[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سینمای امروز "مدرن و پست مدرن"
نویسنده پیام
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #4
تقدیم به کنتس عزیز

قوی سیاه از قوی سیاه

.

.

قوی سیاه، داستان بزرگ شدن است...

داستان یک کودک 28 ساله به اسم نینا (ناتالی پورتمن) که هنوز لباس هاش را مادر مهربانش به او می پوشاند و حتی ناخن هایش را هم او می گیرد...

نینا رقاص باله است که همیشه در طول زندگی اش سعی کرده است بهترین باشد... زیبا، مهربان، مظلوم و البته خجالتی...

.

.

فیلم با یک خواب بلند پروازانه شروع می شود. خواب اجرای نقش اول نمایش دریاچه قو...

حرکات فوق العاده دوربین از همین سکانس اول کاملا مشهود است... جایی که دوربین نیز مانند یک رقاص باله، دور بازیگران می چرخد و می رقصد... و این واقعا از بدشانسی این فیلم بوده است که در سالی اکران شده است که رقیب سرسختی مثل Incpetion داشته است.

همچنین صدای بلند شکستن قولنج در سکانس دوم، نوید یک صداگذاری فوق العاده را در فیلم می دهد... صداگذاری و موسیقی تاثیرگذار فیلم، یکی از بهترین ابزارهای قوی سیاه برای انتقال احساسش است...

.

.

و روز بعد رویای در حال تحقق است. توما (ونسان کسل)، کارگردان نمایش دریاچه قو به دنبال انتخاب یک بازیگر جدید برای نمایش دریاچه قو است. بازیگری که بتواند هر دو نقش قوی سفید و قوی سیاه را بازی کند.

اما نینا بخاطر شخصیتش فقط از عهده نقش مثبت قوی سفید برمی آید و بخاطر ضعف در بازی نقش منفی قوی سیاه، از لیست توما خط می خورد.

.

.

نینا بعد از حذف از لیست در آغوش مادر گریه می کند... مادر که خود قبلا در گروه رقصنده های باله بوده است و هیچ وقت به موفقیت چشمگیری نرسیده است به نینا می گوید که او را درک می کند...

نینا به مادرش می گوید که فردا دوباره می رود تا از توما خواهش کند تا او را برای نقش انتخاب کند، اما مادر خیلی مطمئن به او می گوید که با این روش ها نمی تواند توما را متقاعد کند...

نینا برای اینکه بتواند  روی توما تاثیرگذار باشد، با لوازمی که از بث (رقصنده سابق نقش قوی سیاه) دزدیده است، کمی آرایش می کند و با حالت تضرع از توما می خواد که نقش را به او بدهد...

اما توما دقیقا همین ضعف نینا را دلیل مناسب نبودنش برای نقش قوی سیاه می داند... و باز هم جواب منفی به او می دهد...

.

.

و نینا هم عذرخواهی کرده و قصد رفتن می کند... که توما جلویش را می گیرد و می گوید: «همین؟ نمی خواهی نظرم رو عوض کنی؟ پس چرا آرایش کرده اومدی؟!»

چیزی که توما از قوی سیاه انتظار دارد، اغواکنندگی است... شیطنت است... اعتماد به نفس است...

و نینا با شنیدن این حرف ها دقیقا کاری که نباید را می کند... بغض...

توما به سمت او می رود تا بوسه ای از او بگیرد ولی نینا ، که یک مقاومت درونی در برابر زشتی ها دارد، او را گاز می گیرد... و همین رفتار باعث می شود که توما او را در نقش قوی سیاه انتخاب کند... البته برخلاف چیزی که توما می گوید که «چشمه هایی از قوی سیاه را در تو دیدم» دلیل انتخاب او اصلا فنی نیست و صرفا لذتی است که توما از این کار نینا می برد...

.

.

نینا خبر قبولی اش را به مادرش می دهد...

بازی فوق العاده ناتالی پورتمن در این سکانس، تقریبا ما را از برنده شدن او مطمئن کرده بود! بخصوص با تقعر برعکس ابروهایش! :دی

در مراسم اسکار هم دقیقا همین سکانس رو به عنوان معرفی این نامزد پخش کردند...

مادر برای نینا کیکی تهیه کرده است ولی نینا ، علاقه ای به خوردن کیک ندارد...

و اینجاست که برای اولین بار چهره دوم مادر را می بینیم... مادر با شیطنت خاصی، کیک را تا لب سطل زباله می برد و نینای مهربان هم دوباره از مواضعش کوتاه میاد و باز هم تسلیم خواسته های مادرش می شود...

.

.

مادر شخصیت مهربان ولی ضعیفی دارد... مدل تربیتی اون نیز ناشی از همین است... اینکه دخترش را جوری تربیت کرده است که بتواند او را کنترل کند... مادری که همیشه دچار یک درگیری درونی است. از طرفی علاقه به پیشرفت دخترش دارد ولی از طرفی هم از موفقیت او می ترسد... برای همین است که همیشه او را تشویق به رها کردن نقش قوی سیاه می کند...

شکاف نسل ها و مشکلات ارتباطی بین فرزندان و والدین را در دیگر فیلم های آرنوفسکی هم دیده ایم... مرثیه ای برای یک رویا، کشتی گیر و حتی سرچشمه...

به نظر می رسد، مردی بی مسئولیت و مادری مهربان ولی ضعیف النفس، در تجارب شخصی او وجود داشته است...

نینا به جلسه تمرین نقش قوی سیاه می رود... باز هم مشکل قبلی...

او نقش قوی سیاه را وانمود می کند... با حرکاتی خشک و منضبط

باز هم بازی ناتالی پورتمن در این سکانس ها تحسین برانگیز است. مسلما طبیعی در آوردن بازی در نقش رقاصی خوب که حرکاتش به نظر خودش کامل است ولی مربی آن را نمی پسندد کار دشواری است!

.

.

توما او را به دیدن رقص لیلی(میلا کونیس) می برد... دختری باهوش، جسور، بی توجه به قوانین و مقررات، با اعتماد بنفس و شیطنت های خاص خودش و البته برنزه!

لیلی بی توجه به قوانین رقص، با لبخند همیشگی اش، جوری که دوست دارد می رقصد و حتی پای همکارش را لگد می کند... و این چیزی است که نینا نمی تواند قبول کند. این کشمکشی است که نینا را از پای در میاورد... این سختی دوست نداشتنی کار...

اینکه برای کامل بودن، باید خوب بودن را کنار بگذارد...

توما ، نینا را برای معرفی به یک مجلس خیریه می برد و آنجا مراسم تودیع بث (وینونا رایدر) و معارفه نینا را برگزار می کند...

.

.

بث که زمانی رقاص زیبا و بی نقصی بوده، از کنار گذاشته شدنش ناراضی است... با لبخند تلخی بر لب، توما را نگاه می کند که ریاکارانه از زحمات او تشکر می کند و بعد از آن می گوید صحنه پیوسته بجاست و نینا را به عنوان رقاص بعدی معرفی می کند.

نینا ی ساده و مهربان، نمی خواهد بث به چشم یک دشمن به او نگاه کند، به پیش اون می رود تا او را دلداری دهد... غافل از اینکه ماجرا پیچیده تر از این حرف هاست.

بث که این رفتار نینا را ریاکارانه می داند، شروع به فحاشی کردن می کند. اما توما ، نینا را دلداری می دهد و با بی تفاوتی تمام می گوید که این اتفاقات طبیعی است!!

و نینا ی ساده ای که معنی این حرف را نمی فهمد و به راهش ادامه می دهد... در اینجا توما کمی بی پرده تر با نینا  صحبت می کند و یک تمرین منشوری هم به او می دهد...

.

.

بعد از این برای اولین بار نینا کمی جلو مادرش می ایستد... آن هم در مقابله با درخواست مادر برای درآوردن لباس های دخترش...

چرا که یک زخم روی کتف نینا ظاهر شده است و می داند اگر مادرش بفهمد مثل همیشه شروع به مواخذه او خواهد کرد...

روز بعد نینا را با لباس طوسی نسبتا پر رنگی در حال تمرین باله می بینیم...

این اولین بار است که او را در چنین لباسی می بینیم. تا قبل از این همیشه او را با لباس هایی به رنگ صورتی، طوسی کمرنگ و سفید می دیدیم و موهای بسته، که در شخصیت پردازی او نقش مهمی ایفا می کرده است... جالب اینجاست که در طول فیلم، همواره مادر او را با یک لباس سیاه می بینیم. این تغییر رنگ لباس او، نمادی است از حرکت به سمت سیاه شدن... ضمن اینکه زخم روی کتف او، در واقع پرهای قوی سیاه بودند که از زیر پوست او بیرون زده بود...

در طول تمرین، توما بقیه رقصنده ها را مرخص می کند تا به شکل خصوصی نینا را آموزش دهد!!

.

.

در این لحظه، رقاص مرد همراه نینا، متلکی به آن ها می گوید:

خوش بگذره!!

و جالب اینجاست که بازیگر نقش رقاص مرد، در واقعیت همسر ناتالی پورتمن است!!

:دی

توما ، حین رقص شروع به نوازش و بوسیدن نینا می کند و به او هم فرمان می دهد که این چنین کند و نینا هم ادامه می دهد... اما در میانه راه، توما او را کنار می زد... «این من بودم که تو رو اغوا می کردم... در حالی که تو باید من و تماشاچیان رو اغوا کنی»

.

.

روز بعد توما با لجبازی، تمرین نینا را چندین بار تکرار میدهد تا بالاخره او را عصبانی می کند... و برای اولین بار نینا مقابل توما هم می ایستد... «نمی خواهی اشکال کارمون رو بگی؟»

توما در جواب می گوید که «تو می تونستی عالی باشی... ولی یک ترسویی»

با همین یک تشر ساده دوباره نینا تبدیل می شود به نینا ی سابق... «عذر میخوام»

و این دوباره دقیقا همون چیزیست که نباید بگوید! و این نگفتن دقیقا همان چیزی است که نینا نمی خواهد...

روز بعد یک نینا ی کاملا متفاوت در خانه می بینیم... با لباس پررنگ، موهای باز، بدون توجه به حرف های مادرش کار خودش را می کند... و این دفعه محکم تر از همیشه جلو مادرش می ایستد و همراه با لیلی به پارتی می رود و متفاوت تر از قبل باز می گردد...

.

.

نینا به تمرین صبح نمی رسد و می بیند که لیلی بجای او تمرین می کند... نینا که به نوعی پارانوئید شده است فکر می کند که لیلی عمدا او را به پارتی برده است و حس می کند که قرار است جایگزین او شود...

در طول فیلم بارها و بارها از تصاویر عجیبی که نینا در آینه می بیند برای نشان دادن پارنویای او استفاده شده است... استفاده از آینه که در فیلم های ترسناک هم زیاد رواج دارد، این حسن را نیز در پی دارد که می توان آنرا نمادین تفسیر کرد و گفت که تصاویری که نینا در آینه می بیند در واقع نیمه تاریک وجود اوست که می خواد بروز پیدا کند...

.

.

نینا که از جایگزین شدنش وحشت دارد تازه حال بث را درک می کند و به دیدار او می رود و وسایلی که از او دزدیده بود را هم برایش پس می برد... بث از روی افسردگی اقدام به خودکشی کرده است و در بیمارستان است... نینا به بث می گوید که تازه او را درک می کند ولی بث را می بیند که با چاقویی که نینا برایش برده است اقدام به خودزنی می کند... و نینا یی که در شرف دیوانگی است پا به فرار می گذارد.

دزدیدن وسایل بث، کاری بچگانه به نظر می رسد که احتمالا ناشی از شخصیت کودکانه نینای معصوم بوده است...

ضمنا در طول فیلم چندین بار نماهایی با دوربین سردست از پشت سر نینا می بینیم که یادآور فیلم کشتی گیر است... این نما به خوبی سرگردانی و استرس نینا را نشان می دهد...

.

.

نینا تمام عروسک های خودش را دور می ریزد و این دفعه با مادرش که می خواهد مانع رفتن او به اجرای اصلی می شود شود درگیری فیزیکی پیدا می کند... با تاخیر به اجرا می رسد. با جسارت تمام، لیلی را که آماده شده است تا در نقش او بازی کند، کنار میزند، با حاضر جوابی، پاسخ توما را می دهد و روی سن می رود...

نینا یی که دیگر به یک قوی سیاه واقعی تبدیل شده است (حتی مثل قو، بین انگشتان پایش هم پره در آورده است!) در پرده اول که قرار است نقش قوی سفید را بازی کند، اشتباه می کند و روی زمین می افتد و در میان پرده هم با شیطنت تمام این اشتباه را به گردن رقاص مرد می اندازد...

اما در پرده دوم با یک نمایش خیره کننده تمام حضار را به وجد می آورد، با اعتماد به نفس و غرور کامل روی صحنه خودنمایی می کند، به سمت توما می رود و بوسه ای از او می گیرد و دوباره به سمت حضار می رود... و توما متعجب از دست پختش فقط لبخندی متحیرانه می زند...

.

.

البته قبل از پرده دوم، نینای سفیدپوش با لیلی درگیری فیزیکی پیدا می کند. البته بعدا متوجه می شویم که این درگیری با لیلی نبوده است و با نیمه سیاه خودش بوده است... در این درگیری نیمه سیاه را می بینیم که مرتبا فریاد می زند «نوبت منه»

و منظور از این نوبت، نوبت اجرای نمایش نیست... بلکه می گوید که بعد از 28 سال سکوت، الان دیگر نوبت اوست که حکمران نینا باشد... که البته موفق هم می شود اما نینا ی سفید با تکه شکسته شده آینه، نینا ی سیاه و در واقع خودش را می کشد و این گونه به زندگی اش پایان می دهد و به آزادی می رسد...

و اینجاست که این فیلم هم به نوعی خودارجاعی دارد! البته خوداشارگی لفظ بهتریه!

داستان دریاچه قو... داستان دختری است که تبدیل به قوی سفیدی می شود که تنها راه نجاتش عشق است... و شاهزاده ای که عاشق او می شود به وسیله قوی سیاه گمراه می شود و قوی سفید با خودکشی به آزادی می رسد...

این فیلم علاوه بر اینکه در مورد داستان دریاچه قو  بود، به نوعی خودش هم نسخه ای از همان داستان بود...

و این فیلم نامه فوق العاده ای بود که آرنوفسکی از آن یک شاهکار خلق کرده بود... آرنوفسکی که تمام فیلم هایش را با نیمه سیاه وجودش می سازد...

و این چیزی است که او را تبدیل به یک قوی سیاه دوست داشتنی کرده است...

۱۳۹۴/۱۰/۱۸ عصر ۰۹:۳۸
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, BATMAN, حمید هامون, جروشا, کنتس پابرهنه, خانم لمپرت, لو هارپر, آلبرت کمپیون, سروان رنو, واتسون, نکسوس, Princess Anne, فورست, ایـده آلـیـسـت, زبل خان, زرد ابری, آدری لاووا, باربوسا, اکتورز
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
فیلم oppenheimer اوپنهایمر - سروان رنو - ۱۴۰۲/۵/۱۸, صبح ۱۱:۰۱
RE: سینمای امروز "مدرن و پست مدرن" - Dude - ۱۴۰۲/۱۰/۱۵, صبح ۰۲:۲۲