تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دیالوگهای ماندگار
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25

آسایشگاه روانی استون هرست :

دکتری خطاب به دکتر دیگر که برای فرار تلاش می کرد :

((ما برای فرار همون قدر شانس داریم که یکی تو قبر زنده بشه و بخواد با چنگ و دندون قبر رو بکنه و بیاد بیرون !))

...

دیالوگهایی طنز و احساسی از مجموعه خانه سبز

رضا صباحی و عاطفه صدر درباره موضوع "حقوق زنان در خانواده" با هم بحث و مشاجره میکنند 

سپس طبق عادت همیشگی شان درگیری لفظی صورت میگیرد و لحظاتی بعد دیالوگهای جالب و طنزی را از این زوج به یادماندنی شاهد هستیم

رضا/ بنده ديگه يه لحظه ام اينجا نميمونم! متوجه شدی؟!

عاطفه/ يعنی ميخوای بری قهر؟

رضا/ من غلط  ! کجا دارم برم؟! 

من دفتر کارم اينجاست، مادرم اينجاست، خواهرم، پسرم، عروسم اينجاست، همه اينجان اونم ور دل شما! کجا دارم برم عاطفه خانوم؟!

من يه مردِ بی کسِ در عين حال با کسم! من يه مرد تنهای در عين حال ؟

نرگس/ داداش! فکر نميکنی يه لحظه ای که گفتی داره خيلی طول ميکشه؟!

رضا/ بله! پس خدانگهدار!

عاطفه/ ببينم! حرف که ميزنيم؟ هان؟

رضا/ بله!

عاطفه/ پس اشکالی نداره ميتونی بری!

تماشای سکانس

این هم یک دیالوگ ماندگار که اصولا کسی روش نمیشه بش بگه دیالوگ ماندگار.

ولی اگه از ممیزی بودن صحنه صرف نظر کنیم، دیالوگ جالبی است.

جمله ای که در عین اینکه باطنا از روی ضعف زده میشه ولی غرور و قدرت خاصی توشه.

دیالوگی مخصوص یک دختر پولدار مغروری که عشقش اونو از درون به خفت کشیده...

------------------------------------------

Rose:  As a paying customer, I expect to get what I want.

شاه فیلم تایتانیک:

رز [در لحظه ای که از جک می خواد اون نقاشی کذایی رو بکشه] :

به عنوان یک مشتری که داره پول میده، توقع دارم که به چیزی که می خوام برسم.

پدر سابرینا (جان ویلیامز): خوشحالم که دیوید رو فراموش کردی

سابرینا (آدری هپبورن): آره فراموش کردم اما با یک عشق دیگه، حالا این عشق و چطوری فراموش کنم؟

پدر سابرینا: این عشق هیچ عاقبتی نداشت دخترم همه با تحسین می گفتند خانواده لارابی بزرگواری به خرج دادن و با دختر شوفرشون وصلت کردن

اما تو رو هم تحسین می کردند؟ نه عزیزم. تو دنیا فقط بعضیا هستند که اعمالشون بزرگواری به حساب میاد، هیچوقت یه آدم فقیر و نمیگن بزرگواری به خرج داده با یک آدم ثروتمند ازدواج کرده!

پسر عمه زا خطاب به مهمان برنامه : گوش کن دخترم، مهمترین عامل طلاق؛ ازدواجه!

[به بهانه پخش فیلم افق]

اطلاعات عملیات یعنی بی نام و نشان شدن، جلو افتادن، از همه بریدن، دل کندن، قید همه چی رو زدن، سر دادن، تن دادن، اما تسلیم نشدن...

کاش من و تو بازم تو قایق عاشورا سینه دریا رو بشکافیم و جلو بریم. یاد تو همیشه با منه؛ یاد تو و اون قایق عاشورا، عاشورا و تشنگی، تشنگی و دریا....

یوسف پیامبر 1387

داستان یوسف و زلیخا به قدری گیراست که مخاطب رو براحتی جذب میکنه

از این رو تماشای هر نسخه از این حادثه تاریخی میتونه حائز اهمیت باشه

شخصا سریال یوسف پیامبر رو در زمان پخش اول دنبال میکردم

دیالوگ انتخابی در عین شفاف بودن حاوی پیام مهمیه

مردم با شمشیرهیچ آیینی را نمیپذیرند

خلاصه ای از داستان یوسف و زلیخا

تابلوی نقاشی از لحظه پاره شدن لباس یوسف بدست زلیخا اثر گیدو رنی هنرمند ایتالیایی

تابلوی نقاشی اثر فیلیپ ویت هنرمند آلمانی با مضمون مشابه


 نقاشی قهوه‌ خانه‌ای با موضوع ورود یوسف پیامبر به مجلس زلیخا اثر استاد «جواد عقیلی»


(۱۳۹۴/۴/۱۷ صبح ۰۲:۵۶)BATMAN نوشته شده: [ -> ]


 نقاشی قهوه‌ خانه‌ای با موضوع ورود یوسف پیامبر به مجلس زلیخا اثر استاد «جواد عقیلی»

لباس مصری ها اینطوری بوده ؟! مصری ها چنین لباس هایی می پوشیده اند ؟!  tajob2

ریخت و شمایل اشخاص در این نقاشی به ایرانی ها یا آسیای میانه ای ها بیشتر شباهت دارد.

حق با جناب سروانه.

بنده هم داشتم دنبال شمر و عمرسعد در پس زمینه تصویر میگشتم!:blush:

البته دور از شوخی، نقاشان قهوه خانه برای کشیدن چهره، اندام و حتی فیگور و حالت شخصیت ها از یک سبک و سیاق از پیش تعریف شده پیروی میکردن و این تکنیک قرن ها مو به مو از استاد به شاگرد منتقل میشده و هیچگونه تخطی از این اصول جایز نبوده.

ایوی[ناتالی پورتمن] : تو عادت داری همه چیز رو به شوخی بگیری؟

گوردون [استفان فری] : نه. فقط چیزای جدی رو.

---------------------------------------------------

این دیالوگ من رو یاد یکی میندازه که سر هیچ کدوم از امتحان هاش استرس نداشت ولی پای بازی های فوتبال مثل بید میلرزید...

چاپلین - 1992

...movies are for the people
Most people work for a living and don't make
very much. It pleases them to see officials 
and the upper class kicked on the backside

فیلم ها برای مردمند، مردم برای یه زندگی عادی کار میکنن ولی پول زیادی درنمیارن
این باعث میشه که اونا از اینکه یه آدم باکلاس و مرفه اردنگی بخوره، خوششون بیاد

فیلم زیبای The WickerMan 1973

دیالوگ بین کریستوفر لی و ادوارد وودوارد در صحنه ای که بچه ها از روی آتیش می پرند.

گروهبان: مذهبی؟ اون هم با بچه هایی که دارن لخت می رقصند؟

لورد: اون ها از تعلیمات مذهبیشون لذت می برند.

گروهبان [با عصبانیت]: اما اونا ... لخت اند.

لورد [با خونسردی]: طبیعتا. خیلی خطرناک تره که با لباس از روی آتیش بپری.

Harvey

(1950)

Harvey

Elwood P. Dowd: Years ago, my mother used to say to me, she'd say "In this world, Elwood, you can be oh so so smart, or oh so pleasant." Well, for years I was smart... I recommend pleasant. You may quote me.

الوود داود: مادرم همیشه بهم می گفت " الوود توی این دوره و زمونه، تو باید یا خیلی باهوش باشی، یا خیلی خوش مشرب". خوب، من سال ها باهوش بودم  ... اما خوش مشرب بودن رو پیشنهاد می کنم. می تونید از طرف من نقل قول کنید.

فیلم زیبای

Ex Machina 2015

[تصویر: 1438084798_5850_4d67692a8c.jpg]


- چرا ايوا رو ساختي؟

- چه سؤال عجيبي، تو اگه ميتونستي، نميساختيش؟

-------------------

پی نوشت: چیزی که بعضی ها 1400 سال زور می زدند تا بفهمونند رو بعد از گذشت 1 ساعت از فیلم گفت.

The Wizard of Oz

(1939)

oz

Dorothy: [has just arrived in Oz, looking around and awed at the beauty and splendor] Toto, I've a feeling we're not in Kansas any more.

دروتی: [تازه وارد اوز شده، در حالی که به اطراف نگاه می کند و مبهوت زیبایی جادویی محیط است] توتو، یه حسی به من می گه که ما دیگه تو کانزاس نیستیم.


The Matrix

(1999)

cypher

cypher: buckle your seatbelt dorothy 'cause kansas is going bye-bye.

سایفر: کمربندت رو ببند دروتی، چون کانزاس قراره غیب بشه.

سوته دلان

(1356)

مجید ظروفچی: چله‌ی زمستون دست ما رو گرفته برده سالن تابستونی، اونم فیلم آرشین مالالان. می‌گم آخه اینم فیلمه؟ آرتیستش تارزان سنگلجم نیست. می‌گه موزیکاله. می‌گم نامسلمون پس چرا دم در نوشتی بزن‌بزن؟ می‌گه موزیکال یعنی همین. از اوّل تا آخرش می‌زنن و می‌خونن. سراسر زدوخورد که ننوشته‌م! آخ که چه‌قدر دلم لک زده برا یه فیلم سراسر زدوخورد.

حتما به این صفحه از وبلاگ محسن آزرم سری بزنید.

کات/.

فیلم هواپیماها ، قطارها و اتوموبیل ها  به کارگردانی جان هیوز

داستان در مورد شخص متمولی است که سعی دارد به سرعت با هواپیما خودش را به یک شهر دور برساند.

در فرودگاه با فرد چاق، بدبو  و بی ملاحظه ای آشنا می شود که بعدا متوجه می شود مسافر صندلی بغل اوست.

بعد از مشکلی که برای هواپیما پیش می آید فرد متمول مجبور می شود که از وسایل نقلیه دیگر استفاده کند ولی به شکل عجیبی همیشه مجبور می شود با این فرد چاق همسفر شود.

به یاد ماندنی ترین صحنه فیلم در اوایل فیلم است که استیو مارتین قصد دارد به سرعت خودش را به یک تاکسی برساند. در سوی دیگر خیابان فرد دیگری (با بازی افتخاری کوین بیکن) نیز برای رسیدن به این تاکسی کمین می کند.

لحظه ای نمای بسته چهره دو نفر را می بینیم که خصمانه به هم نگاه می کنند و شروع به کورس گذاشتن می کنند. نهایتا استیو مارتین دیرتر می رسد و از کوین بیکن می خواهد که با او همدردی کند و بگذارد اون با تاکسی برود. دیالوگ متعلق به این صحنه است:

- قربان؟ ببخشيد...من خيلي ديرم شده ، ميدونم اين تاکسي شماست...مي تونم ازحس همدردي تون بخوام که اجازه بديد با تاکسي تون به هواپيمام برسم؟

- من همچین حسی ندارم.

- می تونم بهتون 10 دلار بدم. نه 20 دلار

- من 50 دلار می خوام.

- باشه.

- کسی که حاضره برای یک تاکسی 50 دلار بده، 75 دلار هم میده!

- مهم نیست. باشه. بیا 75 دلار. ولی تو یه دزدی.

- نه! تو یه احمقی!

که البته این مربوط نسخه دوبله شده فیلم هست. در نسخه اصلی در جواب میگه "نه! من یک وکیلم"

-------------------------------

پی نوشت: اگر حس می کنید داستان فیلم آشناست ولی آنرا ندیده اید به این دلیل است که در سال 2010 یک بسیار شبیه به این ساخته شده است که البته این دیالوگ از آن حذف شده است.

من نبودم... خودش در رفت!

Contact 1997

- اينجا چي رو بررسي ميکني؟

- چيزهاي معمولي،غبارهاي فضايي، نواخترها، اجرام مختلف و اينجور چيزها... تو چی می نویسی؟

- چیزهای معمولی، اسم ها، فعل ها، صفت ها ...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25
آدرس های مرجع