تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دوبله و دوبلورها
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

گاهی فکر می کنم چطور دوبلورهایی که خاطره های بچه های متولدین اواخر دهه 50 و اوایل دهه شصت شامل می شوند بازنشسته و یا فوت می کنند،و ما دیگه نمی تونیم صدای اونها بشنویم و فقط دریغ و حسرت برای ما می مونه!!!!!

یکی از اونها بانو فهیمه راستکار بود که از علی کوچولو تا بچه های کوه آلپ وحتی در اوشین و بعد هم خانم مارپل برای ما خاطره ساز شد.

اما بانوی دیگری که برای من خاطره سازه،بانو ایران بزرگمهر راد ،نمی دونم ایشون چیکار می کنند،سالهاست که صداشون را نشنیدم،اگر دوستان اطلاعی دارند ما را خبردار کنند،امیدوارم سالم و سلامت باشند.

روحش قرين شادي و آرامش!

     و او به آرامش ابدی پیوست ......................            سر راه نشستیم و نشستیم و شب افتاد  بپرسید ، بپرسید که آن ماه کجا رفت  ...........  تقدیم به بانوی هنردوبله ونمایش روانشاد (فهیمه راستکار)

روحش شاد یادش گرامی

به نقل از سایت قدیمیها:

فریدون دائمی برای شبکه «من و تو» در لندن یک تیم حرفه ای برای دوبله فیلم ها و سریال ها و آثار مستند تشکیل داده که حتی مورد تائید دوبلورهای قدیمی در ایران قرار گرفته اند.

 دوبلورهای با سابقه در ایران اخیرا در گفتگویی با مجلات، رادیو و تلویزیون ها، کار حرفه ای و بسیار درخشان این تیم را تائیدکرده اند. فریدون دائمی در طی این مدت ضمن بهره از دوبلورهای با سابقه در لس آنجلس، به تعلیم یک گروه جوان دوبله هم اقدام کرده است.

خب، بعد از چند روز که به دلیل فوت بانوی بزرگوار هنر دوبله «فهمیه راستکار» این صفحه رنگ و بوی ایشون رو به خودش گرفته بود، بد ندیدم عکس تازه ای رو که استاد «مازیار(جواد) بازیاران» منتشر کردند، رو اینجا باز نشر کنم.

افشین زینوری، میرطاهر مظلومی، مازیار بازیاران، ناصر خاوری، حسین عرفانی و مرحوم امیرهوشنگ قطعه ای رو من در این عکس شناختم، بقیه رو اگه کسی هست لطف کنه و به اعلام کنه.
* * *
اما این لینک رو هم حتما ببینید، شبکه صفر و استاد بازیاران
https://www.y o u t u b e . c o m/watch?v=iyVf3OIaJP0&feature=share

فرارو- مراسم یادبود زنده‌یاد فهیمه راستکار بازیگر و هنرمند عرصه دوبله با حضور هنرمندان عرصه‌ی فرهنگ و ادب در عصر بارانی 6 آذر ماه در تهران برگزار شد.
در این مراسم که در هتل «استقلال» تهران برگزار شد، نجف‌ دریابندری نویسنده و مترجم در ورودی سالن برای خوش‌آمدگویی به مهمان نشسته بود و میزبانی هنرمندانی چون محمود دولت‌آبادی، سیمین بهبهانی، داود رشیدی، علی نصیریان، پرویز بهرام، ناصر طهماسب، جمشید گرگین، مرضیه برومند، گلچهره سجادیه، بهاره رهنما، بهمن فرمان‌آرا، شفیعی کدکنی و ... بود.
از دیگر هنرمندان حاضر در مراسم یادبود فهیمه راستکار می‌توان از سیروس ابراهیم‌زاده، معصومه آقاجانی، ابراهیم وحیدزاده، میرطاهر مظلومی، فرهاد توحیدی، حسن زاهدی، بهمن هاشمی، هوشنگ قوام‌لو و... نام برد.
فهیمه راستکار 2 آذر ماه پس از سال‌ها دست و پنجه‌ نرم کردن با بیماری آلزایمر از دنیا رفت و پیکرش 3 آذر ماه در قبرستان بی بی‌ سکینه کرج آرام گرفت. عکس های مهر و ایسنا از این مراسم را در زیر می بینید.

ناصر خاوری فکر کنم الان دیگه ایران نیست چون فقط صدای ایشون رو ازشبکه استکباری من و تو می شنویم.پشت سر میرطاهر مظلومی هم ظفر گرایی هست .میگم این شخصی که کنار زنده یاد قطعه ای هست محمد مطیع نیست؟


گفته‌های منتشرنشده از «فهیمه راستکار» بانوی دوبله ایران


103-108.jpg

وقتی از اشک‌ها و لبخند‌های فهیمه راستکار در هنگام دوبله پرسیدیم درباره‌ی اشک‌هایش می‌گفت « هر وقت در فیلمی نقش مادر بازی کردم یا دوبله کردم، یاد حرف دکترم می‌افتادم. شوهرتان بچه ‌دارد و من هم زن پدر داشتم، هیچ وقت نخواهید جای مادر این‌ها را بگیرید. چون نمی‌توانید بلکه سعی کنید با آن‌ها دوست باشید. من این حرف را حلقه‌ی گوشم کردم.»

زنده‌یاد «فهیمه راستکار» دوبلور پیشکسوتی بود که در نیم‌قرن فعالیت به جای هنرپیشگانی چون مریلین مونرو، سوفیا لورن، کاترین هیپبورن، بت دیویس و منینا مرکوری سخن گفت.

او ‌می‌گفت: نخستین جمله‌ای که گفتم در یک فیلم لهستانی بود ....« نگاه کن آندره! یه ستاره افتاد»

زنده‌یاد «فهیمه‌ی راستکار» جزو چهار دانشجویی بود که این حرفه را به صورت تخصصی در ایتالیا پیگیری کرد و از سال 1336 تا به امروز کارش در دوبله را ادامه داد.

او که در سال 1312 در تهران متولد شده، کار هنری خود را با بازیگری آغاز کرده است و در تئاترهای ماندگاری چون «سیر روز در شب»، «باغ وحش شیشه‌ای»، «مرد دوم»، «آنتیگونه» و فیلم‌های سینمایی چون «مغول‌ها»، «رواتی» و «شیرسنگی» نیز نقش آفرینی کرده است.


فهمیه راستکار

زنده‌یاد فهیمه راستکار در گفت‌وگویی تفصیلی با خبرنگار بخش هنری خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره‌ی تاریخچه‌ی دوبله، آنان که در این حرفه ماندگار شدند و وضعیت دوبله در ایران سخن گفت. بیماری او موجب شد علی‌رغم مصاحبه چند ساعته‌اش در خبرگزاری دانشجویان ایران و سخنان شیرینش، ادامه این گفت‌وگوها انجام نشود.

*** آغاز دوبله در ایران


راستکار: دوبله فارسی ابتدا در ترکیه انجام شد سپس وارد ایران شد و دکتر کوشان نخستین فیلم را به فارس دوبله کرد (دکتر تفضلی به علت گویندگی در آن فیلم، این مساله را در جشنی که دانشجویان برای دوبلاژ و هنر گرفته بودند، مطرح کرد) و سپس فیلمی دوبله شده به فارسی از ایتالیا به دست ما رسید که دوبله‌ی خنده داری داشت چون صدای تمام افرادی که در سفارت ایران در ایتالیا کار می‌کردند در این فیلم شنیده می‌شد.

نخستین دوبله‌ای که من در ایران دیدم، اثری از کشور فرانسه بود که در ایران دوبله شد و "دیبلاک" نام داشت و «ژان ماره» در آن بازی می‌کرد و صبا و ایرج بهزاد در آن صحبت می‌کردند سپس «فریدون بینوا» دوبله شد.

در آن زمان بسیاری از فیلم‌های دوبله شده ایتالیایی بودند که البته این فیلم‌ها اصلا به سرنوشت و ورود من به این حرفه ربطی نداشت. چون این فیلم‌ها را به زبان فارسی می‌دیدم و هیچ کنجکاوی درباره‌ی چگونگی دوبله‌ی آن نمی‌توانستم داشته باشم چرا که تکنیک را اصلا نمی‌شناختم.

مدتی بعد هنرستان هنرپیشگی رفتم . هوشنگ لطیف‌پور یک سال قبل از ما وارد شده بود. او به ما گفت: «فردی می‌خواهد کار دوبله کند. بیایید امتحان بدهید.» ما به آن جا رفتیم و شخصی به نام ابوالقاسم رضایی که صاحب «ایران فیلم» بود در آنجا حضور داشت. («ایران فیلم» بعدها محل خانه سینما شد.) رضایی ترجمه‌های خیلی خوبی می‌کرد و با دقت زیادی کار و فیلم‌ها را لیپ سینگ دوبله می‌کرد یعنی گویش‌ فارسی و حروف صدادار در این آثار با حرکت لبان هنرپیشه تطابق داشت و بیننده حس می‌کرد که هنرپیشه فارسی صحبت می‌کند. در آن زمان رضایی با لطیف‌پور فیلمی را دوبله کرده بود و بعد دوبله‌ی تمامی فیلم‌های خود را به لطیف‌پور سپرد.

رضایی خیلی سختگیر و لطیف‌پور هم از کسانی بود که ابتدا گفتن یک جمله را به عهده‌ی گوینده می‌گذاشت و به تدریج کار گوینده را افزایش می‌داد. بدین ترتیب گوینده هنگام دوبله نمی‌ترسید.

خجالت کشیدم دو دوبلور حرفه‌ای را کنارم نشاندند


راستکار : در آن زمان، یک پرده‌ی فیلم باید یک باره دیگر دوبله می‌شد و هیچ تکنیکی برای تکه تکه کردن فیلم وجود نداشت. چون موسیقی را از خود فیلم می‌گرفتند و ما باید به موقع جملات را ادا می‌کردیم تا صدا با موسیقی فیلم تداخل پیدا نکند و درآن زمان «مغازه‌ای» صدابردار خوب این کار بود.

بعد از این اثر، رضایی برای دوبله‌ی یک فیلم دیگر به نام "تئودورا" من را خواست تا به جای خواهر پرحرف « تئودورا» صحبت کنم. اولا من خودم از آقای رضایی می‌ترسیدم . چون مانند معلمان ریاضی بود، قد بلند، صدای بم ؛ او به معنای واقعی مدیر بود.

دو صفحه دیالوگ خود را در دو زمان کاری یعنی هشت ساعت باید می‌گفتم. ابتدا چهار ساعت گفتم ولی حاصل کار خوب نشد. این در حالی بود که ایرج دوستدار و میهن معاون‌زاده در دو طرف من نشسته بودند و آن‌ها هر کدام فقط یک جمله دیالوگ داشتند و من خیلی خجالب کشیدم که دو دوبلور حرفه‌یی را در کنارم نشانده‌اند ولی من نمی‌توانستم دیالوگ‌ها را بگویم. بالاخره رضایی خیلی خونسرد به من گفت: «اشکالی ندارد، دیالوگ‌ها را می‌بری خانه، حفظ می‌کنی و بعد می‌آیی و می‌گویی». من گریه کردم که نمی‌خواهم این کار را بکنم ولی رضایی گفت: «چرا نمی‌خواهی؟ دیالوگ‌ها را با خودت به خانه ببر». من هم دیالوگ‌ها را به خانه بردم و آنقدر آن‌ها را خواندم تا حفظ شدم. روز بعد دیالوگ‌ها را بعد از دوبار گرفتن، گفتم. رضایی به من گفت که خیلی متشکرم و دنبال من تا دم در محترمانه آمد و پاکتی به من داد که روی آن نوشته شده بود: سرکار خانم راستکار، یک جمله هم به من گفت و مرا از نگرانی نجات داد، او گفت: «بعد از این فیلم ،شما نقش اول می‌گویی.»

در تمام طول راه فکر می‌کردم که داخل این پاکت چیست؟ نزدیک خانه خیلی کنجکاو شدم و در پاکت را باز کردم و دیدم داخل آن پول است. به خانه که رسیدم، پول‌ها را شمردم و دیدم که مبلغ آن 600 تومان است. پیش خودم فکر کردم که به خانواده‌ام چگونه بگویم که 600 تومان پول گرفته‌ام. چون حقوق بازنشستگی پدرم 690 تومان بود. با خواهرم موضوع را در میان گذاشتم و به او گفتم که پول را به رضایی پس می‌دهم. ولی خواهرم مخالفت کرد و گفت: «این کار خیلی بی‌ادبی است» و ادامه داد: «تو ناراحت نباش من موضوع را به آقا جان می‌گویم. فقط پاکت را دست نخورده به من بده». من هم همین کار را کردم. خواهرم بعداً با پدرم صحبت کرد.

پدرم از من خاطره‌ی بدی داشت


راستکار : پدرم از من خاطره‌ی بدی داشت چون چند سال قبل ازاین ماجرا مادرم فوت کرده بود و من خیلی ناراحت بودم، بعد خواهرم یک شب در مهمانی که خاله‌ام ترتیب داده بود ، دکتر نامدار را دید که خانم او با خاله‌ام خیلی دوست بود. او به من گفت که چرا به هنرستان ما نمی‌آیی؟ من نمی‌دانستم که هنرستان کجاست؟ و من آن موقع مدرسه می‌رفتم. ولی بالاخره اسمم را در هنرستان هنرپیشگی نوشتم و در دوره‌یی که من به این مدرسه رفتم مصادف با حضور بیژن مفید، علی نصیریان، صدر‌الدین الهی و رفعت هاشم پور بود که این‌ افراد فعالیت هنری خود را ادامه دادند. نامدار علاقه‌ی زیادی به ورود دختران به رشته تیاتر داشت و به هر دختری که وارد این مدرسه می‌شد، ماهی 60 تومان پول می‌دادند تا زنان به تحصیل تئاتر تشویق شوند.

لطیف‌پور، جوانمرد قبل از ما وارد این مدرسه شده بود، من، مفید، والی و نصیریان همکاری زیادی با هم داشتیم بعد لطیف‌پور هم فکر کرد که از افراد هنرستان برای دوبله نیرو جذب کند. چون این اشخاص سابقه‌ی کار هنری داشتند بنابراین تمام هنرجو‌های هنرستان را برای کار دوبله فراخواند.

بیژن مفید گفت که « من نمی‌آیم چون من نمی‌توانم جای کس دیگری حرف بزنم». ولی همیشه با ما بود. در فیلم‌های «اشک‌ها و لبخند‌ها» او موسیقی را از فیلم گرفت و به علت آشنایی با موسیقی نقش آدمی را که ساز می‌زند و می‌خواند را انجام داد.

قبل از این که کار را شروع کنیم، جلسه‌ای برگزار شد و در آن نشست، عده‌ای ‌از ما معتقد بودند که در ادبیات خارجی نباید دست برد. این جلسه در خانه‌ی ما برگزار شد و برادر من در اتاق دیگری حرف‌های ما را گوش می‌کرد. او داخل اتاق جلسه شد و گفت که «ببخشید که من وارد جلسه‌ی شما می‌شوم. ولی ما در کشوری زندگی می‌کنیم که هنوز سینما را می‌نویسند و بسیاری از کسانی که در سینمای ما هستند، می‌گویند ببخشید، می‌شود بلندتر بخوانید یعنی افراد بی‌سواد جامعه‌ی ما کم نیست. اگر شما بتوانید این کار را درست انجام دهید و در ترجمه خیانت نکنید و متن را عوض نکنید، می‌توان گفت که یک کار فرهنگی انجام دادید که نه تنها خیانت نکرده‌اید بلکه عده‌ای از مردم را با فرهنگ کشور دیگری به درستی آشنا کرده‌اید.» ما هم دیدیم که او راست می‌گوید و همه ما تصمیم به دوبله گرفتیم و چندین فیلم ایتالیایی و عربی دوبله شد.

تجربه‌ی یادگیری از دیوید سن


راستکار: سال 1336 ما دانشجو بودیم و دکتر نامدار موفق شد که در دانشکده‌ی ادبیات یک واحد تئاتری بگذارد. دیوید سن از آمریکا برای تدریس به دانشگاه آمد ولی در انجمن ایران و آمریکا عین همین ترم را درس می‌داد. ما که هنوز در دانشگاه این واحد را نگرفته بودیم، این دوره را در انجمن ایران و آمریکا گذراندیم. دیوید سن مکتب استانیسلاوسکی را درس می‌داد و فرد بسیاری جدی در کار خود بود. او نمایش «باغ وحش شیشه‌ای» نوشته‌ی تنسی ویلیامز را برای پایان ترم ما انتخاب کرد. این نمایش چهار نقش داشت که دو زن که شامل مادر و دختری می‌شد. در آن حضور داشتند همه‌ی ما نقش دختر را امتحان دادیم و یک نفر هم مادر را تست نداد. چون سن زیادی نداشتیم تا به این باور برسیم که می‌توانیم به جای مادر بازی کنیم. دویدسن برای نقش مادر من را و دختر خانمی به نام مینو که بزرگتر از همه‌ی ما بود برای نقش دختر انتخاب کرد.

این نوع گزینش برای ما بسیاری عجیب بود و «والی» که قد کوتاهی داشت. برای بازی به جای پسری بسکتبالیست و «مفید» هم برای نقش «تام» انتخاب شد. در این داستان مادر خانواده علاقه‌ی زیادی به شوهر دادن دختر خود دارد. این در حالی است که دختر شل است و کسی حاضر به ازدواج با او نیست. این نمایشنامه روی صحنه‌ی گرد اجرا شد که تا به حال دیده نشده بود که مردم دورتادور صحنه بنشینند و اجرای نمایشی با این شرایط به علت چهره به چهره با تماشاچی بودن، بسیار وحشت‌انگیز بود. من گفتم که نمی‌آیم چون نمی‌توانم به جای یک زن 60 ساله بازی کنم. او به من گفت که «اگر تو نقش دختر را بازی کنی هنری نکرده‌ای چون خودت بودی». من گفتم نه شما بزرگترین دختر‌ها را انتخاب کرده‌ای. گفت: «به دلیل این که او هم دختر بزرگی بود که شوهر نکرد»، من پرسیدم چرا «والی را انتخاب کردی؟ چون بازیکنان بسکتبال جزو بلند قدترین افراد هستند.» گفت: «در تئاتر، موضوعی به نام علیه چیزی بلند شدن وجود دارد. یعنی یک هنرپیشه خوب هر اندازه هم که جثه‌ی کوچکی داشته باشد، علیه قد خود می‌تواند بلند شود و این نقش، پسری است که این کار را انجام داده است و با قد کوتاه بازیکن بسکتبال شده است.»

باور نکردم یک ماه دوبله‌ی یک فیلم طول بکشد


راستکار: حالا متوجه مسایلی می‌شدیم که قبلا از آن اطلاع نداشتیم. زمان گذشت تا به نمایشنامه‌ی «اتللو» رسیدیم. لطیف‌پور گفت: من از تمام تئاتر‌ها دعوت کردم و بهترین هنرپیشه‌ها مانند جعفری و شبایی آمدند. لطیف‌پور گفت: «حالا موقع ثابت کردن خودمان است». و دیالوگ‌های خوبی برای این اثر نوشت. انگار که هنرپیشه‌های این فیلم فارسی حرف می‌زنند. خود من در ابتدا باور نکردم که یک ماه دوبله‌ی یک فیلم طول می‌کشد و لطیف‌پور ذره‌ای از کیفیت کار کم نگذشت و او برای نوشتن دیالوگ‌های این فیلم ناچار شد که ترجمه‌های مختلف فارسی «اتللو» را بخواند و روی جمله به جمله‌ی آن کار کند.

لطیف‌پور، بهترین مدیردوبلاژ ما بود. چون رحم نداشت و کار باید به درستی انجام می‌شد. بعد از فیلم «اتللو»، الکس آقابیان به ایران آمدند تا دوبلور‌ها را برای بردن به ایتالیا انتخاب کنند، اما من همیشه دلم می‌خواست به فرانسه بروم به هرحال جزو چهار فرد قبول شده برای سفر، قرار گرفتم.

رضایی درآن زمان نریشن فیلم‌های یکی از شرکت‌های نفتی می‌گفت. او یک نریشن را به من داد تا بگویم. این کار در استودیو‌ی رضایی انجام نمی‌شد و در استودیوی کوچک دیگری انجام می‌شد فیلم 16 میلیمتری بود و حلقه‌ی فیلم دورانگشت یک فرد جمع می‌شد به حدی که انگشت او زخم شد. بعد فیلم را سردسته‌ی درانداختند. ما از نظر امکانات فنی خیلی ضعیف بودیم ولی صدابردار خیلی خوبی به نام «مغازه‌ای» داشتیم.

** فعالیت در ایتالیا**


راستکار: در ایتالیا از تجهیزات این کشور حیرت کردم و نحوه‌ی کار آن‌ها با ایران تفاوت زیادی داشت. در این کشور کارها را یک به یک می‌نوشتند و به استودیو می‌دادند و در آن جا فیلم‌ها قیچی می‌شد و دو آپارت مرتبا کار می‌کرد و لحظه‌ای وقفه در کار وجود نمی‌آمد.

البته کار ایتالیا خیلی سریع ولی کم بود. یک پرده نبود و قطعه‌ی کوتاهی بود که افرادی که باید دوبله می‌کردند، کار خود را انجام می‌دادند.

در ایران، گوینده‌ها بر حسب تعداد و میزان حضور نقش فیلم حقوق می‌گرفتند. ولی در ایتالیا سندیکایی داشتند که سندیکا فیلم را می‌گرفت و دوبله می‌کرد و زیر فیلم همیشه عبارت سندیکای دوبلاژ ایتالیا نوشته می‌شود و این انجمن موظف به فراهم کردن کار برای اعضای خود بود و دوبلورها روزی هشت ساعت کار می‌کردند و نه بیشتر. سالی یک ماه مرخصی داشتند و برای نوع فیلم صدا‌های مختلف استفاده می‌شد. یعنی کسی که در فیلم های مربوط به شکسپیر حرف می‌زد. به جای شخصیت‌های وسترن صحبت نمی‌کرد و هر هنرپیشه‌ای گوینده‌ی خود را داشت. در این وضعیت دوبله‌ی خوبی از فیلم‌های خوب به دست می‌آمد.

فیلم‌ها دو مدیر دوبلاژ داشت، یکی لیپ سینگ را کنترل می‌کرد و دیگری بر حرف زدن دوبلور‌ها بر اساس متن نظارت می‌کرد تا نه متن و نه لیپ سینگ غلط نباشد.

بعد از یاد گرفتن زبان ایتالیایی از یکی از دوبلور‌های این کشور خواستم که قوانین کاری خود را به ما بگویند.

آن‌ها استودیو‌ها را چهار ساعت به چهار ساعت می‌گرفتند و ساعت کار استودیو‌ها سه تا چهار ساعت بود. به این ترتیب دوبلو‌ر‌ها پول وقتی را که صرف می‌کردند، می‌گرفتند، نه مثل ایران که به گوینده‌ها به واحد دوبلاژ بیایند ولی هیچ پولی نگیرند. چون بیشتر گویندگانی که برای کار می‌آیند، می‌نشینند. به طوری که تنها نصف وقت را کار می‌کنند.

** ادامه‌ی فعالیت در ایران**


راستکار: بعد از برگشتن از ایتالیا هر چقدر به مسوولان گفتم که دوبله را مثل همه‌ جای دنیا ساعتی کنید، قبول نکردند. البته این نوع حقوق دادن برای دوبله‌ی یک سریال امکان‌پذیر شد. هر چند که «مهر آسا» نمی‌توانست چهار ساعت به چهار ساعت پول دهد. ولی به عنوان مثال تکه‌های نقش یک فرد را 10 قسمت به 10 قسمت بیرون می‌آورد و به تمام افرادی که در آن بخش‌ها باید گویندگی می‌کردند اطلاع می‌داد و آن قسمت دوبله می‌شد. از این روش، دوبلور‌ها بسیار راضی بودند چون به جای صرف 10 روز برای یک فیلم، زمان کمتری مانند 2 روز را صرف می‌کردند به این ترتیب می‌توانستند در آثار دیگری هم گویندگی کنند.

در دوبلاژ خیلی مهم است ادبیات خاص هر فیلمی لحاظ شود


البته آن زمان فیلم مستقیما به گوینده‌ها داده نمی‌شد چون استودیو‌ها واسطه‌ی گرفتن فیلم بودند و صاحبان این مراکز مدیر دوبلاژ را تعیین می‌کردند.

در نتیجه مقداری از پول به استودیو می‌رسید و همیشه پول دوبلاژ کم بود و مقدار زیادی از بودجه، حیف و میل می‌شد و خود مسوولان استودیو داشتند مثل اکنون که استودیو‌داری آغاز شده است.

موازی با استودیو‌ی «ایران فیلم»، استودیو «سانترال» هم فعالیت می‌کردند که صاحب آن با «قدیری»، مالک «ایران فیلم» خویشاوندی داشت.

«رسول‌زاده» و «کاملی» در این استودیو فعالیت می‌کردند، سپس استودیو «مولن روژ» شروع به کار کرد. بعد از بازگشت من از ایتالیا که اواخر سال 41 بود متوجه آغاز فعالیت این استودیو شدم که ایرج دوستدار در آنجا مشغول به کار و مالک آن «اخوان» بود. در این استودیو فیلم‌های زیادی دوبله می‌شود و دوستدار هم انصافاً ادبیات هر فیلمی را کاملاً رعایت می‌کرد. این مساله در دوبلاژ خیلی مهم است که ادبیات خاص هر فیلمی رعایت شود. چراکه هر فردی، طور خاصی صحبت می‌کند. مثلا در مورد جان‌وین، دوستدار کاری کرد که همه فکر می‌کردند وین اول ایرانی بوده و بعد آمریکایی شده است.

** دوبله و ترجمه‌های دریابندری**


راستکار : دوبله شباهت‌هایی با ترجمه دارد. این بحث مطرح است که باید برای ترجمه لفظ به لفظ صورت گیرد یا بر حسب معنای آن، عباراتی نوشته شود. در یک مدت چند ساله نجف دریابندری قراردادی با شبکه‌ی دو تلویزیون بست و فیلم‌ها بسیاری خوبی از سوی مترجمان بسیاری خوبی ترجمه شد که من حتی ترجمه‌های باقیمانده را به تلویزیون برگرداندم. در آن مدت حدود پنج اثر شکسپیر تمام آثار ساخته شده از چارلز دیکنز و همه‌ی فیلم‌های شبکه‌ی BBC2 را ترجمه کرده باشیم و از تمام آثار مدرن هم هرچه به دست ما رسید ،ترجمه شد. من شانس دوبله‌ی فیلم لئوناردو داوینچی را داشتم ولی گفت‌وگوها به زمان ایتالیایی بود در حالی که متن به زبان انگلیسی به دست ما رسیده بود. من خیلی ناراحت بودم. هنوز با دریا بندری ازدواج نکرده بودم، به او گفتم که گفت و گوها مثل شعر است و من متن را به چه کسی برای ترجمه بدهم که بتواند این متن‌ها را به خوبی ترجمه کند. نجف که دید من گریه‌ام گرفته است گفت که خودم برایت ترجمه می‌کنم.

** گروه‌های دوبله از آشنایان ما شکل گرفت**


راستکار: گروه‌های ما از آشنایان ما شکل گرفتند مثلا خسروشاهی برادر زن رسول‌زاده است و او مدتی در اتاق دوبله نشست و کار را یاد گرفت.

اسماعیلی، جلیلوند، والی‌زاده و بهروز وثوقی از تئاتر وارد دوبله شد. این افراد، جوان‌هایی بودند که به دنبال این کارهای هنری بودند و علاقه به ورود به این حرفه داشتند، ما هم از حضور آن‌ها استقبال کردیم. چون افراد زیادی آن زمان در دوبله فعالیت نمی‌کردند و هیچ وقت این گونه نبود که بگوییم کسی وارد این حرفه نشود.

ولی این افراد راهی برای ورود به این حرفه داشتند و کسانی را از دست دادیم که جایشان را نمی‌توانیم پر کنیم. چه کسانی جایگاه شرافت و هوشنگ لطیف‌پور را به عنوان مدیر دوبلاژ می‌تواند پیدا کنند؟ در واقع حوصله این افراد و آن فیلم ها هم دیگر نیست و آن خلاقیتی که آدم خودش حس ‌کند نیست.مثلا اسماعیلی وقتی «ستوان کلمبو» را به آن شیوه زیبا حرف می‌زند، در واقع یک چیزی را خلق کرده است و این نوع دوبله متعلق به اسماعیلی است. وقتی ایرج دوستدار فکر می‌کند که فلان هنرپیشه می‌توان مثل جاهل‌های تهران قدیم حرف بزند در واقع چیزی را خلق کرده است.آیا دیده‌اید که «جان وین» یک فیلم عاشقانه بازی می‌کند؟

** متعهد تربیت شده‌ام، جواب فردوسی را چگونه بدهم**


راستکار: یک سریال ترکی دوبله شد و اسم یکی از شخصیت‌ها رستم بود ولی این اسم را حذف کردند. چند وقت پیش از من خواهش کردند که جمله‌ای را عوض کنم، من گفتم که حالم بد است و نمی‌توانم بیایم ولی در نهایت رفتم. جمله‌ای که باید تغییر می‌کرد این بود: «شبنم جون از کاوه چه خبر ؟»می‌خواستند اسم کاوه عوض شود. من که در کار خودم متعهد تربیت شده‌ام با خود گفتم که جواب فردوسی را چگونه بدهم! اکنون بیشتر شخصیت‌های منفی فیلم‌های ایرانی، اسم‌های کهن فارسی دارند.

** ورود گوینده‌های جدید**


راستکار: عکس‌العمل‌های خوبی در قبال ورود گوینده‌های جدید نشان داده نشده است البته من درون این جریان نبودم. اما مهم این است که راه را به این جوانان باید نشان دهند و از طرف تلویزیون وارد شوند. البته اگر این افراد وارد دوبله می‌شوند، باید آن‌ها بیمه شوند و تسهیلاتی به ‌آن‌ها داده شود.

این افراد نباید به عنوان مثال نصف شب و مخفی‌کار کنند و ارزش تلاش آن‌ها آن قدر پایین بیاید که توی سر خودشان بخورد.

** تربیت گویندگان جوان**


راستکار: من خیلی کوشش کردم که افراد با استعداد را اخراج نکنیم. کسانی که انجمن تشکیل داده‌اند، گناهی ندارند چون عده‌ای جوان هستند که قصد کار کردن دارند.

با کسانی که از خودمان رفته‌اند مشکل داریم. ولی این‌ها را نمی‌فهمند کسانی که در داخل انجمن خودمان به انجام کارهای نازل تن می‌دهند مانند همان افرادی که انجمن را ترک کرده‌اند، هستند.

زشت است که اگر من کسی را توصیه کنم و بدانم که او این کاره نمی‌شود. بعضی‌ها فقط بلد هستند فارسی حرف بزنند ولی بعضی این طور نیستند. هر کسی منوچهر اسماعیلی نمی‌شود.

** نقش انجمن‌ها کلاهی بر سر هنرمندان **


راستکار: انجمن‌ها هیچ چیز نیستند بلکه کلاه هستند، پشت سندیکا به وزارت کار و قانون کار گرم است و حق دارد، وکیل بگیرد و از طریق قانون کار ثابت کند که حق با ما است. ولی روزی که هویدا ما را تبدیل انجمن کرد، هیچ کس نفهمید که چه کلاهی سر ما رفته است، می‌خواستند دور فربد عده‌ای باشند. بنابراین باید تبدیل به انجمن می‌شدیم. چون قبلا ما سندیکا داشتیم و بعد به انجمن تبدیل شدیم. فکر می‌کردند که اگر ما بگوییم سندیکا هستیم یعنی کارگر هستیم. در صورتی که هر کسی که به هر نوعی زندگی می‌کند و از آن راه درآمد خود را به دست می‌آورد، دارد کار می‌کند.

کارگری که در خانه‌ها کار می‌کند پس از 8 ساعت، پول اضافی می‌گیرد. در صورتی که ما اکنون به عنوان مثال 12 ساعت کار می‌کنیم. ولی پول اضافه‌ای نمی‌گیریم چون وقت، مرجع فعالیت ما نبوده است، ‌همیشه دقیقه‌ای حقوق می‌دادند و یا به شکل‌های دیگر. اکنون کسانی که صاحبان موسسات تصویری هستند فیلمی را که به عنوان مثال باید با صرف یک میلیون و پانصد هزار تومان دوبله کنند، تنها با هزینه کردن پانصد هزار تومان تمام می‌کنند.

راستکار: با این افراد چه کار می‌توان کرد؟

* خاطرات با منوچهر نوذری*


راستکار:از او حرف زدن الان برایم سخت است.

منوچهر نوذری یک پدیده بود. او یک آدم معمولی نبود. پرسوناژ‌های زیادی خلق کرد. منوچهر 8 صفحه را نگاه می‌کرد و بعد حرف می‌زد و تند حرف می‌زد ولی تپق نمی‌زد. پس او یک پدیده در چندین حرفه‌ است.

نوذری در تئاتر و دوبله فعالیت می‌کرد. من با او در تئاتر هم کار کردم و حیرت می‌کردم که یک آدم چقدر می‌تواند با مردم ارتباط داشته باشد. او تمام کسانی که تئاتر او را تماشا می‌کردند را می‌شناخت و اگر به عنوان مثال نیاز به دارو داشتند، برایشان تهیه می‌کرد.

ما در آن زمان به اندازه‌ی نیازمان حقوق دوبله را قسمت می‌کردیم. آن موقع در گروه ما ثقفی فقط زن داشت و او بیشتر از ما احتیاج داشت و به انداز‌ی احتیاجش حقوق می‌گرفت. ما با احوال انسانی کار را شروع کردیم و منوچهر یکی از ما بود.

* یک دوبلور مسن نمی‌تواند مانند دوران جوانی خود فعالیت کند *


راستکار: یک دوبلور مسن نمی‌تواند مانند دوران جوانی خود فعالیت کند. من نمی‌توانم کارآیی اولیه خود را داشته باشم و نمی‌توانم یک جمله عوض شده‌ی بی منطق را روی صورت هنرپیشه بگوییم.

مثلا در فیلمی افسری از دخترخانمی خواستگاری می‌کند که مادر راضی نیست که دختر خود را به افسر شوهر دهد، افسر می‌گوید: ‌خانم افتخار این را به من می‌دهید که من دختر شما را به همسری خود درآورم. این جمله این گونه عوض شده بود که «من یک مرغداری در استرالیا دارم آمدم خدمتتان خداحافظی کنم و بروم.»

** برخی به همه‌ی سانسورها تن می‌دهند**


راستکار: مثل من کسی فکر نمی‌کند. چون تصور من این است که حق ندارم به خاطر پول، زندگی عده‌ی دیگری را به خطر بیندازم و فرهنگ یک مملکت را خراب کنم. اکنون وجه فرهنگی دوبلاژ از بین رفته است و برخی به همه‌ی سانسورها تن می‌دهند. وجودم می‌لرزد وقتی اسم رستم را عوض می‌کنند و عده‌ای برای پول تن به این کار می‌دهند.


فهیمه راستکار

فهیمه راستکار

** گریه و خنده در فیلم‌ها**


راستکار: در خیلی از فیلم‌ها اتفاق افتاده که گریه و خنده کنیم. گاهی اوقات آن قدر تحت تاثیر احساسات قرار گرفته‌ام که از اتاق بیرون رفته‌ام و همان موقع دوبله نکردم؛ و صبر کردم تا بغضم تمام شود چون بغض موجب گرفتگی صدا می‌شود.

در فیلم «ماهی برهنه»، گریه کردم. این فیلم، درباره‌ی زنی روسی بود که یک آلمانی را پنهان کرده بود و عاشق او هم شده بود، از طرف حزب او را به خاطر این کار محاکمه می‌کنند و زن تعریف می‌کند و در تمام مدتی که او اشک ریخت و حرف زد من هم اشک ریختم و به جای او حرف زدم.

** مادری و گریه‌ها و خنده‌های راستکار**


راستکار : وقتی می‌خواستم ازدواج کنم قصد بچه‌دار شدن داشتم و چون سنم بالا بود با دکتر در این باره مشورت کردم. دکتر گفت: برای شما که هنرپیشه هستید تا مادر نشوید، کامل نمی‌شوید. مادری عالم دیگری دارد و گرفتن چنین تصمیمی را به شما تبریک می‌گویم. شوهرتان بچه ‌دارد و من هم زن پدر داشتم، هیچ وقت نخواهید جای مادر این‌ها را بگیرید چون نمی‌توانید. بلکه سعی کنید با آن‌ها دوست باشید. من این حرف را حلقه‌ی گوشم کردم. هر وقت در فیلم در نقش مادر بازی کردم یا دوبله کردم، یاد حرف دکتر می‌افتادم.

** شاگردها**


راستکار: هر کس شاگرد تمام جامعه است و من هیچ‌کس را شاگرد خود نمی‌دانم.

** نقش‌های مورد علاقه**


راستکار: در طول دوران کاریم به جای ستاره‌های سینما حرفه زده‌ام و علاقه‌ای به صحبت به جای فرد خاصی ندارم.البته در شروع کار، صدای زیری داشتم. در ایتالیا روی صدای یک زن ایتالیایی برای بهتر شدن صدای خودم کار کردم ولی به هر حال هر کس بزرگ شده‌ی شرایط خودش است.

گفت‌وگو از: بهناز معزی و عاطفه کربلایی

______________________________________________________

برام جالبه که خاطرات مهمی از ایتالیا داشته و لذت بردم از خوندش___________

 

  سه روز بعد (کارگردان : پل هاگیس )

  قراره بزودی توسط موسسه قرن 21 وارد بازار بشه ولی نکته عجیب این هستش :

  درآنونسی از این فیلم که توسایت قرن 21 گذاشتن ٰ راسل کرو ( بهرام زند) - لیام نیسن (چنگیزجلیلوند)صحبت

  کردن واین یعنی اینکه ؟؟؟؟ شکرخدا وانشا الله بالاخره مشکلات و مسائل عدم حضور این دو نفر گوینده خوب و

  حرفه ای پایان گرفته و درآینده شاهد درخشش این گوینده در فیلمهایه خیلی خوب وبا اکیپ گویندگان با کلاس وخوش

  صدا خواهیم بود ؟ حتما که همینطور باشه ومثل فدیم الایام شاهد حضور همه بزرگان دوبلاژ در دوبله فیلمهایه

  قرن 21  درکنار هم باشیم.

  مکانیک با بازی جیسون استاتهام هم باهمون دوبله بد والی زاده قراره وارد بازار بشه . صداش اصلا به درد

  جیسون استاتهام نمیخوره.

(۱۳۹۱/۸/۲۲ عصر ۰۳:۵۰)واترلو نوشته شده: [ -> ]

جانی دالر 

مصاحبه با پرویز بهادر ، مصاحبه رامین فرزاد و حسین توصیفیان ،

یادی از حیدر صارمی و آهنگ جانی دالر به خوانندگی فریدون اسماعیلی و سیما افشار

[تصویر: 1354813764_85_e47ba21664.jpg]

همانطور که دوستان می دانند ، مجموعه جانی دالر ، نمايش معمايی کاراگاهی اهل نیویورک بود که در اواخر دهه 20 تا اوایل دهه 40 شمسی با نام ارادتمند شما جانی دالر در رادیوی آمریکا اجرا می شد . در دهه 40 و 50 شمسی مجموعه جانی دالر به همت حیدر صارمی در ایران به اجرا درآمد و جمعه ها از رادیو پخش می شد و مدت زمان هر قسمت در حدود نیم ساعت بود. در ایران ، دست اندر کاران نمایش جانی دالر ، در پایان هر برنامه ، یک معمای پلیسی مطرح می کردند و از شنونده های رادیو می خواستند تا پاسخ مسابقه را پیدا کنند .

نمايش جانی دالر، در دوره‌ای جذاب‌ترين نمايش راديويی زمان خود بود . در اين نمايش افراد بنامی مانند : حیدر صارمی ، پرویز بهادر ، حميد عاملي و … ایفای نقش کرده اند .

موسيقی اين سريال از ساخته‌های ژان سيبليوس ، آهنگساز فنلاندی و از محبوب‌ترين چهره‌های موسيقی كلاسيك در قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ بود. آرم شروع اين سريال هنوز در ياد مردم مانده است. قديمی‌ها خوب يادشان هست كه هنگام پخش اين سريال از راديو خيابان‌ها خلوت می‌شد و همه جانی‌ دالر گوش می‌كردند.

سريال راديويی جاني دالر در امريكا در دو دوره از راديو سی‌بی‌اس پخش شد. . برخی پايان مجموعه جانی دالر را پايان عصر طلايی راديو در امريكا می‌دانند.

مدتی پیش پرویز بهادر عزیز مهمان برنامه روی خط بودند با موضوع تاثیر رادیو در زندگی مردم و بطور مفصل درباره گویندگان برنامه جانی دالر و تهیه کنندگان آن صحبت کردند . مجری برنامه سوالی از ایشان پرسید که به نوعی سوال خیلی ها از جمله خود من هم بود ، اما متاسفانه جواب تلخی به همراه داشت :

مجری : آقای بهادر ، من به عنوان یک جوان علاقمند ایرانی ، که در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودم ، چرا هیچگونه دسترسی ایی به برنامه جانی دالر ندارم . از آن زمان برنامه های قدیمی رادیویی چون برنامه گلها و سریالهای قدیمی ایی چون دایی جان ناپلئون به راحتی در دسترس ما هست، ولی اثری از نمایش جانی دالر به رغم سالهای طولانی اجرای آن نیست ؟

پرویز بهادر : دست رو دلم نذارید که دلم خونه ، متاسفانه صدای ریل و اصلی تمامی برنامه های جانی دالر در دوران انقلاب و در زمان حمله مردم به رادیو و تلویزیون ملی ایران نابود شد و حسرتش به دل من و تمام علاقه مندان جانی دالر ماند. اما خوشبختانه تهیه کنندگان برنامه گلها، همیشه یک کپی از هر برنامه را برای خودشان نگه داشته می داشتند و به لطف همان آرشیوها برنامه گلها در حال حاضر در دسترس علاقه مندان به موسیقی اصیل ایرانی قرار دارد .

در تماسی تلفنی، یکی از عوامل برنامه جانی دالر اذعان داشت که در آن زمان ، تعدادی از صداهای ریل و اصلی برنامه های رادیو از جمله جانی دالر را با آرم اصلی رادیو ایران در لاله زار دیده که به فروش می رسیده است و به خیال اینکه این نوارها تقلبی هستند ، از خرید آنها صرف نظر می کند ، اما چند روز بعد که مطمئن می شود آن نوارها اصل بوده اند، به لاله زار می رود ولی هرچه می گردد اثری از آن نوارها پیدا نمی کند .

به امید روزیکه آرشیودارانی که این نوارها را در اختیار دارند ، لذت شنیدن این آثار هنری ارزشمند را با بقیه علاقه مندان تقسیم کنند .

به نظر می رسه تنها قسمتی که فعلا از جانی دالر در نت وجود دارد قسمت ردپاست . متن کامل این نمایش را با کیفیت بسیار عالی و با صدای استریو از لینکی که در انتهای مطلب خواهم گذاشت می توانید دانلود کنید . لازم به ذکر است بخشی از مطالب بالا و لینک دانلود نمایش جانی دالر از وب سایت رادیو ساکی و با مدیریت رضا ساکی گرفته شده است ، که همینجا از ایشان تشکر و قدردانی می کنم . ایشان اذعان کرده اند که قسمتهای دیگری از نمایش جانی دالر را در اختیار دارند و در آینده ای نزدیک آن را با دوستداران جانی دالر قسمت خواهند کرد .

یکی دیگر از قسمتهای جالب این سایت صحبتهای کوتاه شده اصغر بیچاره درباره تهران قدیم و رادیو در گذشته است که گوش دادن به آن خالی از لطف نیست، امیدوارم دوستان عزیز، متن کامل این برنامه را داشته باشند. استاد اصغر بیچاره از هنرمندان قدر نادیده رادیو ، تلویزیون و سینمای ایران است ، مردی بسیار شریف ، انسانی بسیار هنرمند و صاحب قلم ،  یک عکاس بسیار ماهر و یک کلکسیونر هنری بی همتا . ایشان دایره المعارف زنده هنر در حوزه رادیو ، تلویزیون ، سینما و ... می باشند و امیدوارم دوستانی که به ایشان دسترسی دارند ، ساعتها و روزهای طولانی با ایشان مصاحبه کنند و تمامی خاطرات ایشان را ثبت و ضبط کنند . بدون ذره ای تردید ، بسیاری از حقایق پنهان و نادیده هنر و هنرمندان این سرزمین نزد ایشان محفوظ می باشد . ای کاش فرصتی حاصل شود تا ایشان را از نزدیک زیارت کنم . برای استاد اصغر بیچاره عزیز ، سلامتی و طول عمر با برکت را آرزومندم .

تا هستم ای رفیق تو دانی که کیستم    روزی سراغ وقت من آیی که هستم .   ان شاء الله

خاطرات استاد اصغر بیچاره درباره‌ی رادیو بسیار شنیدنی است. او از پرویز خطیبی می‌گوید و نخستین حضورش در رادیو .
لینک مصاحبه استاد اصغر بیچاره :
http://www.4shared.com/file/237112729/a3...chare.html

[تصویر: 1354813922_85_fa5d86f9cc.jpg]

جانی دالر 
این قسمت : رد پا
ترجمه : جلال نعمت اللهی

هنرمندان به ترتیب اجرای نقش :

حیدر صارمی : جانی دالر
حمید عاملی : سر گروهبان والش
آرزو : مولی بارتون
فریدون اسماعیلی : رد کالین
قاسم گلی : متصدی بار
کیومرث مبشری : دفتردار
هوشنگ خلعتبری : جک بلاک
حمید منوچهری : توماس ماتیو
کارگردان : حیدر صارمی
گوینده : حسین توصیفیان
تهیه و تنظیم : عباس تهرانی
تاریخ پخش از رادیو : یازدهم مرداد ماه 1352
مدت زمان : 00:26:56

سوال و معمای برنامه جانی دالر : وقتی ردکالین بوسیله نورمن نورث گلوله خورد و با ماشین سیاه رنگ فرار کرد ، جانی دالر آدرس دقیق او را از کجا بدست آورد .

لینک دانلود نمایش کامل جانی دالر به نام رد پا :

http://www.4shared.com/audio/YTy8c3RS/Jo...ollar.html

با تشکر بسیار از استاد واترلوی عزیز که آغازگر بحث جانی دالر بودند .

ارادتمند شما دلشدگان

اتفاقا چند وقت پیش مصاحبه استاد اصغر بیچاره رو که ازصدای آمریکاپخش میشد دیدم فکر کنم ایشون حدود 1سال هست که ازایران کوچ کرده و به آمریکا رفته و فکر کنم که گفت دیگه برام فرق نمیکنه که ایران بمیرم یا آمریکا این حرفش خیلی تلخ بود.

موسسه قرن 21 به تازگی در سایت جدید خود امکان تماشای آنونس برخی از فیلم ها را فراهم کرده است.

وقتی که آنونس فیلم سه روز کندور  را می بینید،متوجه می شوید که چنگیز جلیلوند به جای رابرت ردفورد در این آنونس صحبت کرده است.

حالا مشخص است که بسیاری از فیلم ها آنونسشان قبل از خود فیلم دوبله می شود یا مثلا زمان دوبله آنونس گوینده مورد نظر در دسترس نبوده و... (مثلا همه می دانیم که در فیلم ویل هانتینگ نابغه،تورج مهرزادیان به جای رابین ویلیامز صحبت نکرده و ایشان فقط در آنونس فیلم گویندگی کرده اند)

ولی از اونجایی که استاد جلیلوند ید طولانی در دوباره دوبله کردن فیلم دارند می خواستم از دوستان مطلع بپرسم که آیا واقعا این فیلم دوباره دوبله شده ؟ یا برای یک آنونس دو دقیقه ای از چند گوینده حرفه ای استفاده شده است.

(۱۳۹۱/۹/۱۷ عصر ۱۲:۳۵)جیسون بورن نوشته شده: [ -> ]

موسسه قرن 21 به تازگی در سایت جدید خود امکان تماشای آنونس برخی از فیلم ها را فراهم کرده است.

وقتی که آنونس فیلم سه روز کندور  را می بینید،متوجه می شوید که چنگیز جلیلوند به جای رابرت ردفورد در این آنونس صحبت کرده است.

حالا مشخص است که بسیاری از فیلم ها آنونسشان قبل از خود فیلم دوبله می شود یا مثلا زمان دوبله آنونس گوینده مورد نظر در دسترس نبوده و... (مثلا همه می دانیم که در فیلم ویل هانتینگ نابغه،تورج مهرزادیان به جای رابین ویلیامز صحبت نکرده و ایشان فقط در آنونس فیلم گویندگی کرده اند)

ولی از اونجایی که استاد جلیلوند ید طولانی در دوباره دوبله کردن فیلم دارند می خواستم از دوستان مطلع بپرسم که آیا واقعا این فیلم دوباره دوبله شده ؟ یا برای یک آنونس دو دقیقه ای از چند گوینده حرفه ای استفاده شده است.

تا جایی که بیاد دارم آنونس سه روز کندور  جدید بود این آنونس برای قرن 21 کار شده بود  و در آنونس ویل هانتینگ نابغه ناصر نظامی بجای رابین ویلیامز صحبت کرده

مرد عنکبوتی شگفت انگیز دوبله شده اما این بار با مدیریت گویندگان خارج از سازمان...

مدیر دوبلاژ:اشکان صادقی

گویندگان:اشکان صادقی،آنیتا قالیچی،محمدرضا علیمردانی،علی باقرلی،مجید حبیبی و...

مجوز هم گرفته...قراره از ریزموج پخش بشه...

عجیبه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شمسی فضل اللهی هم صدای خاص و زیبایی داره و بهش علاقه دارم اما حیف کار دوبله بطور جدی ادامه نداد!

بدون شک با شنیدن صداش یاده کارتون خاطره انگیز بامزی خواهید افتاد!

امیدوارم کارهای زیبایی دوباره از ایشون شاهد باشیم

بیوگرافی مختصر
بازی در تئاتر را از سال ۱۳۳۸ آغاز کرد در سینما از سال ۱۳۳۲ در فیلم دختر سرراهی بازی کرد فعالیت دوبله را نیز از سال ۱۳۳۰و در رادیو هم از سال ۱۳۴۰ آغاز به کار کرد______

ديروز(دوشنبه 20 آذر)برنامه سينما 4 فيلم بازرس را پخش كرد.

نكته جالب پخش فيلم با دوبله اول بود.در حالي كه در دفعات پيش دوبله دوم پخش شده بود.

آيا دوستان اين فيلم را به صورت كامل ديدند؟

آيا داستان با دوبله دوم متفاوت بود؟

سایت قرن 21 خبر دوبله ی فیلم پرومتئوس رو درج کرده...

به مدیریت امیرهوشنگ زند...

گویندگان خوبی هم داره...چنگیز جلیلوند برای فسبندر...فریبا رمضان پور برای نومی رپیس و نگین کیانفر برای چارلیز ترون...

نکته ی عجیب این خبر اینه که در لیست گویندگان نوشته شده...نصرالله مدقالچی در نقش گای پیرس!!!!

من هنوز فرصت نکردم این فیلم رو ببینم ولی دوستانی که دیدن میشه بگن نقش گای پیرس چطوره که نصرالله مدقالچی برای گویندگی به جاش انتخاب شده!!!

خدا کنه خبر در این مورد اشتباه کرده باشه!!!!

دوست عزیز. من هنوز پرومتیوس رو ندیده ام ولی عکسهای گای پیرس نشون میده که صدای آقای نصرالله مدقالچی با شخصیتی که ایفا میکنه میخوره. البته شاید دوبلورهایی با صدای مناسبتر هم میتونستند جای این شخصیت صحبت کنن. نمیدونم خود گای پیرس چطوری جای این پیتر ویلند صحبت کرده.

این صحنه حذف شده هم بخاطر انتقادات از آقای اسکات بخاطر انتخاب گای پیرس بجای شخصیت پیر رو ببینین.

http://s3.picofile.com/file/7585138602/G..._.flv.html

گای پیرس نقش آدمی را بازی می کند که بیش از حد معمول عمر کرده  و بنابراین پیری چهره و اندامش غیرطبیعی است. در ضمن شخصیت و جنس صدای بازیگر با صدای آقای متقالچی هماهنگی دارد.

ممنون از دوستان عزیز که پاسخ دادن...

همون طور که گفتم این فیلم رو ندیده بودم و حتی گریمشون هم ندیدم...

ممنون...با این اوصاف انتخاب خوبیه...

آدرس های مرجع