تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2

سلامی گرم خدمت همنشینان کافه

گاهی وقتی جستارهای قدیمی کافه را مرور می کنم خود را بدشناس می پندارم که چرا در دوران طلایی کافه در بحث و تبادل نظرهای  داغ دوستان از وجود چنین سایتی بی اطلاع بودم.

این روزها کافه کمی تا قسمتی خلوت است. از نوشته ها و تحقیقات عمیق منصور خان خبری نیست. بحث های آتشین دوستان دوبله کمرنگ شده. و بجز بخشهای مربوط به موسیقی که آنهم به لطف چند عضو فعال و بخش دایره المعارف دوبله ( آنهم به لطف ایرج و محمد و جیسون بورن محترم  و گاهی سایر دوستان) سایر بخشها اون حرارت و پویایی سابق را ندارد.

گاهی اوقات فکر می کنم شاید دیگه سوژه های بکر و ناب در خصوص سینمای کلاسیک وجود ندارند که دوستان در خصوصش بحث کنند. و گاهی هم با خود می گویم شاید دوستان در پیچ و خم شرایط سخت اقتصادی حاکم بر خانواده ها فرصت سر زدن به کافه را ندارند. و گاهی هم .......

هرز گاهی سعی میکنم با مطرح کردن برخی از سوژه ها دوستان را به دور یکی از میزهای کافه جمع کنم تا شاید لب به سخن باز کنند و از میزهای کافه غبارزدائی نمایند. اما صریح بگم به تنهایی زورم نمیرسه .....

بگذریم با این مقدمه خواستم عرض کنم مدتها بود که در فکر استارت چنین جستاری بودم. در خصوص کارآگاهان ماندگار سینما و تلویزیون در این کافه بصورت پراکنده در تاپیکهای مختلف یاد گردیده است. حتی گل سر سبدشون خود دارای یک تاپیک اختصاصی بنام اسطوره شرلوک هلمز می باشد.

این تاپیک را با این هدف ایجاد نمودم تا با مشارکت دوستان به سراغ کارآگاهان ماندگار هنر هفتم ( که تعدادشان کم هم نیست ) برویم و با معرفی هریک از آنان دوستان چنانچه خاطره و یا ناگفته ای از آنان داشتند را با سایر اعضا به اشتراک بگذارند تا اطلاعات مربوط به این کارآگاهان در این کافه بصورت یکجا به نظم درآید. من سعی می کنم ابتدا با کارآگاهان بسیار قدیمی شروع کنم . امیدوارم دوستان خبره در بخش دوبله هم چنانچه اطلاعاتی از اسامی گویندگان این کارآگاهان داشتند مضایقه ننمایند.

ارادتمند

بروبیکر

کانن

نام سریال : کانن

نام کارآگاه: فرانک کانن

نام هنرپیشه : ویلیام کنراد

کانن نام کاراگاهی بود که در سال 1354 هفته ای یکبار ساعت 22 از تلوزیون ملی ایران پخش میگردید. بعید می دانم به اقتضای سن اعضاء عزیز تعداد زیادی از دوستان موضوعات این کارآگاه تپل و چاق تلویزیون را بیاد بیاورند. من نیز در زمان پخش این سریال کوچکتر از آنی بودم که بجز چهره و دویدنهای بامزه او با اسلحه بدنبال خلافکاران چیز دیگری را بیاد آورم.

در سایتهای وطنی  بجز چند خط  کوتاه در خصوص او چیز دیگری نیافتم بنابراین جهت کسب اطلاعات بیشتر چاره ای نبود جز پاتکی به سایتهای مهاجم فرهنگی.

این سریال در پنج فصل و مجموعا در 120 قسمت 60 دقیقه ای و به سفارش تلویزیون CBS آمریکا تهیه و پخش گردید. این پنج فصل به شرح زیر از سال 1971 تا 1976 از این تلویزیون پخش گردید:

Cannon (season 1) (CBS) (1971-1972)
Cannon (season 2) (CBS) (1972-1973)
Cannon (season 3) (CBS) (1973-1974)
Cannon (season 4) (CBS) (1974-1975)
Cannon (season 5) (CBS) (1975-1976)

این سریال توسط کمپانی گلدوین برای تلویزیون CBS ساخته شد. تهیه کننده نیمه اول فصل یک این سریال بعهده آلن آرمر بود. نیمه دوم فصل اول و تمامی فصل دوم توسط هارولد گست ساخته شد.

فصل سوم این سریال توسط آدریان سمیش و هرمان میلر و وینستون میلر ساخته گردید. آنتونی اسپینر نیز سازنده فصل چهارم این سریال بود. اغلب قسمتهای این سریال توسط جورج مک کوآن کارگردانی گردید.

در قسمتهای اولیه این سریال فرانک کانن در استخدام اداره پلیس بود. اما او همسر و فرزندش را در یک حادثه مشکوک تصادف از دست می دهد. این موضوع باعث میگردد که او از شغل خود استعفا دهد و مستقلا در قامت یک کاراگاه خصوصی که ظاهرا اختیارات وسیعی هم دارد مشغول به کار گردد.

کانن در کشف حقایق مستقل  می باشد و برعکس اغلب کاراگاهان به تنهایی بدنبال تبهکاران می رود. او مانند دریک دستیاری مثل هری ندارد. و یا مثل کمیسر ناوارو فاقد یک تیم قوی است.

ویلیام کنراد در 27 سپتامبر سال 1920 در کنتاکی آمریکا بدنیا آمد. او قبل از آنکه بعنوان بازیگر وارد عرصه سینما و تلویزیون گردد خلبان بوده است. او تقریبا دیر به عرصه بازیگری روی آورد و تقریبا هم زود از این شغلش خسته شد. او اولین بار در سال 1946 در فیلم the killers (قاتلین) و در کنار بازیگر بزرگی بنام برت لنکسلر در مقابل دوربین قرار گرفت.

او در زندگی واقعی خود مرد نترس و شوخ طبعی بود. ویلیام کنراد در زمان پخش سریال کانن به یکی از چهره های سرشناس تلویزیون در آمریکا مبدل گردید.

ویلیام کنراد در 11در سن 73 سالگی و در  فوریه سال 1994 در اثر بیماری نارسایی قلبی در لوس آنجلس درگذشت. ویلیام کنراد یکی از ستاره های مشهور رادیویی نیز بوده است و در بیش از 7500 برنامه رادیویی نیز شرکت نمود.

امروزه در ایران نام این کارآگاه فقط به گوش دهه پنجاهیها آشنا می آید و برای آنان یادآور خاطرات سالهای دور می باشد.

بارتا


نام سریال: بارتا

نام کارآگاه: تونی بارتا

نام هنرپیشه: رابرت بلیک

بارتا کارآگاه آزاد و ایتالیایی تباری بود که در ایران بیش از سایر کارآگاهان به شهرت رسید. او شهرت خود را در ایران به واسطه کلاه و پرنده خانگی خود بدست آورد. کلاهی که او به سر می گذاشت هنوز پس از گذشت بیش از 40 سال به کلاه بارتایی معروف است. طوطی او نیز در موقع خودش مشهور به طوطی بارتا بود.

بارتا پس از کانن حوالی سالهای 1355 از تلویزیون ملی ایران پخش می گردید. یکی از موضوعاتی که برای من جالب است این می باشد که در آمریکا اغلب سریالهای اینچنینی دارای بیش از یک کارگردان می باشد. کارگردان اصلی این سریال استفان جی کانل بود. اما برخی از قسمتهای آن نیز توسط کارگردان ایرانی رضا بدیعی کارگردانی گردید.

این سریال اولین بار در 17 ژانویه 1975 از شبکه ABC تلویزیون آمریکا پخش گردید و پس ازسه سال پخش بی وقفه سرانجام آخرین قسمت آن در 18 می 1978 از این تلویزیون پخش گردید.

بارتا پلیسی بود که بینندگان هیچوقت او را در لباس پلیس ندیدند. او گاهی با لباس مبدل بدنبال جنایتکاران بود و گاهی با یک تی شرت و شلوار جین. سیگار میکشید و گاهی سیگارش را در پشت گوشش قرار می داد.

دوست دخترهای متعددی داشت که در محافل آنها را عموزاده خود معرفی میکند. او برای کشف حقایق روشهای منحصر بفردی دارد. وابستگی شدیدی به خبرچین های خود دارد. او نیز مانند کمیسری مثل ناوارو اغلب در یک مشروب فروشی پاتوق می کند. پل مونسی صاحب مشروب فروشی میباشد که بارتا زیاد به آنجا می رود.

رابرت بلیک در 18 سپتامبر 1933 در نیوجرسی آمریکا بدنیا آمد. او از همان کودکی وارد عرصه بازیگری گردید.

زندگی شخصی او بسیار فراز و نشیب دارد. او دوبار ازدواج کرد ابتدا در سال 1961 با ساندرا بلیک ازدواج نمود و تا سال 1983 با او زندگی نمود و از او صاحب دو فرزند گردید. اما ازدواج دوم او برایش بدشانسی را بهمراه داشت. او در سال 2000 با بانی لی ازدواج کرد اما همسر او در سال 2001 به قتل می رسد و بلیک متهم به قتل همسر خود بود. پرونده او برای سالهای زیادی در دادگاهها در دست بررسی بود تا سرانجام دادگاه مدنی کالیفرنیا در 18 نوامبر 2005 او را از قتل غیر عمد همسرش تبرئه نمود. او از بانی نیز دارای یک فرزند می باشد.

زندگی کودکی او نیز بسیار پر حاشیه بود. او خود گفته در کودکی بارها مورد آزار پدر الکلی خود قرار گرفته بطوریکه در سن 14 سالگی از خانه فرار می کند. او از کودکی به بازیگر کوچک مشهور میشود و اولین بار در سال 1939 در حالیکه فقط 6 سال داشت در فیلم Bridal suite بازی میکند.

او در سال 1995 بخاطر یک عمر فعالیت هنری از سوی بنیاد هنرمندان جوان مفتخر به دریافت جایزه گردید.

سریال بارتا دارای 4 فصل و مجموعا شامل 82 قسمت بود که بعد از رابرت بلیک که در هر 82 قسمت آن حضور داشت تام ایول در نقش بیلی ترومن در 41 قسمت آن حضور داشت.

در هر حال بنظر من بارتا در بین کارآگاهان قدیمی نسبت به سایر هم رده های خود دارای اشتهار بیشتری در ایران گردید.

لازم به ذکر است که در خصوص بارتا نیز در سایتهای وطنی چیزی بیشتر از چند سطر نیافتم و اغلب مانند پستهایی که در کافه خودمان موجود است بعنوان یادآوری دوران نوستالوژی کودکی در حد نام به آن اشاره شده است و مطالب فوق را بصورت پراکنده از طریق نت ترجمه نمودم و برای اولین بار در این سایت قرار گرفته است. امید است در آینده سایر دوستان نیز در تکمیل پستهای این جستار همکاری نمایند.

کوجک


نام سریال : کوجک

نام کارآگاه : ستوان تئودوپولوس کوجک

نام هنرپیشه : آریستوتلیس (تلی) ساوالاس

کله ای طاس با خلق و خویی جدی و تا حدودی بداخلاق و کم گاهی بداهه گو و ظاهری تقریبا خشن از خصوصیات بارز افسر پلیسی بود که از سال 1355 میهمان خانواده های ایرانی گشت و پخش آن بدلیل تحولات انقلابی و تغییر نظام مملکت در بهمن 1357 متوقف گردید.

پخش سریال کوجک اولین بار در 24 اکتبر 1973 و از شبکه CBS آمریکا آغاز گردید. این سریال در 5 فصل و در 118 قسمت تهیه و پخش گردید و آخرین قسمت آنهم در 18 مارس 1978 از تلویزیون پخش گردید.

تلی ساوالاس در هر 118 قسمت این سریال حضور داشت و پس از او دن فرایزر و کوین دابسون در 117 قسمت سریال حضور داشتند.نکته قابل توجه حضور برادر تلی ساوالاس بود. جورج ساوالاس نیز در 115 قسمت سریال حضور داشت. ستوان استاوروس همکار کوجک در واقع برادر واقعی کوجک بود . کارگردانی این سریال بعهده ابی من بود.

کوجک در اغلب سکانسهای فیلم مشغول خوردن آبنبات چوبی میباشد. در یکی از قسمتهای سریال وقتی همکارش دلیل علاقه او را به آبنبات چوبی می پرسد او می گوید برای گریز از کشیدن سیگار به خوردن آبنبات چوبی روی آورده است. تا جایی که خاطرم می آید این سریال جزو معدود سریالهایی بود که در ایران از کانال دو پخش می گردید. اشتهار و ماندگاری کوجک در بین ایرانیها بیشتر بخاطر سر طاس کوجک بود.

در دوران کودکی بیاد دارم هر کسی که کله ای طاس داشت در مدرسه او را کوجک خطاب میکردند. اما بشنوید از هنرپیشه اصلی این سریال یعنی تلی ساوالاس:

تلی ساوالاس بر عکس دو هنر پیشه قبلی که در پستهای قبلی خدمت دوستان معرفی کردم (کانن و بارتا) شهرت و معروفیت خود را از این سریال بدست نیاورد. او پیش از بازی در نقش کوجک نیز با بازی در فیلمهایی نظیر پرنده بار آلکاتراز و 12 مرد خبیث به چهره شناخته شده ای تبدیل شده بود و حتی نامزد دریافت اسکار برای نقش مکمل مرد در پرنده بازآلکاتراز نیز شده بود.

تلی ساوالاس در یک خانواده کاملا یونانی در 21 ژانویه 1922 و در گاردن سیتی نیویورک متولد گردید. او دومین عضو از یک خانواده پنج نفری بود. برادر بزرگترش گاس و دوبرادر کوچکترش جورج و تئودور و خواهرش کاترین نام داشتند.

او بیش از سه دهه  یکی از پرکارترین هنرپیشه های هالیوود بود. با پخش فصل اول سریال کوجک در سال 1973 این سریال مورد توجه بینندگان قرار میگیرد و جزو 10 سریال برتر سال قرار میگیرد.

تری ساوالاس خود در مصاحبه ای میگوید قبل از بازی در نقش کوجک در بیش از 60 فیلم بازی کرده بودم اما مردم هرجا من را می بینند مرا به اسم کوجک خطاب می کنند.

او پس از خدمت در ارتش و  جنگ جهانی دوم مدرک کارشناسی خود را در رشته روانشناسی اخذ می کند و تلاش میکند تا به دانشکده پزشکی برود. اما در نهایت بعنوان یک نویسنده سر از سرویس اطلاعات وزارت امور خارجه آمریکا در می آورد.

او در سال 1955 کار دولتی را ترک می کند و بعنوان مدیر ارشد روی به شغل آزاد می آورد. اما او در سال 1959 روی به حرفه بازیگری می آورد. او ابتدا با یک نقش کوچک در تلویزیون شروع می کند.

اولین نقش مهم تری ساوالاس در سال 1961 در فیلم جوان وحشی بود. او در این فیلم بعنوان یک کارآگاه جوان با برت لنکستر همبازی می شود. او یکسال بعد در کنار همین بازیگر نقش یک محکوم را در فیلم ماندگار پرنده باز آلکاتراز بازی می کند. او همچنین در یکی از مجموعه های جیمز باند نیز نقش آفرینی میکند.

او از سه ازدواج خود با کاترین نیکولایدز و مرلین گاردنر و سالی آدامز صاحب چهار فرزند گردید. اما این پایان کار نبود. زیرا او در سال 1984 با جولی هاولند ازدواج میکند که حاصل آن نیز یک فرزند پسر و یک فرزند دختر بود.

تری ساوالاس سرانجام در 22 ژانویه سال 1994 (درست یکروز پس از سالگرد تولدش) در اثر ابتلا به سرطان پرستات فوت می نماید

در مجموع کوجک پلیسی  بسیار مقرراتی و قانونمند بود. او ضمن اینکه در دستگیری جنایتکاران هرگز اغماض نمی نمود اما کارآگاهی خوش قلب بود و در اغلب قسمتهای سریال بسیار هم شیک پوش بود و به لباسهای خود بسیار اهمیت می داد.

محبوبیت کوجک باعث گردید که عوامل سریال در سال 1989 یکبار دیگر به سراغ تری ساوالاس بروند. آنها مجددا پنج قسمت طولانی را با حضور کوجک فیلمبرداری می کنند. اما تری ساوالاس دیگر برای اجرای چنین نقشی پیر شده بودو به همین دلیل نویسنده فیلمنامه سناریو را به گونه ای می نویسد که کوجک از اداره پلیس بازنشسته شده است و بعنوان یک کارآگاه خصوصی با اداره پلیس در کشف جنایتها همکاری می کند.

در اواخر سال 2004 (یعنی 10 سال پس از مرگ تری ساوالاس) عده ای تصمیم می گیرند با الگوبرداری از جیمز باند ساخت مجموعه کوجک را با هنرپیشه دیگری ادامه دهند. لذا هنرپیشه سیاهپوستی  را که عکسش را در زیر می بینید در غیاب تری ساوالاس جایگزین او می کنند. اما کوجک نقشی بود که فقط با شخصیت تری ساوالاس گره خورده بود و مردم هرگز نتوانستند کسی بجز او را بجای کوجک بپذیرند. لذا پروژه در همان ابتدای کار بدلیل عدم استقبال شکست خورد و بیش از یک فصل ادامه پیدا نکرد.

دوستان گرانمایه:

از اینکه من را شامل لطف خود کردید و ترغیب در ایجاد چنین پستی نمودید کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم. من نیز مانند سایر دوستان از اینکه بتوانم اطلاعاتی را که کسب و جمع آوری نمایم و آن را با شما به اشتراک بگذارم لذت می برم. همانطور که به استحضار دوستان رساندم مطالب فوق برای اولین بار در این سایت ارائه گردیده است. از اینکه سارقین محترم ادبی هنگام انعکاس آن در سایتهای دیگر سایت کافه کلاسیک را بعنوان منبع ذکر می نمایند متشکرم. زیرا بسیار شاهد بودم که مطالبی را که منصور یا زاپاتا یا بقیه دوستان عزیز زحمت کشیدند و یا دوستان در بخش دوبله لطف نمودند را برخی از دوستان (که اغلب بصورت میهمان وارد سایت می شوند) بدون ذکر منبع در سایر سایتها منعکس نمودند.

DER ALTE / 1977-1985 tv series


The Old Fox


روباه پير (کارآگاه کاستر)


از جهت علاقه به این کارآگاه پیر و به یاد گذشته چند خطی مینویسم

تا الان فرصت نشده دوباره تماشا کنم، بنابراین مطالب در حد یک خاطرست

کميسر اِروين کاستر (عطا الله کاملی) کارآگاه خونسرد و البته باهوش، همچنين مهربان
بامزه هم بود، خصوصا مواقعي که مجبور ميشد پاي پياده دنبال پرونده هاي جنايی باشه
Nدر کمال خونسردی و با آرامش قدم بر میداشت !
مجموعه درام پليسي محصول آلمان غربي (شبکه ZDF) که در ایران دهه 60 از شبکه 1 پخش شد
اون دوران خيلي طرفدار پيدا کرد، من هم استثنا نبودم و با دقت همه قسمتها رو دنبال ميکردم

Siegfried Lowitz


تيتراژِ مجموعه خيلي برام جالب بود، يادمِ يه هفت تير اسباب بازي داشتم

http://www.aparat.com/v/afIHY

چند ساعتی قبل از شروع سريال (به نظرم ساعت 9 شب پخش ميشد) اسلحه رو آماده ميکردم
تا همزمان با شروع تيتراژ شليک کنم، دو سه بار ترقه ها عمل نکرد و خورد تو ذوقم !
خلاصه، از شيطنتهاي زمان کودکي بود و از انجامش لذت ميبردم
الان که بهش فکر ميکنم خنده دار به نظر مياد و با خودم ميگم چه دل خوشي داشتم
کاستر يه همکار خوش تيپ هم داشت به اسمِ جرد هيمن (غلامعلی افشاریه) که حرف گوش و مطيع بود

Michael Ande


هيمن دنبال سر نخها بود و کاستر معما طرح ميکرد و با همکاري هم جاني رو به دام ميکشيدن
البته اين وسط بيشتر زحمات رو هيمن ميکشيد و کاستر ترجيح ميداد تا اونجايي که امکانش هست از فکرش بکار بگيره

(1999_1914)


نظر دیگر کاربران

درحقیقت ظاهر کارآگاه کاستر یادآور یک کارآگاه کاملا کلاسیک بود
همکاری لوتز با این مجموعه تا سال ۸۵ بیشتر دوام نیاورد
آن سال‌ها در ایران شایعه بود که زیگفرید لوتر یا همان کارآگاه کاستر به خاطر کهولت سن بیش از حد مجاز، رفته آن دنیا
اما حقیقت این است که لوتز در سال۹۹، در ۸۲ سالگی و در نورنبرگ از دنیا خداحافظی کرده است

http://nostalgiktv.com/%D8%B3%D8%B1%DB%8...-3498.html

کارآگاه کاستر گمانم اولیش بود، کارآگاهی خبره که هیچ جنایتکاری از دستش سُر نمی خورد
 بچه که بودیم این جنایات برایمان زیادی تکان دهنده بود اما چشم هم نمی توانستیم از تلویزیون برداریم
 زان پس شاید تا یک دهه بعدش، همه شبکه ها پر بود از انواع سریالهای پلیسی آلمانی
از انواع بازرسها و انواع دستیارها، انواع جنایتها و انواع جنایتکاران
و البته از ماشینهای سفید و سبز پلیس آلمان که روی بدنه شان نوشته بود POLIZEI
(این شاید اولین واژه آلمانی بود که یاد گرفتم و کلا دو سه تا کلمه آلمانی دیگر هم بعدا یاد گرفتم!)
گرچه آن اواخر دیگر واکسینه شده بودیم و هیچ جنایت و کشتاری تکانمان نمیداد اما خب بچه بودیم و چند سال اول میخکوب این پرونده ها بودیم

http://gidoraa.com/blog/?tag=%D9%83%D8%A...8%AA%D8%B1

______________________________________________

 این هم فهرستی از کارآگاهان معروف سینما

معروف ترين كاراگاهان سينماي كلاسيك

اتفاقا چند شب پیش قسمتی از این سریال را تماشا می کردم . در تعجبم که چرا تلویزیون که انواع و اقسام سریالهای بی خاصیت و کم خاصیت را بازپخش می کند این سریال و همچنین سریال حادثه جو را هیچگاه طی این سالها که شبکه های دیجیتال راه افتاده اند پخش نمی کنند که لاقل این مجموعه ها را با کیفیت خوب ببینیم . اخیرا سریال درک از شبکه تماشا مجددا پخش شد که تجدید خاطره ای با یکی از مجموعه های پلیسی خوب تلویزیون بود. خصوصا شنیدن صداهایی که دیگر در این دنیا نیستند و یا صداهایی که هنوز در ابتدای راه بودند .

شنیدن صدای ناب ایران بزرگمهر ،حسین باغی ،عطاالله کاملی ،اکبرمیرطاهری ،عزت الله گودرزی ،عباس سلطانی ،خسروشایگان ،نیکو خردمند امروز برایمان یک آرزوی محال است .

به کاراگاه کاستر نگاه می کنم ،پیرمرد غبغبی و دوست داشتنی و سمج که هوش سرشارش گره ها را می گشاید ،زنده یاد کاملی انگار که خود اوست . نجواها و غلطاندن صدادرگلو و مکث های بازیگر را آنچنان زیبا و طبیعی اجراء کرده که فکر می کنم این بازیگر در آن دنیا یک تشکر جانانه به استاد بدهکار است . در قسمتی از سریال نگهبان شرکتی به قتل رسیده و کاستر بارها و بارها مسیر رفت و آمد مقتول را بازسازی می کند . با خونسردی فراوان و نگاه تیزبینش.تماشاگر از این کارهای او نه تنها خسته نمی شود بلکه می داند که رازواقعی در این راهروی تودرتو نهفته است و پیرمرد آن را بصرافت دریافته است.

ارکستر صداها در واحد دوبلاژ شبکه 1 تلویزیون به سرپرستی استاد مقتدر دوبله چه که نمی کنند:

عطاالله کاملی / پرویز بهرام / غلامعلی افشاریه / حسین باغی / منصوره کاتبی / نیکو خردمند / زهرا هاشمی / حسین باغی / خسروشمشیرگران / عباس سلطانی / محمدعبادی / سیامک اطلسی/ کیکاوس یاکیده / شروین قطعه ای / علیرضا باشکندی / اکبرمیرطاهری /مهدی آرین نژاد و...

راستی برای نسلهای آینده هرگز قابل باور خواهد بود که این همه صدای ماندگار پشت چند میز قدیمی و روبروی یک تلویزیون اینگونه هنرشان را عرضه کرده اند؟

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

اگر گاهی بنده وقت دوستان را می گیرم گناهش گردن عزیزانی چون بروبیکر و بتمن و دیگران است که آتش این عشق به دوبله را می اندازند در دامن ما،شعله ورش می کنند و ماهم در فراقش می سوزیم !

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

به نظر من این جمله یک ستایش نامه یا تمجید نیست

شاید کل تعداد نقشهائی که مرحوم کاووس دوستدار گویندگی کرد از 100 مورد فراتر نرود اما به قطعیت میگویم یکی از یکی بهتر. همه خوب و تحسین برانگیز. هر نقش را که گفت گوئی خود بازیگر بود که صحبت میکرد. از تونی کرتیس بگیرید تا مونتگمری کلیف و آنتونی پرکینز. صدای وی گوئی برای تک تک بازیگران بزرگ و جوان تاریخ سینما ساخته شده بود. از جیمز دین در یاغی بی هدف (در دوبله اول) بگیرید تا ریچارد بیمر در داستان وست ساید. از کروین ماتئوس در شیطان در ساعت 4 بگیرید تا تام کورتنی در عملیات کراسبو و یا مثلا جان ایگار در دو فیلم شنهای ایوجیما و دختری با روبان زرد. از روسانو براتزی تا مایکل وایلدینگ و ...

این فیلمها قدیمی هستند. عمدتا در سالهای دور و اکثرا در استودیو مولن روژ دوبله شدند و امروز کمتر در یادها هستند و حتی برخی مجددا دوبله شدند. حتی فیلمی چون روانی هیچکاک که گل سرسبد فیلمهائی است که هر عاشق سینما دیده است کمتر در یادهاست چه رسد به صدای کاووس در این فیلمها. بطور مثال اگر لطف یکی از دوستان نبود، من دوبله اول ده فرمان را هم شاید هرگز نمیدیدم که کاووس در کنار برادر خود ایرج بجای جان درک در نقش جاشووا (یوشع) بسیار فراتر از جلال مقامی در دوبله دوم صحبت میکرد... با همین دلیل محجوریت همه آنچه ما از کاووس در یادها داریم محدود به فیلمی بنام هملت است که به مدد پخشهای مکرر در سیمای معزز و البته تاییدات مرحوم کسمائی در جراید است. به همین دلیل آنرا بدون هیچ علت خاصی گل سرسبد می نامیم بدون آنکه حتی مقایسه ای خاص بین تمامی نقشهائی که آن مرحوم گفت انجام داده باشیم. گویش مرحوم دوستدار در هملت به مدد سنگینی بخش گفتگوهای شکسپیری زیاد است و شاید همین وجهه از کار صدای او را بیشتر در یادها زنده میکند.

پس تکرار میکنم جمله ای که ایرج کرمی نوشته اند ، یک تمجید نیست. یک ظلم است .محدودیت سازی و حصار سازی است. چنانکه ما بگوئیم منوچهر اسماعیلی فقط بدنیا آمد تا حمزه را در محمد رسول الله بگوید. آیا کسی با این جمله موافق است که اسماعیلی فقط با محمد رسول الله در یادهاست و تمام زندگی و کارهای او در این فیلم متجلی است؟ هرکدام از کارهای اسماعیلی بجای خود قابل ستایش است و در خصوص مرحوم دوستدار هم وضع به همین قاعده و قائده است و این ظلم بزرگی است که با توجه به اندک بودن تعداد گویشهای وی در سینما تنها یک فیلم را به او نام ثبت کرده صدای طبل آنرا صرفا بلند کنیم.

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

 بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

پس این سخن ، سخن درستی است تا آن سخن

(۱۳۹۳/۳/۷ صبح ۰۶:۳۹)منصور نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

اخیرا ایرج کریمی کتاب هملت را به بازار نشر عرضه کرده و در قسمتی از ستایش نامه اش از دوبله هملت نگاشته که :بنظر بنده کاووس دوستدار فقیدکه در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت فقط بخاطر این بدنیا آمد که هملت را دوبله کند و با دوبله آن رسالتش تمام شد!

به نظر من این جمله یک ستایش نامه یا تمجید نیست

(۱۳۹۳/۳/۵ عصر ۱۰:۴۰)زاپاتا نوشته شده: [ -> ]

 بنظر من هم بزرگان دوبلاژ بخاطر این بدنیا آمدند که همیشه حسرت نبودنشان با ما باشد ،آخر اینقدر برایمان یادگار گذاشتند که ناخواسته غم هجرانشان با ماست...

پس این سخن ، سخن درستی است تا آن سخن

علی القاعده جمله ایرج کریمی بنظر من یک جمله ادیبانه و بنوعی تمجید کار کاووس فقید در هملت است . البته نه تنها استاد کسمایی بعنوان مدیر دوبلاژ آن فیلم ، بلکه بسیاری از کارشناسان و علاقمندان دوبله کار او را ستایش کرده اند. طبعا اگر کاووس زنده بود امروز شرایطش مانند مثلا منوچهروالی زاده بود. مرگ نابهنگام او و کارهای معدودش که امروز در دسترس هستند همگی موید این نکته هستند که او کارهایش را بسیار هنرمندانه انجام داده است. فراموش نکنیم که او در دهه طلایی ، هملت را دوبله کرده است . با شناختی که شما هم از ایرج کریمی دارید و نوشته های معناگرایش را بارها در ماهنامه فیلم خوانده ایم این جمله ،غلوآمیز و یا ظالمانه نیست .ایرج کریمی یکی از منتقدان دوبله بوده و حتی در گفتگوهایش زبان اصلی را به دوبله ترجیح می دهدو مطمئنا اگر درباره دوبله هملت به این نتیجه نرسیده بود مطلبش را ابراز نمی کرد.او این دوبله را شاهکار دانسته و در راس کارهای کاووس قرارداده و مطمئنابا این جمله خواسته به او ادای دین کرده باشد.

جوانمرگی کاووس حداقل این حسن را داشت که ستایشگران او روزهای پرکاری اش را ندیدند و هرآنچه که او در دوبله داشت امروز تمجیدش می کنند . بنظرشما که خود از دوبله شناسان خوب کافه هستید و در دانشتان هیچ شکی ندارم ،آیا دوبله هملت عادی و کیفیت آن بزرگنمایی شده است ؟

فکر نمی کردم یکروز کارآگاه کاستر برایم نوستالوژی شود. اوایل دوران دبیرستان بودم که این سریال شبهای چهارشنبه بعد از اخبار شبکه یک پخش میشد. عطاالله کاملی یک کارآگاه کاستر به تمام معنا بود. چقدر صدای او به روی چهره کارآگاه کاستر می نشست. باور اینکه کارآگاه کاستر زبان مادریش آلمانیست خیلی سخت بود.

من صدای کاملی فقید را تا مدتها با کارآگاه کاستر می شناختم و پس از این سریال تا مدتها صدای او را در هر فیلم دیگری میشنیدم به اطرافیانم میگفتم صدای کارآگاه کاسترِ.

بگذریم کارآگاه کاستر بنظر من از چند منظر قابل بررسی است. اول اینکه بعد از انقلاب 57 نمایش فیلمهای پلیسی و وسترن از صدا و سیما ممنوع اعلام شده بود. کارآگاه کاستر در واقع خط شکن این بخشنامه بود. آمریکایی نبودن و عدم استفاده از پلیسهای خانم یکی از مولفه هایی بود که در پخش این سریال آنهم در دوران جنگ تحمیلی و فضای حاکم بر جامعه موثر بود.

دوم اینکه تا جایی که ذهن من یاری میکند این کارآگاه اولین کارآگاه غیر آمریکایی یا انگلیسی بود که پایش به صدا و سیما باز شد و راه را برای دریک و دیگر کارآگاهان و بازرسین آلمانی باز کرد.

نکته دیگر در خصوص این سریال تغییر نام آن بود. نام اصلی این سریال همانطور که دوستان اشاره کردند روباه پیر می باشد اما در ایران آنرا بنام کارآگاه کاستر نمایش دادند. هرچند در بیش از 90 درصد از سریالهای پلیسی و کارآگاهی معمولا از نام کارآگاه در عنوان فیلم استفاده گردیده شده است. بنابراین این سریال از این حیث نیز یکی از استثناهاست. زیرا در آلمان از نام کارآگاه بعنوان نام سریال استفاده نشده است.

این سریال در زمانی ساخته شد که هنوز دیوار برلین فرو نریخته بود. لذا صحیحتر آنست که کشور سازنده را آلمان غربی بدانیم. شاید به گزاف نباشد که بگوئیم علاقه اجباری مردم به کارآگاهان آلمانی در غیاب کارآگاهان آمریکایی باعث الگوبرداری خط سبز بر ماشینهای نیروی انتظامی خودمان گردید. اگر روشون میشد شاید عبارت Polizist را هم روی ماشینهاشون جایگزین Police می کردند.

کاراگاه راکفورد


نام سریال: کارآگاه راکفورد

نام کارآگاه : جیم راکفورد

نام هنرپیشه: جیمز گارنر

سه سال پایانی سلطنت پهلوی اوج نمایش سریالهای پلیسی از تلویزیون ملی ایران بود. همزمانی پخش جیم راکفورد با تونی بارتا در سالهای 1355 و 1356 دلیل همین ادعاست.

جیم راکفورد به لطف سیمای جیمز گارنر یکی از کارآگاهان خوش سیمای دهه 50 بود. او در 7 آوریل 1928 در اوکلاهاما بدنیا آمد. جیمز جوانترین فرزند خانواده خود بود زیرا وی دارای دوبرادر بزرگتر از خود نیز بود.

دوران کودکی او بسختی سپری گشت. زیرا او در سن 5 سالگی مادرش را از دست می دهد. پدرش ولدون او و دو برادرش را نزد خانوده دیگری می فرستد اما دو سال بعد ولدون مجددا ازدواج میکند و فرزاندانش را نزد خود می برد. سه برادر روزگار سختی را نزد نامادری خود سپری میکنند. آنها مرتبا مورد آزار نامادری خود قرار میگرفتند. بویژه جیمز که از همه کوچکتر بود.

جیمز با نفرت از نامادری خود بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه در 14 سالگی خانواده خود را ترک میکند. او شغلهای زیادی را امتحان میکند اما در هیچیک موفق نبود. حتی کار با یک شرکت دریایی را نیز امتحان میکند اما دریازدگی مزمن باعث میگردد آن شغل را نیز از دست بدهد.

در 17 سالگی او به لوس آنجلس می رود. در آنجا درس میخواند و به بعنوان محبوب ترین دانش آموز دبیرستان خود معرفی میشود. او بخاطر چهره اش از سوی معلم ورزش خود جهت مدل لباس توصیه می گردد. اما او از مدل بودن تنفر داشت . لذا به ارتش پیوست و پس از 7 ماه به کره اعزام شد و 14 ماه در جنگ کره حضور داشت. او دوبار در جنگ زخمی می شود و بهمین دلیل به او مدال قلب بنفش را اهدا می کنند.

سرانجام او در سال 1954 به پیشنهاد یکی از دوستان دوران دبیرستانش (پل گریگوری) به هالیوود می رود و در یک فیلم نقش کوتاهی بدون آنکه صحبتی کند به او واگذار می گردد و سپس در یک فیلم تبلیغاتی بازی میکند. اما اولین نقش جدیش را در سال 1956 در فیلم بسوی ناشناخته ها بازی میکند.

جیمز سپس در فیلمهای بسیاری در کنار بزرگانی چون کلینت ایستوود و مارلون براندو بازی میکند. بازی در یک مجموعه کمدی در تلویزیون نیز در کارنامه او می باشد.

او همکاریهای بسیاری را با کمپانی برادران وارنر داشت تا اینکه سرانجام در سال 1970 به پیشنهاد روی هاگینز در نقش کارآگاه راکفورد برای 6 فصل با تلویزیون به خانه ها می آید. جیم راکفورد یک کارآگاه مدرن و به روز شده می باشد. او در سال 1977 جایزه امی را بعنوان بهترین بازیگر مرد دریافت می دارد.

جیم راکفورد در واقع خود سابقا یک خلافکار بوده است و به همین واسطه مدتی هم در زندان بوده است. سابقه او در زندان و معاشرت با سایر خلافکاران باعث بدست آوردن تجربیاتی میگردد که او را در به دام انداختن خلافکاران بسیار کمک می کند.

او نقش جیم راکفورد را پس از یک همکاری طولانی بخاطر اختلاف در حقوق و دستمزد خود ترک می کند. او اکنون به ستاره ای تبدیل شده بود که مبلغ کلانی را برای تبلیغات دوربین پلاروید دریافت می دارد. بازی در نقش کارآگاه راکفورد فشار زیادی را به گارنر وارد میکند. بطوریکه او در حین فیلمبرداری مجروح و زانوی خود را به تیغ جراحان می سپارد.

گارنر بعنوان یک دمکرات فعالیتهای سیاسی نیز داشت بطوریکه در سال 1990 نامزد حزب دمکرات در انتخابات کالیفرنیا می شود. در مجموع او در خارج از قاب سینما و تلویزیون فعالیتهای بسیاری دارد. او یک مغازه بین المللی اتومبیل و یک مدرسه گلف نیز تاسیس میکند. جیمز علاقه وافری به گلف بازی داشت . او همچنین در سال 1995 به درجه دکترای افتخاری نیز نایل می گردد.

او بیش از 5 دهه از بازیگران محبوب سینما و تلویزیون بود. او بجز ایفای نقش کارآگاه راکفورد در بیش از 50 اثر سینمایی و تلویزیونی نقش آفرینی میکند. او یکی از ماندگار ترین نقشهایش را در فیلم فرار بزرگ در سال 1963 در کنار سایر بزرگان به نمایش می گذارد. وی همچنین از معدود کارآگاهانی می باشد که موفق به دریافت جایزه اسکار در سال 1985 بخاطر فیلم ملکه مورفی گردید. فیلم فرار بزرگ او از جمله فیلمهای مطرح سینما می باشد که در ایران نیز با استقبال فراوانی روبرو گردید.

 

گارنر دوبار ازدواج می کند که حاصل آن نیز دو فرزند به نامهای جی جی و کیم می باشد. سال گذشته خبری را خواندم مبنی به اینکه عده ای تصمیم دارند پرونده های جیم راکفورد را با ساخت مجموعه ای جدید بازگشایی نمایند. وینسن دن قرار است جایگزین جیمز گارنر در این مجموعه شود. تحقیقات من در خصوص ساخت یا عدم ساخت چنین مجموعه ای متاسفانه نتیجه نداد. در مجموع می توان گفت که جیمز گارنر جزو معدود کارآگاهانی می باشد که شهرت خود را مدیون شخصیت کارآگاهی خود نمی باشد. او از جمله بازیگرانی می باشد که ثروت زیادی را از پسشه هنرپیشگی بدست آورد.

کمپیون


نام سریال : معما

نام کارآگاه : البرت کمپیون

نام هنرپیشه : پیتر دیویسون

پس از پرداختن به چهار کارآگاه آمریکایی و یک کارآگاه آلمانی ( به لطف بتمن عزیز) اینبار به سراغ یک ماجراجوی  کلاسیک انگلیسی می رویم. در 22 ژانویه 1989 شبکه BBC اولین قسمت از سریال معما را که تکیه بر هوش و ذکاوت یک اشراف زاده انگلیسی داشت را به روی آنتن برد. سریال معما در دو فصل و مجموعا 16 قسمت 50 دقیقه ای تهیه گردید و آخرین قسمت آن هم در 9 مارس 1990 از شبکه BBC انگلستان پخش گردید.

سریال معما در ایران نیز توسط صدا و سیما دوبله و در اوایل دهه 70 از تلویزیون پخش گردید. معما در واقع بر اساس رمانی ساخته شد که در 8 قسمت توسط مارگری آلینگهام نوشته شد و عوامل سازنده در هر فصل به چهار بخش آن پرداختند و هر بخش را در دو قسمت به روی آنتن بردند.

آلبرت کمپیون نه کارآگاه بود و نه پلیس . یه جورایی من این شخصیت را تن تن بریتانیایی می نامم کمپیون در واقع یک شهروند وظیفه شناس بریتانیایی می باشد. ماجرای سریال در سال 1930 اتفاق می افتد. کمپیون در واقع عضو یک خانواده اشرافی می باشد که به اتفاق خدمتکار خود  در پی کشف رازهایی است که اغلب در بر ملا کردن آنها موفق می شود.

پیتر دیویسون در 13 آوریل 1951 در یک خانواده تحصیل کرده بدنیا می آید. مادرش شیلا (زاده هندوستان ) و پدرش کلود مهندس برق بود. پیتر تنها فرزند پسر از بین چهار فرزند این خانواده بود.خواهران او باربارا و پاملا و شرلی نام داشتند.

او اولین بار در مدرسه متوجه علاقه خود به بازیگری می شود و دوران تحصیلش با کمک همکلاسیهای خود نمایشنامه هایی را در مدرسه اجرا می کند. پیتر در سن 16 سالگی و پس از اتمام تحصیلاتش در یک بیمارستان یک شغل ساده ای را بدست می آورد. علاقه او به بازیگری باعث میشود که در یک مدرسه هنری پذیرفته شود .

او بمدت سه سال تحصیلات خود را در آن مدرسه ادامه میدهد. پیتر اولین کار حرفه ای خود را در یک نمایشنامه در سال 1972 با یک نقش کوتاه ارائه میدهد. این نمایشنامه عشق فراموش شده نام داشت که در ناتینگهام به روی صحنه رفت.

علاقه او به شکسپیر باعث گردید او نمایشنامه های زیادی از او را بازی کند تا اینکه بعد از سه سال برای اولین بار پایش به تلویزیون باز شد. مردی برای امیلی اولین سریالی بود که پیتر در آن نقش یک گاوچران را بازی نمود.

او هنگام اجرای رویای نیمه شب تابستان در ادینبورگ با همسر آینده خود که یک هنرپیشه آمریکایی بود آشنا میشود. پیتر دیوینسون در 26 دسامبر 1979 با ساندرا دیکنسون در شهر راکویل از ایالت مریلند ازدواج میکند.

او سپس بمدت 18 ماه بعنوان کارمند در اداره مالیات شهر توییکنهام مشغول بکار میگردد. علاقه او به آواز و نوشتن آهنگ باعث میگردد که در همین ایام او قطعاتی را به اتفاق همسر خود اجرا نماید.

پیتر به پیشنهاد بی بی سی در یک مجموعه کمدی قابلیتهای خود را بروز می دهد. پس از آن او به یک هنرپیشه ثابت مجموعه های بی بی سی تبدیل میگردد و در چند قسمت از یکی از فصلهای مجموعه دکتر هو نیز نقش افرینی میکند. (دکتر هو یک مجموعه تخیلی و معروف بی بی سی می باشد که چند قسمت آن توسط بی بی سی فارسی دوبله و از آن شبکه برای فارسی زبانان پخش گردید).

پیتر در کریسمس 1984 پدر می شود و درست 10 سال بعد روابطش با همسرش به تیرگی می انجامد و سرانجام از او جدا می شود. اما آلبرت کمپیون برای اولین بار کی و چگونه مطرح میشود؟

این ماجرا جوی باهوش برای اولین بار در سال 1900 در رمانهای کوتاهی که مارگری می نوشت نامش بر زبانها می افتد. ماجرا جوی جوان و خوش برخوردی که عینک میزند و لاغر و بور است. او معمولا کمک حال کسانی است که معمولا دچار یک ماجرای جنایی شده اند و حلال معماهای پیچیده.

او در طبقه فوقانی آپارتمانی زندگی میکند که پایین آن دفتر پلیس می باشد. آپارتمان شماره 17A خیابان پیکادلی در شهر لندن. منشا نام کمپیون فرانسوی می باشد که مفهوم آن قهرمان می باشد. کمپیون در یک خانواده اشرافی بدنیا می آید و نویسنده در قسمتهای اولیه رمان خود خانواده او را به خانواده سلطنتی ربط می دهد اما در قسمتهای بعدی به این موضوع دیگر اشاره نمی شود.

کمپیون دوستان بسیاری در اداره پلیس دارد و ارتباط خوبی هم در اسکاتلندیارد دارد. در مجموع او دوستان زیادی در انگلستان دارد و این موضوع او را در حل بسیاری از معماها کمک می کند. دوستان او در شهرهای مختلف پراکنده هستند.

مارگری وصیت کرده بود که پس از مرگش همسرش فلیپ ماجراهای نیمه تمام کمپیون را به اتمام برساند.لذا سه قسمت از داستانهای کمپیون توسط فلیپ به اتمام می رسد و قسمت پایانی این رمان بنام وداع با کمپیون توسط مایک ریپلی تکمیل می گردد.

ضمنا بیش از 50 قسمت بعنوان داستانهای کوتاه کمپیون نیز در بریتانیا به چاپ رسید. در 8 قسمتی که توسط BBC ساخته می شود رمانهای مرگ یک شبح و رقص در عزاداری و جرم و جنایت دادلی سیاه از معروفیت بیشتری بر خوردار بوده اند. در زیر نیز ماکتی از این ماجراجوی انگلیسی را در کنار  پرتره ای از خالق خود می بینید:

در مجموع بنظر من کمپیون شخصیتی است که بیشتر در انگلستان اشتهار دارد تا در کشورهای دیگر. در جستار شرلوک هلمز بانوی محترم در یکی از پستهای خود اشاره ای به این شخصیت و گوینده آن استاد جلال مقامی عزیز داشته اند.

با سلام به همه عزیزان و با کسب اجازه از جناب بروبیکر گرامی

دقیقا بخاطر نمی آورم اندکی پیش از انقلاب یا سالهای اوایل انقلاب بود که سریالی کارآگاهی به نام ماجراهای الری کویین Ellery  Queen ازکانال دو (احتمالا) در یک طیف زمانی کوتاه پخش میشد . من کودک بودم ولی شیفته شخصیت کویین و ماجراهایش شدم او در آنور صفحه جادویی با مخاطبانش حرف میزد و مغزشان را درحل معماهای پلیسی به تکاپو می انداخت.شاید همین ارتباط باعث ماندگاری الری کویین درخاطرات من باشد چه کمتر سریالی در این ژانر یافت میشود که کارآگاه تماشاگران را وارد ماجراهایش کند.معمولا کارآگاهان ترجیح میدهند معماها را شخصا حل کرده و حتی دستیارشان رانیز در پاره ای اوقات بی خبر میگذارند.

ماجراهای الری کویین


این سریال اسرارآمیز کارآگاهی در یک فصل 22 قسمتی، محصول 76–1975  شبکه آمریکایی NBC  است. سریال برگرفته از مجموعه کتابهای داستانی به همین عنوان است که اول بار در سال 1928 توسط دنی و لی که قوم وخویش نزدیک هم بودند منتشر و در طی چهل سال بارها درقالب داستانهای کوتاه، سریالهای دنباله دار در مجلات، نمایشنامه های رادیویی و سریالها و فیلم  تلویزیونی نیز ارائه گردید. متاسفانه محبوبیت و مقبولیت الری کویین آنچنان که در آمریکا گستردگی پیدانمود در ایران نمودی نیافت .

دراین  نسخه سریالی الری کویین ، ریچارد لوینسون و ویلیام لینک تهیه کنندگی و کارگردانی را عهده دارشدند. دوسینماگر موفقی که برای  تولید این سریال و سریال کلمبو برنده جایزه ویژه ادگار گردیدند. بازیگر نقش اصلی یا الری کویین ، جیم هوتون وبازیگر کارآگاه ریچارد کویین یا پدر الری ، دیوید وین است. سریال همچنین در اپیزودهای مختلف از هنرپیشگان مشهوربسیاری نظیر ایو آردن ، وینسنت پرایس ، مل فرر ، گای لومباردو و ... بعنوان مهمان بهره جست. موزیک زیبای المر برنشتاین نیز بر جذابیت سریال افزود.

کارگردانان مجموعه در اقدامی جالب از تکنیک "شکستن دیوار چهارم "(درک وجود تماشاگر توسط هنرپیشگان و برقراری ارتباط مستقیم با آنان) استفاده کردند .الری کویین برخلاف همتایان خود در تمامی اپیزودها چالشی برای تماشاگرش ایجاد میکردوبا نگاه مستقیم به دوربین ، بینندگان را برای حل معمای پرونده ها دعوت مینمود.

الری یک نویسنده جوان با شخصیتی طنزآلود بود که پدرش کارآگاه کویین و دستیارش یعنی گروهبان ویلای را در به انجام رساندن پرونده های جناییشان با ارائه راه حلهای منطقی وفکری درست سر بزنگاه یاری میکرد.

ماجراها همه حول و حوش دوران پس از جنگ جهانی دوم و درنیویورک اتفاق می افتاد. الری همیشه قبل از برملا کردن پاسخ معما، مظنونین را مثل قطعات پازل درنظر بینندگان می آورد و نظر آنان را درباره هریک جویا میشد و در نهایت در یک کلیشه زمانی ثابت همه مظنونان را گرد هم آورده و راز را آشکار میساخت.

http://en.wikipedia.org/wiki/Ellery_Quee..._series%29

http://en.wikipedia.org/wiki/Ellery_Queen

کریستی لاو


نام سریال : کریستی لاو را خبر کن

نام کارآگاه : کریستی لاو

نام هنر پیشه: ترزا گریوز

قبل از انقلاب 57 که تلویزیون ملی ایران برنامه هایش را از ساعت 17 و پس از عکسهای گمشدگان و تصاویر گل و گیاه با برنامه کودک برنامه ها آغاز می گرد ید پنجشنبه ها یک روز خاص بود. زیرا پنجشنبه ها برنامه های تلویزیون از ساعت 12 ظهر آغاز میشد. در سال 1356 ساعت 14:30 یک فیلم پلیسی از تلویزیون ملی ایران پخش میشد که این پلیس با بقیه پلیسها خیلی فرق داشت. اول اینکه او یک پلیس زن بود . دوم اینکه او یک زن سیاهپوست بود.

من چیزهای زیادی از کریستی لاو یادم نمیاد اما یه تکه کلام داشت که وقتی خلافکارانش را دستگیر میکرد اسلحه را طرفش میگرفت و میگفت : تو بازداشتی جونی. این تنها جمله ایست که از این سریال بخوبی در خاطرم مانده است .کریستی لاو یک پلیس مخفی شهر نیویورک بود و تخصص او شناسایی باندهای مواد مخدر بود.

این سریال در سال 1974 توسط شبکه ABC ساخته شد. نکته جالب اینجاست که تلویزیون ملی ایران در آنزمان جدیدترین و به روزترین سریالهای پلیسی را خریداری و پس از دوبله به روی آنتن می فرستاد.

تهیه کنندگان مجموعه کریستی لاو  پیتر نلسون و لارنس ترومن و دیوید ولپر بودند. هرقسمت این سریال 74 دقیقه بود. عمر این سریال نسبت به سایر سریالهای پلیسی و کارآگاهی هم عصر خود کوتاهتر بود. علیرقم بودجه ناچیز این سریال اما بدلیل عدم تخصیص بودجه ادامه این پروژه متوقف گردید. البته یکی  از دلایل اصلی عدم تخصیص بودجه از سوی شبکه ABC عدم تطابق اصول اخلاقی دینی در این سریال و گویشهایش اعلام گردید.

این سریال فقط در یک فصل 22 قسمتی ساخته شد. ترزا قبل از حضور در این سریال یک هنرپیشه فیلمهای کمدی بود. البته او قبل از حضور در تلویزیون یک خواننده بود. او پس از اتمام دوران تحصیلش در دبیرستان به گروه آواز  Doodletown Pipers  می پیوندد. او در سال 1983 حرفه بازیگری را بخاطر رسیدن به زندگی شخصیش کنار می گذارد. تا اینکه در  سال 2002 در پی گزارش یک آتش سوزی آتش نشانان بخش هاید پارک لوس آنجلس خود را به منزلی می رسانند که صاحبخانه علیرقم بصدا در آمدن زنگ خطر صدای آنرا نشنیده بود.


صاحبخانه قبل از رسیدن به بیمارستان فریمن در لوس آنجلس در اثر سوختگی و استنشاق دود فوت می کند. او ترزا گریوز بود . هنرپیشه ای که به مذهبش بسیار میداد و در فیلمهایش از بازی کردن در صحنه هایی که کتاب مقدسش را نقض میکرد امتناع می ورزید.

کریستی لاو از کارآگاهانی می باشد که بدلیل عدم پخش آن در بعد از انقلاب 57 تقریبا ناشناخته می باشد و اغلب دهه پنجاهیها هم بدلیل گذشت زمان او را فراموش کردند. البته ترجمه تکه کلام او که به آن اشاره کردم را وقتی از نسخه اصلی استخراج کردم (شما تحت بازداشت می باشید )است که در دوبله (تو بازداشتی جونی )ترجمه گردید.


ناوارو

نام سریال : ناوارو

نام کارآگاه: (کمیسر) آنتوان ناوارو

نام هنرپیشه: روژه هانین

ناوارو به گوشم و پخش یک موزیک زیبا از ژانیک تاپ و سرژ پراتونه نوید شروع یکی از سریالهای مورد علاقه من بود. کمیسری دوست داشتنی که یکی از انگیزه های من برای استارت این تاپیک بود.

در نوروز یکی از سالهای دهه هفتاد شبکه یک یکی از قسمتهای این سریال را بعنوان فیلم سینمایی نمایش داد. در ست چند روز بعد مجددا یکی دیگر از قسمتهای آنرا باز بعنوان فیلم سینمایی نمایش داد. اما بار سوم که این موضوع تکرار گردید اغلب بینندگان به این موضوع پی بردند که صدا و سیما از عدم آگاهی برخی از بینندگان خود سوءاستفاده نموده است لذا سرانجام پخش منظم و هفتگی ناوارو از صدا و سیما اینبار بعنوان یک سریال اغاز گردید هرچند انصافا هر قسمت این سریال آنقدر عالی بود که پتانسیل پخش آن در غالب فیلم سینمایی نیز در آن وجود داشت.

البته اغلب بینندگان با هنرپیشه نقش اول این سریال آشنایی داشتند. روژه هانین قبل از آنکه برای ایرانیان کمیسر ناوارو باشد آقای پواسوناری بود که در دهه 60 نهایت استفاده را از جنگ فرانسه و آلمان برد. شخصیت او در این فیلم سینمایی زیبا به بسیاری از بازاریان ایرانی شبیه بود که در ایام جنگ تحمیلی با احتکار و کمبود کالا نهایت استفاده را بردند و نان بیات  را به نرخ روز به خورد مردم دادند.

ساخت سریال ناوارو از سال 1989 آغاز میگردد و تا سال 2006 ادامه پیدا میکند. طولانی شدن زمان ساخت این سریال را هر بیننده ای از رشد فیزیکی یولاند (دختر ناوارو) می تواند بفهمد. اتفاقی که در سریالهایی مانند داستانهای جزیره و یا پزشک دهکده (دکتر کوئین) نیز رخ می دهد. اما متاسفانه صدا و سیما بصورت گزینشی فقط قسمتهایی که تا سال 95 ساخته شد را پخش نمود.

در تیتراژ این سریال که با صدای زیبای حسین باغی فقید پخش میگردید نام دو کارگردان شنیده میشود اما قسمتهایی که توسط تیتو تاپن کارگردانی گردید قویتر بودند. او 81 قسمت از مجموع 109 قسمتی این سریال را کارگردانی نمود.

بگذریم اما قبل از پرداختن به بیوگرافی روژه هانین باید تحلیلی داشته باشیم از  شخصیت ناوارو و دلایل محبوبیت او.

ناوارو یک کمیسر بسیار محبوب می باشد. همسرش بدلیل بیماری روحی او را با تنها دخترش یولاند ترک می کند. (در یکی از بخشهای دو قسمتی مفصلا به این موضوع پرداخته می شود) ناوارو عاشق دخترش می باشد. او در یکی از معروفترین برجهای فرانسه با دخترش زندگی می کند. در کلانتری محل خدمتش یک تیم بسیار کار کشته و خوبی به سرپرستی آقای والتز دارد. اگر چه ریاست آن حوزه بعهده آقای والتز می باشد اما همه کاره ناوارو می باشد.

او ارتباط عمیقی با تیم خود دارد. و اعضای تیمش نیز بسیار به ناوارو وفادار می باشند و او را از صمیم قلب دوست دارند. در نزدیکی کلانتری رستورانی وجود دارد که صاحب آن ژینو می باشد. ژینو زن صبور و آرامی است . ناوارو و اعضای تیمش اغلب برای استراحت به آنجا می رود. ژینو با ناوارو و اعضای تیمش یک ارتباط عاطفی دارد و ناوارو گاهی با او درد دل می کند.

ناوارو بسیار عاطفی است. او خشن نیست برعکس شوخ طبعی های خاص خود را دارد. خیلی مقید به قانون نیست و گاهی قانون را دور می زند. هر جا که بتواند به متهمانش کمک می کند و برای موفقیت خود در پرونده هایش از روابط دوستانه اش با سایر واحد های پلیس (بویژه پزشک قانونی ) استفاده می کند.

او کاری به مقامات بالاتر از خود ندارد و در هر پرونده ای آنچه را که خود صلاح میداند انجام میدهد. سکانس پایانی بیش از نود درصد از قسمتهای سریال در آپارتمانش و در کنار دخترش می گذرد. دختری که عاشق بابای مهربان خودش است و بقول او بابا یه فرشته است. دختری که اصلا از شغل پدرش راضی نیست زیرا باعث شده است پدرش وقت کمتری را با او بگذراند.

این خلاصه تحلیلی است که من از ناوارو داشتم. اما حالا می پردازم به تک تک شخصیتهای این سریال.

ناوارو

روژه هانین بازیگر این نقش بود. باید بپذیریم که ناوارو هرچقدر هم که در فرانسه محبوب باشد در ایران در کنار تمام دلایل محبوبیتهای او یک دلیل بارز دیگری  وجود دارد که فرانسویها از آن بی بهره بودند. دوبله بسیار زیبای بهرام زند باعث می گردد که ناوارو را با هیچ گوینده دیگری نپذیرید. بنظر من بهرام زند در کنار تمام شاهکارهایش باید ناوارو و شرلوک هلمز را گل سر سبد گویندگیهایش بدانیم. مضافا اینکه او علاوه بر گویندگی نقش اصلی مدیریت دوبلاژ این سریال را نیز عهده دار بود. روژه هانین در هر 109 قسمت سریال حاضر بود.

روژه هانین در 25 اکتبر سال 1925 از پدر و مادر یهودی در الجزایر بدنیا آمد. فامیل اصلی او لوی بود که در فرانسه آنرا به هنین که نام خانوادگی مادرش بود تغییر داد. او بدلیل خویشاوندی با رئیس جمهور اسبق فرانسه (باجناق میتران) چهره سرشناسی در آن کشور می باشد. او فعالیتهای سیاسی نیز داردو عضو حزب کمونیست فرانسه نیز می باشد. وی در انتخابات سال 2007 از ساراکوزی حمایت نمود.

ناوارو شاخص ترین نقشی است که او بخشی از زندگیش را با او سپری کرد. وی زمانی بازی در این سریال را پذیرفت که به دهه شصت زندگی خود رسیده بود و از لحاظ تجربه کاملا پخته شده بود. او علاوه بر بازیگری بکار نمایشنامه نویسی و کارگردانی نیز پرداخته است. فیلم خورشید ساخته او می باشد که به نوعی سرگذشت خودش را تداعی می کند. همچنین او کتابی نیز به اسم یک نامه به دوستی مرموز نوشته است که به نوعی سرگذشت میتران را تدعی می نماید. ناوارو کمیسری است که در سریال دهه پنجاه از عمر خود را سپری می کند (در حالیکه روژه هانین هنگام شروع فیلمبرداری این سریال 64 ساله بوده است ).

روژه هانین بجز بازی در فیلم مشهور خانواده پواسونار در فیلم رکو و برادرانش نیز خوش درخشید. او خود در خصوص شخصیت ناوارو می گوید هرگز از بازی در این نقش خسته نشدم . ناوارو مهربان است و بندرت دست به خشونت می زند. با کارمندان خود بسیار شوخی می کند و محوریت سریال کاملا بر دوش اوست.

اعضا گروهش علیرقم آنکه خیلی به او نزدیکند اما هرگز او را به نام کوچکش صدا نمی کنند و تنها همسر ناپدید شده او که در دو قسمت حضور داشت او را در غیابش به نام کوچک (آنتوان )صدا می کند. همچنین در قسمتی که یکی از همکاران سابقش و همکلاسی دوره افسری که اکنون از اداره پلیس استعفا داده و کارهای خلاف می کند او را به اسم آنتوان صدا می زند (گوینده آن نقش نیز استاد پرویز بهرام بود).

او گویش خاص خودش را دارد و خاطرم می آید در قسمتی که اکیپی برای ضبط مکالمات اعضای گروه برای ثبت تعداد استفاده از کلمات نامعقول مکالمات گروه را کنترل می کردند ناوارو عصابانی می شود و به رئیس خود می گوید ما نمتونیم لفظ قلم حرف بزنیم. ما آدمایی هستیم که مثلا به حرف زیادی میگیم زرت و پرت و .......

ناوارو قانون خودش را دارد. او گاهی برای تبرئه متهم خود که ناخواسته جرمی را مرتکب شده است از هیچ کوششی دریغ نمی کند و حتی قانون را زیر پا می گذارد. او در خیلی از مواقع برای به دام انداختن خلافکاران منتظر حکم دادستان نمی ماند. در طول سریال هرگز از او ضرب و شتم نمی بینید (برعکس کارآگاهانی چون سوئینی انگلیسی). در طول 109 قسمت او هرگز خود دستبند به دست متهمانش نمی زند. میمیک چهره او هنگامی که میخواهد خبر درگذشت کسی را بدهد واقعا دیدنی است. بنظر من روژه هانین برای ارائه شخصیت ناوارو از هیچ کوششی دریغ نکرد و کارش را بدون نقص انجام داد. بطوریکه هر بیننده ای پس از دیدن چند قسمت از سریال با تمام روحیات و خصوصیات اخلاقی او مانند یک عضو خانواده اش آشنا می گردد.

یولاند

امانوئل بوآردون بازیگر این نقش بود. مریم شیرزاد بجای او صدا پیشگی نمود. او در 89 قسمت از سریال حاضر بود. یولاند مانند پدر خود باهوش است. در قسمتهای اولیه این سریال که سنش کمتر بود اغلب در خانه مشغول درس خواندن می گردید و گاهی مشغول آشپزی برای پدرش می باشد. او در قسمتهای پایانی سریال بزرگ و بزرگتر می شود و سرانجام به حرفه وکالت روی می آورد.

او وقتی بازی در این سریال را آغاز نمود فقط 11 سالش بود و وقتی سریال ناوارو به پایان می رسد او 27 ساله میشود. او اولین گزینه عوامل فیلم بود که پس از پایان سریال ناوارو تصمیم گرفته شود تا در نقش یک وکیل ادامه دهنده راه پدرش در سریال دارو دسته ناوارو شود. سریالی که بدون حضور ناوارو کلید می خورد و مادمازل ناوارو جایگزین ناوروی پدر میگردد. اما این سریال هرگز ذره ای از موفقیتهای ناوارو را هم کسب نکرد.

یولاند در اغلب قسمتهای سریال نقش کوتاهی دارد و تنها در برخی از قسمتها (مانند قاتل موخرمایی ها) نقشش پر رنگ تر می شود. اما همین نقش کوتاهش بسیار تاثیر گذار است و چهره واقعی ناوارو را می توان در همان سکانس کوتاه پایانی ناوارو با دخترش را دید. ناوارو و یولاند عاشق یکدیگرند. تعریف و تمجیدهای یولاند از پدرش در قسمتی که یکی از طعمه های قاتل موخرمایی ها که به خانه ناوارو پناه آورده بود از دیدنی ترین قسمتهای این سریال است. او در این قسمت بیان میکند که من عاشقشم و یا بابا یه فرشته است . همین سکانس کافیست که هر پدری آرزوی داشتن چنین دختری را داشته باشد.

والتز

موریس ودو بازیگر این نقش بود. شهروز ملک آرایی بجای او به زیبایی تمام صدا پیشگی نمود. او در 92 قسمت از سریال حاضر بود و پس از روژه هانین رکورد بیشترین حضور را در  اختیار دارد. والتز رئیس شیک پوشی است که در این سریال هرگز از او اقتدار نمی بینیم و اغلب تسلیم خواسته های ناوارو می گردد. ناوارو نیز در اغلب موارد او را دست می اندازد و بیننده هرگز احساس نمی کند او رئیس ناواروست. والتز دوستان با نفوذی در سطح بالای وزارتخانه کشور دارد. دوستانی که از نام بردن آنها بعنوان اهرم فشار برای زودتر  به نتیجه رسیدن پرونده ها علیه ناوارو استفاده می کند. اهرمی که ناوارو به آن هیچ اهمیتی نمی دهد و اگر والتز خیلی سربرش بگذارد ناوارو نهایتا می گوید بهشون بگو اگر خیلی نگرانند خودشون برن قاتل رو دستگیر کنن.

بارادا

سام کارمان بازیگر این نقش بود.  حسین باغی علاوه بر گویندگی تیتراژ این سریال گویندگی این نقش را بعهده داشت. او در 35 قسمت از سریال حاضر بود. بارادا در گروه چهار نفری ناوارو از همه باهوش تر است و به نوعی معاون او در گروه می باشد. بارادا بسیار جدی است و با کسی شوخی نمی کند. او بر عکس ناوارو بسیار قانونمند است. فراموش نمی کنم در قسمتی که ناوارو همسر خود را پیدا می کند و برای تبرئه او از قتل قانون را زیر پا می گذارد و آثار جرم را تغییر می دهد  در مقابلش می ایستد و حتی اعمال ناوارو را به مافوقش گزارش می کند و موجب می گردد ناوارو برای مدت کوتاهی از سمتش عزل گردد.

بارادا بخاطر قابلیتهایش در ادامه سریال خود کمیسر می شود و از گروه جدا می گردد و بریلی جایگزینش می شود. سام کارمان هنرپیشه مصری الاصلی است که به تیم ناوارو پیوسته است. او علاوه بر بازیگری خود به حرفه فیلمسازی نیز اشتغال دارد و حتی فیلم کوتاهی نیز با همکاری بعضی از هنرپیشه های سریال ناوارو می سازد که برنده جایزه اسکار نیز می گردد.

اوکلن

کریستین روت بازیگر این نقش بود. گویندگی محمد عبادی بجای او کافی بود تا اوایل فکر کنم خسرو شاهی بجای او گویندگی کرده است. او در 81 قسمت از سریال حاضر بود. اوکلن شوخ طبع ترین پلیس گروه بود. او ظاهرا مجرد است و خانواده ای ندارد و علاقه خاصی به خانمهای مجرد دارد و همین موضوع نیز سوژه بعضی از قسمتهای سریال می گردد.

دوست نزدیک او در این سریال برومه می باشد که اغلب ماموریتهایش را با او انجام میدهد. او معمولا اغلب همکاران خود را دست می اندازد.کریستین روت در 9 می 1950 در پاریس بدنیا آمد و علاوه بر بازیگری به حرفه نمایشنامه نویسی و تهیه کنندگی نیز اشتغال دارد. پلیس خوشتیپی است و قابلیتهای خاصی دارد. او معمولا ناوارو را به اسم رئیس خطاب می کند و محوریت طنزهای گاه و بیگاهی سریال است و تقریبا یکی از اعضای محبوب تیم ناوارو از نظر بینندگان می باشد.

بلومه

دنیل ریاله بازیگر این نقش بود. شروین قطعه ای بجای او صدا پیشگی نمود . او در 80 قسمت از سریال حاضر بود. بلومه نمونه بارز یک بچه ننه در این سریال می باشد(دوستان ببخشند اگر واژه دیگری که مناسب باشد برای او نیافتم). مکالمات او و مادرش در سریال سوژه ناوارو و اوکلن است. مادر بلومه مرتبا در پی یافتن یک دختر مناسب برای ازدواج با بلومه است.

بلومه در این سریال خنگ ترین فرد گروه ست و اغلب شوخی همکارانش را جدی می پندارد. نزدیکترین دوستش اوکلن است. خاطرم می آید که در یکی از قسمتها که مادرش برای او یک کت گل منگولی  خریده بود ناوارو او را دست می اندازد و درست در زمانی که ناوارو از کت او تعریف و تمجید می کند و بلومه از این موضوع خوشحال می شود ناوارو بیان میکند که یه دونه مردونشو میخوام بخرم.

بن ماری

ژاک مارسیال بازیگر این نقش بود و بهمن هاشمی نیز بجای او گویندگی نمود.او در 83 قسمت از سریال حاضر بود. تنها پلیس سیاهپوست گروه. بسیار جدی و کم حرف و مقید به خانواده اش. او با کسی شوخی ندارد و مانند بارادا تابع قانون است. او ساکت ترین فرد گروه می باشد.

بورلی

ژان کلود کارون بازیگر این نقش بود و پرویز ربیعی نیز بجای او گویندگی نمود. او در 55 قسمت از سریال حاضر بود. بورلی بخاطر از دست دادن خانواده خود در یک تصادف رانندگی به الکل پناه می برد و اداره پلیس اخراج میگردد. خاطرم می آید در یکی از قسمتها ناوارو او را که مانند ژنده پوشها مست در خیابان خوابیده بود پیدا می کند و او را درگیر موضوع می نماید. در پایان آن قسمت بورلی الکل را ترک میکند و مجددا به تیم ناوارو می پیوندد و سپس جایگزین بارادا می گردد. بورلی ظاهری خشن دارد و در بین اعضای گروه کمتر به دل بیننده می نشیند.

ژینو

کاترین اله گره بازیگر این نقش بود و ژاله کاظمی فقید بجای او گویندگی نمود. او در 81 قسمت از سریال حاضر بود. ژینو صاحب کافه ایست در نزدیکی محل کار ناوارو. ناوارو گاهی با او درد دل میکند و ارتباط خاصی با او دارد. او تنها زن مورد اعتماد ناواروست که گاهی ناوارو در خصوص یولاند با او مشورت می کند. اعضای تیم ناوارو اغلب برای صرف غذا به رستوران او می روند و ژینو نیز روابط سالمی با تیم ناوارو دارد. از نظر ناوارو او بهترین خوراک قارچ فرانسه را می پزد. ژینو تنها زنی است که ناوارو در مواقع اضطراری می تواند یولان را به او بسپارد.

کارلو

برنارد لارمند بازیگر این نقش بود. او در 52 قسمت از سریال حاضر بود. پزشک حاذقی که با ناوارو روابط خوبی دارد. او را اغلب در صحنه جرم می بینیم و طبق معمول هم وقتی به ناوارو می گوید نتیجه کالبد شکافی را فردا اعلام میکنم ناوارو از او میخواهد تا نتیجه را زودتر اعلام کند. او کار خود را بلد است و گزارشهای او کمک شایانی به ناوارو میکند. سپردن جنازه یک مقتول به او کافیست تا او از غذای حضم نشده در معده مقتول گرفته تا ریز ترین مسائلی که مقتول داشته است را برای ناوارو گزارش کند.

ناوارو طبق خصلت اخلاقی اش او را نیز گاهی دست می اندازد و کافیست تا با دعوت از او به صرف یک همبرگر بعنوان رشوه گزارشهایش را زودتر از موعد مقرر  تحویل بگیرد.

تمام این خصوصیات شخصیتهایی را که نام بردم کافیست تا هر بیننده ای را مجذوب ناوارو و تیم کارکشته اش نماید. بسیار دوست داشتم تا این کمیسر دوست داشتنی نیز مانند شرلوک هلمز دارای یک تاپیک اختصاصی شود تا در خصوص اغلب قسمتهای این سریال نیز با دوستان بحث و تبادل نظر داشته باشیم. هر قسمت از این سریال زیبا 90 دقیقه می باشد و انصافا بعضی از قسمتهای آن بیشتر از حتی یک فیلم سینمایی جذاب است. در مجموع بنظر من سریال ناوارو دارای فیلمنامه بسیار خوبی نیز می باشد و برخی از قسمتهای آن بسیار زیبا نوشته شده است. اگر فرصتی پیش آمد در یکی از پستهای همین تاپیک در خصوص برخی از قسمتهای جذاب این سریال نیز مطلبی را برای دوستان خواهم نوشت.

ماجراهای این سریال هیچوقت پیچیده نیست و در عین سادگی بسیار جذاب نوشته شده است. در اغلب قسمتها بجز ماجرای اصلی بیننده درگیر با چند ماجرای فرعی دیگر نیز می باشد که تمامشان جذاب می باشد. متهمان پرونده او هیچوقت ذاتا خلافکار نبوده اند. بسیاری از آنها گاها نا خواسته درگیر یک ماجرای جنایی می شوند. سوژه ها اغلب ناب هستند . شخصا هیچیک از قسمتهای این سربال را که از صدا و سیما پخش گردید را ضعیف ندیدم و تمامشان جذاب بود. ناوارو از جمله سریالهای ماندگاری بود که بینندگان نه تنها او را بیاد سپردند بلکه تمام شخصیتهای کنار او را فراموش نکردند و اعضای تیم چهر نفره اش را مانند خود ناوارو در یادهای خود سپردند.

من سعی کردم ضمن معرفی تک تک شخصیتهای این سریال به نام گویندگان این سریال نیز اشاره نمایم اما شایان ذکر است در برخی از قسمتهای این سریال سایر اساتید دوبله در نقش سایر هنرپیشه ها هنرنمایی نمودند. اساتیدی چون سعید مظفری - عطا الله کاملی فقید - استاد پرویز بهرام  - اصغر افضلی فقید و ........ امیدوارم دوستان نیز چنانچه خاطره و یا مطلبی از این سریال داشتند بازگو نمایند.

پ .ن : در مجموع طولانی شدن این پست را بگذارید به حساب علاقه شخصی بروبیکر به ناوارو. در خصوص علاقه شخصیم به این سریال همان بس که سروان در جریانند که تایید عضویت بنده بخاطر انتخاب اسم ناوارو و تشابه آن با کمیسر ناوارو در این کافه مدتی به تعویق افتاد تا سرانجام به بروبیکر رضایت دادم. همچنین در سال 2002 سفری دو ماهه به پاریس داشتم که در کنار برنامه هایی که برای بازدید از مکانهای تاریخی پاریس داشتم یکی از آرزوهایم دیدن روژه هانین از نزدیک بود که میسر نگردید و درست در زمانی که داشتم به این ملاقات نزدیک می شدم در پی حادثه 11 سپتامبر موعد بازگشتم فرا رسید. اما بارها و بارها از مقابل آپارتمان محل فیلمبرداری این سریال عبور کردم و شنیدن آژیر ماشینهای پلیس که بندرت در خیابانهای پاریس می شنیدم ناخودآگاه مرا یاد ناوارو و بهرام زند می انداخت.

(۱۳۹۳/۳/۱۶ عصر ۰۵:۵۷)برو بیکر نوشته شده: [ -> ]

کریستی لاو

این سریال در سال 1974 توسط شبکه ABC ساخته شد. نکته جالب اینجاست که تلویزیون ملی ایران در آنزمان جدیدترین و به روزترین سریالهای پلیسی را خریداری و پس از دوبله به روی آنتن می فرستاد.

با تشکر فراوان از زحمات جناب بروبیکر عزیز برای مطالب این تاپیک.

گویا در دوبله ی سریال کریستی لاو را خبرکن، خانم زهره شکوفنده به جای ترزا گریوز حرف زده بودند.

کاراگاه ولف

محصول آلمان

این سریال محصول 1992 بود که البته پخش آن در آلمان تا سال 2006 ادامه داشت. اما تعداد 20 قسمتی که طی سالهای 74 و 75 از تلویزیون ایران  و با جرح و تعدیل فراوان پخش شد محصول سال 92 است . در همان سالها جلال مقامی که مدیریت دوبلاژ این سریال را بر عهده داشت در گفتگویی با هفته نامه سینما ابراز داشت که اکثر موضوعات این سریال حول و حوش مسائل اروتیک بوده که با ویرایش ایشان قابلیت پخش پیدا کرده است!

اما بازیگران این سریال :

یورگن هاینریش به نقش کاراگاه ولف (متولد 1945) با گویندگی : جلال مقامی

کلاوس پانیتز به نقش دستیارولف (2005-1945) با گویندگی : جواد بازیاران

گرد وامیلینگ به نقش دادستان (1948) با گویندگی : پرویز ربیعی

وصداهایی تکرار نشدنی چون :

رفعت هاشمپور/ حسین معمارزاده / محمدعبادی / محمدیاراحمدی / عباس سلطانی

عباس سعیدی / شایسته تاجبخش / مظفرشمس کاظمی / رزیتا یاراحمدی /

مینو غزنوی / شهروز ملک آرایی/سیاوش مینوئی

تیتراژ: ناصراحمدی

دریک


نام سریال : دریک

نام کاراگاه: استفان دریک

نام هنرپیشه: هورست تاپرت

دریک پس از کارآگاه کاستر معروف ترین کارآگاه آلمانی بود که توسط صدا و سیما به روی آنتن رفت. شبیه سازی این کارآگاه المانی توسط رضا شفیع جم در ساعت خوش نام او را در اوایل دهه هفتاد بیشتر بر سر زبانها انداخت. ساختار فیلمنامه ای دریک یک تفاوت عمده با سایر کاراگاهان داشت و آن سادگی ماجراها و جنایاتی بود که در هر قسمت این سریال به وقوع می پیوست. در اغلب قسمتهای این سریال جنایتکار از همان ابتدای فیلم به مخاطب معرفی میگردید و دریک و دستیارش هَری در طول سریال بدنبال مدرک محکمه پسندی برای دستگیری او بودند.

حتی در پیچیده ترین ماجراها نیز بیننده خیلی راحت می توانست از ابتدای فیلم حدس بزند جنایتکار کیست؟. اولین فسمت این سریال در 20 اکتبر سال 1974 توسط ZDF در کشور آلمانغربی روی آنتن رفت و آخرین قسمت آن نیز در 16 اکتبر 1998 اما در کشور واحده آلمان پخش گردید. در مجموع این سریال در 281 قسمت 60 دقیقه ای ساخته شد.

دریک در بیش از 100 کشور جهان به نمایش در آمد. در دریک خبری از خشونت نیست و جرم و جنایتهایی که به وقوع می پیوندند زیاد فجیح نیستند. دریک کارآگاه مجردی است و فقط در یکی از ماجراهای دو قسمتی (که از تلوریون ایران پخش نگردید) شرایط به گونه ای پیش می رود که او صاحب دوست دختری می شود اما در پایان دریک به او می گوید هرگز به ازدواج فکر نمی کند.

دریک دستیار باوفایی دارد بنام هری. هورست تاپرت بازیگر نقش دریک بود و به اتفاق فریتز ویپر بازیگر نقش هری در هر 281 قسمت این سریال حاضر بودند.

هورست در 26 می سال 1323 در وپرتال آلمان بدنیا آمد. پدرش یک پستچی بود. با  ارتش نازی در جنگ جهانی دوم شرکت داشت . محل خدمت او نیز اس اس بود (قابل توجه سروان رنو). البته در مورد رسته خدمتی او در ارتش به تناقض های زیادی رسیدم . برخی از سایتها او را سرباز پیاده ای بیش نمی دانند. سایت دیگری را وقتی ترجمه می کردم به این نتیجه رسیدم که او در پایان جنگ در روسیه بازداشت می شود .

اما در مجموع اغلب سایتها دلالت بر عضویت تاپرت در اس اس داشتند. موضوعی که او سعی در پنهانش داشته است . وی سپس بعنوان حسابدار در یک شرکت تاتر استخدام می گردد و خیلی اتفاقی در کلاسهای بازیگری شرکت می کند و سپس بعنوان بازیگر جذب سینما و تلویزیون آلمان می گردد. او تا قبل از بازی در نقش دریک دارای اشتهار زیادی نبود اما بازی در نقش بازرس ارشد پلیس مونیخ او را به بیش از 100 کشور دنیا معرفی نمود.

او جوایز زیادی را بخاطر ایفای نقش دریک کسب نمود از جمله جایزه دوربین طلایی. دریک جزو کارآگاهان معروف اروپاست و ماجراهای او را مردم اروپا بویژه در کشورهای فرانسه و ایتالیا دنبال می کردند و حتی پاپ ژان پل دوم نیز دریک را بسیار دوست می داشت.

او سه بار ازدواج می کند و داراس سه فرزند از دو ازدواج اولش می گردد. هورست در 13 دسامبر 2008 و در سن 85 سالگی در مونیخ آلمان از دنیا می رود اما قبل از مرگش در سال 2001 یکی از پسرانش از دنیا می رود و دو سال بعد از فوت خودش در سال 2010 دخترش از دنیا می رود.

دریک یکی از محصولات موفق zdf بود زیرا  این تلویزیون درآمد خوبی را از فروش این سریال به 108 کشور جهان بدست آورد. این سریال به 12 زبان دوبله گردید. آلمانیها از دریک بعنوان یک گنجینه ملی یاد می کنند. سریالی که سالهای متمادی  بسیاری از جوانان آلمانی را هر هفته جمعه ساعت 8 و پانزده دقیقه شب پای تلویریون می کشاند.

دریک پلیس آرام و خونسردی بود. قد بلند ، چهار شانه و البته شیک پوش و اغلب مسلح به عینکی دودی از دیگر مشخصات این بازرس آلمانی بود.  او را کمتر عصبانی می بینیم. هرچند از او شوخی یا حرفهای خنده دار هم نمی شنویم. البته در یکی از سایتها اگر درست ترجمه کرده باشم اشاره به داشتن کمی قوز در سالهای پایانی سریال داشت . موضوعی که وقتی به آن فکر می کنم احساس می کنم صحت دارد.

در ایران گویندگی دریک را ایرج رضایی بعهده می گیرد. و امیر هوشنگ زند هم بجای هری صداپیشگی نمود. ایرج رضایی تقریبا از اغلب گویندگان مطرح برای صدا پیشگی سایر نقشهای غیر ثابت در قسمتهای مختلف این سریال  استفاده نمود. در بهمن و اسفند ماه سال گذشته این سریال توسط شبکه تماشا بازپخش گردید و در قسمتهای مختلف آن از صدای عزیزانی چون جلال مقامی - خسرو خسرو شاهی - عطاالله کاملی - احمد رسول زاده - اصغر افضلی - شهروز ملک آرایی - پرویز بهرام - رفعت هاشم پور و ......  استفاده شده بود.

وقتی مشغول جمع آوری مطالب برای این کارآگاه مشهور آلمانی بودم سری به سایتهای وطنی زدم تا ببینم درباره او به نتایجی می رسم که فقط خبر مرگ او در پاییز سال 1387 در بیش از 30 سایت آنهم بشکل واحد درج گردیده بود. البته سایت نوستالوژی ضمن ارائه این سریال جهت دانلود اشاره ای داشت که دریک در مجموع سه پرونده لاینحل از خود بجای می گذارد و در سایر ماجراها همیشه موفق بوده است. موضوعی که هر چه گشتم صحت آنرا در هیچیک از سایتهای خارجی و حتی آلمانی نیافتم.

در مجموع صدا و سیما فقط 31 قسمت از این سریال را دوبله و پخش نمود. در پایان عکسی از دریک و دستیارش را در زمان فیلمبرداری سریال و سالها بعد از سریال به دوستان تقدیم می دارم. دریک و هری دوستی خود را تا سالها پس از اتمام سریال حفظ نمودند. چیزی که در بین هنرپیشه های ایرانی کمتر اتفاق می افتد.

   

   

سوئینی


نام سریال : سوئینی

نام کارآگاه : جک ریگان

نام هنرپیشه: جان ادوارد تاو

شبکه های تلویزیونی بریتانیا که ید طولایی در شخصیت پردازی دارند اینبار یک پلیس انگلیسی دیگر را به جهانیان معرفی میکنند. گروهی که به گروه پروازی سوئینی معروف بود که در راس آنها جک ریگان خشن و عصبی و عجول قرار داشت و البته بسیار باهوش با بازی جان تاو. برعکس او معاون اولش گروهبان  جورج کارتر فردیست بسیار خونسرد و آرام با بازی دنیس واترمن.

سوئینی برعکس کمپیون یا خانم مارپل بر گرفته از رمان های قدیمی ساخته نشد. بلکه یک فیلمنامه مدرن باعث بوجود آمدن یک مجموعه چهار فصلی در 53 قسمت 50 دقیقه ای گردید. اولین قسمت این سریال در دوم ژانویه 1975 در انگلستان از تلویزیون پخش گردید و آخرین قسمت آن نیز در 28 دسامبر 1978 به روی آنتن می رود.

اما این سریال دو سال قبل از انقلاب میهمان خانه های ایرانی گردید. در اواسط سال 1355 بود که این سریال دوبله گردید و مردم در این سریال خیابانهای جدید لندن را مشاهده کردند. نکته جالب این سریال برای ایرانیان دیدن خودروهای پیکان در این سریال بود که موجبات فخر ایرانیان گردیده بود. (در زیر شاهد عکسهایی جالب از پشت صحنه و حضور پیکان در این سریال می باشید)

     

این سریال برای تهیه کنندگانش از یک جهت خرج زیادی را در بر داشت زیرا برعکس سایر سریالهای تلوزیونی ضبط آن بطریقه ویدئویی یا بعبارتی مغناطیسی نبود و فیلم در نسخه نگاتیو 16 میلیمتری فیلمبرداری گردید ( البته موقع جمع آوری مطالب در یکی از سایتهای وطنی که اشاره ای به این سریال داشت اشتباها ذکر نموده بود که این سریال بصورت 35 میلیمتری فیلمبرداری گردیده که صحت ندارد)

قسمتهای اولیه این سریال توسط ایان کندی مارتین نوشته می شود. گروه سوئینی ذاتا یک گروه خشنی است و هیچگونه نرمشی در برابر مجرمان لندن از خود بروز نمی دهند. جک ریگان عاشق مشروبات الکلی است و زیاد سیگار میکشد. او در سریال همسر خود کیت را طلاق داده است و از او دختری بنام سوزی دارد و مانند اغلب سریالهای پلیسی فرزند او سوزی در آخرین قسمت فصل اول توسط آدم ربایان ربوده میشود. ( در ناوارو نیز در یکی از قسمتها یولاند وقتی با همکلاسیهایش به یک اردوی تفریحی به سوئیس می رود ربوده میشود و ناوارو برای نجات او از فرانسه به سوئیس می رود)

جک ریگان مشتهای قوی و محکمی دارد. هیچیک از همکارانش او را به اسم کوچک صدا نمی زنند و حتی از عباراتی نظیر آقا نیز در ابتدای اسمش خبری نیست و اغلب اعضای تیم و حتی رئیسش او و دستیارش را ریگان و کارتر صدا می زنند. فقط در محافل خصوص کارتر او را جک صدا می کند. محوریت سریال بیشتر به روی این دو شخصیت می باشد. هرچند این دو دارای تضادهای اخلاقی بسیاری هستند که این موضوع جذابیت این سریال را بیشتر کرده است. حتی گذشته این دو نفر و تخصص هریک بسیار متفاوت است. جک یک خلبان بوده و جورج کارتر یک قهرمان بوکس. جک اهل شمال کشور است و جورج اهل جنوب کشور.

ریاست تیم سوئینی بعهده فرانک هاسکینس می باشد که نقش او را گارفیلد مورگان بازی میکند. او اغلب در طول سریال در تقابل با ریگان قرار دارد و روشهای او را نمی پسندد. ماموریتهای گروه سوئینی اغلب با ماشینهای اداری انجام می شود و اعضای گروه کمتر از ماشینهای شخصی خود استفاده میکنند. بیل راننده گروه می باشد. گروهبان تام دانیلز نیز دیگر عضو برجسته گروه سوئینی است.

با توجه به تخصص گروه معمولا آنها با پرونده های سنگینی روبرو هستند و تبهکاران آنها معمولا مجرمان حرفه ای و سارقین مسلح هستند. عوامل تولید این سریال با یک برنامه از پیش تعیین شده اغلب قسمتهای سریال را تولید نمودند. فیلمبرداری  هر قسمت از سریال 10 روز کاری زمان می برد. مکانهای فیلمبرداری معمولا به 10 مکان تقسیم میگردید (هر روز یک مکان).

در مجموع تولید هر قسمت هشت و نیم هفته زمان میبرد که شامل این موارد بود: دو هفته پیش تولید ( برای یافتن مکانهای فیلمبرداری و ..... ) دو هفته فیلمبرداری و عکسبرداری. دو هفته ویرایش تصاویر . دو و نیم روز دوبله و دو هفته هم ویرایش صدا.

جان تاو از هنرپیشه های معروف انگلستان می باشد. او در سوم ژانویه سال 1942 در منچستر دیده به جهان گشود. علیرقم سوابق او در هنرپیشگی بازی او در سوئینی وی را به یکی از ستارگان تلویزیون تبدیل نمود. مطالب کاملی را در خصوص زندگینامه اش جمع آوری نموده ام که با توجه به اینکه او بجز ظاهر شدن در سریال سوئینی در سالهای پایانی عمرش باز در نقش کارآگاهی دیگر ظاهر گردید مطالب را در پست دیگری خدمت دوستان عرض خواهم کرد. جان تاو بجز بازی در نقش جک ریگان بار دیگر در دهه 90 مقابل دوربین تلویزیون قرار میگرد و نقش کارآگاه مورس را بازی میکند.

جان ادوارد تاو و دنیس واتر من در هر 53 قسمت این سریال حضور داشتند و پس از آنها گارفیلد مورگان در 37 قسمت از سریال حضور می یابد. جان آلکین نیز در نقش گروهبان تام دانیلز در 12 قسمت حضور دارد و سایر هنرپیشه ها از یک تا 5 قسمت در سریال حضور داشتند.در مجموع سوئینی اگر چه پلیس محبوبی نبود اما از هر جهت نسبت به سایر سریالهای زمان خود متمایز بود. علیرقم اینکه بخشهایی از این سریال در بعد از انقلاب از صدا و سیما یکبار بعنوان فیلم سینمایی و یکبار هم بعنوان سریال پخش گردید متاسفانه نتوانستم اطلاعاتی در خصوص دوبله این سریال کسب نمایم.

یک پرونده برای دو نفر

نام سریال : یک پرونده برای دو نفر

نام کارآگاه : جوزف ماتولا

نام هنرپیشه : کلاوس تئو گارتنر

یک سریال متفاوت با ژانر پلیسی. در این سریال دو نفر به اتفاق هم مشغول حل کردن ماجراهای پیچیده هستند. در این سریال وکیلی که از طرف موکلینش وکالت پرونده هایی را بعهده می گیرد برای به سرانجام رساندن آنها از یک کارآگاه خصوصی بنام ماتولا کمک میگیرد. او افسر سابق پلیس آلمان می باشد که رو به حرفه کارآگاه خصوصی آورده است. ماجراهای این سریال در شهر فرانکفورت آلمان اتفاق می افتد.

یک پرونده برای دو نفر یک سریال طولانی بود که در 300 قسمت توسط شبکه ZDF برای اولین بار در 11 سپتامبر 1981 به روی آنتن رفت و پخش آن تا 29 مارس سال 2013 ادامه داشت. در طول مدت سریال نقش وکیل بارها تغییر کرد و ماتولا هر بار در خدمت وکلای مختلفی بود. ماتولا شیوه های منحصر بفردی را برای دستیابی به حقیقت بکار می بست. شیوه هایی که گاها به آن حقه های کثیف نیز می گویند اما بینندگان از اینکه می دیدند او موفق به کشف جنایت شده است از حقه های او ناراضی نمی شدند.

اولین وکیلی که ماتولا با او همکاری می کند دکتر دیتر رنز با بازی گونتر استارک می باشد. دکتر رنز در قسمت 60 سریال بازنشست می شود و جایش را به وکیل دیگری می دهد. دکتر راینز فرانک با بازی راینز هانولد که علاوه بر حرفه وکالت به کار تدریس در رشته حقوق و قانون نیز اشتغال دارد از قسمت 60 تا قسمت 149 در این سریال با ماتولا همکاری میکند. از قسمت 149 دکتر یوهانس واس با بازی ماتیاس هرمان بعنوان یک وکیل کارکشته جایگزین فرانک می گردد.

دکتر واس در قسمت 182 توسط یکی از جنایتکاران فراری به ضرب گلوله کشته می شود و از آن پس دکتر مارکوس استراک با بازی پل فریلینوس نقش وکیل را در این سریال بازی می کند. نام اصلی این سریال به آلمانی Ein Fall für zwei می باشد و به انگلیسی نیز از این سریال به اسم a case for two یاد گردیده است .

اغلب قسمتهای این سریال از یک الگوی ساده ای پیروی میکند. وقتی مشغول جمع آوری اطلاعات در خصوص این سریال بودم یکی از سایتهای آلمانی این الگوی ساده را بسیار جالب تعبیر کرده بود که عینا آنرا برای دوستان کافه ترجمه نمودم. این سایت در خصوص این سریال اشاره داشت که در اغلب قسمتها:

1 - فردی به قتل می رسد

2 - پلیس مظنونی را دستگیر می کند

3 - مظنون ادعا می کند بی گناه است

4 - مظنون برای خود وکیل می گیرد ( رنز - فرانک - واس یا استراک)

5 - مظنون یا وکیل صحبت می کند و حین دادگاه و امور اداری کارآگاه ماتولا تحقیقات خود را آغاز می کند

6 - در پایان مشخص می شود مظنون اصلی بی گناه است (البته نه همیشه) و نهایتا مقصر اصلی پیدا می شود.

این آلگوریتم اغلب قسمتهای این سریال می باشد. از سال 2006 این مجموعه کمی مدرن تر می شود و نهایتا در سال 2011 کلاوس گارتنر و فریلینیوس اعلام می کنند که پس از پایان قسمت 300 از ادامه بازی در این مجموعه انصراف خواهند داد و بدین ترتیب یکی از طولانی ترین مجموعه های پلیسی پس از 32 سال استمرار در سال 2013 به پایان می رسد.

گارتنر بازیگر نقش ماتولا تنها هنرپیشه ای بود که در طی پخش طولانی مدت این سریال به این مجموعه وفادار ماند. گارتنر در 19 آوریل سال 1943 در برلین متولد شد. او ابتدا تحصیلات خود را در رشته موسیقی در هانوفر ادامه میدهد.او در جوانی فعالیتهای سیاسی نیز داشته است و مدتی عضو انجمن اسلامی دانشجویان سوسیالیست آلمان بوده است.

او قبل از علاقه مندی بازی در تلویزیون علاقه بسیاری به اتومبیل رانی داشت. گارتنر در 20 سپتامبر سال 2008 پس از 6 سال رابطه با دوست دختر خود سارا ازدواج می کند. گارتنر تمام اشتهار و موفقیت خود را در آلمان مدیون بازی خود در نقش کارآگاه خصوصی جوزف ماتولا می باشد.

    

در ایران تقریبا 18 قسمت از این سریال برای مدتی در شنبه ها و سه شنبه ها ساعت 9:55 از شبکه سوم سیما پخش گردید. تا جایی که خاطرم می آید ما فقط وکیل فرانک و وکیل مارکوس را از مجموع چهار وکیلی که با ماتولا همکاری داشتند را بصورت دوبله در تلویزیون ایران دیدیم. در زیر تصویری از دو وکیلی که از میان چهار وکیل این مجموعه از صدا و سیما پخش گزذیذ را مشاهده می کنید:

       

حادثه جو

نام سریال : حادثه جو

نام کارآگاه : ریچارد هنی

نام هنرپیشه: رابرت پاول

انگلیس ها بار دیگر توسط بی بی سی یکی دیگر از قهرمانان خود را به جهان معرفی می کنند. ریچارد هنی مانند کمپیون نه پلیس بود و نه بازرس و نه کمیسر. او ماجراجویی بود که بواسطه هوش سرشار خود به دنبال کشف حقایق است.

سریال هنی که در ایران یه نام حادثه جو به نمایش در آمد در مجموع یک سریال 13 قسمتی بود که در دوبخش (یک بخش 6 قسمت و بخش بعدی 7 قسمت) به نمایش درآمد. هر قسمت تقریبا 50 دقیقه بود و مجموعا 652 دقیقه از این سریال در تلویزیون پخش گردید. اولین قسمت این سریال در 6 ژانویه 1988 و آخرین قسمت آنهم در اول مارس 1989 به روی آنتن رفت.

اما سابقه نام ریچارد هنی به قبل از سال 1988 بر می گردد. علاقمندان به سینما اولین بار با ریچارد هنی در فیلم سی و نه پله هیچکاک بزرگ اشنا شدند. بنابراین خالق اصلی ریچارد هنی را بی تردید باید نویسنده اسکاتلندی سی و نه پله یعنی جان بوکان دانست. ریچارد هنی ذاتا فرد بسیار کنجکاوی است. همین کنجکاوی او باعث می گردد به استقبال حادثه برود.

جان بوکان از ریچارد هنی یک نجیب زاده وطن پرست ساخت . پس از خلق این شخصیت اقتباسهای مختلفی از این شخصیت به روی پرده های سینما رفت که معروفترین آنها با چهره رابرت پاول می باشد. ریچارد هنی اعتقادی به خشونت ندارد. در اغلب قسمتهای این سریال از خشونت خبری نیست و ماجراهای این سریال معمولا به گونه ای رقم می خورد که نهایتا ریچارد هنی موفق می شود کشورش را از یک خطر بزرگ نجات دهد.

هیچکاک نقش ریچارد هنی را در فیلم سی و نه پله خود به رابرت دونات واگذار می کند اما چهره رابرت پاول با چشمانی آبی و موهای فرفری به این شخصیت نردیکتر است به همین دلیل سالها بعد وقتی سی و نه پله بازسازی می شود از رابرت پاول برای ایفای نقش هنی استفاده می شود. در رمانهای جان بوکان آمده است که ریچارد هنی در زمان جنگ جهانی اول بعنوان مهندس کشتی روی کشتیهای جنگی بعنوان کاپیتان مشغول بکار بوده و برای کشورش حتی جاسوسی می کرده است .

در ایران این مجموعه از معدود مجموعه هایی بود که تمام قسمتهایش دوبله و پخش گردید. تیتراژ این سریال را هم احتمالا اغلب دوستان بخاطر دارند . یک قوطی کبریت در رودخانه ای که نهایتا به نگاه رابرت پاول به دوربین و اعلام نام از من درآوردی حادثه جو ختم پیدا می کند.

رابرت پاول متولد اول ژوئن سال 1944 می باشد. او بسیار دوست داشت تا وکیل شود اما نهایتا سر از هنرپیشگی در می آورد . پاول قبل از بازی در نقش ریچارد هنی یک هنر پیشه تاتر بود و بارها در مجموعه های تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته بود. اما بصورت حرفه ای او اولین بار در سال 1977 برای فیلم عیسای ناصری مقابل دوربین ظاهر می شود و نقش عیسی مسیح را در کنار بزرگانی چون لارنس الیویه بازی می کند. صدای خاص او باعث می گردد تا او علاوه بر هنرپیشگی به حرفه گویندگی نیز روی بیاورد و گاها گوینده فیلمهای مستند و تبلیغاتی نیز می شود.

      

رابرت پاول در سال 1975 با دوست دختر خود که از عضو یک گروه رقص بود ازدواج می کند که حاصل آن یک فرزند پسر در 23 نوامبر 1977 و یک فرزند دختر در 1979 می باشد. او در سال 1978 یعنی ده سال قبل از ساخت سریال برای اولین بار در نقش ریچارد هنی در نسخه بازسازی شده سی و نه پله مقابل دوربین ظاهر می شود. امروزه پاول کمتر مقابل دوربین ظاهر می شود و بیشتر از صدای خود در محافل هنری استفاده می کند. از صدای او بیشتر بعنوان راوی فیلمهای مستند استفاده می گردد.

خسرو خسروشاهی گوینده نقش ریچارد هنی نیز گزینه مناسبی برای صداپیشگی این نقش بود که در اوایل دهه هفتاد از صدا و سیما پخش گردید.

         

صفحات: 1 2
آدرس های مرجع