چو خواهی که نامت رود در جهان مکن نام نیک بزرگان نهان
سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوستان گرامی کافه کلاسیک،
هشتمین سالگرد عضویتم در این محفل، قرین هجرت ستون اصلی تاریخ گویندگی فیلم ایران، مرحوم استاد منوچهر اسماعیلی هست، انگیزه و علت اصلی عضویت بنده و بسیاری از کاربران و اساتید محترم پیشکسوت در این محفل علاقه و پیگیری دوبله بوده و کماکان این علاقه و جاذبه به قوت خود باقیست.
اگر چه گروهها و کانال(چنل)هایی در تلگرام، صفحاتی در اینستاگرام توسط دوستداران دوبله اداره میشود و مطالب مفیدی را به بازدیدکنندگان ارائه میدهد اما از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است. گفتگو در مورد دوبله هنوز هم در کافه، لطف خود را دارد.
غرض از این چند سطر و پیام، توضیح واضحات نیست بلکه مقدمهای برای عرض اصلی بنده است. دوبله هنر است یا به قول مرحومه زنده یاد رفعت هاشمپور، فن، تفاوتی در ارزش و زحمت و مرارتهای اهالی دوبله ندارد. هنرمندانی که بیش از نیمی از آنها در اثر سرطان و نیمی دیگر در اثر عوارض قلبی جان میبازند و این حکایت از سبک زندگی دور از معیارهای حداقلی سلامتی دارد. خیلی از فنون، هنرها، صنایع در طول تاریخ ظهور و اوج و افول داشتهاند و شاید دوبله هم حداقل در ایران، در مراحل نهایی خود باشد. حرفهای که توجیه اقتصادی برای فعالان ندارد و متولیان امر هم همتی بر حفظ آن ندارند. در این وانفسا، اگر هنرمندی که باید از لحاظ جسمی بازنشسته شود، با صدایی که طراوت گذشته را ندارد در فیلمی صحبت میکند، از بمردمآزاری وی نیست، او هم مجبور است برای گذران عمر راهی بجوید، اگر گویندهای، آنونس تبلیغاتی میگوید، شاید آخرین راه برای کسب درآمد برای او بوده است، اگر صداپیشهای فیلم مستند جهتداری را روایت میکند، ممکن است تحت شرایطی ناگزیر به این کار شده باشد. پرواضح است که هنرمندان پیشکسوت عرصه دوبلاژ، خود بیش از هر علاقهمندی حسرت دوران طلایی آن را چه به لحاظ هنری و چه به لحاظ اقتصادی میخورند، و اگر امروز با افت سطح هنری و اقتصادی آن، سر میکنند نه از لاابالیگری بلکه از ناگزیری است. کاش در نقد و انتقاد، گاهی بتوانیم خود را در جای فردی که قضاوتش میکنیم قرار دهیم.
من تا حدی که با کشورها و فرهنگ های دیگر آشنایی دارم، میتوانم با درصد بالایی از اطمینان بگویم، در هیچ فرهنگ و کشوری، چنین تمایلی برای استوار ساختن نام خود بر ویرانههای آبرو و شخصیت و اعتبار دیگران ندیدهام. روزگاری چنان پیگیر تمام زوایای زندگی هنرمندی میشویم و جزئیات عقاید و علایق وی را کنکاش میکنیم و زمانی که فرد در مرکز توجه قرار گرفت و اسطوره شد، کمکم افرادی شروع به نمایش نقاط سیاهی در مورد وی میکنند و برای پایین آوردن این هنرمند، هنرمندی دیگر را در مقابل وی، برجسته میکنند و یا در حالتی بدتر، تمام این سیاهنماییها و سیاهجوییها فقط جهت آناست که خود را خبرهتر و آگاهتر در زمینه آن هنر بنمایانند. خبرگی خود را در آن میبیند که به تعداد بیشتری از بزرگان یک هنر افترا زده باشد و عِرض و آبروی آنان را مورد تعرّض قرار داده باشد.نکتهای که در حالت دوم برای چنین افرادی مغفول است، آنست که در بهترین حالت و حتی بر فرض صدق کلام این افراد، با تیشه زدن به ریشه و اساس یک هنر یا هر مقولهای، کل آن موضوع رو به انحطاط می رود. یکی بر سر شاخ بُن میبُرید....
علی ایّ حال، شایسته است و رفتار بزرگمنشانه آنست، حتی اگر بر فرض نقاطی منفی در زندگی کسی وجود داشت، سعی در سِتر آن داشته باشیم.
با آرزوی توفیق و سلامتی و سرافرازی برای تمامی رفقای قدیم و جدید این محفل