[-]
جعبه پيام
» <سروان رنو> نگاهی به فیلم نشانی از شر ( اورسن ولز ) ... https://cafeclassic5.ir/showthread.php?t...https://cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=46&pid=4539
» <رابرت> متأسفانه "علی‌اصغر رضایی‌نیک" صداپیشه مکمل‌گو بر اثر سکته قلبی درگذشت. نمونه مصاحبه و خاطراتش: https://www.aparat.com/v/tTSqn
» <سروان رنو> مانند بهار و نوروز , سالی نو را به امید بهتر شدن و شکوفا شدن آغاز می کنیم [تصویر: do.php?imgf=org-685bcf6ba2581.png]
» <mr.anderson> سال نو همه هم کافه ای های عزیز مبارک! سال خوب و خرمی داشته باشید!
» <rahgozar_bineshan> سالی پر از شادکامی و تن درستی و شادی را برای همه دوستان آرزومندم!
» <BATMAN> به نظرم شرورترین شخصیت انیمیشنی دیزنی اسکاره/ چه پوستر جذابی! https://s8.uupload.ir/files/scar_vrvb.jpg
» <جیمز باند> من هم از طرف خودم و سایر همکاران در MI6 نوروز و سال نو را به همه دوستان خوش ذوق کافه شاد باش میگم.
» <ریچارد> سلا دوستان.گوینده بازیگراورسولاکوربیرودرسریال سرقت پول کیست
» <ترنچ موزر> درود بر دوستان گرامی کافه کلاسیک ، فرا رسیدن بهار و سال جدید را به همه شما سروران شادباش میگم و آرزوی موفقیت را در کار و زندگی برایتان دارم
» <دون دیه‌گو دلاوگا> در سال گذشته بنده کم‌کار بودم در کافه، ولی از پُست‌های دوستان خصوصاً جناب رابرت و کوئیک و "Dude" بسیار بهره بردم. تشکر و بیش باد!
Refresh پيام :


ارسال پاسخ 
 
رتبه موضوع
  • 11 رای - 4.18 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آخرین فیلم کلاسیک که دیدم ...
نویسنده پیام
سم اسپید آفلاین
پیشکسوت
*

ارسال ها: 485
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۸
اعتبار: 52


تشکرها : 2700
( 5519 تشکر در 315 ارسال )
شماره ارسال: #61
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۸۹/۹/۱۵ صبح ۰۱:۴۵)رائول والش نوشته شده:  

مثلا همین یکی دو سال پیش بود که تلویزیون فیلم ایرانی گمنامی را پخش کرد (متاسفانه اسمش خاطرم نیست) که بازی سیامک اطلسی در نقش یک کماندو آن را حسابی مفرح کرده بود! خودتان ایشان را با کلاه کج و قطار فشنگ تصور کنید تا گوشی دستتان بیاید که چه معجون غریبی به عمل آمده بود.

خط آتش (1373)

لینک فیلم: http://www.sourehcinema.com/Title/Title....http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=13


مشکل من با دنیا این است که او همیشه یک گیلاس از من عقب تر است (هامفری بوگارت)
۱۳۸۹/۹/۱۵ صبح ۰۲:۰۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : رائول والش, زبل خان, بهروز, ژان والژان, الیشا, dered
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #62
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۸۹/۹/۷ عصر ۰۵:۳۷)هری لایم نوشته شده:  

فیلمی وجود داره به اسم " ناگهان بالتازار"  که من ندیدم .  ساخته روبر برسون محصول 1966 .

کسی از دوستان  هست که این فیلم رو دیده باشه ؟ 

از برسون جیب بر رو دیدم...

 

 سلام جناب هری لایم عزیز

فیلم ناگهان بالتازار رو من دیدم، کمی  تا قسمتی هم  با شما موافقم.اصولا دیدن بعضی از فیلمهای بعضی از کارگردانهامثل برسون ،پازولینی،بعضی کارهای تارکوفسکی ،پاراجانف و از این دست کارگردانها حوصله خیلی زیادی میخواد( یا اینکه باید توی یه جمع هنری گیر افتاده باشی که به خاطر کل کل هم که شده بتونی تماشاشون کنی  برا خودم پیش اومده که یه بار مجبور شدم فیلم 185 دقیقه ای آندری روبلف رو به زبان روسی و بدون زیرنویس فارسی تا آخر ببینم،سخت بود . بعدش تازه فهمیدم اکثر اون جمع هم حال منو داشتن) دوم اینکه وقتی حالت مناسب اینجور فیلم هاست اونها رو ببینی، من خودم یه وقتی هست که هوس میکنم  بعد از یه فیلم کلاسیک دوبله یه فیلم مثلا از برگمان یا همین برسون ببینم یه وقتی هم آدم دلش میخواد یه کار جدید ببینه  مثلا واچمن! برای دیدن هر فیلم، حال شخص توی اون ساعت خاص هم مهمه و تماشای این نوع فیلمها توی موقع خاص خودش خوبه ولی باز هم نه همه ی اونها.

من از کارهای برسون ناگهان بالتازار رو از همه بیشتر دوست دارم(7سال پیش دیدمش)داستانش هم اینه که: کره الاغی توی یه دهکده ی فرانسوی به دنیا میاد و اتفاقاتی که برای مردم به وجود میاد همه از دریچه دید اون به تصویر کشیده میشه.

به قول کامبیز کاهه شاید این فیلم گزنده ترین اثر برسون باشه و باز به قول گدار : دنیاست در یک ساعت و نیم. ولی کلا" درباره بدبختی آدما واز همه مهمتر خود الاغه هست. بالتازار اسم الاغس!!!

من یه نسخه از فیلم دارم . دوبله نیست.زیرنویسش هم انگلیسیه؛dvd اصلیه

دیدنش بد نیست من که دوست داشتم با اینکه از سینمای مورد علاقم دور بود( من همه فیلم های آرشیوم رو دیدم).

 مسلما" اینها فیلم های بدی نیستند فقط با وضعیت مزاجی ما سازگاری ندارن. به هر حال  اگه دوست داشته باشید میتونم تقدیم کنم.

 


تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۸۹/۹/۱۶ عصر ۰۵:۴۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : هری لایم, دن ویتو کورلئونه, Green, زبل خان, حمید هامون, الیشا, مگی گربه, dered
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #63
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

معما (charade)

محصول 1963 امریکا

کارگردان:استنلی دانن         بازیگران:کری گرانت - ادری هیپبورن

موسیقی:هنری مونسینی

فیلم در ژانر کمدی رمانتیک و موضوع ان یافتن پول های سرقتی است.

مثل همیشه سادگی ادری هیپورن ،ملاحت خاصی به او بخشیده.

در طول فیلم نمی توان به کری گرانت اطمینان کرد هر چند که مدام حس میکنی باید ادم درستی باشد.

مقایسه دفتر سیا (cia) در ان موقع با انچه که در فیلم ها امروزی میبینیم خیلی جالب است.

__________________________________________________________

training day

محصول 2001 امریکا

کارگردان:انتونی فوکوا     بازیگران:دنزل واشنگتن - اتان هاواک

داستان فیلم یک روز کاری پلیسی فاسد را نشان میدهد که کار اموز درستکاری را به همراه دارد.فیلم سراسر اتفاقات هیجان دار است که بیننده را تا اخر همراه خود میکشد.

گفتار فیلم به علت رو به رو بودن دائم با تبهکارها، فاجعه است و می تواند نمونه مناسبی برای بحث اخلاق در سینما باشد.



فایل های ضمیمه بند انگشتی
       

] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۸۹/۹/۱۸ صبح ۰۹:۴۰
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زبل خان, کاپیتان اسکای, الیشا, حمید هامون, ژان والژان, مگی گربه, dered, واتسون
سروان رنو آفلاین
پلیس انجمن
******

ارسال ها: 2,255
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۶
اعتبار: 84


تشکرها : 11430
( 18963 تشکر در 1592 ارسال )
شماره ارسال: #64
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۸۹/۹/۱۵ صبح ۰۱:۴۵)رائول والش نوشته شده:  

چند وقت پیش بود که نسخه بسیار تر و تمیز فیلم گرگ های دریا به دستم رسید.

پارسال نسخه کلوپی این فیلم را دیدم. با دیدن نام بازیگران بزرگش و عنوان بامسمای "گرگ های دریا" اونو خریدم و توقع داشتم یک فیلم جنگ دریایی  در حد Das boot (زیردریایی ) باشد. اما بعد از دیدن فیلم و ریتم کند و خسته کننده آن دلسرد شدم. شاید تنها نکته مثبت فیلم ، بازی بازیگران و دوبله آن باشد. تجربه ثابت کرده است که اگر بهترین بازیگران را وارد یک فیلمنامه ضعیف و غیر جذاب کنی ، فیلم خوبی از کار در نخواهد آمد. گرگهای دریا هم علی رغم نام زیبایی که دارد ، حتی به پای فیلم های عادی اکشنی مانند توپ های ناوارون نمی رسد .

(۱۳۸۹/۹/۱۸ صبح ۰۹:۴۰)دزیره نوشته شده:  

معما (charade)

 مقایسه دفتر سیا (cia) در ان موقع با انچه که در فیلم ها امروزی میبینیم خیلی جالب است.

به نکته جالبی اشاره کردی دزیره جان ،

چهره سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ( سیا ) در فیلم های قبل از دهه 70 اصلا یک چیز دیگری است : چهره ای دوست داشتنی و خودمانی و دوستدار عموم مردم. اما آنچه در فیلم های بعد از دهه 70 و به خصوص بعد از دهه 90 دیده می شود ، یک سازمان مخوف و ترسناک است که انگار اعضای آن از کره مریخ آمده اند. فکر می کنم این چرخش بعد از مجوعه فیلم های جیمز بند و مامو 007 پیش آمده باشد. مثلا در بدنام ( هیچکاک - 1946 ) هم  کری گرانت  مثلا مامور سیا است ! درست است که خشک و وظیفه شناس است اما اصلا حسی از ترس و مخوف بودن خود و سازمان مطبوعش را به بیننده منتقل نمی کند. حتی روسای بی احساس اش هم آنقدر ترسناک نیستند.

..


رویاهای ما زندگی واقعی ما هستند .
۱۳۸۹/۹/۱۸ عصر ۱۰:۴۳
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دزیره, Classic, رائول والش, زبل خان, اهو, الیشا, ژان والژان, dered, واتسون
golaftab آفلاین
دوره آزمایشی
***

ارسال ها: 5
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۹/۲۱
اعتبار: 0


تشکرها : 1
( 18 تشکر در 3 ارسال )
شماره ارسال: #65
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

برای بار دوم some like it hot رو دیدم.

همون قدر تازگی داشت،‌همون قدر خندیدم و همون قدر از دیدن لحظه به لحظه بازی جک لمون لذت بردم.:heart:

some like it hot


اشکال دنیا در آن است که جاهلان مطمئن هستند و دانایان مردد
۱۳۸۹/۹/۲۲ عصر ۰۲:۳۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : زبل خان, دزیره, دشمن مردم, اهو, کاپیتان اسکای, الیشا, حمید هامون, dered
FONDA آفلاین
Hank Fonda
***

ارسال ها: 58
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۳/۱۳
اعتبار: 7


تشکرها : 100
( 535 تشکر در 17 ارسال )
شماره ارسال: #66
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

قربانيان (The Expendables)

بالاخره بعد از مدت ها فيلمي رو كه اكثر قهرمانان بچگيم توش بازي كردن رو ديدم.

ميتونم بگم فقط 100 دقيقه اكشن خالص رو شاهد بودم. همه ي اين هنرپيشه ها دور هم جمع

شده بودن تا يك فيلم اكشن ناب رو تقديم هواداران اكشن كنن.  راستش با ديدن اين فيلم اونقدر از لحاظ اكشن ارضا شدم كه تا چند سال ديگه احتياجي به ديدن فيلم اكشن ندارم!

سيلوستر استالونه مجموعه خوبي از اكشن كار هاي قديمي و جديد رو دور هم جمع كرده بود. البته نقش هاي محوري داستان بيشتر رو دوش خودش و جيسون استاتهام و جت لي بود.

آرنولد شوارتزنگر و بروس ويليس چند دقيقه بيشتر ظاهر نشدن. بيشتر حضور افتخاري داشتن. اما همين هم براي دوستداران قديمي سينماي اكشن ارزشمند بود. آرنولد نقش ترنت موزر از دوستان قديمي استالونه تو فيلم رو بازي ميكنه.

يك ديالوگ از فيلم بين استالونه و آرنولد خيلي جالب بود. آرنولد به ويليس ميگه "اين ماموريت رو به دوستم بده اون عاشق بازي تو جنگل هاست!" كه در واقع به نقش استالونه تو فيلم رامبو اشاره داشت.  و استالونه هم در جواب بروس ويليس كه ميگه "اون مشكلش چيه؟"‌ ميگه :‌ "‌ميخواد كانديداي رياست جمهوري بشه!"‌  كه در واقع اشاره ميكنه به اقدام آرنولد كه ميخواد كانديد رياست جمهوري آمريكا بشه.

در كل به نظرم فيلم به اونچه كه ميخواسته رسيده. صحنه هاي اكشن به زيباترين شكل ممكن درست شده. شخصا خيلي لذت بردم.

تنها چيزي كه به نظرم هركي اين فيلمو ديده باشه متوجهش شده جاي خالي ژان كلود ون دام هست كه ظاهرا پيشنهاد استالونه براي بازي در فيلم رو رد كرده.

۱۳۸۹/۹/۲۲ عصر ۱۱:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : حمید هامون, الیشا, dered, واتسون
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #67
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

جناب هری لایم ،

شما حقیقتا هر روز یک فیلم کلاسیک را کامل تماشا می کنید ؟

در صورت مثبت بودن جواب ، آیا برنامه ریزی زمانی خاصی برای تماشای فیلم ها دارید ؟


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۸۹/۱۱/۲۷ عصر ۰۸:۰۸
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : dered
هری لایم آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 473
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۵/۱۸
اعتبار: 35


تشکرها : 278
( 4292 تشکر در 113 ارسال )
شماره ارسال: #68
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

هر روز نه .  گاهی اوقات شده چند روز پشت سر هم چنتا فیلم دیدم . گاهی هم اتفاق افتاده 2-3 هفته اصلا هیچ فیلمی ندیدم .

 این فیلم هایی که در موردشون می نویسم تقریبا اکثرشون رو قبلا در طی 2-3 سال اخیر دیدم . اما برای اینکه صرفا به حافظه اکتفا نکرده باشم ,  مجددا اونا رو می بینم . حتی بعضی هاشونو دوباره دانلود میکنم . همین الان دارم فیلمی رو دانلود میکنم که 2 سال پیش دیدم از رابرت وایز به اسم قاتل مادر زاد .

قبلا هم یکی از دوستان درمورد یادداشت های من در مورد فیلم ها سوال کرده بود . روال اینه : فیلم رو می بینم . بعد میرم imdb  یا  ویکی پدیا اطلاعاتی رو درمورد فیلم جمع آوری می کنم بعد می نویسم . البته اطلاعات رو جمع آوری میکنم مثل نام عوامل . اگر چیزی رو به عنوان تحلیل یا اظهار نظر می خونید ,  نظر شخصی منه  مثلا در آخرین پاراگراف آخرین یادداشتم این که "به هر دری بزن" اولین فیلم بوگی در مقام تهیه کننده هست رو در imdb خوندم اما اینکه از این فیلم به مرور افت کرد و از پرسوناژ آشنای خودش فاصله گرفت , نظر شخصی منه .

۱۳۸۹/۱۱/۲۷ عصر ۰۸:۴۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : دزیره, Classic, الیشا, dered, آماندا
sokOoooot آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 8
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۱۴
اعتبار: 0


تشکرها : 5
( 44 تشکر در 3 ارسال )
شماره ارسال: #69
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

Hard Times


فكر كنم توي ايران بهش مي گند مبارز

خوب من نديده بودمش تا حالا و امشب هم اتفاقي ديدمش

كلا خيلي با چارلز برانسون حال نمي كنم :eee2ولي خوب چون اينجا بحث دوبله داغه از دوبلش خوشم اومد فيلم دوبله خوب قديمي داشت كه لذت بخش بود شنيدنش

داستان هم داستان يه مرد پير هست كه مياد پيش يه ترتيب دهنده مسابقه ها مشت زني و باهاش شريك مي شه و شروع مي كنه براي مبارزه و ...

در كل فيلم خوبي بود

لينك در imdb

راستي اينجا خيلي مفصله پستاش ببخشيد من خيلي خلاصه مي گم ديگه همين قدره :llerr

۱۳۹۰/۱/۲۵ صبح ۰۱:۰۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, الیشا, dered
sokOoooot آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 8
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۵/۱۴
اعتبار: 0


تشکرها : 5
( 44 تشکر در 3 ارسال )
شماره ارسال: #70
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

The Searchers يا جويندگان


خوب امشب هم يكي از بهترين وسترن ها رو ديدم فيلم جويندگان با بازي جان وين كه خيلي ها هم مي گند بهترين نقش آفريني جان وين توي همين فيلم بوده و همين طور مي گند بهترين فيلم فورد هم همين فيلمه كه البته من موافق نيستم در مورد فورد رو فيلم دوبله بود با كيفيت خيلي خيلي خوب كه از ديدن دوبارش لذت بردم قبلا روي سي دي ديده بودمش ولي الان يه چيز ديگه بود

داستان فيلم :‌عمو مايكل مياد به خونه برادرش و فرداي همون روز طي فريبي يه قبيله سرخپوست خونه برادرش رو آتيش مي زنند و دختر برادرش رو مي دزدند و حالا عمو مايكل مي افته دنبال قبيله نه براي پيدا كردن دختر برادش بلكه براي  ...

خوب ميشه گفت اين وسترن يه وسترن  عاشقانه و احساسي  است چيزي كه كمتر توي وسترن هاي ديگه پيدا ميشه درسته كه قهرمانش يه مرد عصبي و بي رحم و قاتل و لجوجه ولي همون قدر هم احساساتيه و چاره ايي نداره جز اينكه آواره بشه و از اين تمدن بزنه بيرون

لينك در IMDB

۱۳۹۰/۱/۲۶ صبح ۰۱:۱۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, j.j.Gittes, حمید هامون, الیشا, dered, ال سید
Classic آفلاین
صاحب کافه
*********

ارسال ها: 799
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۸/۱/۲۷
اعتبار: 47


تشکرها : 6825
( 6072 تشکر در 445 ارسال )
شماره ارسال: #71
RE: آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۹۰/۱/۲۹ صبح ۱۱:۰۱)هری لایم نوشته شده:  

جنایت طبق قرارداد      Murder By Contract

 

 

جوان منضبط و تیزهوش ( ادواردز) از طرف یک گروه تروریستی اجیر می شود تا طبق قرارداد چند نفر را به قتل برساند . او به خوبی (!) از پس ماموریت محول شده برمی آید . قربانی بعدی در شهرکی اطراف لس آنجلس زندگی می کند ; یک زن پیانیست . ادواردز همراه با دو نفر دیگر که برای تسهیل امور جانبی با وی همسفر هستند , عازم مقصد می شود . این بار اما شرایط طبق روال پیش نمی رود و او به دردسر می افتد .

  

شباهت زیادی با داستان فیلم آمریکایی با بازی جرج کلونی دارد. آیا ادواردز هم عاشق آن زن می شود ؟


اینهمه کافه توی دنیا هست , اونوقت شما درست اومدین به کافه ی ما
۱۳۹۰/۱/۳۰ عصر ۱۱:۲۷
مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : میثم, الیشا, dered
california آفلاین
رحمه الله علیه
*

ارسال ها: 32
تاریخ ثبت نام: ۱۳۹۰/۱/۹


تشکرها : 71
( 201 تشکر در 26 ارسال )
شماره ارسال: #72
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

دیشب پشت صحنه فیلم بچه رزمری رو دیدم. گفتم تا تنور داغه و سکانس ها تو ذهنمه بیام بنویسم:!z564b

تهیه کننده بچه رزمری " بیل کسل بود. مردی عظیم الجثه با صورتی قرمز و موهای کوتاه سفید و سیگار برگی که همیشه خدا لای دندان هایش بود. کسل قبلا فیلم های ترسناک ارزان قیمتی کارگردانی و تهیه کرده بود. گویا تمام حقوق بچه رزمری را از جیب خودش پرداخته بود. قصد داشت خودش فیلم را کارگردانی کند اما باب ایوانز پایش رادر یک کفش کرده بود که کارگردانی این فیلم خیلی مهم است و بیل مناسب این کار نیست.

فیلم های درجه ب زیادی کارگردانی کرد از جمله: وقتی غریبه ها ازدواج می کنند (1944).    تگزاس"بروکلین و بهشت(1948).   دنیای کوچکی است(1950).   داستان هوستن(1961)

.

.

.

بعد از ساخت خون آشام کش های بی باک(1967) پولانسکی چیز بیشتری در چنته نداشت و برنامه خاصی هم برای آینده نداشت و واقعا افسرده شده بود. که در همین اثنا باب ایوانز مدیر تازه ی بخش پارامونت به پولانسکی تلفن کرد که سریع خودش را به هالیوود برساند.بعد از ملاقات پولانسکی و باب ایوانز رومن با یک عالم کاغذ زرد به اتاقش در هتل بورلی هیلز برگشت.عنوانش بود بچه ی رزمری.

.

.

.

پارامونت برای انتخاب رزمری هزار جور بازیگر معروف و غیر معروف هالیوود را پیش پولانسکی می فرستاد.پولانسکی مجبور بود با تک تک دختران مصاحبه کند که البته کاملا بی فایده بود. پولانسکی خیلی امید وار بود که یک نفر از پارامونت اشاره ای هم به شرون بکند(همسر دوم پولانسکی). اما حتی یک بار هم کسی اسم او را وسط نکشید و پولانسکی هم در موقعیتی نبود که شرون را پیشنهاد بدهد.

.

.

.

.

اولین بار باب ایوانز اسم میا فارو را وسط کشید. پولانسکی فقط می دانست همسر فرانک سیناترا است.پولانسکی چند قسما از سریال پیتن پلیس را از تلویزیون نگاه کرد که بازی اش را ببیند. با او در کافه ای قرار گذاشت. هر چند به گفته خودش میا شباهتی به توصیفی که در رمان نوشته شده بود نداشت. و اصلا به تصویری که در ذهنش از رزمری ساخته بود نداشت. اما دختر صد در صد آمریکایی سالم و قبراقی بود که قابلیت بازیگری بالایی داشت. پس با هیچ حرف وکلامی با او قرار داد بست.

.
.
.
.
فقط انتخاب گای مانده بود کسی که باید نقش بازیگر جوانی را بازی میکرد که سخت دنبال پول در آوردن است. پولانسکی از وارن بیتی خواست نقش که فیلمنامه را بخواند. طبق معمول امروز و فردا کرد و بالاخره گفت حاظر نیست این نقش را بازی کند و بهانه آورد که نقش به اندازه کافی مهم نیست . موقع خداحافظی داد زد که "ببین میشه من رزمری رو بازی کنم"
.
.
.
پولانسکی که همان طور از بازیگران مختلف تست بازیگری می گرفت به بازیگر کاملا ناشناخته ای برخورد که در چند فیلم ترسناک (که هیچ کدام در خاطر کسی نمانده بود) بازی کرده بود. اسمش جک نیکلسن بود .اصلا جدی نگرفتش و دلایل خودش را داشت. با وجود استعداد استثنایی و بی نظیرش ظاهرش مناسب گای نبود. ظاهر جلف و عیاشش که شیطنت مبهمی داشت اصلا نمی توانست شبیه بازیگر جوان سالم و خوش بنیه و خوش لباس فیلم پولانسکی باشد.
.
.
.
رابرت ردفورد انتخاب شماره یک پولانسکی بود.هم چهره مناسب را داشت هم بازیگر بسیار با استعدادی بود و تازه کلی اعتبار هم برای فیلم می آورد. بدبختانه همان وقت ها با پارامونت دعوایی بود. ظاهرا قراردادی برای بازی در وسترنی به نام بلو داشت. اما بعد زیرش زده بود.خلاصه پارامونت حسابی با او چپ افتاده بود. پولانسکی تصور میکرد اگر بتواند ردفورد را راضی کند که در بچه ی رزمری بازی کند مسائلش با استودیو هم حل خواهد شد.اما بی فایده بود استودیو برای بازی او در این نقش زیر بار نرفت.
.
.
.
وقتی گزینه هایی مثل ردفورد و بیتی را پولانسکی از دست داد توقع را پایین آورد.در لندن که بود با بازیگری به نام جان کاساوتیس آشنا شده بود که به نظرش از بازیگران متفکر بود و به درد این نقش می خورد. وقتی او را به ایوانز پیشنهاد کرد با شک و دودلی گفت حضورش زیادی سنگین است ضمن آنکه شنیده بود کاساوتیس سر صحنه درد سر درست می کند. بی توجه به حرف های ایوانز نقش را به او داد و فکر میکرد که می تواند نقش را شسته رفته دربیاورد.
.
.
.
اولین کاری که پولانسکی انجام داد استخدام دیک سلبرت بود که از یکی از دوستان نزدیک و در عین حال یکی از بهترین  طراحان صحنه هالیوود بود. ستاره اصلی این فیلم آپارتمان نیویورکی یی بود که رزمری و گای در آن زندگی می کردند. این خانه در محوطه ی  استودیو پارامونت ساخته شده بود و طراحی اش خیلی اهمیت داشت
.
.
.
همیشه مرحله فیلمبرداری یک فیلم با پیش تولیدش خیلی فرق می کند.کاساوتیس که در طول تمرینات که خیلی خوب ظاهر شده بود به محظ شروع فیلم برداری آدم بدقلق و سختی شد. پولانسکی خیلی سریع متوجه شد که او هیچ استعدادی برای شخصیت پردازی ندارد  و فقط می تواند خودش را بازی کند و تازه بدون کفش های کتانی محبوبش بازی اش افتضاح می شد.بعد هم حاظر نمی شد در صحنه عشق بازی گای و رزمری برهنه شود. به قول خودش اهل این جور کثافت کاری ها نبود و نمی خواست در یک "فیلم سک**ی" بازی کند. میا هم خیلی راضی نبود در این صحنه برهنه ظاهر شود. هر چند دلیلش قابل درک تر بود گفت که از عکس العمل سیناترا می ترسد.
.
.
.
ظاهرا سیناترا خوش نداشت به زنش زیادی توجه شود.در ضمن سیناترا می خواست فیلمی بسازد و دلش می خواست که میا بازیگر نقش مقابلش باشد. وقتی مشخص شد تا بعد از کریسمس هم فیلم برداری ادامه دارد با عصبانیت از میا خواست که یچه رزمری را نصفه نیمه رها کند. وقتی میا مخالفت کرد سیناترا حسابی کفری شد.و رابطه میانشان حسابی به هم ریخت.
.
.
.
پولانسکی پیشنهاد داد که خود ویدال سسون (در هالیوود) برای کوتاه کردن موهای میا سر صحنه بیاید .بیل کسل حسابی استقیال کرد و گفت باید مسئله را بزرگ کرد و جار و جنجال تبلیغاتی راه انداخت و کاری کنیم از تلویزیون رادیو و روزنامه برای تهیه گزارش بیایند. آن روز ویدال سسون در برابر یک عالم عکاس و خبرنگار موهای میا را کوتاه کرد.
وقتی رزمری موهایش را مدل مصری کوتاه می کند گای میگوید: "نگو واسه ی این پول دادی"   رزمری هم سریع جواب میدهد: "کار ویدال سسونه خیلی هم خوبه"
.
.
.
وقتی حدود سه چهارم فیلم گرفته شده بود اتفاقی افتاد که همه فکر کردنند این فیلم هیچ وقت تمام نخواهد شد. درست وسط گرفتن صحنه مهمانی که رزمری حالا کاملا حامله است و از دردهای مشکوک شکمی رنج می برد و تصمیم میگیرد درهای آپارتمان تنگ و خفه اش را باز کند و با دادن یک مهمانی و دعوت کردن دوستان قدیمی حال و هوای خانه را عوض کند همگی آماده فیلم برداری بودند که میکی رادین وکیل سیناترا وارد شد. گفت یک سری مدارک مهم برای میا آورده است. فیلم برداری متوقف شد.در پارامونت تمامی هنر پیشه های نقش اصلی برای خودشان یک اتاق داشتند اتاقک بدون سقفی که به ستارگان امکان میداد بی آنکه صحنه را ترک کنند هر وقت بخواهند تنها باشند.میا با وکیل به اتاقش رفت. بعد از چند دقیقه ای وکیل از اتاق بیرون آمد و بی آنکه کلامی بگوید رفت. همه چشم ها به اتاق او دوخته بود . اتاقکی صورتی که میا روی درش گل و پروانه نقاشی کرده بود. میا آنجا نشسته بود و مثل یک بچه دوساله از ته دل زار می زد. بله سیناترا پرونده طلاقشان را به جریان انداخته بود. پولانسکی پیش میا برگشت و پرسید: "میخواهی بری خونه؟"   میا جواب داد: " نه خوب میشم. فقط یکی دو دقیقه دیگه فرصت بده"  فیلم برداری از سر گرفته شد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد
.
.
.
پرونده طلاق چیزی نبود که بتواند میا را ار ادامه فیلم برداری باز دارد.
بالافاصله فیلم برداری شروع شد.
.
.
.
.
رفاقت میا و پولانسکی روز به روز بیشتر می شد. و فیلم برداری خیلی خوب پیش می رفت.
در تلویزیون خانه رزمری تصاویر کوتاهی از سفر پاپ چهارم به نیویورک نشان داده شد که آن زمان هنوز در ذهن مردم تصاویری تازه بود. یک نما هم از عکس روی جلد مجله تایمز با عنوان "خدا مرده است" گذاشته شد.
.
.
.
.
برای ساخت موسیقی فیلم کومه دا از لهستان به هالیوود آمد. کومه دا دو لالایی برای بچه رزمری ساخت که هر دو فوق العاده بودند. پولانسکی بعد از کلی دل دل کردن بالاخره یکی را انتخاب کرد که به عنوان ترجیع بند در کل فیلم تکرار می شد. برای شروع فیلم تصمیم گرفته شد کسی لالایی را خیلی ملایم زمزمه کند طوری که در ذهن بماند. هر چند به لحاظ تبلیغاتی به خوبی آن یکی نبود اما با مضمون فیلم بهتر جور در می آمد. به جای استفاده از خواننده ی حرفه ای پولانسکی از میا خواست که لالایی را بخواتد. میا در کمال تعجب توانست خیلی خوب از پس کار بر آید. کاملا مشخص بود صدای کسی که لالایی را می خواند صدای همان کسی است که در صحنه اول فیلم صحبت میکند.
.
برای دانلود آهنگ لالایی کلیک کنید.
.
تقدیم به همه ی دوست داران میا فاروmmmm:

۱۳۹۰/۵/۴ صبح ۰۳:۱۱
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : واترلو, اسکورپان شیردل, دزیره, میثم, john doe, Blanche, بانو, الیشا, حمید هامون, dered, واتسون
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #73
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

  smiles of a summer night

                                                لبخندهای یک شب تابستانی فیلمی به کارگردانی اینگمار برگمان ، محصول 1955 سوئد ، از اولین فیلمهای برگمان که موفقیت بین المللی داشته.

داستان مربوط به قشر مرفه است.اشرافی ، بورژوا . ملغمه ای است از خیانت ، خیانت و خیانت.گویی که کار و زندگی ای ندارند جز محبوبه و معشوقه و....خیانت.

وکیل میانسالی به نام فردریک اگرمان که همسر اولش را از دست داده واز او پسری بیست ساله دارد به نام هنریک که  میل به کشیش شدن دارد ،اما مردد است. بین زمین و اسمان گیر کرده و به هوسهایش فکر میکند.

وکیل دو سال است که با دختر نوزده ساله ای به نام ان ازدواج کرده. ان هنوز دوشیزه است وبه همسرش احساس پدری دارد.

فردریک سر پسرش را به پترا ، دختر خدمتکار خانه گرم کرده است.اما پسر دل در گرو مهر ان دارد وباوجدان خود درگیراست. کنت و کنتس مالکومی هم هستند که زندگی شان از نظر عاطفی دچار مشکل است. کنت مالکوم و وکیل اگرمان هر دو معشوقه ای دارند به نام دزیره ارمفیلد و........

در اخر ان و هنریک با هم فرار میکنند .در واقع همه انهایی که می خواهند به هم برسند ،، میرسند و احتمالا این جاست که شب تابستانی لبخند می زند!!!

این همه بند و بساط برای نشان دادن پوچی این طبقه اجتماعی ! به نظرم فیلم خسته کننده ای امد.

ازدیالوگهای فیلم : عشق یک تردستی ابدی است با سه گوی قلب ، زبان و رختخواب .چقدر راحت می شود با این سه گوی تردستی کرد و چقدر راحت یکی از ان ها می تواند رها شود.


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۵/۱۲ عصر ۰۱:۳۵
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, اسکورپان شیردل, سروان رنو, میثم, الیشا, حمید هامون, dered, واتسون
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #74
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

بوم!                         !Boom

کارگردان: جوزف لوزی

فیلمنامه: تنسی ویلیامز ، برمبنای نمایشنامه ای نوشته خودش(قطار حامل شیر دیگر اینجا نمی ایستد)

بازیگران: الیزابت تیلر . ریچارد برتن . نوئل کاوارد . رومولو والی

موسبقی: جان باری

1968 - رنگی - 113 دقیقه


فلورا گافورت ( تیلر ) بیوه ثروتمند و تشنه سک...ی که تاکنون 6 بار ازدواج کرده برای گذراندن تابستان به ویلایش در یک جزیره آمده است. فلورا رفتار بسیار خشنی با همه از جمله اهالی محله، پزشکش و مستخدمان خود دارد. همچنین در این مدت خاطرات خود را برای منشی اش دیکته می کند. روزی کریس فلاندرز ( برتن ) شاعر که به فرشته مرگ شهرت دارد به آنجا می رود در حالی که بسیاری از محبوبه های قبلی او مرده اند. حال فلورا به او علاقه مند می شود ...


اثر کمتر موفق استاد نزد منتقدان آن زمان اثری به شدت پیچیده در بیان مضامین مورد علاقه جوزف لوزی ، خانه غصب شده و جنگ قدرت. فیلم پر از عناصر نمادین و سمبلیک است. گویی تمامی حرف های لوزی در فیلمی مانند پیشخدمت اینجا به صورت استعاره هایی در دکوری مجلل و باشکوه دوباره بازگو می شوند. شخصیت های فیلم نیز در تضاد کامل به سر میبرند، تیلر با لباسهایی سراسر سفید و برتن با لباس هایی سیاه در نقش عزرائیلی سالخورده !



فایل های ضمیمه بند انگشتی
               

تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۹۰/۷/۱۵ عصر ۰۸:۳۶
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, اسکورپان شیردل, حمید هامون, دزیره, گرتا, میثم, ژان والژان, مگی گربه, dered
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #75
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

mulhulland falls           ابشار مالهلند

              

محصول 1996 امریکا و به کار گردانی لی تاماهوری

بازیگران:  نیک نولت ، ملانی گریفیث ، چاز پالمنتری ، جنیفر کانلی ، جان مالکوویچ

داستان در سال 1350 اتفاق می افتد براساس  واقعیتی از زندگی چهار پلیس خشن از لوس انجلس، معروف به hat squad ، " جوخه کلاه" انان برای مبارزه با گانگستر های شهر ، حتی از زیر پا گذاشتن قانون هم فروگذار نیستند.

اصل ماجرا با یافتن جسد دختر زیبایی با نام الیسون پاند( جنیفر کانلی)اغاز میشود. دختری که ماکس هوور (نیک نولت)یعنی سر دسته جوخه کلاه ،علی رغم داشتن همسری که عاشقانه دوستش دارد( ملانی گریفیث ) ،،مدتی با وی رابطه داشته.

فیلم سیا هی به دست ماکس میرسد از ارتباط مقتول با ژنرال ارشد ارتش(جان مالکوویچ)، و این فکر که ممکن است فیلم سیاهی از او هم موجود باشد که موجود هم هست......

فیلم به وضوح مشخصه های یک نوار حقیقی را داراست.ماکس کم حرف و تو دار که نهایتا با ترک همسرش فرومیریزد.الیسون پاند اغواگر و اتفاقاتی سیاه و کثیف.همه و همه بیننده را تا حدودی یاد محله چینی های رومن پولانسکی می اندازد.

نام فیلم به مکانی پوشیده از صخره در اطراف لوس انجلس اشاره داردکه جوخه کلاه بر خی افراد فاسد را با پرت کردن در ان ، بی سر و صدا سر به نیست می کنند.

 



فایل های ضمیمه بند انگشتی
               

] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۷/۲۶ صبح ۰۹:۲۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, الیشا, راتسو ریــزو, واترلو, ژان والژان, ترومن بروینک, بانو, دن ویتو کورلئونه, میثم, مگی گربه, dered
زبل خان آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 330
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۱/۱۳
اعتبار: 23


تشکرها : 2395
( 4043 تشکر در 195 ارسال )
شماره ارسال: #76
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

دقایقی پیش فیلم زیبای"سر آلفردو گارسیا را برایم بیاورید" ساخته استاد سام پکین پای بزرگ..

همانند سکانس اخر فیلم این گروه خشن هم قهرمان فیلم خودش به استقبال مرگ میره..

این سکانس زیبا  از این دوئل را گلچین کردم که   که   صحنه های اسلوموشن های جذابی هم داره..

http://www.mediafire.com/?zm8ku3qf898g75b

۱۳۹۰/۸/۲۵ عصر ۰۸:۱۹
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : الیشا, ژان والژان, حمید هامون, راتسو ریــزو, مگی گربه, Papillon, dered, واتسون
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #77
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

              شبهای کابیریا

محصول 1957 ایتالیا و به کار گردانی فدریکو فلینی

کابیریا یک روسپی در محله های پایین شهر رم است که با دیدن ظاهرش یک چیز جلب توجه میکند. مدل ابرو هایش .

فیلم با گشت و گذار شادمانه کابیریا در کنار رودخانه، بامردی که ظاهرا باید عاشقانه دوستش داشته باشد، اغاز میشود. اما چندی بعد که مرد با پرت کردن وی در رودخانه ودزدیدن کیف پولش فرار میکند ، اولین ضربه وارد می شود. هم به کابیریا و هم به بیننده.

کابیریای صادق و ساده دل از وضعیت زندگی خود به نوعی رضایت دارد و این رضایت را هر از چندی با جمله((من خودم خانه دارم.)) و تاکید بر ان ،نشان می دهد. اما او که فقط در جستجوی عشق و محبت حقیقی است،  با ریاکاری، دروغ و بی توجهی مواجهه میشود. جالب است هربار به رغم عصبانیت های بسیار ،که مدل ابرو هایش در نشان دادن این عاصی شدن، تاثیر فراوان دارد،، دوباره از نو شروع میکند!.

سر انجام او با مردی ارام ، خجالتی و مودب اشنا میشود و کم کم کم باور میکند که عشق واقعی را پیدا کرده است. وقتی تصمیم به ازدواج میگیرند فرم ابرو هایش به حالت عادی تغییر پیدا میکند. گویی که ارامش را یافته است.از این جاست که بیننده هم مانند واندا دوست صمیمی اش با تشویش عجیبی دست به گریبان است که ایا این عشق واقعی است؟!! ........

فیلم را باید دید. حتما باید دید. جولیتا ماسینا فوق العاده است فوق العاده و برای این نقش موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره کن شده است.



فایل های ضمیمه بند انگشتی
           

] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۹/۹ صبح ۰۹:۵۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : گرتا, الیشا, اسکارلت اُهارا, بانو, کاپیتان اسکای, راتسو ریــزو, حمید هامون, دن ویتو کورلئونه, مگی گربه, الیور, Papillon, اسکورپان شیردل, چارلز کین, آوینا, سم اسپید, نیومن, dered, واتسون
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #78
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

پروانه روی شانه

Un papillon sur l'épaule

کارگردان: ژاک دوره

بازیگران: لینو ونتورا . کلودین آگر . نیکول گارسیا

1978 - رنگی - محصول فرانسه -  95 دقیقه


قبل از هر چیز نقل یک خاطره شاید لازم باشه:

پنج یا شش ساله بودم (هنوز مدرسه نمی رفتم) که شبی به خونه مادربزرگم رفتیم، مادربزرگم یه تلویزیون سیاه سفید بزرگ داشت از اون هایی که یه در چوبی بزرگ دارن با دستگیره های فلزی. یادمه کوچیک تر که بودم همیشه از همون تلویزیون بالا می رفتم!!!

خلاصه اینکه همه پای تلویزیون بودیم که مجری اعلام کرد که فیلم سینمایی این هفته اسمش هست پروانه روی شانه و مردم رو دعوت به تماشای فیلم کرد. من تا آخر فیلم که هیچی از اون نفهمیدم ولی کلا" منتظر بودم تا یه پروانه ای بیاد و روی شونه های لینو ونتورا ( اون روزها به مدد صدا و سیما با نمایش فیلم های زیادی از اون مثل صد روز در پالرمو برای من چهره شناخته شده ای بود ) بشینه. یادمه که تا آخر فیلم منتظر این لحظه بودم. همون موقع به نظرم فیلم سرد و غمگینی میومد ولی گفتم که هیچی از فیلم حالیم نشد که نشد. سال ها با این خاطره زندگی کردم تا اینکه یکی از دوستان گفت لینک دانلود فیلم رو جایی دیده و اگه می خوام برام دانلود می کنه. شدیدا" استقبال کردم. بعد از چند روز فیلم رو داشتم ولی می ترسیدم تماشاش کنم، قبلا" هم این حس به من دست داده بود. وقتی سال ها با خاطره یه فیلمی که در کودکی دیدم زندگی کردم در بازبینی مجدد اسطوره اون فیلم در ذهنم خورد میشه و از بین میره و با خودم میگم : این همه انتظار فقط برای این بود؟؟؟ بالاخره فیلم رو دیدم، اولین موردی که حالم رو گرفت این بود که فیلم رنگی بود. چون اون رو توی تلویزیون سیاه و سفید دیده بودم همیشه فکر می کردم سیاه و سفیده. بعدش هم اینکه فیلم به زبان فرانسه بود و زیرنویس انگلیسی هم نداشت و سرتونو به درد نیارم باز هم هیچی از فیلم نفهمیدم. انگار قسمت نبود!!!(ظاهرا" دوبله فیلم هم موجود است، کسی چه میدونه!) ولی تصاویر رو همین جوری می بلعیدم شاید خاطرات قدیمی برام زنده بشن، گرچه ژاک دوره کارگردان چندان بزرگی نیست و صفت بلعیدن بیشتر برای امثال فورد و کوبریک و اسکورسیزی و ... به کار میره اما ...

به هرحال این هم فیلمی بود که هیچ وقت اونو نفهمیدم...



فایل های ضمیمه بند انگشتی
               

تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۹۰/۱۰/۲ عصر ۰۱:۳۷
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : بانو, ترومن بروینک, واترلو, الیشا, زاپاتا, گرتا, دزیره, Papillon, حمید هامون, دن ویتو کورلئونه, Classic, ژان والژان, هری لایم, اسکورپان شیردل, آوینا, مگی گربه, dered
دزیره آفلاین
دوست قدیمی
***

ارسال ها: 196
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۴
اعتبار: 33


تشکرها : 3112
( 2462 تشکر در 98 ارسال )
شماره ارسال: #79
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

(۱۳۹۰/۱۰/۲ عصر ۰۱:۳۷)راتسو ریــزو نوشته شده:  

پروانه روی شانه

Un papillon sur l'épaule

کارگردان: ژاک دوره

بازیگران: لینو ونتورا . کلودین آگر . نیکول گارسیا

1978 - رنگی - محصول فرانسه -  95 دقیقه

به هرحال این هم فیلمی بود که هیچ وقت اونو نفهمیدم...

راتسوریزوی گرامی، شما تنها نیستید.من هم این فیلم را خیلی سال پیش از تلویزیون دیدم.البته رنگی و دوبله.دویله بودنش برای من تاثیری نداشت!!! چون از شما چه پنهان من هم هیچی نفهمیدم! تمام مدت فیلم هم منتظر پروانه ای بودم که روی شانه کسی ظاهر شود. متاسفانه بعدها هم فیلم را ندیدم.

راستش با چنان اشتیاقی سراغ نوشته تان امدم، شاید سر از راز این پروانه در بیاورم. اما خوب ، خوبیش این است که من تنها نیستم که با این پروانه مشکل دارم.

---------------------------------------------------

و اما، دور از جان تمام علاقمندان فیلم، شهر زنان فلینی را دیدم.tajob2چنان معجون شلم شوربایی که هر چه بگویم کم گفته ام.خواستید بروید ببینید و نتیجه گیری کنید.:huh:فیلم یک خوبی بزرگ دارد و ان هم این که اگر طاقت بیاورید تا پایان فیلم پیش روید، در انتها که شخصیت اصلی (مارچلو ماستریانی)از خواب بیدار میشودو می فهمیم همه این اتفاقات عجیب و غریب، خوابی بیش نبوده،یک نفس راحت خواهیم کشید.

در ضمن برای رفع شوک ناشی از دیدن این فیلم، در مکانی متروک نیکلاس ری را توصیه میکنم.من دیدم وبسیار لذت بردم.

                                      


] استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد . بالزاک
۱۳۹۰/۱۰/۷ صبح ۰۹:۴۲
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : Papillon, حمید هامون, Classic, بانو, اسکارلت اُهارا, راتسو ریــزو, اسکورپان شیردل, الیشا, کاپیتان اسکای, ژان والژان, آوینا, مگی گربه, dered, واتسون
راتسو ریــزو آفلاین
پیانیست کافـه
***

ارسال ها: 107
تاریخ ثبت نام: ۱۳۸۹/۸/۲۶
اعتبار: 26


تشکرها : 977
( 1565 تشکر در 39 ارسال )
شماره ارسال: #80
RE: توصیف آخرین فیلمی که دیدم ...

نیمه شب در پاریس

Midnight in Paris


کارگردان : وودی آلن

فیلمبردار : داریوش خنجی

بازیگران : اوون ویلسن . راشل مک آدامز . ماریون کوتیار

محصول 2011 - 94 دقیقه

بعد از یه روز خسته کنده کاری یا یه روز پرمشغله اعصاب خورد کنٰ تماشای آخرین فیلم وودی آلن درست مثل یک مسکن قوی عمل می کنه. بین آخرین فیلم های آلن این یکی از همه بیشتر به روحیه و سبک و سیاق کارهای موفق قبلیش نزدیکه. از یک نظر هم فیلم شباهت بسیار زیادی به فیلم رز ارغوانی قاهره دارهٰ؛ رویا و تخیل عنصر پر رنگ هر دو فیلمه. جایی که رویاهای آدمی به ناگاه درست جلوی چشماش رنگ و بوی واقعیت به خودشون می گیرن. البته به نظر من رز ارغوانی قاهره روی کاغذ اثر موفق تری است تا روی پرده ( البته اگر فیلمنامه اون رو مطالعه فرموده باشید و با نظر بنده موافق باشید ) اما در نیمه شب در پاریس ؛ آلن به خوبی از عهده به اجرا در آوردن ایده های روی کاغذش بر اومده که البته فیلمبرداری درخشان خنجی هم در درآوردن حس و حال قوی اثر بی تاثیر نیست. اگر هنوز فیلم رو ندیدید یک لحظه هم درنگ نکنید. فکر می کنم به آرامش عجیبی خواهید رسید همون طور که من رسیدم ...



فایل های ضمیمه بند انگشتی
           

تکرار می کرد: نمی شود کاری اش کرد... نمی شود کاری اش کرد...
خیلی خنده ام گرفت، انگار چیزی هست که بشود کاری اش کرد
. زندگی در پیش رو - رومن گاری
۱۳۹۰/۱۰/۱۰ عصر ۰۴:۲۳
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده توسط : اسکورپان شیردل, هری لایم, الیشا, بانو, دزیره, Papillon, گرتا, اسکارلت اُهارا, دن ویتو کورلئونه, حمید هامون, کاپیتان اسکای, Blanche, چارلز کین, آوینا, ممل آمریکایی, مگی گربه, dered, واتسون
ارسال پاسخ