[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 7 رای - 3.71 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بازنگری در اسطوره های کلاسیک
نویسنده پیام
دن ویتو کورلئونه آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 1,074
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۱۰
اعتبار: 53


تشکرها : 1834
( 10943 تشکر در 271 ارسال )
شماره ارسال: #27
RE: بازنگری در اسطوره های کلاسیک

سلام بر آقا میثم عزیز !

بدون چتر آمدم ! و با اجازت مباهله رو می پذیرم و وارد محوطه تفکیک شده با روبان های قرمز میشوم ! و البته سازی در دست ندارم و با قلبم آمدم ! به همین سادگی !

میدانی دوست عزیزم ! با وجود قبول داشتن دیدگاه ها و برداشت های شخص شما و وارد بودن اونها بر فیلم نمی تونم از این فیلم بخصوص دفاع نکنم و اما اصلا باید دفاع کنم ؟!

راستش تقریبا خودم رو محدود به دیدن فیلم هایی خاص و شنیدن آهنگهایی طبقه بندی شده نمی کنم اما این مساله رو مورد توجه قرار می دهم که وقت ارزشمندتر از آنست که صرف هر چیزی شود ... فیلمهای از نظر شما تفکرساز هم برای من همیشه و همیشه در اولویت توجه بوده اند اما با همه اینها (( کازابلانکا )) محبوبترین فیلم من بوده ، هست و ظاهرا تا مدت ها خواهد بود !

کازابلانکا ساخته (( مایکل کورتیز )) است و آنجورها که من دیده ام ایشان هیچگاه ادعایی برای مولف بودن و نواندیش بودن نداشته ... خوب تا اینجا قبول ، اما هنری داشته که بسیار مهم است و آن هم اینکه اگر قرار شده داستانی بگوید خیلی خیلی در خوب تعریف کردنش وسواس داشته و از یاد نبریم یکی از ویژگی هایی که سینمای هالیوود به ان می نازد همین خوب پرداخت کردن (( داستان )) است ...

کازابلانکا به هر حال ساخته ای هالیوودی است و نمیشود در یک سیستم سرمایه داری انتظار داشت که اخلاقیات سوسیالیستی را در مرکز توجه قرار داده و بر روی آن مانور دهند ... اصولا این بخش از سینمای هالیوود ، سینمایی قهرمان پرور است و البته قهرمان هایی که ماهیت آنان با قهرمان های (( حماسه یک سرباز )) فرقی از زمین تا ثریا دارد ...

من فکر میکنم کازابلانکا به صورت کوتاه و مختصر و مفید آنگونه که منتقدی می گفت حدیث (( عزت نفس )) یک مرد است ... مردی به نام ریک ... و همه انچه که در پیرامون هست قرار است به بیشتر باوراندن آن کمک کنند ... البته باید به دوران ساخت فیلم هم توجه کرد و هنوز نرسیده بود دوران جوان های طغیان گر و ساختارشکن هیبت قهرمانان در ساخته های هالیوودی ...

کازابلانکا یک ساخته کاملا استودیویی بود و اصل اول در نظام ساخته های آن دوران چنین نظامی تضمین برگشت سرمایه هزینه شده بوده ( این را با تاکیید می گویم تا به یاد داشته باشیم با فیلمی ساخته شده توسط کارگردانی مستقل طرف نیستیم ) و باید توجه کرد همینگونه به پایان بردن فیلم هم ریسکی بوده در دورانی که همه به هپی اند در فیلم ها عادت داشته اند و اینکه تصمیم گیری در مورد نحوه به پایان رساندن این فیلم تا آخرین مراحل مشخص نبوده و طبق روال عادی باید ریک و الزا یک جورهایی در اخر فیلم کنار هم می ماندند و کافی بود برادر لازلو تصادفا توسط نازی های خدانشناس شهید شود ! اما خوشبختانه ظاهرا جک وارنر در آخرین مراحل پایان کنونی را برای فیلم بر می گزیند که دستش هم درد نکند و نور به قبر ایشان باریده شود فراوان ! که اگر پایان فیلم به جز این بود حیف بود خدایی !

کازابلانکا محبوب است و البته یکی از بعدهای مهم آن در این زمینه بسیار خوب دور هم شدن بازیگران ، و عوامل سازنده است ... چقدر از کازابلانکا را به خاطر خود فیلم دوست داریم و چقدر به خاطر بوگارت ان ؟ به خاطر اینگرید برگمن ان ؟ به خاطر کلود رینز آن ؟ و اصلا بقیه کسانی که حتی نقشی کوچک دارند ؟

من نمی دانم چرا ولی اگر پیتر لوره را با حضور کوتاه مدتش در این فیلم دوست دارم یک حس خاص آن را موجب میشود و مگر نقش و بازی ایشان در شاهین مالت پر رنگتر و چذابتر نیست ؟

و این فقط به ایشان محدود نیست ... همان کارمند سن و سال گذشته کافه را در نظر بگیرید که ریک باید به او گوشزد کند اگر با دیگر مخالفان حکومت ویشی در کازابلانکا قرار دارد نیازی نیست او را هم در جریان بگذارد !  همین فرد را آن هنگام که در ضیافت آن زوج سالخورده به مناسبت خروج از کازابلانکا و رهایی ، مشارکت و همراهی می کند یادتان هست با سه گیلاس برای نوشیدنی در دست ... ؟

کازابلانکا را دوست دارم و خیلی هم دوست دارم چون چیزی را که در سال 2011 در هنر تبلغ میشود را در همان دوران ساخت خودش یعنی نزدیک 70 سال قبل رعایت کرده : روایت مینیمالیستی ... کدام بخش از کازابلانکا را میشود حذف کرد و اضافه به نظر می رسد ؟ کدام کاراکتر را در فیلم می بینیم که میشود بگوییم بود و نبودش تاثیری در روند فیلم نداشته ؟ ضرباهنگ فیلم کجا افت می کند ؟ من که فکر می کنم هیچیک و هیچ جا ... و این را میشود هنر نامید ... هنر خوب روایت کردن ... عالی تصویر کردن ...

راستش نمی شود قضاوت کرد که ریک در مقابل لازلو از نظر اعتقادی و قهرمانی خیلی عقب می ماند که البته موضوع فیلم این نیست اصلا ... یا لااقل من اینگونه نمی توانم برداشت کنم ... اما من فکر می کنم فیلم تمرکز اصلیش را بر روی مردی قرار داده که بسیار احساساتی و شکننده است  که در عین حال نمی خواهد هیچکس متوجه درهم شکستنش شود حتی محبوبش ...

ریک با تبعید و گم کردن خودش در گوشه ای پرت از این دنیا سعی کرده ناامیدانه خودش را از خودش ! دور کند ... سعی کرده فراموش کند  ... حتی به سم گفته هرگز آهنگ (( و همچنان که زمان می گذرد ...)) را ننوازد ... اما ما شاهدیم هیچ  دلمشغولیی نتوانسته جایگزین عشق در دلش گردد و هیچکس نتوانسته الزای او باشد حتی خانمی که به قول سم در طبقه بالای کافه طوطی آبی ساکن است و گاهی ریک به او سر میزند !

کازابلانکا را دوست دارم چون حالت نگاه بوگارت را وقتی پس از مدتها و ناگهانی با الزا روبرو میشود می فهمم و دوست می دارم ...

البته این دیدگاه من خود جای بحث را برای دیگر دوستان باز خواهد کرد که من معتقدم کازابلانکا فیلمی مردانه است ! نمی دانم شاید دیگر دوستان کافه با من معتقد نباشند  اما دوست دارم که مخصوصا بانوان کافه در این مورد دیدگاه مرا تایید یا نفی کنند ... من بر این باورم که کازابلانکا و حدیث ریک از سوی مردان به گونه ای خاص حس میشود ... باید خشونت و در عین حال شکنندگی یک مرد را داشته باشی تا بفهمی که ریک در بخشی از فیلم می تواند به راستی موذیانه به دیواره بار تکیه دهد و به لازلو بگوید : ظاهرا سرنوشت داره کار خودش رو میکنه ...

و بعد باور کنی که همین مرد ، الزا را دوست دارد اما نه به اندازه خویشتن خودش ! او رفتن الزا را تاب می آورد زیرا میداند که اگر الزا بماند او دیگر هیچگاه ریک قبلی نخواهد بود و همواره در اعماق وجودش خود را از لازلو عقبتر احساس خواهد کرد ... چیزی که برای مردی از جنس ریک که در فیلم تصویر میشود اصلا قابل تحمل نیست ... او می داند در هر دو حالت ویران شدنی از درون در پیش است اما اولویت را بر این می دهد که خودش را برای خودش حفظ کند و این البته کار هر کسی نیست ... همین است که خیلی از ما مردان تماشاگر این فیلم در درونمان می گوییم اگر جای ریک بودم کاری که ریک کرد را نمی کردم ! اما ای کاش می توانستم همین کاری را که ریک کرد انجام دهم !

کازابلانکا را دوست دارم چون باور ندارم ریک آنگونه که میثم عزیز فرمودند آدمی باشد کاملا دنباله رو منافع فردی ... که اصلا فیلم می گوید ریک رها کرد آنچه را که می توانست برای عمری داشته باشد .... راستش من باور نمی کنم دیالوگ ریک را آنجا که برای متقاعد کردن الزا می گوید (( اگه پیش من اینجا در کازابلانکا بمونی حتما روزی پشیمون میشی ... )) من میدانم که ریک از آن مردها بود که می توانست الزا را با چشم اندازهای گوناگون زندگی با حضور خودش برای یک عمر پیوند بزند اما خود اینگونه نخواست و این (( خود نخواستن )) جادوی اصلی کازبلانکاست ...

بخشی از فیلم را که نامزد آن بانوی جوان همه دار وندارش را در قمار باخته و ریک با دخالتی کوچک ( آنگونه که خوش بعدا به لویی می گوید :به خاطر احترام به ساحت مقدس عشق !) آنقدر پول در اختیار آنها قرار میدهد تا بتوانند حق الزحمه رئیس پلیس رشوه گیر فقیر آن شهر را هم برای صدور قرار خروج از آنجا بپردازند برای من ادامه همان درک پیدا کردن از ریک است ... در فیلم قطعات کوچک پازل کنار هم قرار می گیرند و تصویری از ریک رو برای ما می سازند تا هنگامیکه هواپیما حامل محبوب و رقیب از کنار او به آسمان پر می کشند باور کنیم که از ریک انتظاری جز این نمیرفته ... و این به بهترین وجه ساخته و پرداخته شده ...

آن افسر آلمانی یعنی سرگرد اشتراتزر هم در حال خواندن مشخصات و سوابق ریچارد بلین رنگ چشم قهوه ای ! اشاراتی به گذشته بی طرفانه و نا آرام ریک می کند ...

چرا با اینکه صاحب کافه طوطی آبی برای جذب سم بارها حاضر بوده به او مبلغ بیشتری پرداخت کند هربار سم ترجیح داده کنار ریک بماند ؟

و یا اصلا چرا اولگاتی با اینکه خود عنوان می کند میداند ریک از او خوشش نمی آید ( به هر دلیلی و ازجمله دلیل منطقی خود ریک : نرخ شکنی در بازار !) اما بازهم به او بیش از دوستانش اطمینان دارد ؟! و برگه های مجوز عبور را نهایتا به ریک می سپارد و تلویحا پیش ریک اعتراف می کند که کشتن حاملان آن مجوزهای عبور کار خودش بوده ؟ دو قبضه کردن تاکید بر مردی قابل اعتماد بودن  ریک، موجزتر و بهتر از این میشد روایت سینمایی شود ؟ و اصلا همین روایت خود نقشی کلیدی در ادامه ماجرا ایفا کند ... آنگاه که صاحب کافه طوطی آبی با اینکه نفعی اقتصادی برایش ندارد ! نمیداند چرا وسوسه میشود به لازلو و بانوی مکرمه بگوید احتمال میدهد ان برگه های مجوز عبور مفقوده پیش ریکی باشد ! و رفتن لازلو پیش ریک برای درخواست ...

البته من بالشخصه با همه ارادتم به کاراکتر ریک در این فیلم اصلا کاراکتر ویکتور لازلو را شخصیتی منفعل نیافتم و به نظرم حریف و رقیبی به راستی قدر برای ریک محسوب میشود ... و من باور کردم که میشده الزا به خاطر آدمی چون او ، ریک را در آن ایستگاه قطار تنها بگذارد در زیر بارش بارانی که دست خط نوشته هایش را محو می کرد ... همچون محو شدن خاطرات خوش گذشته در وجود ریک و  ظهور و پر رنگتر شدن حضور درد و خشم به جای آن ...

وه که چقدر زیباست وقتی نوازندگان کافه را به اجرای مارسیز فرا می خواند و نگاه های پرسشگر آنان به ریک برای کسب اجازه و تکان مختصر سر ریک به علامت تایید و رخصت !

نه میثم عزیز! خدایی این دو واقعا در شأن همدیگر هستند ! ( یادی از سکانس و دیالوگی محشر از فیلم الرساله یا محمد رسول الله ...)

کازابلانکا را دوست دارم چون شخصیتی به نام سروان رنو دارد ! دیالوگهای بازیگوشانه این دو مرد که در جای خود سینه به سینه هم یکپا برای هم رقیبند ! و چه رقیبان رفیقی ! و چه حس خوبی میابد فیلم آنگاه که می فهمیم سروان برای این دوستی ، گذر از محافظه کاری ذاتیش را هزینه می کند !

 کازابلانکا محبوبترین فیلم من است چون خودم اینگونه دوست دارم ! اما در عین حال خودم بهتر از همه می دانم که در بعدهای دیگر و از وجوه مختلف ساخته های دیگری در سینما هستند که بسیار با کازابلانکا متفاوتند و چه بسا برتر ...

اما به قول برخی استدلالیون ! من مرکز کائناتم نسبت به خودم ! و همه علابق ! خوبی ها ، بدهی ها و ... و ... با توجه به خود من تفسیر و تاویل میشوند ! پس چون کازبلانکا برای خود درونی من محبوبترین است لاجرم از دیدگاه های دیگر عبور میکنم و به ندای قلبم گوش می سپارم که با خویشتن من می گوید به نجوا : ((بسیار فیلمها و حکایات دلنشینند و محبوب اما ! اما تو ای کازابلانکا به راستی چیزی دیگری ! ))

میثم جان ! مطمئنم که با همه نوشته هایت تو نیز به این فیلم علاقمندی همانگونه که در بخشی از نوشته هایت این حس مشهود است ...

اما در یک کلام بگویم : کازابلانکا فیلمی (( دلی )) است و نه الزاما (( منطقی )) ...

و اگر خواستی حال دل ما را در باره این فیلم بدانی با همان شدت و حدت ! از توسن سرکش اندیشه و منطق فرود آی و دمی کنار ما بر فرش زمین بنشین ... چشم ها را ببند ! بگذار حس قلبت را بفهمی بی واسطه و با چشمانی بسته ... آنگاه که صدای موتور و ملخ های هواپیمایی را می شنوی که از کنارت رد میشود و بخشی از وجودت را با خود به آن دور دورها می برد ... بخشی عزیز از وجودت را ... و تو می مانی با حس تنهایی .... همان تنهایی که طعم تلخش را از قبل می شناختی و برای بازشناختنش  تا آخر عمرت فرصت داری ...

شاید شنیدن آهنگ زیبای (( To in the Head and Heart )) جناب آقای کریس دی برگ هم در این خصوص کمک کند ! امتحان کن میثم عزیز ... امتحان کن ...!

بهتر از هر کسی میدانم که همه این زیاده گویی های مرا بهتر از من در گوشه به گوشه  فیلم مکث کرده ای و قبول داری ! اما این حس خوب ایجاد چالش و جنب و جوش در کافه رسالتی است که خبر دارم مدتهاست بخش هایی از ذهن همیشه پویایت را به خودش مشغول نموده بوده ! ما که ارادتمندیم رفیق همچنان که زمان می گذرد ...

یا حق ...


من با این حرفی که می زنید کاملا مخالفم . ولی حاضرم جانم را بدهم تا شما حق داشته باشید این حرف را بزنید ... ولتر
۱۳۹۰/۱۰/۱۰ صبح ۰۱:۱۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : ژان والژان, الیشا, دزیره, حمید هامون, اسکورپان شیردل, Classic, kramer, هری لایم, گرتا, راتسو ریــزو, Papillon, میثم, بانو, سروان رنو, اسکارلت اُهارا, مگی گربه, dered, فورست
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
بازنگری در اسطوره های کلاسیک - میثم - ۱۳۹۰/۹/۲۶, صبح ۱۰:۳۸
RE: بازنگری در اسطوره های کلاسیک - دن ویتو کورلئونه - ۱۳۹۰/۱۰/۱۰ صبح ۰۱:۱۳