[-]
جعبه پيام
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
» <مارک واتنی> دانلود کارتون قدیمی و نوستالژیک "بامزی" بصورت کامل و دوبله فارسی : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45427
» <کنتس پابرهنه> توی یک دنیای موازی، امروز 45 ساله شده... https://imgurl.ir/uploads/c93116_HL.jpg
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 14 رای - 4.57 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برنامه های دهه 60
نویسنده پیام
بانو آفلاین
مدیر داخلی
*****

ارسال ها: 197
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۳۱
اعتبار: 63


تشکرها : 7909
( 3540 تشکر در 125 ارسال )
شماره ارسال: #201
آنچه از درخانه با من مانده است...

(۱۳۹۰/۵/۱۶ عصر ۰۲:۳۷)الیور هاردی نوشته شده:  

 

ضمن تشکر از دوست گرامی اولیور عزیز

تمامی امروز عصر من انگار صرف مرور خاطرات شد... از "درخانه" به راستی که شیرین بود و ماندگار... که تکرارش باعث نشستن لبخند به چهره ام شده بود و لذتی وصف ناشدنی می بخشید به این روح خسته از روزمرگی و بزرگسالی اجباری....

یادش بخیر، خانه ای بود با حیاط با صفا که از دو سمت عمارت مسکونی داشت، در یکی عزیز خانم می نشست و در دیگری خانوادۀ مهربان یک مرد میوه فروش که هر عصر وقتی به منزل می رسید دو پاکت مقوایی میوه زیر دو بغلش بود و به زحمت در را می گشود...

یادش بخیر... شروع سریال با یک انیمیشن جذاب بود. پیرزنی در کنار سماور و طوطی اش در چهاردیواری خود مشغول چرت زدن بود که ناگهان سر و صدا و همهمه به گوش می رسید و بعد صدای در زدن و پیرزن کمی عصبی از خواب می پرید، در را که می گشود خانواده ای 3 نفره وارد می شدند، پدر و مادر و یک پسر، یک روبوسی با صدای اغراق شده بین مادر و پیرزن رخ می داد که صدای فانتزی اش هنوز در گوشم مانده، کمی بعد دوباره صدای تق تق در به گوش می رسید، پیرزن متحیر می شد، دوباره در باز می شد و پسر بچه ای عینکی وارد می شد اینبار همان روبوسی کشدار با پسر کوچک خانواده و شلوغ کردن این دو که به حدی سر و صدا زیاد می شد که پیرزن کم کم چهره اش اخمو می شد ناگهان برای بار سوم صدای در به صدا در می آمد و پسرکی تپل به بچه ها می پیوست روبوسی بعدی و شلوغ و پلوغ شدن اوضاع تا اعتراض مرد همسایه به گوش می رسید که بعدا می فهمیدیم اکبر عبدی است و بابای محسن!

یادش بخیر...

به خاطر دارم که پسرک (علی) تابستان احساس تنهایی می کرد، درسش هم بدک نبود، که خبر می رسید به خاطر جنگ؛ خانواده خاله اش قصد دارند پسرشان را بفرستند تهران پیش ایشان تا از مناطق غرب کشور دور باشد... مرتضی پسرکی خجول بود و عینکی و البته بسیار درسخوان. همان روز نخست که بحث درس و معدل پیش می آمد علی حسادت می کرد و با مرتضی چپ می افتاد. صمیمی شدن این دو خود حکایتی داشت...

وقتی محسن پسر همسایه به این دو می پیوست ماجرایی جدید شکل می گرفت و معمولا سر و صدا آنقدر بالا می گرفت که پدر محسن باید از نردبان بالا می آمد و از روی دیوار مشترک حیاط داد می کشید با اجازۀ صابخونه! و بعد: محسن! کجایی؟ آخه چقدر باید بهت بگم زود بیا خونه، از دست این بچه و ....

عزیز خانم، پیرزن و به واقع صاحبخانۀ آقا رضا و فرزندان، چند قسمتی ترسناک و عبوس جلوه می کرد، بچه ها می ترسیدند به او که یگانه همدمش یک طوطی (فندق!) بود نزدیک شوند، کمی که می گذشت مهر عزیز خانم به دل بچه ها و مهر بچه ها به دل عزیز خانم می نشست و تازه این جماعت 4 نفره دست به شیطنت و ماجراجویی مشترک می زدند! از جمله وقتی شیطنت بچه ها اوج گرفت، که پس از خواندن کتابی در خصوص دزدان دریایی و تقلید قدم به قدم رفتار دزدان دریایی (مثلا می گفتند : قدری آب به او خورانید، به اسیرشان که مرتضی بود بسته به درخت؛ آب می خوراندند، و تکه ای نان؛  تکه ای نان در دهانش می گذاشتند!!) برای یافتن گنجی مخفی در باغچه آتش روشن کردند و صورتشان را شبیه سرخپوستها رنگ زده بودند و با ادا و اطوار فراوان دور آتش می رقصیدند و حیاط را ریخت و پاش می کردند، عزیز خانم به مادر بچه ها گفت، نگران نباش بسپارشان به من! طی یک طرح حساب شده بچه ها را فریب می داد و وادار می کرد از انبار شروع کرده و تک تک اتاقها و گوشه کنار منزل را دنبال گنج بگردند و برای اینکه بفهمند کجا را گشته اند و کجا را نه، اسباب را تمیز می کردند جارو می زدند و در جای خود می چیدند! آخر این قسمت وقتی از گنج خبری نمی شد و بچه ها مغموم و خسته به گوشه ای می خزیدند، عزیزخانم با نشان دادن تمیزی منزل به آنها می فهماند که گنج واقعی یعنی همین که مفید بوده اند و کاری کرده اند کارستان!

قسمتی دیگر را به خاطر آوردم که بچه ها قصد داشتند "مخترعین بزرگ!" بشوند! هرکدام دسته گلی به آب داده بود، یکی ته کاسۀ پلاستیکی مادر را سوراخ سوراخ کرده و آبکش ساخته بود، یکی پشت چکمه های لاستیکی را بریده بود و دمپایی ساخته بود یکی دیگر هم که شاهکار زده بود! دفتر 20 برگ را از عرض بریده بود و روی هم دوخته بود و دفتر 40 برگ ساخته بود!!

و یا یکجای دیگر که قصد داشتند گمانم صابون بسازند، برای کشف ترکیبات صابون، دست و پای محسن بینوا را می بستند و به زور وادارش می کردن یک گاز به صابون بزند و بگوید چه حسی دارد! محسن گاز می زد و می گفت: تند است سوختم! بچه ها می گفتتند: تند است! فلفل دارد! می گفت: کف می کند! می گفتند پودر رختشویی هم دارد! می گفت چرب است: می گفتند آهان نفت هم دارد! می گفت چسبناک است! می گفتند: خمیر دارد!! خلاصه که در این قسمت گمانم این معجون ترکیبی بود که منفجر می شد و به سقف منزل می چسبید! و البته قابلمه و محتویات هم به شکلی مضحک از زیرزمین پرواز می کرد و وارد خانۀ همسایه (اکبر عبدی) می شد که صحنۀ دستهای چسبناک و پر خمیر و صورت دود زده اش وقتی با قابلمه بالای دیوار ظاهر می شد خیلی خنده دار و بانمک بود!

جایی دیگر برای شاد کردن عزیز خانم، کیکی می پختند که آن هم چون وانیل را نمی شناختند صرفا از روی سپیدی اش حدس زدند همانی باشد که مادرشان برای شستن رختها به کار می برد و تمام پودر رختشویی را حیف و میل کردند و کیک نشد که نشد! مادرشان که گمان کرده بود گرسنه اند می رفت برایشان سه تا کیک کوچک بسته ای می خرید غافل از اینکه قصد آنها تولد گرفتن برای عزیز خانم بود که کشف این روز تولد هم با سوالهای خنده داری که از عزیز خانم می پرسیدند خودش عالمی داشت! مرتضی بسیار مهربان و شیرین، گردنش را کج می کرد و می گفت: بگید دیگه عزیزخانم! از شوهرتون بگید از حاج آقا....... و چقدر صدای شهلا ریاحی دلنشین بود وقتی برای کودکان صحبت می کرد....جونم براتون بگه که ...

یادش بخیر، قسمتی بود که محسن مریض می شد، پدرش که هم پدرش بود و هم مادر (مادرش را سالها قبل از دست داده بود)، برایش سوپ می پخت و محسن از شب زنده داریهای پدر تازه می فهمید چقدر دوستش دارد.... وقتی یکبار پدر مریض شد، دستان کوچک محسن بود که سوپ می پخت و به بچه ها می گفت: شما برید بازی کنید! من باید مراقب پدرم باشم!

و تلخترین قسمتش که به شیرینی ختم می شد... همان قسمت جاودانۀ آخری که عزیز خانم قصد داشت منزل را بفروشد... تمام فیلم در غم بچه ها و حیرانیشان بود از آوارگی و از دست دادن یکدیگر... اما وقتی تصمیم عزیز خانم عوض می شد و با مهربانی و گریه می گفت: چطور می تونم از شماها، از شما بچه هام دل بکنم، این سه طفل دوست داشتنی دستها را دور کمر هم حلقه می زدند و با شادی وصف ناشدنیی در حیاط می چرخیدند و فریاد می زدند : ما، در خانه، می مانیم ! ما، در خانه، می مانیم! ما... و اینجا فیلم در حالیکه بچه ها روی هوا معلق بودند تمام می شد....

یادش بخیر...

چه دورانی بود... افسوس

با مهر... بانو


مریم هروی
۱۳۹۰/۵/۲۰ عصر ۰۳:۴۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : سم اسپید, ژان والژان, منصور, دزیره, سروان رنو, اسکورپان شیردل, پایک بیشاپ, پدرام, حمید هامون, کاپیتان اسکای, رزا, jack regan, هری لایم, الیور, بهزاد ستوده, rahgozar_bineshan, الیشا, گرتا, ترومن بروینک, دلشدگان, نسیم, زرد ابری, Kassandra, بیگلی بیگلی, مکس دی وینتر, ریچارد, واتسون, هایدی, مارادونا
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #202
RE: برنامه های دهه 60

در نیمه دوم دهه 60، یک کلیپ اهنگین غمبار بود که چند وقت یک بار در برنامه کودک تکرار میشد . سبک علی کوچولو بود ، یعنی ترانه و اهنگ ان روی عکس و نقاشی پخش میشد.نقاشی هایی از یک گل رز که به صورت سیاه قلم کشیده شده بود و یک پسر کوچولو که مثلا ترانه از زبان او بود:

گلی در باغچه دیدم که رویش     فروزان چون چراغ ارزوبود

چنان لبخنده ای میزد که گویی   بهار و افتاب و ماه از اوبود

به سویش دست خود را پیش بردم   که او را چینه در گلدان گذارم

برای شادی جان اتاقم گلی خندان لب میزم گذارم

به انگشتم چنان خاری فرو کرد     که گویی خنجری بر قلب من رفت

رها کردم چراغ ارزو را                 گلم از دست و از دل ، ارزو رفت

         اگر اهنگ این ترانه را به یاد بیاورید ، قبول خواهید کرد که انقدر غمبار بود که باید دستمال دست میگرفتیم و زار زار گریه میکردیم!!!

یک اهنگ دیگر هم در برنامه کودک بود،، درباره انگشتهای یک دست که روی هرکدام یک عضو از خانواده یعنی پدر و مادر و خواهر برادر کشیده بودندمتنش را کامل حفظ نیستم

.....انگشت بعدی یعنی نشانه  او مادر ماست خانم خانه    انگشت سوم یعنی برادر  اینجا نشسته پهلوی خواهر ......من هستم اخر  انگشت کوچک  ......(وبالاخره اصل مطلب!!) ما پنج انگشت   چون جمع گردیم   هستیم یک مشت

والبته اهنگ این ترانه هم دست کمی از قبلی نداشت. 


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۶/۵ صبح ۱۰:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, اسکورپان شیردل, بانو, ژان والژان, الیشا, سروان رنو, رزا, اهو, نسیم, زرد ابری, Kassandra, واتسون, هایدی
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #203
RE: برنامه های دهه 60

با دیدن مطلب دزیره ، یه مطلبی به خاطرم اومد و اون اینه که چقدر حافظه من ضعیف شده. نمی دونم ایراد از منه یا از دوره ای که توش زندگی میکنیم که حتی نمیتونیم خاطرات دو دهه قبل را به یاد داشته باشیم.

حتما بیشتر شما با نام استاد جعفر شهری آشنایید و کتابهایش رو در مورد تهران قدیم خونده اید. تعجب میکنم از حافظه ایشان که چطور خاطرات دوران کودکیش رو -اونهم با ذکر تموم جزئیاتش- به صورت کتاب درآورده و حتی نام اشخاص و مکانهای مختلف تهران رو هم در کتابش آورده. کتاب شکر تلخ زنده یاد جعفر شهری بسیار خواندنیست و نکات جالبی رو در مورد زندگی در تهران صد سال پیش به ما یاد میده.

بگذریم ...

 یه سری برنامه از دهه 60 به یاد دارم. یکیش مجموعه برنامه های آموزشی در مورد یادگیری زبان انگلیسی ، آلمانی و فرانسوی . یادمه مجریهای شیک و اتوکشیده ای داشت که در قالب برنامه ای کوتاه و با کمک چند جوان _مرد و زن_ به آموزش این زبانها می پرداختند. یادمه در تیتراژ برنامه آموزش زبان آلمانی ، با حروف بزرگ نوشته میشد ALLE . چیز دیگه ای از این برنامه ها به یاد ندارم و تعجب میکنم که این برنامه های به شدت مفید و آموزنده چرا دیگر تکرار نشدند یا ادامه پیدا نکردند!

یه برنامه دیگه که اونهم جنبه آموزشی داشت ، سریال مستند زیبایی بود در مورد تاریخچه اسلحه که روند اختراع و ساخت اسلحه را از دوران قدیم تا زمان حال نشان میداد. برنامه ای بود بسیار زیبا و دیدنی - مخصوصا برای کسانی مثل من که به یادگیری انواع سلاح - علاقه دارم.

نمیدونم چرا برنامه هایی از این دست دیگه پخش نمیشن. برنامه های آبکی و بی محتوای امروز تلویزیون رو مقایسه کنید با برنامه های اون موقع. اون وقت به من حق میدین (تقریبا 18 ماهه) که دیگه تلویزیون نگاه نکنم.


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۰/۶/۵ عصر ۰۷:۴۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, دزیره, بانو, گرتا, سروان رنو, رزا, دلشدگان, نسیم, Kassandra, واتسون, هایدی
rahgozar_bineshan آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 260
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۷/۵
اعتبار: 34


تشکرها : 5299
( 1523 تشکر در 132 ارسال )
شماره ارسال: #204
RE: برنامه های دهه 60

دوستان از حافظه قويتون به من پيرمرد ياري برسونين!

حتما يادتون هست كه صبح جمعه با شما آيتمي داشت كه توش اصغر افضلي  تيپ يك پسر دهاتي رو به نام رحمت گردچاغه اي بازي مي كرد.اين رحمت اومده تهران خونه دخترعموش؟؟ فكر كنم شوهر دختر عموش هم منوچهر خان والي زاده بود.

يادمه اين رحمت اسم دختر عموش رو به طرز مضحكي صدا مي كرد و اونو  غلط تلفظ مي كرد اما اصلا يادم نمياد كه اون اسم چي بود  و افضلي اونو چي تلفظ مي كرد.

كسي از دوستان يادش هست آيا؟

هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستم!

۱۳۹۰/۶/۶ صبح ۱۱:۱۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, دزیره, ژان والژان, رزا, Kassandra, بیگلی بیگلی, واتسون, هایدی
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #205
RE: برنامه های دهه 60

(۱۳۹۰/۶/۶ صبح ۱۱:۱۵)rahgozar_bineshan نوشته شده:  

يادمه اين رحمت اسم دختر عموش رو به طرز مضحكي صدا مي كرد و اونو  غلط تلفظ مي كرد اما اصلا يادم نمياد كه اون اسم چي بود  و افضلي اونو چي تلفظ مي كرد.

چطوری دختر عمو سیماااااااااا؟!

یادم نیست (ن) هم اضافه میکرد یا نه!

یه بار هم دختر عمو سیما فرستاده بودش از فریبا الگو بگیره بجاش از فریمان، گلگون میخواست!!


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۶/۶ عصر ۰۱:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : پایک بیشاپ, بانو, rahgozar_bineshan, دزیره, ژان والژان, رزا, زرد ابری, Kassandra, واتسون, هایدی
سناتور آفلاین
مشتری کافه
*

ارسال ها: 647
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۲/۴
اعتبار: 36


تشکرها : 3690
( 4535 تشکر در 390 ارسال )
شماره ارسال: #206
RE: برنامه های دهه 60

یادش بخیر قصه اون ترب سیاه بزرگ که فکر کنم راوی اون گوهر خیر اندیش بود. می گفتند .بیا بیا بیرون بیا از دل خاک بیرون بیا با این تکون یا این تکون بیرون بیا.

یا شعر میوه ها که می گفت :فروردین ماه گلهاست دنیا دارد تماشا ،اردیبهشت از سبزه پر می شود همه جا خرداد آید پیامی با میوه های زیبا ،تیر ارد با خود گرما گرمک می گردد پیدا....

۱۳۹۰/۶/۶ عصر ۱۱:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, دزیره, ژان والژان, حمید هامون, رزا, دلشدگان, نسیم, زرد ابری, Kassandra, مکس دی وینتر, ریچارد, واتسون, هایدی
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #207
RE: برنامه های دهه 60
تا جایی که من پیگیر شدم ,  دوره آغازین انقلاب تا اواسط سال 58 برنامه کودکان ,  برخی روزها اصلا مجری نداشته و برخی روزها مرضیه برومند  یا فرهنگ مهرپرور مجری آن بوده اند . از پاییز 1358 خانم رضایی و کمی بعد تر (یکی دو ماه) خانم خامنه ای تثبیت شدند . رسم بر این بود که لیست کارتون ها و  برنامه ها را در ابتدا می خواندند . مثلا خانم رضایی اول سلام می کرد و بعد می گفت : بچه ها امروز اول پینوکیو به شما سلام می کنه ,  بعد می ریم سری به نخودی می زنیم بعدش تنسی تاکسیدو و در آخر هم چند تا نقاشی با هم می بینیم . از حدود سال 63 - 64 این رسم ور افتاد .

از نکات دیگه ای که قابل اشاره است این که خانم خامنه ای بر خلاف رفتار منعطف و شادابی چهره اش در این روزها ( انشا ا.. که همیشه شاد باشد) آن موقع ها ترش رو و عبوس بود و دهانش همیشه خشک بود و به ندرت لبخند می زد . طوری که من و احتمالا بسیاری از کودکان دهه 60 خانم رضایی را بیشتر دوست داشتیم . یکجور شیطنت در ته چهره اش بود که اغلب بچه ها با او بیشتر همذات پنداری می کردند .

به خاطر دارم سال 62 یک روز در خانه مادر بزرگم برنامه کودک می دیدم و نوبت به پخش نقاشی شد . خانم رضایی مثل همیشه تک تک ,   اسامی را می خواند و نقاشی ها را یک نفر با دست مقابل دوربیت عوض می کرد . رسید به یک  نقاشی که مسئول جابه جایی ,  یادش رفت آن را عوض کند و به اصطلاح سوتی پیش آمد . اعصاب الهه رضایی به هم ریخت و با حالتی پرخاش گرانه ( و امروز که فکر می کنم معصومانه ! ) با صدای بلند گفت : " ااااااااا عوضش کنین دیگه ! "

یک روز دیگر حدود سال  61 یا 62 داشتم جلوی تلوزیون با فاصله بسیار کم پرتقال می خوردم و با اشتیاق منتظر بودم تا مقدمه چینی همیشگی خانم خامنه ای که معمولا توصیه های اخلاقی بود ,  تمام شود و کارتون ها را تماشا کنم . گیتی خامنه ای در اقدامی عجیب و غیر منتظره ( تا آن زمان ) انگشت خود را رو به دوربین گرفت و گفت : آهای کوچولویی که داری میوه می خوری ! چرا اینقدر نزدیک تلوزیون نشستی ؟ برو عقب ... عقب تر ... آهان ... خوبه ! من از تعجب مبهوت شده بودم و فکر می کردم او واقعا دارد مرا می بیند . چون آن زمان رسم نبود مجری ها حرکات ابتکاری انجام دهند و همیشه کاملا  6 در 4 مقابل دوربین قرار می گرفتند . بعد ها این خرق عادت ها چنان تکرار شد که دیگر اثر خود را از دست داد و حافظه مخاطب از این به اصطلاح شیرین کاری ها اشباع شد . 

 

۱۳۹۰/۷/۱ عصر ۰۶:۳۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, دن ویتو کورلئونه, الیور, ژان والژان, بانو, حمید هامون, سناتور, منصور, الیشا, Classic, گرتا, سروان رنو, دزیره, بهزاد ستوده, کاپیتان اسکای, رزا, دلشدگان, نسیم, Kassandra, ریچارد, واتسون, هایدی, مموله
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11446
( 18974 تشکر در 1591 ارسال )
شماره ارسال: #208
RE: برنامه های دهه 60

آقایون و خانم ها باز مدرسه ها باز شد و بوی ماه مهر و از این مزخرفات ! :D

حتما اکثرا به یاد دارید که باز شدن مدارس چه شکنجه عظیمی بود برای ما که به تعطیلات 4 ماهه تابستون  عادت کرده بودیم. اما یک برنامه ای بود که تو این وقت ها کمی ما رو تسکین می داد و اون چیزی نبود جز :  بازم مدرسه ام دیر شد !  همونی که اکبر عبدی با اون هیکل بزرگ و کیف کوچیک اش تو کوچه ها می دوید و همیشه به در بسته مدرسه می خورد. وقتی بدبختی و درماندگی اش رو می دیدیم با خودمون می گفتیم که هی پسر وضع ما از این بهتره . خدا رو شکر  !!

توی این لینک تیکه ای از این برنامه رو ببینید:

http://www.tebyan.net/index.aspx?musicID...&pid=77655


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۹۰/۷/۱۰ عصر ۱۱:۲۴
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مگی گربه, ژان والژان, دزیره, الیشا, بهزاد ستوده, بانو, گرتا, حمید هامون, Classic, اسکارلت اُهارا, اسکورپان شیردل, کاپیتان اسکای, الیور, رزا, اهو, دلشدگان, نسیم, زرد ابری, Kassandra, واتسون, هایدی, جیمز باند, مموله, مارادونا
اسکارلت اُهارا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 47
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۵/۱۵
اعتبار: 30


تشکرها : 1867
( 609 تشکر در 35 ارسال )
شماره ارسال: #209
RE: برنامه های دهه 60

بین برنامه های دهه 60 مسابقه نام ها و نشانه ها برای من خیلی خاطره انگیزه. وقتی سوالی پرسیده می شد، همه سعی می کردیم زودتر از شرکت کننده ها جوابِ شو بگیم. در صورت درست بودن پاسخ، آهنگ هیجان انگیزی پخش می شد. (از دوستان کسی هست که این آهنگ کوتاه رو داشته باشه؟ )اگه جواب ما درست می بود، از خوشحالی می خواستیم پر در بیاریم و کلی کیف می کردیم. احساس می کردیم این آهنگ برای تشویق ما نواخته شده.taeed

یه برنامه ای بود به نام آقای حکایتی. با اجرای آقای بهرام شاه محمدلو. این برنامه چندتا بازیگر داشت که قصه ها و حکایت های آموزنده قدیمی رو باز سازی می کردند. برنامه فوق العاده ای بود. آقای حکایتی شور و اشتیاق عجیبی داشت. در ابتدا حکایت رو تعریف می کرد و بعد نقش ها رو با کمک و مشورت تیمش تقسیم می کرد. در واقع کار گروهی رو هم به بچه ها یاد می داد. یادش بخیر.

[تصویر: 1317711644_1021_545c50b671.jpg]

من عاشق شعر و آهنگ تیتراژش بودم:

یکی بود یکی نبود

            زیر گنبد کبود

                      روبروی بچه ها قصه گو نشسته بود

قصه گو قصه می گفت

              از کتاب قصه ها

                        قصه های پر نشاط

                                  قصه های آشنا

{قصه باغ بزرگ

      قصه گل قشنگ

           قصه شیر و پلنگ

                قصه موش زرنگ} (2)

آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست

       زیر گنبد کبود، شهر خوب قصه هاست (2)


کسانی که آرزوی موفقیت دارند باید سوالات مقدماتی دقیقی بپرسند" ارسطو"
۱۳۹۰/۷/۱۲ صبح ۰۹:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, حمید هامون, اسکورپان شیردل, کاپیتان اسکای, بهزاد ستوده, مگی گربه, دزیره, دن ویتو کورلئونه, الیور, راتسو ریــزو, سروان رنو, رزا, اهو, ژان والژان, دلشدگان, زرد ابری, Kassandra, مکسیموس, بیگلی بیگلی, مکس دی وینتر, ریچارد, واتسون, هایدی, Kurt Steiner, جیمز باند, مموله
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #210
RE: برنامه های دهه 60

سلام جسارت می کنم و در ادامه نوشته خوب اسکارلت عزیز آهنگ عنوان بندی مورد نظر رو تقدیم ایشون و دوستان می کنم : Aghaye Hekayati.wma - 1.4 MB آهنگ خاطره انگیزی بود واقعا ... در اون دوران ها هنوز بودن کسانی که عاشق واقعی ساختن برنامه برای کودکان بودن ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۷/۱۲ عصر ۱۱:۲۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مگی گربه, ژان والژان, دزیره, اسکارلت اُهارا, اسکورپان شیردل, الیشا, حمید هامون, راتسو ریــزو, سروان رنو, رزا, اهو, دلشدگان, Kassandra, ریچارد, واتسون, هایدی
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #211
RE: برنامه های دهه 60

یکی از کارتون هایی که در دهه 60 حس ناخوشایندی ایجاد می کرد ,  در مورد یک مرغ ماهیخوار یا پلیکان بود که با وعده دروغ , تعدادی ماهی را فریب می داد تا آنها را به مکانی واهی و خوش آب و هوا منتقل کند . اما پس از اینکه طعمه ها  را با منقار برمی داشت و در غبغبش جاسازی می کرد ,  اندکی که فاصله می گرفت ,  آنها را می خورد و استخوانشان را پرت می کرد تا حدی که به مرور انبوهی از اسکلت ماهی در اطراف و اکناف پراکنده شد . سرانجام ,   یکی از حیوانات که دوست ماهی ها بود (خرچنگ بود به نظرم ) با دیدن اجساد لت و پار شده و اسکلت ماهی های فریب خورده اشک از چشمانش سرازیر شد و تصمیم گرفت انتقام بگیرد . او خود را طعمه پلیکان قرار داد و با این ترفند در آسمان ,   گلوی پلیکان را فشرد و هردو از ارتفاع سقوط کردند و به این شکل مرغ ماهیخوار را به سزای خود رساند .

این کارتون وطنی که احتمالا براساس حکایت های کهن ادبی ساخته شده بود , بیش از آن که پندآموز باشد (چه پندی ,  چه آشی ؟! چه کشکی !؟) موجی از غم و اندوه را برمی انگیخت . مسئولان دلسوز و آینده نگر سیما (!) این نوع از  انیمیشن ها را بار ها و بارها (حتی در ایام نوروز) پخش می کردند ; فقط به این دلیل که خودشان – احتمالا با 40, 50 سال سن -  خوششان می آمد . همیشه برایم این سوال بوده و هنوز  هست که چه کسی تصمیم می گرفت که چه کارتونی پخش شود یا نشود . کاش می شد با او – یا آنها – درمورد این روند و استحاله نرم که تنها بازخورد آن نهادینه شدن افسردگی و اضطراب در دل و جان کودکان دهه 60 بود , گفت و گو کرد . در نیمه دوم این دهه ی سرشار از تناقض ,  تقریبا امکان نداشت که در یک روز غیرمناسبتی و معمولی بنشینی پای تلوزیون و کارتون هایی نظیر تنسی تاکسیدو ,  گربه کلونداک ,  یوگی و دوستان ,  زورو *,  معاون کلانتر ,  گالیور ,  پلنگ صورتی ,  بازرس ,  مورچه خوار , دهکده سبزیجات ,  قصه باغ گلها (خپل) و ...  را تماشا کنی .  گناه این برنامه ها این بود که بیشتر آنها ساخت ایالات متحده بودند و گناه  بزرگ تر و نابخشودنی تر اینکه اول بار در دهه 50 پخش شده بودند . پس  یا آنها را به مرور امحا کردند ( با بی توجهی تعمدی و هدفمند و رها سازی و گم و گور کردن و نگهداری در شرایط نامناسب ;  درست مثل تصفیه نژادی ) ,   یا پخش برخی قسمت های آنها را با جرح و تعدیل و سانسور و سلاخی به روزهای بسیار بسیار ویژه موکول کردند  و با منت فراوان و به شیوه قطره چکانی در کام ما نشاندند تا مبادا رویمان زیاد شود و اندکی ,  فقط اندکی خوشحالی و نشاط مطلق را تجربه کنیم . و ما که ناخواسته و ندانسته به تماشای کارتون ها و برنامه های حزن انگیز و رقت بار و اسف ناک و تراژیک معتاد شده بودیم  , باورمان شده بود که مثلا پخش نیم ساعت پلنگ صورتی در یک روز عادی از تلوزیون امری محال است  . یا اگر آسمان به زمین دوخته شود ,  امکان ندارد که دیگر زورو را ببینیم یا ارکان عرش متلاشی می شود اگر 4-5 قسمت سندباد را پشت سر هم لاینقطع به طور کامل پخش کنند یا روزمان شب نمی شود اگر این قدر نصیحتمان نکنند .

 

-----------------------------------------------------

* زوروی والت دیزنی ,  به عنوان یکی از محبوب ترین مجموعه های تلوزیونی در بسیاری از کشورها و از جمله میهن خودمان ,  به دلیل اعمال سلیقه شخصی و سطحی نگری و تنگ نظری و برخورد حقیرانه ,  از 1361 تا اوایل دهه 80 ,  به مدت بیش از 20 سال پخش نشد و این داغ بر دل دوستدارانش ماند .  

۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, حمید هامون, پایک بیشاپ, بهزاد ستوده, کاپیتان هادوک, الیشا, ترومن بروینک, اسکارلت اُهارا, گرتا, دزیره, بانو, راتسو ریــزو, rahgozar_bineshan, soheil, سروان رنو, مگی گربه, الیور, کاپیتان اسکای, ژان والژان, رزا, اهو, دلشدگان, نسیم, Kassandra, بیگلی بیگلی, ریچارد, فیلیپ ژربیه, واتسون, هایدی, جیمز باند, مموله
الیور آفلاین
مشتری کافه
***

ارسال ها: 87
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۹/۲۳
اعتبار: 32


تشکرها : 484
( 1912 تشکر در 61 ارسال )
شماره ارسال: #212
RE: برنامه های دهه 60

(۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷)هری لایم نوشته شده:  

یکی از کارتون هایی که در دهه 60 حس ناخوشایندی ایجاد می کرد ,  در مورد یک مرغ ماهیخوار یا پلیکان بود که با وعده دروغ , تعدادی ماهی را فریب می داد تا آنها را به مکانی واهی و خوش آب و هوا منتقل کند .

 این کارتون وطنی که احتمالا براساس حکایت های کهن ادبی ساخته شده بود , بیش از آن که پندآموز باشد (چه پندی ,  چه آشی ؟! چه کشکی !؟) موجی از غم و اندوه را برمی انگیخت .    

در نیمه دوم این دهه ی سرشار از تناقض ,  تقریبا امکان نداشت که در یک روز غیرمناسبتی و معمولی بنشینی پای تلوزیون و کارتون هایی نظیر تنسی تاکسیدو ,  گربه کلونداک ,  یوگی و دوستان ,  زورو *,  معاون کلانتر ,  گالیور ,  پلنگ صورتی ,  بازرس ,  مورچه خوار , دهکده سبزیجات ,  قصه باغ گلها (خپل) و ...  را تماشا کنی .  گناه این برنامه ها این بود که بیشتر آنها ساخت ایالات متحده بودند و گناه  بزرگ تر و نابخشودنی تر اینکه اول بار در دهه 50 پخش شده بودند . پس  یا آنها را به مرور امحا کردند ( با بی توجهی تعمدی و هدفمند و رها سازی و گم و گور کردن و نگهداری در شرایط نامناسب ;  درست مثل تصفیه نژادی ) 


   

   اسم این کارتون مرغ ماهیخوار بود به کارگردانی جعفر تجارتچی و محصول 1343 وزارت فرهنگ و هنر. یادم هست چندین بار هم در آن سال‌ها پخش شد و هنوز آن صحنه که خرچنگ با دیدن استخوان ماهی‌ها بغض می‌کند، به وضوح در خاطرم مانده است

   یک کارتون مشابه(باز از ساخته‌های جعفر تجارتچی)، کارتونی بود به اسم لاک‌پشت و مرغابی (محصول 1342 وزارت فرهنگ و هنر) که داستان لاک‌پشتی بود که بعد از خشک شدن برکۀ محل زندگی‌اش، تصمیم می‌گیرد همراه با دو مرغابی که از دوستانش هستند به برکه دیگری برود. دو مرغابی با چوبی که لاک‌پشت به دهن گرفته به پرواز درمی‌آیند، در راه خندۀ مردمی که آنها را می‌بینند باعث می‌شود لاک پشت دهانش را باز کرده و بگوید "کور شود هر آنکه نتواند دید" باز کردن دهان همان و سقوط لاک‌پشت همان. این کار بر اساس داستانی از کلیله و دمنه ساخته شده بود و فکر می‌کنم در انتها (و از زبان لاک‌پشت) این جمله هم گفته می‌شد: "لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود".


     سال 74، 75 که پای کارتون‌های فضایی و فوتبالیست‌ها به تلویزیون باز شد، حاکی از آن بود که ذائقۀ مسئولین هم تغییر کرده است، و دیگر کارتون‌هایی به سبک و سیاق کارتون‌های دهه 60 جایی در میان آثار خریداری شده نداشت و کارتون‌های قدیمی هم کمتر تکرار شد.

     سریال زورو(والت دیسنی) تابستات 75 یا 76 از شبکه یک پخش شد. معاون کلانتر هم که بیشتر در مناسبت‌ها و آن هم چند قسمت خاص تکرار می‌شد. از پلنگ صورتی قدیمی‌ترین تصویری که به خاطر دارم، کلاس دوم دبستان است که معلم‌مان(آقای تدین) گاه با خودش یک آپارت 16 میلی‌متری می‌آورد سر کلاس و روی دیوار یا یک پرده سفید کوچک برایمان فیلم و کارتون پخش می‌کرد. هر چند مجموعه کامل پلنگ صورتی به شکل DVD در دسترس است ولی هنوز تماشای نسخه‌های قدیمی که مرحوم پرویر نارنجی‌ها عنوان قسمت و گاه نریشن آن را می‌گفت لطف دیگری دارد، و هنوز مورچه و مورچه‌خوار و بازرس و دودو با صدای مرحوم حسن عباسی و مهدی آریان‌نژد سر ذوقمان می‌آورد. 

  در مورد شرایط نگهداری آثار قدیمی در آرشیو سیما، تا چند سال قبل که در شرایط مساعدی نگهداری نمی‌شدند. بر خلاف تلویزیون، آرشیو فیلمخانه ملی ایران به مدد مسئولین و کارکنان علاقه‌مند در شرایط مطلوبی حفظ و نگهداری می‌شود.

***

 پیام داشتن برنامه‌های کودک نه یک ایراد، بلکه بخشی از کارکرد چنین برنامه‌هایی‌ست(نگاه کنید به کارتون‌های دوره کودکی که مروج ارزش‌های اخلاقی نظیر مهربانی، گذشت، دوستی و...) بودند، گاه به شکل مستقیم و گاه غیرمستقیم؛ ولی چون در قالب کارتون و شخصیت‌هایی بود که همدلی بیننده را ‌برمی‌انگیخت، تاثیرش را بر مخاطب می‌گذاشت(جدا از آثار داخلی که حجم و نوع پیام‌ها بیشتر دافعه ایجاد می‌کرد). برنامه‌های تلویزیون به عنوان سرگرمی اصلی کودکان دهه 60 نوستالژی مشترک این نسل است، نسلی که خاطرات کودکی‌‌اش با این برنامه و کارتون‌ها پیوند خورده(خاطره مشترک کودکان دهه 80 چه خواهد بود یا اصلا خاطره مشترکی خواهند داشت؟) 


تصویر برگرفته از ویژه‌نامه همشهری جوان(آذر 1385)


۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۹:۱۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, اسکورپان شیردل, بانو, دزیره, کاپیتان اسکای, ژان والژان, حمید هامون, رزا, سروان رنو, اهو, دلشدگان, نسیم, Kassandra, مکس دی وینتر, ریچارد, واتسون, هایدی, جیمز باند, مموله
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #213
RE: برنامه های دهه 60

آیا کودکان دهه 60 که با انبوهی از پند و اندرز رشد کردند , سعادتمند تر از کودکان دهه 50 و 70 شده اند ؟

آیا پند و اندرز در کاهش میزان بزه کاری تاثیر داشت ؟   

آیا روزی چندین ساعت پند و اندرز در مدرسه کافی نبود ؟

آیا پدران و مادران دهه 60 به حدی از فرزندان خود و تعلیم و تربیت آنها غافل شده بودند که صدا و سیما وظیفه خود بداند تمام همت خود را با تمام ظرفیت در جهت پند آموزی و تربیت کودکان به کار بندد ؟

۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۱۱:۲۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : کاپیتان اسکای, اسکورپان شیردل, نسیم, واتسون, هایدی, جیمز باند, مموله, مارادونا
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #214
RE: برنامه های دهه 60

یکی از برنامه هایی که در دهه 60 از برنامه کودک و نوجوان پخش شد ، تله تئاتر برده رقصان نام داشت.

از ان دسته برنامه هایی که تماشایش نوعی ترس و هراس را در وجودمان ، پدید می اورد. دکوری با پس زمینه سیاه . بیشتر داستان در عرشه کشتی اتفاق می افتادو ناگزیر تکانهایی که القا کننده بیشتر هراس بود.کودکی که ربوده شد ودر کشتی حامل بردگان نگهداری میشد.کشتی تجارت برده. کودکی که فلوت میزد.اهنگی شاید زیبا اما غمناک.

این تئاتر در سال 87،در چند قسمت از شبکه چهار ، شبکه فرهیختگان،پخش شد .حال این سوال مطرح است که ایا کودکان ان دوران فرهیخته بودند ؟! یا فرهیختگان این دوران......؟!

برده رقصان به کارگردانی ابوالقاسم معارفی و محصول 1362

بازیگران:رضا بابک، فاطمه نقوی ، جمشید جهانزاده ، اتیلا پسیانی ، رویا تیموریان


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۰:۱۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, هری لایم, دن ویتو کورلئونه, بانو, سروان رنو, الیشا, زرد ابری, Kassandra, ریچارد, فیلیپ ژربیه, واتسون, هایدی
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #215
RE: برنامه های دهه 60

نکته غم انگیز و تاسف بار ماجرا اینجاست که این مجموعه با معیارهای پخش (نه تنها در ایران بلکه احتمالا در بسیاری از کشورها) درجه 12+ خواهد داشت . چون آکنده از ناهنجاری های صوتی و تصویری و خشونت و دلهره و بدرفتاری و آزار و اذیت و جیغ های بنفش است و به راحتی می توان آن را در ژانر مشقت گنجاند . در صحنه ای از آن فردی را به دکل کشتی می بستند و شلاق می زدند . یا در قسمتی دیگر عده ای از برده ها را در سیاهچالی کثیف و مخوف نگهداری می کردند تا به آنها درس عبرت دهند . یادم هست این برنامه را جمعه ها در برنامه کودک و نوجوان می دیدیم . قبل یا بعد از آن هم مدرسه موش ها بود . (با پند های فراوان !)   

۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۱۲:۲۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, دزیره, واتسون, هایدی, جیمز باند, مموله
اسکورپان شیردل آفلاین
ناظر انجمن
*****

ارسال ها: 512
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۱
اعتبار: 50


تشکرها : 5286
( 6629 تشکر در 287 ارسال )
شماره ارسال: #216
RE: برنامه های دهه 60

(۱۳۹۰/۷/۲۰ صبح ۱۰:۱۰)دزیره نوشته شده:  

برده رقصان به کارگردانی ابوالقاسم معارفی و محصول 1362

بازیگران:رضا بابک، فاطمه نقوی ، جمشید جهانزاده ، اتیلا پسیانی ، رویا تیموریان

خیلی جالبه!! دقیقا دیروز داشتم به این نمایش فکر می کردم و می خواستم در مورد این تله تئاتر چیزکی بنویسم. چقدر عالیه که فکر بچه های کافه به هم نزدیکه.

کارگردان این تله تئاتر مسعود رسام نبود؟


طریقت سامورایی استوار بر مرگ است. آن‌گاه که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنی، بی‌درنگ مرگ را برگزین. دشوار نیست؛ مصمم باش و پیش رو. آن هنگام که تحت فشار انتخاب زندگی یا مرگ قرار گرفته‌ای، لزومی هم ندارد به هدف خود برسی {گوست داگ؛سلوک سامورایی}
۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۱۲:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رزا, دزیره, Kassandra, واتسون, هایدی, مموله, مارادونا
بهزاد ستوده آفلاین
متولد اصفهان
***

ارسال ها: 901
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۶/۶
اعتبار: 39


تشکرها : 2215
( 5890 تشکر در 536 ارسال )
شماره ارسال: #217
RE: برنامه های دهه 60

(۱۳۹۰/۷/۱۹ عصر ۰۹:۱۶)الیور هاردی نوشته شده:  

(۱۳۹۰/۷/۱۴ عصر ۰۳:۴۷)هری لایم نوشته شده:   


       سریال زورو(والت دیسنی) تابستات 75 یا 76 از شبکه یک پخش شد. معاون کلانتر هم که بیشتر در مناسبت‌ها و آن هم چند قسمت خاص تکرار می‌شد. از پلنگ صورتی قدیمی‌ترین تصویری که به خاطر دارم، کلاس دوم دبستان است که معلم‌مان(آقای تدین) گاه با خودش یک آپارت 16 میلی‌متری می‌آورد سر کلاس و روی دیوار یا یک پرده سفید کوچک برایمان فیلم و کارتون پخش می‌کرد. هر چند مجموعه کامل پلنگ صورتی به شکل DVD در دسترس است ولی هنوز تماشای نسخه‌های قدیمی که مرحوم پرویر نارنجی‌ها عنوان قسمت و گاه نریشن آن را می‌گفت لطف دیگری دارد، و هنوز مورچه و مورچه‌خوار و بازرس و دودو با صدای مرحوم حسن عباسی و مهدی آریان‌نژد سر ذوقمان می‌آورد. 

***


تصویر برگرفته از ویژه‌نامه همشهری جوان(آذر 1385)


سریال زورو  اوایل دهه 60 بین 60 تا 61  جمعه ها پخش می شد  سال 75 تکرار شده

سریال تعقیب طولانی  هم همون حدود پخش میشد  آتش جنگ که بالا گرفت پخش همه سریالهای خارجی قطع شد برنامه کودک و نوجوان همه پخش نقاشی بود و برنامه های تولیدی مثل نخودی


هر جا سخن از دوبله است نام "بهزاد ستوده "میدرخشد
۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۱۴
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, رزا, اهو, زرد ابری, Kassandra, واتسون, هایدی, مموله
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #218
RE: برنامه های دهه 60

سریال زورو از 1355 تا اواخر سال 1360 چند بار پخش شد و پس از نزدیک به 22 سال در تابستان 1382  شبکه 1 در اقدامی غیر منتظره دوباره آن را پخش کرد .

استناد من به دستگاه ویدیویی است که در پاییز 81 موقعی که من سرباز بودم خریدیم  . و با آن تمام قسمت های پخش شده زورو را ضبط کردم . قبل از آن ویدیوی ما پخش خالی بود و قابلیت ضبط نداشت . بنا براین زورو نمی توانسته در سال 74 یا 75 پخش شده باشد . ضمنا یادم هست که بازپخش زورو در تابستان بود . بنابراین سال 82 بوده و نه حتی 81 .

۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۲۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بهزاد ستوده, میثم, رزا, زرد ابری, Kassandra, مکس دی وینتر, هایدی
حمید هامون آفلاین
مرد آرام!
***

ارسال ها: 122
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳
اعتبار: 51


تشکرها : 9428
( 2163 تشکر در 56 ارسال )
شماره ارسال: #219
RE: برنامه های دهه 60

یک نیمروز در یکی از تابستانهای اوایل دهه ی 60

مدرسه ها تعطیل شده است. اولی است که دارم به خوابیدن تا دیروقت عادت می کنم.ساعت حدود یک ربع به نه مادر صدایم می زند : پسر چقدر می خوابی ؟! پا شو لنگ ظهره!! به زور و با کلی غرولند از رختخواب جدا می شوم.بلافاصله تلویزیون را روشن می کنم .شبکه ی 2 .تازه پخش را شروع کرده و هنوز مثل امروز خبری از تکرار برنامه های شب قبل و برنامه های صبحگاهی نیست .شروع برنامه ها با  نور هدایت است. دو پسر بچه ی هم سن و سال ما، یکی قرآن می خواند و دیگری ترجمه ی آیه را می خواند.بعد نوبت برنامه ی کودک است :پای ثابت هر روز برنامه :واتو واتو-بارباپاپا –الفی افکینز و ماجراهای سوزی (دختر بچه ای با طراحی بسیار ساده و پاهای گرد) است.گاهی وقتها هاچین و واچین –بازیهای ماجرایی و جعبه ی اسباب بازی هم به این فهرست اضافه می شد .هنوز خبری از مجموعه  های کارتونی نیست و بعضی کارتونهای آمریکایی قدیمی هم از شبکه ی اول پخش می شود.مجری برنامه  خانم افشار است که می گویند دختر آقای افشار (اخبارگو) است و بعدها شایعه می شود که بدلیل بیماری فوت کرده است........

بعد از برنامه ی کودک ، تا ظهر برنامه ی  خانواده پخش می شد (نام برنامه را مطمئن نیستم که خانواده بود یا چیز دیگر!) که از بخشهای مختلف آن: کمی قابل توجه ، آموزش خیاطی و برنامه ی آشپزی به وضوح در خاطرم مانده.

کمی قابل توجه  شامل یک سری نکات خانه داری مفید بود که به صورت نمایش های جذابی پخش می شد: اتفاقات در آشپزخانه ی یک خانواده پیش می آمد و مادر خانواده (با بازی رویا افشار) راه حل آن مشکل را پیدا می کرد.مثلا وقتی که قرمه سبزی مامان شور شده بود و بچه هایش نق می زدند، بلافاصله با اضافه کردن چند سیب زمینی مشکل را حل کرد و آن وقت پسر خانواده (که بعدا چند سریال ((من جمله ماجراهای خانه ما که از برنامه ی کودک شبکه ی یک پخش می شد)) هم بازی کرد و متاسفانه نامش را به خاطر ندارم)از مامان نمکدان می خواست ! و یا در یک قسمت دیگر که مادر در حال پیاز پوست کردن بود، چوب کبریتی لای دندانهایش گذاشته بود که چشمهایش نسوزد.

آموزش خیاطی هم که نامش رویش است و با مزاج ما پسر بچه ها سازگار نبود!

اما من بی صبرانه  منتظر آموزش آشپزی برنامه بودم که درست قبل از ناهار پخش می شد و اشتهای آدم را به شدت تحریک می کرد و بر عکس الان، مشابهی در کانالهای دیگر نداشت (و یا اینکه من ندیدم).پس از پخت غذا، قبل از کشیدن و تزئین کردنش، ارزش غذایی آن خوراکی با نموداری میله ای نمایش داده می شد : مثلا  گوینده برنامه توضیح می داد که میزان انرژی حاصل از این غذا، 90 درصد میزان انرژی مورد نیاز بدن است و در حین توضیح گوینده، گراف انرژی ترسیم می شد که این گراف به شکل نوار مقوایی رنگیی بود با مقطع بیضوی که از پایین به بالا حرکت می کرد.به همین ترتیب در مورد مواد گوناگون، این توضیح داده میشد و گراف ترسیم می گردید.....

با اتمام برنامه ی خانواده،تا جایی که خاطرم هست بخش اول برنامه ها تمام می شد و تلویزیون ما تا حدود ساعت 4 خاموش می شد .......

و اینجوری بیشتر نیمروزهای تابستانی ما به سرعت برق می گذشت و به قول سروان رنو :((باز بوی ماه مهر و این مزخرفات)) استشمام می شد!

با احترام.حمید هامون


من غرقِ غرق زاده شدم
دریا به قدر خاطره هایم عمیق بود
۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, بانو, راتسو ریــزو, ترومن بروینک, ژان والژان, اسکورپان شیردل, دزیره, دن ویتو کورلئونه, سروان رنو, الیور, رزا, الیشا, دلشدگان, مگی گربه, زرد ابری, خانم لمپرت, مکس دی وینتر, ریچارد, واتسون, هایدی, جیمز باند
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #220
RE: برنامه های دهه 60

(۱۳۹۰/۷/۲۰ عصر ۰۸:۲۹)هری لایم نوشته شده:  

سریال زورو از 1355 تا بهار 1361 چند بار پخش شد و پس از 21 سال و 3 ماه در تابستان 1382  شبکه 1 در اقدامی غیر منتظره دوباره آن را پخش کرد .

استناد من به دستگاه ویدیویی است که در پاییز 81 موقعی که من سرباز بودم خریدیم  . و با آن تمام قسمت های پخش شده زورو را ضبط کردم . قبل از آن ویدیوی ما پخش خالی بود و قابلیت ضبط نداشت . بنا براین زورو نمی توانسته در سال 74 یا 75 پخش شده باشد . ضمنا یادم هست که بازپخش زورو در تابستان بود . بنابراین سال 82 بوده و نه حتی 81 .

سلام هری عزیز !

این ادله و مستندات ارائه شده توسط شما از نظر (( متقن بودن !!! )) تنه به مستندات مرحوم دکتر مصدق در دادگاه لاهه می زند !

من یکی که کاملا قانع شدم ! به قول یک نفر تا قبر سه وجب که بیشتر نیست ... آآآآ ! آآآآ ! آآآآ !


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۷/۲۱ صبح ۱۰:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ترومن بروینک, میثم, رزا, زرد ابری, واتسون, هایدی, مموله
ارسال پاسخ