جواب دادن به این سوال که ارزش های یک جامعه رو چه چیزی تعیین می کنه زیاد کار ساده ای نیست. از نگاه خودم بخوام بگم توی ایران مسلما مذهب یکی از تاثیرگذارترین فاکتورها برای تعیین ارزش های فرهنگیه. ولی توی کشوری که سال هاست مذهب توش مرده و کلیساهاش تغییر کاربری دادند به سالن موسیقی و کافی شاپ چه چیزی فرهنگ رو هدایت کرده؟
البته بخش های مختلف فرهنگ حول چیزهای مختلفی شکل گرفته! حتی می تونم بگم بخش زیادی از فرهنگ شون حول الکل شکل گرفته! به این معنی که تفریح عمده مردم دور هم نشستن، نوشیدن و زدن حرف هایی هست که شاید در حالت مستی جالب و خنده دار باشه ولی از بیرون خیلی بلیهانه به نظر برسه. ولی چیزی که ارزش ها رو تعیین می کنه چیزی جدی تر هست.
چیزی که من اینجا دیدم و البته از فیلسوف/روانشناسی مثل جردن پترسون هم شنیدم اینه که این زن ها هستند که سیر فرهنگی رو با سلیقه شون تعیین کرده اند! به این معنی که چیزی که بیشترین ارزش رو داشته جلب توجه زن ها بوده و برای همین مردها به سمتی حرکت کرده اند که بتونند توسط سلیقه این زن ها انتخاب بشن. که البته به تعبیری میشه گفت که خیلی «طبیعی» هست. طبیعی به معنی مشابه طبیعت. چون اگه توی همون جمله کلمه مرد رو با نر و کلمه زن رو با ماده عوض کنید دقیقا شبیه روندی هست که توی اکثر موجودات زنده دیده میشه. از دعوای تمساح ها گرفته تا شاخ بازی گوزن ها و کشتی گرفتن پلنگ ها... مردها برای بالاتر رفتن در «سلسله مراتب سلطه» با هم می جنگند تا مرد به اصلاح آلفا بتونه زنی رو به خودش جذب کنه.
اینجا چیزی که آدم ها براش آماده میشن در طول زندگی شون همین صعود از این هرم هست. این تا حد خوبی جیمزباند بودنشون رو توجیه می کنه چون سلایق آدم ها خیلی متنوع تر از حیوانات هست. تضمینی نیست که با خوب بودن فقط توی رقص بتونی دل دختر آینده رو به دست بیاری. بر خلاف مثلا طاووس که بهترین رقاص با تضمین خوبی آلفا خواهد بود اینجا باید مهارت های بیشتری رو تقویت کنی محض اطمینان
ولی توی ایران چون مذهب ارزش های غریزی/حیوانی (نه به معنای بد) رو تحت الشعاع قرار داده خیلی از مسائل کاملا برعکس هست. درسته که توی ایران هم بالاتر بودن در هرم قدرت احتمال مجذوب کردن همسر آینده رو افزایش میده ولی چون چیزهای دیگری هم درکنار قدرت مهم هستند خیلی از چیزها برعکس میشن. اصلا نمیگم خوب یا بد ولی متفاوت هست.
به عنوان یک مثال بارز، داشتن اندام ورزیده توی ایران شاید آن چنان ارزش محسوب نشه. به علاوه که بخاطر مسائل مربوط به پوشیدگی (برای زن و مرد) احتیاج آنچنانی ای هم برای داشتنش مشاهده نشه، داشتن اضافه وزن به امری عادی توی کشور تبدیل میشه که مانع چندانی برای یافتن همسر نیست. در صورتی که اینجا شاید داشتن ظاهری زیبا خیلی ارزشمند محسوب نشه ولی داشتن اضافه وزن چیزی مذموم هست چون چیزیه که (بر خلاف چهره) در کنترل خود فرد هست. یعنی در واقع نوعی فشار از طرف جامعه روی خودت حس می کنی که نباید این کار رو بکنی. شاید همون طور که توی ایران از طرف جامعه فشار روی خودت حس می کنی که در ملاعام فاصله شرعی رو از جنس مخالف حفظ کنی. البته درسته که فشار جامعه هم توی ایران هست و هم اینجا به نظرم سازنده تر هست و به علاوه افراد امکان پیشرفت رو هم دارند. توی ایران حتی توقع برای داشتن یک کار با درآمد خوب هم خیلی اوقات توقع زیادی محسوب میشه.
در آخر این هم بگم که این نقش تعیین کننده «سلسله مراتب سلطه» از دید من باعث شده که پسرهای غربی خیلی پسر باشند و دخترهاشون هم خیلی دختر. یعنی اکثر پسرها ویژگی های مردانه قوی ای دارند. سلطه جو، رقابتی، رهبر، مستقل و پرادعا هستند. برای دخترها بحث کمی پیچیده تر هست. میزان استقلالشون خیلی بیشتر از دخترهایی هست که توی ایران دیدم ولی از خیلی از جهت ها هم ویژگی های زنانه خیلی زیادی دارند. حساس، شکننده، حمایتگر. در صورتی که تصورم این بود که زن های اینجا باید رفتارهای مردانه بیشتری داشته باشند.
نکته: این پاراگراف آخر رو صرفا از برخوردهایی که خودم داشتم گفتم و تسری دادنش به کل کشور و بدتر از اون به کل «غرب» کار درستی نیست.