[-]
جعبه پيام
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/XI0kt
» <BATMANhttps://www.doostihaa.com/post/tag/%D8%A...kanon-2021
» <BATMANhttps://www.aparat.com/v/pFib3
» <BATMAN> با تشکر از مارک واتنی عزیز/ نسخه های سینمایی بامزی هم منتشر شدن/ بامزی تو سوئد خیلی محبوبه، از گذشته تا به امروز ازین شخصیت انیمیشن تولید میشه
» <مارک واتنی> ارادت شارینگهام عزیز
» <شارینگهام> درود بر همه ی دوستان ، سپاس از مارک واتنی عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 6 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معرفی کتاب‌های قدیمی (کاغذی یا صوتی/نوار کاست)
نویسنده پیام
جروشا آفلاین
جودی آبوت
***

ارسال ها: 79
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۳/۱۱/۱۷
اعتبار: 26


تشکرها : 1821
( 1582 تشکر در 64 ارسال )
شماره ارسال: #64
Rainbow عقاب

"  گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش ازین نیز درگذرد... عقاب را سال عمر سى، بیش نباشد." (خواص ‏الحیوان‏)

سلام. من علاقه زیادی به امضای پرمحتوای دوستای همکافه ایم و سروران ارجمندم دارم. برای همین تصمیم دارم هروقت مطلبی خوندم که هر جوری تداعی امضای یکی از این خوبان شد براتون بنویسم. همونجور که قبلا برای امضای قشنگ جناب آلبرت کمپیون گرامی همین بالا مطلبی نوشتم، این بار نوبت امضای زیبای جناب ایده آلیسته که همینجا ازاین حسن انتخابشون تشکر میکنم:

غم قفس به کنار، آنچه عقاب را پیر می کند، پرواز زاغهای بی سر و پاست!

در زمونه مدرن ما که تکنولوژی حرف اول رو میزنه گفتم بدنیست اینبار یک کتاب صوتی معرفی کنم کتابی که شعر عقاب شادروان دکتر ناتل خانلری رو براتون به زیبایی بیان میکنه. «عقاب» یک مثنوی طولانی با داستانی شیرین و خیلی خیلی پندآموزه که اون رو یکی از شاهکارهای شعر «کلاسیک» معاصر می دونند. شعری که خود ایشون  اون رو به صادق هدایت تقدیم کردن. این شعر اونقد پرشوره  که آدمو یاد حماسه های شاهنامه میندازه. (شما میتونین این کتاب صوتی زیبا رو از اینجا دانلود کنید) ضمنا حتما بیوگرافی استاد خانلری رو مطالعه کنید من مخصوصا خلاصشو ننوشتم تا مشروحش رو بخونید و ببینید ایشون چه خدمتهایی برای اعتلای فرهنگ و ادب فارسی انجام داده.

حالا میخوام به سبک نقالی داستان زیبای عقاب رو براتون بازگو کنم و امیدوارم روح بزرگوار استاد خانلری بابت این جسارت منو ببخشه. مطمئنم شما وقتی قصه رو بخونید مایل میشید تمام داستان رو با زبان شعر استاد بشنوید.

V.V.V.V.V.V.V.V.V.V.V

عقاب از اینکه داره پیر میشه و یه مرگ زودهنگام پیش رو داره، خیلی دل نگرونه . برای همین تو آسمونها به پرواز در میاد ببینه میتونه اکسیر حیات و راز زندگی طولانی رو پیدا کنه:

گشت غمناک دل و جان عقاب‏ ... چون ازو دور شد ایام شباب‏

 دید، کِش دور به انجام رسید ... آفتابش به لب بام رسید

 باید از هستى، دل برگیرد ... ره سوى کشور دیگر گیرد

 خواست تا چاره ناچار کند ... دارویى جوید و در کار کند

عقاب پرابهت ناامید ما براش مهم نبود که حتی در پیری هم همون شکوه و هیبت رو داره؛ چوپان با دیدن اون در آسمون،گله شو جمع کرد. کبک خودشو قایم کرد. مار تو سوراخ خزید و آهوی خرامان، رمید. اما صیاد بزرگ اینبار پی صید نبود. چون:

صید، هرروز به چنگ آمد زود ... مگر آن روز که صیّاد نبود

عقاب در این گشت و گذار به زاغکی کثیف و بدهیکل و زشت  نشسته روی یه شاخه برمیخوره که از بس گندومردارخوری کرده شکمش جلو اومده و با اینکه هزاربار با قلوه سنگ بچه ها زخمی شده و از هرخطری جون سالم بدر برده انگار جای پیر شدن داره جوون میشه!. روی درخت فرود میاد و به زاغ میگه با تو کار دارم. زاغ که حسابی ابهت عقاب هراسونش کرده با تملق میگه ارباب! من گوش به فرمان تو ام ولی تو دلش میگه این زورگوی قلدر با من چیکار میتونه داشته باشه؟! حالا هرچی! با یک جست میتونه منو یه لقمه کنه پس بهتره اگه نمی تونم باهاش دوست باشم جانب احتیاط رو از دست ندم. پس میره کمی دورتر میشینه ببینه چی پیش میاد.

زار و افسرده چنین گفت عقاب‏... که مرا عمر حبابى است بر آب‏

 راست است این‏ که مرا تیزپرست،... لیک پرواز زمان تیزترست‏

سر درد دل عقاب باز میشه و میگه من با این قدرت و شوکت نمیتونم جلوی مرگ زودرسم رو بگیرم. اما تاجایی که یاد دارم بابام از پدربزرگم شنیده که در پی شکار تو بوده و اونها حالا مردن و تو هنوز قبراق و سرزنده ای. راز این عمر درازتو چیه؟!

زاغ گفت: ارتو در این تدبیرى‏ ... عهد کن تا سخنم بپذیرى‏

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست‏ ... دگرى را چه گنه، کاین ز شماست‏

زآسمان هیچ نیایید فرود... آخر از این‏همه پرواز چه سود

خلاصه زاغ اظهار فضلش گل میکنه و میگه اینقد بلند پرواز نباش قدری روی خاک سیر کن ببین چه خبره. هرچه بالاتر بری بادها تورو با خودشون به این ور و اونور میکوبن ولی هرچی پایینتر بپری بادها بهت کاری ندارن و در امانی واسه همین ما هیچوقت بالا پرواز نمی کنیم. بعدشم برای شکم سیرکنی ما رو چه به اوج؟ چه به شکار؟! ما به ته مونده لاشه رو زمین راضی هستیم.

زاغ را میل کند دل به نشیب‏ ... عمر بسیارش از آن گشته نصیب‏

دیگر این خاصیت مُردارست‏ ... عمر مُردارخوران بسیارست‏

 گَند و مُردار بهین درمانست‏ ...چاره رنج تو زان، آسانست‏

زاغ بعد این صغری کبری چیدن، عقاب رو باخودش به لجنزاری خارج از باغ میبره تا مثلا خوان نعمت رو به عقاب نشون بده.

اما چشمتون روز بد نبینه عقاب با گندزاری مواجه میشه که بوی زننده اش آزارنده است. پر از پشه و زنبورروی لاشه های متعفن.ازشدت آلودگی چشمهاش به سوزش میفته (یه جایی شبیه تهران فعلی خودمون!) هرجا نگاه میکنه همه جا کثافت و زشتی و پلیدی میبینه .

یادش میاد چی بوده و آیا الان این چیزیه که میخواد؟! اون که خوراکش کمتر از سینه مرغ و تذرو و تیهو نبوده؟!

بعله وقتی از تصویر پردازی رویاهاش خارج میشه، از حضور خودش در گندزار دور و ورش بیزار میشه:

اینک افتاده بر این لاشه و گَند ...  باید از زاغ بیاموزد پند؟!

دلش از نفرت و بیزارى ریش‏ ... گیج شد، بست دمى دیده خویش‏

یادش آمد که بر آن اوج سپهر ... هست پیروزى و زیبایى و مهر

فَرّ و آزادى و فتح و ظفرست‏ ... نفس خرم باد سحرست‏

 برای همین به زاغ میگه منو ببخش رفیق. توسالیان سال با این خوانت خوش باش. من اهلش نیستم:

گر بر اوج فلکم باید مُرد

 عمر در گَند به سر نتوان برد

سکانس پایانی این داستان ابیاتی شاهکار و موندگاره بخونیم و لذت ببریم جاییکه از نگاه سوم شخص (شاعر)با قضیه مواجهیم:

شهپر شاه هوا اوج گرفت‏ ... زاغ را دیده بر او مانده شگفت‏

 سوى بالا شد و بالاتر شد ... راست با مهر فلک همسر شد

 لحظه ‏اى چند بر این لوح کبود ...  نقطه ‏اى بود و سپس هیچ نبود

 


برای من تنها چیزهایی جالبند که به قلب مربوط می‌شوند. «آدری هیبورن»
۱۳۹۴/۱۰/۱۰ عصر ۰۶:۰۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Memento, اسکورپان شیردل, آلبرت کمپیون, حمید هامون, Classic, خانم لمپرت, کنتس پابرهنه, Princess Anne, سروان رنو, ایـده آلـیـسـت, BATMAN, oceanic, داداش کایکو, پیرمرد, کاپیتان اسکای, دزیره, لو هارپر, واتسون, اشپیلمن, فورست, Papillon, زرد ابری, پروفسور, شارینگهام
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
عقاب - جروشا - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰ عصر ۰۶:۰۹