[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پندهای روزگار
نویسنده پیام
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18965 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #16
اولین خواننده زن ایران در عصر جدید

خاطره ای از مرتضی خان نی داوود درباره قمرالملوک :

بارها براي عروسي و ميهماني بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم ؛ براي عروسي ، مولودي و ... اما هرگز حال آن شب را نداشتم . پائيز غم‌انگيزي بود و من به جواني و عشق فکر مي‌کردم ، از مجلسی که قدر ساز را نمي‌شناختند خوشم نمي‌آمد اما چاره چه بود ؟ بايد گذران زندگي مي‌کرديم . چنان ساز را در بغل مي‌فشردم که گوئي زانوی غم بغل کرده‌ام .


نمي‌دانستم چرا آن کسي که قرار است در اندروني بخواند ، صدايش در نمي‌آيد . در همين حال و انتظار بودم که دختر 13- 14 ساله‌اي از اندروني بيرون آمد . حتي در اين سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اينطور بي پروا در جمع مردان ظاهر شوند . آمد کنار من ايستاد . نمي دانستم براي چه کاري نزد ما آمده است و کدام پيغام را دارد .
چشم به دهانش دوختم و پرسيدم : چه کار داری دختر خانم ؟
گفت: مي‌خواهم بخوانم .
گفتم : اينجا يا اندروني ؟
گفت : همينجا !
نمي‌دانستم چه بگويم . دور بر را نگاه کردم ، هيچکس اعتراضي نداشت . به در ورودي اندروني نگاه کردم .
چند زني که سرشان را بيرون آورده بودند ، گفتند : بزنيد ، مي‌خواهد بخواند !
گفتم : کدام تصنيف را مي‌خواني ؟
بلافاصله گفت : تصنيف نمي‌خوانم ، آواز مي‌خوانم !
به بقيه ساز زن ها نگاه کردم که زير لب پوزخند مي‌زدند . رسم ادب در ميهماني‌ها ، آنهم ميهماني بزرگان ، رضايت ميهمان بود .
پرسيدم : اول من بزنم و يا اول شما مي‌خوانيد ؟
گفت: ساز شما براي کدام دستگاه کوک است ؟
پنجه‌اي به  تار  کشيدم و پاسخ دادم : همايون .
گفت : شما اول بزنيد !

با ترديد ، رنگ و درآمد کوتاهي گرفتم . دلم مي‌خواست زودتر بدانم اين مدعي چقدر تواناست . بعد از مضراب آخر درآمد ، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلي از حافظ را شروع کرد . تار و ميهماني را فراموش کردم ، چپ را با تحرير مقطع اما ريز و بهم پيوسته شروع کرده بود . تا حالا چنين سبکي را نشنيده بودم . صدايش زنگ مخصوصي داشت . باور کنيد پاهايم سست شده بود . تازه بعد از آنکه بيت اول غزل را تمام کرد ، متوجه شدم از رديف عقب افتاده‌ام :

معاشران گره از زلف يار باز کنيد ..... شبي خوش است بدين قصه‌اش دراز کنيد
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است ... چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد


بقيه ساز زنها هم، مثل من، گيج و مبهوت شده بودند . جا براي هيچ سئوالي و حرفي نبود . تار را روي زانوهايم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم . هر گوشه‌اي را که مايه مي‌گرفتم مي‌خواند .
خنده‌هاي مستانه مردان قطع شده بود . يکي يکي از زير درختان بيرون آمده بودند . از اندروني هيچ پچ و پچي به گوش نمي‌رسيد ، نفس همه بند آمده بود . هيچ پاسخي نداشتم که شايسته‌اش باشد .
گفتم : اگر تا صبح هم بخواني مي‌زنم ! و در دلم اضافه کردم : تا پايان عمر برايت مي‌زنم !
آن شب باز هم خواند ، هم آواز هم تصنيف ، وقتي خواست به اندروني باز گردد ,
گفتم : مي‌تواني بيايي خانه من تا رديف‌های  آموزش آواز  را کامل کني ؟
گفت : بايد بپرسم .

وقتي صندلي‌ها را جمع ‌و ‌جور مي‌کردند و ما آماده رفتن بوديم ، با شتاب آمد و گفت : آدرس خانه را برايم بنويسيد و تکه کاغذي را با يک قلم مقابلم گذاشت ، اسمش قمر بود .

منبع : بهار اندیشه bahareandishe.com

.قمرالملوک - قمر


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۴۰۰/۱۰/۱ عصر ۰۹:۴۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : مراد بیگ, مارک واتنی, باربوسا, شارینگهام, کاپیتان اسکای, Emiliano, مورفیوس, rahgozar_bineshan, آدمیرال گلوبال, pari persona, کنتس پابرهنه, Classic, لوک مک گرگور, EDWIN, کلانتر چانس, پیرمرد, ترنچ موزر
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
پندهای روزگار - پیرمرد - ۱۳۹۴/۷/۷, عصر ۰۹:۲۰
پندهای روزگار - پیرمرد - ۱۳۹۴/۸/۸, عصر ۰۳:۳۲
RE: پندهای روزگار - خانم لمپرت - ۱۳۹۴/۱۱/۲۸, عصر ۰۷:۵۸
RE: پندهای روزگار - سروان رنو - ۱۳۹۵/۳/۱۰, عصر ۰۴:۱۷
RE: پندهای روزگار - پرنسس آنا - ۱۳۹۶/۵/۱۶, عصر ۰۴:۰۰
RE: پندهای روزگار - سروان رنو - ۱۳۹۶/۶/۲۵, عصر ۱۰:۳۷
RE: پندهای روزگار - پروفسور - ۱۳۹۹/۵/۲, صبح ۱۰:۵۷
اولین خواننده زن ایران در عصر جدید - سروان رنو - ۱۴۰۰/۱۰/۱ عصر ۰۹:۴۷
دختران رادیوم - سروان رنو - ۱۴۰۲/۱۲/۲۵, عصر ۰۷:۰۰