تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: اشتباهات سینمایی
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحات: 1 2

دو تصویر از فیلم محمد رسول الله (الرساله یا مسیج یا پیام) در نسخه های اول و دوم ساخته مصطفی عقاد

لحظه ای که وحشی تیر را از حلقه بالای سر رقاصه میگذراند (تا با دیدن همین صحنه هند وی را برای کشتن حمزه به استخدام درآورد) را در دو نسخه آمریکائی و عربی می بینیم...

 در نسخه ای که با حضور بازیگران آمریکائی ساخته شد و در ایران هم همین نسخه به نمایش درآمده است دقیقا تیر از حلقه رد میشود (یا با ترفندهای گرافیکی آنرا بدین شکل نشان میدهند) ... این صحنه در نمایش تلویزیونی ایران حذف شده است و صرفا حلقه برای یک لحظه نمایش داده میشود.

اما در نسخه ای که با حضور بازیگران عرب و همزمان با ساخت نسخه یاد شده ساخته شد ( و در ایران به نمایش درنیامده اما در جامعه عرب صرفا این فیلم بعنوان محمد رسول الله نمایش داده میشود) می بینیم که تیر از پشت حلقه رد میشود اما چون سرعت فریمهای صحنه زیاد است کسی متوجه این قصه نشده است و من برای اولین بار به این نکته اشاره میکنم

بازیگر نقش رقاصه در هر دو نسخه یک نفر است که در صحنه های دیگری از هر دو فیلم نیز حضور دارد

به نظرم آمد جای یک تاپیک مستقل برای اشتباهات سینمایی ( گاف ) در کافه خالیست و به همین دلیل تاپیکی با همین عنوان در کافهء ریک ایجاد کردم . پست منصور عزیز را لطفآ مدیران به این آدرس ( اشتباهات سینمایی ) انتقال دهند.

همیشه کشف اشتباهات فیلمسازان برایم جالب بوده و ضمن اطلاع از این موضوع که تاکنون بشیوهء مستندهای تصویری یا مقالات مطبوعاتی کمتر به موضوع گافهای سینمایی پرداخته شده و یا اگر هم بوده زیاد قابل استناد نبوده ، تصمیم گرفتم در کافه کلاسیک خودمان هم استارت این موضوع را بزنم .

*******************************

با فیلم لولیتا ساختهء کوبریک شروع میکنیم .

در چند سکانس این فیلم اشتباهاتی سر سیگار کشیدنهای پیتر سلرز رخ میدهد.

بعد از اینکه در یک مهمانی مراسم رقص تمام میشود ، خانمی در گوشه ای از تالار ایستاده و سیگاری روشن میکند :

[تصویر: 1387065220_3053_a2bb77905f.JPG]

سلرز به نزد همان خانم میرود و سرگرم گپ و گفت با مادر لولیتا ، دستانش را داخل جیب کتش میکند :

[تصویر: 1387065536_3053_f61944709a.JPG]

در ادامه میبینیم که همچنان سیگار لای انگشتان دوست سلرز است :

[تصویر: 1387065659_3053_8ef434617b.JPG]

اما ناگهان سیگار را در دست سلرز میبینیم :

[تصویر: 1387065711_3053_e31b4ef3a7.JPG]

و همچنان در نماهای بعد :

[تصویر: 1387065895_3053_1a27b7d971.JPG]

البته با توجه به اینکه کاراکتر پیتر سلرز در این فیلم بسیار حقه باز است میشود تصور کرد که این نشانه ای از تردستی های اوست اما در یک جای دیگر هم در نمای کلوزآپ سلرز درحال روشن کردن و پک زدن به سیگارش است و در تصویر بعد که از زاویه ی پشت سرش گرفته شده است او تازه دارد سیگارش را روشن میکند .

(۱۳۹۲/۹/۲۳ عصر ۰۱:۵۲)منصور نوشته شده: [ -> ]

.....

اما در نسخه ای که با حضور بازیگران عرب و همزمان با ساخت نسخه یاد شده ساخته شد ( و در ایران به نمایش درنیامده اما در جامعه عرب صرفا این فیلم بعنوان محمد رسول الله نمایش داده میشود) می بینیم که تیر از پشت حلقه رد میشود اما چون سرعت فریمهای صحنه زیاد است کسی متوجه این قصه نشده است و من برای اولین بار به این نکته اشاره میکنم

بازیگر نقش رقاصه در هر دو نسخه یک نفر است که در صحنه های دیگری از هر دو فیلم نیز حضور دارد

درود بر منصور گرامی

فرصتی شد تا پس از مدتها به کافه سری بزنم و البته دیدن این نوشته برایم بسی جالب بود. خود من در چند باری که این فیلم را دیده بودم، متوجه چنین اتفاقی نشده بودم. آن فیلم ها با آن کیفیت های وحشتناک که مجالی برای تیزبینی باقی نمیگذاشت.

البته گمان من بر این است که شاید سازندگان آن فیلم تعمدی داشته اند و هدفی در ذهن. بعید است چنین اتفاق خاصی تصادفی بوده باشد. بویژه که رقاصه در هر دو فیلم یکسان است و این فیلم هم در مورد موضوع بسیار مهمی ساخته شده است.

شاید بد نباشد این موضوع را به صورت مقاله ای درآورده و به مجلات معتبر سینمایی ارائه دهیم و پاسخ آنها و تحلیل آنها را دریابیم. یا به هر گونه دیگری (در تارنماها معتبر یا ...)

ممکن است هر مجله یا جمعی بسته به جهت گیری فکری خود از پیش داوری کند ولی چه باک که هدف روشنگری است و زدودن زنگار جهل از آینه حقیقت.

موردی را که در اینجا مطرح میکنم در حقیقت یک اشتباه ناخواسته است .

در گذشته که نرم افزارهای مطرح امروزی برای تدوین فیلم در اختیار فیلمسازان نبود ، این اتفاق برای " اسپیلبرگ " و فیلم 1993 اش ( فهرست شیندلر ) شاید به هیچ وجهی قابل کنترل نبوده است .

اگر دوستان با فتوشاپ آشنا باشند ، میدانند که بسیار کار آسانیست که بخواهی تنها یک گوشه از تصویری را ( رنگی ) و بقیهء قسمتهای عکس را سیاه و سفید در بیاوری .

در نرم افزارهای تدوین فیلم نیز ابزاری برای همین کار وجود دارد ، اما :

در جدیدترین نسخه های " پریمر " ( پریمر 6.5 و cs4 و 5 ) این ابزار درست عمل نمیکند ( چه رسد به آن زمان که شیندلر ساخته شد و هنوز پریمر با این کیفیت در اختیار تدوینگران نبود / بیشتر شاید از نسخه های اولیهء پریمر استفاده میشد یا از دستگاه های قدیمی میکسر ) .

یعنی اگر تصویر چمنهای سبز رنگ را ( رنگی ) و مابقی تصویر را سیاه و سفید کنید ، گوشه ای از برگهای سبز درختان نیز رنگی میماند و حتی هر چیز سبز رنگ دیگری در کادر تصویر .

در نرم افزار های جدیدتر این ابزار برش ارتقاء داده شد و دیگر به راحتی کاربر میتواند ریزترین نقاط یک تصویر را انتخاب کند و هیچ لکهء رنگی ای در تصویر نماند ( منهای قسمت مورد نظر ) / از جمله در برنامه های ( ادیوس / آفتر افکت و تری دی مکس ) .

در مورد شیندلر و قسمتهایی از فیلم که آن دختر کوچک با کت قرمز در میان جمعیت در آمد و رفت است ، این نقص تدوین رخ داده است .

در جاهایی اگر ناخواسته زیبا به نظر بیاید ( مانند وقتی که در مسیر دخترک لکه های قرمزی بر روی زمین به چشم میخورد ) شاید بشود گفت که اینها لکه های خون است و کارگردان عمدی آنها را پاک ( سیاه سفید ) نکرده است .

اما در چند جای دیگر این لکه ها قرمزی آجر ساختمانها یا اشیاء دیگری هستند که قابل توجیه نیست و نمیتوان لکهء قرمز بر فوقانی ترین آجر یک ساختمان را لکهء خون به حساب آورد.

متاسفانه از نسخهء دی وی دی ای که در اختیار دارم نمیتوانستم عکس بگیرم و این چند عکس را در گوگل سرچ کردم که آنها نیز زیاد قابل استناد نیستند ولی صحنه های دیگری از فیلم هست که این اتفاق در آنها بسیار مشهود است / شاید بشود اینطور هم تلقی کرد ( آن دخترک به هرکجا میرود رنگهای قرمز را بهمراهش میبرد / قرمز نماد خون و وحشت ) .

تصاویر زیر گویای موضوع هستند :

[تصویر: 1390688787_3053_0d8ffca1de.jpg]

در فیلم مردی برای تمام فصول (ساخته فرد زینه مان)

در ابتدای فیلم و قبل از عنوان بندی ، نامه از طرف اسقف (با بازی ارسن ولز) برای سرتوماس مور ( با بازی پل اسکافیلد) نوشته ، مهر و موم و ارسال میگردد

اگر دوستان به دقت و در نسخه بلوری یا دی وی دی ناین آن دقت کرده باشند در لحظه ای که کرامول موم را روی درب پاکت نامه میریزد و اسقف مهر خود را روی آن میزند ، مهر اسقف دقیقا به وسط موم نمی نشیند بلکه بخش سمت چپ موم بیشتر از نواحی دیگر از زیر مهر بیرون میزند و بطور دقیق اگر دقت شود مومی که اطراف مهر است یکسان نیست و برآمدگی و بیرون زدگی آن در جائی که دوربین مستقر است در بخش سمت چپ بیشتر است

اما وقتی همین صحنه سریعا به تصویر خود مهر و موم آ مونتاژ میگردد می بینیم که مهر دقیقا به وسط موم فرود آمده است و خبری از برآمدیگها و زواید اضافه موم بشکل نامتقارن نیست

من این مورد را اخیرا و در بازبینی مجدد این فیلم متوجه شدم

رستگاری در شاوشنگ از فیلمهای مورد علاقه دوستان کافه است. این فیلم در سال 1995 نامزد 7 جایزه اسکار شد. مجله امپایر در آنزمان اعلام کرد این فیلم بهترین فیلم دهه 90 و چهارمین فیلم کل دوران سینماست. اعلام شد این فیلم در کنار کازابلانکا و یک زندگی باشکوه و البته در کنار برباد رفته پرمخاطب ترین فیلم تاریخ سینماست. در سایت IMDB این فیلم پر مخاطب ترین فیلم و با میزای رای3/9 از 10 بالاترین امتیاز را (در کنار یکی دو فیلم دیگر و حتی بالاتر از پدرخوانده) بخود اختصاص داده است و و و...

داستان فیلم براساس قصه ای از استیفن کینگ توسط فرانک دارابونت ساخته شد. داستان فیلم داستان فرار یک زندانی بنام اندی دورفین از زندانی خوفناک و غیرقابل گریز بنام شاوشنگ در طول 20 سال است که بجرم کشتن همسر در زندان است. مغز متفکری که تیم رابینز آنرا در کنار بازیگری توانمند چون مورگان فریمن بازی کرد از بهترین فیلمهای فرار از زندان (همچون فرار از آلکاتراز و حنی سریال فرار از زندان یا حفره یا سریال آکاتراز یا فرار بزرگ یا بازداشتگاه گولدیتس و غیره و ذلک) است.

هدف من ازین مقال نقد این فیلم نیست چراکه به اندازه کافی در دنیای مجازی میتوان به مقالاتی در اینخصوص دسترسی پیدا کرد. هدف من به چالش کشیدن یک اشتباه بسیار بزرگ در چنین فیلم بزرگی است که کسی تاکنون حتی نخواسته یا نتوانسته فکر کند. در واقع بیننده فیلم آنچنان غرق فیلم و حوادث آن  میشود که فراموش میکند با یک اشتباه محض در فیلم روبروست

دورفین با حفر یک تونل (به قطر 30 تا 50 سانتیمتر) در ارتفاعی به اندازه یک تا 5/1 متر از وسط دیوار سلولش موفق به فرار میشود. این حفره را در طول 20 سال حفر میکند و تنها چیزی که آنرا از دید دیگران مخفی میکند پوستر فیلمی است که روی این حفره می چسباند.

صبح روزی که دورفین وارد از زندان گریخته است گروه نگهبانی و رئیس زندان وارد سلول تک نفره وی میشوند و هرچه جستجو میکنند آثاری از محل فرار نمی یابند تا اینکه رئیس زندان بطور تصادفی شیی را پرتاب و موجب سوراخ شدن پوستر میشود و حفره کشف میگردد. اندی دورفین با بستن کوله بار سفرش با بندی به پا بشکل سینه خیز وارد حفره شد...با سر وارد حفره شده بود و آخرین جائی از بدنش که داخل حفره گردیده بود پاها و بند و بساطی بود که به پا بسته بود. سوال اینجاست با چنین وضعیتی و در حالی که کس دیگری در سلولش نبود چگونه پوستر، بشکلی دقیق از داخل سلول روی حفره  چسابنده شده بودد؟! اگر قرار بود دورفین پس از گذشتن از دیوار به داخل حفره برگردد و پوستر را نصب و مجددا بشکل عقب گرد و سینه خیز تا آنسوی دیوار را مجدد طی کند قطعا باید این نما نشان داده میشد چون یک اصل اساسی در قصه گوئی است در حالیکه چنین نیست و دورفین بمحض خروج از آنسوی دیوار با سر (همانطور که از داخل سلول وارد حفره شده بود) داخل لوله فاضلاب گردیده ، خارج میشود.

برخی اشتباهات سینمایی را فقط امروزه - که به لطف تکنولوژی HD وضوح تصویر فیلم ها بالا رفته است - می تواند تشخیض داد. مانند آنچه منصور عزیز در مورد موقعیت مهر و موم در فیلم مردی برای تمام فصول بیان کردند. مورد دیگری که در نسخه HD کازابلانکا قابل مشاهده است جایی است که ریک ( همفری بوگارت )  در ایستگاه قطار  زیر باران منتظر آمدن ایلزا ( اینگرید برگمن ) است. باران شدید است و لباس ریک خیس خیس . اما بعد از اینکه سام او را سوار قطار می کند در صحنه بعد لباس ریک نیمه خشک است ! idont

به نظر می رسد مسئول صحنه و دوش باران مصنوعی یادش رفته برای برداشت بعدی به اندازه کافی روی ریک آب بریزد. شاید هم هوا اینقدر گرم بوده که لباس بوگارت زود خشک شده. البته من حدس می زنم که ریک اینقدر از نیامدن ایلزا عصبانی بوده و بدنش گـُر گرفته که به یکباره آب روی لباس را بخار کرده. اگر فیلم و این صحنه را ببینید حتما متوجه بخار زیاد می شوید که قاعدتا همه اش متعلق به قطار نیست !

 .

امروز مادرمون گفت فیلم شعله رو بذار ببینیم.

همین که داشتم فیلم رو می دیدم. خیلی جالب بود آقای تاکور بعد از نزدیک40 سال صاحب دست شد.البته صحنه خیلی تیز و سریع هست و به راحتی نمیشه عکس گرفت ولی به هر حال انقدر صحنه رو عقب جلو کردم تا  تونستم دستهای ایشون رو ببینم. خدا رو شکرکه صاحب دست شدند.


آینه / آندره تارکوفسکی / 1974

چند شب پیش که داشتم فیلم آینه ی تارکفسکی رو نگاه میکردم ، متوجه حضور سایه ی میکروفن صدابردار در تصویر شدم ( روی دیوار / با فلش مشخص شده ) .

البته اگه یادتون باشه تو سریال ( سمندون ) بیشتر اوقات خود میکروفن رو هم میدیدیم تو کادر تصویر ، اما برای تارکوفسکی این به نظر بنده ایراد بزرگیه مگر اینکه بنا به هنر نشانه گذاری تو فیلم های تارکوفسکی این رو هم عمدی تلقی کنیم ( والا چه بگم !!! ) .

[تصویر: 1408491361_3053_1a645d7d19.jpg]

بد ندیدم من هم یک مورد از اشتباهات سینمایی که حالا برایم مشخص شده. ذکر کنم

فیلم:"یوجیمبو" محصول 1961 ساخته "آکیرا کوروساوا"

توشیرو میفونه بعد از این که به شدت مضروب میشود در یک کلبه به تمرین پرتاب چاقو به برگهایی که باد آنها را از لای در به داخل میاورد میکند. و من  همیشه این صحنه در ذهنم  بود. به تازگی که این فیلم را با کیفیت خوب دیدم متوجه شدم. به ته چاقو. سیمی وصل است که به احتمال زیاد در مراحل فیلمبرداری بعد از فرو کردن چاقو به برگ. ان را به عقب کشیده و از برگ جدا کرده اند و در نمایش  فیلم.این صحنه را به صورت بالعکس نمایش دادند.

[تصویر: 00190820656506753667.jpg] [تصویر: 56854234457560901389.jpg]

" روشنایی های شهر ، اشتباه یا خلاقیت "

به جمعیت پشت سر مربی چارلی نگاه کنید ، قرار است در ادامه ی این تصویر یک تکنیک سینمایی ارائه شود .

[تصویر: 1410396361_3053_e6cb44d42c.jpg]

وقتی مربیان چارلی کم کم از تصویر محو میشوند و چارلی معشوقه اش را کنار خود میبیند ، برای کارگردان بزرگ ( چارلی چاپلین ) در آن دوران ( 1931 ) این امکان وجود نداشته که از حقه های امروزه سینمایی کمک بگیرد ( تکنیک های تدوین / جلوه های ویژه و حتی شاید پرده ی کروما ) ، به همین خاطر در دوبار گرفتن این نما و برای آنکه در تصاویر یک وجه اشتراک دیده شود او چه کرده :

از یک آدمک استفاده گرفته که در تصویر زیر می بینید ولی در تصاویر بالا اثری از آن نبود.

[تصویر: 1410394874_3053_a8811a35b1.jpg]

ماکتی ( مانکن / آدمک عروسکی و یا هرچه ... ) بی حرکت که در هردو نمای حضور مربی و حضور دختر نابینا در بک گراند تصویر دیده میشود و دقیقآ از زمان آغاز این رویای چارلی سر و کله اش پیدا میشود .

[تصویر: 1410394281_3053_3f74249708.jpg]

و حتی بعد از به خود آمدن چارلی و اینکه متوجه میشود که دارد دست آن مرد را نوازش میکند باز هم در آنجا حضور دارد .

[تصویر: 1410394925_3053_1cb7edfc67.jpg]

و در ادامهء مبارزه همچنان قابل مشاهده است .

[تصویر: 1410395426_3053_1d0ce4f225.jpg]

پ ن : بارها این فیلم و خصوصآ این پلان فوق العاده ی مبارزه ی بوکس رو دیده بودم و کلی خندیده بودم و همین باعث شده بود که متوجه اتفاقات حواشی رینگ نشوم تا امروز که برای سرگرم  کردن و خندوندن پسرم  وقتی رو کامپیوترم براش نمایش دادم و با هم داشتیم از هنرنمایی بی نظیر چارلی لذت میبردیم یک دفعه چشمم به اون آدمک افتاد و سریع ازش این چندتا عکس رو استخراج کردم.

من قصد ندارم به فیلمی خاص اشاره کنم. از آنجا که این اشتباه هایی که اشاره می کنم غلط مصطلح هستند، شاید در ابتدا باورتان نشود، اما در هر حال تکرار اشتباه از لحاظ درستی وجاهتی برای خطا ایجاد نمی کند:

1- فیلم های مربوط به رم باستان: اصولا رومی ها قادر به اسب سواری حرفه ای و بخصوص جنگ(حتی با شمشیر و چه برسد به تیراندازی)بر روی اسب نبودند و همین ضعف نیز نهایتا موجب سقوط روم غربی به دست قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی(هون ها) شد. حتی قراردادهایی که رم با دشمن دیرینه اش ایران برای مقابله با این اقوام ،توسط نیروهای کمکی ایرانی، منعقد می کرده(در دوران اشکانی و ساسانی)موجود است.

2- فیلم های وسترن سرخپوستی: در هنگام ورود اروپائیان به آمریکا اسبی در این قاره وجود نداشت(به هر دلیلی قبلا نسل اسب در این قاره منقرض شده بود،احتمالا خوراک انسان ها شده بودند)لذا سوارکاری سرخپوستان بر اسب برهنه و تیراندازی از روی آن بیشتر عاملی برای هیجان انگیزتر کردن فیلم ها بوده تا مبتنی بر واقعیت.

ابتدای فیلم مهاجر ساخته حاتمی کیا، محمود (ابراهیم اصغرزاده مرحوم) داره راه میره و دوربین پشت سرشه. لباسی که تنش هست خال خالیه. نما که عوض میشه و بازیگر رو از روبرو که میبینیم لباسش ساده هست و تازه چفیه هم داره..

این سوتی خیلی ضایعه و چون ابتدای فیلمم هست بیننده خوب متوجهش میشه
خلاصه هفته جنگه و اینم بی مناسبت نبود ;-)

هرچندریزبینی و نکته سنجی چندان خوشایند آثار با ارزش و گرانقدری همانند فیلم سینمایی "خوب، بد، زشت" نیست اما خالی از سود نیز نیست که بدانیم حتی آثاری چنین گرانبها نیز نکته ای گاه از زیر چشم تیزبین همه ی دست اندرکاران فیلم در می رود.

این برانکارد در چشم بر هم زدنی پس از چند فریم تغییر می کند.

به هر حال بهانه ای بود که یادی بکنیم از این اثر باارزش که بسیاری از ما با این فیلم، با سینمای وسترن خو گرفتیم و در جاذبه های بی همانند آن با کارگردان و دست اندرکارانش همراه شدیم و نیز یادی بکنیم از بازیگر نقش "زشت"، (توکو)  در این فیلم آقای ایلای والاک که در سن 98 سالگی در سال جاری درگذشت.

سریال های فاخر! سیما بخصوص در عرصۀ تاریخ سازی، معرف حضور همۀ دوستانی که پیگیر شبکه های داخلی هستند، می باشد. اخیراً سریالی به نام گذر از رنجها تولید شده و از شبکه ملی (یک) پخش می شود، که کاری به داستان آن ندارم. فقط تعجب من از نمایش خودرو Chevrolet Nova(نسل چهارم) که متعلق به سال های 1975تا 1979 میلادی است، در صحنه هایی از مجموعه است که مربوط به سال 1342 شمسی(حدود 1963 میلادی) می باشد.:ccco

[تصویر: 1422902152_5616_36de8de03a.jpg]

رابرت دووال از آن بازیگران خوشنام و بی سرو صداست. نقشش در پدرخوانده (تام هاگن) باورپذیر و جذاب به نظر می رسد. وی با وجود هفت بار نامزد شدن برای اسکار، هرگز نتوانست آن را به دست آورد.

در این نما، (پدرخوانده 2) بناگاه برمی گردد و به دوربین خیره می شود. فکر نمی کنم دیگر چنین نمایی از خیره شدن او به دوربین (آن هم ناخودآگاه) وجود داشته باشد. برای همین این صحنه تماشایی است.

فیلم ( نقاب 1383) ساختهء آقای راست گفتار را انصافآ من در بین فیلمهای ایرانی از جملهء مورد علاقه هایم است و حالا کاری ندارم که یک عده بخاطر ژست روشنفکرانه و جدااندیشی گرفتن هم که باشد خوبی و جذابیتهای بعضی فیلمها با هر مضمونی و یا مجموعه ای ژانر هنری را انکار میکنند و یا بسیار پیش می آید که یک هنرمند خیلی با استعداد را نادیده میگیرند ( در هر حوضهء هنری که باشد ) .

بهرحال با اینکه من این فیلم را دوست دارم اما نمیشود از ایراداتی که دارد چشم پوشی کنم .

حقیقتآ اکنون شور آن را ندارم که به حداقل پنج موردی که متوجه شده ام اشاره کنم و به همین یک مورد بسنده میکنم .

در اوایل فیلم وقتی در رستوران متعلق به کامران ( امین حیایی ) نگار و دائیش ( خوئینی ها و شریفی نیا ) سرگرم شام خوردن هستند اتفاقی یک لیوان دوغ روی شلوار کامران میریزد و نگار که دوغ را ریخته است از او معذرت خواهی میکند .

[تصویر: 1425076497_3053_12a592930d.JPG]

در انتهای فیلم این لحظه یاد آوری و مرور میشود ولی کلیهء دیالوگها فرق دارند و حتی جهاندار ( دایی و در اینجا پدر نگار ) که در سکانس ابتدایی واکنشی نشان میداد ، هیچ گونه تحرک و دیالوگی ندارد و همچین اشتباهی هرگز از نظر فرد تیز بینی همچون آکتورز پنهان نمی ماند .

[تصویر: 1425076979_3053_75be383df5.JPG]

در مورد سایر اشتباهات شاید در آینده به آنها نیز اشاره کنم .

راستی یک جای فیلم که نگار و نیما ( پیروزفر ) در رستورانی مراکشی نهار میخورند خوانندهء عربی به سمتشان می آید که بعد از گفت و گویی برایشان ترانهء بسیار زیبایی میخواند اما در بیشتر نسخه های موجود در بازار این قطعه از فیلم برش داده شده است که من هنوز دلیلش را نیافتم . ( بازیگر نقش خوانندهء مراکشی آقای محمد ربانی هستند که قبلآ هم در فیلم عروس خوش قدم کاظم راست گفتار را در نقش کوتاهی همراهی کرده بودند ) .

یک نفر به من بگوید :

 - مگر در فضای خارج از جو اکسیژن وجود دارد که وقتی سفینه های فضائی با هم در جنگ هستند و منفجر میشوند، آتش میگیرند و با رنگ قشنگ قرمز و زرد (درست مانند روی زمین) میسوزند؟!

- مگر نه اینست که گلوله خارج شده از لوله تفنگ جسمی داغ است؟ پس چرا وقتی از گوشت و پوست یک انسان میگذرد سریعا باعث فوران! خون ميشود؟!

(لحظه ورود گلوله به بدن ابتدائا فقط یک سوراخ در سطح بدن ایجاد میشود. سوراخی که داخل آن به نوعی سوختگی دارد. پس از چند ثانیه (شاید 5 ثانیه) خون به آرامی از آن سوراخ جاری میشود. منظور ، اصابت گلوله از فواصل دور به نقاطی نرم مانند شکم بود وگرنه از فاصله نزدیک و قسمتهای استخوانی مانند سر قصه دیگری دارد)

دیروز کوایدان (اثر ماساکی کوبایاشی) را دوباره دیدم. صحنه ای که بدن هوییچی(شوئیچی) پر از دعاهائی است که باعث میشود از نظر ارواح مخفی بماند... در فیلم گفته میشود نوشتن دعا در تمامی نقاط بدن الزامی است. تمامی بدن. وقتی هوییچی توسط روح سامورائی اینطرف و آنطرف کشیده میشود تا گوشهایش جدا گردد ، در یک صحنه و با عرض معذرت، زیر شورت و شلوارش معلوم میشود. فکرش را بکنید در فیلمی با کیفیت بلوری چه چیزها که نمیتوان دید! ... هوییچی عزیز ما که ادعا میشود فقط گوشهایش دعا نداشت پشت پاها و ران ها و مناطق صعب العبور زانو به بالایش کلا فاقد دعا بود و روح کم بینای ما اگر چشمهایش را بهتر باز میکرد چیزهای بیشتری برای بردن داشت.

پیشاپیش از همه دوستداران سم پکین پا، به خاطر این پست و احتمالا پست بعدی معذرت می خوام...

---

فیلم گریز ( The GetAway ) سال 1972

حوالی دقیقه 30 فیلم، صحنه سرقت از بانک رو می بینیم. جدا از تدوین خاص سم پکین پا و پلان های یک ثانیه ای خاص خودش که سعی در نشان دادن موازی تمام شخصیت های درگیر در ماجرا را دارد، اتفاقات خنده دار دیگری نیز در این سکانس می افتد.

به عنوان مثال زنی که وارد بانک شده (حالا اینکه چرا در بانک رو قفل نکردن زیاد مهم نیست) شروع به جیغ زدن می کند ولی قبل از اینکه سارقان جلو دهانش را بگیرند خود بخود ساکت می شود. انگار با دهن باز  یه دفعه میوت شده باشد.

ولی چیزی که به خاطرش این پست رو گذاشتم، صحنه ای است که نگهبان بعد از یک تلاش ناموفق مصنوعی، به سمت تفنگش خیز بر می دارد. سارقی که مواظب اوست، فریاد می زند نه! و تفنگ را به سمت او نشانه می گیرد. بعد از اینکه طی یک پلان یک ثانیه ای بقیه سارقان را می بینیم، دوباره همان سارق را نشان می دهد که هنوز به سمت نگهبان نشانه نرفته است. که اگر کل ماجرا را دنبال هم بگذاریم مثل این است که بعد از احساس خطر ابتدا تفنگ را به سمت نگهبان نشانه بروی، بعد تفنگ را به سمت دوستان خود و سپس دوباره به سمت نگهبان نشانه گیری کنی!

بعد از چند شلیک به نگهبان، بدون هیچ دلیلی نقاب خود را بر می دارد و در کمال تعجب بقیه سارقان نیز با وجود اینکه هنوز در بانک هستند نقاب خود را بر می دارند تا مردم چهره آن ها را خوب ببینند.

و اتفاق بعد از آن که جالب تر است اینکه در صحنه بعد سارقی که نگهبان را کشت را درون ماشین می بینیم که روی صندلی کنار راننده نشسته است. راننده خیلی ریلکس، به اون می گوید که فرمان را نگه دارد. بعد با آرامش خاصی عرق خود را پاک می کند و سپس تفنگ خود را لای پاهای دوستش گذاشته و شلیک می کند. (دوباره معلوم نیست چرا فرمان را به دوستش داد، چون احتمال خیلی زیادی دارد که بعد از تیر خوردن ناخودآگاه فرمان را به سمت خودش بکشد!)

بعد از چند شلیک دوستش را از ماشین بیرون انداخته و مطابق سایر فیلم های سم پکین پا بعد از مردن چند بچه بالای سر فرد تیر خورده ظاهر می شوند تا مثلا معصومیت کودکان را در تقابل با قساوت بزرگترها نشان دهد.

فایل ویدئویی صحنه تیر اندازی را می توانید از اینجا ببینید:

http://s3.picofile.com/file/8204020576/Getaway.mp4.html

---------------------------

پی نوشت: البته اگه اینجوری به قضیه نگاه کنید که کارگردان سم پکین پاست خیلی مشکلی در این اتفاقات نمی بینید! بنده مدتی به جای فیلم کمدی، آثار ایشون رو پیگیری می کردم و ماشاا... صحنه های اینجوری به وفور در کارهاشون پیدا میشه...

صفحات: 1 2
آدرس های مرجع