تالار کافه کلاسیک

نسخه کامل: دوبله و دوبلورها
شما درحال مشاهده محتوای قالب بندی نشده این مطلب هستید. نمایش نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

خداحافظ نقاش آرام «این خانه دور است»


علی کسمایی، که هرگز ازدواج نکرده بود، در کودکی از وجود پدر محروم شد و هربار کسی به دیدن او می رفت، روی تخت خواب کهنه اش می نشست و در میان خاطرات حرفه ای و هنری، خاطره ای از مادرش را نقل می کرد و با بردن نام او اشک می ریخت.

علی کسمایی، پدر دوبله ایران، نزدیک قرن در دنیای ما زیست و بیشتر عمر خود را در خدمت فرهنگ و کمتر آن را در عزلت گذراند.
 
به گزارش خبرنگار سینماپرس، علی کسمایی، پدر دوبله ایران، دیروز در سن 97 سالگی و پس از دوره طولانی بیماری در خانه کوچک خود از دنیا رفت.
 
پیکر فرتوت این هنرمند کهنسال، صبح پنجشنبه از مقابل تالار وحدت به سوی بهشت زهرا تشییع خواهد شد. علی کسمایی، هنرمند گوشه گزین و تنهای ایران، مدت ها پیش از آن که در اثر بیماری خان نشین شود، تلاش کرد در مقبره ای کنار مادر خود، خانه ابدی اش را تهیه کند. مادر علی کسمایی، که بیشترین تاثیر را در زندگی وی داشت، در قبرستان ابن بابوی شهرری مدفون شده بود اما تلاش های این هنرمند برای برآورده کردن آخرین آرزوی خود نتیجه ای نداشت و او فردا به سوی قطعه هنرمندان بدرقه خواهد شد.
 
علی کسمایی، که هرگز ازدواج نکرده بود، در کودکی از وجود پدر محروم شد و هربار کسی به دیدن او می رفت، روی تخت خواب کهنه اش می نشست و در میان خاطرات حرفه ای و هنری، خاطره ای از مادرش را نقل می کرد و با بردن نام او اشک می ریخت. مادر علی کسمایی، مانند مادر پروفسور حسابی، نمونه زن فداکار و در عین حال روشنفکری بود که کودکش را در سخت ترین سال های تنهایی به دندان گرفته بود. «مادر» واژه ای بود که مرحوم کسمایی بیش از هرچیز دوست داشت از آن استفاده کند و شاید در نخستین روز نبودن او، در ناخودآگاه وظیفه خود می دانم، بیش از اندازه مالوف یک گزارش از آن استفاده کنم.
 
خانه ابدی پدر دوبله ایران گرچه، قطعه هنرمندان ایران است اما خانه کوچک او در امیرآباد تهران نیز، همیشه کوچک و سوت و کور بود. در این خانه همیشه، پر از کتاب و عکس و فیلم بود. مجموعه ای از فیلم هایی که او دوبله کرده بود، کتاب های شعری که نوشته بود و همه آن ها را در تیراژ محدود و هزینه شخصی منتشر کرده بود تا به مهمانان اندک خود هدیه کند. برداشت های شخصی او از شعر حافظ، زندگی استاد شهریار و موضوعات دیگر کتاب هایی بود که دیگر که آن ها را برای جوان ها امضا می کرد.
 
وقتی برای اولین بار به خانه او که گوشه کوچک پارکینگ یک مجتمع آپارتمانی بود می رفتی، پیش از هرچیز محو تماشای عکس های کهنه و بریده های روزنامه ای می شدی این جا و آن جا به دیوار چسبانده بود. در همین لحظه ها بود که به اصرار از تو می خواست با شیرینی های کوچک روی میز از خود پذیرایی کنی. دستی به ریش های تنک خود می کشید و چشم های اشک آلودش را به تو می دوخت و سمعکش را مدام روی گوش جا به جا می کرد مبادا چیزی بگویی و یا چیزی بخواهی و نشنود. کمتر کسی از فرزندان دوبله ایران، به کلبه پدر سری می زد و رفت آمد ها همیشه محدود بود. این در حالی است که چند سال قبل و در جشن خانه سینما، هنرمندان سینما و دوبله بسیار از خدمات ارزنده این هنرمند به هنر کشور گفته بودند.
 
علی کسمایی، پدر دوبله ایران، پیش از آن که بر اثر کهولت عصبی شود و بعد حافظه خود را از دست بدهد، می توانست منبع بزرگی برای تاریخ شفاهی سینما و تلویزیون ایران باشد. منبعی که خیلی دیر اما در بی خبری از دست ما رفت. زندگی کسمایی پس از گوشه نشینی و از کار افتادگی، بسیار بسیار شبیه نقشی بود که برای آخرین بار در تلویزیون ایران بازی کرد. پیرمرد نقاش سریال «این خانه دور است» که همیشه گوشه باغ خانه سالمندان می نشست و با آن کلاه کج، به دور از جوش و خروش مرحوم حمیده خیرآبادی و شهلا ریاحی به نقطه ای در دوردست خیره می ماند.
 
آخرین باری که او را در خانه اش دیدم، دفتری به دست من داد که روی آن با خط لرزان اما زیبای یک پیرمرد فرتوت شعرهایی خطاب به من و برای نصیحتم نوشته بود. این شعر بلند دست نویس، کنار کتاب های دوست داشتنی و زیبای کتابخانه ام جای دارد. کنار کتاب هایی که با هزینه شخصی خود آن ها را منتشر کرده بود. از من خواست این شعرها را برای چاپ یک کتاب تازه تایپ کنم، اما هیچگاه فرصت انتشار آن را پیدا نکرد.
 
مرحوم علی کسمایی، عصر روز سه شنبه و پس از آن که رسانه ها فرصت پیدا کردند به اندازه کفایت از دوران ناتوانی او در روزهای پایانی زندگی عکس بگیرند و ترحم مخاطبان خود را برانگیزند، در خانه شخصی اش از دنیا رفت. کاش رسانه های عمومی به جای گرفتن چنین عکس هایی از پیکر نحیف هنرمند بزرگ ایران، در همان روز های آخر – نه حتی سال های آخر- سری به آلبوم خاطرات و عکس های جوانی پر افتخار وی می زدند.
 
روحش شاد
-------------------------
الناز اسکندری

نظر دوبلورهای سرشناس ایران درباره مرحوم علی کسمایی / فیلم


سینما - علی کسمایی که به او لقب پدر دوبله ایران داده‌اند، طی سال‌ها فعالیت با دوبلورهای زیادی کار کرد که بسیاری از آن‌ها اکنون از چهره‌های سرشناس این حرفه هستند.



به گزارش خبرآنلاین، علی کسمایی روز سه‌شنبه در 97 سالگی از دنیا رفت. او به علت شکستگی لگن از اوایل سال 1389 در بستر بیماری بود و مدت‌ها بود قدرت تکلم نداشت.

کسمایی از سال 1329 فعالیت در زمینه‌ دوبله را آغاز کرد و سرپرستی دوبلاژ فیلم‌ها و سریال‌هایی چون «شازده احتجاب»، «شطرنج باد»، «ملکوت»، «هجرت»،‌ «پرواز در شب»، «هزاردستان»، «سربداران»، «آخرین پرواز»، «این خانه دور است»، «سال‌های جوانی»، «اتاق یک»، «حکایت آن مرد خوشبخت»، «کمیته‌ مجازات» و «هور در آتش» و فیلم‌های خارجی «دکتر ژیواگو»، «بانوی زیبای من»، «آوای موسیقی» و «هملت» را به عهده داشت.

مرحوم کسمایی سال 1386 در یازدهمین جشن خانه سینما و سال 1388 در بیست ‌و هشتمین جشنواره‌ فیلم فجر مورد تقدیر قرار گرفت.

فایل ضمیمه این خبر گزارشی است که باشگاه خبرنگاران پیش از درگذشت استاد کسمایی درباره او تهیه کرده است. در این گزارش گروهی از دوبلورهای سرشناس ایران از جمله محمود قنبری، حسین عرفانی، احمد رسول‌زاده، چنگیز جلیلوند، منوچهر اسماعیلی و... درمورد پدر دوبله ایران اظهار نظر کرده‌اند.



دانلود نظر دوبلورهای سرشناس ایران درباره مرحوم علی کسمایی

به دیدگاه من علی کسمایی از دیدگاه حرفه ای به مرحله تکامل رسید و در تاریخ مدیریت دوبلاژ تاریخ سینمای جهان بعید می دانم شخصی شانه به شانه اش بزند. انسانی که حرفه اش را در اوج شروع کرد و در اوج تمام کرد یک کمال گرای به تمام معنی که همیشه عالی ترین را تحویل می داده است. چه خوشبختی بیشتر از این برای یک انسان که نزدیک یک قرن زندگی مفید و پر محصول داشته باشد؟

خیلی دوست دارم دوبله فیلم ژاپنی هرگز نمیر مادر را ببینم با توجه به عشقی که کسمایی به مادرشان داشته است و گویند هرگز به خاطر این عشق ازدواج هم نکرد باید دوبله خارق العاده ای باشد.

به یاد می آورم اولین شماره ویژه دوبله مجله فیلم و خاطرات علی کسمایی که با حافظه ای خارق العاده جزییاتی را شرح داد که هیچ شخصی نمی توانست و نخواهد توانست شرح دهد. امیدوارم دوستانی که به یادداشت های استاد دسترسی دارند بازهم این یادداشت ها را در اختیار قرار دهند.

به یاد می آورم برنامه نوروزی ویژه دوبله چهار سال پیش را که چنگیز جلیلوند این برترین ستاره آسمان دوبله ایران اجرا می کند و اشک های استادش را پاک می کند و سرش را می بوسد....خیلی این صحنه را دوست دارم.

نمی دانم چرا امشب همش به یاد کاووس هستم و هملت و مدیریت علی کسمایی ...یکی در عنفوان جوانی رفت و دیگری بعد از یک قرن زندگی و حالا در کنار هم هستند.

بایسته و شایسته است و با اجازه آقایان مطمئن زاده ها حالا که علی کسمایی رفته است گفته شود که استاد و مرشد اعظم دوبله آقای عباس مطمئن زاده در این سال های واپسین بیشترین خدمت ها را به علی کسمایی کرد سنگ تمام گذاشت حقوق بازنشتگی برایش گرفت برایش پرستار گرفت چه شب ها که خودش ازش پرستاری کرد در حالی که دوبلورهای سرشناس و شاگردهای!! علی کسمایی که حالا استاد استاد می کنند در اطاق های گرم و نرمشان در شب های زمستانی به خواب زمستانی به سر می بردند.

بگذریم مرگ تکامل است مرگ حق است و تنها حقیقت محض زندگی.
روحش شاد که زبان فارسی این زبیاترین زبان تاریخ دنیا را در هنر سینما به اوج رساند.
امشب می خواهم اشک ها و لبخندها را ببینم....یک ظرف پر میوه یک باغ پرگل....

پیکر پدر دوبله ایران تشییع شد / گزارش تصویری


تلویزیون - پیکر زنده یاد علی کسمایی ملقب به پدر دوبله ایران صبح پنجشنبه 8 تیر از مقابل تالار وحدت تهران تشییع و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.


http://www.khabaronline.ir/detail/223945...television

دیشب شبکه بی بی سی با خانم"سیمین سرکوب" درباره استاد علی کسمائی گفتگو کردند، ایشون گفت که واقعا پدر دوبله ایران خیلی برای دوبله زحمت کشیدن و شاگردهائی رو تربیت کردند که بعدها اساتید بزرگی شدند..

و گفت از شانس های بزرگ زندگیش این بود که با آقای کسمائی کار کند،سریال هزار دستان،و فیلمهای زد و اعتراف و ....هم با این استاد بزرگ کار کردند..

044.jpg

يكي از اصول كاري علي كسمايي حفظ پرستيژ كاري و همكاري با بهترين استوديوهاي دوبله  در زمان فعاليتش بويژه دهه 40 بود . مرتضي و مصطفي اخوان كه از تجار خوشنام پنبه بودند سينماهاي مولن روژ را افتتاح كردند و پس از آن براي تامين فيلم هاي خارجي جهت نمايش در سينماي خودشان ، در اواسط دهه 40 استوديوي دوبلاژ مجهزي در دو سالن با پيشرفته ترين امكانات نمايش و صدابرداري در آن روزگار تاسيس نمودند. اين دو برادر مديريت استوديوي شماره 1 را به مرحوم كسمايي و شماره 2 را به ايرج دوستدار فقيد سپردند.

اين دو مدير دوبلاژ باسابقه با رقابت جانانه اي به دوبله فيلم پرداختند و برخي از بهترين آثار دوران طلايي را رقم زدند. ابتكار قابل توجه مرحوم كسمايي استفاده از تعدادي گوينده تازه كار و آنگاژه براي دوبله فيلمهابود . به اينصورت كه نقشهاي1و2و3 مرد و زن را به گويندگان معتبر و بزرگ مي سپرد و براي نقشهاي كوچكتر از گويندگان طرف قرارداد مولن روژ كه حالتي قراردادي داشتند استفاده مي كرد. نام بعضي از آنها در كتاب دوبله اكبر مناني هم آمده است . بعدها با تعطيلي استوديوهاي مولن روژبيشتر  آنها هم كار دوبله را ترك و عمدتا بخارج از كشور مهاجرت كردند .

علي كسمايي  در دوبله فيلمهاي فارسي فعاليت آنچناني نداشت ولي از معدود كارهايش در سينماي ايران در دهه 40  فيلم هاشم خان بود . اين فيلم به تهيه كنندگي برادران اخوان با هزينه اي بسيار سنگين ساخته شد كه متاسفانه اين فيلم شبه جيمزباندي در اكران شكست بزرگي خورد و باعث محدود شدن فعاليت  اخوانها شد.

بهرحال استاد كسمايي در مجموعه مولن روژ يكي از بهترين دوران طلايي دوبله را رقم زد. روح  اين بزرگ دوبله و برادران اخوان ، مرحوم ايرج دوستدار ، گالوست و گارنيك يادگاريان(صدابرداران ) و ديگر  همكاران علي كسمايي كه بهترين يادگارهاي تاريخ سينما را برايمان جاودان كرد قرين رحمت باد.

با اجازه از دوستان عزیز .من دیروز برای تشییع جنازه استادبه بهشت زهرارفتم وچندتاعکس گرفتم .در ضمن از جناب عرفانی راجع به حال خانم ناظریان پرسیدم و ایشون گفتندحالشون بهتره والان فقط مدیریت دوبلاژ انجام میدن.از خانم شکوفنده درباره محل دفن پدرشون حشمت ا.. شکوفنده پرسیدم ایشون هم گفتند قطعه96 ولی ردیف و شماره قبر رو نمیدونستن. .خانم کسمایی هم مثل اینکه در جلوی تالار وحدت حالشون بد میشه و بهشت زهرا دیگکه نیومدن استاد جلیلوندهم که ماشاا... سوار یک opirus مشکی اومدن به مراسم همچنین صابر رهبر فکرکنم کارگردان چرخ فلک درعکس ششم در کنار منوچهر والی زاده (کاپشن قهوه ای) شرکت کرده بود.شرمنده دیگه این عکسها رو با موبایل گرفتم .البته این مراسم به خاطر گرمی هوا و این که پیکر استادکسمایی خیلی دیربه قطعه رسید مراسم جانبی دیگری نداشت چون قبلا دوبلورها میومدن یک مقدارصحبت میکردن اما متاسفانه دیروزاینطور نشد و همینطورتعداد دوبلورهای شرکت کننده درمراسم خیلی کمتربود و بزرگان کمتر اومده بودن .به هر حال من هم فرصت رو غنیمت شمردم و چندتا عکس هم درکنار این اساتید انداختم .

با تشکر از سناتور عزیز.

در رابطه با حضور دوبلورها باید عرض کنم که دیروز من به همراه دوست عزیز (ایرج) که برای تشییع پیکر استاد کسمایی به مقابل تالار وحدت رفته بودیم بیشتر دوبلورها در آنجا حضور داشتند از جمله آنها می توان به : منوچهر اسماعیلی - چنگیز جلیلوند - مهین کسمایی - حسین عرفانی - منوچهر والی زاده - زهره شکوفنده - ناهید امیریان - غلامعلی افشاریه - محمود قنبری - ژرژ پطروسی - علی همت مومیوند - محمد عبادی - امیرهوشنگ زند - محمدعلی دیباج - سیامک اطلسی - محمد یاراحمدی و ... اشاره کرد.

البته جای تعجب داشت که چرا افرادی چون : احمد رسول زاده ، ابوالحسن تهامی ، ناصر طهماسب ، خسرو خسروشاهی ، جلال مقامی و سعید مظفری در این مراسم حضور نداشتند.

در این مراسم افرادی چون مهین کسمایی ، اسماعیلی ، عرفانی ، قنبری ، افشاریه و دیباج در رابطه با استاد کسمایی سخنرانی کردند.البته از جلیلوند هم برای سخنرانی دعوت به عمل آمد که ایشان به خاطر حال نامساعدی که از درگذشت استاد داشتند قادر به این کار نبودند.

همچنین اطلاعیه مراسم یادبود استاد کسمایی توسط علی همت مومیوند قرائت شد که گویا قرار است روز شنبه( 10 تیر ) از ساعت 15 تا 16:30 در مسجد بلال صدا و سیما برگزار شود.

انگار چه همه حرف زده شده و هیچ نزده اند......

مرا ببخشید، میزان دلخوری ام حد و حساب ندارد.......

دوباره اتفاقی رخ داد، دور هم جمع شدند، عکس یادگاری انداختند.... آقایان حاضر در مراسم! بزرگان دوبلاژ! همکاران! کسانی که بخشی از عمر هنری خود را مدیون ایشان و امثال ایشانید...... درچهره تان غم نمی بینم... ما که پایتخت نشین نبودیم؛ فقط چند عکس می بینیم، اما باز میهمانیی!! رخ داد و نامی به یادمان آمد....

آیا این بزرگ مرد همیشه آراسته، مدیر دوبلاژ متعهد، تحصیلکرده (نسل اولی های فارغ التحصیل دانشگاه تهران، رشتۀ اقتصاد) و مهربان، با آن حافظۀ شگفت انگیز، شایستۀ اینگونه عزلت، گوشه نشینی و تنهایی بود ....؟! آیا شایسته بود آن خبرنگار از خدا بی خبر در روزهای آخر عمر استاد برود منزلشان، برای ساخت یک خبر، ناخوشی اینروزهای آخر را دستمایه قرار دهد و عکسهایی از یک پیرمرد نحیف و بیمار و در حال احتضار در جامعه پخش شود و از یاد ببریم آنهمه وقار، آراستگی و متانت را و از او تصویری بی نهایت درهم پیچیده، رنجور روی بالینی محقر در خاطرمان نقش ببندد و بماند که به این سادگی ها هم زدودن چنین چیزهایی از خاطر، شدنی نیست.....

وقتی استاد اینگونه بی سر و صدا درگذشت، دوست داشتم حداقل رسانه کاری بکند، نشد، با دوستان قرار گذاشتیم و پیامکهایی فرستادیم به برنامۀ وزین رادیو هفت.... و شکر خدا که ضابطیان بها داد و مطالبی گفته شد که به واقع همین بود... استاد کسمایی مایۀ مباهات دوبلۀ ایران بود، در بسیاری شاخه ها از جمله ترجمه اشعار ضمن فیلم و پذیرفتن این خطر (به قول خارجکی ها ریسک!) که گوینده، خوانندگی هم بکند، اولین بود، خط شکن بود.... همان یک قلم اشکها و لبخندها را به خاطر بیاوریم، یا نه بگوییم بانوی زیبای من، نمی دانم هملت روسی ، دکتر ژیواگو یا سریال فارسی هزار دستان با آن تنوع نقش و شخصیت و گویش و جملات پربار مرحوم حاتمی که نمی شد به سادگی از کنار دوبله اش گذشت که عدم تناسب گویش با زیبایی تصاویر به حتم فاجعه ای می آفرید......آثار ایشان، همه بهترینند... حق استاد نبود اینگونه تنها شدن......... و شنیدم که کسانی که مدتها به ایشان سر نزده بودند، در مراسم یادبود استاد خودی نشان دادند و نزدیکترینها به ایشان معرفی شدند و قهرمان شدند و ........... !! مرحوم کسمایی به خود ظلم بزرگی کرده بود و آنهم تشکیل ندادن خانواده بود، شاید اگر ازدواج کرده بودند این نمی شد مسیر زندگیشان.....

ولی چیزی که نباید رخ می داد، اتفاق افتاد.....

دوستان، از خاطر نبریم ما صرفا هوادار نیستیم، ما فرهنگ سازیم..... شمارا به خدا، در میان اخبار نقل شدۀ این چند روزه کداممان به معرفی هنر ایشان پرداختیم و کارنامه ای مقبول ارائه کردیم و آیا اصلا می توانیم ارائه کنیم........؟! برای همین بزرگوار بگردید ببینید چند تاریخ تولد روایت  شده است! سایتهای اینترنتی می نویسند 1297 ! کتاب سال سینمای ایران (ویژه نامۀ دوبلاژ)که سال 84 منتشر شد، می نویسد 1304 !!! کتاب  جناب آقای منانی نوشته است 1294 !! خدایا.... به چه دلخوش کنیم، آنها که در همان محیطند و دستی بر آتش دارند اینگونه از زیر بار دادن اطلاعات دقیق شانه خالی می کنند ما که فقط شنیده ایم مدیر دوبلاژ فلان عدد فیلم بوده اند چه حرفی برای گفتن خواهیم داشت.........

امید که اینگونه موارد، تکرار نشود، امید که از خاطر نروند و تا زنده اند یاد شوند و از خودشان به مدد خودشان کارنامه ای جمع کنند..... امید که همیشه هرکس، در شان هنرش، در شان خدمتش، قدر ببینید و در جای مناسب خود بنشیند....

بامهر و غمی بسیار.....بانو

(۱۳۹۱/۴/۹ صبح ۱۰:۲۷)محمد نوشته شده: [ -> ]

البته جای تعجب داشت که چرا افرادی چون : احمد رسول زاده ، ابوالحسن تهامی ، ناصر طهماسب ، خسرو خسروشاهی ، جلال مقامی و سعید مظفری در این مراسم حضور نداشتند.

كاش از ميان بازيگران سريال هزاردستان كه بمدد دوبله عالي گويندگان و سرپرستي مرحوم كسمايي بازي هايشان بسيار بچشم آمد حداقل يكي دونفر از آنها به احترام استاد مي آمدند.(احتمالا اگر مراسم تجليل توام با اهداي هدايا بود حضور بهم مي رساندند!)

امروز كه در ميان عكس هاي تشييع كنندگان نگاه مي كردم چهره مهدي ميامي را ديدم . يكي از بازيگران توانا و قدرناديده سينما و تلويزيون كه به بخاطر مرحوم كسمايي به قطعه هنرمندان آمده بود. مطمئنا استاد نه فيلمي از ايشان دوبله كرده و شايد اصلا همديگر را هم از نزديك نديده بودند. اما براي  اداي احترام به ايشان آمده بود.

                                                                                                             مهدي ميامي

يادم مي آيد 15 سال پيش در آبان ماه 1375 و همزمان با درگذشت شادروان حسين معمارزاده ، مهدي ميامي در نوشته ابي بسيار غمبار فقدان او را به جامعه دوبلورها تسليت گفته بود. زيرا در فيلم يحيي (1374) بمديريت دوبلاژ ژرژ پطرسي ، مرحوم معمارزاده كه  بجاي محمد برسوزيان صحبت كرد هم بازيگر و هم كارگردان از دوبله آن نقش بسيار راضي بودند. مهدي ميامي كه  بجاي خود در آن فيلم حرف زد با تواضعي مثال زدني و كمياب دوبله معمارزاده و حضورش را در استوديوي دوبلاژ مغتنم شمرده و او را تحسين كرده و از خاطرات خوشش در پشت صحنه دوبله ياد كرده بود. بعدها ژرژ پطرسي با تقدير از ميامي از اينكه  ارادتمندانه و از روي حسن نيت از مرحوم معمارزاده تقدير كرده  ، سپاسگزاري نمود.

با ديدن مهدي ميامي و كساني چون ايشان در چنين مراسمي از قدرشناسي آنها خشنود مي شويم و از نبود همكاران و شاگردان استاد دل آزرده و مكدر... واين هم نيز بگذرد...

این عکس مربوط به جلوی تالار وحدت هست چون مهدی میامی  در بهشت زهرا حضورنداشت.ولی نمی دونم این دفعه چرا انقدر تعداد دوبلورها درمراسم کم بود.با این که استاد کسمایی میشه گفت که استادهمه دوبلورهای قدیمی بود;کلا تمام دوبلورهایی که شرکت کرده بودند تو عکس بالاقابل دیدن هستند به جز استاد جلیلوند که نمی دونم چرا نیامد بغل بقیه دوستان عکس دسته جمعی بندازه .شاید دوبلورها با ایشون مشکلی دارند از همون قدیم...

علی کسمایی را دیده بودم.در مراسم تجلیل از آرشاک در 2 سال پیش.مرد بی ادعایی بود.بسیار ساده،مهربان و افتاده و در عین حال با شخصیت.از او خوشم آمد.بر خلاف برخی از شاگردانش که امروز   به علاقه مندان دوبله  با اکراه اجازه عکس گرفتن می دهند.انگار که درخت هرچه پربارتر،سر به زیرتر.

من در مراسم تشییع ایشان در تالار وحدت شرکت کردم و البته تمی دانستم بعضی از دوستان کافه هم آنجا هستند.

با خانم مهین کسمایی که صحبت میکردم ایشان باور نمی کردند کسانی در جمع باشند مثل من که ربطی به هنر نداشته باشند و تنها برای احترام به پدر دوبله ایران آنجا باشند.

منوچهر اسماعیلی جدی بود اما احساساتی و تا آخرین لحظه زیر پیکر کسمایی را گرفته بود و حق شاگردی را ادا کرد.

جلیلوند مغرور،خوش تیپ ،سرحال و شیک بود و با دیگر همکارانش همراه نبود.حتی در حاشیه می ایستاد و وقتی که از او دعوت شد که برای سخنرانی برود، به بالای جایگاه نرفت و حرف نزد.بیشتر با آقای عباس مطمئن زاده بود و ندیدم همراه همکارانش باشد.

منوچهر والیزاده خوش برخورد و ژرژ پطرسی آرام و متین بود.

جالب است که انجمن گویندگان جوان که سالها از هنر و نام علی کسمایی مهربان استفاده کرده بود حضور نداشت و به صورت رسمی هم پیا می منتشر نکرده بود.حتی مهرداد رئیسی هم نبود.گرچه میدانم رابطه خوبی با پیشکسوتها ندارند.

در اولین فرصت عکسهایی را که از این مراسم تهیه کرده ام در کافه قرار میدهم.

نفر سمت چپ کنار استاد منوچهر اسماعیلی،آقای فرامرز امینی تهیه کننده برنامه یاد یاران هست که شخصا از هنرمندان قدیمی ایران گزارش تهیه می کند و به نوعی یاد آنها رو همیشه زنده نگه می دارد..

اسم وبلاگ ایشان"بازیگران قدیمی" هست..

می خواستم ببینم کسی ازدوستان مشخصات دوبلور های فیلم  پرتقال کوکی شاهکار کوبریک رو داره.چون چندشب پیش این فیلم به صورت دوبله از کانال مهاجر پخش شد و صدای شخصیت اول فیلم رو خسروشاهی صحبت کرده بود همچنین من صدای خانم سیمین سرکوب رو هم دیدم.

(۱۳۹۱/۴/۱۰ صبح ۰۸:۱۷)مریم نوشته شده: [ -> ]

علی کسمایی را دیده بودم.در مراسم تجلیل از آرشاک در 2 سال پیش.مرد بی ادعایی بود.بسیار ساده،مهربان و افتاده و در عین حال با شخصیت.از او خوشم آمد.بر خلاف برخی از شاگردانش که امروز   به علاقه مندان دوبله  با اکراه اجازه عکس گرفتن می دهند.انگار که درخت هرچه پربارتر،سر به زیرتر.

من در مراسم تشییع ایشان در تالار وحدت شرکت کردم و البته تمی دانستم بعضی از دوستان کافه هم آنجا هستند.

با خانم مهین کسمایی که صحبت میکردم ایشان باور نمی کردند کسانی در جمع باشند مثل من که ربطی به هنر نداشته باشند و تنها برای احترام به پدر دوبله ایران آنجا باشند.

منوچهر اسماعیلی جدی بود اما احساساتی و تا آخرین لحظه زیر پیکر کسمایی را گرفته بود و حق شاگردی را ادا کرد.

جلیلوند مغرور،خوش تیپ ،سرحال و شیک بود و با دیگر همکارانش همراه نبود.حتی در حاشیه می ایستاد و وقتی که از او دعوت شد که برای سخنرانی برود، به بالای جایگاه نرفت و حرف نزد.بیشتر با آقای عباس مطمئن زاده بود و ندیدم همراه همکارانش باشد.

منوچهر والیزاده خوش برخورد و ژرژ پطرسی آرام و متین بود.

جالب است که انجمن گویندگان جوان که سالها از هنر و نام علی کسمایی مهربان استفاده کرده بود حضور نداشت و به صورت رسمی هم پیا می منتشر نکرده بود.حتی مهرداد رئیسی هم نبود.گرچه میدانم رابطه خوبی با پیشکسوتها ندارند.

در اولین فرصت عکسهایی را که از این مراسم تهیه کرده ام در کافه قرار میدهم.

تمام امكانات مال شما پايتخت نشينهاي مرفه بي درده! حتي تشييع جنازه  بزرگان و در حاشيه اون ديدار با اساتيد دوبله!

هر چقدر هم كه به اين سران كافه ميگيم برنامه ملاقات حضوري با دوبلورها رو بدن كه ما شهرستونيها هم بتونيم ببينيمشون يه گوششون دره يه گوششون دروازه!

(۱۳۹۱/۴/۱۱ صبح ۰۶:۳۵)rahgozar_bineshan نوشته شده: [ -> ]

تمام امكانات مال شما پايتخت نشينهاي مرفه بي درده! حتي تشييع جنازه  بزرگان و در حاشيه اون ديدار با اساتيد دوبله!

هر چقدر هم كه به اين سران كافه ميگيم برنامه ملاقات حضوري با دوبلورها رو بدن كه ما شهرستونيها هم بتونيم ببينيمشون يه گوششون دره يه گوششون دروازه!

نه برادر، اینجورا هم نیست

هستند از همین شهرستانی ها که... واسه بازی 2 تیم بی اخلاق فوتبال!!! از جنوبی ترین نقطه کشور خودشون رو به ورزشگاه آزادی میرسونن و شب رو هم کارتون خوابی میکنن تا بازی زنده تماشا کنند

و باز، هستند از همین شهرستانی ها که... برای مراسم تشییع پیکر استاد، خودشون رو به تهران رسوندند تا بدینوسیله عرض ارادتی کرده باشند و بلکه شرمنده خودشون هم نباشن

من و شما درگیر روزمرگیهامون شدیم اخوی، مشکل از پایتخت نشینها نیست...

 دوست عزیز!

پایتخت نشینها نه مرفه هستند نه بی درد.به نوشته من در بالا توجه نکردید.دوبلورها آنقدر گرم نبودند که بشه باهاشون حرف زد .کسی رو تحویل نمی گرفتند.چه برسه به قرار ملاقات حضوری.بیشتر  با خبرنگارها حرف میزدند. مهین کسمایی هم من رو با کس دیگری اشتباه گرفته بود که جوابم رو داد.

فقط می تونستی نگاهشون کنی یا ازشون عکس بگیری.

(۱۳۹۱/۴/۱۱ صبح ۰۷:۴۸)مریم نوشته شده: [ -> ]

 دوست عزیز!

پایتخت نشینها نه مرفه هستند نه بی درد.به نوشته من در بالا توجه نکردید.دوبلورها آنقدر گرم نبودند که بشه باهاشون حرف زد .کسی رو تحویل نمی گرفتند.چه برسه به قرار ملاقات حضوری.بیشتر  با خبرنگارها حرف میزدند. مهین کسمایی هم من رو با کس دیگری اشتباه گرفته بود که جوابم رو داد.

فقط می تونستی نگاهشون کنی یا ازشون عکس بگیری.

پس که اینطوره!..یادمه توی یکی از تاپیک ها جناب "منصور" عزیز هم فرمایشی درباره سرسنگین بودن دوبلورها کرده بودن و  شاکی بودن که چرا این طائفه این قدر مغرور تشریف دارند..

.....

نمی دونم آقای حسین عرفانی یا استاد اسماعیلی یا تورج نصر یا والی زاده هم اینچنین هستن؟

(۱۳۹۱/۴/۱۱ عصر ۰۶:۰۵)زبل خان نوشته شده: [ -> ]

نمی دونم آقای حسین عرفانی یا استاد اسماعیلی یا تورج نصر یا والی زاده هم اینچنین هستن؟

بنده با علاقمندی بیش از بیست سال به دوبله تا بحال با چهار گوینده برخورد داشته ام که بسیار رفتار محتذمانه ای داشتند.

سال 1375 جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان فقط یکبار به کرمان آمد . مهرماه بود و درگیر اولین روزهای ورود به مرکز پیش دانشگاهی - که تازه دوره دومش را در آموزش و پرورش  طی طریق می کرد! - به عشق دیدن دوبلورها به سینما شهرتماشای شهرمان رفتم . خسروخسروشاهی و زهره شکوفنده مشغول دوبله همزمان بودند. بعد از فیلم قرار بود ایشان به سینمایی حدود 200 متر دورتر از سینما شهرتماشا بروند. در پیاده روی خلوت بین دو سینما  این دو گوینده بزرگ آهسته و قدم زنان و بدور از هیاهوی دوروبر هنرپیشه های حاضر در جشنواره در حال صحبت و گذر بودند. رفتم جلو و با شادی فراوان استاد خسروشاهی را صدا زدم و خواستم برایم امضایی بیادگار هدیه کند. با صدای جادوئی اش نامم را پرسید و با خطی خوش نوشت برای دوست عزیزم ...  باور نمی کنید این صدای زیبا چگونه مرا به اعماق تاریخ سینما برد . به جهانی مملو از نور و صدا و زندگی .

به خانم شکوفنده سلام کردم و گفتم هیچگاه مونیک ارتش سری را فراموش نمی کنم ( بعدها از اینکه از میان دهها و صدها نقش ماندگار چرا فقط به این رل اشاره کردم در تعجب بودم! ). خلاصه برگه را گرفتم و تا به امروز مانند برگ زرینی نگاه داشته ام .

بعد از اینکه استاد خسروشاهی به آن سینما رسید در جلوی فضای سبز سینما پدر پسرشجاع ! رادیدم که بهمراه رزیتا یاراحمدی منتظر ملحق شدن همکارانشان بودند. استاد ربیعی مشغول کشیدن سیگاربود .با کت و شلوار سرمه ای رنگ آراسته و یادآور رابرت دووال! سلام کردم و نا خودآگاه با شعف فراوان گفتم استاد من شما را دوست دارم. ایشان خندید و گفت من یا صدای من! برگه سفید کوچکی را دادم و برایم نوشت : برای دوست جوانم و مردم خوب کرمان ، موفق باشید... با خانم یاراحمدی هم خوش و بش کردم و شادمان روانه سینما... و  این روز برایم شد سرشار از خاطره ای ماندگار. آخر دیدن آل پاچینو و رابرت دووال در کنار هم در سایه روشن مافیایی خیابان عالمی دارد. دو پدرخوانده در کنار هم !

(۱۳۹۱/۴/۱۱ عصر ۰۶:۰۵)زبل خان نوشته شده: [ -> ]

(۱۳۹۱/۴/۱۱ صبح ۰۷:۴۸)مریم نوشته شده: [ -> ]

 دوست عزیز!

پایتخت نشینها نه مرفه هستند نه بی درد.به نوشته من در بالا توجه نکردید.دوبلورها آنقدر گرم نبودند که بشه باهاشون حرف زد .کسی رو تحویل نمی گرفتند.چه برسه به قرار ملاقات حضوری.بیشتر  با خبرنگارها حرف میزدند. مهین کسمایی هم من رو با کس دیگری اشتباه گرفته بود که جوابم رو داد.

فقط می تونستی نگاهشون کنی یا ازشون عکس بگیری.

نمی دونم آقای حسین عرفانی یا استاد اسماعیلی یا تورج نصر یا والی زاده هم اینچنین هستن؟

استاد حسین عرفانی در اخلاق و حسن برخورد هم استادی یگانه هستند

دو مرتبه از ایشان امضا گرفته ام و هرسال که به اصفهان میامدند شاهد بودم با همه خوش برخورد و مهربان بودند حتی یک بار افخار داشتم کنار دست ایشان سر دوبله همزمان باشم

استاد جلال مقامی هم همچنین  بانوان دوبله هم همچنین ...

آدرس های مرجع