تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دیالوگهای ماندگار
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25

صحنه اي از فيلم "بكت" كه پيتر اتول، ريچارد برتون رو بعنوان صدراعظم خود انتخاب ميكنه، مشاجره اي بين او و اسقف كليسا روي ميده كه حمايت برتون از پادشاه، جالبه...

ريچارد برتون (توماس بكت): قطعا آقايان توجه دارند كه ما با چه مشكلاتي روبرو هستيم
پيتر اتول (لرد): بله خيلي هم خوب توجه دارن، منتها به روي خودشان نميارن
بكت: سرزمين ما مثل يه كشتيه، و ايشان ناخداي اين كشتي هستن، درسته؟
لرد: آفرين توماس، مثال خوبي زدي، خوشم آمد

اسقف: جناب صدراعظم بايد به اين موضوع توجه داشته باشيد كه اول خداوند فرمانرواي اين كشتيه بعد ناخدا. بله اول خداوند

لرد: ما كه هميشه به قدرت خداوند متكي هستيم، شكي نيست
بكت: شكي نيست كه ناخدا با الهام گرفتن از خداوند كشتي را راهنمايي ميكنه، اما هيچ شنيدين كه خداوند در مورد حقوق ملوانا تصميم بگيره يا به صندوق دار دستور پرداخت آنها را بده؟

...آژانس شيشه اي:

من كه مي دونم اين وسط گوشت قربوني عباسه!

(۱۳۸۸/۱۰/۲۷ عصر ۰۱:۵۱)rahgozar_bineshan نوشته شده: [ -> ]

...آژانس شيشه اي:

من كه مي دونم اين وسط گوشت قربوني عباسه!

رهگذر بی نشان، از ماندگارترین فیلم با مضمون حاشیه دفاع مقدس، فقط این جمله....؟؟؟

این بی انصافیه... تمام دیالوگهای آژانس، ماندگاره.

حاج كاظم: حسين جون، باطلش كردي؟

مدير آژانس: چي رو باطل كردم؟

حاج كاظم: بليطاي ما رو باطل كردي رفت؟

مدير آژانس: آقا دست بردارين، برين بزارين به كارمون برسيم، عجب شب عيدي مشتريايي نصيب ما شده خدايا...

حاج كاظم: معرفت اون اجنبي كه ويزا داده از توي هم وطن بهتره

مدير آژانس: آقا؟ ديگه توهين بسه، بفرمائين بيرون خواهش ميكنم، بفرمائين خواهش ميكنم... ببينم؟ مگه براي اون هشت سال كشت و كشتار از من اجازه گرفتي؟ كه حالا حق و حقوقتو از من ميخواي؟ برو اين وظيفه رو از همون كسايي بخواه كه اونو بهت تكليف كردن، برو خواهش ميكنم، مگه اينجا بنگاه خيريه است؟ يك ساعته تحملت كردم...

.

.

.

حاج كاظم: ميدونم بد موقعي براي قصه شنيدنه، ولي من، ميخوام براتون يه قصه بگم، وقت زيادي ازتون نميگيرم، يكي بود يكي نبود، يه شهري بود خوش قد و بالا، آدمايي داشت محكم و قرص ، ایام ایام جشن بود. جشن غیرت، همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول به این شهر حمله کرد . اون غول غول گشنه ای بود که می خواست کلی ازین شهر و ببلعه ،همه نگران شدن حرف افتاد با این غول چیکار کنیم ما خمار جشنیم ، بهتره سخت نگیریم، اما پیر مراد جمع گفت: باید تازه نفسا برن به جنگ، قرعه بنام جوونا افتاد، جوونایی که دوره کرکریشون بود رفتن به جنگ غول، غول غول عجیبی بود یه پاشو می زدی دو تا پا اضافه می کرد دستاشو قطع ميكردي چند تا سر اضافه می شد ،خلاصه چه دردسر، بلاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده، يكي از پير جووناي زخم چشيده جاشو گرفته، اما یه اتفاق افتاده بــــود!!! بعضیا این جوونا رو یه طوری نگاشون می کردن که انگار غریــبه می بینن ، شایدم حق داشتن ، آخه این جوونا مدتها دور ازین شهر با غول جنگیده بودن جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خوو کرده بودن دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود شده بودن عینهو اصحاب کهف ، دیگه پولشون قيمت نداشت … اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشون و اونایی که نتونستن مجبور به معامله شدن.

من شمارو نمیشناسم، اما اگه مثه ما فارسی حرف می زنین پس معنی این غیرت و می فهمین، این غیرت داره خشک می شه، شاهرگ این غیرت... کمک کنید نزاریم این اتفاق بیوفته …من براي صبرتون یه یا علی ميخوام، همین.

.

.

حاج كاظم: بابا... به پير به پيغمبر من آمده بودم تا مثل يه همشهري دو كلمه حرف بزنم همين، اين تنها سهميه كه بايد به تو بدن، اااااا

عباس: سهم؟ از اين بنده هاي خدا؟ كي از اينا سهم خواست حاجي؟ مو با خدا معامله كردم نه با اينا، ولشون كن برن، تو رو به امام رضا بزار برن

حاج كاظم: تو بارها به من گفتي حاجي ولي ميدوني كه من مكه نرفتم

عباس: بچه خيبري همه حاجين،

حاج كاظم: خب دلاور، هنوزم قبول داري بچه خيبرئيم؟

عباس: ها، ولي بچه خيبري ساكتن، داد نميزنن

حاج كاظم: منم قبول دارم، ولي الان جلوي نفستو گرفتن

عباس: بگيرن، بهتر

حاج كاظم: نه نميزارم، ديگه قرارمون اين نبود، تو جوونيتو سپر كردي

عباس: حاجي جان اي راهش نيست، به مرتضي علي اي راهش نيست، اي راه و كار پره ميدون مينه، اونجا داوطلب مي شدن كه برن، اينجا تو دري مجبورشان ميكني.

.

.

.

عباس: حاجي مو شرمنديوم، خدا مرگم ميداد اي روزا ر نميديوم، نه كه فكر كني موروم انگليس ها، نه، يا فكر موكني موروم سر زمينما؟

حاجي: نه

عباس: نه، مو... پيش نرگسم نموروم، مو مورم فقط بخاطر شما، مو كه سفري شدم، ايشاالله ايدفعه از قافله جا نمونم.

.

.

سلحشور: من كه جوونيمو رد كردم، شما زياد احساس پيري ميكنيد. ببخشيد شما از اونايي نيستيد كه بعد جنگ فكر كردن بقيه خوردن و بردن حالا اومديد حقتونو از مردم بگيريد؟

.

.

.

عباس: جنگ که شروع شد، سر زمین بودم با تراکتور، جنگ که تموم شد، برگشتم سر همون زمین، بی تراکتور. آقاجون مو هنوز دفترچه بیمه هم نگرفتم، حالا خیلی زوره، خیلی زوره این حرفا... شما سهمتان ر دادن. سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین. حالا تا قلبتان وانستاده بیاین برین.

.

.

.

این دیالوگ اش هم قشنگ بود. اونجایی که پرویز پرستویی و رضا کیانیان هستن و حاج کاظم ( پرستویی ) ژ-3 توی دستشه و می خواد کیانیان رو تهدید کنه:

کیانیان :  مشقیه ؟

حاج کاظم: نه جان تو . جنگیه . میدونی که  ژ-3 چقدر نامرده !

آژانس شیشه ای شاید موضوعش نسبت به زمان حال ، کمی دِمُدِه شده باشه اما بعضی سکانس هاش رو هنوز دوست دارم.


و اما بعد ....

اسکارلت : مادر چقدر من بدبختم که در این سن  باید بیوه بشم . اصلا برای چی باید لباس سیاه بپوشم و وانمود کنم که عزادارم ؟ در حالی که نیستم.

مادر :  عزیزم تو باید به بقیه نشون بدی که از مرگ شوهرت غمگین هستی.

اسکارت : آخه چرا ؟ من که چیزی احساس نمی کنم  !

( بربادرفته ) - با صدای آهنگین رفعت هاشم پور دیالوگ های  اسکارلت (ویوین لی ) را بخوانید.

دو نقش اصلي بربادرفته و به خصوص نقش اول زن آن، اسكارلت اوهارا، در تاريخ ادبيات كم نظيرند. اصلا اسكارلت يكي از ابهام هاي بزرگ تاريخ ادبيات است. كتاب جوري نوشته شده كه هنوز كه هنوز است نمي شود گفت انگيزه ي اسكارلت در رابطه اش با مردان زندگي اش چيست؟ آيا واقعا رت باتلر را دوست دارد؟ مي خواهد او را اسير خودش كند؟ ازدواج با رت يك جور انتقام جويي زنانه از مرد محترمي است كه كام دل اش را بر نياورده است؟ آيا واقعا رابطه ي پيچيده ي پر از عشق و نفرت او با رت است كه اسكارلت را به سوي مرد مي كشد؟

گويندگي به جاي چنين شخصيت پيچيده اي، همان قدر كه براي گوينده اش شانس به همراه دارد، وظيفه بسيار سنگيني را هم پيش پاي او مي گذارد. رفعت هاشم پور هنگام صحبت به جاي ويوين لي، بايد اين قدرت را در خود پيدا كند تا بتواند پيچيدگي هاي نقش را در لحن صدايش بازتاب دهد.

در دوبله برباد رفته، هاشم پور نه تنها موفق مي شود پستي و بلندي هاي صوتي اين شخصيت پر پيج و خم را به خوبي از آب درآورد، بلكه اين سير را هم به خوبي براي تماشاگر به سرانجام مي رساند. او موفق مي شود تا روند تغيير شخصيت اسكارلت از دختري لوس تا زني سرد و گرم چشيده را به خوبي به تصوير بكشد، كاري كه از هر گوينده اي به اين سادگي بر نمي آيد.

پويان عسگري

" ... اوه رِت . نمی دونی چقدر برات گریه کردم ... " اسکارلت (ویوین لی) 

حتی ساده ترین جملات هم به زیبایی ادا می شوند. مطمئنا اگر بربادرفته از چنین دوبله زیبایی به همراه تصاویر چشم نواز رنگی تکنی کالر برخوردار نبود اینقدر محبوبیت نداشت. تصور کنید دیوید سلزنیک فیلم را سیاه و سفید تهیه می کرد ! در مورد دوبله هم زنگ صدای دوبلور اسکارلت و آهنگ خاصش در کنار صدای مردانه و باوقار دوبلور رت باتلر حقیقتا به جذابیت اثر اصلی افزوده است. فراموش نکنیم که دوبله خوب به این معناست که حداقل چیزی از کیفیت فیلم اصلی نکاهد. حال اگر چیزی هم به آن بیفزاید که شاهکار کرده است. البته همه دوبلورهای فیلم عالی هستند : اشلی - ملانی - دایه اسکارلت و همه نقش های فرعی ... همگی به بهترین وجهی انتخاب شده اند.

سروان :  ریک ، ما خبر داریم که در کافه ات دائما کارهای غیر قانونی انجام میشه اما چون می دونیم خودت اهل این کارها نیستی اجازه می دیم کاباره ات باز بمونه.

ریک:  اِه . من فکر می کردم به خاطر اینه که می ذارم توی بازی رولت برنده بشی ( با تقلب )

سروان:  خب اون هم یه دلیل دیگه شه !

کازابلانکا

" ... آقایون اینجا دعوا نکنید ، مگه نمی دونید اینجا اتاق جنگه ! ... "

دکتر استرنج لاو - استنلی کوبریک

بعد از فراغت از امتحانات دانشگاه، فرصتي دست داد تا فيلم "حماسه كيبل هوگ" يكي ديگه از آثار سام پكين پا رو ببينم. اين فيلم بعنوان يكي از وسترن هاي كم اهميت مطرح هست و خود پكين پا هم زياد ازش حرفي نميزنه، اما بلحاظ دوبله زيبائي كه داره، قابل اهميت و توجه هستش. بخصوص دوبله مرحوم ايرج ناظريان بجاي جيسون روباردس(كيبل هوگ) و ابوالحسن تهامي بجاي ديويد وارنر(جاشووا).

سبك گويش تهامي در اين فيلم دقيقا با همان لحني است كه براي لاندو بوزانكا حرف ميزد، شما اين ديالوگها رو با همون گويش بخونيد.

جاشووا: من مداح دوست و برادري هستم، من يك دوستم،  احتياط كن كه من يك مرد خدايم

كيبل: چيزي نمونده بود كه بري پيش خدا...  كسي همراهت نيست؟

جاشووا: من تنهايم، نامم عاليجاه جاشووا دانكن اسلو، واعظ متعض خطه نوادا، و نواحي منتخب شمال آريزونا

كيبل: پس واعظ مفلوكي هستي... اي ناكس جاسوس

جاشووا: به هر حال دارندگان اعتقاد در حين ملاقات دست به دست هم ميدهند، و حال كه سخن از دست رفت، اين دست را دربست در اختيار دوستي تو باشد

كيبل: من كيبل هوگ

جاشووا: كيبل؟ از آن نامهاي غيرعاديست، نيست؟... شما در اين صحراي برهوت واحدي ساخته ايد چون ملكوت،... تو نيكي مردي هستي كه به مسافري محتاج در قطره آبي كمك ميكني

كيبل: دعات قبول باشه، 10 سنت بايد اخ كني... آب واسه آدم و گوسفند و خوك ميكنه 10 سنت، واسه اسب و قاطر و گاو 20 سنت.

جاشووا: صد البته... شروع نكرده

كيبل: شروع نكرده، يعني قبل از اينكه آب بخوري بايد 10 سنت بسلفي، همون شروع نكرده خودم

جاشووا: گر خصم ز بهر چشم پوشد اين مرد خداي آب نوشد

كيبل: حرفات درست مثل حرفهاي يه مرد خداست، اما من واسه يه مشت آب خيلي جون كندم

جاشووا: دوست بيچاره و گمراه من، تو گنهكاري و درمانده و نيازمند آمرزش، من تو را مي آمرزانم.

كيبل: 10 سنت رد كن بياد نامرد والا ميري پيش مشتري اول

.

راستي، كسي ميدونه مترجم اين فيلم كي بوده؟ الحق والانصاف ترجمه بسياري زيبايي كرده. مخصوصا ديالوگهاي جاشووا رو.

(۱۳۸۸/۹/۱۹ عصر ۱۲:۵۲)رامین_جلیلوند نوشته شده: [ -> ]

دائی جان ناپلئون:

راوی هوشنگ لطیف پور: من يک روز گرم تابستان،دقيقا يک سيزده مرداد،حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم........

سعید- با صدای آرشاک: مش قاسم شما حالا عاشق شدید؟ (عطاالله کاملی زمانی گفت صدای آرشاک مظهر معصومیت بود)
مش قاسم-پرویز فنی زاده: عاشق شده؟ یعنی خاطر خواه شده؟!!!.................

اسدالله میرزا- با صدای منوچهر اسماعیلی: (گرما و شفقت و صمیمیتی که اسماعیلی در این نقش می ریزد کم نظیر است) سعید خیالت راحت باشد. خدا با آدم های عاشق است.

و هنرنمایی اسماعیلی و آرشاک در سکانس های آخر که با صدای سیاه مست ها با هم سخن می گویند.......................................(این قسمت از دیالوگ فیلم را منصور به زیبایی قبلا تشریح کرده بود. اگر بازهم بنویسد ممنون می شوم)

دوماه پيش که اين مطلب را نوشتم فکر دوباره شنيدن صدای آرشاک يک رويا بود. ولی حالا پنداری! که اين رويا به حقيقت پيوسته است.

 از شما چه پنهان که در چند روز اخير يک ماراتن دائی جان ناپلئون و محمد رسول ا... برای خودم گذاشتم و با صدای آرشاک مثل يک بچه شيرخواره گريه کردم.

(۱۳۸۸/۷/۹ عصر ۰۶:۳۹)سروان رنو نوشته شده: [ -> ]

.... لا اله الا الله .... برو کنار آبجی ....  (جان وین با صدای ایرج دوستدار )

 

این جمله رو وقتی میگه که می خواد از یه راهرو تنگ رد بشه اما یه زن عشوه گر نیمه برهنه عمدا" سر راهش وایساده تا جان وین بهش بخوره !

ريوبراوو

درسته رامین جان ! توی ریوبراوو بود . چه فیلم قشنگیه این Rio Bravo .  دوست دارم بدونم که دیالوگ اصلی چی بوده که ترجمه کردن به لا اله الی الله ؟!   یا مثلا استغفرالله ! یا و علیکم

جان وين سرش را تکان می دهد و زير لب می گويد:
ohhh Hell.

یکی از ماندگارترین سریالهای تاریخ سریال سازی در ایران بی هیچ شک و شبهه ای سریال سربداران است. سریالی که تا 15 سال پس از انقلاب ، موزیک متن آن بعنوان بهترین موسیقی فیلم ورد نقدها بود. سریالی که مرحوم کیهان رهگذار نوشت و محمدعلی نجفی روی نسخه 16 میلیمتری آنرا کارگردانی کرد.مرحوم رهگذار که خود سریال بوعلی سینا را ساخت در نوشتار فیلمنامه سربداران سنگ تمام گذاشته است. به نمونه کوتاهی از دیالوگ نویسی با مضامینی فوق العاده از این سریال توجه کنید تا قدرت مانور مرحوم رهگذار بیشتر روشن شود

درویشی(با بازی محجوب) صدای سوزناک دعا و مناجات از درون مسجد میشنود و سراسیمه خود را به منبع صدا می رساند:

شیخ صفی: از عراق تا هرات را سفر کرده ام.سالها در هند و سالی در مکتب والی اعظم شیخ رکن الدین سمنانی مراد جسته ام و نیافته ام و آنقدر می جویم تا بیابم. آنرا که بازنجویند نیابند

شیخ حسن جوری:سفر بسیار کرده ای اما درون خانه را باز نجوریدی. مرادی نزدیکتر بتو نیست جز او ، وحده لا اله الا هو

شیخ صفی: از نزد تو نخواهم رفت تا بگوئی که کیستی؟

شیخ حسن:خرقه ام را شیخ خلیفه مازندرانی بر من پوشانید.

شیخ صفی:پس تو شیخ حسن جوری نیستی؟

شیخ حسن: هستم و نیستم. هستم که هستم جز هست او نیست و نیستم که نیستم در هست او، نیستی بیش نیست

 - یعنی به عبارت دیگه منو از خونه می اندازی بیرون ؟!

- «به عبارت دیگه نه» ، خود عبارت !!


( جک لمون و والتر ماتائو - زوج عوضی )

دیالوگ پایانی فیلم مرد (Hombre) - با صدای اکبر منانی

اسم مهم نیست..... اون یه مرد بود.  (مارتین بالزام)

Hombre

       هروقت توی مخمصه افتادی، قهرمان بازی در نیار. فقط بدو، بدو در رو !


      (دیالوگ جنی به فارست در فارست گامپ)


     


    در همین فیلم:

 

    فارست: مامانم همیشه می گفت زندگی مثل یه جعبه ی شکلاته. هیچوقت

   نمی دونی کدومش قراره گیرت بیاد.



 

... اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید ٬ اگه نیت ده ساله دارید درخت غرس کنید ٬ اگه نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید .... سینماتوگراف آدم تربیت میکند  ...

ناصر الدین شاه آکتور سینما -

-  ناخدا خورشید ؟ ٬ همون که یه دست نداره ؟

- نه ، همون که یه دست داره !

(ناخدا خورشید – ناصر تقوائی)

" .... درد بیمار از گشنگیه . اینها به دکتر نیاز ندارن . اینها نانوا میخوان . بیا خواهر این قرص نون رو بگیر . روزی سه نوبت صبح ٬ ظهر ٬ شب ... "

سفر قندهار

 

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
آدرس های مرجع