تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: فیلم ها و سریال های کلاسیک ایرانی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

(۱۳۸۹/۲/۱۵ عصر ۰۸:۴۲)بهزاد ستوده نوشته شده: [ -> ]

در خصوص سریال هزاردستان نسخه ای که برای اولین بـار از شبکه یک پخش شد حسین گیل نقش پر رنگ تری داشت ...

حسین گیل سال 1365 ممنوع التصویر شد...

(۱۳۸۹/۲/۲۶ عصر ۱۲:۴۶)منصور نوشته شده: [ -> ]

در اولین پخش سریال هزار دستان در بعداز ظهرهای جمعه و بجای فیلم سینمائی، این جمله روی پس زمینه حرکت موتور دو کابینه حسین گیل که جنازه خوشنویس را حمل میکرد توسط نوذری گفته شد:

"کاری که خوشنویس نتوانست به انجام رساند سید مرتضی به انجام رساند"

بدون شک مرحوم عباسعلی حاتمی که فردی نبود که سریالی با آن طمطراق را نصفه نیمه رها سازد بویژه آنکه نوعی نفرت از هزاردستان نیز با کشته شدن کسانی چون غلام عمه، مفتش شش انگشتی و خوشنویس در پایان سریال در ذهن بیننده شکل می گیرد. درحالیکه در کاملترین نسخه پخش شده سیما این داستان به شکلی ناقص پایان می پذیرد. به شخصه دنباله ماجرا را گرفتم و ... تمامی ماجراها حکایت از آن داشت که 8 قسمت از سریال که نقش اول آنرا حسین گیل ایفا میکرد و در نهایت، هزاردستان را بشکل خاصی از پای درمی آورد کلا از انتهای سریال حذف گردید و جمله نوذری جای این 8 قسمت را گرفت. مضافا اینکه علت حذف این 8 قسمت، ممنوع التصویر شدن یا عناد با شخصی چون حسین گیل نبود (چراکه وی در حال حاضر یکی از سرداران نظامی است)، آنچه موجب جرح و تعدیل نهائی شد یک ترور خاص در پایان سریال و نوعی ملاحظات سیاسی (بویژه در 5 قسمت انتهائی) بود و هست که ... (که بماند)

با تشکر از بهزاد و منصور عزیز ظاهرا داستان به گفته نشریه هفتگی سینما (ویژه صد سالگی سینمای ایران) به تاریخ شهریورماه 1379 چیز دیگریست، بخشی از گفته های اسماعیل ارحام صدر (برادر کوچک رضا ارحام صدر) در مقاله دکوراتوری در ایران؛ از تئاتر به سینما رو برای دوستان عینا نقل می کنم:

نکته جالب در سریال هزاردستان دقت در ریزه کاریهاست، مثل خانه اکاووس یا دکانهای کله پزی،کبابی و...؟ مثلا در ساخت دکان نانوایی سنگکی، من بنایی را پیدا کردم که کارش ساختن تنور سنگکی بود ولی نمی توانست طاق ضربی قدیم را در بیاورد، به همین علت تصمیم گرفتم بناهایی از اصفهان بیاورم. سفری به اصفهان کردم و با دو،سه بنا صحبت کردم. اما آنها دلشان نمی خواست که به تهران بیایند. بعد از آن که مشورتهایی با یک معمار پیر تهرانی انجام دادم، خودم آنها را درست کردم. غیر از این خاطرم هست روزی اسماعیل داورفر که نقش اسماعیل خان، رئیس انبار غله را بعهده داشت، نیامد. حالا همه سیاهی لشگرها گریم شده و آماده اند. حاتمی به من گفت: که تو باید این نقش را بازی کنی، گفتم: بابا آخر ما اینکاره نیستیم. خلاصه بعد از دو ساعت گریمی روی صورتم انجام دادند و این نقش را بازی کردم. به همان نشانی که پس از آن 7 و 8 قسمت در آن سریال بازی کردم اما هنگام نمایش تنها یک قسمت نمایش داده شد. چرا؟ چون در 12،10 قسمت این سریال خانم ایرن بازی کرده بود که باید حذف می شد و چون صحنه های مرا نیز شامل می شد، به همین علت صحنه های بازی من نیز محدود به همین یکی دو صحنه شد.

شبکه چهار ، پخش سریال زیبای ابوعلی سینا را از یکی دو روز پیش شروع کرده. این سریال ظهرها ساعت 2 و ربع پخش میشه و فردا صبح اش ، ساعت 9 بازپخش میشه. دیالوگ های زیبا ، شخصیت های به یادماندنی و آهنگ شنیدنی ... :heart: چقدر من دلم برای 2 تا سربازی که تا آخر عمر به دنبال ابوعلی سینما می گشتن تا اونو به دربار سلطان محمود غزنوی ببرن سوخت rrrr:. هر جا می رفتن ، ابن سینا از دستشون در می رفت. آخر سر توی این تعقیب و گریز پیر شدن و در صحرا مردن و ماموریتشون ناتمام موند ashk.

اینهم آهنگ متن سریال:  http://alberkamusg.persiangig.ir/abooali...http://alberkamusg.persiangig.ir/abooali%20sin

امام علي

كارگردان / داوود ميرباقري

فيلم بردار /مازيار پرتو

موسيقي / فرهاد فخرالدين

سرپرست گويندگان / بهرام زند

داريوش ارجمند  :مالك اشتر / منوچهر اسماعيلي

جمشيد مشايخي :ابن مسعود / منوچهر اسماعيلي

سعيد نيك پور :عمار ياسر / بهرام زند

حسين خاني بيك : زندان بان / بهرام زند

داود رشيدي : شيخ كوفه / احمد رسول زاده

جواد خدادادي : ابوذر / ناصراحمدي

ويشكا آسايش : قطام / مينوغزنوي

فخري خوروش :دايه وليد / رفعت هاشمپور

پروانه معصومي  : هاجر / ژاله كاظمي

سرور نجات الهي : همسر وليد / ژاله كاظمي

توران مهرزاد : خواهر عايشه / نيكو خردمند

نرگس رحمتن نسب : نائله / مرضيه صفي خاني

شهره لرستاني   : مريم / شهره لرستاني

فريده سپاه منصور : ام ذز / فريده سپاه منصور

آزيتا لاچيني / كنيز رومي / آزيتا لاچيني

مرتضي ضرابب : ساحره / معصومه تقي پور

فرحناز منافي ظاهر : همسر حرث /ژيلا اشكان

فرحناز مهر: همسر حارث فريبا شاهين مقدم

مريم توكلي / دختر ابوذر / افسانه پوستي

جهانگير فروهر :ابوسفيان / ايرج دوستدار

عباس اميري : ابوموسي اشعري / پرويز بهرام

بهزاد فراهاني :معاويه / بهزاد فراهاني

مهدي فتحي :عمروعاص / مهدي فتحي

سياوش كرمي : شاعر دربار معاويه / امير هوشنگ قطعه اي

چنگيز وثوقي : وردان / خسرو شايگان

انوشيروان ارجمند : اشعث كندي / ژرژ پطرسي

اصغر همت : مروان / اصغر همت

محمدرضا شريفي نيا : وليد / محمدرضا شريفي نيا

اكبر عبدي / قاصد رومي / اكبرعبدي

محمود مقامي : محمد حنفيه / سعيد مظفري

رضا خندان  :عدي بن حاتم / ناصر نظامي

پرويز پرستويي : محمد بن ابابكر / پرويز پرستويي

عنايت شفيعي :جندب / عنايت شفيعي

شهروز ملك آرايي : قيس /  شهروز ملك آرايي

رحمان باقريان : عثمان بن حنيف / رحمان باقريان

علي آزادمنش : عماره / حميد منوچهري

 منوچهر عليپور : ابوزينب اسدي  / منوچهر عليپور

فخرالدين صديق شريف  : ابن عديس /     فخرالدين صديق شريف

عنايت بخشي /حصين  / عنايت بخشي

حميد عبدالملكي : ابن مورع / ولي ا... مومني

منوچهر لاريجاني : طلحه / پرويز ربيعي

منصور والامقام : زبير / سيامك اطلسي

محمدرضا حق گو : سعدبن عاص / تورج مهرزاديان

كريم اكبري مباركه : ابن ملجم / جواد بازياران

سيروس گرجستاني :ابا قطام / حسين معمارزاده

احمد قدكچيان :مرد تاجر  / حسين معمارزاده

اكبر سنگي : عبدا... بن زبير / محمد عبادي

علي آزاد : ابن عباس / بهروز رضوي

ابوالفضل شاه كرم :حرث / پرويز پرستويي

حبيب دهقان نسب : حارث / همت مومي وند

كامران فيوضات : مغيره / همت مومي وند

نعمت گرجي : پيرمرد قلزم / ايرج دوستدار

محمدولي احمدلو / قاصد / امير هوشنگ قطعه اي

سروش خليلي : جاسوس معاويه / مهدي آرين نژاد

احمد نمازي : دروازه بان كوفه / مهدي آرين نژاد

حسين پناهي  : ابن خباب  / حسين پناهي

آتش تقي پور : پيرمرد سائل / آتش تقي پور

جهانسوز فولادي :كارگزار قلزم / همايون ايرانپوي

محسن قاضي مرادي / فاروق / جواد پزشكيان

رضاكرم رضايي  : پيغمبر دروغين / جواد پزشكيان

پرويز شاهين خو : ابالحق /  جواد پزشكيان

بهمن زرين پور / عبدا... بن عمر / حميد منوچهري

عليرضا شكرابي / پسر عماره / امير محمد صمصامي

(۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۰۲:۲۸)بهزاد ستوده نوشته شده: [ -> ]

امام علي

كارگردان / داوود ميرباقري

فيلم بردار /مازيار پرتو

موسيقي / فرهاد فخرالدين

سریال امام علی چند وقته که ساعت ده و نیم شب از شبکه IRIB3  جام جم ایران روی ماهواره داره پخش میشه. یکی از خوش ساخت ترین سریال های سال های اخیر است که موسیقی و شخصیت پردازی اون هنوز هم جذابه. به خصوص شخصیت های فرعی جالبی که داره. یادمه بعضی ها موقع پخش این سریال اعتراض کرده بودن که چرا شخصیت ها رو طوری ساختین که محبوبیت ولید و قطام و مالک اشتر و عمر و عاص و ... بیشتر از خود امام علی شده !

(۱۳۸۹/۵/۳۰ عصر ۱۱:۳۷)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]

شبکه چهار ، پخش سریال زیبای ابوعلی سینا را از یکی دو روز پیش شروع کرده. این سریال ظهرها ساعت 2 و ربع پخش میشه و فردا صبح اش ، ساعت 9 بازپخش میشه.

چقدر این سریال برای دوران کودکی ما آموزنده بود. وقتی می دیدیم که برای یک دانشمند چقدر احترام قائل هستند و شاهان و امیران ولایات برای به دست آوردن او با هم رقابت می کنند و حتی سر او لشکرکشی می کنند فکر می کردیم که علم چقدر خوب است و بهتر است بیشتر درس بخوانیم تا مثل ابوعلی سینا شویم. در دوران دبستان الگوی اول من همین ابن سینا بود و چقدر هم شخصیت او با بازی زیبا و چهره دلنشین و آرام امین تارخ دوست داشتنی بود. به راستی تفاوت یک اثر جاودان و تاثیر گذار را با برخی آثار خنثی و بیحاصل امروزی می توان بی راحتی دید و مقایسه کرد.

برخی جملات سریال که هیچگاه از ذهن بیرون نمی رود:

بوعلی به یک پیرمرد بیمار :  بدان که عمر چهار مرحله دارد ، نمو ، برومندی ، فرودی و کهولت که تو در آنی . پس اعتدال پیشه کن که  دیگر سنی از تو گذشته است و توان گذشته را نداری.

ابن سینا به ملک خاتون در رد پیشنهاد ازدواج : بانو ، بوعلی عمر طولانی ندارد . وقت تنگ است و ناخوانده بسیار دارم. مرا ببخشید در رد این پیشنهاد. از شما چه پنهان که دل من نیز با شماست اما فرصت پاسخ به ندای دل را ندارم.

سريال بوعلي سينا  را  يكي دو قسمت  "دوبله عربي "  ديدم خيلي جالب بود

مدير دوبلاژ "زياد حنـا "  و  ناظر كيفي دوبلاژ "محمد ابراهيم "

محمد ابراهيم  بجاي امين تارخ (بوعلي سينا ) حرف زده بود

داستان تحميل صداي مدير دوبله   به فيلم  يا سريال در دوبله هاي غير فارسي هم اپيدمي شده

اگر دوبله ما هم ناظر كيفي داشته باشد خيلي از مشكلات حل مي شود ناظر كيفي دوبلاژ نيازي نيست  دوبلور و مدير دوبله باشد مي تواند يك علاقه مند حرفه اي دوبله باشد مثل بعضي از دوستان كافه  كه اين هم خيلي جالب است . اي بابا

                  به من نيگا نكنيد من كه حرفه اي نيستم

(۱۳۸۹/۶/۴ عصر ۰۲:۲۸)بهزاد ستوده نوشته شده: [ -> ]

امام علي

سرپرست گويندگان / بهرام زند

داريوش ارجمند  :مالك اشتر / منوچهر اسماعيلي....

حکایت مرحوم علی آزاد و این سریال حکایتی دیگر است. دوستان میدانند که علی آزاد یکی از بازیگران قدیمی سینمای ایران بود که پیش از انقلاب عمدتا در نقشهای منفی بازی میکرد. او  همچون دیگران بعضا در سینمای برهنگی هم حضور داشت... در جریان ساخت سریال و به نقل از خود میرباقری، مرحوم علی آزاد (که پس از انقلاب به شخصه بیاد ندارم در فیلمی حضور داشته باشد و به اصرار خود وی در این سریال حضور یافت) حالتی منقلب داشت و خود را بشکلی ، وامدار علی بن ابیطالب میدانست. چهره رنگ پریده و دگرگون وی (که گوئی تولدی دیگر را برای این بازیگر رقم میزد) دیگران را نیز بخود جلب کرده بود... در یکی از صحنه ها قرار شد علی آزاد داخل چادر علی(ع) شود و بیرون آید... قبل از رفتن، او گفت: داود، من از علی شرم دارم که به چادر او وارد شوم نمیشود صحنه را عوض کنی و مثلا از کنار چادر بگذرم؟ گفتم نه. .... و او داخل چادر شد. منتظر بودیم که او بازگردد. دقائقی گذشت. خبری نشد. او را صدا کردیم... خبری نبود... داخل چادر شدیم: علی آزاد داخل چادر جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.... (صحنه های باقیمانده را کس دیگری بجای آن مرحوم بازی کرد)

حکایت عجیب مرحوم علی آزاد مرا یاد حکایت شخص دیگری انداخت که شاید شنیده باشید. علی گندابی از جاهلهای خشن همدان در زمان رضا شاه بود و محمد رضا بود. او که همچون دیگر جاهلان عهد ، نوچه ها و الدورم بلدورم زیاد داشت آنچنان زورمدار بود که حتی یکبار در باغهای عباس آباد این شهر جلو شعبان جعفری (شعبان بی مخ معروف) و نوچه هاش را که به این شهر سفر کرده بودند گرفته بود چنانکه شعبان را مجبور به بازگشت به تهران کرده بود. گندابی چهره ای زیبا داشت و علیرغم تمام کثافتکاریها ، خصلتی در او بود که به سه مورد از آنها اشاره میکنم:

روزی متوجه نگاه خیره زنی زیبا شد. شاگرانش همه متوجه این ارتباط چشمی شدند... ناگهان علی،تکه ای لجن را از جوی برداشته به چهره خودمالید... نوچه ها علت را پرسیدند. گفت: کنار آن زن مردی لاغر اندام بود که فهمیدم شوهر اوست، نمیخواستم نگاه زن شوهردار به چهره ای زیباتر از  شوهرش خیره بماند، هرچه باشد او صاحب دارد و من دزد ناموس نیستم، خواستم با لجن خود را زشت کنم تا نگاهش از من برگردد...

غروب یکی از روزهای ماه محرم، گندابی سر یکی از کوچه را بسته بود. روحانیی در تاریک روشن هوا  جهت اقامه نماز به مسجد می رفت... گندابی خطاب به نوچه ها همه را مرخص کرد و با قمه خود راه را بر روحانی بست. روحانی که عرق ترس و وحشت سرتاسر وجودش را گرفته بود ترسان و لرزان بدو گفت که نه پولی همراه اوست و نه گنجی. گندابی روحانی را به گوشه ای کشاند ، قمه را به گوشه ای انداخت و خم شد! روحانی، از رفتار او غرق در تعجب بود . علی فریاد زد بیا بالا آخوند! ...روحانی که حیرت زده بود گفت : نه قربان من چنین جسارتی نمیکنم. گندابی قمه را برداشت و گفت: اگر بر دوشم سوار نشوی سرت را گوش تا گوش خواهم برید... روحانی از ترس جان، بر پشت کوع کرده ی گندابی نشست. گندابی داد زد: حالا بخون! - چی بخونم؟ - روضه بخون، روضه ی حسین رو بخون!! بلند بخون! .... تعدادی از همسایه ها که حتی جرات بیرون آمدن از خانه را نداشتند با صدای روحانی، روی پشت بامها بودند... روحانی میخواند... و لرزشهای تن روحانی نشان میداد که کسی آن زیر به شدت گریه میکند!...

گندابی پیر شده بود... توبه کرده بود... روزی به خانواده گفت قصد رفتن به نجف را دارد گفت دلش برای علی تنگ است... وقتی رسید و زیارت کرد... همگان شاهد بودند که کنار ضریح علی(ع) فریاد زد : "ای خدا تو رو به هر کی دوست داری قسم ، این علی رو به اون علی ببخش" و از حال رفت... وقتی همه جمع شدند علی گندابی از دنیا رفته بود... آنروز کنار مرقد علی(ع) قبری کنده شده بود. می گفتند برای یکی از آیات عظام است که گوئی فوت کرده بود. آیت الله را نیاوردند! می گفتند وی وصیت کرده است جای دیگری او را دفن کنند. و ... علی گندابی لات بجای آیت الله ، کنار مرقد علی ابن ابیطالب به خاک سپرده شد.

منصور میگوید توفیقی از این بیشتر نیست که کسی را علی(ع) شفاعت کند. و خدا را قسم می دهم به عظمت علی که علی شفیعمان باشد.

------------------------------------------

کادری که با عنوان "امام علی(ع)" بعنوان نام سریال نوشته شد و در عکس بالا هم میبینید کار حمید غبرانژاد بود

باز پخش سریال روزی روزگاری از شبکه یک آغاز شده است و دوباره سکانس بسیار زیبای مرگ قلی خان را برای بار چندم دیدم و حظ وافر بردم . این سریال زیبا صبح ها ساعت 10 و شب ها حدود ساعت 1 نیمه شب پخش می شود. ظاهرا تلویزیون متوجه شده است که حالا که دیگر توان ساخت همچین مجموعه های زیبایی را ندارد ، بهتر است از آرشیو خود کمک بگیرد . اقدامی که مثبت است و امیدواریم نوبت به همه سریال های نوستالژیک گذشته برسد.

پارازیت:  باز پخش سریال طنز متهم گریخت (همون آغا هاشم ! )  هم ظهرها ( حدود ساعت 2 تا 3 ) آغاز شده است که تماشای آن برای رفع خستگی دوستان و به خاطر طنز زیبا و خلاقانه ای که دارد توصیه می شود.

(۱۳۸۹/۶/۲۸ صبح ۱۲:۰۲)IranClassic نوشته شده: [ -> ]

باز پخش سریال روزی روزگاری از شبکه یک آغاز شده است و دوباره سکانس بسیار زیبای مرگ قلی خان را برای بار چندم دیدم و حظ وافر بردم .

 واقعا سکانس هایی تو این سریال هست که با بهترین سکانس های شاهکارهای تاریخ سینما پهلو به پهلو می زنه. نمی دونم چه رازی درش نهفته است که اینقدر راحت به دل میشینه. شاید به خاطر این باشه که همه عوامل ( بازیگر - کارگردان و عوامل پشت صحنه )  با عشق و جان کار کرده اند  بعیده دیگه همچین مجموعه ای از بازیگرها بتونن با یک فیلمنامه به این زیبایی گرد هم جمع بشن. شاید این هم یکی از شاهکارهای اتفاقی تاریخ سریال های ایرانی باشه . یادمه کارگردان روزی روزگاری ؛ بعدش تفنگ سرپر رو ساخت اما اصلا به گرد این یکی نرسید و جذابیت روزی روزگاری رو نداشت. سبک تصویری سریال خیلی ایرانیه و انگار کارگردان سبک خاص و مناسب با فرهنگ ایران رو عمدا اعمال کرده و فن تصویری کاملا در خدمت داستان ایرانی هست .

(۱۳۸۹/۶/۲۸ عصر ۱۱:۳۰)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]واقعا سکانس هایی تو این سریال هست که با بهترین سکانس های شاهکارهای تاریخ سینما پهلو به پهلو می زنه...

روز جمعه یک صحنه از این سريال که بارها و بارها دیده بودم توجه مرا مجددا بخود جلب کرد: ...

مراد عصبانی است و با افراد خود به خشونت رفتار میکند، حتی کشیده ای سخت بر صورت پسرک نوجوان می کوبد و ... بعد ... نسیم بیگ(محمد فیلی) که زمانی خود سرکرده دزدان بوده است و در عقل و منطق بسیار فراتر از امثال مراد و حسام است میگوید: بسه دیگه ... و گروه را با اسب ترک میکند... مراد فریاد میزند : ... هرکی میخواد باهاش بره ، بره... هرکی که از گلوله تفنگ میترسه باهاش بره... و بعد نسیم که صدای مراد را شنیده است به تاخت برمیگردد. اسلحه میکشد... صفر جلوی او در میآید تا آسیبی به مراد وارد نکند. نسیم سر تفنگ را پائین می آورد و گلوله را به پای خود شلیک میکند. خون بیرون میزند. با همان حال سوار اسب میشود و در حالکیه دور میشود به مراد می غرد: من دارم میرم اما نه بخاطر ترس از گلوله و تفنگ...و مراد حیران و سرگردان دنبال نسیم میدود... اما او رفته است.

یک صحنه بسیار فوق العاده که کاملا سینمائی است: تلفیقی از تصویر و کلام. هر دو فوق العاده و بسیار تاثیرگذار

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

سریال تفنگ سرپر (ساخته ی دیگر امراله احمدجو) هم سریال خوبی بود اما فقط در دکوپاژ .در فیلمنامه دچار ضعف بود. ضعفی بسیار اساسی که حتی امروزه کسی بیاد ندارد که خلاصه آنرا در یک جمله بگوید. تاکید میکنم یک جمله.

به جرات و برای اولین بار در نت ادعا میکنم که امراله احمدجو دو بدعت بسیار نوآورانه در تاریخ سینمای جهان به یادگار گذاشت که اولی با سه گانه ماتریکس الگوبرداری شد اما دومی هنوز الگوبرداری نشده است و شاید 50 سال بعد در تاریخ سریال سازی مورد تقلید قرار گیرد بدون آنکه کسی بداند امراله احمدجوی ایرانی موجد آن بوده است:

1 - در سریال روزی روزگاری ، ناگهان بازیگر یا بازیگران از حرکت بازمی ایستادند. درست مثل مجسمه. دوربین حرکت میکرد. لباس بازیگران با وزش باد تکان می خورد اما خود و سایر ادوات نه. وقتی دوربین به چشم اندازی دیگر میرسید ناگهان بازیگران ساکن به حرکت خود ادامه میدادند و ادامه ماجرا... چنین صحنه هائی را بعدها برادران واچوفسکی در سری ماتریکس بنام خود در تاریخ سینما ثبت کردند که جای تاسف دارد(تثبت متحرکین یک صحنه و حرکت دوربین اطراف  صحنه ثابت)

2- در سریال تفنگ سرپر، در هر قسمت سریال در جای خاصی تمام میشد. در قسمت بعد چند دقیقه از آخر قسمت قبلی با همان وضعیت و لوکیشن قبلی وجود داشت اما اتفاقی که می افتاد همانی نبود که در انتهای قسمت قبل بود. سریال را بیاد ندارم اما مثالی از خود میزنم: فرض کنید قبیش در پایان قسمت دهم کنار چشمه ای می نشست تا آب بخود، آب میخورد و با شنیدن صدای گلوله پشت سنگی پنهان میشد و سریال تمام میشد. در قسمت بعد یعنی قسمت یازدهم و در ابتدای این قسمت که ادامه قسمت قبل بود، قبیش کنار چشمه می نشست تا آب بخورد ، آب نخورده ، کسی او را صدا میکرد و ماجرا طور دیگری پیگیری میشد... انتها و ابتدای همه قسمتها اینگونه بود و چیزی عجیب در سریالی که همه ی قسمتهای آن یک داستان واحد را روایت میکرد. این شیوه را من تاکنون در هیچ سریالی ندیده ام و مطمئنم سالها بعد یک فرنگی چنین چیزی خواهد ساخت و همگان وی را با این شیوه خواهند شناخت و نه احمدجو را.

اگر دوستان فیلم در حال و هوای عشق ساخته وونگ کار وای (که از لحاظ فرم بصری خارق العاده هست) را دیده باشند بسیار به نمونه ای که منصور عزیز اشاره کردند شباهت ساختاری دارد، در چندین نما شخصیت زن و مرد فیلم ثابت هستند و این دوربین هست که حرکت می کند.

(۱۳۸۹/۶/۲۹ صبح ۱۱:۴۸)منصور نوشته شده: [ -> ]

... در سریال روزی روزگاری ، ناگهان بازیگر یا بازیگران از حرکت بازمی ایستادند. درست مثل مجسمه. دوربین حرکت میکرد. لباس بازیگران با وزش باد تکان می خورد اما خود و سایر ادوات نه. وقتی دوربین به چشم اندازی دیگر میرسید ناگهان بازیگران ساکن به حرکت خود ادامه میدادند و ادامه ماجرا... ..

این صحنه را دقیقا به یاد دارم. فکر کنم یک مورد خارق العاده اش در جایی بود که افراد مراد بیگ بالای یک کوه منتظر ورود یک قافله بودن. اینقدر خوب خشک وایساده بودن که اگر باد لباس هاشون رو تکون نمی داد فکر می کردی که عکس هستن. یه مورد دیگه ای هم که به نظرم اومد ، چرخش دوریین در برخی سکانس ها بود . اینطور که مثلا دوربین از روی یک نفر می رفت دور صحرا می گشت و وقتی 360 درجه چرخ می زد ، می دیدی که اصلا به یه جای دیگه رفته !

مـــــختــارنـــــــــــامــــــــــــــه

تهیه کننده : محمود فلاح

کارگردان : سید داود میرباقری

مشاور تهیه کننده : حسین صابری
مشاور کارگردان : عبدالله اسکندری
ناظر کیفی :  رسول جعفریان
نویسنده :  سید داود میرباقری
مشاور در امور تولید و برنامه ریزی : مهران برومند
نویسندگان اولیه : حسن میرباقری -  محمد بیرانوند
مشاور فیلمنامه :  رسول جعفریان
مدیر فیلمبرداری :  عظیم جوانروح
فیلمبردار: رضا غفاری

یک جوک معروف در زمان پخش سریال امام علی ورد زبانها بود :" از یک نفر پرسیدند نطرت در مورد سریال چیه اونم گفت خوبه فقط اگه یه کم قطامش بیشتر بود بهتر بود!"

ظاهرا میرباقری با توجه به جذابیتهای حضور خانمها در کشاکش سریالهایش  این آیتم را نه تنها از نظر دور نمیدارد بلکه مانوری خاص در ارتباطات جنس مونث در تقابل با قهرمانان سریالهایش لحاظ میکند که تا پایان سریال (و به موازات جلو رفتن داستان اصلی) حکایت زن همچنان بخشی اساسی از کلیت اثر را شامل میشود

مخلص کلام اینکه : سریال مختار ، قطامش خیلی بیشتر از امام علی است! ( و برای جذابیت بیشتر ، چند قسمت اولیه کلا به قطامها! اختصاص دارد تا از همان بدو امر چسب سریال به بیننده بچسبد)

-----------------------------------------------------

این پست را (به عمد) در تاپیک مختار نزدم تا مباد خللی در فتوای آیات عظام در خصوص "به ای نحو کان، یکون" وارد شود!!  و توپ به خانه ی صاحب تاپیک بیفتد و ... خیزید و خز آرید که هنگام خزان است!

سریال گرگها

کارگردان: داوود میرباقری ، موسیقی:مجید انتظامی .ازبازیگران داوود رشیدی ،ثریا قاسمی وسیاوش طهمورث را به یاد دارم.

در زمان خودش سریال پر طرفداری بود.اقای سیاوش طهمورث که انگار افریده شدن برای نقش منفی بازی کردن! اینجا هم فوق العاده بودن .نقش منفی ای که البته زیاد توی ذوق نمی زد .شاید چون عاشق بود!

از موسیقی فیلم و زیبا یی اش که هرچه بگویم کم است.هنوز هم ان را درون ذهنم  می شنوم.

راستی اگر عنوان سریال گرگها را سرچ کنید یک دنیا اماده اند تا ان را به شما بفروشند .لابد شنیدن کی بود مانند دیدن !!!

در خبرها آمده بود که بر سر نمایش یا عدم نمایش چهره عباس بن علی (ابوالفضل العباس) در سریال مختارنامه بحث و اختلافات بالا گرفته چنانکه عده ای موافق و عده ای مخالف اینکارند...

بچه که بودم (از 5 سالگی) پدرم مرا پای منبر می برد... یکی از قصه های اهل منبر را که کم از دیگر قصص مداحان اهل ندارد در اینجا نقل میکنم چون حکایت مزبور آنچنان عظمت داشت! که هرگز از یاد من و دیگر شنوندگان نخواهد رفت... فراموش نکنید این حکایت در منبر بشکل ساده و اینچنین که در اینجا نوشته میشود بیان نمیشد بلکه با سوز و گداز و آه و ناله و آوائی حزن آلود خوانده میشد:

روز تاسوعا قمر بنی هاشم با خودش عهد کرد اونقدر از کفار حربی رو بکشه که خون برسه به رکاب حضرت! سر این کار قسم خورد و گفت: مرد میخوام که قسم عباس رو بشکنه... جنگی عظیم درگرفت... ابوالفضل العباس شروع به قلع و قمع سپاه ابن سعد کرد... هزاران نفر کشته شدند! اما خون تا رکاب حضرت نمی رسید... خداوند باریتعالی با خودش فکر کرد اگر عباس بخواد اینجوری ادامه بده دیگه از نسل بشر کسی باقی نمی مونه برای همین و برای اینکه قسم حضرت عباس هم شکسته نشه به ملائکه امر کرد اسب اون حضرت رو به یک گودال بکشن تا خون سریعتر به رکاب اسب برسه. ملائکه چنین کردند و باب الحوائج وقتی دید دریای خون به رکاب رسید شمشیر رو به گوشه ای پرتاب کرد و خطاب به کفار گفت: من به عهد خود وفا کردم ، اکنون آماده شهادتم که اگر عهدم نبود یک نفر از شما باقی نمیگذاشتم... و آنها دستان حضرت را قطع و او را به شهادت رساندند..

اینکه کل سپاه عمر سعد سه هزار نفر بود (آنهم روز عاشورا و نه دو سه روز قبلترش) و اگر خون همه را بچلانید اندازه یک تانکر26 هزار لیتری نمیشود، اینکه اگر همان تانکر را وسط بیابان خالی کنید یک قطره از آن روی سطح زمین نمی ماند ، اینکه قدرت یک انسان و بازویش چقدر است که بتواند حتی از دست همان 3 هزار نفر جان سالم بدر ببرد و و و ... همه به کنار و اینکه باورمان میشد نیز به کنار اما به شخصه نمیتوانم از ظلمی که مداحان و برخی از منبریهای قدیم و جدید(بخاطر پول در درجه اول و بخاطر نادانی خود در درجات بعد) به خاندان پیامبر کردند بسادگی بگذرم. آنچه ما در طول تاریخ (از دوره صفویه به بعد) از حسین(ع) و خاندانش شنیدیم جز ذلت حسین و خانواده اش چیز دیگری نبود، هنوز که هنوز است شعار دستجات سینه زنی و زنجیززنی ما در روز عاشورا "اصغرم اصغرم" و " اکبرم اکبرم" است. صرف گریاندن مردم و این جمله مشهور که " گریه کن مسلمان که گریه ثوابست" از هدف حسین غافل ماندیم و به اکبر و اصغر پرداختیم. من از دوستان کافه دعوت میکنم روز عاشورا قلم و کاغذی بدست گیرند و در یک پروژه جالب برخی شعارهای دستجات را یادداشت کنند تا ببینیم و ببینند که حسین و حرکت فوق العاده حسین تا چه حد در کلامهائی ساده لوحانه با شعارهائی به قدمت 300 سال هر ساله و همه ساله تکرار و تکرار و تکرار میشود. از نظر منصور ذکر حسین و خاندانش نه در بستر گریه و زاری که باید در بستری از ابهت و صلابت به گوش اهل دین برسد. هدف حسین ظلم ستیزی بود و ما با گذشت 1400 سال از واقعه درست در جهت مخالف حرکت کرده و بجای پرداختن به این ظلم ستیزی به ظلمی که بر او رفت اکتفا کرده ایم و این یعنی خوار کردن کسی که خود دشمنان خدا را خوار کرد. امروزه عادت کرده ایم که با شنیدن نام حسین اشکی بر گوشه چشمانمان بلغزانیم و بر او بگرئیم و بی اختیار یاد علی اصغر و حرمله بیفتیم... آیا هدف حسین از شهادتش این بود؟ که دیگران بر او و خاندانش بگریند؟ که نذرهایمان را فقط روز عاشورا بدهیم؟ ...که فقط عاشورا بیادش باشیم؟ که با توصیه مداحانی نادان لخت شویم و بر این برهنگی افتخار کنیم؟ که قمه بزنیم ؟ که گِل و بقول لرهای عظیم الشان: خرّه) بر سر و شانه بزنیم؟ که فقط سیاه بپوشیم؟ در کتاب تاریخ ادیان جهان از زبان یک نویسنده فرنگی دیدم که ذیل مذهب تشیع نوشته بود: "فرقه ای از مسلمانان که 10 ماه از دوازده ماه سال را سیاه پوشند و ..." . چه کس گفت که سیاه رنگ عشق است؟!! سیاهی آخرین نماد دلمردگی است. هندیها و بسیاری از مردم جهان حتی در مراسم مردگان خود سفید می پوشند، حتی عربها نیز اعتقادی به سیاه ندارند و ما ... و شاه عباس ما در دوره صفویه برای افتادن از آنسوی بام رنگ سیاه را برای عزاداریها توصیه کرد و ما ... صدها سال است که پذیرفته ایم، بدون آنکه بپرسیم: چرا؟ ... حسین(ع) را در بستری از ظلم پیچیده ایم و مداحان ما امروزه از این بستر، نان دانی خوبی برای خود دست و پا کرده اند و دائم بر این بستر چوب میزنند. نان و آش آنها چنان گرفته است که حتی امروزه عار دارند (و شاید برای ردیف بودن قافیه) نام حسین را بشکل کامل بر زبان جاری نمیکنند و فریاد میزنند : "سِین". موسیقی و نمایش آلات و ادواتش در سیما ممنوع است اما همین موسیقی در روز عاشورا چه ها که نمیکند

و حقیقت حسین در بستری از زمان کم رنگ شده است، گاه مداحان کم سواد بر این کم رنگی ناخواسته همت گمارده اند . ... امروزه برای یک مداحی خوب در تهران آنان از 15 میلیون کمتر نمی گیرند... و سوال اینجاست : وقتی چهره یوسف و عیسی مسیح با نسخی ایرانی روی آنتن میرود چرا درخصوص عدم نمایش معصومین دم بر نمیاید؟ آیا قدر و منزلت آنها از حضرت عباس  در درگاه الهی کمتر است؟ قرنهاست در تعزیه خوانی و شبیه خوانی ، چهره های حسین (ع) و قمر بنی هاشم تصویر میشود

سریل گرگ ها

کاگردان : داوود میرباقری

موسیقی : مجید انتظامی

سرپرست گویندگان : ثریا قاسمی

علی نصیریان :  ناصر تهماسب

داوود رشیدی : حسین عرفانی

ثریا قاسمی : رفعت هاشمپور

 راضیه برومند : زهره شکوفنده

آتیلا پسیانی : منوچهر والی زاده

  بهرام شاه محمد لو   : ژرژ پطرسی

سیاو طهمورث  پرویز ربیعی

منوچهر حامدی : عزت ا... مقبلی

اکبر رحمتی : حسین معمارزاده

رسول نجفیان : امیر هوشنگ قطعه ای

حمید مهرارا : مهدی آرین نژاد

بهزاد فراهانی : بهزاد فراهانی

تقدیم به دزیره

     درباره سریال معصومیت از دست رفته

       معصومیت از دست رفته

کارگردان : داوود میرباقری

مدیر  تصویربرداری : عظیم جوانروح

موسیقی : فریدون شهبازیان

خواننــده : محمـــد اصفهانی

سرپرست گویندگان : حمید رضا آشتیانی

بازیگران بترتیب حروف الفبا

ابراهیم آبادی :  ابو مسیب / اکبز منانی

روژان آریا منش : ماریا(کودکی)

حسرو احمدی : مرد چاق   /  همت مومی وند

انوشیروان ارجمند : حجاج بن یوسف

مرتضی اردستانی : سنان ن انس /  بیژن علیمحمدی

مانی اسکندری : سعید

حمید اصغری تتماج : حاجب

سارا تنها : کودک

عباس امیری : ابو مشیر / ناصر احمدی

مرضیه برومند : حــره / ثریا قاسمی

مریم بصیری : زن شرطه   /  بتسابــه کاظمی

مریم بوبانی : طــوعه  /  زهرا هاشمی

امین تارخ : شوذب  /  حمیدرضا آشتیانی

مهدی تارخ : برادر شوذب

معصومه تقی پور : مادر حمیرا

 بهناز نوکلی : هاجـــر / ژاله کاظمی

محمد جاهد نیکو : مرد لاغر- پیشگو  /  احمد کلانتری

رحمان حسینی : اشهــل

رامتین خداپناهی : بلال   /  امیرمحمد صمصامــی

آهو خردمند : مادر ماریا / فاطمه نیـرومند

سروش خلیلی : شمعون

سارا خوئینــی ها : حمیرا / مینـو غزنوی

رضا راد : عبـــاد

نادر رجب پور : حمزه  / احمد کلانتری

داوود رشیدی : نعمان  / احمد رسول زاده

هاشم روحانی : خادم هـا نـــی

رضا رویگری : سعدون

امید زندگانی : زیــد

فریده سپاه منصور : سوفیا / رفعت هاشمپور

محسن سلیمانی : پیک

خسرو سهامی : ابو ملیــل  /  مرتضی احمدی

بهرام شاه محمد لو : عتـــِــق /  حمیدرضا آشتیانی

پرویز شاهین خو : شریح

مرتضی ضرابی : ابن سنان  /  همت مومی وند

مصطفی طاری : شمربن ذی الجوشن

سیاوش طهمورث : ابن  حریث

اکبر عبدی : ابونواز

ساغر عزیزی : هلــن  / نرگس فولادوند

علیرضا فروغی : پیک  / حسین خدادادبیگی

داریوش ارجمند : ابن زیاد

حدیث فولادوند : ربــاب / مریم شیرزا د

مریم قادری : ریحانه / شوکت حجــت

محسن قاضی مرادی : معقل /  بیــژن علیمحمدی

رضا کرم رضایی : پدر مقدس

علی کریم : عبد ا... پسر حجاج

هوشنگ کمالی : شرطه   /  جواد پزشکیان

فریبا کوثری : ماریا / زهره شکوفنده

امیر رضا گیتی بان : سوار  / حسین خداداد بیگی

سعید لشگری : ابراهیم

منظر لشگری :  سرآشپز /   شهلا ناظریان

انوش معظمی : نعیــم /  سعید مقدم منش

حامد میرباقری : حیــدر

حسن میرباقری : ذاکــر

محمد نمازی : سیاهپوش

سعید نیک پور : هانـــی

حسن نیکرو : حضــرمــی

عزیز هنرآمــوز :  پدر حمیـرا / همت مومی وند

پی نوشت : بازیگری که دوبلور ندارند بجای خودش حرف زده است

به یاد آن جمعه های دلگیر و زیبا 

دیروز جمعه ، تلویزیون در یکی از معدود حرکت های خوب خود ، اقدام به پخش فیلم تاراج کرد. عصر جمعه بود و هوا ابری . فیلم هم فیلمی بود که در برخی سکانس ها حقیقتا انسان را در خود غرق می کرد و چشمان را نمناک می ساخت. خلاصه اینکه یکی از آن جمعه های دلگیری که آدم دلش می خواهد یک فیلم حسابی ببیند بود و تماشای تاراج در این فضا بسیار به دل چسبید. در دوران مدرسه ، عصرهای جمعه ، به خصوص بعد از تماشای فیلم های سینمایی ، بسیار غمگین بود. دیروز این حس ، پس از سالها تکرار شد. :lovve:تاراج ، فیلمی زیبا و حالا کلاسیک شده از دهه 60 است که می توان گفت خیلی خوب گذر زمان را تاب آورده و دارای پیامی بس زیبا و تاثیر گذار است. جمشید هاشم پور ( آریا ) در نقش یک قهرمان ، بسیار به دل می نشیند. فیلم سرشار از دیالوگ های پر مغز است. در برخی سکانس ها - مانند آنجا که در پایان فیلم ، پسر کلید را به بیرون پرت می کند - ناخودآگاه اشک به چشمان آدم می آید.ashk

یک سریال ایرانی امروز از یکی از شبکه های عربی پخش شد که علی نصیریان  در نقش  بحیرا  بود بعد  مریلا زارعی  بهناز جعفری  عنایت شفیعی  و مرحوم مهدی فتحی  هم بودند  اسم این سریال چیه  از وضعیت صدای بازیگرهای سریال  کسی می تونه اطلاعات بدهد ؟

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8
آدرس های مرجع