تالار   کافه کلاسیک
شخصیت های دوست داشتنی - نسخه قابل چاپ

+- تالار کافه کلاسیک (https://cafeclassic5.ir)
+-- انجمن: تالارهای تخصصی (/forumdisplay.php?fid=10)
+--- انجمن: سینمای کلاسیک جهان (/forumdisplay.php?fid=11)
+--- موضوع: شخصیت های دوست داشتنی (/showthread.php?tid=208)


شخصیت های دوست داشتنی - Classic - ۱۳۸۹/۵/۱ صبح ۰۱:۴۶

این تاپیک را به بررسی شخصیت های سینمایی ماندگار اختصاص می دهیم. آدم هایی که روی پرده سینما ساخته می شوند و وجود بیرونی ندارند. لطفا در اینجا فقط در مورد خود کاراکتر سینمایی ، مجزا از بازیگر آن بحث کنید. می توان در مورد یک شخصیت بارها نوشت و یا هر یک از دوستان با قلم خود در مورد همان شخصیت مطلب خود را بنویسیند و یا نظر دهند. بهتر است از شخصیت های مورد علاقه خود به ترتیب اولویت شروع کنید و از دل بنویسید. هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند. سنگ بنای اول را من با اجازه همه دوستان دوست داشتنی کافه بنا می نهم  .


ریچارد بلین  در کازابلانکا

" من برای هیچ هدفی نمی جنگم. خودم تنها هدف جالب برای خودم هستم . "

اولین باری که ریک را می بینیم مشغول شطرنج بازی با خودش است ! نمی دانم تا حالا این کار را کرده اید ؟ شطرنج بازی با خودتان ! کار بسیار مشکلی است . او کافه ای پر رونق دارد که محل ملاقات و قرار همه جور آدمیزاد است. حتی رئیس کافه رقیب اش هم شبها برای تفریح  به کافه او می آید   اما با وجود شلوغی کافه ، خود ریک معمولا در اتاق پشتی کافه مشغول شطرنج بازی تک نفره است .  او تنهاست و در زندگی اش بر طبل بی خیالی می زند. " من خودمو به خاطر هیچکس به خطر نمی اندازم" . او حتی زن هایی را که به دنبالش هستند پس می زند. انگار دل از دنیا کنده و به نوعی زاهد و تارک دنیا شده. او در زمان حال زندگی می کند و کاری به دیروز و فردا ندارد : 

- ریک دیشب کجا بودی ؟

از دیشب خیلی گذشته . یادم نیست

- امشب چیکار می کنی ؟

من برای آینده دور تصمیمی نمیگیرم.

  همه چیز طبق روال همیشگی پیش می رود تا اینکه زنی زیبا به نام الزا در مسیر فرار از فرانسه به اتفاق همسرش پا به کافه او می گذارد . حقیقتا درست گفته اند که عشق بزرگ ترین بیماری و در عین حال بزرگترین درمان است.

كسي كز عشق خالي شد فسرده است    گرش صد جان بود بي عشق مرده است

وقتی  نگاه ریک به الزا گره می خورد انگار که حال و احوال او دگرگون می شود. آتش عشق ناکام قدیمی در وجودش زبانه می کشد. تغییر رفتار او حتی از چشم سروان رنو (دوست پلیس اش )   و ویکتور لازلو ( همسر تازه الزا ) پنهان نمی ماند و هر دو متوجه می شوند که بین او و الزا خبری بوده و هست . موقعیت عجیبی است. انشااله که در زندگی واقعی هیچوقت دچار این دوراهی های سخت انتخاب نشوید. اینکه زنی را بسیار دوست داشته باشید اما به دلایلی از او دور بیفتید و سالها بعد او را در کنار مردی دیگر ببینید. شرایط به نفع ریک پیش می رود . با به دردسر افتادن همسر الزا ، او فرصت این را  می یابد که الزا را دوباره به چنگ آورد. اما او پس از فکر بسیار راه رستگاری را انتخاب می کند و کاری می کند که تماشاگران تا ابد الدهر حسرت به دل باقی بمانند ! شاید خیلی ها کار او را یک ژست قهرمانانه و فداکاری  بدانند  اما به راستی او با این کار زرنگی کرد و خود را جاودانه کرد . چه بسا اگر با الزا سوار هواپیما شده بود امروز این مطلب و هزاران مطلب دیگر در موردش نوشته نمی شد. ریک با این کار از پرده سینما بیرون آمد و شخصی حقیقی و جاودانه شد .

پانویس :  ریچارد بلین در کازابلانکا خودِ خودِ  همفری بوگارت بود. انسانی از بیرون سرد و از درون گرم.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Scarlett - ۱۳۸۹/۵/۱ صبح ۱۱:۱۸

با تشکر از ایران کلاسیک ِ عزیز ، که تاپیکی با چنین ایده ی جالبی ایجاد کرده اند . mmmm:


رت باتلر در بربادرفته :

" راستشو بخوای عزیزم ، اصلا برام مهم نیست ! "

نقش «رت باتلر» را بی‌شک به خاطر دارید ، شخصیتی لاقید و جسور که تا مدت‌ها در روح و جان رسوب می‌کرد. شاید اگر کسی جز گیبل در نقش رت باتلر ظاهر می‌شد، این نقش چنین شکوهی را نمی‌یافت.

به نظر من ، رت باتلر بر خلاف ظاهر بی اعتنا و بی قید و بندش ، اعتقادات ِ خاص خودش را داشت . بر خلاف اینکه نشان میداد مردی پر شور و شر است ، به شخصیتی مثل ملانی هامیلتون از صمیم قلب احترام می گذاشت . به نظرش اینکه جنوبی ها میخواستند با مزارع پنبه و برده هایشان به جنگ شمالی ها برود یک حماقت ِ محض و سبک مغزی بود ، اما خودش هم به وقتش به میدان جنگ رفت تا حداقل از جایی که برایش به عنوان " وطن " تلقی می شد دفاع کند . در ظاهر افراد برایش اهمیت نداشتند و تنهایشان می گذاشت ، اما همیشه یک تکیه گاه محکم محسوب میشد . شاید بتوان تنها مشکل ِ شخصیتی او را ، عدم توانایی اش در بیان ِ احساساتش بیان کرد . این درست است که او بار ها به اسکارلت نشان داد که دوستش دارد ، اما برای یک زن ، این مهم است که بداند چه جایگاهی در قلب ِ مرد ِ مورد علاقه اش دارد . شاید اگر این دو شخصیت یک بار درست و حسابی با هم بحث و مذاکره می کردند ( مثل همان کاری که در انتهای داستان کردند ) ، متوجه می شدند که تا چه حد به هم علاقه دارند و اینقدر سوء تفاهم ها بینشان فاصله نمی انداخت ! البته ، از نظر من ، حتی این ظاهر ِ خوددار ِ رت باتلر هم جذاب بود ، با اینکه حالتش خیلی زود تغییر می کرد و می توانست در عین حال که عاشق ِ سینه چاک ِ کسی باشد ، آن فرد را هم با حرف هایش آزار دهد ! حرف هایی که بیشترشان از سر حقیقت بود ، و مطمئنا همین رک و راست بودن برای خیلی ها آزار دهنده است . اینکه کسی مستقیما عیب هایشان را به آن ها گوشزد کند !

رت باتلر شخصیتی مرموز و غیر قابل کنترل داشت و به سختی میشد افکار و احساستش را حدس زد ، اما با این حال ، از نظر من یک شخصیت ِ ایده آل و جذاب است ، که تا دنیا دنیاست ، در دل کسانی که با شخصیتش آشنا شده اند و خو گرفته اند ، باقی می ماند :heart: !!

( من از این عکس خیلی خوشم می آید ، یک جورایی مرز بین واقعیت و داستان در هم شکسته است ! : رت باتلر دارد داستان ِ خودش را می خواند !!! )




RE: شخصیت های دوست داشتنی - norman.bates - ۱۳۸۹/۵/۸ عصر ۱۱:۴۱

بدون مرور عنوان فیلم هایی که تا حالا دیدم، ED WOOD رو انتخاب میکنم

شوق و علاقه اش به فیلمسازی، جسارت و خوش بینیش واقعا فراتر از چیزی بود که بشه وصفش کرد، صداقتش...

وای!!!!! هیچوقت یادم نمیره از دیدن شعفش واسه ساختن اون فیلم آشغال چقدر خوشحال شدم

راستی! دیدینش؟ شاید خارق العاده ترین فیلم تیم برتون باشه. خیلی ها بهش توجه نمیکنن

http://www.imdb.com/title/tt0109707/




RE: شخصیت های دوست داشتنی - هیچکس - ۱۳۸۹/۵/۱۰ صبح ۱۱:۲۶

اسکارلت اهارا

" فردا به این موضوع فکر می کنم ، فردا یه روز دیگس "

از اسکارلت عزیز بخاطر پست زیباش ممنونم و کاملا با هاش موافقم رت باتلر یکی شخصیت های بسیار محبوب منه

ولی حیفم اومد از اسکارلت نامی برده نشه

اسکارلت اوهارا دختر جسور و با اراده ای که از هیچی نمی ترسه بجز جهنم که اونم به قول رت فقط بخاطر خود جهنم نه بخاطر گناهش ،کسی که بخاطر خودش حاضره با همه چیز بجنگه

البته اینها گفته های و قضاوت دیگران در مورد اوست.

به نظر من اسکارلت زنیه که هرگز بخت باهاش یار نیست چون در هر باری که واقعا عاشق می شه معشوقش دوستش نداره البته با اینکه همیشه در اشعار و ترانه ها زیباروها رو آدمهای بی رحم و سنگدلی توصیف کردن ولی در واقع اینجور آدمها از دست روزگار به این روز می افتند چرا باید اسکارلتی که اگه جلوی کور بزاریش چشم واز میکنه و هیچ مردی توان مقاومت در برابرش رو نداره اینجور باید از طرف اشلی رد بشه و در آخر هم از سوی رت...

در ادامه داستان برباد رفته (اسکارلت) در جایی از داستان که بعد از چند سال دوری رت رو می بینه و بهش می گه دوستش داره رت در جواب ابراز عشق او می گه : " نمی دونم تو چرا همیشه عاشق شوهر زنهای دیگه می شی"

اسکارلت زن بسیار مغروریه و همیشه می خواد یه جوری قدرت نمایی کنه در واقع این جزو ذاتشه . به نظر من او برخلاف نظر بقیه زن وفاداریه . زمانیکه در بحبوحه جنگ از همه چیز خسته و پریشان شده به خاطر قولی که به اشلی داده ملانی رو ترک نمی کنه و برای نجاتش از جون مایه می ذاره در حالی که این رفتار از یه دختر لوس و خودخواه کاملا بعیده

اگر بخت باهاش یار می شد و به مرادش می رسید مطمئنا همسر و مادری عالی می شد.

او اراده ای آهنین داشت هرگز نه و نمی شه تو کارش نبود به هر چی که فکر می کرد بهش می رسید جز " عشق".




RE: شخصیت های دوست داشتنی - بانو - ۱۳۸۹/۵/۱۸ عصر ۰۷:۳۶

عنوان این تالار بسیار وسوسه کننده است و بسیار هم دغدغه ساز! خدا می داند چقدر فکر کردم تا تصمیم نهایی ام را بگیرم... که اگر شخصیتی در فیلمی دلنشین می شود، چگونه باید با شخصیتی دیگر در یک فیلم دیگر قیاس شود چه، این جذابیت می تواند بسته به فیلمنامه ی خاص یک اثر، قدرت کارگردان، فضای کلی  فیلم و و و باشد نه فقط خود شخص! پس انتخابم دامنه ای وسیع یافت...از کشیش فیلم زیبای "چه سبز بود دره من" ساخته جان فورد گرفته تا  والتر برنان فیلم "داشتن و نداشتن" !! تا حتی رقیه چهره آزاد  در فیلم "مادر" حاتمی و یا اصلا شان پن در فیلم " من سام هستم"! سینماست...حد و مرز نمی شناسد ، سلیقه ایست و... همینش هم جذاب است!

اما...، برای هر انتخابی، هر شخص یک بهترین دارد...بهترین من... شد مرد آرام و دوست داشتنی و مهجور سینمای خودمان... شادروان پرویز فنی زاده.... آقای حکمتی فیلم "رگبار"! یا نه.... مش قاسم سریال " دایی جان ناپلئون"!

آقای حکمتی مهربان، نجیب، خجول، مودب، متفکر، عاشق، دست و پا چلفتی، جاهایی حتی خل و چل! نازنین است....نازنین! شیفتگی ها، تنهایی ها و انسانیت یک معلم پاکنهاد ایرانی را به زیباترین شکل ممکنه در رفتارش دیدیم... حضوری به تندی یک رگبار، آمدن و محو شدن از خاطر...به همین سادگی...شاید وجود بخت نگارش نقش برای بازیگرش بود اما نه...صرفا این نبود،که اگر حکمتی را فردین یا وثوقی بازی می کردند، این می شد...؟! پس خود فنی زاده این وسط چه می شود؟... او حکمتی را حکمتی کرد.

 پرویز فنی زاده...متولد هفتم بهمن ماه 1316. حروفچین روزنامه اطلاعات بود...وقتی دوره هنرهای دراماتیک را به اتمام رساند تئاتری به راه انداختند با دوستان به نام  گل سرخ و از سال 40 بود که به عضویت تئاتر پاسارگاد درآمد.... از 45 به استخدام اداره هنرهای دراماتیک در آمد و در چندین تئاتر مطرح آنزمان از جمله (آی با کلاه-آی بی کلاه ، خسیس و باغ وحش شیشه ای) ایفای نقش نمود. و اما ورودش به سینما...از سال 1344 و با فیلم "خشت و آینه" ساخته ابراهیم گلستان وارد سینما شد، سال 48 فیلم "گاو" مهرجویی و نقشی کوتاه و البته کم مجال برای وی که هرچه به انتظامی و یا مثلا نصیریان مجال عرض اندام داده شد؛ برای مطرح شدن فنی زاده تاثیر چندانی نداشت...فیلمی در سال 51 به نام "تجاوز" که به نظر می رسد اکیپ هنرپیشگانش همان هنرمندان مطرح تئاتر بوده اند (اکبر مشکین،داوود رشیدی، بهزاد فراهانی؛ منوچهر فرید،جمشید لایق، حسین کسبیان،فردوس کاویانی، رضاکرم رضایی و ...) و ...ناگهان سال 51 و " رگبار" ! تولد فنی زاده به عنوان یک بازیگر متفاوت در فضای آن دوره سینمای ایران...دوران به قول دکتر هوشنگ کاووسی"فیلم فارسی" ... بازی روان، به قول امروزی ها زیر پوستی، بی اغراق و خودمانی وی به نوعی یادآور همین مکتب دیده های غربی و نمی دانم هنرمندان پر هارت و پورت فارغ التحصیل از (اکتورز استودیو) است! مگر تماشاچی از بازیگر چه انتظاری دارد جز بازی ای که به چشم نیاید؟!! خب بنده ی خدا فنی زاده هم که همین کار را می کند پس چرا خودمان را اذیت کنیم؟! خوب است خوب! فنی زاده در این سال جایزه بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره فیلم سپاس دریافت نمود...

 مرداد 51 فیلم "غریبه- شاپور قریب" / سال 52 "تنگسیر-امیر نادری" / بازهم سال 52 " قربون هرچی خوشگله-نظام فاطمی" /  سال 54 یک اثر اقتباسی " بوف کور" ساخته کیومرث درم بخش / سال  54و.... یک آه عمیق و از سر غصه... فیلم " گوزنها" ساخته مسعود کیمیایی...و به جرات می گویم کسی نیست که بتواند حضور موثر او را در یک سکانس کوتاه ورود فراری به اتاق قدرت نادیده بگیرد...کاش بیشتر مجالش می دادند...افسوس! / سال 55 فیلم "شام آخر" ساخته شهیار قنبری...فیلم را ندیده ام اما بسیار دوست دارم بدانم وقتی شاعری روشنفکر و معترض در مقام کارگردان قرار بگیرد ماحصل چه می شود؟! /   1356 فیلم "جمعه-کامران قدکچیان" / "سرخپوستها-غلامحسین لطفی" ساخته شده به سال 58 / مجددا در سال 58 فیلم "باغ بلور-ناصر محمدی"  ستاره زن این فیلم لیلا فروهر است. / و در انتها...فیلم ناتمام خودش " اعدامی-محمد باقر خسروی" که در سال 59 و با مرگ فنی زاده با حضور رضا کرم رضایی به نوعی بسته شد....

دو مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون ناصر تقوایی و سلطان صاحبقران مرحوم علی حاتمی را نیز باید گلهای سرسبد آثار وی به حساب آورد...زمانی که اورا از تئاتر بیرون کردند به خاطر حرفهایی که گفته بود و کسی را خوش نیامده بود و سینمای فارسی، فیلمهای مبتذل و غم نان که حضور سینمایی اش را چندان شکیل نساخت...

برای مرگ او هم دلایلی می تراشند، از اعتیاد گرفته تا بیماری کزاز از زخمی در سر صحنه فیلم اعدامی...هرچه که بود بد بود، زودهنگام بود... 5 اسفند سال 58 او تازه 42 سال داشت...

هنوز تکیه کلام مش قاسم را با لذت و شیرین تکرار می کنیم که "دروغ چرا؟! تا قبر آ-آ-آ-آ...!"

روحش شاد...

با مهر... بانو




RE: شخصیت های دوست داشتنی - چارلز فاستر کین - ۱۳۸۹/۵/۲۶ عصر ۰۹:۲۶

وقتی آدم بیش از هزار فیلم کلاسیک با شخصیت های دوست داشتنی و جذاب دیده باشه انتخاب کار سختیه اما خدا پدر مارلون براندو رو بیامرزه که نقش پدرخوانده رو بازی کرد که من الان راحت بگم که به یاد ماندنی ترین نقش سینما برای من همون نقش پدرخوانده ست که با وجودی که رئیس یک دسته تبهکاریه انقدر دوست داشتنیه که بیننده مثل پدرش دوستش داره و باهاش ارتباط برقرار میکنه و وقتی بهش شلیک میکنن دعا میکنه که نمیره و دست آخر هم در حالیکه با نوه اش بازی میکنه و مثل پدر یک خانواده میمیره {#smilies.heart} ضمن اینکه گریم خاصش و صدای دوبلورش (زنده یاد ایرج ناظریان) همیشه تو ذهن هواداران سینما هست.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Savezva - ۱۳۸۹/۶/۷ صبح ۱۰:۵۰

شخصیت متواضع، مودب، خجالتی و کمروی سی سی باکستر با بازی زیبای جک لمون در فیلم آپارتمان یکی از بیاد ماندنی ترین و دوست داشتنی ترین شخصیتهای تاریخ سینماست. کارمند ساده ای که به شوق دریافت رتبه اداری و پیشرفت کاری بازیچه رفتار ناپسند روسا و همکارانش می گردد. به طوری که از رفتار او سوء استفاده کرده و در آپارتمان محل سکونتش به خوش گذرانی می پردازند. این در حالیست که در برخی از موارد مجبور می شود تا صبح در خیابان ها پرسه بزند.زندگی این کارمند ساده با ورود آسانسورچی زیبای اداره به نام فرن کیوبلک (شرلی مک لین) دگرگون می شود و در نهایت باکستر ساده برای اولین بار عاشقی را تجربه می کند. باکستر با رفتار متواضعانه اش در تقابل با رفتار سایر مردان جامعه ای است که در آن زندگی می کند. در حالی که همه کارمندان و روسا به دنبال فرصتی مناسب برای خوش گذرانی با فرن هستند، باکستر که به طور اتفاقی با پیکر نیمه جان فرن در اپارتمانش روبرو شده او را تر و خشک کرده و پس از بهبودی فرن با او رفتاری متین و موقرانه دارد. با این همه در اواخر فیلم همه چیز بر علیه باکستر جبهه گرفته و حتی منجر به کتک خوردن او هم می شود. باکستر در اوج نا امیدی در حالیکه از کارش اخراج شده و قصد ترک آپارتمانش را دارد با صدای زنگ در و پیامد آن حضور فرن روبرو می شود. اوج متانت باکستر در سکانس پایانی فیلم رقم می خورد زمانی مانند یک کودک ساده در یک جمله به فرن می گوید که عاشقش شده است...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - میثم - ۱۳۸۹/۶/۲۲ عصر ۰۵:۵۷

http://img.listal.com/image/1198227/500full.jpg

مارج گاندرسون با بازی حیرت انگیز فرنسس مک دورماند در فیلم فارگو.

شیرین و مهربان و دوستداشتنی ، بی اعتنا و بیگانه با دنیای پلید و سردی که او را احاطه کرده است. بگذار دیگران هر طوری که می خواهند باشند! به راستی اگر شخصیت گرم و دلپذیر مارج نبود ، چطور باید آن همه طمع و قساوت و جنایت و نومیدی را در فیلم تحمل میکردیم؟

لوندی نمی کند اما دلنشین است ، آنقدر مهربان است که هنگام بررسی جسد وقتی چشمش به چند کرم خاکی می افتد به این فکر می کند که چه خوب است آنها را برای شوهر ماهیگیرش برود و با خود می گوید : حتما خیلی خوشحال میشه!

از تمام پلیسهای دیگر باهوشتر است که معمای قتلی بسیار پیچیده را حل می کند و بسیار شجاع تر که بی هیچ ترسی با خلافکارهایی که دو برابر هیکل او هستند رو در رو میشود و دستگیرشان می کند.

هنگامی که قاتل خطرناک فیلم را دستگیر می کند در آینه نگاهی ترحم آمیز به او می اندازد و می گوید : همه این جنایتا ... همه این کارا ... همش به خاطر پول بود؟! ...

برای پی بردن به عظمت این دیالوگ فقط باید فیلم را دید.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۸۹/۶/۲۶ عصر ۰۸:۳۲

"آقای ریک ، این زن براتون بدشانسی می آره ! "

سام در کازابلانکا

چند شب پیش شبکه کم نظیر Arte ، کازابلانکا رو گذاشته بود که کیفیت تصویری بسیار عالی داشت. خب با اینکه صد بار این فیلم رو دیدم اما دفعاتی که فیلم رو به زبان اصلی دیدم شاید 2 یا 3 بار بیشتر نباشه برای همین باز یه خورده نشستم و تماشا کردم و اینبار برای اینکه تنوعی ایجاد کرده باشم ، تمرکز خودم رو گذاشتم روی شخصیت های فرعی فیلم تا رسیدم به سام ! شخصی جالب که ظاهرا نوکر ریک است اما در اصل یک دوست واقعی برای اوست. ارزش او در کافه فقط به خاطر پیانو زدن و جذب مشتری نیست بلکه او از قدیم همراه ریک بوده. معلوم نیست از کجا آمده و اصل و نسب اش چیست و مهم هم نیست . اصلا این یکی از جذابیت های شاهکارهای کلاسیک است که شخصیت ها اینقدر پررنگ هستند که سوالی  در مورد اینکه از کجا آمده اند نمی کنیم. او یکی از عوامل رونق کافه ریک است  و همچنین بسیار به او وفادار است. وقتی فراری ( رقیب ریک ) به او پیشنهاد می دهد که برود و با دو برابر حقوق در کافه او کار کند سام پاسخ می دهد: راستش من اینقدر سرم شلوغه که پولی هم که از همینجا  در می آرم وقت نمی کنم خرج کنم !

او اولین کسی است که با دیدن دوباره الیزا ، سرش را به علامت نگرانی تکان می دهد و پیش بینی می کند که دردسر ریک شروع شده است. بعدا هم به اون میگه " رئیس ، این زن برات بدشانسی می آره ! " اگر هم غیر عاشقانه نگاه کنیم ، سام درست گفته بود. ریک مجبور شد کافه پر رونق اش را همراه با خود سام به فراری زیر قیمت بفروشد و از کازابلانکا فرار کند. سام شخصیت مظلوم کازابلانکاست چرا که با وجود تمام خدمت هایی که کرد ، آخر کار رها شد . کسی هم برای او گریه نکرد و معلوم هم نشد که بعد از رفتن ریک ، کارش به کجاها کشید. حتی دیگر او را در هیچ فیلمی ندیدیم و خبری از او نشنیدیم. پیانویی که سام با آن ، آهنگِ خاطره انگیز را می نواخت الان در گوشه موزه استودیوی وارنر خاک می خورد چون همانطور که الزا  گفت :

" هیچکس در این دنیا نیست که بتونه آهنگ همچنان که می گذرد  رو مثل سام اجرا کنه . "ashk




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Stephen Dedalus - ۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۲:۱۳

منم در اولين پست چند تا از شخصيت‌هاي محبوب كلاسيكم را ميگم:

1) اورسون ولز در فيلم همشهري كين: همشهري كين كه بي‌شك يكي از مهم‌ترين و تاثيرگذارترين آثار تاريخ سينماست. ولي شخصيت اورسون ولز، اون اقتدارش، هوشش و كمبود محبتش توي داستان فوق‌العاده است. خاطره‌انگيزترين بخشش اين جمله است: من چارلز فاستر كين هستم.

2) مارلون براندو در پدرخوانده: همون اول فيلم و ديالوگ‌هاي براندوي كبير معلوم مي‌كنه اين شخصيت چيه. اين فيلمو همه ديدن. آخه من كيم در موردش توضيح بخوام بدم.

3) مارلون براندو در تراموايي به نام هوس: هي استلا. اين شخصيت دوست‌داشتني نيست ولي نميشه يه ليست از شخصيت‌هاي كلاسيك درست كرد و اين توش نباشه. هي استلا!

4) ادوارد جي رابينسون در غرامت مضاعف: اين شخصيت براي من دنيايي داره. هميشه شخصيت‌هاي زيرك و باهوشو عاشقشون بودم ولي اين يكي ديگه برام همه چيزه. مدل به كار گيري ذهنش همون چيزيه كه باعث ميشه اينقدر برام محبوب باشه. فرد مك موري هم توي اين فيلم شخصيتش جالبه ولي ادوارد عالم ديگه‌ايه.

5) همفري بوگارت در كازابلانكا: همه چيزش به كنار... من هميشه براي دوستان در بحث‌هاي سينمايي/ادبي اينو ميگم كه سينما در زمينه‌ي نمايش جريان سيال ذهن ضعيف‌تر از كتابه با اينكه ما فكر مي‌كنيم بايد قوي‌تر باشه. هميشه ميگم احساسات دروني را فقط كلوزآپ يه بازيگر نميتونه نشون بده. ولي اين نقش ميتونه. بوگي عزيز با اون نگاهي كه به هواپيما مي‌كنه انگار آدم ميخواد فقط يه رمان در مورد همين احساسي كه اين نگاه داره بنويسه. اين هنريه كه يه هنرمند داره.

6) پيتر اوتول در لارنس عربستان: عجب بازي كرد اين مرد. چطور اسكار نبرد؟ مهمترين دليلش نمونه‌ي شماره‌ي 7 هست. ولي اين هم يكي ديگه از همون نمونه‌هاست كه چهره همه چيزو ميگه. اون قسمت پاياني فيلم چهره‌ي اوتول منو ميبره به دنياي ديگه.

7) گريگوري پك در كشتن مرغ مقلد: خداي من. چه كسي ميتونه اينقدر براي من محبوب باشه توي يه فيلم؟ دليل اسكار نبردن اوتول در نمونه‌ي بالاست كه من به نظرم بهترين سال بازيگري در تاريخ بوده ولي با اين حال اگه انتخاب كنم ميگم اوتول.

8) هنري فوندا و لي جي كاب در 12 مرد خشمگين: فوندا: فقط اون لحظه‌اي كه چاقو را روي ميز مي‌زنه را يادتون بياد كافيه. فكرش، استدلالاش و صداقتش. اما كاب: تكه‌ي پاياني معناي سينماست براي من.

9) مارچلو ماستروياني در هشت و نيم: اين شخصيت پست مدرنه. يه كم از كلاسيك فاصله داره ولي زمان فيلم مال همون دوران كلاسيكه پس بايد بذارمش. ذهنش اينقدر برام استثناييه كه بايد توي اين ليست بذارمش.

10) جك لمون در بعضي‌ها داغشو دوست دارند: فقط به ياد آوردن اون شب توي قطار برام معناي كمديه. يا اون لحظه‌اي كه داره با اون مرده مي‌رقصه. جك لمون جزو بهتريناي منه.

اين داستان ادامه دارد ...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - اسکورپان شیردل - ۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۴:۱۲

(۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۲:۱۳)Stephen Dedalus نوشته شده:  

5) همفري بوگارت در كازابلانكا: همه چيزش به كنار... من هميشه براي دوستان در بحث‌هاي سينمايي/ادبي اينو ميگم كه سينما در زمينه‌ي نمايش جريان سيال ذهن ضعيف‌تر از كتابه با اينكه ما فكر مي‌كنيم بايد قوي‌تر باشه. هميشه ميگم احساسات دروني را فقط كلوزآپ يه بازيگر نميتونه نشون بده. ولي اين نقش ميتونه. بوگي عزيز با اون نگاهي كه به هواپيما مي‌كنه انگار آدم ميخواد فقط يه رمان در مورد همين احساسي كه اين نگاه داره بنويسه. اين هنريه كه يه هنرمند داره.

حس همذات پنداری با شخصیتهای فیلم  من خیلی قویه. گاهی موقع تماشای یک فیلم اونقدر خودمو جای اون شخصیت میذارم که با اون یکی میشم. یکی از این نقشها نقش ریکه. وای از اون لحظه اولین دیدار ریک با الزا.     تو یک کلوزآپ از صورت ریک وقتی که متوجه حضور الزا تو کافه شد،هم خشم بود هم شادی. برای یک لحظه کوتاه به اندازه یک هزارم ثانیه لبخندی تو چهره ریک دیده شد که بلافاصله از بین رفت.فقط اونایی که عاشق یه نفر شدن و بعد اونو از دست دادن متوجه احساس ریک تو اون لحظه میشن. احساس نفرت توام با دوست داشتن. از اون لحظه تا آخر فیلم بغضی گلوی منو گرفت که نمیگذاشت متوجه بقیه فیلم بشم. انگار الزا به جای ریک به من خیانت کرده بود و منو قال گذاشت.    هرچند که من مثل ریک اونقدر بزرگوار نیستم که بتونم اونو ببخشم و تازه برای فرارش آدم هم بکشم!

[تصویر: 1291261774_200_06ad2c81bd.jpg]

[تصویر: 1291261798_200_f2b8eda47f.jpg]

استفان جان با تو موافقم در مورد این نقش .  

 و اما در مورد بازی پیتر اوتول در لارنس عربستان: به نظرم باید یکی از دوستان بیاد و یه تاپیک در مورد کاراکتر لارنس در این فیلم باز کنه.بازی اوتول در  این نقش(که انگار دقیقا برای روحیات دائی جان ناپلئونی ما خلق شده!) آنقدر نکات زیادی داره که میشه یه کتاب درباره اش نوشت. من که تا آخر فیلم نفهمیدم لارنس به خاطر چی اونهمه مشقت رو تحمل میکنه. به خاطر کشورش؟ به خاطر عربها؟ به خاطر جاه طلبی و زیاده خواهیش؟ به خاطر غرورش؟ به خاطر کله شقیش؟ به خاطر تب صحرا که دچارش شده؟ به خاطر خصوصیات انگلیسیش؟ به خاطر غلبه بر سرنوشت مکتوبش؟ به خاطر نفرت از ترکها؟ به خاطر نوع دوستی ؟ به دلایل مذهبی؟     شاید هم همه مواردی که گفتم تو این امر دخیله. بهرحال کاراکتر لارنس در این فیلم طوری ساخته و پرداخته شده که نه میتونیم دوستش داشته باشیم نه اینکه ازش نفرت داشته باشیم.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۸۹/۶/۳۱ عصر ۱۱:۴۸

(۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۲:۱۳)Stephen Dedalus نوشته شده:  

1) اورسون ولز در فيلم همشهري كين:2) مارلون براندو در پدرخوانده: -ادوارد جي رابينسون در غرامت مضاعف:- همفري بوگارت در كازابلانكا: - پيتر اوتول در لارنس عربستان: -گريگوري پك در كشتن مرغ مقلد: 8) هنري فوندا و لي جي كاب در 12 مرد خشمگين: - مارچلو ماستروياني در هشت و نيم: و:...

آقا شما که یه دفعه ، همه شیرینی ها رو خوردید ! [تصویر: 298.gif] همگی عالی ::ok:. ایشااله تک تک ، مشروح روی هر یک بحث کنیم ، مفصل . خوردن بستنی ، یواش یواش ، با لیس زدن ، کِــیف اش بیشتره.

(۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۴:۱۲)اسکورپان نوشته شده:  

 وای از اون لحظه اولین دیدار ریک با الزا.

[تصویر: flat.gif]

و دو صد وای از لحظه ای که ،  بذاری کسی که عاشقشی ، با یه نفر دیگه بره .

  ..

 من که تا آخر فیلم نفهمیدم لارنس به خاطر چی اونهمه مشقت رو تحمل میکنه. به خاطر کشورش؟ به خاطر عربها؟ به خاطر جاه طلبی و زیاده خواهیش؟ به خاطر غرورش؟ به خاطر کله شقیش؟ به خاطر تب صحرا که دچارش شده؟ به خاطر خصوصیات انگلیسیش؟ به خاطر غلبه بر سرنوشت مکتوبش؟ به خاطر نفرت از ترکها؟ به خاطر نوع دوستی ؟ به دلایل مذهبی؟    

احتمالا همان دلیلی که ریک را به کازابلانکا کشیده بود ، لارنس را هم به عربستان کشانده بود :  آب ! .   شاید به اون هم اطلاعات عوضی داده بودن :cheshmak:




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Classic - ۱۳۸۹/۷/۴ عصر ۱۰:۵۸

(۱۳۸۹/۶/۷ صبح ۱۰:۵۰)Savezva نوشته شده:  

شخصیت متواضع، مودب، خجالتی و کمروی سی سی باکستر با بازی زیبای جک لمون در فیلم آپارتمان یکی از بیاد ماندنی ترین و دوست داشتنی ترین شخصیتهای تاریخ سینماست.

و دقیقا به همین دلیل است که گــَرد زمان هیچگاه بر این فیلم و این شخصیت نمی نشیند. همه ما زمانی در موقعیت دشوار باکستر قرار داشته ایم و چه بسیار زمان هایی که به دلیل رودربایستی یا از روی خجالت مجبور شده ایم که رفتاری شبیه به او داشته باشیم. هم ذات پنداری با این شخصیت به دلیل واقعی بودن آن بسیار آسان و دلنشین است ، به خصوص اینکه ما به عنوان تماشاگر ، کنجکاو هستیم که بدانیم باکستر در فلان موقعیت چه کار می کند چون ممکن است خودمان زمانی در موقعیتی شبیه به او قرار بگیریم. صورت معصوم و دوست داشتنی جک لمون بسیار با نقش باکستر می خواند و یکی از دلنشین ترین نقش های سینمایی تاریخ سینما را رقم می زند.

(۱۳۸۹/۶/۳۱ صبح ۰۲:۱۳)Stephen Dedalus نوشته شده:  

... بوگي عزيز با اون نگاهي كه به هواپيما مي‌كنه... انگار آدم ميخواد فقط يه رمان در مورد همين احساسي كه اين نگاه داره بنويسه. ...

لحظه ای که هواپیما همراه با الزا از زمین کنده می شود انگار که تکه ای از دل ریک را هم می کـَـنَـد و با خود به آسمان می برد.  رفتن معشوق به آسمان در نگاه حسرت آمیز ریک ، انسان را متقاعد می کند که این عشقی آسمانی ست. این فداکاری آنقدر تاثیرگذار است که حتی سروان رنوی فرصت طلب را هم دگرگون می کند و باعث چرخش او به نفع ریک می شود.

 ... 




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Classic - ۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۲:۰۰

« زير اين پوشش نازك تمدن همه ي ما آدم هاي وحشي يي هستيم » :

 شرمن در خارش هفت ساله

 

ریچارد شرمن یک مرد عادی از اهالی منتهن نیویورک است که کارش نشر کتاب است. یک مرد خانواده دوست که تخیل قوی ای دارد و اینقدر عاشق کار و خانواده اش است که زن و بچه اش را برای دوری از گرمای تابستان به ییلاق می فرستد و خودش می ماند تا کتاب بنویسد و پول در بیاورد. شرمن که سرش فقط به کارش گرم است  از آن مردهایی نیست که در نبود زنشان دنبال خوشگذرانی بروند. او حتی به خودش قول می دهد که در نبود زنش سیگار هم نکشد. اوضاع مرتب است تا اینکه یک زن جوان و تنها در همسایگی شرمن اتاقی می گیرد. شرمن در برابر وسوسه های شیطانی مقاومت می کند اما وقتی همسایه ات مرلین مونرو باشد ، مقاومت آسان نیست ! حافظ در چنین مواقعی می فرماید:

شراب لعل و جای امن و یار مهربان  ساقی   ...... دلا ، کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد ؟!

 از اینجاست که کشمکش درونی شرمن همراه با تخیلات بی پایان و عجیب و غریب او جالب ترین اتفاقات را رقم می زند. شرمن بیچاره که نمی تواند وجدانش را راضی کند که به همسر وفادارش خیانت کند ناچار تخیل خود را به کمک می طلبد و در فکر و خیال زنش را خیانتکار می کند تا برای خیانت خود توجیهی پیدا کند. خارش هفت ساله را باید دید و ضمن خنده و لذت بردن از داستان زیبای آن ، پیام فیلم را هم درک کرد. همانطور که در اول فیلم هم گفته می شود ، داستان زن ها و مردها همان داستان هزاران سال پیش است که تغییر چندانی نکرده است !

به مناسبت شروع بحث در مورد فیلم های بیلی وایلدر




RE: شخصیت های دوست داشتنی - ساب زیرو - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۰۸:۵۱

کسلر

با درود

شخصیتهایی به یاد ماندنی و بزرگ از سوی دوستان در پستهای قبلی معرفی شده اند اما حس کردم که جای خالی سرهنگ لودویگ کسلر ( با بازی درخشان کلیفورد رز Clifford Rose ) در این بخش احساس می شود .

جالب است بدانید علاوه بر ارتش سری که سرهنگ کسلر یکی از شخصیتهای اصلی بود ، مجموعه تلویزیونی دیگری در سال 1981 توسط BBC با عنوان کسلر (Kessler) به تولید رسید . سریال کسلر در شش قسمت پخش شد و به نوعی ادامه دهنده روایت ارتش سری بود.

کسلر شخصیتی دولبه است ، که در آن واحد می توان از او متنفر بود و هم او را دوست داشت.

آرامش در چهره ، گفتار و رفتار کسلر لحظه ای رنگ نمی بازد ، چه در میهمانی و چه در اسارت ، او مردی آرام است ، مردی که آرامش خود را حفظ می کند مردی تمام عیار و کامل است .

کسلر به هدفش ایمان دارد و همین اعتقاد آهنین به آرمانهای فکری است که به او توانایی هر کاری را می دهد حتی اعمالی که قلبا از آنها متنفر است و همین ایمان بیمارگونه است که تاریخ را به کام جنگ و خونریزی کشانده است.

کسلر باهوش و زیرک است که این هوش در کنار آرامش و ایمان به هدف او را دشمنی بی نهایت خطرناک  و زهر آگین می کند او از آن مردانی است که  نه می بخشد و نه فراموش می کند ( حتی در بازداشتگاه و پس از پایان دومین جنگ جهانی ، دیتریخ راینهارت را به دلیل بی توجهی به فرامین نظامی محاکمه و تیرباران می کند )

و در نهایت کسلر منعطف است ، او از آن دسته مردانی است که می داند دنیای جدید آدمهای جدید می خواهد .

از کسلر می توان یاد گرفت که چه باید بود و چه نباید بود. از کسلر می توان آموخت که هیچ انسانی در کره زمین ارزش سرسپردگی ندارد که هرچه اسارت و بدبختی و تیره روزی است از سرسپردگی انسانها به انسانی از جنس خودشان است ، انسانی که اشتباه می کند ، مغرور می شود ، بلند پروازی می کند ، خود را خدا می انگارد و شکست ناپذیر تصور می کند .

از کسلر می توان مفهوم مصمم بودن و تلاش تا رسیدن به هدف را آموخت و ...

و همین است که به نظر من کسلر را شخصیتی جالب توجه و به یاد ماندنی می کند.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۸۹/۸/۱۶ عصر ۱۰:۲۳

یک چیز جالب در مورد کسلر بعد عاطفی او است. وقتی که اولین بار با مادلین در کافه کاندید آشنا می شود می فهمد که او یک پیشینه یهودی دارد و همه ما می دانیم که نازی ها چقدر از یهودی ها متنفرند. اما کسلر اینقدر باهوش است که می داند این داستان پست بودن یهودی ها الکی است و شخصا قوی ترین رابطه عاشقانه در ارتش سری را رقم می زند. فکر نمی کنم رابطه ای قوی تر و زیباتر از رابطه مادلین-کسلر در این سریال وجود داشته باشد.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - ادی تندست - ۱۳۸۹/۹/۱۳ عصر ۱۲:۲۳

(۱۳۸۹/۷/۱۲ صبح ۱۲:۰۰)IranClassic نوشته شده:  

« زير اين پوشش نازك تمدن همه ي ما آدم هاي وحشي يي هستيم » :

 شرمن در خارش هفت ساله

 

ریچارد شرمن یک مرد عادی از اهالی منتهن نیویورک است که کارش نشر کتاب است. یک مرد خانواده دوست که تخیل قوی ای دارد و اینقدر عاشق کار و خانواده اش است که زن و بچه اش را برای دوری از گرمای تابستان به ییلاق می فرستد و خودش می ماند تا کتاب بنویسد و پول در بیاورد. شرمن که سرش فقط به کارش گرم است  از آن مردهایی نیست که در نبود زنشان دنبال خوشگذرانی بروند. او حتی به خودش قول می دهد که در نبود زنش سیگار هم نکشد. اوضاع مرتب است تا اینکه یک زن جوان و تنها در همسایگی شرمن اتاقی می گیرد. شرمن در برابر وسوسه های شیطانی مقاومت می کند اما وقتی همسایه ات مرلین مونرو باشد ، مقاومت آسان نیست ! حافظ در چنین مواقعی می فرماید:

شراب لعل و جای امن و یار مهربان  ساقی   ...... دلا ، کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد ؟!

 از اینجاست که کشمکش درونی شرمن همراه با تخیلات بی پایان و عجیب و غریب او جالب ترین اتفاقات را رقم می زند. شرمن بیچاره که نمی تواند وجدانش را راضی کند که به همسر وفادارش خیانت کند ناچار تخیل خود را به کمک می طلبد و در فکر و خیال زنش را خیانتکار می کند تا برای خیانت خود توجیهی پیدا کند. خارش هفت ساله را باید دید و ضمن خنده و لذت بردن از داستان زیبای آن ، پیام فیلم را هم درک کرد. همانطور که در اول فیلم هم گفته می شود ، داستان زن ها و مردها همان داستان هزاران سال پیش است که تغییر چندانی نکرده است !

به مناسبت شروع بحث در مورد فیلم های بیلی وایلدر

من عاشق اون شخصیتم، یکی از جالب ترین فیلم های طنز و جدیه که دیدم. اونجایی که به بیل میگه هلن منو دوست داره چونکه نجیبم آقام، متواضعم نه مثل تو که با اون پیراهن راه راهت فکر میکنی می تونی همه رو مال خودت بکنی و حالا دلم می خواد بزنم توی گوشت بیشعور.

یا اونجایی که مرد همسایه میاد و میخواد قالی رو بید زدایی کنه وقتی مرلین مورو رو اونجا میبینه میگه کی به به بید قالی ها اهمیت میده برو مرد برو.

فیلم باحالی بود و شخصیت بوگارت کاملا یه شخصیت عادی و عامیه هم شهوت داره هم وفا. حرفای این و اون روش تاثیر میگذاره.


شخصیتی که من دوست دارم، شخصیت کرنال فرنک توی فیلم بوی خوش زن هستش که آل پاچینو بازی می کنه. یه انسان با تجربه که توی فیلم مقابل یه جوونی قرار میگیره که از زندگی چیز زیادی نمی دونه. سکانس پایانی وقتی اون به دادگاه مدرسه میاد تماشاچی رو از جا میکنه از خوشحالی نمیدونی چیکار کنی چون دلت براش تنگ شده و وان پسر هم توی بد دردسری بوده. شخصیت پر از سورپرایزه.

رقص تانگویی که آل پاچینو بعنوان یه کور انجام میده، فکر میکنم یکی از خاطره انگیزترین رقص های تاریخ سینما باشه.

شخصیت دیگه ای که دوست دارم نقش دن خوان دی مارکو توی فیلم دن خوانه که جانی دپ بازی می کنه.

شخصیت بعدی شخصیت ویتو کرلئونه در پدرخوانده 2 هستش که به عقیده من رابرت دنیرو بهترین بازی خودش رو توی این فیلم ارائه داد و این نظریه که کوپولا بهترین نقش رو از بازیگر میگیره رو اثبات کرد ( البته اندی گارسیا در پدرخوانده 3 اصلا خوب نبود)

نقش یه آدم وفادار به خانواده و جسور که محکوم به زندگی مافیایی بوده.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - دزیره - ۱۳۸۹/۱۱/۶ صبح ۰۹:۰۹

از لوک خوش دست سرتق تر دیده اید؟کله شق ،لجبازبا سکوتها ، نگاهها وپوزخندهای با معنا.حاضر است با همه چیز سرشاخ شود الا با سرنوشت، سرنوشتی که مدتهاست روی خوشی به او نشان نداده است....

دختری که دوست می داشته ترکش کرده،مادری که دوستش میدارد سهمی از ارث برایش در نظر نگرفته و خیلی چیزهای دیگر.لوک همه را می پذیرد بی هیچ اعتراضی.

او در اعماق وجودش به خدا ایمان دارد.اما نه مانند هم بندی اش که هر شب زانو می زند،انگشتها را در هم قفل میکند و با التماس خود را به خدا میسپارد.این را از حرفها و حرکاتش است که میفهمیم.در گفتار با مادر:مادر تو هیچ وقت از خدا عمر دراز نخواستی... یا در پایان شرطبندی تخم مرغ که چون  مسیح صلیب وار روی میز دراز کشیده است.

اما او با خدا هم چپ افتاده،به این سادگی ها سراغش نمی رود.خیلی دیر ،خیلی خیلی دیر، وقتی که توانی برایش نمانده باشد.در کلیسای متروک تنها با خدا درد دل میکند وباز هم کله شقی:مثل این که خودم باید کاری کنم.

او یک جورهایی افسرده است،شاید از جنگی که در ان ادم کشته است. او خسته است و از مرگ ترسی ندارد.

اندیشمندی(حسود)در جایی گفته:باید به شانس اعتقاد داشت وگرنه چگونه پیروزی کسانی را که دو ستشان نداریم تحمل کنیم.

شاید بتوان این جمله را چنین هم تعبیر کرد:باید به بد شانسی هم اعتقاد داشت وگرنه چگونه شکست کسانی را که دوستشان داریم تحمل کنیم.

       :عجب پسری بود با اون لبخند مخصوص لوک، لوک خوش دست




RE: شخصیت های دوست داشتنی - حمید هامون - ۱۳۹۰/۴/۱۱ عصر ۰۷:۳۷

سلام عضو جدید کافه را از همین راه دور پذیرا باشید.

دوست دارم شما رو هم در لذت همذات پنداریی که با این شخصیتها داشته ام سهیم کنم.امیدوارم حداقل کنجکاوی دیدن فیلمهایی رو که دوستان ندیده اند براشون ایجاد کنم :

حامد (شب یلدا) : مردی با تنهایی و انزوای خودخواسته.بهترین بازی فروتن در بهترین فیلم پوراحمد شکل گرفته است.گریه ابتدای فیلم روی ترانه دل دیوانه را از ته قلب دوست دارم.

مادر(مادر)-طوبا(زیرپوست شهر)-سپیده(میم مثل مادر):مادران دوست داشتنی همه ما.کامل ترین مادران تمام تاریخ سینمای ایران.یادی هم از مرحوم حمیده خیر آبادی میکنم که در تمام کارهایش دوست داشتنی بود.

سلطان (سلطان):تنها ترین عاشق به زعم من تاریخ سینمای ایران  با عشقی که میداند متعلق به او نیست.که هنوز هم کسی او را درک نکرده است.بهترین بازی فریبرز عرب نیا که این شخصیت را با تمام وجود لمس کرده است.وای از سکانس گریه روی موتور در آن اتوبان بی انتها که دیوانه ام میکند.این شخصیت به همراه هامون محبوب ترین شخصیتهای سینمای ایران برایم هستند.

حاج کاظم و عباس حیدری (آژانس شیشه ای):شما رو به خدا این شخصیتها رو میشه دوست نداشت؟!!!

آقای حکمتی (رگبار):بانو قبلا توضیح مفصل را داده اند.دستشان درد نکند.

بابک (در امتداد شب):نوجوانی همه ما.غیر از این هست؟!

امانی (خط قرمز):عجیب ترین و قابل درک ترین ساواکی تاریخ سینمای ایران و مثال نقض کاملی برای کسانی که ادعا میکنند کیمیایی شخصیت پرداز نیست.حیف که این شخصیت را کسی ندیده است چون فیلم گرفتار سوءتفاهمات همیشگی مسئولان شد و برای همیشه بایگانی گردید.

خانواده آسیابان (مرگ یزدگرد):نمایش در نمایش شاهکار بیضایی.باید نمایشنامه را بخوانید تا منظورم را متوجه بشوید.به قول بعضی منتقدین این کار بیضایی با شاهکارهای شکسپیر قابل مقایسه است.

حمید هامون و علی عابدینی (هامون) : مرید و مراد دوست داشتنی نسلهای مختلف سینماروی ایران.خیلی از ما خود هامونیم با تمام دغدغه هایش...

حمید خوشمرام (عروس): این بد من را خیلی دوست دارم!

آقا مجید ظروفچی(سوته دلان):اگه فیلمو دیده اید که هیچ. وگرنه حتما این شاه فیلم علی حاتمی مرحوم را ببینید که نصف عمرتان بر باد رفته است!!

اگه عمری بود مابقی شخصیتها را در فرصتهای بعدی معرفی میکنم.

با تجدید احترام! حمید هامون.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Blanche - ۱۳۹۰/۵/۳ صبح ۱۰:۵۵

الوييز كلي

موگامبو

فيلم دوست داشتني موگامبو را خيلي وقت پيش ديدم  شخصيتي كه  از همه بيشتر دوست داشتم الوييز با بازي اوا گاردنر بود دخترشاد وتا حدودي عشوه گر كه با ورود گريس كلي   وعلاقه اي كه بين گيبل وكلي شكل مي گيره سعي مي كنه  خودشو بي اعتنا جلوه بده وحس حسادت گيبل راو بر انگزيه ولي تو اون صحنه اي كه گريس كلي به گيبل شليك ميكنه ودست كلارك گيبل زخم ميشه والوييز سعي ميكنه زخم را ببنده  حالت نگراني وآشفتگيي گاردنر كه ديگه نميتونه بي اعتنايي كنه ونگراني وعشقش را به نوعي تواون صحنه به نمايش ميزاره به نظرم خيلي جالبه




RE: شخصیت های دوست داشتنی - راتسو ریــزو - ۱۳۹۰/۸/۹ عصر ۰۹:۲۸

برای حمید هامون عزیز :

1- قیصر / بهروز وثوقی ( قیصر )

2- سید / بهروز وثوقی ( گوزن ها )

3- مجید ظروفچی / بهروز وثوقی ( سوته دلان )

4- بی تا / گوگوش ( بی تا )

5- حمید هامون / خسرو شکیبایی ( هامون )

6- علی خوش دست / سعید راد ( تنگنا )

7- حکمتی / پرویز فنی زاده ( رگبار )

8- سرهنگ / اکبر مشکین ( آرامش در حضور دیگران )

9- حامد / محمد رضا فروتن ( شب یلدا )

10- تاجی / تاجی احمدی ( خشت و آیینه )

11- امانی / سعید راد ( خط قرمز )

12- ابی / بهروز وثوقی + آقا حسینی / داوود رشیدی ( کندو )

13- حاج کاظم / پرویز پرستویی ( آژانس شیشه ای )

14- عبدالحمید / سیامک اطلسی ( آن سوی آتش )

15- اتی / گلشیفته فراهانی ( بوتیک )

16- آقا جلال / جلال مقدم ( دندان مار )

17- نوری / هادی اسلامی ( سرب )

18- گروهبان مکوندی / اکبر عبدی ( ای ایران )

19- آفاق / فریماه فرجامی ( نرگس )

20- شاپوری / رضا رویگری ( بوتیک )

21- قدرت / فرامرز قریبیان ( گوزن ها )

22- هالو / علی نصیریان ( آقای هالو )

23- واله / مجید مجیدی ( بایکوت )

24- سلطان / فریبرز عرب نیا ( سلطان )

25- رضا /  فرامرز قریبیان ( ردپای گرگ )

26- طوبا / گلاب آدینه ( زیر پوست شهر )

27- قربان سالار / عزت الله انتظامی ( بانو )

28- عروس / سوسن تسلیمی ( طلسم )

29- کیان، ویدا، مادر / سوسن تسلیمی ( شاید وقتی دیگر )

30- مادر / رقیه چهره آزاد ( مادر )

میشه این لیست رو ادامه داد ولی ...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - KESSLER - ۱۳۹۰/۱۱/۲۸ صبح ۱۰:۳۰

خانم ها ... ، آقایان ... ، روزتون بخیر

اجازه بدید شما رو با شخصیتی دوست داشتنی آشنا کنم ،

پوستر فیلم شاهرگ

زینل معروف به زینل خله
با هنرمندی ایرج قادری
در فیلم شاهرگ (1354)
کارگردان علیرضا داوود نژاد

اوراق شناسائی فراموش نشه لطفا !  




RE: شخصیت های دوست داشتنی - دنی براسکو - ۱۳۹۰/۱۲/۹ عصر ۰۵:۳۱

سلام به دوستان

شخصيتهاي دوست داشتني در سينما بسيارن و اسم آوردن ازشون كارو سخت ميكنه ولي يكي از اونها براي من شخصيت زشت (eli wallach) در فيلم سرجيو ليونه هست شخصيتي كه ابعاد مختلفي از يه انسان را نشون ميده . صحنه معروف قبرستان جايي كه شخصيت دنبال طلاها توي قبرستون ميگرده با موسيقي ديوانه كننده انيو موريكونه.

شخصيت محبوب من از فيلمهاي سرجيو ليونه




RE: شخصیت های دوست داشتنی - مایکل اسکافیلد - ۱۳۹۰/۱۲/۱۱ صبح ۱۰:۲۰

                                 شخصیت های دوست داشتنی از نظر بنده:

  • در فیلم لورنس عربستان شخصیت پیتر اوتول
  • در فیلم پدر خوانده شخصیت دون کورلئونه ، یک پدر واقعی
  • در فیلم کازابلانکا شخصیت بوگارت، یک قهرمان و یک وطن پرست واقعی
  • در فیلم بربادرفته شخصیت زن به نام اسکارلت اهارا
  • در فیلم صلاه ظهر یا نیمروز شخصیت کلانتر، یک مرد تنها با بازی گری کوپر
  • شخصیت پل نیومن در بیشتر فیلم هایی که بازی کرد.
  • امبرتو در امبرتو دی، چون مردی بود که نمی باخت
  • الیشا در بدنام



RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ عصر ۱۱:۱۲

(۱۳۹۰/۱۲/۹ عصر ۰۵:۳۱)دنی براسکو نوشته شده:  

 

شخصيت محبوب من از فيلمهاي سرجيو ليونه

اما من شخصیت بد (the Bad) رو ترجیح می دم. خیلی تعهد کاری داره. اول فیلم هم میگه : من اگر بابت کاری پول بگیرم حتما انجامش می دم ! باهوش تر از شخصیت زشت هم هست. آخر فیلم بهش ظلم شد. دو تا به یکی کردن و مظلومانه کشتنش narahat




RE: شخصیت های دوست داشتنی - جو گیلیس - ۱۳۹۱/۱۰/۲۹ عصر ۱۰:۳۱

"تا وقتی ریشه ها نپوسیده باشند، همه چیز درسته و همه چیز سالم باقی میمونه. در یک باغ!

در باغ گل ها فصول مختلفی رو می بینن، اول بهار و تابستان رو می بینن و بعد اونا پاییز و زمستان رو میبینن، و باز بهار و تابستان میرسه! "

چانسی باغبان (پیتر سلرز در فیلم حضور)

بدون شک فیلم حضور در زمره کمدی های سیاه جزو بهترین هاست.

آخرین حضور پیتر سلرز بر پرده های سینما او را برای همیشه جاودان کرد،این سلرز است که چهره ساده و بی آلایش یک باغبان را که با گفته های خود اقتصاد یک کشور را تحت تاثیر می گذارد، می سازد. او با بازی "فیزیکی" و "خاموش" خود گونه جدیدی از استعداد خود را نشان می دهد.انتقادهای صریح فیلم به رسانه های رو به گسترش را در بازی سلرز مشاهده می کنیم.

دلیل علاقه من به شخصیت چانسی سادگی اوست، که چه ساده مردم به او دل می بندند، چون حرف های او چیزی جز صداقت او نیست...

http://cafeclassic4.ir/imgup/3042/1358535487_3042_4c5d49157d.jpg

گفته میشه شخصیت معروف فارست گامپ ، الهام گرفته از شخصیت باغبان فیلم حضور است.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Jacques Clouseau - ۱۳۹۲/۲/۲۳ عصر ۰۴:۴۳

شخصیت های خوب، شخصیت های دوست داشتنی، جناب کلاسیک هم که در چند پست قبل، خط دادن واسه ورود به فیلمهای استاد بیلی وایلدر؛ بنابراین چرا نرم سراغ یکی از بهترین ها؟

"لو جیکوبی" در "ایرما خوشگله" نقش "سیبیل" صاحب کافه ای رو بازی می کرد که از همه شخصیت های فیلم به نظرم دوست داشتنی تر بود. مشهورترین دیالوگهای این فیلم رو "سیبیل" بیان کرد و شخصیت همه فن حریف او که در کمال خونسردی به بیان خاطراتش از تدریس در دانشگاه تا حضور در دانکرک، وکالت و مامایی! که "همه آنها داستانی دیگر داشتند" به دلنشین شدن این فیلم بسیار کمک کرده. البته نباید از دوبله ماهرانه استاد منوچهر اسماعیلی هم در این تأثیر برای مخاطب ایرانی فراموش کرد.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سارا - ۱۳۹۲/۵/۲۹ صبح ۰۱:۲۹

انتونیو و برونو (دزد دوچرخه)

تا بحال هیچ کاراکتری رو تو سینما به معصومیت و مظلومیت انتونیو ندیدم(بازی ماجورانی تو این فیلم شاهکاره).....مردی که حتی نمیتونه یه دوچرخه رو توی کوچه خلوت بدزده اما دوچرخه خودش رو تو شلوغی شهر میدزدن و کاری ازش برنمیاد

توی جامعه ی فلاکت زده ای که فقر بدبختی شرافت خیلیا رو دزدیده انتونیو دنبال زندگی شرفتمندانست....و وقتی از روی ناچاری تصمیم به دزدی میگیره ناکام می مونه چون از جنس بقیه ادما نیست.....اشکهای انتونیو تو اخر فیلم جزو سکانسهایی که هیچوقت فراموش نمیکنم اشکایی که خیلی معنی و مفهوم داره

برونو هم بچه ای که توی مسیر جستجویی که با پدرش طی میکنه تا دوچرخه رو پیدا کنه انگار بزرگ میشه و اخر فیلم میاد و تکیه گاه پدرش میشه اما به خاطر عمق فاجعه ای که افتاده مثل پدرش گریه میکنه




RE: شخصیت های دوست داشتنی - منصور - ۱۳۹۲/۵/۲۹ صبح ۱۰:۰۶

(۱۳۹۲/۵/۲۹ صبح ۰۱:۲۹)سارا نوشته شده:  

تا بحال هیچ کاراکتری رو تو سینما به معصومیت و مظلومیت انتونیو ندیدم(بازی ماجورانی تو این فیلم شاهکاره).....

فکر میکنم من مظلومتر از دزد دچرخه هم در تاریخ سینما دیده باشم... کاسپار هوزر

این شخص در واقع  "بدون شرح" ترین شخصیت تاریخ سینماست. بنابراین من شرحی نمیدهم




RE: شخصیت های دوست داشتنی - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۵/۲۹ عصر ۰۶:۵۸

کافیه شما هم سلولهای خاکستری مغزتون رو بکار بیاندازید!

شخصیت محبوب ودوست داشتنی من هرکول پوآرو شاهکار خلقت اندیشمندانه ملکه جنایت ، آگاتا کریستی است. او چه در سری فیلمهای تلوزیونی انگلیسی  وچه درسینمای هالیوود پرآوازه است.

پوآرو بلژيکي الاصل است و قبلاً عضو نيروي پليس بلژيک بوده اما در زمان اشغال بلژيک توسط نيروهاي آلمان نازي به انگلستان فرار مي کند و در آن جا کارآگاه خصوصي مي شود. او از ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۵ در انگليس زندگي کرده که در ماجراهای کريستي، فقط این بخش از زندگی او پرداخته شده است.او با استفاده ازسلولهای خاکستری مغزش و بازسازی صحنه جرم معماهای پیچیده پلیسی راحل میکند. ويژگي هاي شخصي: بسيار مبادي آداب، خوش خوراک ،با دیسپلین است ووسواس نظافت دارد.عاشق فرهنگ فرانسه است و لابلای صحبتهایش تکه های شیرین فرانسوی میپراند...

 Mon ami:lovve:

به تعریف دوست ویار دیرینش کاپیتان هستینگز قدش بزور از 5فوت و4اینچ فراتر میرود با اینحال خودش رابسیارپرهیبت نشان میدهد.فرم کله اش درست شبیه یک تخم مرغ است سبیلش کاملا شق ورق ونظامی مآب است وحتی اگر همه صورتش پوشیده وسبیلش تنها نمایان باشد همان برای شناساییش کافیست.

هنرپیشگان بسیاری تاکنون در نقش هرکول پوآرو بوده اند من جمله :جان مافت ، آلبرت فینی ،پیتر یوستینوف ،استین ترور ، آلفرد مولینا و...بالاخره دیوید ساچت.اما من مانند اکثر مردم پوآرو را با بازی دیوید ساچت (با تلفظ صحیح سوشی) ترجیح میدهم،بهرحال  معروف ترين چهره سينمايي پوآرو، ديويد ساچت است حیف آگاتا کریستی آنقدر زنده نماند تا دیوید را در قالب پوآرو ببیند.. در زمان کريستي، شبکه ۴ انگليس سريالی را تدارک ديده بود که در آن پيتر يوستينف قد بلند نقش پوآرو را بازي مي کرد (و در يک قسمتش ديويد ساچت، بازرس جب شده بود).کريستي از بازي يوستينف در اين نقش بدش مي آمد.

اولين حضور پوآرو : اولين بار در رمان «قتل در عمارت استايلز» در سال ۱۹۲۰ حاضر شد. بعدها در ۳۳ رمان، يک نمايشنامه و ۵۵ داستان کوتاه حضور پيدا کرد. در آخرين داستانش، «پرده» که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد (يک سال قبل از مرگ آگاتاکريستي) پوآرو در همان عمارت استايلز مي ميرد واندکی بعد به همین مناسبت روزنامه نیویورک تایمز دست به کاری بی سابقه میزند.آگهی ترحیم هرکول پوآرو را در صفحه اولش بچاپ میرساند!

امادر نظر من و طرفداران هرکول او هیچوقت نمی میرد چون در تک تک سلولهای خاکستری مغزمان زنده است...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - خانم لمپرت - ۱۳۹۲/۸/۱۷ صبح ۰۲:۳۹

(۱۳۸۹/۵/۱ صبح ۰۱:۴۶)Classic نوشته شده:  

این تاپیک را به بررسی شخصیت های سینمایی ماندگار اختصاص می دهیم. آدم هایی که روی پرده سینما ساخته می شوند و وجود بیرونی ندارند. لطفا در اینجا فقط در مورد خود کاراکتر سینمایی ، مجزا از بازیگر آن بحث کنید.. بهتر است از شخصیت های مورد علاقه خود به ترتیب اولویت شروع کنید و از دل بنویسید. هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند...

میدانم باید از" آدم" های روی پرده سینما بگویم و مجزا ازبازیگرشان اما...

وقتی پای فیلمی از تیم برتون خلاق در میان است با تصویر تاریکی که استادانه و دلنشین از بشریت برپرده جادویی ترسیم میکند مگر آدم محبوب و معقولی هم باقی می ماند؟!پس اجازه دهید اینبار وفقط همین یک بار از موجود دور از آدمیزادی بگویم که ازهرآدمیزادی به انسانیت نزدیکتر است : ادوارد دست قیچی

همه چیز از سوال ساده دختربچه ای از مادربزرگش آغاز میشود: «چه می‌شود که برف می‌بارد؟»

*********

ادوارد مخلوقی آدم نماست که سازنده اش قبل از اینکه دستانش را بسازد میمیرد و او به جای دست بناچار۵ پنجه‌ی قیچی وار دارد .ادوارد دست قیچی ژولیده و رنگ پریده و مشکی پوش وارد دنیایی میشود رنگ در رنگ پر نقش ونگار. او ساده دل ومعصوم است وتا آخرماجرانیزاینگونه میماند. با قلب پاکش دوست دارد به مردم کمک کند در حالی که هیچ چشم داشتی از بقیه ندارد ادوارد بخاطرنقص عضوی که دارد مورد توجه واقع میشود. ولی همین نقص او برده واردرخدمت تکمیل زیباییهای دنیای انسانها قرار میگیرد.اونه تنها شکایتی ندارد بلکه قلبا از خدمت به مردم خرسند است.

اما به خاطر عدم کنترل کامل "قیچول" هایش در ابتدا باعث اسیب دیدن خود خصوصا خراشهای چهره اش هستیم همین عدم کنترل ناخوداگاه و ناخواسته باعث اسیب دیدن معشوقه اش و سایرین میشود و به این بهانه مردم قدرناشناس بدون در نظر گرفتن قلب پاک ادوارد او را خطرناک قلمداد میکنند.نقص عضو ادوارد از زمانی که عاشق می شود به روح خودش نیز ضربه میزند نقطه ی اوج آن وقتیست که که ادوارد در عین تمنا از اغوش گرفتن معشوقه اش خودداری می کند...ادوارد تحقیر میشود تنبیه میشود طرد و تبعیدمیشود ولی عاشق وزیبایی آفرین وهنرمند باقی میماند.

و بالاخره برف حاصل از تراشیدن مجسمه ی فرشته ی یخی به دست ادوارد که برای معشوفه خود ان را می سازد و شایدتجلی سرمای سوزان آزمندی بیرحمانه و استثمارگرایی آدمها نیز باشد...

 

والحق که جانی دپ از ادوارد تیپ دوست‌داشتنی‌ای ساخته! موجودی لطیف و معصوم که باید او را از دنیای بد بد بدپیرامونش و البته دستهای قیچی‌‌وار خودش محافظت کرد تا جسم و روحش بیش از این خراشیده‌نشود. بازی دپ بقدری درخشان است که بی انصافی بود سخنی از هنرنمایی وی به میان نیاورم.

خلاصه کلام آنکه ادوارد دست قیچی از هر انسانی انسانتر، از هر عاشقی عاشقتر و در نظر من ازهرمحبوبی محبوبتر است والبته صد البته از هر تن هایی تنهاتر است یاد شعر نیما افتادم:

آی آدم ها

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید :

آی آدم ها ..

و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها

 آی آدم ها…




RE: شخصیت های دوست داشتنی - jack regan - ۱۳۹۲/۹/۲۱ عصر ۰۳:۵۹

یادم میاد قدیما منظورم دهه شصته واسه هر مناسبتی یه فیلم خاص از صدا و سیما پخش میشد مثلا عید مبعث یا وفات پیامبر فیلم محمد رسول الله یا در ایام محرم فیلم قیس بن مسهر  و.... خلاصه هر مناسبتی یک یا چند فیلم روتین خودش رو داشت که هر سال پخش میشد حالا یادتون میاد فیلم مناسبتی ایام میلاد مسیح چی بود؟

چند وقت پیش اتفاقی فیلم رو تو ارشیو یکی از دوستان دیدم وخلاصه بعد از نمیدونم بیست و چند سال به تماشای اون نشستم .یادم میاد اونوقتا که خیلی کوچیک بودم هر سری این فیلمو میدیدم اخرش واسه برنادت اشک میریختم تا پیش از این اخرین باری که فیلم رو دیدم چهره برنادت برام یکی از چهره های معصوم و دوست داشتنی زندگیم بود.حالا بگذریم از اینکه اخرین باری که فیلم رو دیدم همه تصورات ذهنی من از این فیلم و چهره معصوم برنادت فرو ریخت.

حالا این فیلم برام فقط یک ملغمه بهم ریخته از دعواهای  قدیمی حکومت و روحانیت برای کسب قدرت بیشتر و استثمار عوام است هرچند henry king تلاش کرده با بهره گیری از چهره ذاتا معصوم و دوست داشتنی jennifer jones به نقش برنادت رگه هایی از عرفان مسیحی به دور و عاری از مولفه های سنتی قدرت یعنی روحانیت و حکومت را تعریف و تبلیغ کند ولی در نهایت باز هم به دامان کلیسا میغلطد و با مرگ برنادت باز هم همه چیز سر جای اول باز میگردد و صاحبان زر و زور و تزویر دوباره بر گرده عوام سوار میشوند  و دیگر هیچ.و خلاصه  نفهمیدیم فایده ایمان وقتی موجب ارتقای معرفت و فهم اگاهی بشر دو پا نگردد چیست جز اینکه او را روز بروز در پذیرش بی چون و چرای سرنوشت مصمم تر کند.ولی خداییش ایندفعه از دیدن صحنه های بکر و زیبای یک روستای فرانسوی اواسط قرن بیستم خیلی لذت بردم




RE: شخصیت های دوست داشتنی - آقای خط - ۱۳۹۲/۱۰/۱۲ عصر ۱۱:۲۸

اولین پستم رو در سایت شما به فال نیک می گیرم!

به علاوه ی آنچه دوستان از شخصیتهای دوست داشتنی خودشون نام بردن که برخی بازیگران پرآوازه ی تاریخ سینما بودن میخواستم اینجا از چند بازیگر گم نام تاریخ سینما که تنها در یک فیلم و برخیشان در چند فیلم محدود بازی کردن نام ببرم ....نمیدونم چرا.؟...اما عجیب در ذهن من این شخصیتها ماندگار شدن،راسیاتش جای دیگری هم در خاطره ی ذهن من خواهند داشت!

1-جلسومونیا.........جولیتا ماسینا در جاده ی فدریکو فلینی!

جلسمونیای جاده به گمانم خیلی از خود جولیتا ماسینا دور نیست همانطور که نام جلسمونیا هم از ترکیب نام واقعی او می آید! در شبهای کابریا هم این عنصر دلقک بودن به چشم می آید!اما در جاده نمود بیشتری دارد!

2-درسو اوزوالا.......ماکسیم مونزوک در فیلم درسو اوزوالای کوروساوا

عجیبه که این فیلم کوروساوا خیلی دیده نشده و بعضا مورد بی مهری قرار گرفته!

تن صدای خاصش،نوع راه رفتنش،چپق کشیدنش،سادگیش،بزرگواریش،کاپیتان کاپیتان گفتنش او را برای همیشه در خاطرم زنده خواهد گذاشت!

البته گویا بچه های اینجا دستی هم در دوبله دارن پس خوبه یادی بکنیم از استاد اسماعیلی برای دوبله ی بی نظیر درسواوزالا که با لهجه ی بی نظیرش شخصیتی عمیق به او داده!!

پی نوشت:عجیبه که من پنج بار از سرو ته متن زدم تا بتونم پست رو ارسال کنم و یکی از شخصیتها روهم به جبر حذفش کردم و بعضی متنها رو نیز همجنین،کاش همانطور که در ورود سخت گیری میشه در امکانات حداقل مانند سایتهای دیگه باشه!!!

موفق باشید!




RE: شخصیت های دوست داشتنی - زاپاتا - ۱۳۹۳/۷/۲۴ عصر ۰۶:۰۴

(۱۳۹۳/۷/۲۴ صبح ۱۰:۲۰)Kurt Steiner نوشته شده:  

.یادی از کمیسر محبوب سینما :

... برای کمیسر فقیری مثل من 3 میلیون پول زیادیه ! متاسفم آقایون من خریدنی نیستم !

.

دوست گرامی از کمیسر محبوب سینمای دهه 60 یاد کردید و من از دوبله بی نظیر حسین عرفانی هم یادی می کنم . یکی از دلائل محبوبیت فراوان این شخصیت در اکران سینماها و بعد پخش چندین باره اش از تلویزیون همخوانی صدای محکم و استوار حسین عرفانی با شخصیت کمیسر مولدوان بود . زنده یاد حسین معمارزاده هم که نقش منفی مقابل اورا می گفت در دوبله آن کم نگذاشت . مدتی پیش نسخه های اصلی انتقام و کمیسر متهم می کند را دیدم .دو سه سکانس کلیدی در فیلم وجود دارد که بعلت داشتن صحنه های مغایر با عرف جامعه جرح و تعدیل شده بودند که متاسفانه کلیدی هم بودند . اما مدیر دوبلاژ توانسته با گفتار مناسب این خلاء را پر کند .




RE: شخصیت های دوست داشتنی - دکــس - ۱۳۹۳/۱۱/۳۰ عصر ۱۲:۲۵

یکی از فیلمهای زیبایی که اخیرا دیده ام از اینجا تا ابدیت ساخته فرد زینه مان است. شخصیت پرویت با بازی مونتگمری کلیفت آدم کله شق و البته دوست داشتنی ای است که سعی میکند روی عقاید و افکارش ثابت بماند و سخت ترین فشارها را در این رابطه تحمل کند.

از نظر من مهمترین وجوه پرویت که احساسات بیننده را تهییج میکند عبارتست از عشق به محبوب، رفاقت تا پای جان، پایداری در عقیده، کم حرفی و مظلومیت، حس میهن پرستی و البته قیافه معصومی که دارد. موضوع جوانمرگی خود کلیفت هم مزید بر علت است. به نظر من کلیفت و دانا رید از زوجهای دوست داشتنی و بیاد ماندنی سینمای کلاسیکند..




به بهانه ریش - دکــس - ۱۳۹۴/۱/۱۰ عصر ۱۰:۳۹

یادی از چند ریشوی خاطره انگیز سینما


توشیرو میفونه در هفت سامورایی:
کیکوچیو شخصیت بامزه و به شدت زمینی هفت سامورایی، دهقان زاده ای که به زور خودش را به گروه تحمیل میکند و در انتها با کشتن آخرین راهزن و کشته شدن خودش کاراکتر خاطره انگیز فیلم میشود. هفت سامورایی بدون او فیلمی بی مزه و خشک است. شمشیر بیش از حد دراز کیکوچیو و سامورایی نبودنش ترکیب معناداری است. بازی استادانه توشیرو میفونه در نمایش کاراکتر همزمان خل و چل، میخواره، هوشمند، طغیانگر و فداکار شاید در بین فیلمهای دیگرش بی نظیر باشد.

.

.

.

پیتر یوستینف در اسپارتاکوس:
باتیاتوس صاحب تپل، حریص و فرصت طلب مدرسه گلادیاتوری و ارباب اسپارتاکوس. علاقمند به گلادیاتورها و کارشناس شکار آنها از بین برده ها. این مرد بد ِ دوست داشتنی در ازای پول حاضر است هرکاری انجام بدهد ولی ترجیح میدهد از خشونت دور باشد. انتهای فیلم وقتی از لج کراسوس، عملیات خطرناک نجات وارانیا و بچه اش را به عهده میگیرد خودش را از صف آدم بدها جدا و به خوبها نزدیک میکند. دوبله جاودانه مرحوم نوربخش در شخصیت پردازی باتیاتوس بی بدیل است. شخصا هرگاه یاد این کاراکتر می افتم صدای نوربخش فقید در گوشم طنین انداز میشود. مخصوصا آنجا که با هیجان و ذوق خاصی میگوید: «وای چه جالب. کاش من اونجا بودم.»

.

.

.

توشیرو میفونه در ریش قرمز:
پزشک اخمو و ظاهرا خشنی که دل رئوفی دارد. در منطقه فقر و فلاکت زده حاشیه شهر، دکتر کیوجو با همه توان و مدیریت خاص خود مصمم به دستگیری از بیماران و نیازمندان است. حتا در جایی که لازم باشد، از نقطه ضعف قاضی - که لابد باید نماد عدالت و درستکاری باشد اما نیست - استفاده میکند بلکه در قبال اشتباهش حاضر به سرپرستی چند کودک بشود. به یاد ماندنی ترین صحنه فیلم بنظرم انجاست که یک تنه دسته ای از اراذل و اوباش را لت و پار میکند و باز خود به مداوای آنان می نشیند. ور رفتن دکتر با ریش وقتی اعصابش بهم ریخته یا درگیر حل مشکلی است، بیادماندنی است. ریش قرمز آخرین فیلم سیاه سفید کوروساوا و آخرین همکاری میفونه با اوست.

.

.

.

آل پاچینو در سرپیکو:
پلیس صادق و آرمانگرا، با لباسهای جالب و تیپ شبه هیپی. در آن روزگار، هیپیسم با اصلی ترین نشانه اش یعنی مو و ریش بلند معروفترین نماد اعتراض و ساختارشکنی بود. هرچه فیلم جلوتر میرود و فرانک سرپیکو بیشتر درگیر مبارزه با خودی ها و خلافکارها میگردد، اندک اندک ریشش بلندتر میشود. شاید بتوان آنرا نمادی از جدا افتادگی از محیط و روحیه معترض و آرمانگرا به حساب آورد. محیطی که پلیسها با نظم و ترتیب و صورت اصلاح شده و لباس مرتب، غالبا درگیر بده بستان با خلافکاران و قاچاقچیان هستند. سکانسی که فرانک لای در گیر افتاده و کوشش میکند از هفت تیرش استفاده کند (رد زخم روی دستش)، بیش از همه به ذهن می ماند.

.

.

.

رابرت دونیرو در شکارچی گوزن:
پس از فیلم راننده تاکسی، درین نقش هم رابرت دونیرو در گیر جنگ میشود. جنگی که زندگی آرام و جمع دوستانه چند مرد را مضمحل میکند و سرنوشت غم انگیزی برایشان رقم میزند. مایکل عاقلترین و مسئولترین مرد فیلم است. فریادهای وحشتناک مایکل بعد از بازی رولت روسی نقطه عطف اصلی فیلم است. به خلاف سرپیکو، در اینجا مایکل با تراشیدن ریش (تغییر در تیپ همیشگی) با تلخی ها مواجه میشود و به بلوغ میرسد. سرخوشی ابتدای فیلم، نگاههای مهربان مایکل و لیندا (مریل استریپ) و ترانه زیبای I Love You Baby... غم و غصه نیمه دوم را دو چندان می کند.

.

.

.

ژان رنو در لئون/حرفه ای:
منفور ترین شغلی که میتوان در ذهن تصور کرد چیست؟ یکی از انتخابها آدم کشی است. آنهم آدمکشی سفارشی. حال تصور کنید آدم کشی را که رفته رفته محبوبتر میشود. شخصیت پردازی فوق العاده لوک بسون، همراهی لئون و ماتیلدا - گویی ماتیلد کودکی لئون است - و خشونت افسار گسیخته فیلم دست به هم میدهند و اثری ماندنی خلق میکنند. در پایان، لئون در آخرین قدمهایش از رسیدن به نور باز می ماند اما انعکاس انفجار روی صورت غرقه بخون او شاید نوید رستگاری باشد. لئون بنظرم شاهکار لوک بسون تا امروز و بهترین نقش آفرینی ژان رنو، از فیلمهایی است که هر از چندی دلتنگ ادمهایش میشوم و به تماشای مجدد شخصیتی می نشینم که شغلش هیچ رغم قابل پذیرش نیست اما در دوست داشتنش تردید ندارم.

.

.

.

تام هنکس در دور افتاده:
چاک کارمند میان رتبه، منظم و به شدت درگیر کار با سقوط هواپیمایش پا به جزیره دور افتاده ای میگذارد و زندگی و سرنوشتش بکلی بهم میریزد.  وقتی چاک را با تنی به شدت لاغر، مو و ریشی بلند و زرد در حالی میبینیم که به خوبی در ماهیگیری استاد شده و راه و روش زنده ماندن را فرا گرفته، اما متوجه میشیویم که هنوز با توپ والیبالش حرف میزند و رابطه عاطفی برقرار میکند. خلا عاطفی در زندگی چاک بعد از نجات از جزیره بخوبی نمایان میشود... صحنه سقوط هواپیما سکانسی بسیار خوب و نفسگیر است. از دیگر لطایف فیلم انجاست که چاک فندک اشپزخانه را چندبار میزند و روشن شدن آتش را نظاره میکند. او و بیننده به یاد می اورند سختی هایی که حتا در روشن کردن یک آتش ساده میتواند پیش روی آدمی قرار بگیرد.

.

منابع
ویکی پدیا :: همشهری آنلاین :: وبسایت آفتاب :: یادداشتهای مهرزاد دانش




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۹۴/۱۰/۲۲ صبح ۱۲:۲۹

هارولد لوید از آدم های نازنین تاریخ سینماست.

شاید با تماشای برخی فیلم هایش حوصله آدم سر برود اما خودش آدم نازنینی است . مخصوصا  این روزها , که با رگباری از فیلم های فوق اکشن , شلوغ و با پیام های گنده و پیچیده فلسفی مواجه هستیم , تماشای دوباره فیلم های سرراست و ساده او حکم نوعی آرامش بخش را دارد. در شخصیت کودک وارش , سادگی و صمیمیت خاصی است که مشابه کمتری دارد. معجون عجیبی است. اگر سادگی شخصیت های لورل هاردی و زیرکی چارلی چاپلین را ترکیب کنیم چیزی شبیه هارولد لوید به دست می آید ! حال آن چهره معصوم را با صدای متین و زیبای ناصر طهماسب ترکیب کنید تا همه چیز تکمیل شود.

خب حالا چه شد که این شب سرد زمستانی یاد این فسیل سینمای صامت و نخستین های ناطق افتادیم ؟ :eee43 تقصیر جیمز باند بود که گویندگان و دوبلورهای فیلم پنجه گربه را اینجا معرفی کرده بود و ما را به یاد یکی از بهترین نقش هایی که این بازیگر دوست داشتنی بازی کرده بود انداخت. شاید جدی ترین و خشن ترین کاراکتر سینماییش در این سکانس بود. :eee2آنجا که در نقش رئیس و شهردار قاطع یک شهر , دستور دارد تمام تبهکاران شهر را در یک زیرزمین جمع کنند و یکی یکی گردن بزنند. دیدن سرهای بریده که روی سینه مرده ها می گذاشتند و از جلو مجرمان رد می کردند در کودکی برای ما واقعا ترسناک بود. ( البته نه به اندازه بریدن سر مفتش در سلمانی توسط شعبان استخوانی در هزاردستان :ccco )

این سکانس خاطره انگیز را در زیر تماشا کنید:

تیکه هایی از فیلم پنجه گربه 1934

...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - جیمز باند - ۱۳۹۴/۱۰/۲۲ صبح ۰۷:۱۱

با درود بر سروان رنوی عزیز

مرسی بابت پست زیبایی که گذاشتیت...

اینجور تقصیرها را حسابی به گردن میگیرم!:blush:

جایی میخوندم که کمدینها را رده بندی کرده بود... خیلی وقت پیش بود...

1- چاپلین 100 از 100

2- باستر کیتون 90 از 100

3- هارولد لوید 90 از 100

4- لورل و هاردی 70 از 100

... بماند

اما میدونم قبول داریم دوبله موثرترین نقش را در ترویج سینما در ایران داشته.

عاشق موسیقی متن فیلماش هستم هنوز و آنچه از اینترنت دانلود کردم موسیقی متنش فقط یک پیانو است. (دور از جون پیانوی سام البته)




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۹۴/۱۰/۳۰ عصر ۱۱:۳۷

پس از اینکه از هارولد لوید و فیلم پنجه گربه در پست قبلی یاد کردیم , نوبت  زوج دوست داشتنی و تکرار نشدنی تاریخ سینما لورل و هاردی است. امشب به لطف سایت کافه کمدی فیلم زیبای پرونده قتل murder case را دیدم. فیلمی کوتاه ( حدود 30 دقیقه ) اما دیدنی و با کیفیت تصویر و دوبله خوب  که تماشای آن حتما لحظات خوشی را برای شما به ارمغان می آورد.

داستان از آنجا آغاز می شود که لورل و هاردی طبق معمول ! بیکار و تنها در اسکله نشسته اند که به صورت اتفاقی روزنامه ای به دست هاردی می رسد  ! خبر مرگ عموی پولدار لورل , آنها را در یک شب بارانی و تاریک , به خانه ای ترسناک می کشاند که البته خدمتکاری جنایتکار دارد و می خواهد وراث را یکی یکی از میدان به در کند ...:eee2

لینک مستقیم دانلود

...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - جروشا - ۱۳۹۴/۱۱/۴ صبح ۱۲:۵۹

این پست رو تقدیم به همه طرفدارای کاپیتان جک اسپاروی عزیز و مخصوصا به دوست نازنینم که جانی دپ رو خیلی دوست داره و من اون و جانی دپ رو خیلی دوست دارم، تقدیم میکنم :)

/////////////////////////\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\

من از چهار شخصیت خیلی خوشم میاد:

آدمای شوخ و شنگ، همونایی که بقیه فکر میکنند کمی مشنگ هستن!

دریانوردای بی کله و پر انرژی که حتی تو طوفان دل به دریا میزنن

راهزن های جنتلمن! نظیر روباه جذاب کارتون رابین هود

و خوب، از همه بیشتر آقای جانی دپ!:heart:

...

حالا فکر کنید ترکیبی از اینا چی میشه:

Jack Sparrow

من که فکر نمیکنم خود خدا هم دزد دریایی به این جذابیت و محبوبیت تا حالا خلق کرده باشه! به هرحال اول دست شخصیت پردازهای فیلم افسانه ای دزدان دریایی کاراییب،- تد الیوت و تری روسیو درد نکنه که جذاب ترین پروتاگونیست ممکنی که میتونه دزد دریایی باشه رو با زیبایی هرچه تمامتر نوشتند و دیزنی تصمیم گرفت اونو رو پرده بیاره. آقای گور وربینسکی کارگردان عالیقدر هم جانی دپ رو از بین چندین آپشن با استفاده از تراوشات مخ خلاقشون انتخاب کردند و معتقد بودند هر نقشی رو این بشر میتونه بازی کنه! و  جناب دپ عزیز هم از تلفیق دو شخصیت یکیش کارتونی Pepé Le Pew و کیث ریچاردز گیتاریست مشهور گروه راک رولینگ استون (که دوتا کامئوی کوتاه در نقش پدر جک اسپارو؛ کاپیتان تیگ در دو فیلم پایان دنیا و سوار بر امواج ناشناخته داره)، نقشش رو درخشان و بی نقص تو این سری فیلمها بازی کرده و بگفته خودش تا دزدان کاراییب 10 هم برای بازی تو این نقش معرکه پایه است. خوب به گزارش شبکه بی_بی_C هم که جناب جک گنجیشکه اسطوره ای، معروفترین دزد دریایی جهان شناخته شده! مبارکش باشه. مرحوم روجر ایبرت هم در وصف بازی جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپارو فرموده: «هر اتم از شخصیتش اوریجیناله!»

به به ماشالا به این قد و هیکل و تیپ و هیبت! :)

جک خیلی زبله ، تندو تیزه، شوخ طبع و دوست داشتنیه و نازک دل.یه عالمه تتوی عجیب غریب رو تنش داره. کمی خصلت زنونه داره که از رفتارای بامزه راسوی ماده کارتونی پپه لوپیو، الهام گرفته. ترسو بودنش هم دوست داشتنیه مخصوصا وقتی در مواقع لزوم فرار رو به قرار ترجیح میده. تکیه کلام جالبش موقع دررفتن به اونایی که دنبالشن اینه:

«خانم و آقایون! از این پس این روز را همیشه به خاطر خواهید آورد روزی که نزدیک بود کاپیتان اسپارو را دستگیر کنید!»

تا حالا چهار فیلم از سری دزدان دریایی کاراییب در اومده فیلم پنجم هم 2017 اکران میشه، در همه این فیلمها جک ستاره فیلم و محبوبترین شخصیت داستانه:

  • 2003: دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه جک در این فیلم کشتی اش «مروارید سیاه» رو از دست داده و با کمک دوستاش الیزابت و ویل ترنر در آخرفیلم موفق میشه اونو با حیله ای که به کاپیتان باربوسا میزنه، بازپس بگیره.
  • 2006: دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده  جک باید بدهی خودشو بهدیوی جونز بده چون با اجازه اون فرمانده کشتی مروارید سیاه شده برای همین با الیزابت و ویل همکاری میکنه تا صندوق قلب دیوی جونز رو پیدا کنن. اما ویل راهشو جدا میکنه الیزابت هم در آخر فیلم اونو به دکل مروارید سیاه میبنده تا غرق شه.
  • 2007: دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان جک دوباره با الیزابت و ویل همدست میشه تا مروارید سیاه رو پس بگیرن. اما با اجبار باربوسا وارد محفل برادران میشه و در یک معاوضه با ویل عوض میشه و یه زندان جونز میفته ولی فرار میکنه و آخر جونز رو میکشه.
  • 2011: دزدان دریایی کارائیب: سوار بر امواج ناشناخته در لندن آنجلیکا نامزد فریب خورده و رها شده جک،با جعل نام جک اسپارو کشتی دزدان دریایی رو هدایت میکنه ولی جک که برای پس گرفتن هویتش  با او درگیر شده تازه میفهمه اون کیه و آنجلیکا اونو به کشتی ریش سیاه میبره و ریش سیاه جک را مجبور میکنه که اونها رو به محل چشمه حیات ببره. باربوسا هم از طرف پادشاه انگلستان مأمور رفتن به چشمه حیاته. اسپانیایی‌ها هم دنبال یافتن چشمه حیاتن و داستان فیلم درگیری‌های مابین اینهاست.
  • 2017: دزدان دریایی کارائیب: مردان مرده هیچ داستانی نمی‌گویند (درحال ساخت)

خلاصه جک اسپارو سمبل دزدان دریایی کاراییب و الگوی شایسته تمام دزدان دریایی جهان در اقصی نقاط دوردست درپهنه آبی دریاست حتی ازش یک مجسمه یادبود شنی هم ساختند. احسنت

بعله جانی دپ یکی از محبوبترین هنرپیشه ها و جک اسپارو یکی از محبوبترین کاراکترهای فیلم برای منه.  منم مثل هر طرفدار پروپاقرصی یک تابلو از این موجود اسطوره ای و بشر کاریزماتیک رو به دیوار اتاقم نصب کردم. آیا به دیوار اتاق شما هم عکس کاراکتر مورد علاقه تون وصله؟ :)





RE: شخصیت های دوست داشتنی - اشپیلمن - ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ صبح ۰۲:۰۲

با سلام به دوستان عزیز.

"1900"... نامی که با اون عضو کافه شدم. طبق قوانین کافه عدد نمی توانست نام کاربری باشد و سروان رنو توصیه کرد که نام را تغییر بدم و بنده هم به "اشپیلمن" تغییر نام دادم تا قوانین کافه محقق شده باشه اما... .

نام "1900" برای کاراکتری که روحش نهایت نامحدود بودن است نامی کنایه آمیز و پارادوکسیکال است. عدد (کمیت)، محدودیت، معین و مشخص بودن در برابر شخصیتی هنرمند که توانایی خلق آثاری مسحورکننده دارد و روحش پیوسته در جهان نامتناهی در پرواز است و به هیچ محدودیتی تن نمی دهد حتی اگر در زندگی پایش را از کشتی بیرون نگذاشته باشد و همیشه با پاهای دریایی اش به همه جا سفر کرده باشد. کشتی ای که برای همه حکم وسیله ای را داشت تا به دنبال "زندگی" بروند اما برای "1900" این کشتی خود "زندگی" بود. بی شک آنها نمی دانستند زندگی یعنی همین "سفرها".

"1900" داستان زندگی اش عجیب است. به قول ترومپت زن در ابتدای فیلم: "مشکل اینجاست کسی باور نمی کنه". در کشتی رها می شود و توسط یکی از خدمه بزرگ می شود و در تمام زندگی اش از کشتی خارج نمی شود. تمام اینها برای پرت شدن به ماورای زندگی مدرن و ورود او به دنیای بی انتهای جهان سحرانگیز هنر بهترین تقدیر است. او کم حرف و آرام است، شخصیتش مملو از جملات قصار و حرف های فیلسوفانه نیست تا اطرافیان را به بازی های فکری و فلسفه بافی بکشاند. اما هیچ تردیدی نیست که او متفاوت است، مانند نامش... "1900".... و صد البته دوست داشتنی و نمی دانیم چرا!

او نوازنده نیست، خود_ موسیقی است. در عصری که همگان هزاران کیلومتر مسیر را به سختی می پیمایند تا به زندگی ایده آلی که فقط در آمریکا می توان به آن دست یافت برسند او اما بی هیچ محدودیتی تا بی نهایت ها سفر می کند تا زندگی را در تمام کائنات مزه مزه کند.

1900: "آدم ها تمام زندگی به دنبال جایی هستند که همیشه تابستان باشه، برای من که چندان جالب به نظر نمیاد".

عاشق شدن او هم زیباست. بعد از مدت ها بالاخره رضایت می دهد تا یکی از کارهایش رو ضبط کنند و در همین حین دختری بیرون کابین در جلوی پنجره ظاهر می شود و قلب او را تا ناکجاها می برد و در نهایت قطعه ای زاده می شود که سرشار از رازهاست.

.............................

بی شک "1900" عدد نیست، نام هم نیست، شخصیت هم نیست؛ یک انتخاب است از نحوه زندگی آرمانی در جهانی از محدودیت ها که هر انسانی رویای آن را دارد. جایی که نمی دانیم برای ایده آل زیستن باید پا به بیرون از ذات خودمان بگذاریم و در شلوغی جهان بیرونی محو بشویم و یا اینکه در دنیای نامتناهی درونی مان در جستجوی رستگاری باشیم.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۹۵/۳/۱ عصر ۱۱:۱۴

می خوای اذیت کنی ؟!

نمکی با بازی درخشان مهدی فخیم زاده یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت های تاریخ سینمای ایران است. یک مجنون بی آزار و کودک منش , که همراه با برادرش کدخدا , از ده به شهر می آید اما در هیاهوی شهر و بی عاطفگی ساکنان آن گرفتار می شود. در فیلم مسافران مهتاب سلیمان - نمکی و مراد سه برادر هستند. سلیمان که بزرگ آنها و کدخدای ده است به همراه نمکی , برادر مجنون اما معصوم اش به شهر می آید تا با کمک دیگر برادرشان یعنی مراد که در شهر ساکن است کار پیدا کنند غافل از اینکه خود مراد , هشت اش گرو نـُه اش است ! در شهر مردم از سادگی نمکی سوء استفاده می کنند و او را اذیت می کنند و داستان ها بوجود می آورند. او که در آغاز فکر می کرد شهر جای خوب و زیبایی است در پایان می گوید: کدخدااا ... بیا برگردیم به ده . شهر جای خوبی نیست.. همه اش می خوان آدم رو اذیت کنن ...

لینک دانلود کامل فیلم

سکانسی از فیلم




RE: شخصیت های دوست داشتنی - جناب سرگرد - ۱۳۹۶/۸/۳۰ عصر ۱۲:۴۸

سلام بر همه دوستان

از تمام فیلمهایی که به یا دارم میشه از کلی شخصیتهای به یادماندنی و خاطره انگیزیاد کرد که نام بردنشون یکجا خیلی طولانی میشه  تعدادی از اونهارو معرفی میکنم شایدشما هم با من موافق باشید و شاید هم نه:

اولین مورد که کاملا واضح و مبرهن است شخصیت دوست داشتنی سرگرد راینهارد در ارتش سری و همچنین سرگرد برانت

پیتر فالک به نقش جو بوی در معجزه سیب و وردست پروفسور در مسابقه بزرگ با دوبله بسیار زیبای استاد منوچهر اسماعیلی

جک لمون در نقش پروفسور (مسابقه بزرگ)

پیتر سلرز در فیلم روباه و دکتر استرنج لاو تمام کاراکترها

کرک داگلاس به نقش سرهنگ داکس در راههای افتخار

جین هیکسون در نقش خانم مارپل

لئوناردو دیکاپریو به نقش تدی دنیلز در جزیره شاتر - کوب در فیلم تلقین و هیو گلاس در فیلم برخاسته از گور(فوق العاده بود)

راسل کرو در گلادیاتور -ذهن زیبا  - محرمانه لس انجلس

دیوید بووی به نقش پادشاه جرت در فیلم لابیرنت و نیکلای تسلا در پرستیژ

در حال حاضر به همین تعداد بسنده میکنم تا از حوصله دوستان هم خارج نشه

موفق باشید.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۶/۹/۳ صبح ۰۱:۳۸

او جوانی تنهاست یا حداقل فکر می کند که تنهاست. به این می گویند تنهایی درون. قلبش پر از کینه است. اگرچه حق با او نیست اما مقصر هم نیست...

این بخشی از شخصیت لوک مک گرگور است. همان جوان استرالیایی الأصل متولد آمریکا که در تیراندازی مهارت شگفت انگیزی داشت و با طرز برخوردش گرمای ویژه ای به سریال رودخانه برفی می داد. کسی که به خیال گرفتن حق پدرش پا به سرزمین سرسبز استرالیا گذاشت. او شجاع و زیرک بود و به سرعت جای خود را به عنوان مردی با اقتدار بین مردم آن منطقه باز کرد تا زمانی که کم کم به این نتیجه رسید که دانسته ها و آرمان هایش سرابی بیش نبوده اند.

لوک مک گرگور شاید شخصیت آنچنان مشهور و شناخته شده ای نباشد اما دوست داشتنی است. راهش را اشتباه می رود اما انسانیت را زیر پا نمی گذارد. به خاطر دروغهایی که یک عمر پدرش در گوشش خوانده گستاخ و انتقام جو شده است اما باز هم نارو نمی زند. همیشه در فکر اینست که منصفانه به اهدافش برسد. او ناحق می گوید اما زور نمی گوید.

شاید این کاراکتر به یادماندنی ترین نقش جاشوا لوکاس تا به امروز باشد. کسی که بیننده ایرانی او را با صدای علیرضا باشکندی شناخت.

هنوز هم اگر بخواهم فیلمی دوبله از جاشوا لوکاس ببینم دوست دارم صدای باشکندی را بشنوم. چرا که این کاراکتر دوست داشتنی را فیلمنامه نویس، جاشوا لوکاس و علیرضا باشکندی با هم ساختند و خاطره انگیز کردند.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - جناب سرگرد - ۱۳۹۶/۹/۱۰ صبح ۱۲:۱۲

درود بر دوستان

یکی از شخصیت های نوستالژیک و به یادماندنی برای من جبارسینگ بود. البته زمانیکه شعله رو دیدیم خیلی ازش نفرت داشتیم ولی بعدها به این نتیجه رسیدم که چقد روراست بود ظاهر و باطنش همون بود که نشون میداد ولی بقیه ماشالا  هم دزد بودن هم آدم کش هم خیلی ماه !

خلاصه خداوند رحمت کنه  امجد خان رو چه شخصیت به یادماندنی خلق کرد .


یکی دیگه از شخصیتهای دوست داشتنی من آلپاچینو تو همه فیلمهاش مخصوصا بوی خوش زن-سرپیکو و بعد از ظهر سگی .کلا بازیگر بینظیریه همه فیلماش برای من جذاب بوده .


RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۶/۹/۱۳ صبح ۰۶:۵۸

شاید انسان چندان خوبی نباشد و اهل تکبر نیز باشد. اما خوب جزو طبقه اشرافی است. آنهم اوایل قرن بیستم. تکبر خصلت خیلی از آنها بود. جوان خوشتیپی است و البته بسیار شیک پوش. با پول همه چیز می خرد اما عشق را نه ...

کولدن کال هاکلی یکی از کاراکترهای اصلی فیلم تایتانیک است. شاید از نظر خیلی ها او کاراکتر دوست داشتنی نیست. اما واقعیت اینست که کاراکتر محبوب لزوما نباید مثبت نیز باشد.  این یک حقیقت است که تا شخصیت منفی چالشی نیافریند، سایر کاراکترها نیز کاری برای انجام دادن نخواهند داشت.

او یاد گرفته است تا همه چیز را داشته باشد، به هر قیمتی. و حالا که می بیند با هیچ قیمتی نمی تواند عشقش را بخرد  عصبانیتی توصیف ناپذیر وجودش را فرا می گیرد.

این مسئولیت بر دوش بیلی زین است.  بازیگری که هیچگاه مورد توجه هالیوود قرار نگرفت. اما با این حال چند نقش دشوار و قابل توجه در کارنامه اش دیده می شوند. تخصص وی بیشتر در بدمن هاست. او قرار است نقش را منفی تر از آنچه هست به نمایش بگذارد. او قرار است بیننده را متقاعد کند که نفرت انگیز است. حتی اگر به اندازه کافی کار بد نکند!

و او موفق می شود. بیننده او را دوست ندارد. او را از خود می راند. ذره ای حق به او نمی دهد. با کمی دقت می توان دریافت که این کار را کال هاکلی نکرد بلکه بیلی زین کرد! او کاراکتری خلق کرد که در نهایت کراهت, محبوب است.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۶/۹/۳۰ صبح ۰۳:۲۷

اصولا انسان کم حرف که باشد، مرموز هم جلوه می کند. مخصوصاً وقتی لباسهای عجیب و غریب تنش باشند و حالت چشم هایش نیز اعتماد به نفس بالایش را نشان دهند! خب به این گونه آدمها دیر می توان اعتماد کرد. ولی خوب آنها نیز مانند بقیه می توانند خوب یا بد باشند. به هر حال پنجاه ، پنجاه است نه کمتر و نه بیشتر.

خوشبختانه بایرون سالی سریال پزشک دهکده اینرا ثابت کرد که با وجود خصوصیات متفاوتش می تواند قابل اعتماد تر از هر کس دیگری باشد. او مانند همه انسانها آسیب پذیر بود، او به خوبی می دانست در نبرد تن به تن ممکن است فاتحه اش خوانده شود! وقتی حرف حق می زند ممکن است تمام اعتبار و جایگاهش را از دست بدهد. او می دانست که ممکن است نتواند جلوی کشتار شایان ها را بگیرد و یا یک زندگی رویایی به سایر سرخپوستان ببخشد. (به هر حال تاریخ را که نمی توان تغییر داد!) اما دل را به دریا می زد تا بتواند لااقل به یک سرخپوست یا سیاهپوست و یا حتی یک سفید پوست مظلوم یاری برساند.

بایرون سالی ها تاریخ ساز نیستند.‌ قدرتش را هم ندارند. اسم شان نیز در تاریخ ثبت نمیشود ، تنها انسان هایی هستند که آن چیزی را که جلوی چشمانشان قرار گرفته است، تحمل نمی کنند.

در آمریکا جو لندو با صدای خودش معرفی شد و در ایران با صدای سعید مظفری. انگار یکی از معدود دفعاتی است که زهره شکوفنده مدیر دوبلاژ سریال پزشک دهکده سعید مظفری را در جای مناسبی قرار داده است. غرور ، مردانگی، حق طلبی و اهل عمل بودن را هم صدای مظفری دارد و هم شخصیت بایرون سالی و در نتیجه به زیبایی با هم عجین شده اند.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۶/۱۲/۲۰ عصر ۰۹:۵۰

مردی خونسرد، آرام، درونگرا، زیرک و متفکر است. البته تقریبا می توان گفت که تنها به یک چیز می اندیشد. قتل! او یک قاتل حرفه ای است.

برای موفقیت در هر شغلی باید ذکاوت و استعداد آن حرفه را داشت. پشتکار قدم بعدی است و در نهایت نیز پای قوانین شخصی به میان می آیند. به این معنا که اگر دقیقا مانند دیگران عمل کنید و کارشان را کپی بنمایید معمولا نتیجه حاصله رضایت بخش نخواهد بود.

آرتور بیشاب فیلم متخصص نیز در شغل کثیف خود بی نظیر است. او پس از آنکه هدفش مشخص می شود، مدتی وقت خود را صرف تحقیق درباره آن فرد می کند. تمام جوانب را می سنجد و سپس کار او را به شکلی یکسره می کند که انگار بر اثر حوادث از دنیا رفته است. آنگاه که مطمئن شد کوچکترین نشانی از قتل به چشم نمی خورد، به سرعت و به مانند یک شبح از آن محل فاصله می گیرد.

اما درست زمانی که استیو مک کانا، جوان سنگدل و با استعداد! را برای تبدیل کردن به قاتلی حرفه ای آموزش می دهد و از او در ماموریت هایش استفاده می کند، دیگر شرایط مانند گذشته به آرامی پیش نمی رود و کار جنبه پرهیاهو تر و خطرناک تر به خود می گیرد. اما آرتور حتی در سخت ترین شرایط نیز سربلند بیرون می آید.

همچنین او هیچگاه از یاد نمی برد که بی احتیاطی یکی از خصلت های بشر است که ممکن است دامن خودش را نیز بگیرد، اما وی همیشه حیله ای در چنته دارد. انسان فناپذیر است و گریزی از آن نیست اما در قانون وی مقابله به مثل همچنان به جای خود باقیست!

این چارلز برانسون بود که به آرتور بیشاب جان بخشید و نصرالله مدقالچی نیز آن را ایرانی کرد! هر دوی آنها درخشان بودند. گویش مدقالچی مشابه لحن برانسون است. شاید به ندرت اتفاق می افتد که صدا و لحن دوبلور تا این اندازه مشابه صدای بازیگر باشد. اما اینبار این اتفاق افتاده است.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۷/۱/۳۱ صبح ۰۲:۰۴

معمولا کسی کاراکترهای شکست خورده را دوست ندارد. مخصوصا شخصیت هایی که خودشان احساس می کنند شکست خورده اند. آنهایی که زندگیشان را پوچ می شمارند و حتی احساس حقارت می کنند. شاید بیننده بگوید، او خود را دوست ندارد، من چرا از وی خوشم بیاید.راستش رفتن به دنیای درون انسانها آنقدرها هم بد نیست و می تواند زیباییهای خودش را داشته باشد. احساسات آدمی، تا زمانی که منجر به ایجاد تنفر و یا تحقیر دیگری نشود، در جایگاه خود ارزشمند است.

بیلی فلین کاراکتر اصلی فیلم قهرمان، مرد سی و هفت ساله ای که با فرزند هشت ساله اش تی جی زندگی می کند، یکی ار آن آدمهاست. او که روزی قهرمان بوکس بوده، پس از آنکه همسرش او و تی جی را ترک می کند به الکل و قمار روی می آورد و از خوشبخت کردن پسرش عاجز می ماند.این در حالی است که تی جی پدرش را قهرمان خطاب می کند.

هنگامی که بیلی تصمیم می گیرد برای تضمین آینده فرزندش دوباره پا به میدان مسابقه بگذارد، سروکله آنی، همسر سابق وی و مادر تی جی پیدا می شود. او که با مردی خوش اخلاق و پولدار ازدواج کرده است، تی جی را طلب می کند. احساسات متناقض بیلی را آزار می دهند. اینکه او تی جی را با جان و دل بزرگ کرده، اما مادری که فرزندش را ترک کرده است,حالا شرایط بسیار بهتری برای نگهداری از تی جی دارد.

سکانسی که تی جی با هدیه های گران قیمت از پیش مادرش برگشته و سوار ماشین پدرش می شود تکان دهنده است. بیلی که برایش عروسکی خریده است، با دیدن هدیه های همراه کودکش، احساس شرم وجودش را فرا می گیرد و عروسک خودش را مخفیانه از ماشین به بیرون می اندازد.

احساسات متناقض وی نشان دهنده این منطق است که هیچ کس کاملا مقصر و یا بی تقصیر نیست. او هم پدر خوبی بود و هم نبود و خود اینرا می دانست. در نهایت او به خاطر فرزندش پا به زمین بوکس می گذارد و  مقام قهرمانی جهان را از آن خود می کند و پسرش را ثروتمند می کند، اما این به قیمت از دست دادن جانش تمام می شود. تی جی با چشمانی گریان همچنان پدرش را قهرمان خطاب می کند.

بیلی فلین یک شکست خورده دوست داشتنی بود!




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۷/۹/۲ صبح ۰۱:۰۳


شاید هیچ چیز ترسناک تر از این نباشد که احساس کنید دیگر نمی توانید به کسی اعتماد کنید. احساس کنید انسانها دیگر آنهایی که بوده‌اند، نیستند. در واقع شما همان چهره ها را می بینید، اما حس می کنید که در درونشان کسان دیگری هستند. این احساس اگر برای هر کسی غیر ملموس باشد، برای یک نفر قابل درک است. استیو بلیک به خوبی درک می کند که دلهره ناشی از بی اعتمادی یعنی چه؟!

استیو بلیک، عکاس خبرنگار شخصیت اصلی مینی سریال ناخوانده، مرد نسبتا جوانی می باشد که ترس وجودش را فرا گرفته است. مردی که به دنبال این جواب می گردد که چرا هم نوعانش در این کره خاکی پس از اینکه از حوادث ناگوار بشکل معجزه آسایی نجات پیدا می کنند، رنگ عوض می کنند. اینکه چرا همان چهره سابق را دارند اما انگار درونشان تغییر یافته است.

استیو لحظه به لحظه خود را به مرگ نزدیک تر می بیند. دخالت در اموری که از نظر عده ای به او مربوط نیست، طبیعی است که این احساس را به همراه داشته باشد. اما وی دست بردار نیست. آنقدر کندوکاو می کند تا به این حقیقت دست می یابد که نسل انسان ها به زودی منقرض می گردد!

داگلاس هاج با آن چهره خاصش به خوبی در نقش مردی زیرک، کنجکاو، درونگرا و در عین حال وحشت زده در دنیایی آکنده از رمز و راز، خود نمایی می کند. در نسخه ایرانی این مینی سریال چهره داگلاس هاج با صدای ژرژ‌ پطرسی آمیخته شده است. صدایی که بدون شک قادر بوده، این کاراکتر دوست داشتنی را به بهترین نحو به بیننده معرفی کند.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - سروان رنو - ۱۳۹۷/۱۱/۱۵ عصر ۰۵:۰۳

مستر بین نازنین ....{#smilies.heart}. ... او چاپلین عصر ماست...{#smilies.heart}

کاراکتر بین  Bean  را در فیلم های کوتاه اولیه اش بیشتر از فیلم های بلند سینمایی اش دوست دارم‌. شخصیتی ساده که صفات انسانی را در حالتی اغراق گونه داراست ؛ به شدت حسود ، خسیس ، کینه ای ، کنجکاو ، فضول ، برتری جو ، احساساتی و بی تفاوت به قوانین دست و پاگیر ... شخصیت واقعی روآن اتکینسون”در پشت دوربین هم طناز و دوست داشتنی ست

در کلیپ زیر او داستانی را درباره مواجه شدنش با فردی تعریف می کند که آن فرد به او می گوید که چقدر شبیه مستر بین است و هنگامی که اتکینسون می گوید که بله من خود مستر بین هستم آن فرد باور نمی کند و هر چه مستر بین دلیل می آورد آن فرد زیر بار نمی رود !!




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Savezva - ۱۳۹۷/۱۲/۲ عصر ۰۱:۲۴

در بسیاری از فیلمها شخصیت های جالبی حضور دارند که در کنار قهرمان اصلی فیلم نقش کلیدی را ایفا می کنند. این شخصیت ها در بعضی از این فیلم ها گاهی ماندگارتر از نقش اول می شوند و مدت ها در ذهن مخاطبان باقی می مانند.

کارلو کاروچی با بازی کلایو رویل در فیلم آوانتی ساخته بیلی وایلدر یکی از این نقش هاست. کارلوچی مدیر یک هتل ایتالیایی است که خود را آماده پذیرایی از ارمبروستر میلیونر امریکایی با بازی جک لمون می کند. پدر ارمبروستر که سال ها در این هتل اقامت داشته در اثر تصادف اتومبیل کشته شده است. اما موضوع اینجاست که وی در این تصادف تنها نبوده و همراه با معشوقه اش از دنیا رفته است. زمانی که ارمبروستر در قامت یک آمریکایی جدی و مقرراتی وارد خاک ایتالیا می شود خبر ندارد که همسفر او در حقیقت دختر همان کسی است که همراه با پدر وی در تصادف کشته شده است. در اینجا وظایف کارلوچی شروع می شود وی مانند یک آچار فرانسه اوضاع را کنترل می کند و با استفاده از اهرم های مختلف نه تنها تمام امور را لاپوشانی می کند بلکه باید همزمان تمام هماهنگی های لازم را جهت انتقال اجساد به امریکا فراهم کند. در این میان اتفاقات مختلفی مانند موانع موجود بر سر انتقال به سبب کاغذ بازی ها، ماجرای قتل و مسائل مختلفی در فضای طنز آمیز داستان رخ می دهد که باعث بروز مشکلات زیادی می شود . در اینجاست که نقش پر رنگ کارلوچی نمایان می شود و وی به طرز جالبی تمامی مسائل و مشکلات را حل می کند تا داستان به خوبی و خوشی به پایان برسد.

فیلم آوانتی لحنی انتقادی و طنز آمیز به زندگی راحت و فرهنگ مردم ایتالیا و مقایسه آن با نظم و مقررات موجود در جامعه آمریکا در آن زمان دارد. قرار گرفتن این دو فرهنگ در کنار هم تضادهای جالب و خنده داری را به وجود می آورد که در این میان کارلوچی به عنوان یک میزبان محترم و مبادی آداب با کنترل اوضاع تمامی جوانب را کنترل می کند. و اینگونه است در پایان فیلم به عنوان یک شخصیت ماندگار و دوست داشتنی در ذهن بیننده باقی می ماند.




بدجنس دوست داشتنی - کنتس پابرهنه - ۱۳۹۹/۳/۱۲ صبح ۰۶:۰۹

پرستون در سریال پزشک دهکده یکی از کاراکترهای محبوبم بوده و هست. او شاید شخصیتی سفید نبود اما واقعن دوست داشتنی بود. شیطنت خاصی داشت و شاید گاهی از نظر اهالی دهکده حیله گر جلوه می کرد اما هیچ گاه رفتارش با رذالت همراه نبود. او ته دلش دکتر مایک را دوست داشت و شاید برای همین از سالی متنفر بود. (هر چند در واقعیت دوستی صمیمانه و عمیقی بین بازیگران این دو کاراکتر شکل گرفت). همیشه دوست داشتم در مجادله هایی که میان او و سالی در میگیرد، پرستون برنده میدان شود که متاسفانه هیچ وقت اینطور نبود.

یکی از دلایلی که این شخصیت تا این اندازه محبوب شد، جذابیت  جیسون لیلیند ادامز بازیگر این نقش بود. او در فصل دوم سریال به عنوان بازیگر مهمان در نقش ژنرال کاستر ظاهر شد اما بعد تر در دو فصل پایانی به جمع بازیگران ثابت پیوست و نقش پرستون را ایفا کرد. پرستون ابتدا با عنوان بانکدار در دهکده ساکن شد و سپس هتلش را تاسیس کرد. ماجراهایی که پیرامون او رخ می داد از جذاب ترین قسمتهای سریال بود.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۳۹۹/۴/۱۶ صبح ۰۸:۱۸

تصور کنید که شما پلیس یک شهر بزرگ هستید. ماموریت مخفی تان با شکست مواجه شده و همکارتان نیز کشته شده است. از طرفی زندگی زناشویی تان نیز به مشکل برخورده است. مسلما با اینهمه مشکلات، ترک شهر و کاشانه خودتان و رفتن به منطقه ای دورافتاده و بدون امکانات آخرین چیزی است که می خواهید. اما این تصمیم سرجوخه اریک اولسن سریال شمال شصت است. او خودخواسته پا به منطقه ای می گذارد که مردمش او را نمی خواهند. منطقه ای متعلق به سرخپوستانی که روی دیدن سفید پوستان را ندارند. چه برسد به اینکه طرف مرد قانون نیز باشد و مجبور باشند از او دستور بگیرند! اما اریک اولسن با تمام اینها کنار می آید. او با رفتارش ثابت می کند که نیامده آرامش منطقه شان را به هم بزند. او به آنها می فهماند که او آنجاست تا امنیت را برایشان به ارمغان بیاورد. دیری نمی گذرد که او آنجا پذیرفته می شود و حتی جزئی از آنها می گردد. با این وجود آنجا سرنوشت خوبی برای یک سفید پوست وجود ندارد!

جرالد ویلیام بین به اختصار جری بین که آنزمان در چند سال حضورش در عرصه بازیگری تنها توانسته بود در نقش های بسیار کوچک ایفای نقش کند، مسئول ایفای این نقش بود. او همان زمان، نام هنری جان الیور را برای خود برگزید. مسلما ایفای نقش اصلی یک سریال موفق برای بازیگری که تجربه زیادی در این عرصه ندارد اتفاق بزرگی محسوب می شود. به نظر می رسد که داشتن صدای بم، همچنین جدیت و اعتماد به نفسی که در چهره اش موج می زد، برای نقش سرجوخه اریک اولسن مناسب قلمداد شدند و در نتیجه وی با کنار زدن سایر کاندیداهای این نقش از جمله رابرت باکستیل (که در فصلهای بعدی با ایفای نقش سرجوخه برایان فلچر به سریال پیوست) این نقش را به نام خود کرد. دوبلور این بازیگر منوچهر والی زاده بود که او نیز سعی کرده با کلفت کردن صدایش جدیت و اقتدار یک پلیس را به نمایش بگذارد.

او همان زمان با بازیگر نقش مقابلش در آن سریال یعنی تینا کیپر وارد رابطه‌ای عاشقانه شد اما دیری نپایید که اختلاف بین آن دو شدت گرفت و جان الیور به خاطر رفتار خشونت آمیزی که با تینا کیپر داشت بازداشت می شود. بعدها تینا کیپر رضایت می دهد، اما تهیه کنندگان دیگر او را از این سریال حذف کرده بودند. البته دلیل اخراج وی انکار می گردد و اینجاست که پس از دو فصل، نقش اریک اولسن کشته شده و متعاقباً تینا کیپر تبدیل به بازیگر اصلی سریال می گردد. سریال زیبا ماند، اما جای خالی اریک اولسن همیشه احساس می شد.

در هر حال متاسفانه جان الیور این بازیگر نسبتا جوان آن سالها که از تیپ و چهره مناسبی نیز برخوردار بود نتوانست در عرصه بازیگری موفقیتی به دست آورد و پس از ایفای چند نقش بسیار کوتاه, با بازیگری تلویزیون و سینما وداع کرد.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - Savezva - ۱۴۰۰/۱۱/۱۵ عصر ۰۹:۵۷

در میان بسیاری از شخصیت های محبوب و دوست داشتنی و خاصی که در فیلم های مختلف بر پرده جادویی سینما نقش بسته اند، برخی از کاراکترهای انیمیشن هم بوده اند که با توجه به قصه و داستانی که برایشان نوشته شده، به عنوان یک شخصیت محبوب و دوست داشتنی در ذهن بینندگان ماندگار شده اند. برای من یکی از آن شخصیت های محبوب و البته بسیار خاص و دوست داشتنی فیلی به نام بینگ بانگ در انیمیشن استثنایی Inside Out می باشد.

زمانی که شادی به دنبال غم در ذهن درهم ریخته و در حال ویران شدن رایلی دختر قهرمان فیلم، در حال تلاش برای سر و سامان دادن به اوضاع است، ناگهان با فیلی به نام بینگ بانگ روبرو می شود که در خاطرات کودکی رایلی به عنوان یک قهرمان خیالی سالها همراه و همدمش بوده است. بینگ بانگ سرگردان که حالا در ذهن رایلی کاملا فراموش شده است، در راه رساندن شادی و غم به مرکز فرماندهی نقش یک قهرمان را ایفا می کند و با شناختی که از محیط اطراف دارد کمک می کند تا راه را برای آنها هموار کند. اما قشنگ ترین لحظه فیلم زمانی رخ می دهد که شادی و بینگ بانگ در پی یک حادثه در دره خاطرات فراموش شده سقوط می کنند، درجایی که تمام خاطرات کودکی رفته رفته خاموش شده و پودر می شوند. در حالی که هیچ امیدی برای خارج شدن از این دره وجود ندارد، بینگ بانگ به شادی کمک میکند تا با خواندن یک شعر خیالی و سوار بر یک ارابه ذهنی که در زمان کودکی در خیال رایلی بوده است، به سمت ماه پرواز کنند.

ولی وزن هردو برای ارابه زیاد است و اینجاست که بینگ بانگ پس از چدبار تلاش ناموفق با از خودگذشتگی از ارابه بیرون می پرد تا شادی بتواند به بالای پرتگاه برسد.  شادی با ناراحتی نظاره گر این فداکاری است و اینجاست که بینگ بانگ که در حال پودر شدن است به او می گوید: رایلی را نجات بده و از طرف من ببرش به ماه.... بینگ بانگ در ذهن رایلی برای همیشه محو می شود، درست مثل خیلی از بازی ها و خاطرات کودکی همه ما که به طور کامل از ذهنمان پاک شده اند...




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۴۰۰/۱۱/۳۰ صبح ۰۷:۲۵

بدترین موقعیت ها آنهایی هستند که خودتان را برایشان آماده نکرده اید چرا که انتظارشان را نداشته اید. اینجاست که استیصال و نگرانی و سردرگمی به سراغتان می آید. مخصوصا اگر عزیزی را از دست رفته ببینید و ناچارید برای بازگرداندن دوباره اش دست به کارهایی بزنید که تا به امروز تجربه اش را نداشته اید. باید عجله کنید آنهم در حالی که می دانید عجله همراه با پریشانی معمولا سودی ندارد.

جف تیلور فیلم Breakdown به خوبی توصیفات بالا را درک می کند. او که همراه همسرش به سمت سن دیه گو در حرکت است، با موقعیت وحشتناکی رو به رو می شود که تا قبل از آن برایش برنامه ریزی نکرده بود. وی در کمال تعجب متوجه می شود که ماشینش به شکل اسرارآمیزی در وسط جاده از کار می افتد. اعتماد کردنش به یک کامیون دار و سپردن همسرش به او نقطه شروعی برای اتفاقات اسرارآمیز و غیر قابل کنترل بعدی است. مردی که همسرش را از دست یافته می یابد خود را در وسط یک مشت انسان می بیند که تا ساعتی قبل آنها را نمی شناخته است. انسان‌هایی از جمله خود کامیون دار که ادعا می کنند همسرش را هیچگاه ندیده اند و پلیس هایی که انگار چندان ناپدید شدن آن خانم را جدی نمی گیرند. به راستی کدام یک از این افراد در گفته ها و عملکردهایشان صداقت می ورزند؟

کرت راسل در یکی از گیراترین نقش آفرینی های عمرش، استیصال و سردرگمی را در بهترین حالت ممکن ارائه می دهد. او در قالب کاراکتری فرو رفته که استیصالش قابل درک اما مهلک است. چرا که در موقعیتی که او قرار گرفته جایی برای معطلی وجود ندارد. درماندگی ای که منجر به تلاش مضاعف می شود مصداق شخصیت جف تیلور است. فیلمی با کاراکتری جذاب و دوست داشتنی همراه با فیلمنامه پرکشش و کارگردانی تنش زا برای تبدیل شدن به یکی از جذاب ترین تریلرهای دنیا چیزی کم ندارد مگر صدای دلنشین خسرو خسروشاهی که آنهم در نسخه ایرانی اش میسر گشته است!




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۴۰۱/۳/۸ صبح ۱۰:۰۴

شاید شما با انسان‌هایی برخورد کرده باشید که بسیار مودب و بافرهنگ جلوه‌ می کنند ولی وقتی درست بشناسیدشان متوجه می شوید که آنها محترم و بافرهنگ هستند اما تا یک زمان مشخص. کدام زمان مشخص؟ همان زمانی که از واژه نه استفاده می کنید و به عبارتی درخواست آنها را رد می کنید. اینجاست که آن رفتار مودبانه و محترم وجهه آتشین به خود میگیرد. به عبارتی این افراد می خواهند این را به شما بفهمانند که ما خوب بودیم اما شما نخواستید!

قطعا در دنیای واقعی کسی دوست ندارد با این چنین افرادی مواجه گردد ولی وقتی درباره هنر صحبت می کنیم موضوع کاملا متفاوت خواهد بود. معمولاً در هنگام تماشای یک اثر چشمان‌ بیننده به سمت کاراکتری حرکت می کنند که در سکانس مورد نظر، چالشی می آفریند و به عبارتی دیگر آرامش محیط و افراد حاضر را بر هم می‌زند.

حمید تمجیدی کارگردان سریال مرد ترس برای خلق فصل دوم سریالش بازی با مرگ به سراغ چنین شخصیتی رفت. کاراکتری به نام آزاد یک جنایتکار ایرانی که در آمریکا زندگی می کند و برای انجام یک ماموریت مخفیانه در ایران، به ترکیه دعوت می شود. آزاد نام مستعار اوست اگرچه خودش معتقد است از زمانی که به جمع آدم کشان پیوست و این نام را بر وی نهادند او تمام آرامش و آزادی اش را از دست داده است. او مردی خونسرد و بسیار مودب است. آداب معاشرت را به خوبی می شناسد. از دیگران تشکر و یا عذرخواهی می کند! و این در حالی است که انتظار دارد همه در راستای خواسته ها و اهداف او عمل کنند! طراحی و اجرای چنین کارکتری باید آنقدر دقیق صورت بگیرد که تفاوت رفتاری وی متناقض جلوه نکند.

در قسمت های ابتدایی سریال در ترکیه مأموریت کشتن چند نفر و فراری دادن یک نفر دیگر از زندان در کشور ایران را به او محول می کنند و او سعی می کند شرایط را بسنجد.‌ در همان حین دکتر مهران به تمسخر به او می گوید که نکند از رفتن به ایران می ترسد و اینجاست که آزاد بدون انکار حقیقت با عصبانیت و با صداقتی کامل جواب او را اینگونه زیبا می دهد:«بله می ترسم. اگه نمی ترسی بیا با هم بریم!» و اینجاست که متوجه می شویم ما با کسی طرف هستیم که از رک گویی هراسی ندارد و به سادگی می تواند تبدیل به انسانی بشود که تا چند لحظه پیش حضور نداشت.

بر خلاف اکثر کاراکترهای سریال که بیشتر به دلیل کشدار بودن اثر، هر کدام حاشیه های زندگی خودشان را داشتند، آزاد تقریباً بی حاشیه و البته به شکلی زیرکانه ماموریت مخوف خود را دنبال می کرد. می توان گفت که سریال بازی با مرگ بدون او معنایی نداشت. البته خود سریال نقاط ضعف قابل توجهی داشت و کاراکتر آزاد نیز( مخصوصاً با پایان بندی ضعیف) از نقاط ضعف در امان نمانده بود اما با این وجود دو وجهه بودن خلق و خوی این کاراکتر غافلگیر کننده آنقدر جذاب در آمده بود که نقش قابل توجهی در تماشایی کردن سریال داشت‌‌‌‌‌. ‌

این بی انصافی است که از این کاراکتر حرف بزنیم اما نامی از صالح کرمزی بازیگر اهل ترکیه و دوبلور برجسته اش خسرو خسروشاهی سخنی بر زبان نیاوریم. چرا که بدون این دو هنرمند، ما هرگز آزاد را با چنین شمایل جذابی که امروز می شناسیم، نمی شناختیم.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - پهلوان جواد - ۱۴۰۱/۴/۲۷ صبح ۱۰:۴۹

شخصیت OSCAR در فیلم سینمایی 1994 LION KING

 

شخصیت اسکار در انیمیشن شیر شاه یکی از شخصیتهای  منفی هست که من واقعا از ته قلب دوستش دارم . این شخصیت اگر چه در برابر نقش برادر بزرگترش موفاسا کاراکتر شر یا منفی هست اما در عین بیرحمی و مکار بودنش دارای شخصیت طنز دوست داشتنی هست مخصوصا وقتی در بین هوادارانش که کفتارها هستن سخنرانی میکنه. نویسنده با در نظر گرفتن  رنگ سیاه برای یال اسکار او رو به نمادی از سیاه قلبی و بیرحمی تبدیل کرده که با دست خودش و همکاری کفتارها با ترساندن گاوهای وحشی باعث فرار سیمبا و کشتن برادرش موفاسا میشه تا خودش سلطان بشه ولی در نهایت چندسال بعد سیمبا کاراکتر نقش اول با ورود به قبرستان فیلها که محل زندگی کفتارهاست با صحنه حمله اسکار به مادرش رو برو میشه و در یک مبارزه اسکار رو شکست میده. اما در این شخصیت بیرحم یه حالت طنز و موذیگری هست که بیننده رو ناخواسته به این کاراکتر هر چند منفی علاقه مند میکنه.

کلیپی از بیرحمی اسکار:

https://imgurl.ir/uploads/u683512_oscar2.mkv

 کلیپی از رفتار طنز اسکار:

https://imgurl.ir/uploads/u46736_oscar1.mkv


یکی از مهمترین عوامل موثر در محبوبیت شخصیت اسکار دوبله خارق العاده آقای JEREMY IRONES هست که به نظر من ایشون در دوبله توانمندتر از سینما هستن





RE: شخصیت های دوست داشتنی - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۴/۲۸ صبح ۰۸:۵۲

یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت های سینمایی برای من اولیویا دی هاویلند به نقش ملانی همیلتون در فیلم برباد رفته هستش، انسانی نجیب و دلسوز و با افق دیدی فراتر از اسکارلت اوهارا، آن قدر نجیب و پاک که حتی شخصیتی مثل رت باتلر که دائم پی سر به سر گذاشتن کارکترهای زن در این فیلم هستش از صمیم قلب به  ملانی احترام می ذاره. 




الیویا دهاویلند - Olivia de havilland - سروان رنو - ۱۴۰۱/۴/۲۸ عصر ۱۰:۱۸

جالبه !

اولین تجربه آشنایی من با الیویا دهاویلند در فیلم برباد رفته بود . اونجا چندان ازش خوشم نیومد!

شاید پررنگ بودن شخصیت اسکارلت اُهارا و رت باتلر در فیلمنامه باعث می شد که ملانی در سایه قرار بگیره و علاوه بر اون , نوع لباس و گریم الیویا در فیلم طوری هست که بر خلاف جذابیت اسکارلت , ملانی جذابیت خاصی نداره و بیشتر یک زن خانه دار مهربان را تداعی می کنه.

اما بعدها که فیلم های دیگری ازش دیدم متوجه شدم که چه بازیگر توانا و زیبایی است .

با یک فیلم واقعا نمی توان درباره بازیگرها قضاوت کرد.

الیویا دهاویلند




RE: الیویا دهاویلند - Olivia de havilland - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۴/۲۹ صبح ۰۷:۰۴

(۱۴۰۱/۴/۲۸ عصر ۱۰:۱۸)سروان رنو نوشته شده:  

جالبه !

اولین تجربه آشنایی من با الیویا دهاویلند در فیلم برباد رفته بود . اونجا چندان ازش خوشم نیومد!

شاید پررنگ بودن شخصیت اسکارلت اُهارا و رت باتلر در فیلمنامه باعث می شد که ملانی در سایه قرار بگیره و علاوه بر اون , نوع لباس و گریم الیویا در فیلم طوری هست که بر خلاف جذابیت اسکارلت , ملانی جذابیت خاصی نداره و بیشتر یک زن خانه دار مهربان را تداعی می کنه.

اما بعدها که فیلم های دیگری ازش دیدم متوجه شدم که چه بازیگر توانا و زیبایی است .

با یک فیلم واقعا نمی توان درباره بازیگرها قضاوت کرد.

الیویا دهاویلند

آفرین بر سروان نکته سنج و تیزبین کافه




RE: شخصیت های دوست داشتنی - فارست - ۱۴۰۱/۴/۳۰ عصر ۰۳:۳۴

چهره معصوم فارست ......

البته من زیاد به مفهوم پنهان فیلم که آمریکای در حال تغییر را روایت می کند کاری ندارم .

بماند برای دوستانی که منتقد هستند




RE: شخصیت های دوست داشتنی - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۵/۲ صبح ۱۱:۲۲

کاراکتر دود  در فیلم ریو براوو با بازی درخشان دین مارتین یکی دیگر از شخصیت های دوست داشتنی برای من هستش. شخصیتی که با دست یاری دهنده کلانتر چانس  از خاکستر به جا مانده از شکست عشقی و الکلیسم شدید دوباره بال و پر می گیره و میشه یه معاون واقعی و همه فن حریف.

دین مارتین




RE: شخصیت های دوست داشتنی - کلانتر چانس - ۱۴۰۱/۵/۲۹ صبح ۱۱:۱۹

شخصیت جک تورنس با بازی درخشان جک نیکلسون در فیلم درخشش یکی از شخصیت های منفی ولی محبوب سینمایی من هستش. به زیبایی هر چه تمام تر مراحل تحول جک تورنس از یک پدر مهربان و شوهری دوست داشتنی به یک  جانی خطرناک و روانی رو برای بیننده تداعی می کنه.

jack torrance




RE: شخصیت های دوست داشتنی - تئودور بگول - ۱۴۰۱/۱۱/۱۲ عصر ۰۳:۴۴

فيلم فوق العاده مرد كوچك (little man 2006) شخصيت كالوين يك دزد قد كوتاه و پر زور كه تازه از زندان آزاد شده. دوستان لطفا اگه كسي نسخه 1080 دوبله و سانسور نـشده اين فيلم رو داره به من پيام بده . خيلي گشتم جايي پيدا نكردم. در آرشيو سايت تايني موويز قبلا بوده ولي حذفش كردن. اگر كسي از قبل 1080 اين فيلم رو از تايني موويز داره و يا دسترسي به سايت ديبا مووي داره لطفا پيام بده.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - آرلینگتون - ۱۴۰۱/۱۲/۲ صبح ۱۲:۴۸

زیبا . آرام . آواز یک پرنده . خونسرد . پایبند بر اصولی اخلاقی - حرفه ای . تنها . خانه ای محقر . انتخابی استادانه از ملویل . آلن در جای جف . موزیک در جای دیالوگ . سالها بعد . سکانس ی در ( 1983 Fighter ) آلن ، موزیک ، قفس . بار دگر در کنار هم . (ادای احترام بر Samourai  1967)  .  زنده باد کاستلو . https://uupload.ir/view/samourai_o2sa.mp4/ https://uupload.ir/view/fighter_k3vq.mp4/




RE: شخصیت های دوست داشتنی - مموله - ۱۴۰۱/۱۲/۲ عصر ۰۷:۱۸

(۱۴۰۱/۱۲/۲ صبح ۱۲:۴۸)آرلینگتون نوشته شده:  

زیبا . آرام . آواز یک پرنده . خونسرد . پایبند بر اصولی اخلاقی - حرفه ای . تنها . خانه ای محقر . انتخابی استادانه از ملویل . آلن در جای جف . موزیک در جای دیالوگ . سالها بعد . سکانس ی در ( 1983 Fighter ) آلن ، موزیک ، قفس . بار دگر در کنار هم . (ادای احترام بر Samourai  1967)  .  زنده باد کاستلو . https://uupload.ir/view/samourai_o2sa.mp4/ https://uupload.ir/view/fighter_k3vq.mp4/

اصلا حواسم به عکس نبود خط به خط نوشته اتون رو که می خوندم ته ذهن ام می گفتم سامورایی  سامورایی




RE: فریر در فیلم دانکرک - کنتس پابرهنه - ۱۴۰۲/۹/۲۹ صبح ۰۵:۱۹

دانکرک شاید در بین دوستداران نولان خیلی محبوب نباشد اما به نظر من در ژانر جنگی فیلمی استادانه و قدرتمند است که داستانش را به خوبی تعریف کرده و از صحنه های جنگی رایج پرهیز می کند. در بین سه داستانی که همزمان روایت می شود (در ساحل، دریا و آسمان) جذاب ترین داستان برای من زمانی ست که فیلم بر روی فریر خلبان نیروی هوایی تمرکز دارد. او و دو خلبان دیگر به سمت محل تخلیه در دانکرک می روند اما فرمانده آنها مفقود می شود و فریر فرماندهی را به دست می گیرد. هنگامی که نشانگر سوختش می شکند او حاضر به برگشت نیست. اگر چه با نگرانی به نشانگر سوخت شکسته اش نگاهی می اندازد اما بیشتر دلهره ای که در چشمانش دیده می شود برای همرزمانش است، خودش انگار بیمی به دل راه نمی دهد و محکم و مصمم مشغول نبردی سخت با جنگنده های آلمانی می شود. سرانجام نیز به خاطر اتمام سوختش در نزدیکی آلمانها فرود آمده و به اسارت آنها درمی آید.

قطعن اگر شخص دیگری به جز تام هاردی این نقش را ایفا می کرد، این شخصیت اینقدر جذاب و دوست داشتنی نبود. هیچ بازیگری را به یاد ندارم که در فیلمی فقط و فقط با نگاهش بازی کند. حیرت آور است که او تنها با چشمانش می تواند تمام احساسش را به مخاطب انتقال دهد. هنگام نوشتن فیلم نامه ی دانکرک، نولان کاراکتر فریر را برای تام هاردی نوشته و به گفته خودش برای اولین بار بازیگر را قبل از نوشتن فیلم نامه انتخاب کرده است.




RE: شخصیت های دوست داشتنی - لوک مک گرگور - ۱۴۰۲/۱۰/۲۱ صبح ۰۲:۰۵

سالهای سال است که حرفهای ضد و نقیضی درباره سریال های ترکی می شنویم. بعضی ها معتقدند که آثار ترکی کاملا بی محتوا و ضعیف اند و ارزش پیگیری را ندارند. عده ای اما با شور و اشتیاق تمام قسمت‌های این سریال ها را دنبال می کنند و بر این باورند که ترک ها راه جذب مخاطب را به خوبی می شناسند؛ به شکلی که با آمیختن فرهنگ شرقی و غربی در آثارشان به جایی رسیده‌اند که هم می توانند مردم مشرق زمین را جذب کنند و هم مردم مغرب زمین را. بنده نه شیفته آثار ترکی هستم و نه مخالف آنها. سالها پیش که به تماشای بعضی از این سریال ها می نشستم گاهی لذت نصیبم می شد و گاهی نیز آزار! الان حدود ده سالی می شود که سریال ترکی نمی بینم و دلیل اصلیش نیز قسمت‌های بسیار طولانی و کشدار آنهاست که مملو از تکرار و تکرار و تکرار همان دیالوگ های صد بار بر زبان رانده شده است و گاهی نیز پایانهای ضعیفی که بیننده را به مرز ناامیدی و حتی افسردگی می کشانند.

معمولاً وقتی یادی از شخصیت های دوست داشتنی و یا قابل توجه می کنیم آنهایی در ذهن مان نقش می بندند که حضوری پررنگ داشته و یا به عبارتی از کاراکترهای اصلی یک اثر به شمار می روند. چرا که کاراکترهای حاشیه ای معمولاً فرصتی برای پرداختن به آنها وجود ندارد و شاید بتوان گفت که بسیار دشوار است تا از شخصیتی که معمولاً حضور ندارد، کاراکتری ملموس و گیرا ارائه داد. اما انگار ترک ها این کار را بهتر از دیگران می توانند انجام دهند. چرا که شخصیت رسول با بازیگری فرید کایا در سریال ترکی Öyle Bir Geçer Zaman ki همان کاراکتری است که نبودش در سریال همیشه آزارم می داد!

در ابتدای سریال او یکی از آدم بدهاست. از آنهایی که حتی رد شدن از کنارش نیز دلهره ایجاد می کند. از آن جاسوس های دانشگاه که تحمل اغتشاشات را ندارد. وظیفه او این است که از تظاهرات دانشجویی و هر حرکتی که منجر به انتقاد علیه حکومت دهه شصت میلادی ترکیه شود، جلوگیری کند. از آن دست مردانی که شما فکر می کنید, می تواند سر یک دانشجوی حق طلب را به راحتی به باد دهد! اما زمان ثابت میکند که وی با وجود اینکه می تواند، اما نمی تواند...

رسول از آن نقشهایی است که ممکن است قسمتها بگذرند و بگذرند و بگذرند و شما او را نبینید‌ اما در هر لحظه ای که در سریال حضور دارد، در همان زمان اندک، بعد تازه ای از شخصیتش را به نمایش می گذارد. حضور او هیچگاه بیهوده و بی هدف باقی نمی ماند. حضور او در فصل اول سریال نسبت به سایر کاراکترها بسیار کم رنگ است. نقش وی اما در فصل دوم کم رنگتر می شود و در فصل سوم و پایانی اثر نیز اصلا حضور ندارد. با این وجود پرداختی که به کاراکترش شده و پیچ‌ و‌ قوس های زیرکانه ای که در همان مدت زمان محدود در آن بستر شکل گرفته، آنقدر گیرا است که نمی توان وی را از یاد برد و همواره نبودش آزار دهنده جلوه می کند‌‌. چقدر پیش آمده که کاراکتری نسبتاً کم رنگ تا سالها در ذهنتان باقی بماند را نمی دانم. اما امیدوارم که چنین تجربه ای نداشته باشید. چرا که شخصیتی جذاب که نویسندگان او را در پس زمینه نگاه دارند، نشان یک پتانسیل از دست رفته است!