حضرت مارلون براندو !
سلام سروان گرامی و سروران. تبریک برای افتتاح تاپیک .
راستش خونه قدیمی عموی من یک دوبلکس کوچیکه که زیرش دوتاپارکینگ داره یکی برای ماشین و یکی برای موتورسیکلت. ظاهرا عموجان قبل از انقلاب از طرفداران جناب مارلون براندو بوده چون یک پوستر تمام قد خیلی مشهور از مارلون رو زده بوده به دیوار پارکینگ موتورسیکلتش که البته بعد انقلاب پوستر تبدیل میشه به عکس نخراشیده جناب چگوارا! تنها یادگار ازین پوستر قشنگ عکسیه که عمو و زن عموم کنار موتور ایستادند و پشت سرشون قسمتهایی ازین پوستر معلومه که البته اجازه ندادند اونو بزنم برا همین اصل پوستر رو میذارم:
وقتی تونت سرچ کردم دیدم این پوستره مال فیلم وحشی درسال 1953 است که مارلون براندو در نقش جانی استابلر یک جوون طاغی با گروهی موتور سوار یاغی وارد شهرکوچیکی میشن و شلوغ بازی در میارن. اما یک دیالوگ خیلی باحال این جانی استابلر درباره همین موتورش داره که فرموده:
جـانــی(مـارلــون بــرانـدو): تـرجـیـح مـیـدم رو مـوتــورم بـشـیـنـمُ بـه فـکـرِ خـدا بـاشــم تـا ایـنـکـه تـو کـلـیـسـا بـشـیـنـمُ بـه فـکـرِ مـوتـورم بـاشــم!
البته این برای من تداعی یه چیز دیگه هم شد. قدیما که میرفتیم زیارت به فکر کفشام بودم که باید به کفش دارها تحویل میدادم. چون همیشه ترتمیز و خوشگل و واکس زده بودند میترسیدم کثیف بشه یابچه دیگه ای بپوشدش و ببردش اما خاله ام که فهمید از استرس کفش از زیارت غافل میشم اونا رو میکرد تو کیسه نایلون و زیرچادر باخودش میبرد تو. خلاصه خاله ام باعث شد من همه جا بفکر خدا باشم حتی تو خونه خدا.
اما من برای افتتاحیه تاپیک یک شعر گفتم به اسم «حضرت مارلون براندو» که میخوام تقدیم کنم ببخشید اگه کمی تاقسمتی چپ اندر قیچی است:
اینکه شده نقشش نگار روی تابلو
سلطان صحنه حضرت مارلون براندو
یک اتوبوسی از هوس آکنده دارد
یا وحشی است و رو موتور پابنده دارد!
یک جا بناپارت است در فیلم دزیره
جایی پدرخوانده که بازیش بی نظیره
در بار-انداز کازان یک قلچماق است
در آخرین تانگو ولی نقشش چه داغ است
در کشتی بونتی بود یک انقلابی
سرباز یک چشمش شده کاری حسابی
این زاپاتای هالیوودی زنده بادا
جولیوس سزار داده به او اُسکار اعلا
اینک در آخر-ُالزمان او رفته و نیست
گویم سایونارا و الحق نمره اش بیست