[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 3.63 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
سینمای وسترن
نویسنده پیام
کاپیتان اسکای آفلاین
کاپیتان
*

ارسال ها: 357
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۳۱
اعتبار: 49


تشکرها : 1957
( 4239 تشکر در 288 ارسال )
شماره ارسال: #21
Video مردی که لیبرتی والانس را کشت!

وقتی جان فورد باشد و فیلمی که دوشخصیت بی همتای سینما؛ جیمز استوارت و جان وین؛ را به بازی بگیرد؛ بی تردید فیلمی که تولید می‌شود یک کلاسیک ناب است.

کمتر فیلمی را می شناسم که این گونه دقیق به موشکافی تاریخ یک سرزمین بپردازد و شخصیت‌ها؛ در قالب اسطوره‌ای خود فرو بروند.

شاهنامه‌ی فردوسی  یک ساختار اسطوره ای دارد. شما تک تک شخصیت‌های آن را می توانید در طول تاریخ پیدا کنید و از این که گویا نویسنده‌ی خدای نامه آینده را نوشته است در شگفت فرو بروید.

فورد هم در این اثر ناب، تاریخ (گذشته) غرب را در قالب نقش‌های نمادین به تصویر کشیده است.

نماد اول: لیبرتی والانس؛ هفت تیر کش، ،  قانون سر خود،  دزد، بی‌رحم، آشوبگر، بی قانون، زشت، ... با شلاقی دسته نقره‌ای

نماد دوم: تام دانیفن؛ هفت تیر کش، سرسخت،  قانون سر خود، گوشه گیر، عاشق پیشه، رام نشدنی، مرجع تصمیم گیری

نماد سوم: رانسون استودارد؛ مرد قانون، مدافع حقوق انسان‌ها، سرسخت، دست به اسلحه نمی‌برد، معصومیت جفرسونی، آسیب پذیر و شکستنی

نماد چهارم: هالی؛ خود غرب است، تنها، بی پناه، تشنه‌ی قانون، در انتظار یک منجی

نماد پنجم: پی بادی؛ ناشر و روزنامه نگار، تلاش می کند تا به هالی (نماد غرب)  آداب و رسوم (قاشق و چنگال)، (دموکراسی)، (مبارزه در برابر گله دارها)  را بیاموزد. اما تنهاست و کسی او را نمی فهمد.

رانسون همانند غریبه ای پا به شهر می گذارد. او برای تام تا پایان چیزی جز غریبه نخواهد بود اما در پناه او و با اعتبار او، جایگاه خود را پیدا می کند ولی از همان آغاز پیداست که آبشان با تام  به یک جوی نخواهد رفت.

رانسون استودارد (غریبه) به هالی و دیگر شهروندان به ویژه فرزندان بی‌شمار مارشال سواد می آموزد و بیش از هر چیز عشق به سرزمین را یاد می‌دهد.

تام در تکاپوی ازدواج با هالی است و آمدن غریبه او را نگران می کند که مبادا رقیبی عشقی برای خود تراشیده باشد. حتی ترک شهر به بهانه خرید اسب و تنها گذاشتن غریبه در برابر لیبرتی به این نکته دامن می‌زند.

تام به هالی گل کاکتوس هدیه می دهد. کاکتوس نمادی از خیالات و آرزوهای کوچک او برای غرب است اما رانسون استودارد به هالی مژده‌ی دشتی پر از گل می دهد.

ما خیلی زود در می بایم که با دو مثلث درام روبرو هستیم:

-        مثلث عشق میان تام، غریبه و هالی

-        مثلث مرگ میان تام، غریبه و لیبرتی

در یکی عشق پیروز خواهد شد و در دیگری مرگ و عجیب این که دو ضلع این دو مثلث تام و غریبه هستند.

برخورد سه گانه در تماس اول با شلاق دسته نقره ای آغاز می شود لیبرتی، رانسون استودارد را به زمین می زند و تام به بهانه‌ی استیک افتاده بر خاک (نه آسیب دیدن غریبه) با لیبرتی درگیر می شود.

در این نبرد نگرانی هالی برای غریبه، غریزه‌ی حسادت را در دل تام شعله ور می کند و این پرسش سخت پیش می آید:

"آیا تام باید از غریبه پشتیبانی کند یا اجازه بدهد تا لیبرتی او را نابود کند؟"

و این پرسشی است که ما از خود داریم. اگر ما جای تام بودیم چه می کردیم؟ تام برای هالی خانه ای ساخته و هر لحظه امکان خواستگاری و دست به قلم شدن پی بادی روزنامه نگار برای نوشتن این داستان در روزنامه می شود اما آمدن غریبه همه چیز را به هم ریخته است.

تفاوت اساسی این فیلم با کازابلانکا در آن است که ،دوستی دو شخصیت مرد، در پایان فیلم بی معناست. اینجا دو نفر باید از بین بروند و این تام است که باید انتخاب کند:

(غریبه – لیبرتی) یا (لیبرتی – تام)

لیبرتی والانس تابلو قانونی وکیل را با گلوله می شکند و تنها روزنامه شهر را تخریب می کند. پی بادی تا حد مرگ کتک می خورد و غریبه به دوئل دعوت می شود و بازنده از پیش معلوم است مرد قانون!

غریبه اسلحه به دست می گیرد و در میان شگفتی دیگران با دست چپ لیبرتی را می کشد.

شهر از دست والانس آزاد می شود و پارادوکسی تازه شکل می گیرد.

مرد قانون بی قانونی کرده است.

رانسون استودارد  نماینده مردم می شود و نزدیک است که فرماندار شود. رقبای او بی قانونی اش را (قتل لیبرتی) به رخ او می‌کشند و او خود را کنار می کشد.

اینجاست که تام خود را به او می رساند و راز پنهانش رافاش می کند.

این تام بوده که لیبرتی را کشته نه او.

تام پس از درگیری بسیار با خود تصمیمش را گرفته و در سایه‌ی غریبه و به نام او از او دفاع کرده است. این حکم تیر خلاص برای او و زندگی تازه برای غریبه است.

تام، هالی را از دست می دهد، خانه اش و اسب هایش را که نماد آزادی و رهایی اش بوده اند را به باد می دهد و عجیب این که این همه را به اختیار خود از دست می دهد اما در برابر این که قانون به دست مرد غریبه پا بگیرد و گله دارهای متجاوز شهر را ترک کنند.

تام به خوبی می داند که دوره اش دیگر گذشته است. او جای خود را به قانون می دهد و ققنوس وار قربانی می شود تا دوره گنگسترها و ششلول بندها تمام شود و دوره‌ی جدیدی به دست مرد قانون آغاز شود.

ازدواج غریبه با هالی نماد رویکرد غرب از هفت تیر کشی به قانون‌مداری است.

پیرنگ این فیلم میهن پرستی و قربانی شدن در برابر سرافرازی مام میهن است و جان فورد با ساختاری پیشرو و با تعلیقی ظریف و چندلایه احترام به قانون و دموکراسی و حکومت مردم بر مردم را به تصویر می کشد و اگر چند جمله‌ی شعاری در کلاس درس را حذف کنیم به راستی فیلم تاثیرگذار و ماندگاری است.

اما در این میان بی تردید قهرمان این فیلم کسی جز تام نیست. او بازنده‌ی پیروز است و زمانی که خانه ی امیدش را به آتش می کشد و اسبان با ارزشش می گریزند همچون ققنوس سوخته است تا از دل این آتش صلح و قانون زاده شود و به کمال برسد.

جان فورد نیز در مصاحبه خود با پیتر باگدانوویچ بر این نکته تاکید دارد.

پیتر: آدم حس می کند که همدردی شما در فیلم "مردی که لیبرتی والانس را کشت"، با جان وین و غرب قدیمی است؟

جان: خب، وین در مجموع نقش اول را داشت. جیمز استوارت در بیشتر صحنه ها بازی داشت. ولی وین، شخصیت اصلی و انگیزه حرکت نهایی داستان بود. نمی دانم. از هر دو خوشم می آمد. فکرمی‌کنم هر دو شخصیت‌های خوبی بودند.


ارادتمند: کاپیتان اسکای
۱۳۹۴/۸/۹ صبح ۱۱:۱۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Classic, Keyser, کنتس پابرهنه, خانم لمپرت, حمید هامون, Memento, اسکورپان شیردل, مکس دی وینتر, سارتانا, لو هارپر, سروان رنو, BATMAN, زبل خان, سوفیا, ویگو مورتنسن, Princess Anne, جروشا, واتسون, rahgozar_bineshan, مگی گربه, پیر چنگی, زرد ابری, بوچ کسیدی
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع
سینمای وسترن - Classic - ۱۳۸۸/۷/۳۰, صبح ۱۲:۲۵
RE: سینمای وسترن - Classic - ۱۳۸۸/۸/۱۰, عصر ۱۱:۵۵
RE: سینمای وسترن - سروان رنو - ۱۳۸۸/۸/۲۰, صبح ۱۲:۰۶
RE: سینمای وسترن - Classic - ۱۳۸۸/۹/۳, عصر ۱۲:۲۳
RE: سینمای وسترن - Classic - ۱۳۸۸/۱۰/۱۰, صبح ۱۲:۲۲
RE: سینمای وسترن - سم اسپید - ۱۳۸۹/۱/۹, صبح ۰۲:۱۸
RE: سینمای وسترن - Classic - ۱۳۸۹/۱/۲۹, عصر ۰۶:۴۴
RE: سینمای وسترن - رائول والش - ۱۳۸۹/۳/۱۸, صبح ۰۹:۱۲
RE: سینمای وسترن - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۹, عصر ۱۰:۴۵
RE: سینمای وسترن - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۹, عصر ۱۱:۲۶
RE: سینمای وسترن - Savezva - ۱۳۹۰/۱/۲۳, صبح ۱۱:۳۴
RE: سینمای وسترن - california - ۱۳۹۰/۱۲/۲۳, عصر ۰۸:۲۸
RE: سینمای وسترن - جو گیلیس - ۱۳۹۱/۴/۲۰, صبح ۱۰:۳۸
RE: سینمای وسترن - زبل خان - ۱۳۹۱/۹/۲۷, عصر ۰۶:۲۰
RE: سینمای وسترن - rahgozar_bineshan - ۱۳۹۳/۹/۲۱, عصر ۱۱:۳۳
RE: سینمای وسترن - BATMAN - ۱۳۹۳/۹/۲۲, صبح ۰۳:۲۳
RE: سینمای وسترن - Elvis - ۱۳۹۳/۹/۲۴, صبح ۱۰:۱۵
مردی که لیبرتی والانس را کشت! - کاپیتان اسکای - ۱۳۹۴/۸/۹ صبح ۱۱:۱۳
RE: سینمای وسترن - جیمز باند - ۱۳۹۴/۸/۱۰, عصر ۰۷:۴۷
RE: سینمای وسترن - ساسان - ۱۳۹۴/۸/۱۹, عصر ۰۷:۴۴
RE: سینمای وسترن - بانو الیزا - ۱۳۹۴/۸/۱۱, عصر ۱۲:۰۵
RE: سینمای وسترن - ساسان - ۱۳۹۴/۸/۱۹, عصر ۰۶:۴۰
RE: سینمای وسترن - دزیره - ۱۳۹۴/۸/۲۵, صبح ۰۷:۵۴
RE: سینمای وسترن - دون دیه‌گو دلاوگا - ۱۳۹۷/۱۲/۲۳, عصر ۰۷:۵۷
RE: سینمای وسترن - سناتور - ۱۳۹۷/۱۲/۲۷, عصر ۰۲:۵۳