[-]
جعبه پيام
» <لوک مک گرگور> متشکرم دوست گرامی. منهم همیشه از خواندن مطالب جذاب و دلنشین تان کمال لذت را برده ام.
» <رابرت> بررسی جالب تأثیر فیلم "پاندورا و هلندی سرگردان" بر انیمیشن "عمو اسکروچ و هلندی سرگردان" https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...6#pid45456
» <رابرت> سپاس از دون دیه‌گو دلاوگا و لوک مک گرگور عزیز به خاطر مطالب تحقیقی، تحلیلی و زیبای اخیرشان
» <دون دیه‌گو دلاوگا> "بچه‌های کوه تاراک" : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...3#pid45453
» <مارک واتنی> ممنونم رابرت جوردن عزیز
» <رابرت جوردن> سپاس از مارک واتنی و بتمن
» <مارک واتنی> رابرت عزیز و گرامی ... این بزرگواری و حسن نیت شماست. دوستان بسیاری هم در کافه، قبلا کارتون و سریال های زیادی رو قرار داده اند که جا داره ازشون تشکر کنم.
» <مارک واتنی> دانلود کارتون جذاب " فردی مورچه سیاه " دوبله فارسی و کامل : https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...7#pid45437
» <Kathy Day> جناب اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ از شما بسیار ممنونم...
» <مارک واتنی> خواهش می کنم بتمن عزیز
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 8 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )
نویسنده پیام
گرتا آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 48
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۴/۲۷
اعتبار: 23


تشکرها : 831
( 846 تشکر در 18 ارسال )
شماره ارسال: #30
RE: خاطرات فیلم دیدن ... ( از ویدیو تا ... ماهواره )

چندی پیش در کتابی به خاطره جالبی برخوردم که نشان می داد چطور هنر سینما حتی زمانی که دسترسی به سینما ممکن نباشد، همچنان می تواند مفید و روحیه بخش باشد. این مطلب برگرفته از خاطرات یکی از سرگردهای ارتش بود که در زمان جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای عراقی در آمده و در فاصله سالهای 67 تا 69 در عراق اسیر جنگی بود. وی در کتاب خاطراتش توضیح می دهد که در اردوگاههای عراق با توجه به اینکه به هیچ گونه وسیله سرگرمی دسترسی نداشتند و حتی خواندن کتاب ممنوع بود، چگونه یکی از اسرای آشنا با سینما، مفید واقع شده بود. نویسنده به این ترتیب خاطره ای از فیلم شنیدن خود (به جای فیلم دیدن!) نقل کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

این بخش را عینا در اینجا نقل می کنم:

"... به جز سه دکتری که ذکرشان رفت، دکتر دیگری هم در اردوگاه حضور داشت که برای خودش عالمی ساخته بود. این دکتر در حقیقت پزشکیار بود که حالا با ارتقای درجه و با توجه به سن و سال خدمتی و عمر طبیعی اش، او را هم دکتر خطاب می کردند. در ایام جوانی ظاهرا آپاراتچی سینما بوده. در ابتدا که نبودن تلویزیون همه را به ابتکار واداشته بود تا هم خودشان و هم دیگران را به شکلی سرگرم کنند، این دکتر هم دست به ابتکار جالبی زد. زمره شهر ت دکتر پیر ما در اردوگاه پیچید. محل زندگی اش در آسایشگاه هفت از بند 3 بود و بقیه آسایشگاهها در استفاده از هنر او در نوبت به سر می بردند تا اینکه نوبت به ما رسید. بعد از انجام کارهای روزانه و شبانه ساعت هشت و سی دقیقه شب آماده شنیدن شدیم.

  او با لحنی آرام و مطمئن مشغول تعریف داستان فیلم آخرین قطار گانهیل شد و البته قبل از آن مانند مجریان تلویزیون تاریخچه ای از سینمای دهه پنجاه و شصت و خصوصیات کامل فیلم – از قبیل کارگردان و بازیگران و غیره – ارائه داد و سپس صحنه کاملی از شروع فیلم را بازگو کرد و سپس شرح داستان ... این شرح و تفصیل، همراه با به کار بردن اصطلاحات خاص سینمایی، تا ساعت یازده شب طول کشید، یعنی یک فیلم حداکثر دوساعته را سه ساعت تعریف کرد، بدون اینکه کسی خسته شده باشد، یا بخوابد یا حتی مشغول به کار دیگری شود.

 کار دکتر بالا گرفت. او هر شب مهمان بود و البته حسابی هم پذیرایی می شد. چند فیلم ایرانی قبل و بعد از انقلاب و چند فیلم خارجی دیگر را هم تعریف کرد. بساط معرکه او طرفداران زیادی داشت!..."

بعد هم نویسنده اضافه می کند: "وقتی تلویزیون در اردوگاه آزاد شد، یکبار فیلم آخرین قطار گانهیل را از تلویزیون عراق دیدیم و همه میزان حافظه و قدرت بیان دکتر را تحسین کردند..."

(به نقل از کتاب جهنم تکریت، نوشته مجتبی جعفری، چاپ حوزه هنری، 1375)


چه پر شتاب فرو می ریزند شن های زمان، مگر آن هنگام که در سختی باشیم! (گوژپشت نتردام/1923)
۱۳۹۰/۹/۲۷ عصر ۰۷:۵۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, سروان رنو, اسکارلت اُهارا, Papillon, حمید هامون, دزیره, الیشا, رزا, ژان والژان, دن ویتو کورلئونه, سم اسپید, دلشدگان, KESSLER, زرد ابری, مگی گربه, Kassandra, کاپیتان اسکای, مکس دی وینتر, واتسون, آلبرت کمپیون, هایدی, ریچارد, پیرمرد
ارسال پاسخ 


پیام در این موضوع