[-]
جعبه پيام
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زندگی پای - Life of Pi
نویسنده پیام
Memento آفلاین
(2000)
***

ارسال ها: 216
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۷/۱۷
اعتبار: 46


تشکرها : 4500
( 3946 تشکر در 154 ارسال )
شماره ارسال: #3
تقدیم به دوست خوبم، ایده آلیست

به قول مسعود فراستی، یک فیلم نمادین، باید بدون توجه به نمادهاش هم معنی داشته باشه.

یعنی بدون توجه به اینکه در نظر بگیری ببر نماد چیه یا دریا استعاره از چیه، باز هم بشه فیلم رو تفسیر کرد.

وقتی یک فیلم مستقل از نمادهاش هم قابل تفسیر باشه، میشه مفاهیم مختلف رو روی اون نگاشت.

اگه یادتون باشه زمانی که فیلم جدایی نادر از سیمین اومده بود، هر کسی از ظن خود، آدم های فیلم رو نماد یک قشر اجتماعی یا یک گرایش فلسفی می گرفت... و البته همه اون ها هم جور در می اومد.

با وجود اینکه فیلم فقط داشت راجع به یک طلاق صحبت می کرد.

دلیل اینکه همه اون تفسیرها جور در میاد اینه که بین خیلی از مفاهیم دنیا یک یکریختی(ایزومورفیسم) وجود داره. منظورم از یکریختی، یک تابع یک به یک و پوشاست که روابط اجزای درون مجموعه ها رو حفظ می کنه. بخاطر این یکریختی هاست که تفسیرهای مختلف روی این مفاهیم می نشینه.

یک شاهد هم از خود فیلم بیارم.

در جایی که بحث تفسیر حرکات رقص هندیه.

.

.

پی به آناندی میگه که بالا گرفتن دست ها نماد جنگله... یا گرد کردن دست ها نماد خدای عشقه که درجواب می شنوه گرد کردن دست ها می تونه نماد نیلوفر آبی هم باشه...

ولی چیزی که در درجه اول توی رقص مهمه این نیست که این ها نماد چه چیزهایی هستند. مهم موزون بودن حرکاته بدون توجه به استعاره هاش...

.

================================

===================

=

.

داستان فیلم:

فیلم با یک ادعای خیلی کلفت آغاز می شود! داستانی که می تواند کاری کند که خدا را باور کنی. این ادعا توقع بیننده را حسابی بالا می برد و الحق که با پایان فوق العاده فیلم بخوبی از عهده ادعایش بر می آید.

از اون جایی که فیلم رو خیلی دوست دارم، یک بار دیگه داستانش رو تعریف می کنم.

البته چون پست طولانی شده، توصیه می کنم این قسمت رو نخونید!! :دی

پی  یک پسر کنجکاو و خیره سر است که از نگاه خیره اش میشود به عمق شخصیتش پی برد...

.

.

در دوران کودکی آدم ملیحی است! با نگاه خوش بینانه و عرفانی به همه چیز... حتی معتقدست که ببری که در باغ وحش خود دارند دارای روح لطیفی است و می تواند روحش را در چشمانش ببیند.

اما پدر او که شخصی فلج است و فلج بودنش را داروهای غربی بهبود داده است و نه خدایان هندی، درسی به او میدهد که فراموش نکند. با انداختن بزغاله ای به درون قفس ببر...

بعد از تیکه پاره شدن بزغاله، دنیا بخشی از زیبایی و لطافتش رو در نگاه پی از دست می دهد و دچار یک زندگی تکراری می شود تا زمانی که عاشق آناندی می شود و دوباره دنیا پیش چشمش زیبا...

.

.

اما با مهاجرتی که در پیش دارند مجبور می شود که آناندی را هم ترک کند...

کشتی دچار طوفان می شود و پی مجبور می شود که در یک قایق، با یک گورخر زخمی و یک کفتار و یک ببر همسفر شود. بعلاوه یک اورانگوتان که روی یک دسته موز شناور به آنها ملحق می شود...

کفتار، گورخر و اورانگوتان را می کشد ولی بعد از آن توسط ببر (که تا قبل از کشته شدن اورانگوتان در قایق مخفی شده بود) شکار می شود...

اینجاست که پی و ببر در قایق تنها می شوند و این آغازیست بر کشمکش این دو!

کشمکشی که پی  آن را در یک دفترچه ثبت می کند.

پی سعی در رام کردن و شرطی کردن ببر دارد که حرکتی هوشمندانه ولی ناموفق است. نهایتا مجبور می شود که برای او ماهی صید کند که خودش طعمه ببر نشود...

البته در صحنه ای پی می تواند ببر را بکشد ولی بخاطر روح لطیف خود و نگاه معصومانه ببر (که یاد آور نگاه معروف گربه چکمه پوش است!! :دی) تمام بلاهایی که ببر به سرش آورده است را فراموش می کند و او را نمی کشد.

.

.

بعد از تمام شدن ذخیره غذایی و گرفتاری های فراوان، یک شب طوفانی رخ میدهد و باران شدیدی می گیرد. باد دفترچه خاطرات پی را با خود می برد، امواج تمام اثاثیه پی را می برد و پی ، امین تارخ وار زیر باران خطاب به خدا فریاد می زند که چی از جون من می خوای...

.

.

اینجاست که مخاطب آماده معجزه ای از جانب خداست تا یک ورژن خیلی زیباتر از سریال های کلید اسرار یا شاید برای شما هم اتفاق بیفتد را ببیند!

روز بعد  پی ،بی جان، از خدا به خاطر زندگی ای که به او داده است تشکر می کند و می گوید که آماده است برای دیدن پدر و مادر خودش...

اما امواج به شکل معجزه آسایی او را به یک جزیره اسرارآمیز می رساند. یک جزیره شناور با هزاران میرکت... پی در این جزیره جانی تازه می کند ولی متوجه می شود که جزیره، شب ها تبدیل می شود به یک جزیره کشنده با آب های اسیدی! اینجاست که پی دوباره عزم سفر می کند...

.

.

بعد از مدتی، پی به سواحل مکزیک می رسد، و ببر بدون کوچک ترین توجهی به پی ، او را ترک می کند... و پی، که توقع داشته است که ببر او را دوست خود بداند، شروع می کند به گریه کردن، مثل یک کودک...

و اینجاست که یک پایان فوق العاده بر این فیلم خارق العاده می بینیم...

جایی که مسئولین بیمه داستان ببر را باور نمی کنند و پی داستان دیگری تعریف می کند. داستانی منطقی تر بدون هیچ چیز عجیبی...

و نهایتا پی را می بینیم که به نویسنده داستان می گوید من 2 تا داستان گفتم. تو کدوم رو ترجیح میدی باور کنی؟ و نویسنده می گوید اونی که ببر داشت!

.

=================================

===================

=

.

نقد فیلم:

تمام چیزهایی که میگم یک نظره! اینجوری بهش نگاه کنید که «اینجوری هم میشه به فیلم نگاه کرد...»

ضمن اینکه خود فیلم هم یک نظره! و این حرف ها فقط یک نظر راجع به یک نظره!

داستان این فیلم، داستان ایمان است... داستان ایمان...

نکته جالب فیلم هم این است که 90% اول فیلم شما فقط یک داستان فوق العاده شنیده اید. ولی در 10% پایانی تازه متوجه می شوید که این داستان، فقط یک نظریه ممکن است.

که شاید بشه با تاریخ بشر مقایسه کرد... که تا قبل از مطرح شدن نظریه داروین، چیزی بجز نظریه خلقت هوشمند، قابل تصور نبود...

اما یک دفعه می بینید که همه چیزی که تا حالا می دونستید، فقط یک احتماله! و اینجاست که با مطرح کردن نظریه دوم، در عرض چند ثانیه، محتوای فیلم چند برابر می شود و مغزتون از اینکه این حجم اطلاعات رو در زمان کمی کشف می کنه به نوعی ارضا می شود و این است که پایان این فیلم رو انقدر خوشآیند می کنه.

.

.

فیلم به شما دو نظریه می گوید.

هیچ کدام از این دو نظریه علت غرق شدن کشتی را به شما نمی گوید.

همان طور که هیچ کدام از نظریه های خلقت، چیز خاصی راجع به آغاز آن نمی گوید.

در نظریه خلقت هوشمند، برای هر معلولی علتی قائل می شویم ولی وقتی به خدا می رسیم، یک تبصره می گذاریم که خدا ازلی است...

همین طور در نظریه Big Bang هم گفته می شود بخاطر تکینگی فضا زمان، نمی توان چیزی در مورد آن لحظه و قبل از آن گفت...

و این دو نظریه، هر دو یه جورایی علت غرق شدن کشتی رو می پیچونه!!

در هر دوی نظریه ها اشتباهاتی وجود دارد... همانطور که هم اورانگوتان و هم مادر پی ، روی موزهای شناور به سمت قایق می آیند ولی موز روی آب شناور نمی ماند...

البته نظریه دوم خیلی منطقی تر از نظریه اول است... چرا که مثلا در نظریه اول جزیره سحرآمیزی وجود دارد که هزاران میرکت در آن ساکن است ولی تاکنون کسی آن را ندیده است. و کلی چیزهای غیرقابل باور دیگه...

.

.

ضمن اینکه یک دلیل موجه هم برای غلط بودن نظریه اول وجود دارد... آن هم اینکه اگر پی قاتل باشد، برای اینکه بتواند در ادامه زندگی اش با این قضیه کنار بیاید نیاز به تراشیدن یک مفهوم آرامش بخش دارد...

و کیست که انکار کند، آدمی همیشه برای رهایی از تنهایی به خدا روی می آورد... و این ممکن است دلیلی باشد که خدا اختراعی باشد برای رفع این حس تلخ...

چیز دیگه ای که آدم رو متمایل می کنه که نظریه دوم رو قبول کنه، اتفاقات اوایل فیلم هست.

اولا پی می گوید که خیلی وقت هست که راجع به ریچارد پارکر (ببر) صحبت نکرده است... و این به نوعی می تواند ناشی از این باشد که او دوست دارد تجربه تلخی را فراموش کند. تجربه تلخی که می تواند ناشی از یک پنهان کاری و دروغ باشد.

ولی چیزی که مهم تر است، نام اوست.

به نظر بی دلیل نیست که نام او پی انتخاب شده است آن هم با آن اوصاف!

دقت کنید که نام او یک نام خجالت آور (پیسینگ) بوده است و او با یک حرکت عجیب و خارق العاده (نوشتن عدد پی تا n رقم بعد از اعشار) توانست این تلخی را جهت دهی کند به طوری که اسطوره مدرسه شود.

و چیزی که نویسنده دقیقا بعد از این جمله می گوید این است که «من فکر می کردم تو یک اسطوره در دریانوردی باشی»

.

.

و به نظر این سرنخ هوشمندانه به ما می گوید داستان عجیب و خارق العاده ریچارد پارکر، یک داستان ساختگی است...

داستانی که پی عمدا آن را این گونه روایت کرده است... برای تبدیل شدن به یک اسطوره و فراموش شدن کار خجالت آور او (قتل)

دقت کنید که از بین ادیان زیادی که آمده است (و خیلی از آنها را حتی مسلمان ها هم عقیده دارند که ساختگی است) تنها ادیانی باقی مانده اند که یک راه و روش و رفتارهای خاص خودشان را داشته اند.

به عنوان مثال، شکل خاص عبادت

فرض کنید می خواهیم ادعای پیامبری کنیم!! :دی

اگر دین ما شکل خاصی برای عبادت نداشته باشد و صرفا بگوید که هر وقت خواستید و هر جور خواستید با خدا راز و نیاز کنید، احتمالا کسی به ما ایمان نمی آورد.

و احتمالا دین ما دین ضعیفی محسوب می شود و در طول تاریخ طی انتخاب طبیعی حذف می شود.

این شکل خاص روایت کردن داستان (شکل خاص عبادت) چیزی شبیه ترفندهایی که مشاوران استفاده می کنند.

فرض کنید یک مراجعه کننده، مشکل حواس پرتی داشته باشد و درمان آن صرفا نوشتن لیست کارهایش باشد.

از بین این 2 مشاور کدام را انتخاب می کنید؟

1) کسی که صرفا بگوید لیست کارهایت را بنویس

2) کسی که یک استیکر به شما می دهد و به شما می گوید که آن را به یخچال بچسبانید و با یک ماژیک مشکی رنگ To-Do List خود را روی آن یادداشت کنید؟!

به نظرم این تکنیکی است که پی از آن استفاده کرده است تا داستان ببر را به ما بقبولاند.

دقیقا همان تکنیکی که من در ابتدای پست از آن استفاده کرده ام، جایی که تعریف دقیق یکریختی را آوردم! :دی

=================

برگردیم سراغ مساله اصلی:

 نویسنده از بین این دو نظریه داستانی را انتخاب می کند که ببر داشت!

چرا؟

یک دلیلش همونطور که ایده آلیست عزیز گفت، گرایش انسان به چیزهای رازآلود و خارق العاده است.

.

.

ولی دلیل دومش چیزیه که الان گفتم.

فرض کنید چند سالی با یکی زندگی کردید و یک زندگی خیلی زیبا باهاش داشتید. بعد از چند سال یکی میاد بهتون میگه طول این مدت همسرتون داشته بهتون خیانت می کرده...

اولین کاری که می کنید چیه؟ انکار!

شما با 2 نظریه مواجه خواهید بود...

همسرتان صادق است.

همسرتان خیانتکار است.

شما ترجیح می دهید کدام را انتخاب کنید؟

مسلما اولی...

چون مدت هاست به آن باور دارید... با این نظریه کلی خاطره دارید. مگه میشود این همه خاطره زیبا طول این سال ها همه دروغ باشد؟

قبول کردن نویسنده بخاطر این است که پی داستان را این گونه تعریف می کند. مدت زیادی شما را با یک داستان بسیار زیبا سرگرم می کند. بعد از آن نظریه دوم را در کنار آن قرار می دهد...

شما کدوم رو انتخاب می کنی؟ اونی که باهاش خاطره داری... و اصلا مهم نیست که چقدر غیرمنطقی است!

در مورد عقاید هم همینطور است... مسلما بعد از سالیان سال زندگی، کنار گذاشتن بت پرستی کار بسیار سختی بوده است برای بت پرستان... و حتی اگر متقاعد هم می شدند که کارشان اشتباه است، به آن ادامه می دادند... چون بت های خود را دوست داشته اند...

و این داستان ایمانه...

ایمانی که خودت می دانی یک داستان است... ولی انتخاب تو این است که آن را قبول کنی...

و جمله آخری که پی میگه:

اگه این چیزا اتفاق افتاده، اتفاق افتاده! چه لزومی داره که معنی ای بده! مهم اینه که خارق العاده است...

به نظر من حرف این فیلم، این است.

.

========================

==============

=

.

چند نکته متفرقه:

*

یکی از نقاط قوت فیلم مختصر بودن و ریتم تند فیلمه.

استفاده از موسیقی و نماهای مناسب که حس رو بدون هیچ گونه اتلاف وقتی به بهترین شکل منتقل می کند.

به عنوان مثال کل ماجرای عاشقانه پی و آناندی 5 دقیقه در فیلم طول می کشد ولی این پنج دقیقه واقعا تاثیر گذار است.

عاشق شدن پی ، با یک حرکت مختصر رو به بالای دوربین نشان داده می شود...

بالا گرفتن رابطه با خیره بودن سر سفره...

و وداع تلخش با یک نمای زیبا از یک صحنه دلگیر و آهنگی تاثیرگذار...

.

.

یا به عنوان مثال دیگر صحنه ای که پی ، نامه ای می نویسد برای درخواست کمک، و آن را در یک قوطی می گذارد و پرتاب می کند تا شاید به دست کسی برسد...

نمایی که از بالا می بینیم:

دریایی بسیار آرام، قایق، پی و قوطی حاوی نامه؛ به خوبی درماندگی و حقارت این موقعیت را نشان می دهد...

.

.

*

از نکات دیگر فیلم می توان به واقعی ساختن تمام سکانس ها اشاره کرد...

اینکه کارگردان برای هر سکانس تمام تلاش خودش را کرده است تا صحنه را واقعی دربیارد، به مخاطب اجازه نمی دهد دست او را بخواند.

وقتی پی خاطرات خود را در دفترچه اش می نویسد، انقدر با جدیت و زحمت و سختی می نویسد که واقعا کسی توقع ندارد دفترچه را باد ببرد... اینجاست که وقتی دفترچه در طوفان گم می شود، مخاطب هم به اندازه پی رنج می برد...

یا وقتی که زیر باران، رو به خدا فریاد اعتراض آمیز می زند، واقعا منتظر یک معجزه هستیم تا خدا را باور کنیم و اصلا توقع نداریم پایان فیلم آنگونه باشد...

*

نکته دیگر اینکه در طول فیلم چندبار، قطع فیلم عوض می شود که به یاد ماندنی ترینش صحنه ماهی های پرنده است که برای هیجان بیشتر، از دو نوار مشکی در بالا و پایین صفحه استفاده کرده است که ماهی ها بتوانند از صفحه بیرون بزنند! قاعدتا دیدن این صحنه به شکل 3بعدی باید بسیار هیجان انگیز باشد...

.

.

*

نکته بعدی اینکه همانطور که خانم لمپرت هم گفتند المان های موجود در فیلم می توانند نمادین باشند...

مثلا ببر نمادی از خوی حیوانی خود پی باشد... که اصلا هم عجیب نیست. چرا که در داستان دوم، پی می گوید وقتی آشپز مادرم را کشت عصبانی شدم و او را کشتم... و در داستان اول ببر دقیقا وقتی ظاهر می شود که کفتار اورانگوتان را می کشد...

یا در صحنه ای که ببر درون آب را نگاه می کند و یک سری مشاهدات ذهنی می کند در نمای بعدی چهره خود پی را می بینیم که جایگزین چهره ببر شده است...

البته می توان استعاره های دیگری هم گرفت و برای آن ها هم بحث کرد! :دی

مثلا ببر نمادی از امید پی باشد. یا نمادی از ترس او باشد...

.

.

*

اما پیچیده ترین قسمت فیلم، قسمت مربوط به جزیره اسرارآمیز است...

بشخصه دلیل وجودی این جزیره رو، یک نیاز فیلم نامه ای می دونم. به هر حال شما در اون قسمت فیلم نیاز به یک پایان کاذب دارید که توقع بیننده پایین بیاید و شما برگ برنده تونو رو کنید.

اون جزیره نقش معجزه ای را دارد که مقدمات باور اولیه به خدا رو فراهم می کنه که بعدا شنیدن داستان دوم تاثیر بیشتری داشته باشد...

اما جدای از این، به هر حال جزیره نماد یک چیزی هست... بخصوص اگه توی یک نما از دور به شکل جزیره دقت کرده باشید که حالت یک انسان خوابیده دارد.

.

.

دقیقا نمی دونم هدف نویسنده از اون جزیره چی بوده ولی یک جا خوندم که اون انسان خوابیده، نماد ویشنو هست و جزیره نماد باور به تناسخ... به چرخه مرگ و حیات... همانطور که جزیره در طول روز بخشنده است و در طول شب کشنده.

هزاران میرکت بی آزار هم نماد راهبان هستند... و جمله ای که پی در پایان اقامتش می گوید:

«اگه توی جزیره بمونم می میرم... یا باید به دنیا برگردم یا در راه تلاش به دنیا بمیرم.»

که به این جمله هم می خوره که بودن در جزیره نماد ترک دنیا باشه.

شاید بشه اینجوری تعبیر کرد که بعد از روی آوردن به همه دین ها، مدتی نظریه تناسخ روح تازه ای به نویسنده داستان داده بوده است و او این اتفاق رو اینگونه بیان کرده است...

*

در پایان نظرم رو در مورد این جمله ایده آلیست میگم:

(۱۳۹۴/۹/۲۶ صبح ۰۱:۱۵)ایـده آلـیـسـت نوشته شده:  

اگر فرض کنیم که داستان اول همان دنیای واقعی ماست، یک اصل مهم به نام "اختیار" انسان نقض می شود.

به نظرم اولا درست بودن داستان اول هیچ تناقضی با اختیار داشتن انسان ندارد...

البته اگر فرض کنیم دریا واقعا نماد جریان زندگی است شاید با ارفاق بتوان این حرف را زد... هر چند باز هم قابل بحث است...

اما لزومی ندارد که دریا را نماد جریان زندگی بگیریم... هر چند بودن این نماد، داستان را جذاب تر و قوی تر می کند...

ولی اگر یک چیزی را به شکل چیز دیگری گرفتیم و به تناقض رسیدیم اول باید به نماد خودمان شک کنیم تا داستان...

ولی نکته مهم تر اینکه من فکر نمی کنم اختیار یک اصل در زندگی انسان باشد...

به نظرم اصلا چیز واضحی نیست که انسان ها مختار هستند.

فرض کنید یک برنامه کامپیوتری می نویسید که دستورات شما را اجرا کند... پس این برنامه مختار نیست، بلکه مجبور است.

و در عین حال یک دستور هم برای او می نویسید که اینگونه تصور کند که تمام تصمیماتش را با اراده خودش گرفته است...

پس او یک موجود مجبور است که تصور می کند مختار است!

در واقع این احساس اختیاری که انسان ها دارند به راحتی می تواند یک احساس کاذب باشد...

کلمه احساس را به کار بردم چون هیچ استدلالی برای وجود اختیار نیست... (اگر هم استدلالی وجود داشته باشد در دل خود یک پیش فرضی دارد که حداقل به اندازه خود اختیار داشتن غیربدیهی است.)

شاید به نظرتون در این صورت دنیا آشوب خواهد شد و هر کس هر کاری بخواهد می کند، به بهانه مجبور بودن...

ولی جالب اینجاست که اکثر قوانین فردی و اجتماعی موجود را می توان بدون در نظر گرفتن اصل اختیار پذیرفت و به آن ها پایبند بود.

در واقع با این دیدگاه:

اگر شما اینجوری برنامه ریزی شده باشید که تحریک می شوید که جنایت کنید و به پای جبر بگذارید، دادگاه هم از روی جبر شما را زندانی خواهد کرد!

:دی

ترجیح میدهم این پست رو طولانی تر از این نکنم... چون تاپیک مرتبط نیست...

البته شاید هم از روی جبر این کار رو کردم!

:دی

۱۳۹۴/۱۰/۱۸ عصر ۰۹:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, اسکورپان شیردل, کنتس پابرهنه, Princess Anne, BATMAN, لو هارپر, واتسون, خانم لمپرت, آلبرت کمپیون, سروان رنو, پیر چنگی, ایـده آلـیـسـت, پروفسور, زرد ابری, اکتورز
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
زندگی پای - Life of Pi - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۹/۱۵, صبح ۰۱:۳۲