تالار   کافه کلاسیک
کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10)
+--- انجمن: سینمای کلاسیک جهان (/forumdisplay.php?fid=11)
+--- موضوع: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون (/showthread.php?tid=622)


کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۳ عصر ۰۳:۳۲

سلامی گرم خدمت همنشینان کافه

گاهی وقتی جستارهای قدیمی کافه را مرور می کنم خود را بدشناس می پندارم که چرا در دوران طلایی کافه در بحث و تبادل نظرهای  داغ دوستان از وجود چنین سایتی بی اطلاع بودم.

این روزها کافه کمی تا قسمتی خلوت است. از نوشته ها و تحقیقات عمیق منصور خان خبری نیست. بحث های آتشین دوستان دوبله کمرنگ شده. و بجز بخشهای مربوط به موسیقی که آنهم به لطف چند عضو فعال و بخش دایره المعارف دوبله ( آنهم به لطف ایرج و محمد و جیسون بورن محترم  و گاهی سایر دوستان) سایر بخشها اون حرارت و پویایی سابق را ندارد.

گاهی اوقات فکر می کنم شاید دیگه سوژه های بکر و ناب در خصوص سینمای کلاسیک وجود ندارند که دوستان در خصوصش بحث کنند. و گاهی هم با خود می گویم شاید دوستان در پیچ و خم شرایط سخت اقتصادی حاکم بر خانواده ها فرصت سر زدن به کافه را ندارند. و گاهی هم .......

هرز گاهی سعی میکنم با مطرح کردن برخی از سوژه ها دوستان را به دور یکی از میزهای کافه جمع کنم تا شاید لب به سخن باز کنند و از میزهای کافه غبارزدائی نمایند. اما صریح بگم به تنهایی زورم نمیرسه .....

بگذریم با این مقدمه خواستم عرض کنم مدتها بود که در فکر استارت چنین جستاری بودم. در خصوص کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون در این کافه بصورت پراکنده در تاپیکهای مختلف یاد گردیده است. حتی گل سر سبدشون خود دارای یک تاپیک اختصاصی بنام اسطوره شرلوک هلمز می باشد.

این تاپیک را با این هدف ایجاد نمودم تا با مشارکت دوستان به سراغ کارآگاهان ماندگار هنر هفتم ( که تعدادشان کم هم نیست ) برویم و با معرفی هریک از آنان دوستان چنانچه خاطره و یا ناگفته ای از آنان داشتند را با سایر اعضا به اشتراک بگذارند تا اطلاعات مربوط به این کارآگاهان در این کافه بصورت یکجا به نظم درآید. من سعی می کنم ابتدا با کارآگاهان بسیار قدیمی شروع کنم . امیدوارم دوستان خبره در بخش دوبله هم چنانچه اطلاعاتی از اسامی گویندگان این کارآگاهان داشتند مضایقه ننمایند.

ارادتمند

بروبیکر




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۳ عصر ۰۶:۲۸

کانن

نام سریال : کانن

نام کارآگاه: فرانک کانن

نام هنرپیشه : ویلیام کنراد

کانن نام کاراگاهی بود که در سال 1354 هفته ای یکبار ساعت 22 از تلوزیون ملی ایران پخش میگردید. بعید می دانم به اقتضای سن اعضاء عزیز تعداد زیادی از دوستان موضوعات این کارآگاه تپل و چاق تلویزیون را بیاد بیاورند. من نیز در زمان پخش این سریال کوچکتر از آنی بودم که بجز چهره و دویدنهای بامزه او با اسلحه بدنبال خلافکاران چیز دیگری را بیاد آورم.

در سایتهای وطنی  بجز چند خط  کوتاه در خصوص او چیز دیگری نیافتم بنابراین جهت کسب اطلاعات بیشتر چاره ای نبود جز پاتکی به سایتهای مهاجم فرهنگی.

این سریال در پنج فصل و مجموعا در 120 قسمت 60 دقیقه ای و به سفارش تلویزیون CBS آمریکا تهیه و پخش گردید. این پنج فصل به شرح زیر از سال 1971 تا 1976 از این تلویزیون پخش گردید:

Cannon (season 1) (CBS) (1971-1972)
Cannon (season 2) (CBS) (1972-1973)
Cannon (season 3) (CBS) (1973-1974)
Cannon (season 4) (CBS) (1974-1975)
Cannon (season 5) (CBS) (1975-1976)

این سریال توسط کمپانی گلدوین برای تلویزیون CBS ساخته شد. تهیه کننده نیمه اول فصل یک این سریال بعهده آلن آرمر بود. نیمه دوم فصل اول و تمامی فصل دوم توسط هارولد گست ساخته شد.

فصل سوم این سریال توسط آدریان سمیش و هرمان میلر و وینستون میلر ساخته گردید. آنتونی اسپینر نیز سازنده فصل چهارم این سریال بود. اغلب قسمتهای این سریال توسط جورج مک کوآن کارگردانی گردید.

در قسمتهای اولیه این سریال فرانک کانن در استخدام اداره پلیس بود. اما او همسر و فرزندش را در یک حادثه مشکوک تصادف از دست می دهد. این موضوع باعث میگردد که او از شغل خود استعفا دهد و مستقلا در قامت یک کاراگاه خصوصی که ظاهرا اختیارات وسیعی هم دارد مشغول به کار گردد.

کانن در کشف حقایق مستقل  می باشد و برعکس اغلب کاراگاهان به تنهایی بدنبال تبهکاران می رود. او مانند دریک دستیاری مثل هری ندارد. و یا مثل کمیسر ناوارو فاقد یک تیم قوی است.

ویلیام کنراد در 27 سپتامبر سال 1920 در کنتاکی آمریکا بدنیا آمد. او قبل از آنکه بعنوان بازیگر وارد عرصه سینما و تلویزیون گردد خلبان بوده است. او تقریبا دیر به عرصه بازیگری روی آورد و تقریبا هم زود از این شغلش خسته شد. او اولین بار در سال 1946 در فیلم the killers (قاتلین) و در کنار بازیگر بزرگی بنام برت لنکسلر در مقابل دوربین قرار گرفت.

او در زندگی واقعی خود مرد نترس و شوخ طبعی بود. ویلیام کنراد در زمان پخش سریال کانن به یکی از چهره های سرشناس تلویزیون در آمریکا مبدل گردید.

ویلیام کنراد در 11در سن 73 سالگی و در  فوریه سال 1994 در اثر بیماری نارسایی قلبی در لوس آنجلس درگذشت. ویلیام کنراد یکی از ستاره های مشهور رادیویی نیز بوده است و در بیش از 7500 برنامه رادیویی نیز شرکت نمود.

امروزه در ایران نام این کارآگاه فقط به گوش دهه پنجاهیها آشنا می آید و برای آنان یادآور خاطرات سالهای دور می باشد.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۴ عصر ۰۶:۰۷

بارتا


نام سریال: بارتا

نام کارآگاه: تونی بارتا

نام هنرپیشه: رابرت بلیک

بارتا کارآگاه آزاد و ایتالیایی تباری بود که در ایران بیش از سایر کارآگاهان به شهرت رسید. او شهرت خود را در ایران به واسطه کلاه و پرنده خانگی خود بدست آورد. کلاهی که او به سر می گذاشت هنوز پس از گذشت بیش از 40 سال به کلاه بارتایی معروف است. طوطی او نیز در موقع خودش مشهور به طوطی بارتا بود.

بارتا پس از کانن حوالی سالهای 1355 از تلویزیون ملی ایران پخش می گردید. یکی از موضوعاتی که برای من جالب است این می باشد که در آمریکا اغلب سریالهای اینچنینی دارای بیش از یک کارگردان می باشد. کارگردان اصلی این سریال استفان جی کانل بود. اما برخی از قسمتهای آن نیز توسط کارگردان ایرانی رضا بدیعی کارگردانی گردید.

این سریال اولین بار در 17 ژانویه 1975 از شبکه ABC تلویزیون آمریکا پخش گردید و پس ازسه سال پخش بی وقفه سرانجام آخرین قسمت آن در 18 می 1978 از این تلویزیون پخش گردید.

بارتا پلیسی بود که بینندگان هیچوقت او را در لباس پلیس ندیدند. او گاهی با لباس مبدل بدنبال جنایتکاران بود و گاهی با یک تی شرت و شلوار جین. سیگار میکشید و گاهی سیگارش را در پشت گوشش قرار می داد.

دوست دخترهای متعددی داشت که در محافل آنها را عموزاده خود معرفی میکند. او برای کشف حقایق روشهای منحصر بفردی دارد. وابستگی شدیدی به خبرچین های خود دارد. او نیز مانند کمیسری مثل ناوارو اغلب در یک مشروب فروشی پاتوق می کند. پل مونسی صاحب مشروب فروشی میباشد که بارتا زیاد به آنجا می رود.

رابرت بلیک در 18 سپتامبر 1933 در نیوجرسی آمریکا بدنیا آمد. او از همان کودکی وارد عرصه بازیگری گردید.

زندگی شخصی او بسیار فراز و نشیب دارد. او دوبار ازدواج کرد ابتدا در سال 1961 با ساندرا بلیک ازدواج نمود و تا سال 1983 با او زندگی نمود و از او صاحب دو فرزند گردید. اما ازدواج دوم او برایش بدشانسی را بهمراه داشت. او در سال 2000 با بانی لی ازدواج کرد اما همسر او در سال 2001 به قتل می رسد و بلیک متهم به قتل همسر خود بود. پرونده او برای سالهای زیادی در دادگاهها در دست بررسی بود تا سرانجام دادگاه مدنی کالیفرنیا در 18 نوامبر 2005 او را از قتل غیر عمد همسرش تبرئه نمود. او از بانی نیز دارای یک فرزند می باشد.

زندگی کودکی او نیز بسیار پر حاشیه بود. او خود گفته در کودکی بارها مورد آزار پدر الکلی خود قرار گرفته بطوریکه در سن 14 سالگی از خانه فرار می کند. او از کودکی به بازیگر کوچک مشهور میشود و اولین بار در سال 1939 در حالیکه فقط 6 سال داشت در فیلم Bridal suite بازی میکند.

او در سال 1995 بخاطر یک عمر فعالیت هنری از سوی بنیاد هنرمندان جوان مفتخر به دریافت جایزه گردید.

سریال بارتا دارای 4 فصل و مجموعا شامل 82 قسمت بود که بعد از رابرت بلیک که در هر 82 قسمت آن حضور داشت تام ایول در نقش بیلی ترومن در 41 قسمت آن حضور داشت.

در هر حال بنظر من بارتا در بین کارآگاهان قدیمی نسبت به سایر هم رده های خود دارای اشتهار بیشتری در ایران گردید.

لازم به ذکر است که در خصوص بارتا نیز در سایتهای وطنی چیزی بیشتر از چند سطر نیافتم و اغلب مانند پستهایی که در کافه خودمان موجود است بعنوان یادآوری دوران نوستالوژی کودکی در حد نام به آن اشاره شده است و مطالب فوق را بصورت پراکنده از طریق نت ترجمه نمودم و برای اولین بار در این سایت قرار گرفته است. امید است در آینده سایر دوستان نیز در تکمیل پستهای این جستار همکاری نمایند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۰۷:۲۶

کوجک


نام سریال : کوجک

نام کارآگاه : ستوان تئودوپولوس کوجک

نام هنرپیشه : آریستوتلیس (تلی) ساوالاس

کله ای طاس با خلق و خویی جدی و تا حدودی بداخلاق و کم گاهی بداهه گو و ظاهری تقریبا خشن از خصوصیات بارز افسر پلیسی بود که از سال 1355 میهمان خانواده های ایرانی گشت و پخش آن بدلیل تحولات انقلابی و تغییر نظام مملکت در بهمن 1357 متوقف گردید.

پخش سریال کوجک اولین بار در 24 اکتبر 1973 و از شبکه CBS آمریکا آغاز گردید. این سریال در 5 فصل و در 118 قسمت تهیه و پخش گردید و آخرین قسمت آنهم در 18 مارس 1978 از تلویزیون پخش گردید.

تلی ساوالاس در هر 118 قسمت این سریال حضور داشت و پس از او دن فرایزر و کوین دابسون در 117 قسمت سریال حضور داشتند.نکته قابل توجه حضور برادر تلی ساوالاس بود. جورج ساوالاس نیز در 115 قسمت سریال حضور داشت. ستوان استاوروس همکار کوجک در واقع برادر واقعی کوجک بود . کارگردانی این سریال بعهده ابی من بود.

کوجک در اغلب سکانسهای فیلم مشغول خوردن آبنبات چوبی میباشد. در یکی از قسمتهای سریال وقتی همکارش دلیل علاقه او را به آبنبات چوبی می پرسد او می گوید برای گریز از کشیدن سیگار به خوردن آبنبات چوبی روی آورده است. تا جایی که خاطرم می آید این سریال جزو معدود سریالهایی بود که در ایران از کانال دو پخش می گردید. اشتهار و ماندگاری کوجک در بین ایرانیها بیشتر بخاطر سر طاس کوجک بود.

در دوران کودکی بیاد دارم هر کسی که کله ای طاس داشت در مدرسه او را کوجک خطاب میکردند. اما بشنوید از هنرپیشه اصلی این سریال یعنی تلی ساوالاس:

تلی ساوالاس بر عکس دو هنر پیشه قبلی که در پستهای قبلی خدمت دوستان معرفی کردم (کانن و بارتا) شهرت و معروفیت خود را از این سریال بدست نیاورد. او پیش از بازی در نقش کوجک نیز با بازی در فیلمهایی نظیر پرنده بار آلکاتراز و 12 مرد خبیث به چهره شناخته شده ای تبدیل شده بود و حتی نامزد دریافت اسکار برای نقش مکمل مرد در پرنده بازآلکاتراز نیز شده بود.

تلی ساوالاس در یک خانواده کاملا یونانی در 21 ژانویه 1922 و در گاردن سیتی نیویورک متولد گردید. او دومین عضو از یک خانواده پنج نفری بود. برادر بزرگترش گاس و دوبرادر کوچکترش جورج و تئودور و خواهرش کاترین نام داشتند.

او بیش از سه دهه  یکی از پرکارترین هنرپیشه های هالیوود بود. با پخش فصل اول سریال کوجک در سال 1973 این سریال مورد توجه بینندگان قرار میگیرد و جزو 10 سریال برتر سال قرار میگیرد.

تری ساوالاس خود در مصاحبه ای میگوید قبل از بازی در نقش کوجک در بیش از 60 فیلم بازی کرده بودم اما مردم هرجا من را می بینند مرا به اسم کوجک خطاب می کنند.

او پس از خدمت در ارتش و  جنگ جهانی دوم مدرک کارشناسی خود را در رشته روانشناسی اخذ می کند و تلاش میکند تا به دانشکده پزشکی برود. اما در نهایت بعنوان یک نویسنده سر از سرویس اطلاعات وزارت امور خارجه آمریکا در می آورد.

او در سال 1955 کار دولتی را ترک می کند و بعنوان مدیر ارشد روی به شغل آزاد می آورد. اما او در سال 1959 روی به حرفه بازیگری می آورد. او ابتدا با یک نقش کوچک در تلویزیون شروع می کند.

اولین نقش مهم تری ساوالاس در سال 1961 در فیلم جوان وحشی بود. او در این فیلم بعنوان یک کارآگاه جوان با برت لنکستر همبازی می شود. او یکسال بعد در کنار همین بازیگر نقش یک محکوم را در فیلم ماندگار پرنده باز آلکاتراز بازی می کند. او همچنین در یکی از مجموعه های جیمز باند نیز نقش آفرینی میکند.

او از سه ازدواج خود با کاترین نیکولایدز و مرلین گاردنر و سالی آدامز صاحب چهار فرزند گردید. اما این پایان کار نبود. زیرا او در سال 1984 با جولی هاولند ازدواج میکند که حاصل آن نیز یک فرزند پسر و یک فرزند دختر بود.

تری ساوالاس سرانجام در 22 ژانویه سال 1994 (درست یکروز پس از سالگرد تولدش) در اثر ابتلا به سرطان پرستات فوت می نماید

در مجموع کوجک پلیسی  بسیار مقرراتی و قانونمند بود. او ضمن اینکه در دستگیری جنایتکاران هرگز اغماض نمی نمود اما کارآگاهی خوش قلب بود و در اغلب قسمتهای سریال بسیار هم شیک پوش بود و به لباسهای خود بسیار اهمیت می داد.

محبوبیت کوجک باعث گردید که عوامل سریال در سال 1989 یکبار دیگر به سراغ تری ساوالاس بروند. آنها مجددا پنج قسمت طولانی را با حضور کوجک فیلمبرداری می کنند. اما تری ساوالاس دیگر برای اجرای چنین نقشی پیر شده بودو به همین دلیل نویسنده فیلمنامه سناریو را به گونه ای می نویسد که کوجک از اداره پلیس بازنشسته شده است و بعنوان یک کارآگاه خصوصی با اداره پلیس در کشف جنایتها همکاری می کند.

در اواخر سال 2004 (یعنی 10 سال پس از مرگ تری ساوالاس) عده ای تصمیم می گیرند با الگوبرداری از جیمز باند ساخت مجموعه کوجک را با هنرپیشه دیگری ادامه دهند. لذا هنرپیشه سیاهپوستی  را که عکسش را در زیر می بینید در غیاب تری ساوالاس جایگزین او می کنند. اما کوجک نقشی بود که فقط با شخصیت تری ساوالاس گره خورده بود و مردم هرگز نتوانستند کسی بجز او را بجای کوجک بپذیرند. لذا پروژه در همان ابتدای کار بدلیل عدم استقبال شکست خورد و بیش از یک فصل ادامه پیدا نکرد.

دوستان گرانمایه:

از اینکه من را شامل لطف خود کردید و ترغیب در ایجاد چنین پستی نمودید کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم. من نیز مانند سایر دوستان از اینکه بتوانم اطلاعاتی را که کسب و جمع آوری نمایم و آن را با شما به اشتراک بگذارم لذت می برم. همانطور که به استحضار دوستان رساندم مطالب فوق برای اولین بار در این سایت ارائه گردیده است. از اینکه سارقین محترم ادبی هنگام انعکاس آن در سایتهای دیگر سایت کافه کلاسیک را بعنوان منبع ذکر می نمایند متشکرم. زیرا بسیار شاهد بودم که مطالبی را که منصور یا زاپاتا یا بقیه دوستان عزیز زحمت کشیدند و یا دوستان در بخش دوبله لطف نمودند را برخی از دوستان (که اغلب بصورت میهمان وارد سایت می شوند) بدون ذکر منبع در سایر سایتها منعکس نمودند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - BATMAN - ۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۰۸:۲۰

DER ALTE / 1977-1985 tv series


The Old Fox


روباه پير (کارآگاه کاستر)


از جهت علاقه به این کارآگاه پیر و به یاد گذشته چند خطی مینویسم

تا الان فرصت نشده دوباره تماشا کنم، بنابراین مطالب در حد یک خاطرست

کميسر اِروين کاستر (عطا الله کاملی) کارآگاه خونسرد و البته باهوش، همچنين مهربان
بامزه هم بود، خصوصا مواقعي که مجبور ميشد پاي پياده دنبال پرونده هاي جنايی باشه
Nدر کمال خونسردی و با آرامش قدم بر میداشت !
مجموعه درام پليسي محصول آلمان غربي (شبکه ZDF) که در ایران دهه 60 از شبکه 1 پخش شد
اون دوران خيلي طرفدار پيدا کرد، من هم استثنا نبودم و با دقت همه قسمتها رو دنبال ميکردم

Siegfried Lowitz


تيتراژِ مجموعه خيلي برام جالب بود، يادمِ يه هفت تير اسباب بازي داشتم

http://www.aparat.com/v/afIHY

چند ساعتی قبل از شروع سريال (به نظرم ساعت 9 شب پخش ميشد) اسلحه رو آماده ميکردم
تا همزمان با شروع تيتراژ شليک کنم، دو سه بار ترقه ها عمل نکرد و خورد تو ذوقم !
خلاصه، از شيطنتهاي زمان کودکي بود و از انجامش لذت ميبردم
الان که بهش فکر ميکنم خنده دار به نظر مياد و با خودم ميگم چه دل خوشي داشتم
کاستر يه همکار خوش تيپ هم داشت به اسمِ جرد هيمن (غلامعلی افشاریه) که حرف گوش و مطيع بود

Michael Ande


هيمن دنبال سر نخها بود و کاستر معما طرح ميکرد و با همکاري هم جاني رو به دام ميکشيدن
البته اين وسط بيشتر زحمات رو هيمن ميکشيد و کاستر ترجيح ميداد تا اونجايي که امکانش هست از فکرش بکار بگيره

(1999_1914)


نظر دیگر کاربران

درحقیقت ظاهر کارآگاه کاستر یادآور یک کارآگاه کاملا کلاسیک بود
همکاری لوتز با این مجموعه تا سال ۸۵ بیشتر دوام نیاورد
آن سال‌ها در ایران شایعه بود که زیگفرید لوتر یا همان کارآگاه کاستر به خاطر کهولت سن بیش از حد مجاز، رفته آن دنیا
اما حقیقت این است که لوتز در سال۹۹، در ۸۲ سالگی و در نورنبرگ از دنیا خداحافظی کرده است

http://nostalgiktv.com/%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%DB%8C/%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B1%D8%B3-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-3498.html

کارآگاه کاستر گمانم اولیش بود، کارآگاهی خبره که هیچ جنایتکاری از دستش سُر نمی خورد
 بچه که بودیم این جنایات برایمان زیادی تکان دهنده بود اما چشم هم نمی توانستیم از تلویزیون برداریم
 زان پس شاید تا یک دهه بعدش، همه شبکه ها پر بود از انواع سریالهای پلیسی آلمانی
از انواع بازرسها و انواع دستیارها، انواع جنایتها و انواع جنایتکاران
و البته از ماشینهای سفید و سبز پلیس آلمان که روی بدنه شان نوشته بود POLIZEI
(این شاید اولین واژه آلمانی بود که یاد گرفتم و کلا دو سه تا کلمه آلمانی دیگر هم بعدا یاد گرفتم!)
گرچه آن اواخر دیگر واکسینه شده بودیم و هیچ جنایت و کشتاری تکانمان نمیداد اما خب بچه بودیم و چند سال اول میخکوب این پرونده ها بودیم

http://gidoraa.com/blog/?tag=%D9%83%D8%A7%D8%B1%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%83%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1

______________________________________________

 این هم فهرستی از کارآگاهان معروف سینما

معروف ترين كاراگاهان سينماي كلاسيك




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰

اتفاقا چند شب پیش قسمتی از این سریال را تماشا می کردم . در تعجبم که چرا تلویزیون که انواع و اقسام سریالهای بی خاصیت و کم خاصیت را بازپخش می کند این سریال و همچنین سریال حادثه جو را هیچگاه طی این سالها که شبکه های دیجیتال راه افتاده اند پخش نمی کنند که لاقل این مجموعه ها را با کیفیت خوب ببینیم . اخیرا سریال درک از شبکه تماشا مجددا پخش شد که تجدید خاطره ای با یکی از مجموعه های پلیسی خوب تلویزیون بود. خصوصا شنیدن صداهایی که دیگر در این دنیا نیستند و یا صداهایی که هنوز در ابتدای راه بودند .

شنیدن صدای ناب ایران بزرگمهر ،حسین باغی ،عطاالله کاملی ،اکبرمیرطاهری ،عزت الله گودرزی ،عباس سلطانی ،خسروشایگان ،نیکو خردمند امروز برایمان یک آرزوی محال است .

به کاراگاه کاستر نگاه می کنم ،پیرمرد غبغبی و دوست داشتنی و سمج که هوش سرشارش گره ها را می گشاید ،زنده یاد کاملی انگار که خود اوست . نجواها و غلطاندن صدادرگلو و مکث های بازیگر را آنچنان زیبا و طبیعی اجراء کرده که فکر می کنم این بازیگر در آن دنیا یک تشکر جانانه به استاد بدهکار است . در قسمتی از سریال نگهبان شرکتی به قتل رسیده و کاستر بارها و بارها مسیر رفت و آمد مقتول را بازسازی می کند . با خونسردی فراوان و نگاه تیزبینش.تماشاگر از این کارهای او نه تنها خسته نمی شود بلکه می داند که رازواقعی در این راهروی تودرتو نهفته است و پیرمرد آن را بصرافت دریافته است.

ارکستر صداها در واحد دوبلاژ شبکه 1 تلویزیون به سرپرستی استاد مقتدر دوبله چه که نمی کنند:

عطاالله کاملی / پرویز بهرام / غلامعلی افشاریه / حسین باغی / منصوره کاتبی / نیکو خردمند / زهرا هاشمی / حسین باغی / خسروشمشیرگران / عباس سلطانی / محمدعبادی / سیامک اطلسی/ کیکاوس یاکیده / شروین قطعه ای / علیرضا باشکندی / اکبرمیرطاهری /مهدی آرین نژاد و...

راستی برای نسلهای آینده هرگز قابل باور خواهد بود که این همه صدای ماندگار پشت چند میز قدیمی و روبروی یک تلویزیون اینگونه هنرشان را عرضه کرده اند؟

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

اگر گاهی بنده وقت دوستان را می گیرم گناهش گردن عزیزانی چون بروبیکر و بتمن و دیگران است که آتش این عشق به دوبله را می اندازند در دامن ما،شعله ورش می کنند و ماهم در فراقش می سوزیم !




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - منصور - ۱۳۹۳/۳/۷ صبح ۰۶:۳۹

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده:  

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

به نظر من این جمله یک ستایش نامه یا تمجید نیست

شاید کل تعداد نقشهائی که مرحوم کاووس دوستدار گویندگی کرد از 100 مورد فراتر نرود اما به قطعیت میگویم یکی از یکی بهتر. همه خوب و تحسین برانگیز. هر نقش را که گفت گوئی خود بازیگر بود که صحبت میکرد. از تونی کرتیس بگیرید تا مونتگمری کلیف و آنتونی پرکینز. صدای وی گوئی برای تک تک بازیگران بزرگ و جوان تاریخ سینما ساخته شده بود. از جیمز دین در یاغی بی هدف (در دوبله اول) بگیرید تا ریچارد بیمر در داستان وست ساید. از کروین ماتئوس در شیطان در ساعت 4 بگیرید تا تام کورتنی در عملیات کراسبو و یا مثلا جان ایگار در دو فیلم شنهای ایوجیما و دختری با روبان زرد. از روسانو براتزی تا مایکل وایلدینگ و ...

این فیلمها قدیمی هستند. عمدتا در سالهای دور و اکثرا در استودیو مولن روژ دوبله شدند و امروز کمتر در یادها هستند و حتی برخی مجددا دوبله شدند. حتی فیلمی چون روانی هیچکاک که گل سرسبد فیلمهائی است که هر عاشق سینما دیده است کمتر در یادهاست چه رسد به صدای کاووس در این فیلمها. بطور مثال اگر لطف یکی از دوستان نبود، من دوبله اول ده فرمان را هم شاید هرگز نمیدیدم که کاووس در کنار برادر خود ایرج بجای جان درک در نقش جاشووا (یوشع) بسیار فراتر از جلال مقامی در دوبله دوم صحبت میکرد... با همین دلیل محجوریت همه آنچه ما از کاووس در یادها داریم محدود به فیلمی بنام هملت است که به مدد پخشهای مکرر در سیمای معزز و البته تاییدات مرحوم کسمائی در جراید است. به همین دلیل آنرا بدون هیچ علت خاصی گل سرسبد می نامیم بدون آنکه حتی مقایسه ای خاص بین تمامی نقشهائی که آن مرحوم گفت انجام داده باشیم. گویش مرحوم دوستدار در هملت به مدد سنگینی بخش گفتگوهای شکسپیری زیاد است و شاید همین وجهه از کار صدای او را بیشتر در یادها زنده میکند.

پس تکرار میکنم جمله ای که ایرج کرمی نوشته اند ، یک تمجید نیست. یک ظلم است .محدودیت سازی و حصار سازی است. چنانکه ما بگوئیم منوچهر اسماعیلی فقط بدنیا آمد تا حمزه را در محمد رسول الله بگوید. آیا کسی با این جمله موافق است که اسماعیلی فقط با محمد رسول الله در یادهاست و تمام زندگی و کارهای او در این فیلم متجلی است؟ هرکدام از کارهای اسماعیلی بجای خود قابل ستایش است و در خصوص مرحوم دوستدار هم وضع به همین قاعده و قائده است و این ظلم بزرگی است که با توجه به اندک بودن تعداد گویشهای وی در سینما تنها یک فیلم را به او نام ثبت کرده صدای طبل آنرا صرفا بلند کنیم.

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده:  

 بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

پس این سخن ، سخن درستی است تا آن سخن




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۳/۷ عصر ۱۲:۵۹

(۱۳۹۳/۳/۷ صبح ۰۶:۳۹)منصور نوشته شده:  

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده:  

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

به نظر من این جمله یک ستایش نامه یا تمجید نیست

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده:  

 بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

پس این سخن ، سخن درستی است تا آن سخن

علی القاعده جمله ایرج کریمی بنظر من یک جمله ادیبانه و بنوعی تمجید کار کاووس فقید در هملت است . البته نه تنها استاد کسمایی بعنوان مدیر دوبلاژ آن فیلم ، بلکه بسیاری از کارشناسان و علاقمندان دوبله کار او را ستایش کرده اند. طبعا اگر کاووس زنده بود امروز شرایطش مانند مثلا منوچهروالی زاده بود. مرگ نابهنگام او و کارهای معدودش که امروز در دسترس هستند همگی موید این نکته هستند که او کارهایش را بسیار هنرمندانه انجام داده است. فراموش نکنیم که او در دهه طلایی ، هملت را دوبله کرده است . با شناختی که شما هم از ایرج کریمی دارید و نوشته های معناگرایش را بارها در ماهنامه فیلم خوانده ایم این جمله ،غلوآمیز و یا ظالمانه نیست .ایرج کریمی یکی از منتقدان دوبله بوده و حتی در گفتگوهایش زبان اصلی را به دوبله ترجیح می دهدو مطمئنا اگر درباره دوبله هملت به این نتیجه نرسیده بود مطلبش را ابراز نمی کرد.او این دوبله را شاهکار دانسته و در راس کارهای کاووس قرارداده و مطمئنابا این جمله خواسته به او ادای دین کرده باشد.

جوانمرگی کاووس حداقل این حسن را داشت که ستایشگران او روزهای پرکاری اش را ندیدند و هرآنچه که او در دوبله داشت امروز تمجیدش می کنند . بنظرشما که خود از دوبله شناسان خوب کافه هستید و در دانشتان هیچ شکی ندارم ،آیا دوبله هملت عادی و کیفیت آن بزرگنمایی شده است ؟




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۷ عصر ۰۳:۴۵

فکر نمی کردم یکروز کارآگاه کاستر برایم نوستالوژی شود. اوایل دوران دبیرستان بودم که این سریال شبهای چهارشنبه بعد از اخبار شبکه یک پخش میشد. عطاالله کاملی یک کارآگاه کاستر به تمام معنا بود. چقدر صدای او به روی چهره کارآگاه کاستر می نشست. باور اینکه کارآگاه کاستر زبان مادریش آلمانیست خیلی سخت بود.

من صدای کاملی فقید را تا مدتها با کارآگاه کاستر می شناختم و پس از این سریال تا مدتها صدای او را در هر فیلم دیگری میشنیدم به اطرافیانم میگفتم صدای کارآگاه کاسترِ.

بگذریم کارآگاه کاستر بنظر من از چند منظر قابل بررسی است. اول اینکه بعد از انقلاب 57 نمایش فیلمهای پلیسی و وسترن از صدا و سیما ممنوع اعلام شده بود. کارآگاه کاستر در واقع خط شکن این بخشنامه بود. آمریکایی نبودن و عدم استفاده از پلیسهای خانم یکی از مولفه هایی بود که در پخش این سریال آنهم در دوران جنگ تحمیلی و فضای حاکم بر جامعه موثر بود.

دوم اینکه تا جایی که ذهن من یاری میکند این کارآگاه اولین کارآگاه غیر آمریکایی یا انگلیسی بود که پایش به صدا و سیما باز شد و راه را برای دریک و دیگر کارآگاهان و بازرسین آلمانی باز کرد.

نکته دیگر در خصوص این سریال تغییر نام آن بود. نام اصلی این سریال همانطور که دوستان اشاره کردند روباه پیر می باشد اما در ایران آنرا بنام کارآگاه کاستر نمایش دادند. هرچند در بیش از 90 درصد از سریالهای پلیسی و کارآگاهی معمولا از نام کارآگاه در عنوان فیلم استفاده گردیده شده است. بنابراین این سریال از این حیث نیز یکی از استثناهاست. زیرا در آلمان از نام کارآگاه بعنوان نام سریال استفاده نشده است.

این سریال در زمانی ساخته شد که هنوز دیوار برلین فرو نریخته بود. لذا صحیحتر آنست که کشور سازنده را آلمان غربی بدانیم. شاید به گزاف نباشد که بگوئیم علاقه اجباری مردم به کارآگاهان آلمانی در غیاب کارآگاهان آمریکایی باعث الگوبرداری خط سبز بر ماشینهای نیروی انتظامی خودمان گردید. اگر روشون میشد شاید عبارت Polizist را هم روی ماشینهاشون جایگزین Police می کردند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۸ صبح ۱۰:۳۴

کاراگاه راکفورد


نام سریال: کارآگاه راکفورد

نام کارآگاه : جیم راکفورد

نام هنرپیشه: جیمز گارنر

سه سال پایانی سلطنت پهلوی اوج نمایش سریالهای پلیسی از تلویزیون ملی ایران بود. همزمانی پخش جیم راکفورد با تونی بارتا در سالهای 1355 و 1356 دلیل همین ادعاست.

جیم راکفورد به لطف سیمای جیمز گارنر یکی از کارآگاهان خوش سیمای دهه 50 بود. او در 7 آوریل 1928 در اوکلاهاما بدنیا آمد. جیمز جوانترین فرزند خانواده خود بود زیرا وی دارای دوبرادر بزرگتر از خود نیز بود.

دوران کودکی او بسختی سپری گشت. زیرا او در سن 5 سالگی مادرش را از دست می دهد. پدرش ولدون او و دو برادرش را نزد خانوده دیگری می فرستد اما دو سال بعد ولدون مجددا ازدواج میکند و فرزاندانش را نزد خود می برد. سه برادر روزگار سختی را نزد نامادری خود سپری میکنند. آنها مرتبا مورد آزار نامادری خود قرار میگرفتند. بویژه جیمز که از همه کوچکتر بود.

جیمز با نفرت از نامادری خود بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه در 14 سالگی خانواده خود را ترک میکند. او شغلهای زیادی را امتحان میکند اما در هیچیک موفق نبود. حتی کار با یک شرکت دریایی را نیز امتحان میکند اما دریازدگی مزمن باعث میگردد آن شغل را نیز از دست بدهد.

در 17 سالگی او به لوس آنجلس می رود. در آنجا درس میخواند و به بعنوان محبوب ترین دانش آموز دبیرستان خود معرفی میشود. او بخاطر چهره اش از سوی معلم ورزش خود جهت مدل لباس توصیه می گردد. اما او از مدل بودن تنفر داشت . لذا به ارتش پیوست و پس از 7 ماه به کره اعزام شد و 14 ماه در جنگ کره حضور داشت. او دوبار در جنگ زخمی می شود و بهمین دلیل به او مدال قلب بنفش را اهدا می کنند.

سرانجام او در سال 1954 به پیشنهاد یکی از دوستان دوران دبیرستانش (پل گریگوری) به هالیوود می رود و در یک فیلم نقش کوتاهی بدون آنکه صحبتی کند به او واگذار می گردد و سپس در یک فیلم تبلیغاتی بازی میکند. اما اولین نقش جدیش را در سال 1956 در فیلم بسوی ناشناخته ها بازی میکند.

جیمز سپس در فیلمهای بسیاری در کنار بزرگانی چون کلینت ایستوود و مارلون براندو بازی میکند. بازی در یک مجموعه کمدی در تلویزیون نیز در کارنامه او می باشد.

او همکاریهای بسیاری را با کمپانی برادران وارنر داشت تا اینکه سرانجام در سال 1970 به پیشنهاد روی هاگینز در نقش کارآگاه راکفورد برای 6 فصل با تلویزیون به خانه ها می آید. جیم راکفورد یک کارآگاه مدرن و به روز شده می باشد. او در سال 1977 جایزه امی را بعنوان بهترین بازیگر مرد دریافت می دارد.

جیم راکفورد در واقع خود سابقا یک خلافکار بوده است و به همین واسطه مدتی هم در زندان بوده است. سابقه او در زندان و معاشرت با سایر خلافکاران باعث بدست آوردن تجربیاتی میگردد که او را در به دام انداختن خلافکاران بسیار کمک می کند.

او نقش جیم راکفورد را پس از یک همکاری طولانی بخاطر اختلاف در حقوق و دستمزد خود ترک می کند. او اکنون به ستاره ای تبدیل شده بود که مبلغ کلانی را برای تبلیغات دوربین پلاروید دریافت می دارد. بازی در نقش کارآگاه راکفورد فشار زیادی را به گارنر وارد میکند. بطوریکه او در حین فیلمبرداری مجروح و زانوی خود را به تیغ جراحان می سپارد.

گارنر بعنوان یک دمکرات فعالیتهای سیاسی نیز داشت بطوریکه در سال 1990 نامزد حزب دمکرات در انتخابات کالیفرنیا می شود. در مجموع او در خارج از قاب سینما و تلویزیون فعالیتهای بسیاری دارد. او یک مغازه بین المللی اتومبیل و یک مدرسه گلف نیز تاسیس میکند. جیمز علاقه وافری به گلف بازی داشت . او همچنین در سال 1995 به درجه دکترای افتخاری نیز نایل می گردد.

او بیش از 5 دهه از بازیگران محبوب سینما و تلویزیون بود. او بجز ایفای نقش کارآگاه راکفورد در بیش از 50 اثر سینمایی و تلویزیونی نقش آفرینی میکند. او یکی از ماندگار ترین نقشهایش را در فیلم فرار بزرگ در سال 1963 در کنار سایر بزرگان به نمایش می گذارد. وی همچنین از معدود کارآگاهانی می باشد که موفق به دریافت جایزه اسکار در سال 1985 بخاطر فیلم ملکه مورفی گردید. فیلم فرار بزرگ او از جمله فیلمهای مطرح سینما می باشد که در ایران نیز با استقبال فراوانی روبرو گردید.

 

گارنر دوبار ازدواج می کند که حاصل آن نیز دو فرزند به نامهای جی جی و کیم می باشد. سال گذشته خبری را خواندم مبنی به اینکه عده ای تصمیم دارند پرونده های جیم راکفورد را با ساخت مجموعه ای جدید بازگشایی نمایند. وینسن دن قرار است جایگزین جیمز گارنر در این مجموعه شود. تحقیقات من در خصوص ساخت یا عدم ساخت چنین مجموعه ای متاسفانه نتیجه نداد. در مجموع می توان گفت که جیمز گارنر جزو معدود کارآگاهانی می باشد که شهرت خود را مدیون شخصیت کارآگاهی خود نمی باشد. او از جمله بازیگرانی می باشد که ثروت زیادی را از پسشه هنرپیشگی بدست آورد.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۱۰ عصر ۰۵:۴۱

کمپیون


نام سریال : معما

نام کارآگاه : البرت کمپیون

نام هنرپیشه : پیتر دیویسون

پس از پرداختن به چهار کارآگاه آمریکایی و یک کارآگاه آلمانی ( به لطف بتمن عزیز) اینبار به سراغ یک ماجراجوی  کلاسیک انگلیسی می رویم. در 22 ژانویه 1989 شبکه BBC اولین قسمت از سریال معما را که تکیه بر هوش و ذکاوت یک اشراف زاده انگلیسی داشت را به روی آنتن برد. سریال معما در دو فصل و مجموعا 16 قسمت 50 دقیقه ای تهیه گردید و آخرین قسمت آن هم در 9 مارس 1990 از شبکه BBC انگلستان پخش گردید.

سریال معما در ایران نیز توسط صدا و سیما دوبله و در اوایل دهه 70 از تلویزیون پخش گردید. معما در واقع بر اساس رمانی ساخته شد که در 8 قسمت توسط مارگری آلینگهام نوشته شد و عوامل سازنده در هر فصل به چهار بخش آن پرداختند و هر بخش را در دو قسمت به روی آنتن بردند.

آلبرت کمپیون نه کارآگاه بود و نه پلیس . یه جورایی من این شخصیت را تن تن بریتانیایی می نامم کمپیون در واقع یک شهروند وظیفه شناس بریتانیایی می باشد. ماجرای سریال در سال 1930 اتفاق می افتد. کمپیون در واقع عضو یک خانواده اشرافی می باشد که به اتفاق خدمتکار خود  در پی کشف رازهایی است که اغلب در بر ملا کردن آنها موفق می شود.

پیتر دیویسون در 13 آوریل 1951 در یک خانواده تحصیل کرده بدنیا می آید. مادرش شیلا (زاده هندوستان ) و پدرش کلود مهندس برق بود. پیتر تنها فرزند پسر از بین چهار فرزند این خانواده بود.خواهران او باربارا و پاملا و شرلی نام داشتند.

او اولین بار در مدرسه متوجه علاقه خود به بازیگری می شود و دوران تحصیلش با کمک همکلاسیهای خود نمایشنامه هایی را در مدرسه اجرا می کند. پیتر در سن 16 سالگی و پس از اتمام تحصیلاتش در یک بیمارستان یک شغل ساده ای را بدست می آورد. علاقه او به بازیگری باعث میشود که در یک مدرسه هنری پذیرفته شود .

او بمدت سه سال تحصیلات خود را در آن مدرسه ادامه میدهد. پیتر اولین کار حرفه ای خود را در یک نمایشنامه در سال 1972 با یک نقش کوتاه ارائه میدهد. این نمایشنامه عشق فراموش شده نام داشت که در ناتینگهام به روی صحنه رفت.

علاقه او به شکسپیر باعث گردید او نمایشنامه های زیادی از او را بازی کند تا اینکه بعد از سه سال برای اولین بار پایش به تلویزیون باز شد. مردی برای امیلی اولین سریالی بود که پیتر در آن نقش یک گاوچران را بازی نمود.

او هنگام اجرای رویای نیمه شب تابستان در ادینبورگ با همسر آینده خود که یک هنرپیشه آمریکایی بود آشنا میشود. پیتر دیوینسون در 26 دسامبر 1979 با ساندرا دیکنسون در شهر راکویل از ایالت مریلند ازدواج میکند.

او سپس بمدت 18 ماه بعنوان کارمند در اداره مالیات شهر توییکنهام مشغول بکار میگردد. علاقه او به آواز و نوشتن آهنگ باعث میگردد که در همین ایام او قطعاتی را به اتفاق همسر خود اجرا نماید.

پیتر به پیشنهاد بی بی سی در یک مجموعه کمدی قابلیتهای خود را بروز می دهد. پس از آن او به یک هنرپیشه ثابت مجموعه های بی بی سی تبدیل میگردد و در چند قسمت از یکی از فصلهای مجموعه دکتر هو نیز نقش افرینی میکند. (دکتر هو یک مجموعه تخیلی و معروف بی بی سی می باشد که چند قسمت آن توسط بی بی سی فارسی دوبله و از آن شبکه برای فارسی زبانان پخش گردید).

پیتر در کریسمس 1984 پدر می شود و درست 10 سال بعد روابطش با همسرش به تیرگی می انجامد و سرانجام از او جدا می شود. اما آلبرت کمپیون برای اولین بار کی و چگونه مطرح میشود؟

این ماجرا جوی باهوش برای اولین بار در سال 1900 در رمانهای کوتاهی که مارگری می نوشت نامش بر زبانها می افتد. ماجرا جوی جوان و خوش برخوردی که عینک میزند و لاغر و بور است. او معمولا کمک حال کسانی است که معمولا دچار یک ماجرای جنایی شده اند و حلال معماهای پیچیده.

او در طبقه فوقانی آپارتمانی زندگی میکند که پایین آن دفتر پلیس می باشد. آپارتمان شماره 17A خیابان پیکادلی در شهر لندن. منشا نام کمپیون فرانسوی می باشد که مفهوم آن قهرمان می باشد. کمپیون در یک خانواده اشرافی بدنیا می آید و نویسنده در قسمتهای اولیه رمان خود خانواده او را به خانواده سلطنتی ربط می دهد اما در قسمتهای بعدی به این موضوع دیگر اشاره نمی شود.

کمپیون دوستان بسیاری در اداره پلیس دارد و ارتباط خوبی هم در اسکاتلندیارد دارد. در مجموع او دوستان زیادی در انگلستان دارد و این موضوع او را در حل بسیاری از معماها کمک می کند. دوستان او در شهرهای مختلف پراکنده هستند.

مارگری وصیت کرده بود که پس از مرگش همسرش فلیپ ماجراهای نیمه تمام کمپیون را به اتمام برساند.لذا سه قسمت از داستانهای کمپیون توسط فلیپ به اتمام می رسد و قسمت پایانی این رمان بنام وداع با کمپیون توسط مایک ریپلی تکمیل می گردد.

ضمنا بیش از 50 قسمت بعنوان داستانهای کوتاه کمپیون نیز در بریتانیا به چاپ رسید. در 8 قسمتی که توسط BBC ساخته می شود رمانهای مرگ یک شبح و رقص در عزاداری و جرم و جنایت دادلی سیاه از معروفیت بیشتری بر خوردار بوده اند. در زیر نیز ماکتی از این ماجراجوی انگلیسی را در کنار  پرتره ای از خالق خود می بینید:

در مجموع بنظر من کمپیون شخصیتی است که بیشتر در انگلستان اشتهار دارد تا در کشورهای دیگر. در جستار شرلوک هلمز بانوی محترم در یکی از پستهای خود اشاره ای به این شخصیت و گوینده آن استاد جلال مقامی عزیز داشته اند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - خانم لمپرت - ۱۳۹۳/۳/۱۱ عصر ۰۴:۰۸

با سلام به همه عزیزان و با کسب اجازه از جناب بروبیکر گرامی

دقیقا بخاطر نمی آورم اندکی پیش از انقلاب یا سالهای اوایل انقلاب بود که سریالی کارآگاهی به نام ماجراهای الری کویین Ellery  Queen ازکانال دو (احتمالا) در یک طیف زمانی کوتاه پخش میشد . من کودک بودم ولی شیفته شخصیت کویین و ماجراهایش شدم او در آنور صفحه جادویی با مخاطبانش حرف میزد و مغزشان را درحل معماهای پلیسی به تکاپو می انداخت.شاید همین ارتباط باعث ماندگاری الری کویین درخاطرات من باشد چه کمتر سریالی در این ژانر یافت میشود که کارآگاه تماشاگران را وارد ماجراهایش کند.معمولا کارآگاهان ترجیح میدهند معماها را شخصا حل کرده و حتی دستیارشان رانیز در پاره ای اوقات بی خبر میگذارند.

ماجراهای الری کویین


این سریال اسرارآمیز کارآگاهی در یک فصل 22 قسمتی، محصول 76–1975  شبکه آمریکایی NBC  است. سریال برگرفته از مجموعه کتابهای داستانی به همین عنوان است که اول بار در سال 1928 توسط دنی و لی که قوم وخویش نزدیک هم بودند منتشر و در طی چهل سال بارها درقالب داستانهای کوتاه، سریالهای دنباله دار در مجلات، نمایشنامه های رادیویی و سریالها و فیلم  تلویزیونی نیز ارائه گردید. متاسفانه محبوبیت و مقبولیت الری کویین آنچنان که در آمریکا گستردگی پیدانمود در ایران نمودی نیافت .

دراین  نسخه سریالی الری کویین ، ریچارد لوینسون و ویلیام لینک تهیه کنندگی و کارگردانی را عهده دارشدند. دوسینماگر موفقی که برای  تولید این سریال و سریال کلمبو برنده جایزه ویژه ادگار گردیدند. بازیگر نقش اصلی یا الری کویین ، جیم هوتون وبازیگر کارآگاه ریچارد کویین یا پدر الری ، دیوید وین است. سریال همچنین در اپیزودهای مختلف از هنرپیشگان مشهوربسیاری نظیر ایو آردن ، وینسنت پرایس ، مل فرر ، گای لومباردو و ... بعنوان مهمان بهره جست. موزیک زیبای المر برنشتاین نیز بر جذابیت سریال افزود.

کارگردانان مجموعه در اقدامی جالب از تکنیک "شکستن دیوار چهارم "(درک وجود تماشاگر توسط هنرپیشگان و برقراری ارتباط مستقیم با آنان) استفاده کردند .الری کویین برخلاف همتایان خود در تمامی اپیزودها چالشی برای تماشاگرش ایجاد میکردوبا نگاه مستقیم به دوربین ، بینندگان را برای حل معمای پرونده ها دعوت مینمود.

الری یک نویسنده جوان با شخصیتی طنزآلود بود که پدرش کارآگاه کویین و دستیارش یعنی گروهبان ویلای را در به انجام رساندن پرونده های جناییشان با ارائه راه حلهای منطقی وفکری درست سر بزنگاه یاری میکرد.

ماجراها همه حول و حوش دوران پس از جنگ جهانی دوم و درنیویورک اتفاق می افتاد. الری همیشه قبل از برملا کردن پاسخ معما، مظنونین را مثل قطعات پازل درنظر بینندگان می آورد و نظر آنان را درباره هریک جویا میشد و در نهایت در یک کلیشه زمانی ثابت همه مظنونان را گرد هم آورده و راز را آشکار میساخت.

http://en.wikipedia.org/wiki/Ellery_Queen_%28TV_series%29

http://en.wikipedia.org/wiki/Ellery_Queen




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۱۶ عصر ۰۵:۵۷

کریستی لاو


نام سریال : کریستی لاو را خبر کن

نام کارآگاه : کریستی لاو

نام هنر پیشه: ترزا گریوز

قبل از انقلاب 57 که تلویزیون ملی ایران برنامه هایش را از ساعت 17 و پس از عکسهای گمشدگان و تصاویر گل و گیاه با برنامه کودک برنامه ها آغاز می گرد ید پنجشنبه ها یک روز خاص بود. زیرا پنجشنبه ها برنامه های تلویزیون از ساعت 12 ظهر آغاز میشد. در سال 1356 ساعت 14:30 یک فیلم پلیسی از تلویزیون ملی ایران پخش میشد که این پلیس با بقیه پلیسها خیلی فرق داشت. اول اینکه او یک پلیس زن بود . دوم اینکه او یک زن سیاهپوست بود.

من چیزهای زیادی از کریستی لاو یادم نمیاد اما یه تکه کلام داشت که وقتی خلافکارانش را دستگیر میکرد اسلحه را طرفش میگرفت و میگفت : تو بازداشتی جونی. این تنها جمله ایست که از این سریال بخوبی در خاطرم مانده است .کریستی لاو یک پلیس مخفی شهر نیویورک بود و تخصص او شناسایی باندهای مواد مخدر بود.

این سریال در سال 1974 توسط شبکه ABC ساخته شد. نکته جالب اینجاست که تلویزیون ملی ایران در آنزمان جدیدترین و به روزترین سریالهای پلیسی را خریداری و پس از دوبله به روی آنتن می فرستاد.

تهیه کنندگان مجموعه کریستی لاو  پیتر نلسون و لارنس ترومن و دیوید ولپر بودند. هرقسمت این سریال 74 دقیقه بود. عمر این سریال نسبت به سایر سریالهای پلیسی و کارآگاهی هم عصر خود کوتاهتر بود. علیرقم بودجه ناچیز این سریال اما بدلیل عدم تخصیص بودجه ادامه این پروژه متوقف گردید. البته یکی  از دلایل اصلی عدم تخصیص بودجه از سوی شبکه ABC عدم تطابق اصول اخلاقی دینی در این سریال و گویشهایش اعلام گردید.

این سریال فقط در یک فصل 22 قسمتی ساخته شد. ترزا قبل از حضور در این سریال یک هنرپیشه فیلمهای کمدی بود. البته او قبل از حضور در تلویزیون یک خواننده بود. او پس از اتمام دوران تحصیلش در دبیرستان به گروه آواز  Doodletown Pipers  می پیوندد. او در سال 1983 حرفه بازیگری را بخاطر رسیدن به زندگی شخصیش کنار می گذارد. تا اینکه در  سال 2002 در پی گزارش یک آتش سوزی آتش نشانان بخش هاید پارک لوس آنجلس خود را به منزلی می رسانند که صاحبخانه علیرقم بصدا در آمدن زنگ خطر صدای آنرا نشنیده بود.


صاحبخانه قبل از رسیدن به بیمارستان فریمن در لوس آنجلس در اثر سوختگی و استنشاق دود فوت می کند. او ترزا گریوز بود . هنرپیشه ای که به مذهبش بسیار میداد و در فیلمهایش از بازی کردن در صحنه هایی که کتاب مقدسش را نقض میکرد امتناع می ورزید.

کریستی لاو از کارآگاهانی می باشد که بدلیل عدم پخش آن در بعد از انقلاب 57 تقریبا ناشناخته می باشد و اغلب دهه پنجاهیها هم بدلیل گذشت زمان او را فراموش کردند. البته ترجمه تکه کلام او که به آن اشاره کردم را وقتی از نسخه اصلی استخراج کردم (شما تحت بازداشت می باشید )است که در دوبله (تو بازداشتی جونی )ترجمه گردید.





RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۳/۱۸ عصر ۰۲:۴۹

ناوارو

نام سریال : ناوارو

نام کارآگاه: (کمیسر) آنتوان ناوارو

نام هنرپیشه: روژه هانین

ناوارو به گوشم و پخش یک موزیک زیبا از ژانیک تاپ و سرژ پراتونه نوید شروع یکی از سریالهای مورد علاقه من بود. کمیسری دوست داشتنی که یکی از انگیزه های من برای استارت این تاپیک بود.

در نوروز یکی از سالهای دهه هفتاد شبکه یک یکی از قسمتهای این سریال را بعنوان فیلم سینمایی نمایش داد. در ست چند روز بعد مجددا یکی دیگر از قسمتهای آنرا باز بعنوان فیلم سینمایی نمایش داد. اما بار سوم که این موضوع تکرار گردید اغلب بینندگان به این موضوع پی بردند که صدا و سیما از عدم آگاهی برخی از بینندگان خود سوءاستفاده نموده است لذا سرانجام پخش منظم و هفتگی ناوارو از صدا و سیما اینبار بعنوان یک سریال اغاز گردید هرچند انصافا هر قسمت این سریال آنقدر عالی بود که پتانسیل پخش آن در غالب فیلم سینمایی نیز در آن وجود داشت.

البته اغلب بینندگان با هنرپیشه نقش اول این سریال آشنایی داشتند. روژه هانین قبل از آنکه برای ایرانیان کمیسر ناوارو باشد آقای پواسوناری بود که در دهه 60 نهایت استفاده را از جنگ فرانسه و آلمان برد. شخصیت او در این فیلم سینمایی زیبا به بسیاری از بازاریان ایرانی شبیه بود که در ایام جنگ تحمیلی با احتکار و کمبود کالا نهایت استفاده را بردند و نان بیات  را به نرخ روز به خورد مردم دادند.

ساخت سریال ناوارو از سال 1989 آغاز میگردد و تا سال 2006 ادامه پیدا میکند. طولانی شدن زمان ساخت این سریال را هر بیننده ای از رشد فیزیکی یولاند (دختر ناوارو) می تواند بفهمد. اتفاقی که در سریالهایی مانند داستانهای جزیره و یا پزشک دهکده (دکتر کوئین) نیز رخ می دهد. اما متاسفانه صدا و سیما بصورت گزینشی فقط قسمتهایی که تا سال 95 ساخته شد را پخش نمود.

در تیتراژ این سریال که با صدای زیبای حسین باغی فقید پخش میگردید نام دو کارگردان شنیده میشود اما قسمتهایی که توسط تیتو تاپن کارگردانی گردید قویتر بودند. او 81 قسمت از مجموع 109 قسمتی این سریال را کارگردانی نمود.

بگذریم اما قبل از پرداختن به بیوگرافی روژه هانین باید تحلیلی داشته باشیم از  شخصیت ناوارو و دلایل محبوبیت او.

ناوارو یک کمیسر بسیار محبوب می باشد. همسرش بدلیل بیماری روحی او را با تنها دخترش یولاند ترک می کند. (در یکی از بخشهای دو قسمتی مفصلا به این موضوع پرداخته می شود) ناوارو عاشق دخترش می باشد. او در یکی از معروفترین برجهای فرانسه با دخترش زندگی می کند. در کلانتری محل خدمتش یک تیم بسیار کار کشته و خوبی به سرپرستی آقای والتز دارد. اگر چه ریاست آن حوزه بعهده آقای والتز می باشد اما همه کاره ناوارو می باشد.

او ارتباط عمیقی با تیم خود دارد. و اعضای تیمش نیز بسیار به ناوارو وفادار می باشند و او را از صمیم قلب دوست دارند. در نزدیکی کلانتری رستورانی وجود دارد که صاحب آن ژینو می باشد. ژینو زن صبور و آرامی است . ناوارو و اعضای تیمش اغلب برای استراحت به آنجا می رود. ژینو با ناوارو و اعضای تیمش یک ارتباط عاطفی دارد و ناوارو گاهی با او درد دل می کند.

ناوارو بسیار عاطفی است. او خشن نیست برعکس شوخ طبعی های خاص خود را دارد. خیلی مقید به قانون نیست و گاهی قانون را دور می زند. هر جا که بتواند به متهمانش کمک می کند و برای موفقیت خود در پرونده هایش از روابط دوستانه اش با سایر واحد های پلیس (بویژه پزشک قانونی ) استفاده می کند.

او کاری به مقامات بالاتر از خود ندارد و در هر پرونده ای آنچه را که خود صلاح میداند انجام میدهد. سکانس پایانی بیش از نود درصد از قسمتهای سریال در آپارتمانش و در کنار دخترش می گذرد. دختری که عاشق بابای مهربان خودش است و بقول او بابا یه فرشته است. دختری که اصلا از شغل پدرش راضی نیست زیرا باعث شده است پدرش وقت کمتری را با او بگذراند.

این خلاصه تحلیلی است که من از ناوارو داشتم. اما حالا می پردازم به تک تک شخصیتهای این سریال.

ناوارو

روژه هانین بازیگر این نقش بود. باید بپذیریم که ناوارو هرچقدر هم که در فرانسه محبوب باشد در ایران در کنار تمام دلایل محبوبیتهای او یک دلیل بارز دیگری  وجود دارد که فرانسویها از آن بی بهره بودند. دوبله بسیار زیبای بهرام زند باعث می گردد که ناوارو را با هیچ گوینده دیگری نپذیرید. بنظر من بهرام زند در کنار تمام شاهکارهایش باید ناوارو و شرلوک هلمز را گل سر سبد گویندگیهایش بدانیم. مضافا اینکه او علاوه بر گویندگی نقش اصلی مدیریت دوبلاژ این سریال را نیز عهده دار بود. روژه هانین در هر 109 قسمت سریال حاضر بود.

روژه هانین در 25 اکتبر سال 1925 از پدر و مادر یهودی در الجزایر بدنیا آمد. فامیل اصلی او لوی بود که در فرانسه آنرا به هنین که نام خانوادگی مادرش بود تغییر داد. او بدلیل خویشاوندی با رئیس جمهور اسبق فرانسه (باجناق میتران) چهره سرشناسی در آن کشور می باشد. او فعالیتهای سیاسی نیز داردو عضو حزب کمونیست فرانسه نیز می باشد. وی در انتخابات سال 2007 از ساراکوزی حمایت نمود.

ناوارو شاخص ترین نقشی است که او بخشی از زندگیش را با او سپری کرد. وی زمانی بازی در این سریال را پذیرفت که به دهه شصت زندگی خود رسیده بود و از لحاظ تجربه کاملا پخته شده بود. او علاوه بر بازیگری بکار نمایشنامه نویسی و کارگردانی نیز پرداخته است. فیلم خورشید ساخته او می باشد که به نوعی سرگذشت خودش را تداعی می کند. همچنین او کتابی نیز به اسم یک نامه به دوستی مرموز نوشته است که به نوعی سرگذشت میتران را تدعی می نماید. ناوارو کمیسری است که در سریال دهه پنجاه از عمر خود را سپری می کند (در حالیکه روژه هانین هنگام شروع فیلمبرداری این سریال 64 ساله بوده است ).

روژه هانین بجز بازی در فیلم مشهور خانواده پواسونار در فیلم رکو و برادرانش نیز خوش درخشید. او خود در خصوص شخصیت ناوارو می گوید هرگز از بازی در این نقش خسته نشدم . ناوارو مهربان است و بندرت دست به خشونت می زند. با کارمندان خود بسیار شوخی می کند و محوریت سریال کاملا بر دوش اوست.

اعضا گروهش علیرقم آنکه خیلی به او نزدیکند اما هرگز او را به نام کوچکش صدا نمی کنند و تنها همسر ناپدید شده او که در دو قسمت حضور داشت او را در غیابش به نام کوچک (آنتوان )صدا می کند. همچنین در قسمتی که یکی از همکاران سابقش و همکلاسی دوره افسری که اکنون از اداره پلیس استعفا داده و کارهای خلاف می کند او را به اسم آنتوان صدا می زند (گوینده آن نقش نیز استاد پرویز بهرام بود).

او گویش خاص خودش را دارد و خاطرم می آید در قسمتی که اکیپی برای ضبط مکالمات اعضای گروه برای ثبت تعداد استفاده از کلمات نامعقول مکالمات گروه را کنترل می کردند ناوارو عصابانی می شود و به رئیس خود می گوید ما نمتونیم لفظ قلم حرف بزنیم. ما آدمایی هستیم که مثلا به حرف زیادی میگیم زرت و پرت و .......

ناوارو قانون خودش را دارد. او گاهی برای تبرئه متهم خود که ناخواسته جرمی را مرتکب شده است از هیچ کوششی دریغ نمی کند و حتی قانون را زیر پا می گذارد. او در خیلی از مواقع برای به دام انداختن خلافکاران منتظر حکم دادستان نمی ماند. در طول سریال هرگز از او ضرب و شتم نمی بینید (برعکس کارآگاهانی چون سوئینی انگلیسی). در طول 109 قسمت او هرگز خود دستبند به دست متهمانش نمی زند. میمیک چهره او هنگامی که میخواهد خبر درگذشت کسی را بدهد واقعا دیدنی است. بنظر من روژه هانین برای ارائه شخصیت ناوارو از هیچ کوششی دریغ نکرد و کارش را بدون نقص انجام داد. بطوریکه هر بیننده ای پس از دیدن چند قسمت از سریال با تمام روحیات و خصوصیات اخلاقی او مانند یک عضو خانواده اش آشنا می گردد.

یولاند

امانوئل بوآردون بازیگر این نقش بود. مریم شیرزاد بجای او صدا پیشگی نمود. او در 89 قسمت از سریال حاضر بود. یولاند مانند پدر خود باهوش است. در قسمتهای اولیه این سریال که سنش کمتر بود اغلب در خانه مشغول درس خواندن می گردید و گاهی مشغول آشپزی برای پدرش می باشد. او در قسمتهای پایانی سریال بزرگ و بزرگتر می شود و سرانجام به حرفه وکالت روی می آورد.

او وقتی بازی در این سریال را آغاز نمود فقط 11 سالش بود و وقتی سریال ناوارو به پایان می رسد او 27 ساله میشود. او اولین گزینه عوامل فیلم بود که پس از پایان سریال ناوارو تصمیم گرفته شود تا در نقش یک وکیل ادامه دهنده راه پدرش در سریال دارو دسته ناوارو شود. سریالی که بدون حضور ناوارو کلید می خورد و مادمازل ناوارو جایگزین ناوروی پدر میگردد. اما این سریال هرگز ذره ای از موفقیتهای ناوارو را هم کسب نکرد.

یولاند در اغلب قسمتهای سریال نقش کوتاهی دارد و تنها در برخی از قسمتها (مانند قاتل موخرمایی ها) نقشش پر رنگ تر می شود. اما همین نقش کوتاهش بسیار تاثیر گذار است و چهره واقعی ناوارو را می توان در همان سکانس کوتاه پایانی ناوارو با دخترش را دید. ناوارو و یولاند عاشق یکدیگرند. تعریف و تمجیدهای یولاند از پدرش در قسمتی که یکی از طعمه های قاتل موخرمایی ها که به خانه ناوارو پناه آورده بود از دیدنی ترین قسمتهای این سریال است. او در این قسمت بیان میکند که من عاشقشم و یا بابا یه فرشته است . همین سکانس کافیست که هر پدری آرزوی داشتن چنین دختری را داشته باشد.

والتز

موریس ودو بازیگر این نقش بود. شهروز ملک آرایی بجای او به زیبایی تمام صدا پیشگی نمود. او در 92 قسمت از سریال حاضر بود و پس از روژه هانین رکورد بیشترین حضور را در  اختیار دارد. والتز رئیس شیک پوشی است که در این سریال هرگز از او اقتدار نمی بینیم و اغلب تسلیم خواسته های ناوارو می گردد. ناوارو نیز در اغلب موارد او را دست می اندازد و بیننده هرگز احساس نمی کند او رئیس ناواروست. والتز دوستان با نفوذی در سطح بالای وزارتخانه کشور دارد. دوستانی که از نام بردن آنها بعنوان اهرم فشار برای زودتر  به نتیجه رسیدن پرونده ها علیه ناوارو استفاده می کند. اهرمی که ناوارو به آن هیچ اهمیتی نمی دهد و اگر والتز خیلی سربرش بگذارد ناوارو نهایتا می گوید بهشون بگو اگر خیلی نگرانند خودشون برن قاتل رو دستگیر کنن.

بارادا

سام کارمان بازیگر این نقش بود.  حسین باغی علاوه بر گویندگی تیتراژ این سریال گویندگی این نقش را بعهده داشت. او در 35 قسمت از سریال حاضر بود. بارادا در گروه چهار نفری ناوارو از همه باهوش تر است و به نوعی معاون او در گروه می باشد. بارادا بسیار جدی است و با کسی شوخی نمی کند. او بر عکس ناوارو بسیار قانونمند است. فراموش نمی کنم در قسمتی که ناوارو همسر خود را پیدا می کند و برای تبرئه او از قتل قانون را زیر پا می گذارد و آثار جرم را تغییر می دهد  در مقابلش می ایستد و حتی اعمال ناوارو را به مافوقش گزارش می کند و موجب می گردد ناوارو برای مدت کوتاهی از سمتش عزل گردد.

بارادا بخاطر قابلیتهایش در ادامه سریال خود کمیسر می شود و از گروه جدا می گردد و بریلی جایگزینش می شود. سام کارمان هنرپیشه مصری الاصلی است که به تیم ناوارو پیوسته است. او علاوه بر بازیگری خود به حرفه فیلمسازی نیز اشتغال دارد و حتی فیلم کوتاهی نیز با همکاری بعضی از هنرپیشه های سریال ناوارو می سازد که برنده جایزه اسکار نیز می گردد.

اوکلن

کریستین روت بازیگر این نقش بود. گویندگی محمد عبادی بجای او کافی بود تا اوایل فکر کنم خسرو شاهی بجای او گویندگی کرده است. او در 81 قسمت از سریال حاضر بود. اوکلن شوخ طبع ترین پلیس گروه بود. او ظاهرا مجرد است و خانواده ای ندارد و علاقه خاصی به خانمهای مجرد دارد و همین موضوع نیز سوژه بعضی از قسمتهای سریال می گردد.

دوست نزدیک او در این سریال برومه می باشد که اغلب ماموریتهایش را با او انجام میدهد. او معمولا اغلب همکاران خود را دست می اندازد.کریستین روت در 9 می 1950 در پاریس بدنیا آمد و علاوه بر بازیگری به حرفه نمایشنامه نویسی و تهیه کنندگی نیز اشتغال دارد. پلیس خوشتیپی است و قابلیتهای خاصی دارد. او معمولا ناوارو را به اسم رئیس خطاب می کند و محوریت طنزهای گاه و بیگاهی سریال است و تقریبا یکی از اعضای محبوب تیم ناوارو از نظر بینندگان می باشد.

بلومه

دنیل ریاله بازیگر این نقش بود. شروین قطعه ای بجای او صدا پیشگی نمود . او در 80 قسمت از سریال حاضر بود. بلومه نمونه بارز یک بچه ننه در این سریال می باشد(دوستان ببخشند اگر واژه دیگری که مناسب باشد برای او نیافتم). مکالمات او و مادرش در سریال سوژه ناوارو و اوکلن است. مادر بلومه مرتبا در پی یافتن یک دختر مناسب برای ازدواج با بلومه است.

بلومه در این سریال خنگ ترین فرد گروه ست و اغلب شوخی همکارانش را جدی می پندارد. نزدیکترین دوستش اوکلن است. خاطرم می آید که در یکی از قسمتها که مادرش برای او یک کت گل منگولی  خریده بود ناوارو او را دست می اندازد و درست در زمانی که ناوارو از کت او تعریف و تمجید می کند و بلومه از این موضوع خوشحال می شود ناوارو بیان میکند که یه دونه مردونشو میخوام بخرم.

بن ماری

ژاک مارسیال بازیگر این نقش بود و بهمن هاشمی نیز بجای او گویندگی نمود.او در 83 قسمت از سریال حاضر بود. تنها پلیس سیاهپوست گروه. بسیار جدی و کم حرف و مقید به خانواده اش. او با کسی شوخی ندارد و مانند بارادا تابع قانون است. او ساکت ترین فرد گروه می باشد.

بورلی

ژان کلود کارون بازیگر این نقش بود و پرویز ربیعی نیز بجای او گویندگی نمود. او در 55 قسمت از سریال حاضر بود. بورلی بخاطر از دست دادن خانواده خود در یک تصادف رانندگی به الکل پناه می برد و اداره پلیس اخراج میگردد. خاطرم می آید در یکی از قسمتها ناوارو او را که مانند ژنده پوشها مست در خیابان خوابیده بود پیدا می کند و او را درگیر موضوع می نماید. در پایان آن قسمت بورلی الکل را ترک میکند و مجددا به تیم ناوارو می پیوندد و سپس جایگزین بارادا می گردد. بورلی ظاهری خشن دارد و در بین اعضای گروه کمتر به دل بیننده می نشیند.

ژینو

کاترین اله گره بازیگر این نقش بود و ژاله کاظمی فقید بجای او گویندگی نمود. او در 81 قسمت از سریال حاضر بود. ژینو صاحب کافه ایست در نزدیکی محل کار ناوارو. ناوارو گاهی با او درد دل میکند و ارتباط خاصی با او دارد. او تنها زن مورد اعتماد ناواروست که گاهی ناوارو در خصوص یولاند با او مشورت می کند. اعضای تیم ناوارو اغلب برای صرف غذا به رستوران او می روند و ژینو نیز روابط سالمی با تیم ناوارو دارد. از نظر ناوارو او بهترین خوراک قارچ فرانسه را می پزد. ژینو تنها زنی است که ناوارو در مواقع اضطراری می تواند یولان را به او بسپارد.

کارلو

برنارد لارمند بازیگر این نقش بود. او در 52 قسمت از سریال حاضر بود. پزشک حاذقی که با ناوارو روابط خوبی دارد. او را اغلب در صحنه جرم می بینیم و طبق معمول هم وقتی به ناوارو می گوید نتیجه کالبد شکافی را فردا اعلام میکنم ناوارو از او میخواهد تا نتیجه را زودتر اعلام کند. او کار خود را بلد است و گزارشهای او کمک شایانی به ناوارو میکند. سپردن جنازه یک مقتول به او کافیست تا او از غذای حضم نشده در معده مقتول گرفته تا ریز ترین مسائلی که مقتول داشته است را برای ناوارو گزارش کند.

ناوارو طبق خصلت اخلاقی اش او را نیز گاهی دست می اندازد و کافیست تا با دعوت از او به صرف یک همبرگر بعنوان رشوه گزارشهایش را زودتر از موعد مقرر  تحویل بگیرد.

تمام این خصوصیات شخصیتهایی را که نام بردم کافیست تا هر بیننده ای را مجذوب ناوارو و تیم کارکشته اش نماید. بسیار دوست داشتم تا این کمیسر دوست داشتنی نیز مانند شرلوک هلمز دارای یک تاپیک اختصاصی شود تا در خصوص اغلب قسمتهای این سریال نیز با دوستان بحث و تبادل نظر داشته باشیم. هر قسمت از این سریال زیبا 90 دقیقه می باشد و انصافا بعضی از قسمتهای آن بیشتر از حتی یک فیلم سینمایی جذاب است. در مجموع بنظر من سریال ناوارو دارای فیلمنامه بسیار خوبی نیز می باشد و برخی از قسمتهای آن بسیار زیبا نوشته شده است. اگر فرصتی پیش آمد در یکی از پستهای همین تاپیک در خصوص برخی از قسمتهای جذاب این سریال نیز مطلبی را برای دوستان خواهم نوشت.

ماجراهای این سریال هیچوقت پیچیده نیست و در عین سادگی بسیار جذاب نوشته شده است. در اغلب قسمتها بجز ماجرای اصلی بیننده درگیر با چند ماجرای فرعی دیگر نیز می باشد که تمامشان جذاب می باشد. متهمان پرونده او هیچوقت ذاتا خلافکار نبوده اند. بسیاری از آنها گاها نا خواسته درگیر یک ماجرای جنایی می شوند. سوژه ها اغلب ناب هستند . شخصا هیچیک از قسمتهای این سربال را که از صدا و سیما پخش گردید را ضعیف ندیدم و تمامشان جذاب بود. ناوارو از جمله سریالهای ماندگاری بود که بینندگان نه تنها او را بیاد سپردند بلکه تمام شخصیتهای کنار او را فراموش نکردند و اعضای تیم چهر نفره اش را مانند خود ناوارو در یادهای خود سپردند.

من سعی کردم ضمن معرفی تک تک شخصیتهای این سریال به نام گویندگان این سریال نیز اشاره نمایم اما شایان ذکر است در برخی از قسمتهای این سریال سایر اساتید دوبله در نقش سایر هنرپیشه ها هنرنمایی نمودند. اساتیدی چون سعید مظفری - عطا الله کاملی فقید - استاد پرویز بهرام  - اصغر افضلی فقید و ........ امیدوارم دوستان نیز چنانچه خاطره و یا مطلبی از این سریال داشتند بازگو نمایند.

پ .ن : در مجموع طولانی شدن این پست را بگذارید به حساب علاقه شخصی بروبیکر به ناوارو. در خصوص علاقه شخصیم به این سریال همان بس که سروان در جریانند که تایید عضویت بنده بخاطر انتخاب اسم ناوارو و تشابه آن با کمیسر ناوارو در این کافه مدتی به تعویق افتاد تا سرانجام به بروبیکر رضایت دادم. همچنین در سال 2002 سفری دو ماهه به پاریس داشتم که در کنار برنامه هایی که برای بازدید از مکانهای تاریخی پاریس داشتم یکی از آرزوهایم دیدن روژه هانین از نزدیک بود که میسر نگردید و درست در زمانی که داشتم به این ملاقات نزدیک می شدم در پی حادثه 11 سپتامبر موعد بازگشتم فرا رسید. اما بارها و بارها از مقابل آپارتمان محل فیلمبرداری این سریال عبور کردم و شنیدن آژیر ماشینهای پلیس که بندرت در خیابانهای پاریس می شنیدم ناخودآگاه مرا یاد ناوارو و بهرام زند می انداخت.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - مگی گربه - ۱۳۹۳/۳/۲۰ عصر ۰۶:۲۳

(۱۳۹۳/۳/۱۶ عصر ۰۵:۵۷)برو بیکر نوشته شده:  

کریستی لاو

این سریال در سال 1974 توسط شبکه ABC ساخته شد. نکته جالب اینجاست که تلویزیون ملی ایران در آنزمان جدیدترین و به روزترین سریالهای پلیسی را خریداری و پس از دوبله به روی آنتن می فرستاد.

با تشکر فراوان از زحمات جناب بروبیکر عزیز برای مطالب این تاپیک.

گویا در دوبله ی سریال کریستی لاو را خبرکن، خانم زهره شکوفنده به جای ترزا گریوز حرف زده بودند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۳/۲۱ عصر ۰۶:۱۶

کاراگاه ولف

محصول آلمان

این سریال محصول 1992 بود که البته پخش آن در آلمان تا سال 2006 ادامه داشت. اما تعداد 20 قسمتی که طی سالهای 74 و 75 از تلویزیون ایران  و با جرح و تعدیل فراوان پخش شد محصول سال 92 است . در همان سالها جلال مقامی که مدیریت دوبلاژ این سریال را بر عهده داشت در گفتگویی با هفته نامه سینما ابراز داشت که اکثر موضوعات این سریال حول و حوش مسائل اروتیک بوده که با ویرایش ایشان قابلیت پخش پیدا کرده است!

اما بازیگران این سریال :

یورگن هاینریش به نقش کاراگاه ولف (متولد 1945) با گویندگی : جلال مقامی

کلاوس پانیتز به نقش دستیارولف (2005-1945) با گویندگی : جواد بازیاران

گرد وامیلینگ به نقش دادستان (1948) با گویندگی : پرویز ربیعی

وصداهایی تکرار نشدنی چون :

رفعت هاشمپور/ حسین معمارزاده / محمدعبادی / محمدیاراحمدی / عباس سلطانی

عباس سعیدی / شایسته تاجبخش / مظفرشمس کاظمی / رزیتا یاراحمدی /

مینو غزنوی / شهروز ملک آرایی/سیاوش مینوئی

تیتراژ: ناصراحمدی




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۴/۳ عصر ۰۳:۴۶

دریک


نام سریال : دریک

نام کاراگاه: استفان دریک

نام هنرپیشه: هورست تاپرت

دریک پس از کارآگاه کاستر معروف ترین کارآگاه آلمانی بود که توسط صدا و سیما به روی آنتن رفت. شبیه سازی این کارآگاه المانی توسط رضا شفیع جم در ساعت خوش نام او را در اوایل دهه هفتاد بیشتر بر سر زبانها انداخت. ساختار فیلمنامه ای دریک یک تفاوت عمده با سایر کاراگاهان داشت و آن سادگی ماجراها و جنایاتی بود که در هر قسمت این سریال به وقوع می پیوست. در اغلب قسمتهای این سریال جنایتکار از همان ابتدای فیلم به مخاطب معرفی میگردید و دریک و دستیارش هَری در طول سریال بدنبال مدرک محکمه پسندی برای دستگیری او بودند.

حتی در پیچیده ترین ماجراها نیز بیننده خیلی راحت می توانست از ابتدای فیلم حدس بزند جنایتکار کیست؟. اولین فسمت این سریال در 20 اکتبر سال 1974 توسط ZDF در کشور آلمانغربی روی آنتن رفت و آخرین قسمت آن نیز در 16 اکتبر 1998 اما در کشور واحده آلمان پخش گردید. در مجموع این سریال در 281 قسمت 60 دقیقه ای ساخته شد.

دریک در بیش از 100 کشور جهان به نمایش در آمد. در دریک خبری از خشونت نیست و جرم و جنایتهایی که به وقوع می پیوندند زیاد فجیح نیستند. دریک کارآگاه مجردی است و فقط در یکی از ماجراهای دو قسمتی (که از تلوریون ایران پخش نگردید) شرایط به گونه ای پیش می رود که او صاحب دوست دختری می شود اما در پایان دریک به او می گوید هرگز به ازدواج فکر نمی کند.

دریک دستیار باوفایی دارد بنام هری. هورست تاپرت بازیگر نقش دریک بود و به اتفاق فریتز ویپر بازیگر نقش هری در هر 281 قسمت این سریال حاضر بودند.

هورست در 26 می سال 1323 در وپرتال آلمان بدنیا آمد. پدرش یک پستچی بود. با  ارتش نازی در جنگ جهانی دوم شرکت داشت . محل خدمت او نیز اس اس بود (قابل توجه سروان رنو). البته در مورد رسته خدمتی او در ارتش به تناقض های زیادی رسیدم . برخی از سایتها او را سرباز پیاده ای بیش نمی دانند. سایت دیگری را وقتی ترجمه می کردم به این نتیجه رسیدم که او در پایان جنگ در روسیه بازداشت می شود .

اما در مجموع اغلب سایتها دلالت بر عضویت تاپرت در اس اس داشتند. موضوعی که او سعی در پنهانش داشته است . وی سپس بعنوان حسابدار در یک شرکت تاتر استخدام می گردد و خیلی اتفاقی در کلاسهای بازیگری شرکت می کند و سپس بعنوان بازیگر جذب سینما و تلویزیون آلمان می گردد. او تا قبل از بازی در نقش دریک دارای اشتهار زیادی نبود اما بازی در نقش بازرس ارشد پلیس مونیخ او را به بیش از 100 کشور دنیا معرفی نمود.

او جوایز زیادی را بخاطر ایفای نقش دریک کسب نمود از جمله جایزه دوربین طلایی. دریک جزو کارآگاهان معروف اروپاست و ماجراهای او را مردم اروپا بویژه در کشورهای فرانسه و ایتالیا دنبال می کردند و حتی پاپ ژان پل دوم نیز دریک را بسیار دوست می داشت.

او سه بار ازدواج می کند و داراس سه فرزند از دو ازدواج اولش می گردد. هورست در 13 دسامبر 2008 و در سن 85 سالگی در مونیخ آلمان از دنیا می رود اما قبل از مرگش در سال 2001 یکی از پسرانش از دنیا می رود و دو سال بعد از فوت خودش در سال 2010 دخترش از دنیا می رود.

دریک یکی از محصولات موفق zdf بود زیرا  این تلویزیون درآمد خوبی را از فروش این سریال به 108 کشور جهان بدست آورد. این سریال به 12 زبان دوبله گردید. آلمانیها از دریک بعنوان یک گنجینه ملی یاد می کنند. سریالی که سالهای متمادی  بسیاری از جوانان آلمانی را هر هفته جمعه ساعت 8 و پانزده دقیقه شب پای تلویریون می کشاند.

دریک پلیس آرام و خونسردی بود. قد بلند ، چهار شانه و البته شیک پوش و اغلب مسلح به عینکی دودی از دیگر مشخصات این بازرس آلمانی بود.  او را کمتر عصبانی می بینیم. هرچند از او شوخی یا حرفهای خنده دار هم نمی شنویم. البته در یکی از سایتها اگر درست ترجمه کرده باشم اشاره به داشتن کمی قوز در سالهای پایانی سریال داشت . موضوعی که وقتی به آن فکر می کنم احساس می کنم صحت دارد.

در ایران گویندگی دریک را ایرج رضایی بعهده می گیرد. و امیر هوشنگ زند هم بجای هری صداپیشگی نمود. ایرج رضایی تقریبا از اغلب گویندگان مطرح برای صدا پیشگی سایر نقشهای غیر ثابت در قسمتهای مختلف این سریال  استفاده نمود. در بهمن و اسفند ماه سال گذشته این سریال توسط شبکه تماشا بازپخش گردید و در قسمتهای مختلف آن از صدای عزیزانی چون جلال مقامی - خسرو خسرو شاهی - عطاالله کاملی - احمد رسول زاده - اصغر افضلی - شهروز ملک آرایی - پرویز بهرام - رفعت هاشم پور و ......  استفاده شده بود.

وقتی مشغول جمع آوری مطالب برای این کارآگاه مشهور آلمانی بودم سری به سایتهای وطنی زدم تا ببینم درباره او به نتایجی می رسم که فقط خبر مرگ او در پاییز سال 1387 در بیش از 30 سایت آنهم بشکل واحد درج گردیده بود. البته سایت نوستالوژی ضمن ارائه این سریال جهت دانلود اشاره ای داشت که دریک در مجموع سه پرونده لاینحل از خود بجای می گذارد و در سایر ماجراها همیشه موفق بوده است. موضوعی که هر چه گشتم صحت آنرا در هیچیک از سایتهای خارجی و حتی آلمانی نیافتم.

در مجموع صدا و سیما فقط 31 قسمت از این سریال را دوبله و پخش نمود. در پایان عکسی از دریک و دستیارش را در زمان فیلمبرداری سریال و سالها بعد از سریال به دوستان تقدیم می دارم. دریک و هری دوستی خود را تا سالها پس از اتمام سریال حفظ نمودند. چیزی که در بین هنرپیشه های ایرانی کمتر اتفاق می افتد.

   

   




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۴/۱۸ عصر ۰۷:۴۳

سوئینی


نام سریال : سوئینی

نام کارآگاه : جک ریگان

نام هنرپیشه: جان ادوارد تاو

شبکه های تلویزیونی بریتانیا که ید طولایی در شخصیت پردازی دارند اینبار یک پلیس انگلیسی دیگر را به جهانیان معرفی میکنند. گروهی که به گروه پروازی سوئینی معروف بود که در راس آنها جک ریگان خشن و عصبی و عجول قرار داشت و البته بسیار باهوش با بازی جان تاو. برعکس او معاون اولش گروهبان  جورج کارتر فردیست بسیار خونسرد و آرام با بازی دنیس واترمن.

سوئینی برعکس کمپیون یا خانم مارپل بر گرفته از رمان های قدیمی ساخته نشد. بلکه یک فیلمنامه مدرن باعث بوجود آمدن یک مجموعه چهار فصلی در 53 قسمت 50 دقیقه ای گردید. اولین قسمت این سریال در دوم ژانویه 1975 در انگلستان از تلویزیون پخش گردید و آخرین قسمت آن نیز در 28 دسامبر 1978 به روی آنتن می رود.

اما این سریال دو سال قبل از انقلاب میهمان خانه های ایرانی گردید. در اواسط سال 1355 بود که این سریال دوبله گردید و مردم در این سریال خیابانهای جدید لندن را مشاهده کردند. نکته جالب این سریال برای ایرانیان دیدن خودروهای پیکان در این سریال بود که موجبات فخر ایرانیان گردیده بود. (در زیر شاهد عکسهایی جالب از پشت صحنه و حضور پیکان در این سریال می باشید)

     

این سریال برای تهیه کنندگانش از یک جهت خرج زیادی را در بر داشت زیرا برعکس سایر سریالهای تلوزیونی ضبط آن بطریقه ویدئویی یا بعبارتی مغناطیسی نبود و فیلم در نسخه نگاتیو 16 میلیمتری فیلمبرداری گردید ( البته موقع جمع آوری مطالب در یکی از سایتهای وطنی که اشاره ای به این سریال داشت اشتباها ذکر نموده بود که این سریال بصورت 35 میلیمتری فیلمبرداری گردیده که صحت ندارد)

قسمتهای اولیه این سریال توسط ایان کندی مارتین نوشته می شود. گروه سوئینی ذاتا یک گروه خشنی است و هیچگونه نرمشی در برابر مجرمان لندن از خود بروز نمی دهند. جک ریگان عاشق مشروبات الکلی است و زیاد سیگار میکشد. او در سریال همسر خود کیت را طلاق داده است و از او دختری بنام سوزی دارد و مانند اغلب سریالهای پلیسی فرزند او سوزی در آخرین قسمت فصل اول توسط آدم ربایان ربوده میشود. ( در ناوارو نیز در یکی از قسمتها یولاند وقتی با همکلاسیهایش به یک اردوی تفریحی به سوئیس می رود ربوده میشود و ناوارو برای نجات او از فرانسه به سوئیس می رود)

جک ریگان مشتهای قوی و محکمی دارد. هیچیک از همکارانش او را به اسم کوچک صدا نمی زنند و حتی از عباراتی نظیر آقا نیز در ابتدای اسمش خبری نیست و اغلب اعضای تیم و حتی رئیسش او و دستیارش را ریگان و کارتر صدا می زنند. فقط در محافل خصوص کارتر او را جک صدا می کند. محوریت سریال بیشتر به روی این دو شخصیت می باشد. هرچند این دو دارای تضادهای اخلاقی بسیاری هستند که این موضوع جذابیت این سریال را بیشتر کرده است. حتی گذشته این دو نفر و تخصص هریک بسیار متفاوت است. جک یک خلبان بوده و جورج کارتر یک قهرمان بوکس. جک اهل شمال کشور است و جورج اهل جنوب کشور.

ریاست تیم سوئینی بعهده فرانک هاسکینس می باشد که نقش او را گارفیلد مورگان بازی میکند. او اغلب در طول سریال در تقابل با ریگان قرار دارد و روشهای او را نمی پسندد. ماموریتهای گروه سوئینی اغلب با ماشینهای اداری انجام می شود و اعضای گروه کمتر از ماشینهای شخصی خود استفاده میکنند. بیل راننده گروه می باشد. گروهبان تام دانیلز نیز دیگر عضو برجسته گروه سوئینی است.

با توجه به تخصص گروه معمولا آنها با پرونده های سنگینی روبرو هستند و تبهکاران آنها معمولا مجرمان حرفه ای و سارقین مسلح هستند. عوامل تولید این سریال با یک برنامه از پیش تعیین شده اغلب قسمتهای سریال را تولید نمودند. فیلمبرداری  هر قسمت از سریال 10 روز کاری زمان می برد. مکانهای فیلمبرداری معمولا به 10 مکان تقسیم میگردید (هر روز یک مکان).

در مجموع تولید هر قسمت هشت و نیم هفته زمان میبرد که شامل این موارد بود: دو هفته پیش تولید ( برای یافتن مکانهای فیلمبرداری و ..... ) دو هفته فیلمبرداری و عکسبرداری. دو هفته ویرایش تصاویر . دو و نیم روز دوبله و دو هفته هم ویرایش صدا.

جان تاو از هنرپیشه های معروف انگلستان می باشد. او در سوم ژانویه سال 1942 در منچستر دیده به جهان گشود. علیرقم سوابق او در هنرپیشگی بازی او در سوئینی وی را به یکی از ستارگان تلویزیون تبدیل نمود. مطالب کاملی را در خصوص زندگینامه اش جمع آوری نموده ام که با توجه به اینکه او بجز ظاهر شدن در سریال سوئینی در سالهای پایانی عمرش باز در نقش کارآگاهی دیگر ظاهر گردید مطالب را در پست دیگری خدمت دوستان عرض خواهم کرد. جان تاو بجز بازی در نقش جک ریگان بار دیگر در دهه 90 مقابل دوربین تلویزیون قرار میگرد و نقش کارآگاه مورس را بازی میکند.

جان ادوارد تاو و دنیس واتر من در هر 53 قسمت این سریال حضور داشتند و پس از آنها گارفیلد مورگان در 37 قسمت از سریال حضور می یابد. جان آلکین نیز در نقش گروهبان تام دانیلز در 12 قسمت حضور دارد و سایر هنرپیشه ها از یک تا 5 قسمت در سریال حضور داشتند.در مجموع سوئینی اگر چه پلیس محبوبی نبود اما از هر جهت نسبت به سایر سریالهای زمان خود متمایز بود. علیرقم اینکه بخشهایی از این سریال در بعد از انقلاب از صدا و سیما یکبار بعنوان فیلم سینمایی و یکبار هم بعنوان سریال پخش گردید متاسفانه نتوانستم اطلاعاتی در خصوص دوبله این سریال کسب نمایم.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۴/۲۷ عصر ۰۴:۵۰

یک پرونده برای دو نفر

نام سریال : یک پرونده برای دو نفر

نام کارآگاه : جوزف ماتولا

نام هنرپیشه : کلاوس تئو گارتنر

یک سریال متفاوت با ژانر پلیسی. در این سریال دو نفر به اتفاق هم مشغول حل کردن ماجراهای پیچیده هستند. در این سریال وکیلی که از طرف موکلینش وکالت پرونده هایی را بعهده می گیرد برای به سرانجام رساندن آنها از یک کارآگاه خصوصی بنام ماتولا کمک میگیرد. او افسر سابق پلیس آلمان می باشد که رو به حرفه کارآگاه خصوصی آورده است. ماجراهای این سریال در شهر فرانکفورت آلمان اتفاق می افتد.

یک پرونده برای دو نفر یک سریال طولانی بود که در 300 قسمت توسط شبکه ZDF برای اولین بار در 11 سپتامبر 1981 به روی آنتن رفت و پخش آن تا 29 مارس سال 2013 ادامه داشت. در طول مدت سریال نقش وکیل بارها تغییر کرد و ماتولا هر بار در خدمت وکلای مختلفی بود. ماتولا شیوه های منحصر بفردی را برای دستیابی به حقیقت بکار می بست. شیوه هایی که گاها به آن حقه های کثیف نیز می گویند اما بینندگان از اینکه می دیدند او موفق به کشف جنایت شده است از حقه های او ناراضی نمی شدند.

اولین وکیلی که ماتولا با او همکاری می کند دکتر دیتر رنز با بازی گونتر استارک می باشد. دکتر رنز در قسمت 60 سریال بازنشست می شود و جایش را به وکیل دیگری می دهد. دکتر راینز فرانک با بازی راینز هانولد که علاوه بر حرفه وکالت به کار تدریس در رشته حقوق و قانون نیز اشتغال دارد از قسمت 60 تا قسمت 149 در این سریال با ماتولا همکاری میکند. از قسمت 149 دکتر یوهانس واس با بازی ماتیاس هرمان بعنوان یک وکیل کارکشته جایگزین فرانک می گردد.

دکتر واس در قسمت 182 توسط یکی از جنایتکاران فراری به ضرب گلوله کشته می شود و از آن پس دکتر مارکوس استراک با بازی پل فریلینوس نقش وکیل را در این سریال بازی می کند. نام اصلی این سریال به آلمانی Ein Fall für zwei می باشد و به انگلیسی نیز از این سریال به اسم a case for two یاد گردیده است .

اغلب قسمتهای این سریال از یک الگوی ساده ای پیروی میکند. وقتی مشغول جمع آوری اطلاعات در خصوص این سریال بودم یکی از سایتهای آلمانی این الگوی ساده را بسیار جالب تعبیر کرده بود که عینا آنرا برای دوستان کافه ترجمه نمودم. این سایت در خصوص این سریال اشاره داشت که در اغلب قسمتها:

1 - فردی به قتل می رسد

2 - پلیس مظنونی را دستگیر می کند

3 - مظنون ادعا می کند بی گناه است

4 - مظنون برای خود وکیل می گیرد ( رنز - فرانک - واس یا استراک)

5 - مظنون یا وکیل صحبت می کند و حین دادگاه و امور اداری کارآگاه ماتولا تحقیقات خود را آغاز می کند

6 - در پایان مشخص می شود مظنون اصلی بی گناه است (البته نه همیشه) و نهایتا مقصر اصلی پیدا می شود.

این آلگوریتم اغلب قسمتهای این سریال می باشد. از سال 2006 این مجموعه کمی مدرن تر می شود و نهایتا در سال 2011 کلاوس گارتنر و فریلینیوس اعلام می کنند که پس از پایان قسمت 300 از ادامه بازی در این مجموعه انصراف خواهند داد و بدین ترتیب یکی از طولانی ترین مجموعه های پلیسی پس از 32 سال استمرار در سال 2013 به پایان می رسد.

گارتنر بازیگر نقش ماتولا تنها هنرپیشه ای بود که در طی پخش طولانی مدت این سریال به این مجموعه وفادار ماند. گارتنر در 19 آوریل سال 1943 در برلین متولد شد. او ابتدا تحصیلات خود را در رشته موسیقی در هانوفر ادامه میدهد.او در جوانی فعالیتهای سیاسی نیز داشته است و مدتی عضو انجمن اسلامی دانشجویان سوسیالیست آلمان بوده است.

او قبل از علاقه مندی بازی در تلویزیون علاقه بسیاری به اتومبیل رانی داشت. گارتنر در 20 سپتامبر سال 2008 پس از 6 سال رابطه با دوست دختر خود سارا ازدواج می کند. گارتنر تمام اشتهار و موفقیت خود را در آلمان مدیون بازی خود در نقش کارآگاه خصوصی جوزف ماتولا می باشد.

    

در ایران تقریبا 18 قسمت از این سریال برای مدتی در شنبه ها و سه شنبه ها ساعت 9:55 از شبکه سوم سیما پخش گردید. تا جایی که خاطرم می آید ما فقط وکیل فرانک و وکیل مارکوس را از مجموع چهار وکیلی که با ماتولا همکاری داشتند را بصورت دوبله در تلویزیون ایران دیدیم. در زیر تصویری از دو وکیلی که از میان چهار وکیل این مجموعه از صدا و سیما پخش گزذیذ را مشاهده می کنید:

       




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۴/۲۹ عصر ۰۷:۱۵

حادثه جو

نام سریال : حادثه جو

نام کارآگاه : ریچارد هنی

نام هنرپیشه: رابرت پاول

انگلیس ها بار دیگر توسط بی بی سی یکی دیگر از قهرمانان خود را به جهان معرفی می کنند. ریچارد هنی مانند کمپیون نه پلیس بود و نه بازرس و نه کمیسر. او ماجراجویی بود که بواسطه هوش سرشار خود به دنبال کشف حقایق است.

سریال هنی که در ایران یه نام حادثه جو به نمایش در آمد در مجموع یک سریال 13 قسمتی بود که در دوبخش (یک بخش 6 قسمت و بخش بعدی 7 قسمت) به نمایش درآمد. هر قسمت تقریبا 50 دقیقه بود و مجموعا 652 دقیقه از این سریال در تلویزیون پخش گردید. اولین قسمت این سریال در 6 ژانویه 1988 و آخرین قسمت آنهم در اول مارس 1989 به روی آنتن رفت.

اما سابقه نام ریچارد هنی به قبل از سال 1988 بر می گردد. علاقمندان به سینما اولین بار با ریچارد هنی در فیلم سی و نه پله هیچکاک بزرگ اشنا شدند. بنابراین خالق اصلی ریچارد هنی را بی تردید باید نویسنده اسکاتلندی سی و نه پله یعنی جان بوکان دانست. ریچارد هنی ذاتا فرد بسیار کنجکاوی است. همین کنجکاوی او باعث می گردد به استقبال حادثه برود.

جان بوکان از ریچارد هنی یک نجیب زاده وطن پرست ساخت . پس از خلق این شخصیت اقتباسهای مختلفی از این شخصیت به روی پرده های سینما رفت که معروفترین آنها با چهره رابرت پاول می باشد. ریچارد هنی اعتقادی به خشونت ندارد. در اغلب قسمتهای این سریال از خشونت خبری نیست و ماجراهای این سریال معمولا به گونه ای رقم می خورد که نهایتا ریچارد هنی موفق می شود کشورش را از یک خطر بزرگ نجات دهد.

هیچکاک نقش ریچارد هنی را در فیلم سی و نه پله خود به رابرت دونات واگذار می کند اما چهره رابرت پاول با چشمانی آبی و موهای فرفری به این شخصیت نردیکتر است به همین دلیل سالها بعد وقتی سی و نه پله بازسازی می شود از رابرت پاول برای ایفای نقش هنی استفاده می شود. در رمانهای جان بوکان آمده است که ریچارد هنی در زمان جنگ جهانی اول بعنوان مهندس کشتی روی کشتیهای جنگی بعنوان کاپیتان مشغول بکار بوده و برای کشورش حتی جاسوسی می کرده است .

در ایران این مجموعه از معدود مجموعه هایی بود که تمام قسمتهایش دوبله و پخش گردید. تیتراژ این سریال را هم احتمالا اغلب دوستان بخاطر دارند . یک قوطی کبریت در رودخانه ای که نهایتا به نگاه رابرت پاول به دوربین و اعلام نام از من درآوردی حادثه جو ختم پیدا می کند.

رابرت پاول متولد اول ژوئن سال 1944 می باشد. او بسیار دوست داشت تا وکیل شود اما نهایتا سر از هنرپیشگی در می آورد . پاول قبل از بازی در نقش ریچارد هنی یک هنر پیشه تاتر بود و بارها در مجموعه های تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته بود. اما بصورت حرفه ای او اولین بار در سال 1977 برای فیلم عیسای ناصری مقابل دوربین ظاهر می شود و نقش عیسی مسیح را در کنار بزرگانی چون لارنس الیویه بازی می کند. صدای خاص او باعث می گردد تا او علاوه بر هنرپیشگی به حرفه گویندگی نیز روی بیاورد و گاها گوینده فیلمهای مستند و تبلیغاتی نیز می شود.

      

رابرت پاول در سال 1975 با دوست دختر خود که از عضو یک گروه رقص بود ازدواج می کند که حاصل آن یک فرزند پسر در 23 نوامبر 1977 و یک فرزند دختر در 1979 می باشد. او در سال 1978 یعنی ده سال قبل از ساخت سریال برای اولین بار در نقش ریچارد هنی در نسخه بازسازی شده سی و نه پله مقابل دوربین ظاهر می شود. امروزه پاول کمتر مقابل دوربین ظاهر می شود و بیشتر از صدای خود در محافل هنری استفاده می کند. از صدای او بیشتر بعنوان راوی فیلمهای مستند استفاده می گردد.

خسرو خسروشاهی گوینده نقش ریچارد هنی نیز گزینه مناسبی برای صداپیشگی این نقش بود که در اوایل دهه هفتاد از صدا و سیما پخش گردید.

         




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۴/۳۱ صبح ۰۷:۰۰

(۱۳۹۳/۴/۲۹ عصر ۰۷:۱۵)برو بیکر نوشته شده:  

حادثه جو

نام سریال : حادثه جو

نام کارآگاه : ریچارد هنی

نام هنرپیشه: رابرت پاول

رابرت پاول به نقش هنی در حادثه جو...

صدای جدی و کوبنده خسروشمشیرگران در گفتن این جمله در یکشنبه شبهای تابستان 1372 خواب را از چشمانمان می ربود.

و ناگهان شنیدن صداهای ماندگاری که که پشت سرهم بجای شخصیتهای سریال شنیده می شد. عطاالله کاملی/ نیکوخردمند/ منوچهروالی زاده / حمیدمنوچهری / عباس سلطانی / زهره شکوفنده / زهرا هاشمی / حسین معمارزاده / مهدی آرین نژاد و البته یکی از نگین های انگشتری تاریخ دوبله خسروخسروشاهی که صدایش در اوج زیبایی و پختگی قرارداشت . همان سالهایی که من نوجوان 14-15 ساله را با طنین زیبا و تکرارناشدنی اش عاشق دوبله کرد.

در آن روزها اینترنت نبود و فقط دو مجله فیلم و گزارشفیلم گهگداری از دوبله می گفتند و من هم بدنبال نشانه هایی بیشتراز این صدا درمیان صفحاتشان . نامش برایم خوش آهنگ بود. خسروخسروشاهی. شاید او بدون اینکه بخواهد برای بسیاری از همنسلان من یک استار دوبله بود. در صفحان نامه های ارسالی خوانندگان اگر سوالی در ارتباط با دوبله بود عمده آنها به خسروشاهی ارتباط داشت . دوشیزگان نوجوان و همسن و سال من بارها و بارها از دوبلور ویجی میپرسیدند و با اینکه شاید جوابش را می دانستند .یک صدای عاشقانه و معادل عاشقانه ترین فیلمهای تاریخ سینمای خودمان و البته جهان ...

بهرحال استاد بدون اینکه بخواهد برای خیلیها ستاره ابدی و ماندگار دوبله و صداست . چه در گلهای داودی باشد و چه حادثه جو و چه دهها و صدها فیلم و سریال خاطره انگیز دیگر...




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۵/۱ عصر ۱۰:۰۰

بازرس مورس


نام سریال : بازرس مورس

نام کارآگاه : اندور مورس

نام هنرپیشه : جان تاو

در طول عمر یک هنرپیشه حرفه ای خیلی کم پیش می آید که دو بار در نقش یک ژانر پلیسی معروف ظاهر شود. این اتفاق برای جان تاو پیش آمد. جان تاو در سال 1975 با بازی در سریال سوئینی که پیش تر به آن اشاره داشتم در نقش جک ریگان در سال پخش آن پلیس معروفی بود. او شاید هرگز فکر نمی کرد 12 سال بعد اینبار مجددا باید در قامت شخصیت دیگری در پی کشف جرم و جنایت باشد.

بازرس مورس در این سریال چهره عبوسی دارد. اما در پس این چهره عبوس شخصیت عجیبی نهفته است. مورس عاشق موسیقی کلاسیک بویژه اُپراست. علاقه مندی او به شعر و هنر کلاسیک کاملا مشهود است. او عاشق اتوموبیل های کلاسیک است. در مواقع بیکاری جدول کلمات متقاطع حل می کند و در مجموع از خود یک شخصیت دوست داشتنی اما مبهم نزد بینندگان خلق می کند. خودروی جگوار مدل MK II او که بسیار به آن علاقه داشت جزو یکی از 12 اتومبیل معروف تاریخ سینماست.

     

دوستان مستحضر هستند که من همزمان با معرفی سریال معمولا اشاره ای به زندگینامه هنرپیشه آن نیز می نمایم. در پست مربوط به سریال سوئینی اشاره ای به زندگینامه جان تاو نکردم و به اطلاع دوستان رساندم با توجه به اینکه هنرپیشه این دو سریال یکنفر می باشد به زندگینامه او در پست بازرس مورس اشاره خواهم نمود.

جان ادوارد تاو  معروف به جان تاو در ژانویه سال 1942 در منچستر انگلستان بدنیا آمد. او ذاتا یک بازیگر انگلیسی برای مجموعه های تلویزیونی می باشد تا یک بازیگر سینما. خانواده او یک خانواده از طبقه کارگری بود. او دوران کودکی سختی را سپری نمود. مادرش او را وقتی که تنها هفت سال داشت ترک می کند.

جان وقتی که 16 سال داشت وارد آکادمی سلطنتی هنرهای نمایش می شود. او اولین بار با یک نقش کوتاه در سال 1962 مقابل دوربین می رود.پس از آن جان تاو تبدیل شد به پایه ثابت سریالهای تلویزیونی بی بی سی. اما از سال 1974 که بازی در نقش جک ریگان را در گروه پروازی سوئینی پذیرفت او ناگهان تبدیل به یک ستاره بزرگ می گردد.

جان تاو وقتی به گروه سوئینی پیوست فقط 32 سال داشت اما بینندگان سریال فکر می کردند او مسن تر از اینها باشد. جان تاو پس از بازی در سوئینی سریالهای تلویزیونی بسیاری را بازی کرد. او در فاصله بین سالهای 1970 تا 1980 با عضویت در گروه تاتر سلطنتی شکسپیر به روی صحنه تاتر نیز ظاهر می گردد.

جان در 27 ژوئن 1964 با سالی الکساندر که یک فعال فمینیست و مدیر صحنه در تاتر بود ازدواج می کند. اما چهار سال بعد از هم جدا می شوند. سالی الکساندر در حال حاضر در دانشگاه لندن استاد تاریخ می باشد. جان در سال 1969 با شیلا هنکاک آشنا می شود. آنها در 25 دسامبر 1974 با یکدیگر ازدواج کردند. حاصل این دو ازدواج سه دختر می باشد که هر سه هنرپیشه می باشند. جان تاو علاقه وافری به خانواده خود داشت و از هر فرصتی برای با آنان بودن استفاده می کرد.

          

جان تاو فعالیتهای سیاسی نیز داشت او یک سوسیالیست متعهد و یک طرفدار مادام العمر حزب کارگر بود. او در مارس 1993 نشان عالی امپراطوری بریتانیا را از ملکه الیزابت دوم دریافت می دارد. جان تاو از دوازده سالگی سیگار می کشید و علاقه شدیدی به الکل داشت تا اینکه در ژوئن سال 2001 پزشکان تشخیص دادند او مبتلا به سرطان ریه می باشد.

جان به توصیه پزشکان جهت غلبه بر بیماری به شیمی درمانی روی می آورد. ابتدا بنظر می رسد که حال وی رو به بهبودی است اما قبل از کریسمس همان سال به او می گویند که سرطان او روبه گسترش می باشد.

جان تاو سرانجام هفت هفته پس از تولد شصت سالگی خود و درست یک روز پس از امضای  قرارداد جدیدش  با ITV  و همچنین یک روز قبل از تولد همسرش در 21 فوریه سال 2002 از دنیا می رود. جنازه او در یک مجلس خصوصی در نزدیکی روستایی سوزانده می شود. مراسم یادبود جان تاو بعنوان یک شخصیت بزرگ بریتانیایی در 4 سپتامبر 2002 در کلیسای سنت مارتین با حضور 800 نفر از شخصیتهای برجسته کشورش از جمله پرنس چارلز و شری بلر برگزار می گردد.جان تاو بخاطر فعالیتهای هنری خود 14 جایزه و افتخار کسب می نماید که شش تای آنرا او بخاطر هنرنمایی اش  در سریال بازرس مورس کسب می نماید.

    

اما برگردیم به موضوع اصلی این پست. بازرس مورس در کنار علاقمندیهایش و چهره عبوسش بعنوان یک شخصیت ضد زن نیز در سریال معرفی می شود. او بسیار موشکاف می باشد و به دلیل علاقمندیش به دستور زبان بسیار شیک صحبت می کند و اشکالات گفتاری اطرافیانش را نیز به آنها گوشزد می کند و در این زمینه بسیار نکته بین می باشد. این سریال گویی یک کلاس درس دستور زبان نیز می باشد.

بازرس مورس بدلیل شخصیتی که داشت معروفیت بسیاری را نزد خانواده های بریتانیایی کسب می کند. بطوریکه سه قسمت پایانی این سریال که در سال 2000 از تلویزیون پخش گردید بیش از 18 میلیون بیننده داشت. بعبارتی یک سوم جمعیت انگلستان این سریال را مشاهده نمودند.

مورس بسیار هوشمند است. بازرس مورس یک سریال 33 قسمتی بود که اولین قسمت این سریال در ششم ژانویه 1987 از تلویزیون پخش گردید و پانزدهم نوامبر سال 2000 نیز آخرین قسمت این سریال به روی آنتن رفت. به این موضوع یک وقفه نسبتا طولانی را در مابین پخش اضافه نمایید. جان تاو در هر 33 قسمت این سریال حضور داشت و پس از او کوین واتلی در 32 قسمت و جیمز گروت در 22 قسمت از سریال حضور داشتند.

پدر و مادر مورس در 12 سالگی از یکدیگر جدا شده اند. جزئیات زندگی مورس عمدا در این سریال مبهم می باشد او در کار خود بسیار با اقتدار است و علیرقم آنکه در برخی از قسمتها مدافع حقوق زنان است اما نهایتا یک روحیه زن ستیزی نیز در او دیده می شود. روحیه زن ستیزی او نیز ناشی از شکست عشقی او می باشد که بواسطه آن شکست خیلی از چیزها را از دست می دهد. روشهای او برعکس جک ریگان خشونت آمیز نیست. او اعتقاد راسخی دارد مبنی بر اینکه در 50 درصد از موارد آخرین نفری که قربانی را در زمان زنده بودن ملاقات نموده قاتل او می باشد. او حافظه فوق العاده ای دارد.

        

هر قسمت از این سریال 2 ساعت می باشد و برخی از قسمتهای این سریال نیز 100 دقیقه می باشد. در آخرین قسمت این سریال بازرس مورس می میرد و پایانی متفاوت را برای این سریال نسبت به سریالهای  مشابه رقم می زند. جای دارد در پایان به دوبله این سریال و گویندگی زیبای استاد پرویز بهرام نیز بجای مورس  اشاره ای نمایم. صدای استاد همخوانی کاملی با چهره بازرس مورس دارد .

این نکته بسیار حائز اهمیت است که در دوبله اغلب سریالهای پلیسی گویندگان بسیار مناسبی برای کارآگاهان انتخاب شده اند و صدای آنان همخوانی کاملی با چهره و شخصیت آنها دارد. بطوریکه تصور صدای آنان با هر گوینده دیگری برای بینندگان تقریبا آزار دهنده می باشد. از صدای عطالله کاملی فقید بجای کارآگاه کاستر گرفته تا صدای جلال مقامی بجای کمپیون و کارآگاه ولف و صدای خسروشاهی بجای هنی و پرویز بهرام بجای بازرس مورس. حتی تصور صدایی بجز بهرام زند بجای ناوارو و یا ایرج رضایی بجای دریک نیز آزار دهنده است. با توجه به اینکه از عمر دوبله این سریالها اغلب بیش از 15 سال گذشته است این موضوع کاملا مشهود است که موضوع همخوانی صدای گوینده با چهره بازیگر در گذشته بسیار اهمیت داشته است. به همین دلیل اکنون پس از سالها که از  دوبله این سریالها می گذرد اغلب از آنها بعنوان شاهکار یاد می گردد.

در پایان نیز جای دارد یادی کنیم از جیمز گارنر فقید. همانطور که دوستان مستحضر می باشند او در ابتدای این هفته دار فانی را وداع گفت و شخصا خرسندم از اینکه از او در این تاپیک در زمان حیاتش یاد گردید. کارآگاه جیمی راکفورد همانطور که در روزهای گذشته اغلب رسانه ها نوشتند در زندگی هنری خود هرگز به حق و جایگاه خود نرسید. متاسفانه اغلب کارآگاهانی که از آنها یاد می کنیم در قید حیات نیستند و او از معدود کارآگاهانی بود که در زمان ارسال پست در قید حیات بود که اجل مهلتش نداد.

       




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۶/۸ عصر ۰۸:۱۴

بسوی جنوب

نام سریال: بسوی جنوب

نام کارآگاه: بنتون فریزر

نام هنرپیشه: پل گراس

پس از معرفی کارآگاهان آمریکایی و انگلیسی و آلمانی و صد البته ناواروی فرانسوی اکنون جای دارد یک پلیس کانادایی را در این جستار معرفی نمایم. بنتون فریزر یک پلیس وظیفه شناس کانادایی می باشد. سرنخهای ناشی از شناسایی قاتلین پدرش او را از زادگاهش در کانادا به شیکاگو می رساند و در همانجا ماندگار می شود و بعنوان مامور در کنسولگری کانادا ضمن همکاری با پلیس شیکاگو در حل پرونده های جنایی یاری رسان هموطنان کانادایی خود که به شیکاگو می آیند نیز می شود.

بسوی جنوب داستان روان و ساده ای دارد. بنتون فریزر پلیس بسیار مودب و مهربانی می باشد و هرگز میانه ای با خشونت ندارد. قانون مدار می باشد. ساختار سریال با مایه های طنز درآمیخته شده است. این سریال کانادایی بوسیله CTV کانادا با مشارکت CBS ساخته می شود و از کانال CBS آمریکا پخش می گردد.

بسوی جنوب در چهار فصل ساخته می شود و در مجموع 67 قسمت 45 دقیقه ای از این سریال به روی آنتن می رود. نوع ضبط سریال مغناطیسی با ابعاد  4:3 می باشد. اولین قسمت این سریال در 26 آوریل 1994 پخش می گردد و در 14 مارس 1999 آخرین قسمت این سریال به روی آنتن می رود. این سریال برعکس اغلب سریالهای پلیسی فقط یک کارگردان داشت . تمام قسمتهای این سریال توسط پل هاگینز کارگردانی گردید.

     

بنتون فریزر در کانادا بعنوان افسر پلیس سوار سلطنتی خدمت می کرده است. اما اکنون به کارآگاه ریموند در پلیس شیکاگو برای حل پرونده های جنایی کمک می کند. بسوی جنوب جذابیتهای خاص خود را دارد و همین جذابیتها باعث گردید تا مخاطبین زیادی داشته باشد. یکی از جذابیتهای آن که پیش تر به آن اشاره داشتم موضوعات طنزی است که در یک سریال جدی و جنایی بکار می رود. چیزی که معمولا در فیلمهای جنایی کمتر دیده می شود. مورد بعدی که حائز اهمیت است نمایش تفاوتهای فرهنگی بین مردم کانادا با مردم آمریکاست که این سریال بسیار زیر پوستی و با زیرکی آنرا به نمایش می گذارد. کارگردان در اغلب قسمتهای این سریال ادب ، استعداد و توانایی های فریزر کانادایی را در مقابل کارآگاه ریموند آمریکایی قرار می دهد.

بسوی جنوب همچنین از موسیقی زیبایی بهره می برد. همچنین در فصلهای مختلف این سریال ترانه های اختصاصی و زیبایی پخش می گردد که مخاطبین از شنیدن آنها لذت می برند. بویژه آنکه دو ترانه از هفت ترانه مشهور این سریال  توسط هنرپیشه اصلی فیلم یعنی پل گراس خوانده می شود. در مجموع باید گفت این سریال حداکثر بهره را از موسیقی و ترانه می برد. یکی از ترانه های مشهور این سریال ترانه پنجره شمال غربی است که به نوعی یک ترانه محلی و کلاسیک کانادایی است که گاها از آن بعنوان سرود غیر رسمی این کشور نیز نام می برند.

اما بسوی جنوب داستان ساخت عجیبی دارد. وقتی فصل اول این سریال در 24 قسمت توسط ctv و cbs ساخته می شود تهیه کنندگان این سریال فکر نمی کردند این سریال اینچنین مورد توجه مخاطبین قرار بگیرد. وقتی فصل دوم سریال آغاز می شود در cbs تغییر و تحولاتی رخ می دهد و پروژه را با مشکل مالی روبرو می کند. به هر ترتیبی بود فصل دوم در 18 قسمت به پایان می رسد و سپس وقفه ای در تولید سریال بوقوع می پیوندد. این وقفه حفظ مخاطبین را با چالش روبرو می کند این موضوع باعث ایجاد شکاف بین ctv در کانادا با cbs در آمریکا می گردد لذا کانادایی ها دست بکار می شوند تا از طریق سرمایه گذاری بین المللی کار را ادامه دهند.

وقتی سریال بسوی جنوب برای اولین بار در سه شنبه 9 می سال 1995 از تلویزیون انگلستان پخش می گردد تحسین منتقدان را به همراه داشت. این سریال با یک مخاطب 8 میلیونی در انگلستان پخش کنندگان را وادار می کند تا پخش آن  را از روز سه شنبه به جمعه تغییر دهند. در پی اعلام پذیرش سرمایه گذار بین المللی شبکه های BBC و شبکه TF1 اعلام آمادگی می کنند. لذا فصلهای سوم و چهارم با جذب سرمایه بین المللی ساخته می شود.

سریال بسوی جنوب در انگلستان با استقبال بی نظیری روبرو می شود. بطوریکه وقتی در سال 1999 آخرین قسمت آن پخش می گردد بلافاصله کانال بی بی سی دو مجددا آنرا شروع به پخش می کند. این سریال دو بار دیگر تکرار می گردد. یکبار در سال 2006 و یکبار دیگر نیز از 18 اکتبر 2010 در انگلستان توسط بی بی سی به روی آنتن می رود.

محبوبیت این سریال بحدی بود که چندی پیش از 17 تا 19 اوت 2014 یک تور به مناسبت بیستمین سال تولد این سریال در تورنتو برگزار گردید و در آن عشاقان این سریال هرکدام از هزاران کیلومتر دورتر امدند و به این تور پیوستند تا از مکانها و صحنه ها و دکورهایی که برای ساخت بسوی جنوب فیلمبرداری شده بود بازدید بعمل آورند. در کنار این تور یک حراج خیریه نیز برگزار می گردد و در آن تکه لباسها و برخی از ادوات ساخت فیلم بفروش می رسد.

بنتون فریزر یک پلیس سوار کانادایی است اما چه لزومی داشت که او در شیکاگو خدمت کند؟ موضوع اقامت او در شیکاگو در واقع برمی گردد به اولین قسمت از این سریال که در قالب یک فیلم سینمایی به نمایش در می آید. فیلنامه ای قوی و قابل قبول برای حضورش در شیکاگو نوشته می شود. رابرت پدر بنتون خود یکی از پلیس سواران قدیمی کانادا می باشد که روزهای پایانی خدمت خود را سپری می کند و در آستانه بازنشستگی قرار دارد اما خبر کشته شدن او در دره های شمال غربی کانادا باعث می شود فرزندش بنتون را به آنجا بکشد. جرارد از دوستان و همکاران قدیمی رابرت می باشد و مسئول تحقیق روی این پرونده. در نهایت نتیجه گیری می شود که عده ای دندانپزشک اهل شیکاگو که برای شکار گوزن به آن منطقه آمده بودند در اثر خطای دید پدر بنتون را هدف گرفته اند.

بنتون راضی نمی شود و برای کشف حقیقت درخواست انتقال به شیکاگو را مطرح می کند. در نهایت او پس از یافتن ضارب پدرش متوجه این موضوع می گردد که او توسط دوست قدیمی پدرش جرارد اجیر شده بود تا پدر بنتون را به قتل برساند. دولت کانادا در آن منطقه یک سد غیر استاندارد را ساخته بود که در اثر آن باعث شده بود مرتع ها و گوزنهای آن منطقه از بین بروند. دولت به امثال جرارد (همکار پدر بنتون) حق السکوت می داد تا بومیان را راضی نگه دارند و موضوع را علنی نکنند اما پدر بنتون پلیس وظیفه شناسی بود که از موضوع اطلاع پیدا کرده بود و بومیان را آگاه و قصد بر ملا کردن ماجرا را داشت که به قتل می رسد و علت قتل هم خطای دید شکارچیان اعلام می گردد.

پس از کشف حقیقت توسط بنتون دولت کانادا عصبانی می شود و برای اینکه موضوع خیلی بزرگ نشود ترجیح می دهد که بنتون مدتی را در شیکاگو بماند و به کانادا باز نگردد. ماجراهای بسوی جنوب از همینجا شکل می گیرد و در قسمت بعدی بنام ویلی آزاد او بصورت اتفاقی از شنیدن فریاد زنی در نزدیک آپارتمانی که آنرا تازه برای سکونت اجاره کرده بود درگیر یک ماجرای جنایی یک پسر 13 ساله کیف قاب می گردد که با خود اسلحه حمل می کرد.

بسوی جنوب خیلی زود به یکی از سریالهای محبوب مردم تبدیل می شود. در این سریال از ماجراهای پیچیده جنایی خبری نیست. اغلب جنایتها توسط افرادی خلق می شوند که ناخواسته دست به آن می زنند. نمونه آن را در نسخه فرانسوی کارآگاهان یعنی کمیسر ناوارو نیز شاهد بودیم. جرمهایی که در این سریالها به وقوع می پیوندند جرمهایی هستند که شاید برای هرکسی اتفاق بیوفتد.

بسوی جنوب 53 بار برای دریافت جایزه در فستیوالهای مختلف نامزد می گردد که در 15 مورد موفق به اخذ جایزه می گردد. جوایزی همچون بهترین نمایش تلویزیونی یا بهترین بازیگر نقش اول مرد برای پل گراس ، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی و ......

بسوی جنوب ضمن بهره بردن از هنرپیشه های فراوان اما اغلب قسمتهای آن دارای هنرپیشه های ثابتی می باشد. اگر از محوریت نقش پل گراس که در هر 67 قسمت آن حاضر بود بگذریم بیو ستار و تونی کرایج هنر پیشه هایی  بود ند که در 66 قسمت این سریال نقش آفرینی نمودند. و پس از آنها دیوید مارچینو در 44 قسمت و کاترین برویر در 43 قسمت و گوردون پینسنت در 40 قسمت این سریال حضور داشتند.

البته این سریال یک هنرپیشه غیر انسانی نیز دارد که در اغلب قسمتهای سریال حضور پر رنگی دارد. بنتون صاحب سگی است که او را خیلی دوست دارد. این سگ کانادایی که نژادش نیمی سگ و نیمی گرگ است بسیار به صاحب خود وفادار است و بنتون را در اغلب ماموریتهایش مشایعت می کند اما نقش محوری ندارد. این سگ تا زمانی که احساس خطر نکند و کسی به بنتون حمله نکند کاملا ساکت است. پیدایش این سگ و حضورش در قسمتهای مختلف سریال خود ماجرای مفصلی دارد که ورود به آن باعث طولانی شدن این پست می گردد.

       

پل گراس متولد 30 آوریل 1959 می باشد. این هنرپیشه خوش چهره و جوان کانادایی هنگام بازی در این سریال 35 ساله بود و تمام محبوبیت و اشتهار خود را مدیون این سریال می باشد. اغلب بازیگران این سریال نیز بعد از بسوی جنوب با پیشنهادهای بسیاری روبرو شدند و اغلب اکنون برای خود بروبیایی دارند.

در حوزه وب این سریال دارای یک سایت کاملا پیشرفته می باشد که در آنجا تمام قسمتهای این سریال برای دانلود و حتی دیدن آنلاین در دسترس مخاطبین قرار گرفته است. متن ترانه های این سریال نیز در این سایت موجود می باشد. سایت همچنین دارای یک فروم می باشد که در آنجا طرفداران این سریال گرد هم آمده اند و در خصوص این سریال با یکدیگر گفتگو می نمایند.

فصل اول بسوی جنوب نیز در ایران بصورت یک خط در میان توسط رسانه ملی دوبله و پخش می گردد. ژرژ پطروسی نیز بعنوان گوینده نقش اول این سریال یعنی پل گراس به زیبایی تمام گویندگی می نماید و صدای ایشان کاملا با چهره این هنرپیشه همخوانی داشت. از این سریال قطعا در سالها بعد بعنوان نوستالوژی دهه هفتادیها و هشتادیها یاد خواهد شد. هرچند بقیه فصلهای این سریال نیز می توانست توسط صدا و سیما خریداری و پخش گردد اما به هر دلیلی این موضوع اتفاق نمی افتد.

   




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۶/۲۱ عصر ۰۲:۴۴

این سریال سال 1374 از شبکه سوم با نام کاراگاه پخش گردید.

نام گویندگان را تا جایی که در ذهن دارم :

سرپرست گویندگان و گوینده نقش کاراگاه : سعید مظفری

دستیار کاراگاه : زنده یاد حسین معمارزاده

زنده یاد اصغر افضلی / امیرزند / زنده یاد عباس سلطانی / مهین برزویی/ حمید منوچهری و...




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۶/۳۱ عصر ۰۸:۱۱

خانم مارپل

نام سریال: خانم مارپل

نام کارآگاه: خانم جین مارپل

نام هنرپیشه : جوآن هیکسون (جوآن لولو باتلر)

هرچه صبر کردم تا شاید یکی از اساتید و متحبرین کافه در این جستار به سراغ کارآگاهانی که خالقشان آگاتا کریستی بود برود عاقبت میسر نشد و این جستار هم قطعا بدون یاد کردن از این کارآگاهان کامل نمی گشت و ناقص می ماند تا اینکه با احتیاط تمام به سراغ یکی از آنان رفتم زیرا معتقدم نوشتن در خصوص شخصیتهای معروف بسیار سخت تر از سایر شخصیتها می باشد.

خانم مارپل در کنار هرکول پوآرو از مشهورترین و محبوب ترین شخصیتهایی است که جنایی نویس مشهور آگاتا کریستی خلق نموده است. این دوشیزه مسن و باهوش که اغلب بعنوان مشاور گره گشای معماهای جنایی است اولین بار تقریبا در 90 سال پیش در داستانی کوتاه بنام باشگاه سه شنبه شب در یک مجله پا به عرصه وجود گذاشت.

از آنروز تا به الآن بیش از 88 سال می گذرد. بسیاری از جوانان و بچه هایی که ماجراهای خانم مارپل را با دقت تمام دنبال می کردند اکنون یا در قید حیات نیستند و یا بسیار پیر شده اند. اما خانم مارپل از سال 1926 پیر زنی است که تا امروز همچنان پیر زن باقی مانده است و گذشت زمان او را از پای در نیاورده است.

جین مارپل در روستای سنت مری مید زندگی می کند. روایت است که آگاتا کریستی از مادربزرگ خود برای خلق این شخصیت الهام گرفته است و برخی نیز خاله او را بانی الهام این شخصیت می دانند. هیچ منبع مشخصی برای خلق این نام وجود ندارد اما برخی معتقدند مارپل نام ایستگاه راه آهنی است در وارینگتون که کریستی یکبار از آنجا گذشته است. بعضی ها هم معتقدند او این نام را از یک خانواده ای به همین نام گرفته است.

طبیعت شهروندان سنت مری مید فضول می باشد و در رمانهای اولیه او در نزد همشهریانش فرد محبوبی نبود. اما در رمانهای بعدی شخصیت خانم مارپل پرداخت می گردد و او مدرن تر و محبوب تر و مهربان تر می شود. خانم مارپل هرگز ازدواج نکرد و هیچ فامیل و وابسته ای ندارد بجز برادر زاده ای بنام ریموند که در برخی از قسمتها مانند شمش طلا و قتل در خواب به دیدار عمه خود می آید.

خانم مارپل استقلال خاصی دارد و هرگز برای زندگی خود کار نکرده است و اغلب از حمایتهای مالی برادر زاده خود ریموند برخوردار بوده است. در بسیاری از قسمتها خانم مارپل با عنوان بانوی پیر مورد خطاب قرار می گیرد.

از زمانیکه خانم مارپل روی پرده سینما و صفحه تلویزیون می رود شخصیتهای مختلفی نقش او را بازی کردند اما قطعا دوستان در کافه با بروبیکر هم عقیده هستند که هیچیک به اندازه خانم جوآن هیکسون برای ایفای این نقش مناسب نبودند. بعبارتی اغلب علاقمندان به آثار آگاتا کریستی چهره خانم مارپل را با جوآن هیکسون بیاد می آورند.

اما بد نیست بدانید که اولین نفری که مفتخر به بازی در نقش خانم مارپل گردید خانم مارگارت رادرفورد بود. رادرفورد را باید اولین خانم مارپلی نامید که اگر چه بازی او از نظر برخی از علاقمندان به آثار کریستی نا امید کننده بود اما موفق بود. رادرفورد در سال 1930 برای اولین بار نقش خانم مارپل را بازی می کند. او از خانم مارپل یک بانوی جسور و عجیب و غریب قدیمی می سازد. شخصیتی که همه معتقدند با افکار آگاتا کریستی متفاوت بوده است.

   

خانم مارپلِ آگاتا کریستی هرگز کار نمی کرد اما شخصیتی که توسط رادرفورد در نقش خانم مارپل به تصویر کشیده می شود گاهی در یک هتل و گاهی آشپز و گاهی نقاش و حتی کارمند بانک می شود. رادرفورد بسیار اصرار داشت که در فیلمها از لباسهای خود استفاده کند و حتی همسرش را برای نقش آقای استرینگر تحمیل نموده بود.

در سال 1980 خانم آنجلا لانسبوری نیز این شانس را می یابد که نقش خانم مارپل را به کارگردانی گای همیلتون بازی کند. او شخصیت بسیار متفاوتی از خانم مارپل ارائه می دهد. در آلمان و آمریکا روایتهای مختلفی با بازیگرانی دیگر از خانم مارپل ساخته می شود تا اینکه در سال 1984 بی بی سی دست بکار می شود و تیر آخر را شلیک می کند. خانم جوآن هیکسون در واقع گویی خود خود خانم مارپل بود. بسیار معتقدند او بیشتر خانم مارپل است تا جوآن هیکسون.

جوآن هیکسون بسیار به آگاتا کریستی ارادت داشت او پیش تر از اینها در سالها پیش ( سال 1940 ) در یک نقش کوتاه در این سریال در  زمانی که مارگارت رادرفورد نقش خانم مارپل را بازی می کرد بازی می کند و حتی  او یادداشتی از آگاتا کریستی دریافت می کند که در آن نوشته بود : من امیدوارم یک روز تو نقش خانم مارپل را بازی کنی عزیزم. جوآن هیکسون از سال 1984 تا 1992 نقش خانم مارپل را بازی می کند.

کانال بی بی سی یک 12 قسمت 120 دقیقه ای را بابازی جوآن هیکسون می سازد که در بسیاری از کشورها (حتی ایران) بدلیل طولانی بودن برخی از قسمتها هر قسمت در دو یا حتی سه قسمت نمایش داده شدند. اولین قسمت خانم مارپل در 23 دسامبر 1984 از شبکه بی بی سی یک پخش گردید و نهایتا آخرین قسمت آنهم در 26 نوامبر 1992 به روی آنتن می رود.

خانم مارپل در واقع نه کارآگاه بود و نه پلیس بلکه پیرزن باهوش و نکته بینی بود که با اتکا به هوش خود به پلیس مشاوره می دهد و اغلب هم در پیچیده ترین ماجراهای جنایی موفق است. جوآن هیکسون محبوب ترین هنرپیشه ای است که نقش خانم مارپل را بازی می کند. ملکه الیزابت دوم از طرفداران او بود.

جوآن هیکسون هنرپیشه انگلستانی در پنجم آگوست سال 1906 در نورت هامپتون بدنیا آمد. اولین حضور او در یک فیلم در سال 1935 بوده است. او اغلب در نقشهای فرعی ظاهر می گردید و بیشتر هم کمدی بودند. وی در سالهای 1944و 1945 به تاتر روی آورد. اولین حضور حرفه ای او در سال 1975 در فیلمی بنام روح نوئل بزدل می باشد تا اینکه در سال 1979 موفق به دریافت جایزه بهترین نقش مکمل زن می گردد. او همچنین این شانس را داشته است که نقش خانم هویشان را در یکی از نسخه های آرزوهای بزرگ بازی کند.

هیکسون در سال 1987 معتبرترین جایزه خود را بخاطر ایفای نقش خانم مارپل توسط OBE دریافت می دارد. جوآن هیکسون سرانجام در 17 اکتبر سال 1998 در سن 92 سالگی در اثر سکته مغزی از دنیا می رود. او در سال 1992 از دنیای هنرپیشگی خداحافظی می کند و پنج سال پایانی عمر خود را به استراحت می پردازد.

هیکسون از ازدواج خود با اریک باتلر صاحب یک دختر و پسر می گردد. اریک باتلر پزشکی بود که در سال 1967 فوت می کند. جوآن هیکسون را در گورستانی بنام سیدبوری و با نام خانوادگی همسرش تحت عنوان جوآن لولو باتلر دفن می کنند.

   

در پایان ضمن اشاره به نام 12 قسمت این سریال زیبا جای دارد تا یادی کنیم از گوینده توانای این سریال خانم فهیمه راستکار. در اغلب قسمتهای این سریال بزرگان دوبله ایران مانند عطاالله کاملی - جلال مقامی - خسرو خسرو شاهی - اصغر افضلی - رفعت هاشم پور و ...... حضور داشتند.

نام 12 قسمت 120 دقیقه ای خانم مارپل با حضور جوآن هیکسون

قتل در خانه کشیش

انگشت متحرک

چشم بندی

جسدی در کتابخانه

آینه ای که سرتاسر ترک برداشت

اعلام یک قتل

قطار ساعت چهار و پنجاه پدینگتون

جنایت خفته

راز کارائیب

در هتل برترام

الهه انتقام

جیب پر از چاودار




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۷/۷ عصر ۰۷:۳۸

کارآگاه و رکس

نام سریال : کارآگاه و رکس

نام کارآگاه: ریچارد موزر و چهار کارآگاه دیگر

نام هنر پیشه: توبیاس مورتی و دیگران

کارآگاه و رکس خیلی زود در ایران به محبوبیت رسید شاید یکی از دلایلش یادآوری سریال محبوب در تعقیب جو نزد بچه های دیروز بود. این سریال نیز از معدود سریالهای پلیسی غیر آمریکایی یا انگلیسی و آلمانی تلویزیون بود که از رسانه ملی پخش گردید. این سریال محصول مشترک کشور اتریش و ایتالیا بود.

اولین قسمت این سریال در دهم نوامبر سال 1994 بطور همزمان از شبکه های RAI و ORF و Sat.1 پخش گردید. قبل از آنکه به فلسفه وجودی سگ ژرمن شپرد رکس بپردازم ابتدا کارآگاهانی که بعنوان کمیسر همکار رکس بودند را خدمت دوستان معرفی می کنم  آنگاه ژرمن شپردهایی که نقش رکس را بازی نمودند را معرفی خواهم کرد.

ریچارد موزر با بازی توبیاس مورتی اولین کمیسری بود که با سگ باهوشی بنام رکس امان مجرمین و خلافکاران را بریده بودند. رکس و موزر مشترکا در آپارتمان شماره 18 ماروکانرگاس در شهر وین زندگی میکنند. ریچارد موزر و رکس بمدت چهار سال با یکدیگر همکار بودند و در خدمت پلیس فصلهای اولیه این سریال را بازی کردند.

ریچارد که در فیلم گاهی از سوی دوستانش ریچی صدا زده میشود از همسرش جیتا جدا شده است. به توصیه پزشکان بدلیل اختلال در گردش خون  سیگار را تازه ترک کرده است و پلیس هوشیار و فرزی است و اغلب هنگام تعقیب مجرمین رو به حرکات آکروباتیک می آورد. ریچارد و رکس گاها در طول سریال سکانسهای طنزی را نیز ایجاد می کنند. او پیش از آنکه به استخدام پلیس درآید راننده کامیون بوده است.

در قسمت پایانی این سریال با حضور مورتی ریچارد موزر در درگیری با یک مجرم فراری که قصد کشتن دوست دختر موزر را داشت هدف شلیک گلوله قرار می گیرد. موزر و رکس صحنه های عاطفی را در بیمارستان به تصویر می کشند تا اینکه موزر در بیمارستان از دنیا می رود. رکس تا مدتها تحت تاثیر درگذشت موزر بود و از خوردن غذا و اجرای ماموریت سرباز می زند.

از سال 1998 تا سال 2001 الکساندر براندتنر با بازی گدون باخوارد جایگزین موزر می گردد. او برای برقراری رابطه با رکس با مشکل بزرگی روبروست. وابستگی رکس به موزر باعث می گردد تا رکس پس از مرگ موزر دچار افسردگی گردد و او اغلب وقت خود را در اطراف خانه موزر سپری کند. الکساندر نیز با رکس همدرد بود زیرا او نیز سگ خود آرکو را چندی پیش در یک انفجار بمب از دست داده بود.

بهر حال او خیلی زود موفق می شود که با رکس ارتباط برقرار کند و رکس نیز الکساندر را بعنوان جانشین ریچارد می پذیرد. او برای اینکه بتواند با رکس کنار بیاید مجبور می شود در خانه ای که ریچارد قبلا در ان زندگی میکند زندگی کند. اما الکساندر نیز در قسمت پایانی این سریال در انفجار توسط  یک سارق بانک می میرد.

مارک هافمن با بازی الکساندر پیشیل از سال 2002 تا سال 2004 جایگزین الکساندر می گردد. او که سابقا در پزشک قانونی خدمت می کرده شخصیت شوخ طبعی دارد و چاشنی طنز سریال را با حضور خود افزایش می دهد. مارک در مقایسه با دو کارآگاه قبلی هیکلی عضلانی دارد. نیکی هرتزوگ دوست دختر اوست که تصمیم دارد در آینده با او ازدواج کند. نیکی خود یک افسر پلیس می باشد. حضور رکس معمولا وسط یک صحنه عاشقانه میان مارک و نیکی از سکانسهای طنزی است که معمولا در طول سریال زیاد دیده می شود. رکس روند همکاری خود را در طول پخش این سریال بعنوان یک سگ پلبس وظیفه شناس با این سه کارآگاه ادامه می دهد تا اینکه در ابتدای فصل 11 رکس به رم منتقل می شود.

رکس در ایتالیا با دو کارآگاه همکار می گردد. او از سال 2008 تا سال 2012 با کارآگاه لورنزو فابری بابازی کاسپر کاپارونی همبازی می شود. اما لورنزو نیز در فصل چهاردهم این سریال جان خود را در خودروی بمب گذاری شده توسط رئیس مافیا از دست می دهد. داویده ریوارا از سال 2012 تا زمان ساخت این سریال با بازی آتوره باسی جایگزین لورنزو می گردد. آخرین قسمت این سریال با حضوراو در فصل پانزدهم سریال رقم می خورد اما این سریال به گونه ای به پایان می رسد که ظاهرا تهیه کنندگان فیلم فصل شانزدهمی هم برای آن در نظر گرفته اند.

در طول این سریال تعداد پلیسها و کارآگاهان فرعی که با کاراگاهان اصلی و رکس همکاری می کردند بسیار زیاد می باشند که اگر بخواهم انها را معرفی کنم این پست بسیار طولانی می شود. اما با اینحال برخی از آنها را بصورت خلاصه معرفی می کنم:

1 - ارنست استینکر : دوست باوفای موزر می باشد . او ازدواج کرده است و همسرش از اینکه او در پلیس خدمت می کند راضی نیست و موزر معمولا با این موضوع او را دست می اندازد.

2 - پیتر هولرر: افسر چاقی که اغلب موجبات طنز سریال را محیا می کند. او پس از چند قسمت بخاطر مراقبت از مادر پیرش هود را بازنشسته می کند. او بهجه بامزه ای دارد که قطعا بینندگان نسخه اصلی از بامزه بودن ان مطلع هستند.

3 - کریستین باک : او یک پلیس مخفی می باشد که به تیم پیوسته است و اغلب در تقابل با موزر است.

4 - فریتز کُنز: پس از رفتن پیتر برای مراقبت از مادرش فریتز از سوی اداره آمار به گروه معرفی می شود. او بسیار وسواس دارد و علاقه شدیدی به نظم دارد. او لوازم التحریر خود را بسیار مرتب روی میز می چیند.

5 - نیکی هرتزوگ : او را قبلا هم معرفی کردم . نیکی افسر زن پلیسی ست که با مارک هافمن در رابطه است. انها در طول سریال مدعی هستند که بزودی زندگی مشترک خود را آغاز می کنند

6 - دکتر لئو گراف : او مشاور پلیس در پزشک قانونی می باشد. بینندگان اغلب او را در آزمایشگاهش می بینند. او با موزر و تیمش بسیار مهربان است. او زمانی استاد سومین کارآگاه یعنی مارک هافمن بوده است.

7 - مکس کُخ: مرد باتجربه و بازنشسته ای که به تمام حوزه ها اشراف دارد. او پس از انتقال استینکر به سالزبورگ نقش بزرگی را در ساماندهی گروه ایجاد می کند

8 - کاتیا مارتلی : او افسر پلیس پزشک قانونی در رم می باشد او رابطه خوبی با رکس ندارد

9- فلیپو گوری : او رئیس کارآگاه چهارم یعنی فابری در رم می باشد. از رکس متنفر است و مترصد فرصتی است تا او را به خارج از شهر منتقل کند

...... و شخصیتهای بسیار دیگری که پرداختن به آنها این پست را بسیار طولانی می کند. اما وقت آنست که بپردازیم به شخصیت دوست داشتنی این سریال یعنی جناب رکس که نمونه بارز یک سگ زیبا و باهوش از نژاد ژرمن شپرد می باشد:

رکس هنوز توله ای بیش نبود که توسط سارقین دزدیده میشود اما او مدتی بعد موفق می شود تا از چنگال سارقین فرار نماید. او سپس با یک پسر دوست می شود. او اولین بار وقتی برای آن پسر مشکلی پیش می آید قابلیت و هوش ذاتی خود را بروز می دهد و به پسرک کمک می کند.

رکس برای کمک به پلیس آموزش می بیند و برای کشف جنایات و کمک به پلیس در سریال نقش محوری دارد. او بارها و بارها موزر و همکارش استینکر را از مرگ نجات می دهد. همچنین در خلق صحنه ها طنز نیز کمک شایانی به روند سریال می کند. او عاشق همبرگر است. اغلب سر به سر همکارانش می گذارد. حساسیت عجیبی به واژه دامپزشک و زن دارد و همکاران کاراگاهش هم وقتی می خواهند شوحیهای رکس را تلافی کنند بلند نام دامپزشک را صدا می زنند.

رکس همیشه از روابط صاحبان خود با زنها ناخشنود است موزر معمولا وقتی با کسی صحبت می کند به او پیشنهاد می کند هرگز در حضور رکس از کلمه زن استفاده نکند. همانطور که در بخش اولیه این پست پنج کارآگاه را در پانزده فصل این سریال معرفی کردم برای ایفای نقش رکس هم از سه سگ در طول ساخت سریال استفاده می شود اما مخاطبین بدلیل شباهت این سگها به هم هرگز متوجه این تغییر نشدند. (مگر کسانیکه بطور تخصصی با سگها سروکار دارند)

    

این سه سگ به ترتیب بی جی و  رت باتلر و هنری نام داشتند که به ترتیب به معرفی آنان می پردازم:

1 - بی جی  Beejay

این سگ اولین سگی بود که نقش رکس را بازی کرد. این سگ در اول ژوئن سال 1991 در اینگل اشتاد آلمان از پدری بنام یاگو وم وایلد اشتاینر لند و مادری بنام اوتی هاوس به دنیا آمد. بی جی از سال 1994 تا سال 1999 نقش رکس را در سریال بازی می کند. این سگ در یکی از بهترین مدارس جهان زیر نظر ترزا ان مایلر و پدرش آموزش می بیند. پدر ترازا یکی از یهترین تربیت کنندگان سگ برای فیلمهای هالیوودی بود. موسسه مایلر بارها جایزه ای که از آن بعنوان اسکار حیوانات یاد می گردد را دریافت می دارد.

قبل از شروع سریال تقریبا از 40 قلاده سگ برای ایفای نقش رکس تست گرفته می شود تا سرانجام بی جی انتخاب می گردد. آموزش او تقریبا 6 ماه قبل از فیلمبرداری آغاز می گردد. او بیش از 4 ساعت در روز آموزش می بیند. او بیش از 30 دستور را آموزش می بیند و بخوبی از عهده آنها بر می آمد. دستوراتی مانند بوسه دادن - پنهان کردن اشیا - خمیازه و ........

بی جی در سال 1999 بازنشسته می شود و در سال 2003 می میرد.

2 - رت باتلر

رت باتلر در سال 1997 در آلمان بدنیا آمد. اطلاعات دقیقی از پدر و مادر این سگ نیافتم اما این سگ نیز مانند بی جی توسط ترزا مایلر آموزش می بیند. رت باتلر از سال 1999 تا سال 2004 جایگزین بی جی می شود و نقش رکس را بازی می کند. او پس از آن بازنشست می گردد و به نزد صاحبش ترزا بر می گردد.

رت باتلر تا سال 2011 نزد ترزا در مزرعه ای باهم زندگی می کردند. در سال 2011 او در اثر شوک حاصله از مرگ صاحب و مربی اش ترزا آن مایلر  می میرد.

3 - هنری

هنری نیز مانند دو سگ قبلی در آلمان بدنیا می آید. او در سال 2004 از زمانی که بدنیا آمد مانند دو سگ قبلی زیر نظر ترزا آموزش می بیند. هنری در دو فصل پایانی سریال نقش رکس را بازی میکند. قطعا با شروع فصل شانزدهم این سریال هنری مانند دو سگ قبلی سنش از 8 سالگی می گذرد و تهیه کنندگان این سریال قطعا باید بدنبال سگ دیگری باشند. اما آیا آنها می توانند در فقدان ترزا جایگزینی را بجای هنری پیدا کنند تا نقش رکس را بازی کند؟؟؟

در مجموع سعی نمودم این سریال را از تمام جهات مورد بررسی قرار دهم. هرچند در ایران فقط فصلهای اولیه این سریال دوبله و نمایش داده شد و ممکن است بسیاری از دوستان بخشهای زیادی از این سریال را ندیده باشند. جای دارد در اینجا به گویندگی کیکاوس یاکیده بجای ریچارد موزر نیز اشاره ای داشته باشم.

ارادتمند

بروبیکر

     




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۷/۲۲ عصر ۰۲:۳۳

(۱۳۹۳/۶/۲۱ عصر ۰۳:۳۹)پیرمرد نوشته شده:  

گروه ببرها

این مجموعه در اواسط دهه هفتاد پنج شنبه شب ها از شبکه سه سیما پخش می شد. گویندگی نقش ولنتن را آقای بهرام زند و پوژل را احتمالا آقای ملک آرائی بر عهده داشتند.(متخصصان دوبله اشتباه های بنده را تصحیح بفرمایید.)

چند روز پیش پشت صحنه دوبله این سریال را که در دهه 70 و از برنامه شما و سیما ضبط شده بود دیدم. سرپرست گویندگان این مجموعه زنده یاد اصغر افضلی بود و گویندگانی که در تصویر و هنگام دوبله مشخص بودند آقایان بهرام زند ،مازیار بازیاران ،همایون ایرانپوی ،شهروزملک آرایی و خانم شهلا ناظریان (دوبلور شخصیتهای مهمان ) بودند . البته گویندگان بسیاری در دوبله این سریال شرکت داشتند که در آن ساعتی که دوربین تلویزیون به استودیوی دوبلاژ رفته بود این بزرگان در اتاق ضبط حضور داشتند...




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۸/۱۷ عصر ۱۲:۵۶

درود بر دوستان

در این پست تصمیم ندارم کارآگاه جدیدی را معرفی نمایم زیرا مطالبم در خصوص معرفی کارآگاه جدید هنوز تکمیل نگردیده است اما تصمیم دارم مطالب تکمیلی و ابهاماتی که در چند روز گذشته در خصوص یکی از هنرپیشه های کارآگاهی برایم پیش آمد را به اطلاع دوستان برسانم.

همانطور که که در پستهای پیشین اشاره گردید از خیل کارآگاهان معرفی شده تنها یک هنرپیشه این شانس را داشته است که در طول زندگی هنری خود دو بار نقش دو کارآگاه مختلف را بازی نماید. جان تاو هنرپیشه بریتانیایی که در سنین جوانی در نقش جک ریگان ظاهر می گردد و در سنین کهولت نقش کارآگاه مورس.

ابتدا از کارآگاه مورس آغاز می کنم .چندی پیش  وقتی در جدول پخش شبکه تهران نام کارآگاه مورس را دیدم بسیار خرسند گردیدم که مجددا قرار است این سریال بازپخش شود آنهم با صدای استاد پرویز بهرام که این روزها در بستر بیماری می باشد. اما با شروع پخش این سریال دیدم جوانکی را بنام مورس به ما قالب کردند و گفتند ایشان کارآگاه مورس هستند. تحقیقات بروبیکر در این زمینه آغاز گردید و متوجه گردیدم این کارآگاه مورس با کارآگاه مورس ما خیلی فرق دارد. کارآگاه مورس جدید از محصولات جدید کشور انگلستان می باشد . کارآگاه مورسِ جان تاو در واقع یک شاعر و به نوعی فیلسوف بود و همه قبولش داشتند اما به مورس جوان کسی اعتقاد ندارد  خوشبختانه سازندگان این سریال برای اینکه ادای دینی نیز به جان تاو فقید کرده باشند در یکی از قسمتهای این سریال از دختر جان تاو خانم ابیگل تاو برای ایفای نقش دعوت نموده بودند.

اما نکته بعدی در خصوص سوئینی می باشد. سریالی که جان تاو به واسطه آن به شهرت رسید. این سریال این روزها راس ساعت بیست از شبکه تماشا در حال باز پخش است. همان ساعتی که در ماههای پیش سریالهایی چون درک و زورو پخش می گردید. دیدن سریالی که درست دو سال پیش از انقلاب پخش می گردید در این روزها خالی از لطف نیست. در اواخر دهه پنجاه آنهم یکی دو سال پیش از تحولات سیاسی من در دوران ابتدایی تحصیل می کردم . اوج پخش سریالهای پلیسی نیز بر می گردد به همین ایام یعنی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷.

عجیب آنکه من هاله ای از سریالهایی مانند باراتا و کانن و جیمی راکفورد و کوجک را بیاد می آورم حتی کریستی لاو بیادم مانده است  اما سریال سوئینی و جک ریگان را هرگز بیاد نیاوردم. وقتی دقیقتر موضوع را بررسی نمودم متوجه شدم این عدم یادآوری  من بی علت هم نیست زیرا این موضوع برمی گردد به سیاستهای تلویزیون ملی آنزمان و اینکه بدلیل ارتباط نزدیک ایران با کشور آمریکا پخش سریالهای آمریکایی در الویت بوده است. بعبارتی سریالهای کارآگاهان آمریکایی معمولا در ساعات مناسبی پخش می گردید و سریال سوئینی بواسطه انگلیسی بودن آن در ساعت نامناسبی پخش می گردید. بهمین علت بسیاری  از مردم آنرا ندیدند و در نتیجه آنرا بیاد نمی آورند.

اما بشنوید از دوبله این سریال در حالیکه از دوبله اغلب سریالهای پلیسی قبل از انقلاب اطلاعات دقیقی  در دسترس نیست اما این سریال بواسطه اینکه شانس پخش در پس از انقلاب را داشته است لاجرم در خصوص دوبله آن می توان اطلاعاتی بدست اورد . مدیر دوبلاژ این سریال در سال 1355 سرکار خانم ژاله علو بودند. ایشان در همان ایام  مدیریت دوبلاژ سریال زن اتمی را نیز عهده دار بودند . سریالی که پس از مرد شش میلیون دلاری دارای محبوبیت فراوانی بود. در این سریال پرویز ربیعی عزیز بجای جان تاو در نقش سوئینی گویندگی می کنند و شهروز ملک آرایی نیز بجای گارفیلد مورگان رئیس گروه سوئینی گویندگی نمود.

نکته جالب گویندگی عباس نباتی بجای دنیس واتر من در نقش گروهبان کارتر می باشد. عباس نباتی صدای منحصر بفردی دارد. نوع گویش او را دوست دارم و تاکنون ندیدم کسی بتواند صدایی شبیه او داشته باشد. صدای او را بخوبی در پیش از انقلاب در سریال شزم و ویرجینیایی بخاطر دارم. او بجای یکی از شخصیتهای محبوب من در سریال ویرجینیایی  گویندگی می کرد  ترن پاس کارگر مزرعه شایلو با بازی دوگ مک کلور. دهه شصتیها صدای او را بیشتر در انیمیشنهای خاطره انگیز آن دوران باید بیاد داشته باشند . ایکیو سان - دوقلوهای افسانه ای و ماجراهای هکلبری فین . او اخیرا بیشتر به حرفه مدیریت دوبلاژ روی آورده است تا گویندگی اما دوستانی که تمایل دارند صدای خاطره انگیز او را بشنوند می توانند اینروزها هر شب ساعت 20 با دیدن سریال سوئینی و با شنیدن صدای معاون او یعنی گروهبان جورج کارتر تجدید خاطره نمایند.

اما فصل دیگری از این سریال پس از سالها اینبار به مدیریت دوبلاژ زهره شکوفنده توسط صدا و سیما دوبله میگردد. او از منوچهر اسماعیلی بجای گویندگی جک ریگان دعوت نمود. منوچهر والی زاده و ژرژ پطرسی و مینو غزنوی و شروین قطعه ای و جواد پزشکیان و ناصر احمدی نیز سایر گویندگان این سریال می باشند. البته بسیاری از هنرپیشه های آن تغییر نموده اند اما آنچه مسلم است پخش مجدد سریال سوئینی از شبکه تماشا از چند جهت حائز اهمیت است.

اول آنکه تنها سریال پلیسی پیش از انقلاب می باشد که شانس پخش در پس از انقلاب را داشته است ( هرچند بنظر شخصی من سریالهایی مانند باراتا - کانن یا کوجک نیز مشکلی برای پخش ندارند اما مدیریت سلیقه ای باعث گردیده تا این سریالها در آرشیو صدا و سیما خاک بخورد)

دوم آنکه این سریال از معدود فیلمهایی است که پرویز ربیعی بعنوان نقش اول در آن گویندگی می کند. پرویز ربیعی از گویندگان مکمل گویی است که کمتر شانس گویندگی نقش اول نصیبش شده است. بنظر من او تنها گوینده تند خوانی است که می تواند یک صفحه دیالوگ A4 را در کسری از دقیقه گویندگی کند. جالب اینکه صدای ایشان بعد از گذشت چهل سال همچنان از طراوت و شادابی برخوردار است. صدای ایشان بجای جک ریگان در چهل سال پیش با امروز هیچ تفاوتی نکرده است. در مجموع در این سریال گویندگانی صدا پیشگی نمودند که بنظر من در دوبله هرگز به حق خود نرسیدند.

امشب قسمت هفتم این سریال پخش گردید. در این قسمت دختر جک ریگان از سوی خلافکاران ربوده می شود. ماجرایی که ظاهرا باید برای هر کارآگاهی پیش بیاید. معمولا کشیده شدن جرم و جنایت به خانواده کارآگاهان از موضوعات جذاب و کلیشه ای است که برای هر کارآگاهی در سریالهای تلویزیونی باید تکرار شود. این سریال بجز ساعت بیست سه بار دیگر در ساعات 2 و 8 و 14 مجددا بازپخش می گردد. بزودی پست تکمیل تری را درخصوص دوبله سریالهای پلیسی خدمت دوستان ارائه خواهم کرد.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - زاپاتا - ۱۳۹۳/۸/۱۸ عصر ۰۲:۲۴

(۱۳۹۳/۸/۱۷ عصر ۱۲:۵۶)برو بیکر نوشته شده:  

دوم آنکه این سریال از معدود فیلمهایی است که پرویز ربیعی بعنوان نقش اول در آن گویندگی می کند. پرویز ربیعی از گویندگان مکمل گویی است که کمتر شانس گویندگی نقش اول نصیبش شده است. بنظر من او تنها گوینده تند خوانی است که می تواند یک صفحه دیالوگ A4 را در کسری از دقیقه گویندگی کند. جالب اینکه صدای ایشان بعد از گذشت چهل سال همچنان از طراوت و شادابی برخوردار است. صدای ایشان بجای جک ریگان در چهل سال پیش با امروز هیچ تفاوتی نکرده است. در مجموع در این سریال گویندگانی صدا پیشگی نمودند که بنظر من در دوبله هرگز به حق خود نرسیدند.

با تشکر از بروبیکر گرامی

مدتی پیش پشت صحنه دوبله این سریال که از برنامه شما و سیما در اواسط دهه 70 ضبط شده بودم را دیدم . مدیر دوبلاژ این سریال زنده یاد عطاالله کاملی بود و با پرویز ربیعی و منوچهر والی زاده هم مصاحبه شده بود. متاسفانه مرحوم کاملی تمایلی به ورود دوربین به استودیو نداشت و در چند پشت صحنه ای که از کارهایشان دیدم ، ایشان را در نمای دور و از اتاق فرمان نشان می دهد و ای کاش از فعالیتهای ایشان در هنگام دوبله هایی مانند دربرابر باد ،کاراگاه کاستر،پوآرو تصاویری موجود بود. یکی از آخرین تصاویر مربوط به کارهای ایشان گویندگی بجای فتحعلی اویسی در سریال بشارت منجی بود که آن هم متاسفانه از اتاق فرمان ضبط شده بود و فقط حرکت دستهای استاد آن هم پشت به دوربین مشخص است !




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۸/۱۹ عصر ۰۵:۰۷

ممنون زاپاتای عزیز

با این حساب این مجموعه باید دوبار دوبله شده باشد زیرا خانم ژاله علو در تمام مصاحبه های خود اشاره با مدیریت دوبلاژ این سریال توسط خودش اشاره داشته است. مضافا اینکه در تمام سایتهایی که زندگینامه ایشان را نوشته اند نام این سریال به چشم می خورد. البته ایشان در سال ۱۳۵۵ نیز از پرویز ربیعی برای گویندگی جان تاو استفاده نموده بودند. پشت صحنه شما و سیما احتمالا مربوط به دوبله قسمت هشتم این سریال می باشد زیرا منوچهر والی زاده به همراه ایرج رضایی گوینده نقشهای هنرپیشه های غیر ثابت این قسمت از  سریال می باشند.

قطعا دوبله پخش فعلی هم مربوط به همین دوران می باشد زیرا عطاالله کاملی فقید گویندگی تیتراژ سریال را بعهده دارند. درست مانند سریال اسکیبی با همان گویش منحصر بفرد خود نام هنرپیشه ها را اعلام می کند.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - Elvis - ۱۳۹۳/۹/۲۵ عصر ۰۲:۴۹

ممنون از بروبیکر عزیز بابت توضیحات در مورد کانن و خانم لمپرت در مورد الری کوئین که قبل از انقلاب و از شبکه دوم پخش میشد این دو کارآگاه با خاطراتم که جمع شدن خانواده دور هم و تماشای ماجراهای این سریالها بود عجین شده...اگه شده یادی از سریال کلمبو هم بکنید




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - BATMAN - ۱۳۹۳/۹/۲۵ عصر ۱۰:۴۵

September 16, 1927, New York City

 Peter Falk از سال 1958 در بیش از چهل فیلم سینمایی بازی کرد
اما بیشترین محبوبیت او برای ایفای نقش ستوان کُلمبو بود

COLUMBO 1971 -2003

از دیگر مجموعه های پخش شده توسط شبکه NBC Mystery Movie سریال کلمبو می باشد
بی گمان در میهن ما به سبب دوبله بسیار پیشرو و هنرمندانه آن موفق ترین
کار در میان دیگر همگروه های خود را دارست، بعبارتی دیگر، در ایران آن فاکتوری
که کاراکتر کلمبو را بسیار دوست داشتنی تر از آنچه که بود می نمود
و سبب ساز محبوبیت بیشتر این کاراکتر در نزد بینندگان تلویزیون ملی ایران گردید
همانا فاکتور دوبله هوشمندانه آن است که بوسیله استاد "منوچهر اسماعیلی"
یکی از بزرگان و پیش گامان هنر دوبله این سرزمین انجام پذیرفت
ایشان توانستند با آفرینش تیپی ویژه برای کاراکتر کلمبو از او شخصیتی
بسیار دوست داشتنی تر و تو دل برو تر از کاراکترهای خوش سیمایی
چون مک میلان با بازی راک هادسن ، باناچک با بازی جورج پپارد و یا مک کوی با بازی تونی کرتیس به بیننده ارائه دهند

این مجموعه به داستان زندگی پلیس ایتالیایی تباری می پردازد که در Los Angeles Police Department یا LAPD
سرگرم پرده برداشتن از راز جنایاتی است که در این شهر روی می دهد
"کلمبو دارای شخصیتی دوستانه ، بسیار حراف و با ظاهری ژولیده است"
که در بیشتر زمان ها از سوی تبهکاران به هیچ روی جدی گرفته نمی شود
 بیشتر گناهکاران از پرسش های پی در پی او دست و پای خود را گم نموده
و اعتماد به نفسشان را از دست می دهند و سرانجام اینکه کلمبو برخلاف
ظاهر نامرتب و ژولیده خود و همچنین فراموشی ظاهری و گمراه کننده اش
با زیرکی و هوشمندی ویژه ای توانسته بود که از پس پیچیده ترین پرونده های جنایی بخوبی بر آید
این سریال نیز از شبکه دوم تلویزیون ملی ایران در واپسین سال های دهه 1350 خورشیدی به روی آنتن رفت

_____________________________________________

"پیتر فالک"

"فالک" چهار بار جایزه ی امی را به خاطر بازی در نقش کارآگاه ژولیده ی پلیس به نام کلمبو در سریال تلویزیونی با همین عنوان دریافت کرد
همیشه به گفتن جمله  "فقط یک چیز دیگه ..." معروف بود، قبل از بررسی یک قتل بارانی ژولیده اش را به تن می کرد
البته او فراتر از یک تیپ شخصیتی بود و نقش اش را دوست داشتنی بازی می کرد
نامزد دریاقت جایزه اسکار برای بازی در فیلم های «قاتل» و «ثبت شده» و آخرین فیلم فرانک کاپرا به نام «جیبی پر از معجزه» شده بود
 او همچنین در بسیاری از فیلم های جان کاساواتیس بازی کرد و درخشید
در سال 1989 در نقش کلمبو ظاهر شد و بعد از آن در بسیاری از مجموعه های زیبای تلویزیونی مثل «پسران طلایی» خوش درخشید

فالک در سال 1960 با آلیس مایو هم کلاسی سابق اش ازدواج کرد و آن ها دو دختر به نام های ژاکلین و کاترین را به فرزند خواندگی پذیرفتند
مدتی بعد از هم جدا شدند و فالک با بازیگر شرا دنس در همان سال ازدواج کرد و سال ها در کنار هم ماندند
 هنگام مرگ کنار همسرش شرا و دو فرزندشان زندگی می کرد
در سن سه سالگی بر اثر یک تومور مغزی چشم راستش را از دست داد
و چشم شیشه ای مصنوعی اش نشان متمایز کننده او بود

به دلیل چشم آسیب دیده اش از سربازی معاف شد و به عنوان آشپز به بازرگانی دریایی پیوست
سپس به فرانسه و آمریکای جنوبی سفر کرد، تحصیلاتش را در رشته ی علوم سیاسی و سپس در رشته ی نمایش به اتمام رسانید

_________________________________________________

بخشهایی از سریال

http://s5.picofile.com/file/8157669684/columbo_trailer_from_1971_version_The_Good_The_Bad.mp4.html

تم موسیقی سریال  http://s5.picofile.com/file/8157670818/Henry_Mancini_Columbo_Theme_1971_.mp4.html

_____________________________________________

"در پایان یک اثر هنری"


http://filmnegah.com/Articles/News/95 


https://www.face----book.com/media/set/?set=a.10151388089299790.1073741832.72783184789&type=3
  (اسفند 1391/ مهدی دیلمقانی)

you---tube  تصاویر




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - Elvis - ۱۳۹۳/۹/۲۶ عصر ۰۸:۳۴

BATMAN عزیز به نکته خوبی اشاره کردید .دوبله بسیار زیبای کلمبو بیشترین تاثیر را در محبوب شدن این کارآگاه در ایران داشت  چندی

پیش در یک کانال ماهواره ای فیلم کلمبو را با دوبله جدیدی دیدم که آن حس و گیرایی پیشین را نداشت.




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۳/۱۱/۵ عصر ۰۹:۲۵

کمیسر مولدوان

نام کارآگاه: تئودور مولدوان

نام هنرپیشه: سرژیو نیکولائسکو

پس از یادآوری کارآگاهان مشهوری که در پستهای این جستار به آنها پرداخته شد جای دارد از کارآگاهی یاد کنیم  متفاوت با شخصیتهای بالا . یک کارآگاه رومانیایی که بجای ظاهر شدن در سریالهای دنباله دار در چهارگانه سینمایی ظاهر گردید. کارآگاهی که علاوه بر ظاهر شدن در قامت کمیسر مولدوان کارگردانی فیلمها را هم عهده دار بود و از این حیث هم نسبت به سایر کارآگاهان متمایز می باشد. سرژیو نیکولائسکو و قتی برای اولین بار در سال 1973 کمیسر مولدوان را در فیلم سینمایی کمیسر متهم می کند به مردم معرفی می کند هرگز فکر نمی کرد کمیسر مولدوان دارای چنین محبوبیتی نزد مردم گردد.

محبوبیت و اقبال کمیسر مولدوان سرژیو را وسوسه نمود تا علیرغم آنکه کمیسرش  در پایان فیلم هدف آماج شلیکهای فراوان گلوله های افراد گارد آهنین میگردد را در قسمت بعدی بصورت معجزه آسا از قبر بیرون بکشد و هفت سال بعد برای گرفتن انتقام دوباره بلای جان گارد آهنین گردد. سرژیو با همین نیت در سال 1980 قسمت دیگری از کمیسر مولدوان را در فیلم سینمایی انتقام روانه پرده های سینما می کند. او اینبار نیز موفق می گردد تا  شخصیت کمیسر مولدوان را نزد مردم تثبیت نماید.

او سپس سه سال بعد فیلم دوئل را با کمیسر محبوب اما با موضوعی متفاوت می سازد و برای چهارمین و آخرین بار هم در سال 2008 با فیلم بازمانده پرونده کمیسر مولدوان را برای همیشه می بندد. سرژیو از معدود کسانی می باشد که در عرصه سینما هم نویسندگی نمود و هم کارگردانی و هم هنرپیشگی و در هر سه عرصه هم موفق ظاهر گردید. او یکی از محبوب ترین شخصیتهای رومانی در کشورش می باشد. شخصیتی کاریزماتیک و صد البته یک میهن پرست به تمام معنا. او اعتبار خاصی به سینمای کشورش داد. 50 سال فعالیت هنری او باعث گردید تا نام او برای همیشه در تاریخ رومانی ثبت گردد.

   

سرژیو در 13 آوریل سال 1930 در شهر ترگوژی  و در خانواده ای بدنیا می آید که وقتی فقط 5 سالش بود به شهر تیمیسوآرا نقل مکان میکنند. سرژیو موفق می گردد تا در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه پلی تکنیک بخارست فارغ التحصیل گردد.رشته ای که هیچگاه در طول زندگی اش از آن بهره نبرد. اما آنچه بکار او می آید علاقمندی او به دوربین بود که پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه بعنوان یک اپراتور دوربین مشغول بکار می شود. او در طول این مدت تجاربی را بدست می آورد که در آینده بسیار برایش مفید وافع می گردد.

سرژیو اولین بار در سال 1962 با ساخت یک فیلم کوتاه وارد سینما می شود و پنج سال بعد یعنی در سال 1967 اولین فیلم بلند خود را با مشارکت فرانسویها می سازد. فیلمی که برای او اعتبار خاصی می آورد و در پنج جشنواره بین المللی شرکت می کند. او علاقه خاصی به تاریخ کشورش داشت لذا اغلب فیلمهای او بیانگر بخشی از تاریخ کشورش می باشد. او به جزئیات در فیلمهای خودش بسیار اهمیت می داد. در فیلمهایش گاها از ابزارآلات واقعی استفاده می کند. دینامیت واقعی در انفجارها و حتی خون واقعی!!! کار کردن با او شجاعت زیادی را می طلبید.

سرژیو نیکولائسکو بعد از انقلاب 1989 در رومانی وارد عرصه سیاست نیز می گردد. او فرد محبوب و شناخته شده ای در رومانی بود و در به ثمر رسیدن انقلاب سال 1989 رومانی نقش موثری داشت و دعوت او از مردم برای برگزاری تظاهرات کافی بود تا دهها هزار نفر را به مرکز شهر بخارست بکشاند. سرانجام همین فعالیتها باعث گردید تا او بعنوان یک عضو حزب سوسیال دموکرات رومانی به عضویت مجلس سنای رومانی انتخاب گردد.

   

سرژیو به ورزش نیز بسیار علاقمند بود بطوریکه او حتی در سن 80 سالگی روزی یکساعت فعالیت بدنی داشت. ورزشهای مورد علاقه او سوارکاری ، بوکس ، دو و میدانی ، تیراندازی و راگبی بود. او از طرفداران پرشور فوتبال نیز بود و تیم مورد علاقه اش اف - ث بخارست بود. سرژیو سه بار ازدواج می کند و یکی از موارد تاسف بارش این بود که فرزندی ندارد.

سرژیو از سال 2000 مبتلا به یک بیماری مزمن و خوش خیم گوارشی میگردد. در ژانویه سال 2008 او دوبار مورد عمل جراحی مغز قرار میگرد که در اثر تصادف حادث میگردد. او بهبودی نسبی می یابد اما در 26 دسامبر سال 2012 مجددا در بیمارستان الیاس بخارست تخت درمان قرار میگیرد. نهایتا قلب سرژیو نیکولائسکو در ساعت هشت و بیست دقیقه صبح روز سوم ژانویه سال 2013 از حرکت باز می ایستد و جسدش بنا به خواسته خودش در پنجم ژانویه سوزانده می شود. هرچند او یک ارتدکس بود و طبق سنت جنازه اش باید دفن می گردید اما با توجه به آرزوی او به سوزاندن جسدش فشارهای کلیسای ارتدوکس رومانیایی نیز دراینخصوص کارساز نگردید و نهایتا جسدش در کوره های جسد سوزی بخارست سوزانده می شود. به اعتقاد برخی سوزاندن جسد سرژیو یک رسوایی بزرگ عمومی تلقی می گردد.

دارایی های سرژیو در هنگام مرگش یک قطعه زمین ، دو (و به روایتی سه) آپارتمان و صدوسه هزار یورو سپرده بانکی نزد بانک دویچه برلین بود. البته زندگی شخصی سرژیو بسیار مفصلتر از آنستی که من در اینجا به آن اشاره نمودم. اما جای دارد بیشتر به شخصیت کمیسر مولدوان بپردازیم.

براستی چرا کمیسر مولدوان اینقدر محبوب بود؟ محبوبیت این کارآگاه فرز و باهوش فقط به زادگاهش رومانی محدود نمی شود. کمیسر مولدوان همانطور که می دانید در دهه شصت نزد ایرانیان نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. تیپ و ظاهر او و حتی نحوه هفت تیر کشیدنش باب طبع و میل نسل جوان دهه شصت بود. به این موضوع گویندگی بی نظیر و شاهکارگونه حسین عرفانی را نیز به آن بیافزائید و به گزاف نیست اگر بگوئیم بخشی از این محبوبیت مدیون نحوه گویش شیرین حسین عرفانی بجای کمیسر مولدوان می باشد.

     

کمیسر مولدوان کارآگاهی است که به آرمانهای خود وفادار است. یک میهن پرست واقعی می باشد. به کسی باج نمی دهد. هیچکس نمی تواند او را بخرد. با بچه ها و کودکان مهربان است و علاقه وافری به خانواده خود دارد. بویژه مادر و تنها پسرش. (سکانسی که او در تاریکی سالن خلوت سینما به روی صحنه می آید و آخرین گلوله اش را به نیت انتقام مرگ مادرش شلیک می کند بیانگر صحت این موضوع می باشد).

کمیسر مولدوان مانند بسیاری از کارآگاهانی که معرفی کردم نیست. او هرگز میانه ای با الکل و مشروب ندارد. در هیچیک از سکانسهای فیلم در مقابل زنان از خود ضعف نشان نمی دهد ( منظورم این نیست که او زن ستیز است). او کمیسر باهوش و بی باکی است . شیک می پوشد و همیشه ظاهری آراسته دارد. کت و شلوار و کلاه او بسیار شاخص است . در قسمت دوم این فیلم سینمایی بنام انتقام وقتی قبر او را نبش میکنند و درب تابوت را باز می کنند مقداری آجر درون تابوت بود که به روی آن یک کلاه گذاشته بودند. همین کلاه کافی بود تا همگان به این نتیجه برسند که کمیسر مولدوان زنده است . مهارت او در تیراندازی یکی دیگر از عاملهای محبوبیت اوست و از همه مهمتر در گرفتن حق و حقوق قشر فقیر جامعه از هیچ کوششی دریغ نمی کند. عواطف و احساسات او ستودنی است. و در یک کلام کمیسر مولدوان با بسیاری از کارآگاهان معروف سینما متفاوت است.

  

همانطور که در سایر پستهای مشابه در این جستار مشاهده میفرمائید من فقط بیشتر سعی می کنم تا شخصیت کارآگاه را مورد ارزیابی قرار دهم و آنرا بصورت دقیق معرفی کنم و قصد نقد کردن آنرا ندارم. اینکه سرژیو برای ساختن و شخصیت پردازی کمیسر مولدوان از چه شخصیتهای سینمایی تاثیر گرفته است هدف این جستار نمی باشد  اما آنچه که مسلم است سطح سواد هنری سرژیو در حد و اندازه کشوری می باشد که امکانات و سوابق هنریشان قابل مقایسه با هالیوود نیست.

اینکه بخواهیم کمیسر مولدوان را با شخصیتهایی مانند سم اسپید یا دیگر کارآگاهان آمریکایی مقایسه نمائیم بنظر من منصفانه نیست. کمیسر مولدوان را باید نسبت به امکانات و شرایط کشور سازنده مقایسه نمود. اگر بخواهیم از این حیث او را ارزیابی کنیم باید گفت که محبوبیت او فراتر از انتظار می باشد. اگر از کمیسر متهم می کند و انتقام بگذریم به دوئل می رسیم. اگر چه کمیسر متهم می کند و انتقام دو فیلمی می باشد که متاثر از یکدیگرند اما دوئل فیلمی است که تنها وجه اشتراکش با دوفیلم قبلی سرژیو فقط مولدوان می باشد. حتی تاریخ وقوع ماجرا در فیلم به قبل از تاریخ وقوع ماجرای دو فیلم قبلی بر می گردد.

 

دوئل نسبت به دوفیلم قبلی سرژیو اجتماعی تر و جنایی تر می باشد. زیرا کمیسر مولدوان در دو فیلم قبلی ضمن درگیری با جنایتکاران ناخواسته وارد ماجراهای سیاسی نیز می گردد. هر چند برای او وطن پرستی در الویت می باشد و بگفته خودش با سیاست کاری ندارد. اما در دوئل چیزی بعنوان سیاست چاشنی فیلم نمی گردد. متاسفانه در خصوص چهارمین اثر سرژیو بنام بازمانده چون موفق به دیدن آن نشده ام ترجیح دادم توضیحی در خصوص آن ننویسم . همچنین لازم می دانم به اطلاع دوستان برسانم در خصوص کمیسر مولدوان بجز اشاره های پراکنده دوستان در جستارهای خاطره انگیز هری لایم محترم خلاصه ای از داستان و شناسنامه فیلمهای کمیسر مولدوان را در جستار راهنمای فیلمها پیش از این به تحریر درآورده اند:

http://cafeclassic4.ir/thread-462-post-13511.html#pid13511

در مجموع کمیسر مولدوان پتانسیل آنرا داشت که در کشور رومانی همچنان زنده بماند و مانند بسیاری از کارآگاهان مشهور دیگر همچنان جنایتکاران از وجودش در امان نباشند اما سرژیو نیکولائسکو به همین چهار قسمت رضایت می دهد و پرونده او را برای همیشه می بندد و با مخاطبین خود خداحافظی می کند.

پی نویس: 1 - شخصیت پردازی کمیسر مولدوان در نتیجه برداشتهای شخصی اینجانب از این کمیسر می باشد لذا ممکن است با نظر برخی از دوستان در تناقض باشد.

2 - زندگینامه سرژیو نیکولائسکوی فقید مانند زندگینامه سایر کارآگاهان این جستار برای اولین بار در حوزه وب در سایت کافه کلاسیک به تحریر درآمده است و حاصل ترجمه از روی سایتهای معتبر می باشد.

ارادتمند

بروبیکر




RE: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون - برو بیکر - ۱۳۹۴/۵/۲۹ عصر ۰۶:۳۱

نام سریال : ماجراهای مرداک (اسرار مرداک) (معماهای مرداک)

نام کارآگاه : ویلیام مرداک

نام هنرپیشه : یانیک بیسون

ویلیام مرداک کارآگاه آرام و شیک پوش و صبور کانادایی در زمره کارآگاهانی قرار دارد که قصد دارد خود را بعنوان معمار روشهای نوین کشف جنایت معرفی کند. آمیزه هایی از علم و جنایت و تاثیر بکارگیری علم در کشف جنایت را در این سریال شاهدیم.

ایرانیان با این کارآگاه شیک پوش اولین بار توسط شبکه فارسی زبان من و تو آشنا شدند اما دیری نپائید که رسانه ملی هم دست بکار گردید و مرداک را با نامی دیگر به خانم زهره شکوفنده سپرد  تا پس از دوبله از شبکه تهران پخش گردد. رسانه ملی برای اینکه برنامه هایش با برنامه های شبکه من و تو تداخل نداشته باشد دست به تغییراتی در سریال می زنند تا به مخاطبین خود بگویند مرداک سیمای جمهوری اسلامی با مرداک شبکه ظاله !!!!!!! من و تو فرق دارد.

آنها ابتدا  نام سربال را عوض کردند. ماجراهای مرداک به معماهای پلیسی تغییر نام داد و نام مرداک به مورگان تغییر می کند و کامبیز شکوفنده نیز بجایش گویندگی می کند.

ماجراهای مرداک در 8 فصل و مجموعا 114 قسمت ساخته می شود. هر قسمت اصلی این سریال بین 43 تا 46 دقیقه فیلمبرداری می گردد. زمان وقوع ماجرهای این سریال برمی گردد به اواخر 18 و واوایل قرن نوزدهم. در واقع مرداک کارآگاهی بود که در سال 1895 کار خود را در اداره پلیس تورنتو آغاز می کند. اشتهار این کارآگاه بدلیل استفاده از روشهای غیر معمول بوده است. او برای اولین بار برای کشف واقعیت از روشهای تشخیص اثر انگشت و آزمایش خون بهره می برد.

اغلب قسمتهای این سریال بجای اینکه مخاطب غرق در داستان سریال شود بیشتر محو روشهای مرداک می گردد. او برای اولین بار  دستگاه شنود را اختراع می کند. در یکی از قسمتهای این سریال مرداک تخصص خود را در یافتن یک کشتی غرق شده از طریق امواج صدا روی آب را در دریاچه انتاریو به رخ مخاطبین خود می کشد.

او اولین بار که تصمیم می گیرد به پلیس کانادا بپیوندد فرم در خواست استخدام را پر می کند و پس از موافقت به استخدام پلیس کانادا در می آید. او بعنوان یک پلیس تازه کار بمدت چهار سال در خیابانهای تورنتو مشغول به گشتزنی می شود. قابلیتها و استعداد ذاتی او در مواجهه با جرم و جنایت او را تبدیل به یک کارآگاه زبده می نماید.

مرداک برای کشف حقایق از سه شخصیت اصلی فیلم نیز بهره می گیرد. جالب اینجاست که آنها هم مانند مرداک متفاوت فکر می کنند. حتی خانم دکتر جولیا آگدن بعنوان پزشک قانونی روشهایی دارد که متفاوت با سایر همکاران خود می باشد. او یکی از مشوقان و حامیان مرداک می باشد. هرچند در فصل پنجم او ازدواج می کند و از تورنتو می رود و بجایش دکتر امیلی گریس می آید اما او دوباره به تورنتو باز می گردد. گروهبان جورج کربتری اغلب بعنوان دستیار به کمک مرداک می آید. او آرزو دارد تا روزی مانند مرداک کارآگاه شود.

مرداک اولین بار در سال 2004 به تلویزیون کانادا می آید. با یک فیلم دو قسمتی و بازی هنرپیشه دیگری بنام پیتر اوتربریج. در سال 2005 دوباره با همین هنرپیشه فیلم دیگری از کارآگاه مرداک ساخته می شود. تا اینکه در سال 2006 یک سریال 13 قسمتی با همین هنرپیشه از مرداک روانه خانه ها می گردد. در سال 2007 شبکه  city tv رسما اعلام می گردد یانیک بیسون بعنوان کارآگاه مرداک انتخاب گردیده است و اولین بار فصل اول این سریال در ژانویه سال 2008 از تلویزیون کانادا پخش می گردد.

موفقیت این سریال عوامل آنرا شگفت زده می نماید قرارداد یانیک بیسون برای سال 2009 و متعاقب آن 2010 تمدید می گردد و فصل دوم و سوم آن ساخته می شود. در سال 2011 مرداک از کانادا به انگلیس می رود و فصل چهارم آن ساخته می شود. نخست وزیر کانادا یکی از طرفداران مرداک بود. او موافقت می کند تا در یکی از قسمتهای مرداک یک نقش کوچک را بعهده بگیرد و بازی کند!!!!.

در 27 دسامبر سال 2011 عوامل سریال اعلام می کنند که نمی خواهند مرداک فراتر از فصل پنجم برود. اما CBC موافقت می کند فصل ششم این سریال را بسازد. و متعاقب آن فصل هفتم و فصل هشتم.........  و این موضوع همچنان ادامه دارد .....

در لایه های رابطه بین مرداک و دکتر جولیا  آمیزه هایی از عشق را شاهدیم. این عشق از همان فصول اولیه سریال به مخاطبین منتقل می شود. اما غرور حاکم بر خُلقیات فردی ایندو باعث به نتیجه نرسیدن این عشق می شود. اما در نگاههای هر دو نوعی نگرانی و تپیدن قلبشان برای یکدیگر را شاهدیم.

مرداک رئیس با نفوذی دارد هرچند مانند هر کارآگاهی گاهی اختلاف سلیقه هایی با او دارد. مرداک در بعضی از قسمتهای سریال پرده از اسرار بزرگ ملی بر می دارد. درست مانند ریچارد هنی.

من تمام قسمتهای این سریال را ندیده ام. آنچه را که بیاد می آورم بخشهایی از سریال می باشد که بر حسب اتفاق گاهی از شبکه تهران و گاهی از شبکه من و تو دیدم اما برای تکمیل این پست مجبور شدم به وب سایت رسمی این سریال مراجعه نمایم. در تبلیغاتی که برای فصل هشتم این سریال در بخش اخبار سایت خواندم بعد از بیان خلاصه ای از اتفاقاتی که برای مرداک خواهد افتاد از مخاطبین سوال می کند ...... و آیا در نهایت مرداک به جولیا حلقه ازدواج را برای تشکیل یک زندگی خواهد داد؟.....

مرداک اگر چه اخیرا به خیل کارآگاهان تلویزیونی پیوسته است اما آنچه مسلم است می توان او را در بین کارآگاهان ماندگار قرار داد. در آینده از مرداک بیشتر خواهید شنید و بعید نیست این کارآگاه تازه کار از دیگر همکاران خود سبقت بگیرد.

خانم زهره شکوفنده برای دوبله سریال خود بزرگان زیادی را پشت میکروفن دوبله این سریال می آورد. حسین عرفانی در این سریال بجای بازرس براکن رید بسیار با صلابت گویندگی می کند. الهام نامنی نیز بجای جولیا گویندگی می نماید و در قسمتهایی از سریال منوچهر اسماعیلی بجای سفیر آمریکا در کانادا گویندگی می کند.ژرژ پطروسی ، محمد عبادی ، حامد عزیزی و بسیاری دیگر از گویندگان به دعوت زهره شکوفنده در 33 قسمت از سریال معماهای پلیسی گویندگی می کنند.

ساخت این سریال با فرمت اچ دی همچنان ادامه دارد و بزودی فصل نهم آن نیز از سوی CBC ارائه خواهد گردید.