را به لحاظ مختلف از زوایای گوناگون ,  خوب بررسی و رصد می کردند و به محض مشاهده کوچکترین خبط و خطایی در نوشتارهای ارسالی ( آن هم با معیار و محک خودشان و کاملا یکسویه ) آن را پیراهن عثمان می کردند و فریاد واویلا و وا مصیبتا به راه می انداختند و معرکه می گرفتند و فضا را آلوده می کردند و بذر نفرت می پراکندند . حال آنکه خود در عمل چندان خروجی خلاقانه ای نداشتند . آنان دیگر اکنون نیستند ; چرا که گذر زمان حقایق را آشکار کرد . 

دوست خوبم ,  اسکای عزیز !  چون در انتقاد شما حسن نیت می بینم ,  برای اینکه حتی 1% آن رفتارها و کردار ها در اذهان تداعی نشود , استدعا دارم , روش برتر پارسی نویسی را با نوشته های پرمغز و جذابتان به من و امثال من بیاموزید تا بیش از این خطوط قرمز را رد نکنیم و وارد حریم های ممنوعه نشویم . ضمنا برخی انتقادات و یادآوری ها را می شود از طریق سامانه پیام خصوصی هم بیان کرد . تصور من این است که اگر من می خواستم به طور مستقیم از فرم نوشتاری شما انتقاد کنم ,  این روش را انتخاب می کردم . کما اینکه پیشتر ,  دوستانی از سر بزرگواری و محبت تذکراتی را در برخی موارد به طور خصوصی به من یادآوری کرده اند و من از ایشان ممنونم .

 

 

-------------------------------------------

* مگر خود کلمه تصادف بر وزن تفاعل عربی نیست ؟!     

 

  

۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۶:۳۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, کاپیتان اسکای, ژان والژان, گرتا, اسکارلت اُهارا, چارلز کین, ترومن بروینک, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #149
کسی که می ترسد وارد نمی شود!

(۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۱:۳۴)هری لایم نوشته شده:  

به نظر من برخی از دوستان با محافظه کاری و ملاحظه کاری و به زبان ساده تر ترس و لرز وارد این فضای مجازی می شن .

تا هم اکنون، چندین نامه دارم با این عنوان:

"امیدوارم پاسخی که به نوشته شما دادم موجب دلخوریتان نشده باشد."

و خودم هم چنین نامه هایی به برخی دوستان نوشته ام.

راستش قبول ندارم که کسی با ترس و لرز وارد کافه شود. کسی که می ترسد وارد نمی شود!

بهتر است بفرمایید: کسانی که وارد می شوند به هر دلیلی به ترس و لرز دچار می شوند.


اینجا رستوران نیست. هر که وارد می شود این اجازه را دارد که مدتی بررسی کند و با خواندن نوشته های شما به نتیجه برسد.

اینجا کسی ابا ندارد، شاید آمده تا کنکاش کند و نتیجه های تازه ای از دیدگاه ها و اندیشه های ارزشمند شما دریافت نماید، آنگاه حس درونی خودش را در دل یک فیلم پیدا کند.

به ادبیاتی که من با آن وارد کافه شدم (خودم بهترین نمونه ام) نگاه کنید و تفاوتش را در چهار نوشته ی پس از آن ببینید. بسیاری از شوخی ها و شوخ طبعی ها را رها کردم و روز به روز سخت تر و سنگین تر نوشتم.

یادم هست یک بار یکی، یک شوخی کرد و یک آدمک با هفت تیر را ته شوخی اش چسباند و به خودش و نوشته اش با گلوله های جدی شلیک شد.

...چرا؟

چون با هزار امید و آرزو به کافه پا می گذاریم و گرفتار هزار گونه ترس و لرز می شویم.

شما دلیل آن را بگویید.

هری، دوست من، ارادت من را به خود می دانی! آیا فضای به وجود آمده را در این کافه، در روحیه ی دوستان اثر گذار نمی دانی؟

یک فضای شاد و پر از امید با دلگرم کردن دوستان و ندیده گرفتن چیزهایی ناچیز همانند اینکه توی پروفایلش چی نوشته، نتیجه ای ندارد جز دلسرد شدن و رها کردن کافه!

با نشان دادن مهربانی و دوستی و نیک اندیشی خود، دوستان همراه را راهنمایی کنیم و یکدیگر را نقد کنیم و اجازه دهیم تا دیگران هم ما را نقد کنند.

هر که با هر پروفایلی و با هر احساسی وارد که شد، دوست و همراه است، سفارش هم نداد، تایپیک هم نزد، دکمه ی تشکر را هم فشار نداد، نشستن اش و تماشای هنرنمایی شما در نوشتن، خودش ارزش بسیار زیادی دارد.

**********

آماده ی شنیدن نقد و دیدگاه دوستان هستم.

آیا راهکاری برای به وجود آوردن یک فضای شاد و امیدوار کننده و ارزشمند به نظر شما می رسد؟


(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۴:۰۳)گرتا نوشته شده:  

پیش از هر چیز، علاقه شما به زبان فارسی و تلاشتان برای پاسداشت این زبان ستودنی است، ولی منظور شما از اینکه "ما به عنوان سی و سومین زبان عربی شناخته می شویم" را متوجه نشدم.

شوربختانه مدت زمانی پیش شایعه ای بر سر زبان ها افتاد که یونسکو زبان فارسی را سی و سومین لهجه از لهجه های عربی شناخته است. این شایعه به گونه ای قوت گرفت که یونسکو در یک اعلان عمومی آن را رد کرد و تا مدت ها پس از آن هم درباره ی آن بحث و درگیری بود.

این یک نشانه است که باید آن را جدی گرفت.


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۱۰:۳۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, ژان والژان, اسکارلت اُهارا, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #150
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۶:۳۳)هری لایم نوشته شده:  

* مگر خود کلمه تصادف بر وزن تفاعل عربی نیست ؟!     

 

تصادف (عربی)= برخورد (فارسی)

عربی:

به این مفهوم که لازم نمی دونن به هیچ نحوی از انحا در تعامل قرار بگیرن

فارسی:

 "... در این باره  نیازی نمی بینند که به هیچ گونه ای، رودرروی کافه و کافه نشینان قرار بگیرند..."


دوستان بزرگوار! هری ارجمند، بانو گرتا، دوستان گرامی:

به دو جمله ی بالا نگاهی بیافکنید. بدون پیش داوری کدام یک را شیرین تر می یابید.

چیزی که شاهنامه را این گونه شیرین و دل نشین نموده، واژه هایی است که از ژرفای اندیشه و فرهنگ ایرانی تراویده است.

نیازی به فرهنگستان و چپاندن واژگان عجیب و غریب نیست!

نگذارید که همین واژگان برجای مانده از فرهنگ و زبان شیرین فارسی از کف برود.

شما ایرانی هستید و پاسبانی از اندیشه ی ایرانی در قالب واژگان، بر دوش شماست و این کاری دشوار نیست.

چهل درصد زبان فارسی، عربی است. ده درصد زبان فارسی از دیگر زبان های بیگانه است (درصدها تقریبی است و آن ها را شنیده ام).

همه ی زبان ها در گذر زمان در یکدیگر اثر می گذارند و باید بگذارند اما تا چه اندازه ای؟

اجازه ندهید که پنجاه درصد فارسی ما هم نابود شود و زبان مادری از کف برود.

از همین کافه آغاز کنیم و از بازمانده ی این زبان دیرپا نگهبانی نماییم. این کار سختی نیست.

تنها و تنها درخواست من از شما این است که زمانی که یک کلمه ی فارسی، پاسخگوی شماست، فارسی را پاس بدارید.

این نرم افزار ارزشمند را هم با حجم سه و نیم مگ به شما هدیه می کنم. پس از نصب آن، برابر برخی از واژه های بیگانه را به شما خواهد داد.

فارسی را پاس بداریم! 

این برنامه در حد و اندازه ی خودش ارزشمند است و ایده های خوبی درباره ی زبان فارسی به شما می دهد.

درود کاپیتان را پذیرا باشید. پیروز باشید!


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۱۱:۰۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دزیره, ترومن بروینک, اسکارلت اُهارا, اسکورپان شیردل, پاشنه طلا, باربوسا
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #151
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

(۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۱:۳۴)هری لایم نوشته شده:  

ویتوی عزیز !  شما خودتون از اعضای اثرگذار هستید و هرزمان که حضورتون پررنگ تر بوده ,  کافه از امنیت روانی و آرامش بیشتری برخوردار شده , یادداشت هاتون نشانه بلند نظری و خوی نیک شماست .

بر هری عزیز درود و نیز بر دیگر دوستان کافه اعم از حاضرین و به همچنین غایبین !

شرمنده ام نکن هری عزیز که اگر دو سه کلمه دیگه بنویسی ممکنه از سوی کاپیتان و دیگر دوستان متهم بشی به اینکه از لحاظ ادبی صنعتی جدید به نام (( بیش مبالغه ! )) رو بنیان میگذاری دوست من !

بابا ای جماعت !

(( ز احمد تا احد یک میم فرق است     جهانی اندر آن یک میم غرق است ... ))

حیف نیست در غیاب خیلی از دوستان تحت تعقیب که در بالا نام برده شدند نشستین و دارین پرونده دلنشین وامدار بودن زبانهای پارسی و تازی ! از هم رو بررسی می کنین !

ای جماعت ! در کنار این بحث شیرین !  لطفا آن همت مضاعف رو دریابین و آیا کسی هست که به یکی از این یاران غایب از نظر پیامی ! ایمیلی ! زنگی و چیزی زده باشه و یا به سبک قدیم با دود علامت داده باشه ؟ در عین حال من معتقدم در دل این کلیات که به انها اشاره رفت یک جزئیات کوچکی هم بود که مربوط میشد به اینکه (( چه کنیم تا شجاعت دوستان تازه وارد کمی تا قسمتی خجالتی و البته کمی هم بی تفاوت را به باتفاوت شدن و یافتن قلبی همچون دل شیر تشویق نماییم ؟! ))

در اینجا ذهنم داشت به سمت فیلم جادوگر شهر از و آن سفر جادویی برای بهبود حال آن شیر و دوستانش می رفت و نزدیک بود فریاد بزنم (( اورکا ! اورکا ! )) که لعنتی به دل نمیدانم کدام رنگ شیطان فرستادم  و گفتم بهتره یادی از فیلم زیبای دیگری به نام (( پرواز بر فراز آشیانه فاخته )) داشته باشم و به خود بگویم شاید این سکوت و احتیاط دوستان در کافه از جنس سکوت آن سرخپوست غولپیکر آنگونه که عالیجناب مک مورفی مینامیدش یعنی (( رئیس )) باشد !

راستش هیجکدوم از اینها مهم نیست رفقا ! مهم خود مساله است ... دوستان تازه وارد را به نوشتن تشویق کنیم و با آنها در بیان احساساتشان و دیدگاه هایشان همراهی کنیم ... به آنها و خودمان کمی زمان بدهیم تا قاعده نوشتن و راه خودشان را با موضوعی که انتخاب می کنندو با ان راحتتر هستند ، پیدا کنند... بیایید بیشتر دوست باشیم و به قول بانوی عزیز برای این دوستی خیلی هم دنبال دلیل های جدی نباشیم ! هر چند صادقانه بگویم خود من اینگونه بودن را تازه دارم با تمرین کردن می آموزم !

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۲:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, اسکورپان شیردل, اسکارلت اُهارا, کاپیتان اسکای, کاپیتان هادوک, چارلز کین, ترومن بروینک
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #152
روزگار غریبی است، نازنین!

(۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۲:۴۲)دن ویتو کورلئونه نوشته شده:  

شرمنده ام نکن هری عزیز که اگر دو سه کلمه دیگه بنویسی ممکنه از سوی کاپیتان و دیگر دوستان متهم بشی به اینکه از لحاظ ادبی صنعتی جدید به نام (( بیش مبالغه ! )) رو بنیان میگذاری دوست من !

**********

روزگار غریبی است نازنین!

روزگاری که اگر به یک ایرانی با زبان شیرین فارسی بگویی ایرانی باش و به زبان خود سخن بگو، چپ و راست، با گلوله های مشقی و حقیقی، زیر بارانِ تیر جان می سپاری!

کجاست احمد شاملو، فروغ فرخ زاد، ملک الشعرای بهار، فردوسی پاک زاد، پروین اعتصامی، اقبال لاهوری، ... تا این درد کهنه را دوباره بسراید!

روزگار غریبی است نازنین!

روزگار غریبی است!

**********


دن ویتوی عزیز! مقام والای حضرت عالی، فی نفسه، صدرالمنتهای کمال و عزت و شرف و کلام جاری  قلمتان، یَعصِمُ مُراعتها الذهن عن الخطاء بالفکر و عن قریب لذت حضور جناب عالی طیاره ی الفندق الکلاسیک را به سرمنزل مقصود واصل و جدَ بلیغ و سعی عمیق و نَفَس روحانی آن استاد نفحه ی قدسی صور اسرافیل و مع هذا این حقیر فقیر، از بیان آن تقریر، عذرتقصیر و من بعد سعی واثق و جد لاحِق به عمل آورده تا لائق این حضور در فُنُدق بوده و در بیانیه ای عیان بیان می نماییم، بنان کابیتان برای ابد منقطع باد اگر جنابعالی را به تهمت افضل المبالغه و کماهو متهم و جسارت را فی حد کمال، عیان نمائیم. لهذا فی کل صنعت الجدیده و القدیمه و الحائزه، اینجانب کل شرائط محاکمات و مستندات را بر علیه این حقیر، کابیتان، تفسیر نموده و شخصاً محکومیت شخص خود را در عیان، بیان می نمایم. صدور حکم اشد مجازات را مقرر نمایید و من بعد کلامی از کتیبه های غریبه ی هخامنشیان و ساسانیان و فی کل المجموع، ایرانیان تقریر نمی نماییم.

نکته: از اینکه کلمات فارسی "را" و "به" و "می نماییم" و "برای" و"باد" را به زبان کهنه و باستانی از ناکجا آباد، از اعماق تاریخ و از روی کتیبه ها و دیوار نوشته ها و متون کهن حنقه نمودیم عذر خواهیم! (باز هم معذرت که "خواهیم" را آوردیم.)


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۰۷:۵۹
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دن ویتو کورلئونه, اسکارلت اُهارا, دزیره, ممل آمریکایی, باربوسا
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #153
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

دن ویتو کورلئونه گرامی ، ضمن انکه علاقه و توجه تان به باز یافتن دوستان غایب، قابل تقدیر است .بد ندیدم که من هم مطلبی را اضافه کنم.

میگویند:

-دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل .( ضرب المثل ایرانی)

-دل را دلائلی است که عقل را از ان اگاهی نیست.( پاسکال)

-کسانیکه کاملا منطقی باشند ، به اسانی ممکن است گمراه شوند.(جرج سارتون)

دوستان با اعتباری که به سادگی کافه را ترک می کنند و دست از ان میکشند ،کافه را دلی دوست نداشته اند و احتمالا فقط به خاطر خودشان در ان حضور داشته اند. وگرنه لااقل حرمت امتیازهایی که کافه نشینان با علاقه به ایشان اعطا کرده اند را پاس میداشتند.

به هر حال امیدواریم که همه شان باز گردند و بدانندمنتظرشان هستیم.

و کاپیتان اسکای گرامی

تمام فرمایشات شما متین است. لطفا چیزی به دل نگیرید و بدانید این گفتگو ها ، همان چیزهایی است که که کافه را گرم و شیرین میکند و اگر نباشد ، تک تک مان گله میکنیم که چرا کافه بی رونق است.

موفق باشید وپایدار.


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۰۹:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, دن ویتو کورلئونه, ژان والژان, اسکارلت اُهارا, سروان رنو, الیشا, زرد ابری, باربوسا
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #154
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

جریان ملانصرالدین راشنیده اید؟ که قاضی شده بود و دو نفر برای دعوی خود  پیش او رفتند .ابتدا ملا سخنان اولی را شنید و پس از پایان سخنان او گفت : بله حق با شماست. شما راست می گویید. سپس دومین نفر دعوی خود را مطرح کرد و ملا پس از شنیدن سخنان او باز هم گفت: شما هم راست می گویید! منشی دادگاه که در جریان وقایع قرار داشت با تعجب به ملا رو کرد و گفت: جناب ملا! این چه جور قضاوتیست؟ نمیشه که هر دو نفر راست بگویند . ملا به او پاسخ داد: شما هم راست می گویید!!...

 حالا من هم باید بگم که : کاپیتان عزیز! دون ویتوی بزرگوار! هری گرامی! و ... شما همه تان  راست می گوئید! ...

دغدغه های کاپیتان همان دغدغه های خود من است. ترس از بین رفتن زبان شیرین پارسی در من وجود دارد. خطر انیرانیسم  را نباید کوچک شمرد. پان های کوچک و بزرگی که به لطف دنیای مجازی از گوشه و کنار همچون کرم هایی از خاک سر بر آورده اند و به دنبال نابودی پیوندهای تاریخی ایران و ایرانی هستند. کسانی که زبان فارسی را لهجه سی و سوم زبان عربی می انگارند. خائنینی که به لطف دلارهای نفتی بعضی کشورها (حیف کشور که به این شهرک های کوچک اطلاق شود) به دنبال انکار هر آنچه بر آن نام ایران و ایرانی است هستند. در این میان باید هوشیار بود . مواظب نظرات به ظاهر دلسوزانه که در پشت آن هزاران شیطان کمین کرده اند بود. نباید به دست خود بیگانگان و وطن فروشان را بر صدر بنشانیم و آنها را حلوا حلوا کنیم.

اما ...

با ویتو و هری و گرتا هم موافقم . نباید از آن طرف بام بیفتیم. باید توجه بکنیم که پویایی یک زبان به "سره" بودن آن نیست. زبان انگلیسی که امروزه زبان رایج دنیاست شامل انبوهی از کلمات و واژه های لاتین و فرانسه و آلمانی و غیره است که بدون آنها تکلم به انگلیسی محال است.

باید توجه داشت که هر واژه ای که معادل مناسب و رسای فارسی دارد دلیلی ندارد که از واژه های بیگانه برای آن استفاده کرد. اما با ساختن مسخره آمیز بعضی کلمات به عنوان معادل فارسی (مثل کش لقمه و گرد لقمه و پاسور!) نه تنها نمیتوان زبان فارسی را سره کرد بلکه موجبات خنده دیگران را نیز فراهم می کنیم.


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۱:۰۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, ترومن بروینک, دن ویتو کورلئونه, ژان والژان, دزیره, سروان رنو, کاپیتان هادوک, الیشا, دلشدگان, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,256
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11450
( 18979 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #155
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

(۱۳۹۰/۷/۱۸ صبح ۱۲:۵۴)هری لایم نوشته شده:  

از مانچای یا مونچی یا مونچای یا مانچی کسی خبری نداره ؟

برادران مفقود و بانوان  مفقوده .. افرادی نظیر موسیو وردو - دشمن مردم و ...

طبق شنیده ها برادر مونچی ( مانند برخی دیگر از بزرگان کافه ) این روزها سرگرم بیرون آمدن از دوران مجردی هستند و حسابی درگیر مقدمات ازدواج و نامزدی می باشند. :lovve:

در مورد مسیو وردو عزیز هم که بوشهری بوده اند برخی شایعات حاکی از اینست که ایشان از کارمندان نیروگاه اتمی بوشهر بوده اند و متاسفانه هنگامی که روس ها داشته اند رآکتور را پلمپ نهایی می کرده اند او اشتباهی داخل رآکتور بوده و همانجا گیر افتاده است و ماموران بعد از روشن کردن رآکتور متوجه می شوند که البته بسیار دیر شده بود cccc:

(۱۳۹۰/۷/۱۹ صبح ۱۱:۳۴)هری لایم نوشته شده:  

 شما به صورت رندم ( تصادفی !) صفحه مربوط به مشخصات اعضا رو چک کنید . در بیشتر مواقع با یک فرم خالی مواجه می شید . یعنی این افراد حتی ابا دارن بگن چه فیلمی رو دوست دارن ,  چه برسه به اینکه بخوان مشخصات شخصی تر خودشون رو اعلام کنن .

نکته خوبی گفتی. ::ok: الان در مورد افراد تازه , داریم روی این مورد پافشاری می کنیم.

(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۱:۰۲)اسکورپان شیردل نوشته شده:  

جریان ملانصرالدین راشنیده اید؟ که قاضی شده بود و دو نفر برای دعوی خود  پیش او رفتند .ابتدا ملا سخنان اولی را شنید و پس از پایان سخنان او گفت : بله حق با شماست. شما راست می گویید. سپس دومین نفر دعوی خود را مطرح کرد و ملا پس از شنیدن سخنان او باز هم گفت: شما هم راست می گویید! منشی دادگاه که در جریان وقایع قرار داشت با تعجب به ملا رو کرد و گفت: جناب ملا! این چه جور قضاوتیست؟ نمیشه که هر دو نفر راست بگویند . ملا به او پاسخ داد: شما هم راست می گویید!!...

:haha::

من هم در عین حمایت از ملانصرالدین با  اسکورپانموافقم , البته نظر من به آقای  کاپیتان نزدیک تر است ! :D

پ.ن: دیروز 20 مهرماه روز حافظ بود. ( حافظ , فردوسی , نظامی , سعدی , ... اینا واقعا پایه های زبان پارسی هستند ) :ttt1


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۰/۷/۲۱ عصر ۱۱:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, اسکورپان شیردل, بهزاد ستوده, باربوسا
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,256
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11450
( 18979 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #156
RE: قهوه خانه ی کافه کلاسیک ( احوال پرسی دوستان )

آن شهید مظلوم , آن ادامه دهنده راه عمر مختار , آن نویسنده کتاب سبز , آن دارنده 130 میلیارد پول , آن دارای محافظان زن , آن بیچاره ی لاف زن ؛ آن عامل بمب گذاری لاکربی , آن جمجمه از مغز تهی ؛ آن سرهنگ با لباس ژنرال , رهبر جماهیر عرب , جناب  معمر قذاقی (رضی الله عنه ) از نوادر دیکتاتورهای تاریخ بود. آورده اند که در عنفوان جوانی کودتایی بکرد و رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی لیبی  شد. سپس به سبب متانت و افتادگی بسیار دستور داد که او را رهبر جهان عرب بخوانند و از عنوان رهبری جهان چشم پوشید. نقل است که از همان ابتدا ساده می زیست و هر گاه به سفر خارجه و سازمان ملل می رفتی , شتر و چادر را با خود می بردی و در همانجا برپا کردندی !

همچنین آورده اند که در 70 سالگی اینقدر انرژی داشتی که 6 ساعت تمام در سازمان ملل سخنرانی کردی تا جایی که مترجم بدبخت را بیهوش ساختی و حاضران را مدهوش و کرگوش . مکتوب است که زنان را بسیار گرامی می داشت و از این روی لشکری از محافظان زیبای زن برای خود محیا کرده بودی و در سفرهای خارجی به بلاد ایتالیا , مانکن و زیبارویان را جمله قرآن دادی و دعوت به اسلام کردی .

معمر  در شجاعت نظیری نداشت و همزمان شرق و غرب را بکوبیدی , کوبیدنی. هنگام انقلاب مصر وی حسنی مبارک را نصیحت بکرد که ای برادر حرف ملت ات را گوش کن اما وقتی دو ماه بعد جماعتی از مردم خودش بر وی بشوریدند خونسردانه بگفت "اینها مواد کشیده اند و مست می باشند. من اصلا کاره ای نیستم که کنار بروم ! "

چند روز پیش معمر همراه با کاروان خدم و حشم از سرت ( زادگاهش ) آهنگ جنوب لیبی کرد ولی از بخت بد , جنگنده های ناتو کاروانش را ردگیری و متلاشی نمودند. وی در لوله ای مخفی شد اما جماعتی خشمگین او را پیدا کردند و بی محاکمه کشتند و شد آنچه نباید می شد. یادش گرامی باد . ashkخاورمیانه بی او دیگر لطفی نخواهد داشت. به یادت و   به پاس کمک هایی که در فرار از کازابلانکا به ما کردی .   mmmm:روحت شاد .    ( از طرف سروان رنو - 2/8/90 - کافه کلاسیک )


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۰/۸/۳ صبح ۱۲:۳۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, حمید هامون, دزیره, soheil, گرتا, بهزاد ستوده, اسکارلت اُهارا, ترومن بروینک, راتسو ریــزو, بانو, چارلز کین, seyed, پایک بیشاپ, Classic, Memento, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 3


تشکرها : 323
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #157
شما بگین!

همیشه از ممد فلاپی پرسیدم سینما چیه؟

شاید سینما یه آفَته، شاید یه شانس، شاید یه پول قلمبه، شاید یه شهرت بی خودی، یه چیز الابختکیِ قضا قورتکی که یکی باهاش می ره بالا یکی با فرق سر می خوره زمین!

این اسکار، یه فیلمی مث آواتار، پرفروش، پر خرج، پر دردسر، اون وخ یه فیلم کم هزینه ی کم خرج کم بیینده، مثل گنجه ی رنج، اول بشه!!!؟

و بعد می گم: ممٌد!

پای پرده ی بزرگ سینما، جلوی آپاراتچی که می شینی، چی می بینی؟

خودت رو، رویاهات رو، زندگی رو؟

وقتی تو دکون نونوایی نون می دم دست مردم، هیچ حسی ندارن، گشنه ان، نون می خوان که شکمشونو سیر کنن، پس سینما واسه ی چی می آن؟

توی این پرده ی عریض چی هست که باهاس پول بی زبونو  بدی و به چیزی که هنوز نمی دونی چیه نگاه کنی؟

حس من گنگه، خیلی گنگه، حس تو چی؟

ما یه مشت آدم ریز و درشتیم که دنبال پر کردن خیالاتمون از آرزوهای دست نیافتنی مون هستیم؟

سانتی مانتالیسم؟

اومدیم تا بزن بزن تماشا کنیم و قد و بالای یه طناز تو دل برو رو دید بزنیم، بعد بشینیم واسه ی هم کُری بیایم که ها، چه تیپی؟ چه قیافه ای؟ چه بزن بزنی؟ ریختو ببین، بازو! کُپ آرنولد! من خود بهروز وثوقم، عشق من فردین! قیصر این کوچه بازار منم! شاخ بکشی شاختو می شکونم!

نه، می شینی پای یه پرده ی بزرگ که پشت سر هم هر ثانیه بیست و چهار تا عکس از جلو چشات رد بشه و خیال کنی مثل تیارت، واقعیه؟

راستش من تا تیارت باشه پامو تو سینما نمی گذارم، دروغ چرا! تیارت نیست که می رم سینما، ریشه ی تیارت سوخته، خاک صحنه بعض خاکای دیگه س! عشق، تو وجب به وجب تیارت موج می زنه، به خدا هرچی سینما دروغه، تیارت عینهو واقعیته، حیف که نیست!

به قول اوستامون، اوس کریم نونوا

چون که گل رفت و گلستون شد خراب بوی گل را از که جوییم از گلاب

سینما گلابه داداش نه گل!

این که به ضرب موسیقی و تروکاژ و هزارجور جنقولک بازی، یه مشت حس دروغی رو بچپونن تو خیالت، مث اینه که این آت و آشغالای سوسیس و کالباسو به ضرب سس تند بخوری!

نه اینکه بد بگم! نه، فقط سینما دروغه!

پشت بوم، قدیما که کفتر می پروندیم، وقتی کفترا پر می کشیدن توی اون بالا بالاها، من و ممدمی ایستادیم به تماشا، ممد خیلی حرف نمی زنه، خوب گوش می ده!

می گفتم ممد، فرق من و تو توی سینما با این کفترا چیه؟

غریزه ی اونا، اونا رو پر می ده و خیالات ما تو سینما ما رو پر می ده؟

فرق دنیای من و تو با دنیای کفترا چیه؟

ممد، همیشه پقی می زنه زیر خنده و می گه اونا کفترن، ما آدم!

ممد از سینما رفت سراغ تلویزیون و ویدئو و بعدشم کامپلوتر.

من با سینما و ویدئو و کامپلوتر جفت و جورم اساسی، فقط این سوال همه ش توی ذهنمه، بعدِ تماشای فیلم و کلی حال و حول، یه دفه این سوال مسخره می آد تو ذهنم، خوب که چی؟ تو دست من چیه؟ نون؟ چی به من رسید؟ پول؟ پیروزی؟

هیچ چی! تو دست من هیچ چیزی نیست ولی بازم می شینم پای فیلم و باز، مثل همیشه فیلم می بینم،واسه چی؟

شما بگین؟


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۸/۲۶ عصر ۱۱:۲۶
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, دزیره, بانو, حمید هامون, Classic, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 3


تشکرها : 323
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #158
نونوایی و سپاسگزاری

(۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۰۷:۵۹)کاپیتان اسکای نوشته شده:  

نکته: از اینکه کلمات فارسی "را" و "به" و "می نماییم" و "برای" و"باد" را به زبان کهنه و باستانی از ناکجا آباد، از اعماق تاریخ و از روی کتیبه ها و دیوار نوشته ها و متون کهن حنقه نمودیم عذر خواهیم! 

ما یک آدمی هستیم که دوس داریم هر چیزی رو تجربه کنیم. راستش خلاف ملاف نه ها، همین کارای روزمره رو. ما ازون آدمایی هستیم که تاتجربه نکنیم راستش نمی فهمیم. بد نیست که،

یکی مث شما با خوندن سبک استانیسلاوسکی یا برشت ته و توشو در می آره. ما نه

ما باهاس صد تا فیلم و تیارت ببینیم و فرقاشو یکی یکی پیدا کنیم و بعد حالیمون بشه که تفافتشون چیه

از قرار معلوم یک جر و بحثی بود بین دوسه تا از رفقا که یکی سنگ عربا رو به سینه زده بود و یکی دادش در اومده بود و سر و صدا

خوشبختانه اون که دادش دراومده بود تسلیم شد و یه نطق مفصل عربی تحویل داده بود.

نترسین.قرار نیست من بی سواد قاطی این دعواها بشم.

پریروز دم پاچال نون که دادیم دس یکی، پول که داد حواسم نبود گفتم مرسی یکهو یاد دعوای کافه افتادم. خواستم یک تجربه داشته باشم. به بعدی هم گفتم مرسی و بعدی و بعدی .

یه چشمم بود به قیافه شون. عادی بود. اوس کریم اوستامون یه دفه گفت ها چیه با ادب شدی. گفتم اوستا تجربه س. صَب کن تا آخرشو ببینی.

فردا صُبِش به همه می گفتم متشکرم. اوستا گفت ها باریکلا به فارسی تشکر کن همین خوبه چی معنی داره خارجی تشکر کنی. مردم ام رفتارشون کم و بیش عادی بود

اصل تجربه ظهر بود اولی که پولشو داد گفتم سپاسگزارم. چنو نگام کرد که جا خوردم. دومی بدتر به سومی که رسید دیگه اوستا جوش آورد گفت ممد مسخره می کنی؟

ول نکردم به چهارمی و پنجمی ام گفتم سپاسگزارم.

کفر اوستا در اومد چنو صداشو بلن کرد سرم که گفتم غلط کردم اوستا ببخشید

سر  چای خورون ظهر به اوستا گفتم اوستا می دونی تشکر عربیه. گفت نه خبر نداشتم گفتم اوستا نشنیدی عربا می گن شکراً

اوستا گفت آره شاید از ما یاد گرفتن آخه ما ایرانیا خیلی با ادبیم

گفتم نه اوستا ما به فارسی می گیم سپاسگزاریم تازه معنی شم با تشکر زمین تا آسمون فرق داره

اوستا یه گیجی زد. چاییشو هورتی کشید بالا و واسه ی ختم بحث گفت حالا چه فرقی داره. اصل کار تشکره که بشه عربی و فارسی نداره.

اوستا چایی می خورد ومن یه حسی مث کاپیتان اسکاد داشتم. کم مونده بود اشکم در بیاد

کاپی جان رو نمی دونم ولی توی اون دعوا تیر خلاص رو سروان زده بود فکر کنم. سروان گفته

نظر من به کاپیتان نزدیکتراست؟؟؟؟؟؟؟؟

سروان این را باید توضیح بده لااقل تکلیف خودش رو روشن کنه این وریه یا اون وری؟

نفهمیدم یعنی چی دلش را به دست می خواست بیاره- یا اون یکی مث ملانصرالدین- این وسط قربونی کاپی نبود زبان حنقهء فارسی بود

سروان مث اوستای من واسه ی ختم دعوا یه گوله خالی کرده بود تو مخ کاپی و خوشبختانه دعوا ختم به خیر شد و اعتراض کننده تسلیم رفقای هم زبونش شد که من بعد با زبون بیگانه اختلاط کند و زبان کهنه ی فارسی را حنقه نکنه و کرد

من می دونم چرا یه زبان منقرض می شه. یه کلمه از اون ور خاک می آد اول یکی دو تا کلاس بالا واسه کلاس گذاشتن بلغورش می کنن بعدش مردم عادی. بین او کلمه و فارسیش دعوا می شه و اصولاً چون ما مردم غریب پرستی هستیم معمولاً برد با اون کلمه خارجی اس و بعد کم کم اون فارسی منسوخ می شه و خنده دار می شه و توی دیوارای باستانی باید پیداش کنین

غریبی امان از غریبی که توی ولایت خودت باشی و غریب باشی آی....

راستی، یکی به ما بگه حنقه یعنی چی؟ ما که تو هیچ لغت نامه ای اینو پیدا نکردیم. کاپی با این کلمه شما از عربام زدی جلو


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۱۲:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, کاپیتان اسکای, زرد ابری, باربوسا
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #159
RE: نونوایی و یک پاچال دار خلاق و هنرمند!

(۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۱۲:۲۴)ممل آمریکایی نوشته شده:  

من می دونم چرا یه زبان منقرض می شه

دوست گرامی ام

نانی که تو دست مردم بدهی، آردش آرد دانایی است، خمیرش خمیر توانایی و تنورش تنور تجربه!

دست مریزاد به این دست و بازو و هزار آفرین بر آن قلمی که در دستان توست. انگشتانت بر روی کلیدهای صفحه کلید نقشی از تار و پود غزل می بافند و حرفت حرف دل است.

تو خیلی چیزها می دانی و این دانایی را برای آن داری که پا به خراب شده ای به نام مدرسه نگذاشته ای و گرنه یکی همانند من بود تا همه ی توانایی های تو را در هم بکوبد و از تو یک فلاپی 1/44 مگابایتی بسازد.

گوهر خلاق تو همان است که استیو جابز گفت:

"خلاقیت به هم پیوند دادن چیزهاست!"

تو در یک نانوایی ساده با پیوند دادن سازه هایی که همیشه جلوی چشم ماست، ساختارهای نوینی، با تجربه و خلاقیت خود می سازی و این چیزی نیست جز هنر!

تو مفاهیم پیچیده و سنگین ذهنی و انتزاعی را به راحتی درک و هضم و بدل به یک فرآیند ساده ی عینی و قابل لمس می نمایی.

**********

به من گفتند که یکی مطلبی را نوشته و در آن به تو ناسزا و ناروا گفته، این برای من سزا و رواست و همان حرفی است که من نتوانستم از پس بیان آن بر بیایم و تو به شیرین ترین شیوه گفتی و آن را به کرسی نشاندی.

کاش سپاس همه ی دوستان را پای نوشته ات می دیدم و از دیدنش و این که دیگران هم تو را فهمیده اند شاد می شدم.

**********

چند نکته:

- من اسکای هستم، کاپیتان اسکای، نقش اول فیلم "کاپیتان اسکای و دنیای فردا"

- در نگاره هایت دستور نوشتاری را رعایت نمی کنی:

پس از پایان هر جمله بدون فاصله نقطه بگذار.

اگر نیاز به مکث کوتاه هست بدون فاصله با کاراکتر پیشین، (ویرگول) بگذار.

پس از هر کلمه نیاز به یک فاصله Space و نه بیشتر، هست.

ء (همزه) در زبان فارسی ورافتاده است، به جای آن از (ی) استفاده کن: "نمونه ی"

اول متن خود را به طور کامل با رعایت موارد بالا بنویس و سپس با کمک ابزارهای بالا آن را ویرایش نما. می توانی با درگ نمودن (انتخاب) یک کلمه ی کلیدی آن را بزرگ نمایی یا به رنگ خاصی در آوری.

از راست چین و چپ چین و وسط چین در موارد لازم استفاده کن.

اگر می خواهی به شکل محاوره ای بنویسی، گاهی لازم است از فتحه، ضمه و کسره استفاده کنی تا خواننده آن را به خوبی بخواند، شیفت را با A-S-D بگیر و آن را بعد از حرف مورد نظر وارد کن.

اً و اٌ و اٍ در زبان فارسی استفاده نمی شود. به جای عملاً بگو در عمل و به جای واقعاً بگو در واقع.

به عنوان کسی که سال هاست در کاربردی کردن مفاهیم خشک و محض علم تلاش می کند به تو آفرین می گویم و از تو سپاسگزارم و سفارش می کنم تا به هر صورتی درس خواندن را پی بگیری و به پایه های بالای دانش راه یابی، این برای تو خوب است. مشخصات خود را برای من به پست الکترونیکی ام بفرست، شاید بتوانم به تو کمک نمایم.

پیروز باشی و سربلند!

آدرس نانوایی را هم بده! کجا؟ کدام شهر و دیار؟ نان نانوایی شما خوردنی است!

در ضمن با بودن آدم هایی مانند تو زبان فارسی هیچ زمانی از بین نمی رود.


پی نوشت:

- این گفتگو ها هم، بحث و جَدَل است و دعوا نیست.

- آن کلمه ی عربی "حنقه" از من نبود، من آن را نقل قول نمودم.

- من به زبان عربی آشنا هستم و کوشش کردم تا با درهم نمودن دستور زبان فارسی با واژگان عربی، سرنوشت زبان فارسی را نشان بدهم وگرنه همانند استاد بزرگ و خردمند، فردوسی، همه ی تلاشم را در پاس داشت زبان این مرز و بوم به کار خواهم برد.


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۰/۹/۵ عصر ۱۰:۲۵
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکارلت اُهارا, ممل آمریکایی, دزیره, بانو, حمید هامون, ژان والژان, باربوسا
ممل آمریکایی آفلاین
مملی پنجه طلا
***

ارسال ها: 20
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۷/۲۷
اعتبار: 3


تشکرها : 323
( 184 تشکر در 12 ارسال )
شماره ارسال: #160
ساختار دراماتیک سینمای آوانگارد

خب! یک نگاهی بکنیم به کارنامهء خودمون در کافه

سه تا نامه داشته ایم که خواسته اند تا سه تا از تایپک هامون رو حذف کنیم.

ادمین هم گفته: از بکار بردن کلماتی که ممکن است سطح کافه را پایین بیاورد خوددداری کنید.

و در برابر سوال من- این لینک را آدرس داده اینجا من که هر چی گشتم دلیلش را پیدا نکردم. یک آقای معلمی پیدا شده که دستور زبان ما رو ردیف کنه (عجیبه)

هشت تا ارسال داریم و کلی توصیه و سفارش و نصحیت و تذکر

فکر می کنم اگه یه استاد دانشگاه بودم و حرف های سنگین و رنگین می زدم چیزهایی که شاید کسی نمی فهمید و نونوایی را با سینما قاطی نمی کردم حال و روزم بهتر بود

قدیما یک بار دم پذیرش فیلم های ویدیویی جهاد دانشگاهی بودم دنبال فیلم های هنری. کارت دانشجویی نداشتم و راهم ندادن. گفتم بابا ماهم اهل بخیه ایم. گفتن نه!

گفتم یاد بچه ی کفاش باشید که شاه اجازه نداد سوات دار بشه و رو همین اصل فرهنگ و مملکتمون رو عربای بی سواد به باد دادن. این که ما شاگرد نونواییم دلیل نمی شه که عشق فیلم و فیلم دون نباشیم - نشد که نشد.

یارو صاف واستاده بود که تو این کاره نیستی بابا برو پی نون و خمیر و پر کردن شکم مردم.

دلم بدجور سوخت. اونجوری از مردسه ما رو انداختن بیرون و بعدشم به جرم مردسه نرفتن حق دیدن فیلم رو هم نداریم.

دلم سوخت

مثل همین جا که دوستا می خوان دست ما رو بگیرن و بگن این کارو بکن و اون کار و نکن. اینو اونجور بنویس و اونو پاک کن و چیزی بنویس که در حد اساتید برجسته ی کافه باشه نه یه پاچال دار کافه

تو رو به خدا مردم عقلشون به چشمشون نیست؟

دلم سوخت و از جهاد دانشگاهی زدم بیرون

دم در چشمم افتاد به اطلاعیهء یه جشنواره "مقالات سینمایی!

رفتم و شروع کردم به تحقیق

اونجا همه دنبال جان فورد بودن و دور دور سرجیولئونه بود و کلینت ایستوود. یادتون هست؟

من دنبال یه مقاله رفتم سینمای آوانگارد، راستش خیلی قلنبه بود و دهن پر کن

" ساختار دراماتیک سینمای آوانگارد"

حس دراماتیک رو از رمان های چارلز دیکنز گرفتم و تعریف کردم و بعد توی فیلم های آوانگارد دنبال همون حس گشتم. کار سختی نبود.

آوانگارد می خواست نو باشه برای همین از به هم ریختن پازل سینما شروع کرد و با چیدن دوبارهء پازل ها ادامه داد.  ساختار دراماتیک توی این چیدمان تازه بدجوری به هم می ریزه.

گاهی وقتا ساختار دراماتیک کلاً گم می شه

پس یک کارگردان آوانگارد باهاس چکار کنه؟

فیلم بدون لحظه ها و سکانس های دراماتیک یا با به هم ریختنش وحشتناک می شه. بدتر اینکه این رمزنگاری ها توی پس و پیش کار- کار را بدتر می کنه. جداً کارگردانای این جور فیلما چیکار کردن که خمیرمایه ی فیلم از هم نپاشه؟ حس درام هم توی کار باشه

نشستم و کلی فیلم تماشا کردم. فیلمای وی اچ اس. فکر کن که توی اون هیری ویری که همه دنبال فیلمای هندی و بزن بزن بودن من دنبال چیزی بودم که هیشکی نمی فهمید چیه؟

کتابای خوبی ام چاپ شده بود. همه رو خوندم و یادداتش برداشتم.

ممد فلاپی یه Aiva 102  داشت فکر کنم 102 بود چون ضبط هم می کرد مال من 101 بود و فقط پخش- با دستگاهش رفتیم خونه ی اسمال آقا طلاساز- پسرش یه دستگاه توپ نوار کوچیک داشت. چه دستگاهی بود محشر

امیر پسر آمیز اسمال هنوز خارجه نرفته بود. باباش آدم گلی بود همیشه دست می کشید روی سرم می گفت به خدا اگه دیپلم داشتی تو رو هم با امیر می فرستادم خارجه درس بخونی- از ته دل می گفت

سالها گذشته یادمه چن تا فیلم عجیب غریب آوانگار یافتیم چند تا صحنه شو روی فیلم نوار کوچیک کشیدیم

با ممد فلاپی صحنه ها رو دونه دونه پیدا کردیم و کشیدیم روی نوار-مث این می مونست که یه پازل به هم ریخته رو سر هم کنی، چند تا صحنه رو دوباره تدوین کردیم یه روز طول کشید حتی با میکروفن روی بعضی صحنه ها صحبت کردیم توی نوار کوچیک می شد آقا این بتاکام معرکه بود!

با چسبوندن سکانس های فیلمها شلم شوربایی درست شده بود که نگو ولی یه چیز نویی بود. به بچه ها گفتم آقایان یه سینمای نو، آوانگارد در آوانگارد

بعد از نوارکوچیک دوباره همه چی رو کشیدیم رو نوار بزرگ

خود آوانگارد خود به خود قاطی هست چه برسه به قاطی کردن چندتاشون با هم

اما نشون دادن تضاد نوشته های دیکنز با آوانگارد قصهء دیگه ای بود. خوبی نوشته های دیکنز اینکه که بیشتر کارهاش فرم خاصی داره، منطقیه و گاهی یه تلنگر یا یه حادثه مسیر داستان رو عوض می کنه ولی داستان دوباره توی یه دور منطقی دیگه می افته- باور پذیره و اگه حادثه ها رو بپذیری باقی داستان قابل قبوله

آوانگار اینجوری نیست اگه توی ته ادیسه 2001 دمغ شدین علتش اینه که یه هو فیلم قل خورده رفته توی آوانگارد

مقاله رو فرستادم و دعوت شدم.

اوس کریم نونوا یه جلیقه برام کادو آورده بود عینهو مال خبرنگارا، پوشیدم. دست ممد فلاپی و امیر اسمال آقا رو گرفتیم و رفتیم به محل اجرا با یه نوار آوانگارد در آوانگارد

خیلی شلوغ نبود. با دیدن امیر راهمون دادن و نشستم توی سالن. صدامون که زدند رفتیم پشت سن. به زور به سی چهل تا می رسیدن

از پشت سن و از سینما ترس نداشتم. از ده دوازده سالگی که توی کانون محل فیلم پخش می شد از من می خواستن که براشون توضیح بدم. یادم هست اول بار به خاطر اینکه کتاب اسپارتاکوس رو خونده بودم نوشتهء هوارد هاست یه توضیح مقدماتی بدم. منم خراب کردم و آخر قصه رو گفتم. گفتم که اسپارتاکوس می میره. بعداً یاد گرفتم که ته قصه رو نگم تا بچه ها توی ذقشون نخوره

ممد رفت پشت دستگاه ویدئو- چه ویدئو پروژکشنی!!! سه لنزه! کف کردم

اول از چارلز دیکنز گفتم  یه چن تا مثال ازش آوردم بعد رفتم سراغ شاعرای آوانگارد که ته دیوانگیه ولی خیلی باحاله

فکر کن یه قوطی حلبی زنگ زده از ته جوق پیدا کنن و بدون اینکه اسمشو بگن براش شعرهای معمایی و در هم برهم بگن و یه هو بچسبونن به تیرآهن های برج ایفل

بعد سینمای کلاسیک و آدم های جدی که اونقدر تو جدی بودن شورشو درآوردن که ملت رفتن سراغ سینمای غیر واقعی و خیالی

یه کارگردانایی هم گفتن سینما برای سینما، گور پ... تدوین و سناریو و نقد

خداییش سینما برای سینما رو قبول دارم از ته دل- سینما بی ادبیات، بی شعر، بی موسیقی، بی... سینما فقط و فقط خودش باشه و آوانگاردا همچین کاری کردن

اینا آشوبگرن، ضد محافظه کاری و عشق مدرنیتهء قاطی شده با یه نموره آنارشیسم

مردم نپسندیدن و دکون دستگاه آوانگارد تخته شد، حیف شد حیف این سینمای پیشرو

فیلم رو که حین صحبت پخش کردیم دیگه دوستان سینمایی کف کردن

تهش درآمد که توی آوانگارد خیلی دنبال ساختار دراماتیک معمولی نباشین جنس این درام  برداشتیه که شما ازش دارین و دیگه هیچ- مث شعر نو- شعر سهراب رو نباس ترجمه کرد. هر حسی داری همون درسته، نه بیشتر

العان نه متن اون کارو دارم و نه فیلمی که ساختیم ولی بی تعارف بعد کف زدن ملت گفتم من یه پاچال دار نونوایی ام من بدل همون بچه کفاش عهد ساسانیم که همه منو پس می زنند ولی سینما و سوات رو دوست دارم

بابا ما هم اهل بخیه ایم. کلمه های قلنبه سلنبه تونو بذارین کنار ماهم مث شما می فهمیم و از سینما لذت می بریم و خواهش داریم یه کارت فیلمخونه هم به ما بدین که خوشبختانه دادن و سالهاس که ازش استفاده می کنم

حالام دوستان باوفا- غلطامون رو بگیرین. هرجا اشتباه کردیم بزنین تو ذقمون هیچ اشکال مشکال نداره ولی ما رو هم از خودتون بدونین- اهل بخیه. جواب سلاممون رو که تو جعبهء پیام بدین بابا


اگه قراره یکی که پیر می شه دلشم کوچیک شه، خدایا اصلن منو پیر نکن
۱۳۹۰/۹/۱۳ عصر ۰۳:۲۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, بانو, کاپیتان اسکای, ترومن بروینک, ژان والژان, Classic, باربوسا
ارسال پاسخ